0

تحلیلی درباره احادیث غیبت در کتاب الغیبة نعمانی

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

تحلیلی درباره احادیث غیبت در کتاب الغیبة نعمانی

تحلیلی درباره احادیث غیبت در کتاب الغیبة نعمانی

کاظم قاضی زاده(۱) - علی رضا مختاری(۲)
مجله علوم حدیث - ۱۳۸۶ - شماره ۴۵ و۴۶

چکیده:
فرضیه «تولد ایده امام غایب در دوران حیرت»، نه تنها فروپاشی مهدویت، بلکه تمام نظام امامت را هدف قرار داده است. حیرت شیعیان در دوره بعد از شهادت امام عسکری (ع)، بر خلاف ادعای رقیب، نه به خاطر عدم وجود فرزند برای حضرت عسکری (ع)، ونه به خاطر ناشناخته وتعریف ناشدن غیبت است، بلکه این حیرت ناشی از عدم توجه شیعیان به احادیثی است که از تک تک ائمه (ع) در طول قرن های اول تا سوم صادر شده ودر بسیاری از اصول وکتاب های راویان مولف، ثبت گردیده ونسب به نسل منتقل شده است. با بررسی احادیث باب دهم - که بیش از یک پنجم احادیث کتاب الغیبه نعمانی را شامل می شود، به روشنی تواتر معنوی غیبت صاحب الامر (عج) اثبات می گردد. بر این اساس، ادعای ناشناخته وتعریف ناشده بودند مقوله غیبت بعد از شهادت امام یازدهم (ع)، فاقد مبنای علمی است.

مقدمه

اعتقاد به یک رهبر زنده غایب - که هر لحظه امکان ظهورش است، وبا آمدنش بساط ظلم وفسادبرچیده می شود - رهروان را به آینده امیدوار می کند وامید یعنی زندگی. با این امید، حیات درشریان های فرد واجتماع به سرعت به جریان می افتد. قلب چنین جامعه ای در انتظار امام خود پرطنین ومحکم می تپد، وامکان ندارد با فشارهای جسمی وروحی از حرکت بیفتد. عقیده به ظهور موعود آخر الزمان، موعودی که خلیفه خداوند در زمین، ومنصوب اوست، موعودی که دوست دار خیرو صلاح است، موعودی که صلح ودوستی وامنیت را به ارمغان می آورد وظلم وفساد را از جامعهمی زداید، انسان را وامی دارد تا برای زندگی در حکومت او آمادگی لازم را کسب کند. این آمادگی، با امیدبه زندگی، استقامت در برابر سختی ها وناملایمات، وتلاش در خودسازی ودیگرسازی فراهم می شود.
مفهوم مهدویت در فرهنگ تشیع، مفهومی اساسی ومحوری است، اما سؤال این است که چرامهدویت با تار وپود زندگی دینی مردم ما آمیخته است؟ چه عاملی باعث شده است که این اعتقادراسخ شود، وجامعه شیعه قرن ها با آن زندگی کند وزنده بماند؟ چه امری موجب شده است مفهوم مهدویت در فرهنگ تشیع، مفهومی اساسی ومحوری باشد؟
واقعیت این است که شیعیان از ابتدا وهمیشه، مهدویت را آموزه دینی وبرخاسته از وحی الهیمی دانستند. آنان برای اطاعت از فرمان خداوند متعال، امامت امام دوازدهمشان را - که همان قائم ومهدی یاد شده در روایات است - پذیرفته اند وولایت امام زمانشان را کمال امامت می دانند. مدرّسی طباطبایی بر این که اعتقاد شیعیان در مورد امامت، مبنی بر الهی دانستن آن ونصّ صریح نبوی است، تأکید می کند:
موضوع دوستی خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) پدیده ای قدیم است وبه روزگار خود آن حضرت بارمی گردد. در میان اصحاب ویاران آن حضرت کسانی بودند که به خاندان او مهر می ورزیدند. براساس روایات تاریخی، پس از درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) - که موضوع جانشینی ایشان مورد اختلاف نظر قرار گرفت - همین افراد از صحابه براساس نصّ ودستور صریح آن حضرت، از احقیت خاندان طهارت - که نماینده وسردسته آنان علی بن ابی طالب (ابن عم وهمسر دختر محبوب پیامبر فاطمه زهرا) بود - سخن گفته واز آنان امام بزرگوار به عنوان شایسته ترین نامزد خلافت جانبداری کردند.... پس از شهادت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب، دو فرزند او از فاطمه زهرا، امام حسنو امام حسین، مرکز ومحور عواطف وپیروی هواداران خاندان عصمت وطهارت - که خلافت راحقّ الهی آنان می دانستند - بودند... مآلا سلسله امامان، با یک استثنا در مورد امام دوم وسومکه برادر بودند، براساس اراده الهی در یک شجره پدر وفرزند قرار گرفت(۳).
آری، قرن هاست که جامعه شیعه با گفتن یا صاحب الزمان زیسته، وخود را به خداوند نزدیک کرده است؛ چرا که توسّل به او را، توسّل به ذات ربوبی می داند. در هیچ برهه ای از تاریخ، تشیع بهامام زمانی معتقد نبوده که جدای از خداوند وتعیین او باشد.
فرضیه «تولد ایده امام غایب در دوران حیرت»
در نظام اعتقادی امامت به طور عام، ودر مهدویت به طور خاص، جزئیاتی وجود دارند که اگر رد شوند، یا مورد تردید قرار گیرد، منجر به فروپاشی تمام این نظام خواهد شد. مهدویت در باورهایشیعی یا غیبت امام دوازدهم (عج) پیوند خورده است. شیعه، امام دوازدهم را همان مهدی وقائم ذکر شده در احادیث می شمارد، وغیبت را نه فقط از نشانه های موعود الهی، بلکه نشانه حقانیت نظام امامت می داند؛ زیرا امامان پیشین (علیهما السلام) مکرّر ومفصّل درباره وقوع غیبت برای امام قائم (عج) صحبت کرده اند. نعمانی می نویسد:
این غیبت اگر نبود، واگر باوجود روایاتی که درباره آن نقل شده، اتفاق نمی افتاد، به یقین مذهب امامت باطل بود؛ اما خداوند - تبارک وتعالی - انذار ائمّه (علیهم السلام) را در مورد وقوع آن تصدیق کرد، وسخنشان را - که در هر عصر بیان کرده بودند - به صحّت رسانید(۴).
دلبندی شیعه به این باور، به خاطر تسلیم در برابر خداوندی است که نظام امامت را بر تعبیت از دوازده امامی قرار داده که آخرینشان همان قائمی است که غیبتی طولانی خواهد داشت، ودر آنغیبت، شیعیان در مواجهه با افکار وآرا وامیال منحرف امتحان خواهند شد.
برخی بحث غیبت امام دوازدهم را از ابداعات فقهای شیعه می شمارند:
اگر به تئوری های سیاسی فقیهان شیعه نظر کنید، مسأله غیبت را به وضوح خواهید دید. شیعیان بعد از وفات امام یازدهم برای مدّتی دچار حیرت شدند. تئوری امامت به آنها می گفت امام باید همیشه در جامعه، حی وحاضر باشد ووجود او اساسا برای اداره اجتماع وهدایت مردم به راهراست است؛ لذا امام غایب از نظر آنها مقوله ناشناخته وتعریف ناشده ای بود. به همین دلیل، حدودا یک قرن بر جامعه شیعه حالتی حاکم بود که مورّخان شیعه ومورّخان اسلام از آن به دورهحیرت تعبیر کرده اند. در همین دوره حیرت، رفته رفته معنای جدیدی از تئوری امامت در جامعه شیعه رویید. محتوا ودرون مایه اصلی این تئوری جدید این بود که لزومی ندارد امام با جسم وبدن خود در میان مردم حاضر باشد، همین قدر که عنایت ونظارتی بر مردم داشته باشد، کافی است. چنین بود که ایده امام غایب متولّد شد(۵).
تولّد یک ایده، یعنی این ایده نبود وبود شد؛ سابقه نداشت وایجاد شد. تولّد ایده امام غایب، یعنی بدون هیچ سابقه ای این ایده به وجود آمد؛ مقوله ناشناخته ای بود، آن گاه شناخته شد؛ تعریف نشده بود، سپس تعریف شد.
این فرضیه در یکی از معانی خود، با الهی بودن مهدویت شیعی ناسازگار است وقبول آن، لوازم وآثاری نظری وعلمی درپی خواهد داشت که مهم ترین آنها فروپاشی نظام اعتقادی امامت ومهدویت شیعی است.
احمد الکاتب از کسانی است که همین فرضیه را به صورتی دیگر وبا تفصیل بیش تری بیان کردهاست. او در بیان یکی از فرق شیعه - که بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام) ایجاد شدند - می نویسد:
با این که تلاش عدّه زیادی از شیعه ها برای پیدا کردن فرزندی برای عسکری بدون نتیجه ماند وحیرت بر شیعه های امامیه چیره شد ومسأله وجود فرزندی برای حضرت عسکری روشن نبود واختلاف ودودستگی شیعیان آنها را متفرّق کرده بود؛ عده ای از اصحاب امام حسن عسکری بهطور آرام ومخفی ادعای وجود فرزندی برای ایشان در خفا کردند، وادعا نمودند که این فرزند قبل از مرگ حضرت عسکری به دنیا آمده بود وعمرش الان دو یا سه یا پنج وحتی هشت سال است، وآن اصحاب با ایشان مرتبط ومتصل هستند واز عموم شیعیان می خواهند که مسأله بحث وتفتیش را متوقف سازند واز ذکر نامش امتناع ورزیدند وحتی آن را تحریم کردند! ومسأله ادعای حامله بودن (صقیل) جز برای سرپوش گذاشتن بر وجود فرزندی برای حضرت عسکری نبود. این عده که قایل به وجود فرزندی پنهانی برای امام عسکری بودند، به فرقه اثنا عشریه شناخته شدند(۶).
وی در عبارات بالا حیرت وسرگردانی شیعیان بعد از امام عسکری (علیه السلام) را مطرح کرده است. او مدّعی می شود این حیرت منجر به طرح غیبت امام دوازدهم از سوی عدّه ای از اصحاب حضرت عسکری (علیه السلام) شد که به فرقه اثنا عشریه موسوم شدند.
نقد فرضیه
همان طور که مشاهده شد، فرضیه «تولد ایده امام غایب در دوران حیرت» بر این مبنا قرار گرفتهاست که غیبت مقوله ای ناشناخته وتعریف ناشده بود. سؤال این است که آیا دوره حیرت، دوره رویش تئوری جدیدی از امامت در جامعه شیعی بود یا دوره ای برای برگشت ورجوع شیعیان به میراثروایی امامانشان وبازبینی معارف الهی، تا به مفهوم دقیق احادیث غیبت پی ببرند ومذهب حق راشناسایی وپیروی کنند؟
دوران حیرت
شکی نیست که عدّه زیادی از شیعیان بعد از وفات نایب چهارم، در سردرگمی وحیرتی فراگیر به سرمی بردند؛ زیرا مرجع معینی از طرف امام مهدی (عج) نداشتند تا امور آنان را به انجام برساند. علاوه بر آن که زیدیه ومعتزله وغیر آنان، شبهات فراوانی برانگیخته بودند. اما احمد الکاتب اصرار داردمبنای آموزه غیبت را غیر از این قرار دهد:
مرگ امام حسن عسکری (علیه السلام) در سامرا در سال ۲۶۰ هجری، بدون این که اعلام کند فرزندی ازاو به جای مانده است، ونیز وصیت به مادرش حدیث، سبب بحرانی سخت در جامعه شیعیان موسوی - که معتقد به ضرورت استمرار امامت الهی بودند - گردید. این، به نوبه خود، سبب به وجود آمدن شک وحیرت ونگرانی درباره سرنوشت امامت بعد از عسکری شد(۷).
آیا دانشمندان شیعه مانند نعمانی وشیخ صدوق، احمد الکاتب را تصدیق می کنند؟ آیا اینانحیرت را نتیجه نبود فرزند برای امام عسکری (علیه السلام) می دانند؟ وآیا سرگردانی شیعه، به خاطر وصیت حضرت عسکری (علیه السلام) به مادر ارجمندشان است؟
 نعمانی با این که حیرت وسرگردانی را تصدیق می کند، امّا برخلاف ادّعای احمد الکاتب، وقوعاین حیرت را در نتیجه عدم توجّه به روایاتی می داند که از تک تک ائمه اطهار (علیهم السلام) درباره غیبت وامتحان سخت آن وارد شده است. او مدّعی است تمام این سردرگمی ها نتیجه دنبال نکردن احادیث مربوط به غیبت است(۸). به همین جهت است که نعمانی وظیفه خود می داند که براساس حدیث منقول از ائمه صادق (علیه السلام)، به عنوان کسی که خداوند - عزّ وجلّ - بهره ای از علم به او موهبت کرده واورا به جایی رسانده که دیگران را نرسانده است، آنچه را که بر برادران دینی اش مشتبه شده، تبیین کند وآنان را از حیرت به راه درست رهنمون سازد واز منزل شک به نور یقین برساند(۹). نعمانی کتاب خودرا می نویسد تا شیعیان را به این احادیث توجّه دهد. البته وی اقرار می کند تمام احادیث غیبت را که فراگرفته، به خاطر بعد مسافت در دسترسش نبوده است وفقط احادیثی را که در زمان تألیف دراختیارش قرار داشته در الغیبة آورده است. علاوه بر این، نعمانی اذعان می کند که آنچه مردم دراین باره روایت می کنند، بیش تر وبزرگ تر از آن چیزی است که نقل کرده ام(۱۰).
شیخ صدوق(م ۳۸۱ ق) نیز ضمن تصدیق وجود این حیرت، بر این نکته تأکید دارد که عدم مراجعه به سخنان الهی ائمّه اطهار (علیهم السلام) موجب این حیرت شده است. او هر شیعه حیران وسرگردانی راکه می دید، با ذکر روایات غیبت - که توسط پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وائمه اطهار (علیهم السلام) بیان شده بود – معالجه می کرد. این امر به خوبی نشان دهنده عدم توجّه شیعیان حیران به میراث روایی تشیع بوده است(۱۱).
پس هیچ کدام از بزرگان شیعه، برخلاف آنچه احمد الکاتب ادّعا کرده است، علّت این حیرانی وسرگردانی را نبود فرزند برای امام حسن عسکری (علیه السلام) ووصیتشان به مادر ارجمندشان ندانسته وبهچنین چیزی نیز متعقد نیستند. از دنیا رفتن نسلی که امام را دیده ووجودشان را حس کرده بودند واحادیثشان را بین شیعه رواج داده بودند، ونیز رواج شبهات وسؤالات مخالفان، از دیگر علل حیرت شیعیان محسوب شده است(۱۲).
آغاز طرح مباحث مهدویت در اسلام
این که نکات مربوط به مهدویت ومنجی آخر الزمان از چه زمانی در اسلام مطرح شده است، از مباحث جذاب تاریخ اسلام است. مدرّسی طباطبایی در این باره می نویسد:
چنین به نظر می رسد که از اواخر قرن اوّل هجری، انتظار واعتقاد به ظهور یک منجی ورهایی بخش انقلابی از دودمان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) که در آینده ظهور کرده ونظام فاسد ظلم وستم را درهم ریخته وحکومت عدل وقسط را پی ریزی خواهد نمود، در همه قشرهای جامعه اسلامی وجود داشته است. این منجی رهایی بخش را شیعیان با نام قائم می شناختند(۱۳).
اما شواهدی در دست است که نشان می دهد مردم سال ها قبل تر با مفهوم مهدی اسلام آشنا بوده اند. امام سجّاد (علیه السلام) در خطبه مسجد اموی شام، ضمن برشمردن مفاخر خود می فرمایند:
رسول الله... وجعفر طیار در بهشت، ودو سبط این امّت ومهدی که دجال را بکشد از ماست. وقتی شخص در مقابل دیگران صحبت از افتخارات خود می کند، طبیعی آن است مطالبی را بیان کند که مورد قبول طرف مقابل باشد. بنابراین، مطالبی که به عنوان افتخارات در سخنرانی مقابل مردم وسران حزب مخالف بیان می شود، به یقین برای آنان شناخته شده است. همان طور که یزید واطرافیانش ونیز مردم شام با نام ومقام جعفر طیار وحسنین آشنایی داشته اند، اصل مهدویت نیز درذهن آنان انعکاس داشته است؛ لذا وقتی حضرت سجّاد (علیه السلام) روی منبر از مهدی نام می برد، کسی درمقام انکار ایشان برنمی آید(۱۴). هم چنین فضای شام در چنین جدل هایی اقتضا می کرد اگر مخالف، سخنان رقیب را دروغ می شمارد، فورا وبدون ملاحظه به تکذیب او بپردازد، اما تاریخ درباره این افتخارات، کوچک ترین تکذیبی از جانب طرف اموی گزارش نداده است.
مؤلّف مکتب در فرایند تکامل نیز می پذیرد که این اعتقاد به اواسط قرن اول برمی گردد:
مسأله مهدویت واعتقاد به ظهور شخصی از خاندان پیامبر در آینده جهان که حکومت قسط وعدل را مستقر ساخته وظلم وبیداد را از جهان ریشه کن خواهد فرمود، از اعتقادات بسیار قدیماسلامی است که سابقه تاریخی آن تا اواسط قرن اول هجری قابل پیگیری است(۱۵).
اما شواهد موجود، باز ما را به تاریخی قدیمی تر ارجاع می دهند. امام حسین (علیه السلام) در موارد متعدّدی به اصل مهدویت اشاره می کنند. امام حسن (علیه السلام) نیز وقتی از طرف شیعیان درباره صلح مورد اعتراض قرار می گیرند می فرمایند:
آیا نمی دانید که امامی از ما نیست، مگر آن که بیعت طاغوت زمانش بر گردنش است، جز امام قائم؛ آن که روح الله عیسی بن مریم (علیه السلام) در نماز به او اقتدا می کند(۱۶).
این روایت، ازجمله مواردی است که آغاز طرح اصل مهدویت ومباحث آن را به سال های قبل ازپنجاه، وبه احتمال زیاد به سال های ۴۲ - ۴۰ - که قرارداد صلح توسط امام حسن مجتبی (علیه السلام) بسته شد - می کشاند.
سخنان امیر المؤمنین (علیه السلام) درباره مهدویت ومباحث آن نیز فراوان است که در دنباله بحث به برخیاز آنها اشاره خواهیم کرد.
مباحث مهدویت از آغاز دعوت اسلام، یعنی از زمان خود حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وتوسط ایشان درمیان مسلمانان منتشر شده است. دکتر جاسم حسین، پس از آن که احادیث نبوی متعدّدی از کتباهل سنّت درباره مهدی ارائه می دهد، نظریه اسمن را مبنی بر این که تمام این احادیث ضعیف ومتناقض اند وانتساب آنها به پیامبر اسلام مورد تردید است، تندروی می شمارد ودر ردّ آن می نویسد:
استفاده از کنیه مهدی توسط گروه های متعدّد اسلامی، بویژه زیدیه در تلاش خود برای دستیابیبه قدرت در دوران بنی امیه نشان می دهد که این احادیث در میان مسلمین آن زمان متداول بودهاست. علاوه بر آن، بسیاری از فرق اسلامی، این احادیث را حتّی قبل از سقوط امویان در سال۷۴۹ م۱۳۲/ ق نقل کرده اند، وسپس در کتب حدیث جمع آوری شده اند. قدیم ترین این کتب، کتابسلیم بن قیس، منسوب به سلیم بن قیس هلالی بوده که بین سال های ۷۰۸ - ۶۹۹ م۹۰/ - ۸۰ مدرگذشته است. وی بسیاری از احادیث نبوی مربوط به مهدی، غیبت وظهور او را نقل می کند. باعنایت به این دو نکته، به نظر می رسد قضاوت اسمن تا حدود زیادی عجولانه باشد، بویژه اگر ایناصل را در نظر بگیریم که احادیث نبوی درباره مهدی توسط بیست وشش نفر از صحابی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل شده است. وسی وهشت نفر از محدّثان به نقل از آنان، این احادیث را در کتب حدیث خودجمع آوری کرده اند.
دلایل وشهود کافی وجود دارد که از صدر اسلام تاکنون این اعتقاد وجود داشته که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به پیروان خود مردی را از نسل امام حسین (علیه السلام) وعده فرموده، که در آینده قیام مسلحانه خواهد کرد واسلام را از بدعت ها پاک خواهند کرد؛ ولی رقابت سیاسی موجود در میان مسلمین، افرادی را تشجیع می کرد تا از این امید بزرگ سوءاستفاده نموده واحادیث نبوی را به نفع خود درتلاش خویش برای کسب قدرت منحرف سازند.
احادیث فوق فقط این نکته را خاطر نشان می کند که قائم مهدی از نسل پیامبر است؛ اما احادیثدیگری منسوب به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وجود دارد که بیان می کند مهدی، درواقع امام دوازدهم است.
جاسم حسین سخن مونتگمری وات را - که مدّعی است نظریه دوازده امامی بعد از سال ۸۷۴ م به وجود آمده است - نیز رد می کند:
دلایل متقنی وجود دارد که احادیثی که مدّعی هستند قائم (علیه السلام) دوازدهمین اعقاب پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) باشد، قبل از ۸۷۴ م، نشر یافته است.
وی سپس دلایل خود را از احادیث زیدیه، اهل سنّت وامامیه نقل می کند(۱۷).
غیبت، مقوله شناخته شده وتعریف شده
امامان شیعه سال ها قبل از وقوع غیبت، به طور صریح، درباره غیبت سخن گفته ودانشمندان شیعی نیز بر آن تأکید کرده اند. ابو سهل نوبختی در التنبیه می نویسد:
درستی غیبتش را به واسطه اخبار مشهوری که در باب غیبت امام (علیه السلام) وارد شده واین که او دوغیبت دارد ویکی از آن دو، دشوارتر دیگری است، به اثبات می رسانیم.
... پس همان گونه که شرح دادیم، تصدیق روایات، باعث اعتقاد به امامت فرزند امام حسنعسکری (علیهما السلام) می شود. او همان طور که در احادیث آمده است، غیبت کرد. این اخبار مشهور ومتواترند. شیعه متوقّع ومنتظر آن غیبت بود؛ همان طور که امیدوار به قیام قائم (علیه السلام) بعد از غیبتاست تا عدل وداد را ظاهر سازد(۱۸).
شیخ صدوق درباره روایات غیبت واهمیت آنها می نویسد:
ائمّه (علیهم السلام) از غیبت او خبر داده اند ووقوعش را برای شیعیانشان توصیف کرده اند. این مطلب در روایاتی که از ایشان نقل شده ودر رساله هایی که از ایشان باقی مانده ودر کتاب هایی که دویستسال، کم تر وبیش تر قبل از وقوع غیبت تدوین شده، موجود است. کسی از پیروان ائمه (علیهم السلام) رانمی یابی، مگر آن که بحث غیبت را در کتاب ها وروایت هایش ذکر کرده وآن را در مصنّفاتش تدوین کرده است. این ها همان کتبی است که معروف به اصول است که تدوین شده ومحفوظ مانده وهمان طور که گفتیم سال ها قبل از غیبت نوشته شده است. من اخبار مسندی را که درباره غیبت، ونزدم موجود بود، از آن اصول گرفته ودر این کتاب در مواضع مربوط به خودآوردم. وضعیت نویسندگان این کتاب ها از چند حال خارج نیست:
یا علم غیب به غیبتی که الان واقع شده است، داشته اند وآن را قبل از وقوعش در کتاب ها ومصنّفات خود نوشته اند. این مورد نزد خردمندان محال است.
یا کتاب هایشان را انباشته از دروغ وافترا کرده اند؛ اما همان طور که ذکر کرده اند ودروغ بافته اند، علی رغم دوری سرزمین هایشان از هم واختلاف مذاهبشان، سخن دروغ آنان به حقیقت پیوست. این مورد نیز مانند مورد اول محال است.
پس در این مورد راهی نمی ماند جز این که بپذیریم این نویسندگان، روایات غیبت را ازائمّه خویش - که حافظ وصیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بوده اند - برگرفته وحفظ کرده ودر اصولشانجای داده اند(۱۹).
علی رغم این مدارک، احمد الکاتب می گوید هویت مهدی شیعی مبهم است؛ در سه قرن نخستینهرجا که حرکتی سیاسی انجام می شد وبه شکست می انجامید ورهبرانش کشته می شدند، عدّه ای از پیروان آن حرکت - که نمی توانستند شکست را تحمل کنند - اعتقاد به غیبت پیشوایشان را انتخاب می کردند(۲۰). این فرضیه، قبل از ایشان توسط افراد دیگری از جمله عبد المنعم نمر نیز مطرح شده است(۲۱).
ممکن است تحلیل ایشان نسبت به مواردی از حرکت های سیاسی - که منجر به شکست شده است - صحیح باشد، اما فراگیر نیست ونمی توان از آن یک نظریه را بنا نهاد. عمر بن خطاب اولینکسی است که مسأله غیبت را درباره حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در حالی مطرح کرد که جسد مبارک حضرت بر زمین بود وقیامی سیاسی انجام نشده بود. محمد بن حنفیه قیامی انجام نداد، اما پیروانش معتقدبه غیبت او شدند. ابو هاشم فرزند محمد بن حنفیه چه حرکت سیاسی انجام داد که معتقدان به او، قایل به غیبتش شدند؟ احمد الکاتب صحبت از اعتقاد به غیبت امام باقر (علیه السلام) را هم مطرح ساخته است. ایشان بفرمایند حرکت سیاسی امام باقر کی انجام شد وسرانجامش چه بود؟ حرکت سیاسی انقلابی امام صادق (علیه السلام)، محمد بن علی الهادی وامام عسکری (علیه السلام) را در تاریخ برایمان نشان دهند. واقعیت این است که ادّعای ایشان بسیاری از مصادیق را در برنمی گیرد.
وی در مبحث پدیده مهدویت در تاریخ اسلامی از کسانی نام می برد که پیروانی پیدا کردند واین پیروان قایل به مهدویت آنها شدند: حضرت علی (علیه السلام)، محمد بن حنفیه، ابو هاشم بن محمد بن حنفیه، عبد الله بن معاویة بن عبد الله بن جعفر طیار، محمد نفس زکیه، امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام)، اسماعیل بن جعفر، محمد بن جعفر دیباج، محمد بن عبد الله افطح، امام کاظم (علیه السلام)، محمد بن قاسم، یحیی بنعمر، محمد بن علی الهادی، امام حسن عسکری (علیه السلام) وحضرت مهدی(عج)(۲۲). وی وقتی به بحثمهدویت اسماعیل بن جعفر می رسد، می نویسد(۲۳):
از بحث فوق معلوم شد که نظریات مختلف مهدویت با مرور زمان، ودر شرایط متفاوت زمانی متولد شد وشکل گرفت. نظریه بیش تر از آن که مستند به احادیث قاطع وصریح داشته باشد، به امید ورجا نزدیک بود. قول به غیبت همیشه بعد از مرگ امام منتظر قبل از پیروزی بروز می کرد؛ بدون آن که ظاهر گردد. از ابتدا هیچ وقت شیعیان بر امامی که از قبل مشخص شده باشد، اجماع نکردند.
قبل از بررسی سخن او، به نکته ای مهم در نوشته های احمد الکاتب باید اشاره کرد. او پیوندی عمیق بین مهدویت وغیبت قایل است. از مهدویت سخن می گوید وبحث غیبت می کند. این نکتهنشان می دهد که به این نتیجه رسیده است که در همه موارد، مهدویت اشخاص با بحث غیبتشان پیوند خورده است. دست کم ایشان مدّعی نیست که این ارتباط برای شیعیان مبهم بوده است.
اما برخلاف ادّعای احمد الکاتب، روایات اهل بیت (علیهم السلام) که در دسترس شیعیان قرن دوم وربعاول قرن سوم قرار داشت ودر کتاب هایشان ثبت شده بود، از فرد غایب مشخّصی صحبت می کند که از فرزندان عبد المطلب، دوازدهمین امام از ائمّه اهل بیت (علیهم السلام)(۲۴)، از فرزندان علی (علیه السلام)(۲۵)، از فرزندان فاطمه (علیها السلام)(۲۶)، از فرزندان امام حسن وامام حسین (علیهما السلام)(۲۷)، نهمین فرزند از نسل امام حسین (علیه السلام)(۲۸)، از فرزندان امام سجاد (علیه السلام)(۲۹)، از نسل امام محمد باقر (علیه السلام)(۳۰)، ششمین فرزند از نسل امام صادق (علیه السلام)(۳۱)، پنجمین فرزند از نسل امام کاظم (علیه السلام)(۳۲)، چهارمین فرزند از فرزندان امام رضا (علیه السلام)(۳۳)، سومین از فرزندان امام جواد (علیه السلام)(۳۴)، دومین از فرزندان امام هادی (علیه السلام)(۳۵) وفرزند امام عسکری (علیه السلام)(۳۶) است. ولادتش برمردم پوشیده می ماند(۳۷). کم سن وسال ترین امام است ونامش مخفی ترین نام در بین نام های ائمه معصوم (علیهم السلام) است. برای او دو غیبت خواهد بود(۳۸) که یکی بسیار طولانی خواهد بود(۳۹) ومردم گویند او در گذشته است. پس از غیبتی طولانی از مکه ظهور خواهد کرد. عیسای مسیح (علیه السلام) فرود خواهد آمد ودر نماز به او اقتدا خواهد کرد(۴۰).
این صفات وعلایم دیگر هیچ راهی باز نمی گذارد که کسی مدّعی شود روایات وارد شده در حقّ امام مهدی (علیه السلام) غیر صریح است وغیبتش برای مردم ناشناخته وتعریف ناشده بوده است. علما ومحدّثان شیعه در تلاشی بی نظیر این روایات را جمع کرده وآنها را به عنوان نشانه ای قابل توجّه فراروی مردم قرار داده اند وآنها را نشانه راستگویی وحقانیت امامت اهل بیت (علیهم السلام) شمرده اند(۴۱).
منتها از آن جا که فرقه های شیعی غیرامامی برای اثبات مدعایشان از این روایات استفاده می کردند، امامی ها به این روایات به دیده تردید نگریسته وحتی درصدد ردّ آنها برمی آمدند. با رحلت امام عسکری (علیه السلام)، شیعیان، به تدریج، به خود آمدند وبه این اطمینان رسیدند که روایات وارد شده درباره غیبت امامی از آل محمّد، در کنار احادیث دوازده امام، فقط بر امام دوازدهم ایشان قابل تطبیق است. تحلیل مدرّسی طباطبایی در این باره، خواندنی است:
با این همه طولی نکشید که شیعیان کم کم به خود آمدند که شاید نقل ها وروایاتی که از اجداد آن بزرگوار در پیش بینی چنین وضعی در آینده رسیده وحدود یک قرن بود، همه آن را شنیده وخوانده بودند، مربوط به همین مورد حاضر بوده است. در این روایات، پیش بینی می شد که قائم آل محمد نخست برای مدّتی از انظار پنهان خواهد شد وسپس ظاهر شده وحکومت قسط وعدل اسلامی را بنیاد خواهد نهاد. روایتی حتّی پیش بینی می کرد که دو دوره غیبت وجود خواهد داشت که پس از دوره اوّل، قائم آل محمد ظاهر شده وسپس برای دوره ای طولانی تر مجدّدا بهغیبت خواهد رفت که در آن دوره، بیشتر هواداران او ایمان خود را از کف داده واز صراط مستقیم منحرف خواهند شد.
... به طور کلّی اعتقاد به آن که یکی از ائمّه حق در آینده غیبت نموده وسپس به عنوان قائم آل محمد ظهور خواهد کرد، در ذهنیت شیعه سابقه استوار داشت. همین حقیقت که گروهی ازمردمان، شهادت مولای متّقیان (علیه السلام) را نپذیرفته ومنتظر رجعت آن حضرت بودند، واعتقاد کیسانیه ودیگران به حیات وانتظار رجعت افرادی دیگر از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، خود بهترین دلیلبر ریشه دار بودن این فکر در اذهان بود. پس از رحلت حضرت عسکری (علیه السلام) هم بنا به نقل برخیمنابع، گروهی در آغاز مطرح کردند که شاید ایشان به غیبت رفته وبه زودی به عنوان قائم آلمحمد به جهان باز خواهد آمد. در حدود سال ۲۹۰ هجری - که ابو سهل نوبختی کتاب التنبیهخود را به پایان می برد - شیعیان، ظاهرا از مدّتی پیش تر، می دانستند که فرزند حضرت عسکری (علیه السلام) همان کسی است که به عنوان قائم ظهور فرموده وحکومت حق وعدالت را مستقرّ خواهد ساخت.
... فی الواقع از بزرگ ترین ادلّه بر حقانیت واصالت مبانی مذهب حقّه اثنی عشری آن است که متقدّمان آنان برای سال ها در برابر واقفه حتّی المقدور به تضعیف وجرح روات وروایات مربوط به غیبت می پرداختند وبسیاری از آنان را از مجعولات آن گروه می خواندند تا سرانجام گردش ایام، صحّت ودرستی آن احادیث شریف وپیشگویی ائمه طاهرین را بر آنان ثابت نمود. شایداین خود خواست خداوند بود که احدی در آینده نتواند ادّعا کند که شیعیان اثنی عشری بر صحّتمدّعای خود در غیبت امام دوازدهم جعل حدیث کرده اند. نام مبارک حضرت ولی عصر(عج) - نیز که از مردمان مخفی نگاه داشته می شد - ظاهرا از طریق آگاهی آنان بر این که ایشان همان مهدی موعود ومنتظر جهانیان هستند، براساس روایات کشف گردید.
... اشاره به نام مهدی درباره فرزند حضرت عسکری (علیه السلام) در هیچ یک از متونی که از دهه های آخرقرن سوم باقی مانده (حتّی در آنها که ایشان را به عنوان قائم معرّفی کرده اند) وجود ندارد، امّا درنیمه دوم غیبت صغرا هنگامی که کلینی کتاب الکافی را به پایان می برد وعلی بن بابویه قمی کتاب الامامة والتبصرة خود را می نوشت، احادیث مربوط به ظهور مهدی درباره ایشان نقلمی گردید وپیداست که اکنون جامعه شیعه به معنای درست بسیاری از منقولات واحادیث – که بیشتر فرق دیگر روایت کرده وخود برای دورانی طولانی بدان اعتنا شایانی ننموده بود - پی برده بود. این هم برهان دیگری از براهین الهی بر صحّت معتقدات طریق حقّ اثنی عشری است کهاحدی نمی تواند دعوی کند که آنان برای تأیید وتشیید مبانی اعتقادی خود جعل حدیث کردهباشند ومی بینیم که حتّی امروز هم مخالفان ودشمنان کینه توز آنان بر این مسأله اقرار دارندو رسائلی مفرد نیز در این باب نوشته ونشر کرده اند که احادیث مهدی صحیح است وبرخلاف دعاوی باطل وجاهلانه بعضی از خود آنان، شیعیان نقشی در ابداع واشاعه آنفکر نداشته اند(۴۲).
خود احمد الکاتب نیز اقرار می کند که محدّثان شیعه روایات زیادی مبنی بر وقوع حیرت بعد ازغیبت نقل کرده اند؛ روایاتی که از سختی ها ومشکلاتی سخن می گویند که برای شیعیان در غیبتامامشان ایجاد می شود:
کلینی، نعمانی، وصدوق روایات زیادی نقل می کردند، مبنی بر وقوع حیرت در میان شیعیان بعداز مرگ حضرت عسکری، وبعد از غیبت صاحب الامر بوده است، وهمچنین مورخان فوق الذکراختلاف شیعیان آن زمان ومتهم به کفر کردن همدیگر ومتهم به دروغ گفتن وتف بر روییکدیگر انداختن ولعن یکدیگر را نقل کردند، ووضع شیعیان را مانند کشتی که در وسط امواجعظیم دریا واژگون شده یا مانند شیشه وسفال شکسته شده، توصیف کردند(۴۳).
دانشمندان شیعه در نوشته های خود، بارها به کتاب هایی که قبل از تولد امام عصر(عج)و دردوره غیبت صغرای ایشان نوشته شده ودر آنها احادیث مهدویت وغیبت جمع آوری شده است، اشاره کرده اند.
تواتر معنوی غیبت امام عصر (ارواحنا فداه)
نعمانی در مقدّمه الغیبة تصریح می کند که روایات رسیده از ائمه اطهار (علیهم السلام) درباره غیبت امامی ازاهل بیت (علیهم السلام) فراوان است. نعمانی ادّعا می کند اگر شیعه در روایاتی که از دیرباز، بدون وقفه از ائمهاطهار (علیهم السلام) رسیده است ودلالت بر حدوث حتمی غیبت می کند، ودر کتاب الغیبة یکی پس از دیگریثبت شده تأمّل نماید، ودقیق وکافی در آنها تفکر کند، خواهد دانست که این غیبت اگر اتفاقنمی افتاد، وبراساس روایاتی که در گذران زمان نقل شده است، حادث نمی شد، به یقین، مذهبامامت باطل بود. اما خداوند - تبارک وتعالی - هشدار ائمّه (علیهم السلام) درباره غیبت را تصدیق کرد وگفتارشانرا که زمان به زمان درباره آن بیان شده بود، به صحّت رسانید، وشیعه را به تسلیم وتصدیق وتمسک به اعتقاد ایشان ملزم کرد ویقین قلبی شیعیان را با صحّت منقولات امامانشان قوی ساخت(۴۴). آنچه نعمانی را وامی دارد تا ادّعای بطلان مذهب امامت، در صورت حادث نشدن غیبت کند، بدون شک روایاتی آحاد درباره غیبت است. نعمانی باب دهم از الغیبة را چنین نامگذاریکرده است:
باب ۱۰ - ما روی فی غیبة الامام المنتظر الثانی عشر (علیه السلام) وذکر مولانا امیر المؤمنین والائمّه (علیهم السلام) بعده وانذارهم بها.
او تلاش کرده تا روایاتی را از امیر المؤمنین ودیگر امامان (علیهم السلام) که در ذکر غیبت وهشدار نسبت بهوقوع آن است، در این باب جمع کند. از مجموع ۴۸۳ روایت شماره گذاری شده الغیبة، نود روایت، یعنی نزدیک به یک پنجم احادیث الغیبة در باب دهم قرار دارد. این باب، از حجیم ترین باب های الغیبة است.
دسته بندی احادیث این باب براساس مضمون ونوع بیان مقوله غیبت، به خوبی تواتر معنوی«حدوث غیبت برای امامی از اهل بیت (علیهم السلام) را - که همان امام دوازدهم (علیه السلام) است - ثابت می کند. برخیاز این روایات در کتب هم عرض، از قبیل کمال الدین وعلل الشرایع شیخ صدوق، الغیبة شیخ طوسی(م ۴۶۰ ق)، تقریب المعارف ابو الصلاح حلبی(م ۴۴۷ ق)، دلائل الامامة طبری (قرن پنجم)، کفایة الاثر فیالنص علی الائمّة الاثنی عشر، خزّاز قمی(نیمه دوم قرن چهارم)، اعلام الوری باعلام الهدی، ابو جعفرمحمد بن جریر طبری(قرن پنجم) وبرخی کتب دیگر به همان سند، یا با اسناد دیگر تکرار شده اند. وجود راویان مؤلف در اسناد این احادیث، نشانگر این است که صاحبان کتاب های فوق، احادیث خودرا از مکتوبات حدیثی قرن های پیشین گرفته اند.
سخن از غیبت، به عنوان یکی از ویژگی های قائم(عج)
الف. زواره از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمودند:
همانا برای قائم (علیه السلام) قبل از آن که قیام کند، غیبتی است. گفتم: چرا؟ فرمودند: می ترسد. وبا دستبه شکمشان اشاره کردند. سپس فرمودند: ای زواره، همانا او همان منتظری است که در ولادتششک می شود. پس در میان مردم، کسی است که گوید پدرش بدون جانشین درگذشت. و... او همان منتظر است، جز این که خداوند دوست دارد تا قلوب شیعه را امتحان کند... گفتم: فدایت شوم، اگر به آن زمان رسیدم، چه کنم؟ فرمودند: ای زراره، هرگاه آن زمان را درک کردی، خدا را به این دعا بخوان:
بار الها خودت را به من بشناسان، که اگر خودت را نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. خدایا، پیامبرت را به من بشناسان، که اگر او را نشناسانی، حجّتت را نخواهم شناخت. خداوندا، حجتّت رابه من بشناسان، که اگر او را نشناسانی، از دینم گمراه خواهم شد...
نعمانی حدیث بالا را از محمّد بن همّام(۴۵) نقل می کند. وی همین حدیث را با دو سند دیگر نیز ازکلینی نقل می کند. کلینی حدیث اول را از علی بن ابراهیم نقل می کند(۴۶).
در سند دوم(۴۷) احمد بن هلال قرار دارد که صاحب کتاب النوادر(۴۸) است. نکته جالب این استکه احمد بن هلال(۱۸۰ - ۲۶۷)به هنگام نقل آن گوید این حدیث را ۵۶ سال قبل شنیدم، براساستاریخ وفاتش، احمد بن هلال این حدیث را حدود پنجاه سال قبل از تولد صاحب الامر(عج)شنیده است.
قسمت اول متن این حدیث را نعمانی با چهار سند دیگر ومتن هایی بسیار مشابه نقل می کند(۴۹). یکی از آنها را از کلینی روایت می کند(۵۰). کلینی در الکافی علاوه بر این سند، عین حدیث را با سنددیگری نیز آورده است(۵۱).
ب. عبد العظیم بن عبد الله الحسنی از امام جواد (علیه السلام) روایت می کند که حضرت فرمودند:
هنگامی که فرزندم علی بمیرد، چراغی بعد از او آشکار می شود. سپس مخفی می شود. وای برشک کننده وخوشا به حال غریبی که با دینش فرار می کند. سپس بعد از آن حوادثی پدید می آیدکه مو را سپید می کند وپایداران در دین متزلزل می شوند(۵۲).
ج. ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمودند:
چاره ای برای صاحب این امر از غیبتی نیست.
نعمانی این حدیث را از کلینی روایت می کند(۵۳). ابو الصلاح حلبی(م ۴۴۷ ق)نیز آن راآورده است(۵۴).
د. محمد بن مسلم از امام صادق (علیه السلام) شنید که می فرمودند:
اگر به شما خبر غیبت صاحبتان رسید، غیبت را انکار نکنید.
نعمانی حدیث را با دو سند از کلینی روایت می کند(۵۵). شیخ طوسی نیز آن را با سند خود ازابو بصیر روایت می کند(۵۶).
سخن از غیبت صاحب الامر(عج)برای رفع بد فهمی های اعتقادی، سیاسی
الف. عبد الله بن عطاء مکی به امام باقر (علیه السلام) می گوید:
همانا شیعه شما در عراق فراوان اند وبه خدا قسم در خاندانت همانندی برای شما نیست؛ پس چه گونه است که خروج نمی کنی؟ حضرت فرمودند: یا عبد الله بن عطاء، همانا گوش هایت رافرش سخنان احمقان کرده ای. بله، به خدا قسم من صاحب شما نیستم. گفتم: پس صاحب ماکیست؟ حضرت فرمودند: نگاه کنید وببینید چه کسی ولادتش از مردم پنهان می ماند، همانصاحب شماست.
نعمانی پس از نقل این حدیث از محمد بن همام(۵۷)، با سندی دیگر(۵۸) آن را از کلینی نقل می کند. شیخ صدوق این حدیث را با دو سند مختلف دیگر(۵۹)، وابو الصلاح حلبی(م ۴۴۷ ق) نیز بدون ذکرسند، آن را از عبد الله بن عطاء مکی روایت کرده است(۶۰).
نعمانی حدیث دیگری شبیه به همین مضمون، اما با اضافاتی دیگر را از عبد الله بن عطاءنقل می کند(۶۱).
ب. ایوب بن نوح گوید به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم:
همانا ما امیدواریم که صاحب این امر باشید وخداوند آن را بدون جنگ وخونریزی به سوی شماسوق دهد؛ چرا که با شما بیعت شده ودراهم به اسم شما ضرب گردیده است. حضرت فرمودند: کسی از ما نیست که با او نامه نگاری شود وبا انگشتان به او اشاره گردد ومسائل از او پرسیده شود واموال به سوی او حمل گردد، مگر آن که کشته شود یا بمیرد، تا این که خداوند برای اینامر پسری را مبعوث می سازد که ولادت ورشد ونموّش مخفی، اما نسبش پنهان نیست.
نعمانی این حدیث را از کلینی نقل می کند(۶۲)، اما متن او با متن موجود در الکافی اندکیتفاوت می کند.
ابو الصلاح حلبی نیز این حدیث را مشابه با متن موجود در الکافی، بدون سند از ایوب بن نوح آورده است(۶۳).
ج. در حدیث دیگری نیز امام باقر (علیه السلام) تصریح می کنند که صاحب این امر همان کسی است که ولادتش پنهان است(۶۴).
د. ابو حمزه ثمالی گوید: بر امام صادق (علیه السلام) وارد شدم وگفتم:
شما صاحب این امر هستید؟ فرمودند: خیر. گفتم، پس فرزندت است؟ فرمودند: خیر. گفتم: پس فرزند فرزندت است؟ فرمودند: خیر. گفتم: پس فرزند فرزند فرزندت است؟ فرمودند: خیر. گفتم پس کیست؟ فرمودند: آن که زمین را از عدل پر سازد؛ چنان که از ظلم پر شده است؛ بعد از مدتیکه ائمّه نباشند؛ چنان که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بعد از زمانی که پیامبری نبود، مبعوث شد.
نعمانی این حدیث را از کلینی نقل می کند(۶۵).
سخن از غیبت، در بیان سنت الهی بر خالی نماندن زمین از حجت وتعریف معنای غیبت
روایات ما حتّی معنای غیبت را نیز مطرح کرده اند که نشانگر این نکته است که جزئیات غیبت نیزسال ها قبل از تولد قائم آل محمّد (عج) بیان شده است. امیر المؤمنین (علیه السلام) بر منبر کوفه، آن جا که صحبت از فتنه های آخر الزمان می کنند، می فرمایند:
بدانید که زمین از حجت خداوند - عزّ وجلّ - خالی نمی ماند. اگر زمین تنها یک ساعت از حجّتالهی خالی بماند، زمین را با اهلش فرو می کشد. اما «حجّت» مردم را می شناسد، ولی مردم او رانمی شناسند؛ همان طور که یوسف مردم را شناخت، ولی ایشان او را نشناختند(۶۶).
سخن از غیبت، به هنگام خبر از نبود فاصله زمانی بین امامان
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند:
همانا ما مانند ستارگان آسمان هستیم. هرگاه ستاره ای غروب کند، ستاره دیگری طلوع می کند تاهنگامی که با انگشتانتان اشاره، وبا ابرو (گردنتان) به او توجّه کنید، خداوند ستاره شما راپنهان می کند.
نعمانی این حدیث را از کلینی نقل می کند(۶۷)، البته در الکافی با اختلافی بسیار کم ثبت شده است. نعمانی هم چنین این حدیث را با اختلافی اندک در متن، با سندهای مختلف از طریق علی بن احمد البندنیجی(۶۸) از امام صادق (علیه السلام) از حضرت رسول (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، واز طریق محمّد بن همّام(۶۹) از امام باقر (علیه السلام) نیزنقل می کند.
سخن از غیبت، به هنگام تشبیه امام قائم (عج) به پیامبران
الف. سدیر صیرفی از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمودند:
همانا در صاحب این امر شباهتی از یوسف است. گفتم: گویا می خواهید از غیبت یا حیرت خبردهید؟ حضرت فرمودند: این خلق ملعون شبیه به خوک ها چه چیزی از آن را انکار می کنند؟ همانا برادران یوسف عاقلان وخردمندان وفرزندان پیامبران بودند. نزد یوسف آمدند وبا اوسخن گفتند واو را مخاطب ساختند وبا او تجارت ورفت وآمد کردند وبرادرانش بودند واو هم برادرشان بود؛ اما او را نشناختند تا این که خود را به آنان معرّفی کرد وگفت: من یوسفم. در آنهنگام او را شناختند. آیا این امت سرگردان انکار می کند که خداوند - عزّ وجل - در زمانی ارادهنماید تا حجّتش را از ایشان پنهان سازد؟ یوسف پادشاه مصر بود وفاصله او با پدرش هیجده روزبود. اگر خداوند می خواست تا یعقوب را به مکان یوسف آگاه سازد، قادر بود. به خدا قسم، یعقوبو فرزندانش هنگام بشارت، مسافت سرزمینشان تا مصر را از طریق بادیه در نه روز طی کردند. آیااین امّت انکار می کند که خداوند اراده کند، آنچه را که با یوسف کرد، نسبت به حجّتش انجام دهد واین که صاحب مظلومتان که حقّش مورد انکار قرار می گیرد، صاحب این امر در میانشان رفت وآمد کند ودر بازارهایشان راه رود وبر فرش هایشان قدم گزارد؟ او را نمی شناسند تا خداوند به اواذن معرّفی خودش را بدهد؛ چنان که به یوسف اذن داد؛ هنگامی که برادرانش به او گفتند: تو یوسفی؟ گفت: بله من یوسفم.
نعمانی این حدیث را از علی بن احمد بندنیجی نقل می کند(۷۰)، وسپس سند دیگری از طریقکلینی برای آن ارائه می دهد(۷۱). متن موجود در الکافی شبیه حدیث قبل است.
شیخ صدوق نیز این حدیث را با اندکی اختلاف نقل کرده است(۷۲).
ابو الصلاح حلبی(۷۳)، وطبری(۷۴)، وطبرسی(م ۵۴۸ ق)(۷۵) نیز حدیث پیش گفته را آورده اند.
ب. ابو بصیر گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود:
در صاحب این امر سنّت هایی از چهار پیامبر است؛ سنتی از موسی، سنتی از عیسی، سنّتیاز یوسف وسنّتی از محمّد (علیهم السلام)... پس گفتم: سنت یوسف چیست؟ حضرت فرمودند: زندان وغیبت(۷۶).
علاوه بر نعمانی، شیخ صدوق(۷۷) وابو الصلاح حلبی(۷۸) با اندکی اختلاف در متن، این حدیث رانقل کرده اند.
سخن از غیبت، وسابقه آن در میان انبیا
ب. امام ابو الحسن الرضا (علیه السلام) می فرمایند:
همانا شما به چیزهایی شدیدتر وسخت تر مبتلا خواهید شد. با جنین در شکم مادرش وشیرخوار امتحان می شوید تا این که گفته می شود، پنهان شد ومرد. ومی گویند امامی نیست؛ در حالی که رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) غایب شد وغایب شد وغایب شد(۷۹).
سخن از غیبت، هنگام نهی شیعیان از مشهور کردن نام وامر حضرت قائم (علیه السلام)
مفضل بن عمر گوید: نزد امام صادق (علیه السلام) بودم ودیگری نیز با من بود. پس ایشان به ما گفتند:
از مشهور کردن بپرهیزید(راوی گوید یعنی نام قائم (علیه السلام). من ایشان را می دیدم وحضرت غیر مرادر نظر داشت)پس به من گفت: ای ابو عبد الله، از مشهور کردن بپرهیزید، به خدا قسم، حتمابرهه ای از زمان غیبت خواهد شد وپنهان می شود به گونه ای که گفته می شود مرد، یا هلاکشد، به کدامین وادی رفت؟ چشمان مؤمنان بر او گریان خواهد بود...(۸۰)
همین حدیث را نعمانی با سندی دیگر از محمّد بن همّام وبا اضافاتی نقل کرده است، وسپسآن را با سندی دیگر واندکی اختلاف از محمد بن یعقوب نقل می کند(۸۱). شیخ طوسی(۸۲)، وشیخ صدوق(۸۳) نیز با اندکی اختلاف این حدیث را ثبت کرده اند. طبری نیز با سند خود از طریق محمد بنهمام حدیث را آورده است(۸۴).
سخن از غیبت وبیان دو نوع آن
الف. اسحاق بن عمّار صیرفی از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که حضرت فرمودند:
برای قائم دو غیبت است؛ یکی از آن دو کوتاه ودیگری بلند است.
نعمانی این حدیث را از کلینی نقل می کند(۸۵). ابو الصلاح حلبی نیز آن را روایت می کند(۸۶).
نعمانی همین مضمون را از احمد بن محمد بن سعید نیز نقل می کند(۸۷).
ب. مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمودند:
برای صاحب این امر دو غیبت است. یکی از آن دو آن قدر طول می کشد که برخی گویند مرد، وبرخی گویند کشته شد وبرخی گویند رفت. پس جز اندکی از اصحابش بر امر او باقی نمی مانند(۸۸).
شیخ طوسی نیز آن را در الغیبة آورده است(۸۹).
ج. امام صادق (علیه السلام) پس از پاسخ به سؤال حازم بن حبیب، به وی می گویند:
ای حازم، برای صاحب این امر دو غیبت است ودر دومی ظاهر خواهد شد. اگر کسی به سراغتآمد وگفت دستش را از خاک قبر او تکانده است، تصدیقش نکن.
نعمانی این حدیث را با دو سند ذکر می کند(۹۰). شیخ طوسی نیز شبیه به آن را می آورد(۹۱).
د. ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) می پرسد:
امام باقر (علیه السلام) می فرمود: برای قائم آل محمّد دو غیبت است که یکی طولانی تر از دیگری است. حضرت فرمودند: بله(۹۲).
محمد بن جریر طبری نیز با سندی دیگر آن را نقل می کند(۹۳).
ه‍. محمد بن مسلم ثقفی شنید که امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
همانا برای قائم دو غیبت است که در یکی از آن دو گفته می شود، مرد، ومعلوم نیست به کدامین وادی رفت(۹۴).
مفضّل بن عمر نیز شبیه به این حدیث را با اضافاتی از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند(۹۵).
سخن از غیبت، بعد از پیشگویی شهادت سه امام
در حدیثی امام صادق (علیه السلام) سخن امیر مؤمنان (علیه السلام) را چنین نقل می کنند:
قسم به خدا که حتما من واین دو پسرم کشته خواهیم شد وخداوند به یقین مردی از فرزندانم رادر آخر الزمان برانگیخته خواهد کرد. او خونخواه ما خواهد بود وحتما از مردم پنهان خواهد شد تااهل گمراهی تمیز یابند. (کار به جایی خواهد رسید)تا این که جاهل گوید: خدا را به آل محمد نیازی نیست(۹۶).
در این حدیث اگرچه اسم قیام کننده برده نشده، اما از قطعی بودن ظهور او در آخر الزمان ونیزغیبتش سخن گفته شده است. این حدیث در دلائل الامامة با سند مشابه دیگری، غیر از طریق محمدبن مالک فزاری نقل شده است(۹۷).
سخن از غیبت، در بحث تفسیری برخی از آیات
الف. ام هانی از امام باقر (علیه السلام) تفسیر آیه ای از قرآن را می پرسد: معنای سخن خداوند - عز وجل - «قسم به ستاره پنهان شونده» چیست؟ حضرت فرمودند:
ای امّ هانی، خنّس امامی است که خود را در سال ۲۶۰ از مردم پنهان کند تا خبرش از مردم قطع شود. سپس مانند ستاره درخشان در شب ظلمانی آشکار گردد. اگر آن زمان را درک کنی، چشمانت روشن خواهد شد(۹۸).
نعمانی این حدیث را از سلامة بن محمد ارزنی ثقه نقل می کند که صاحب کتاب الغیبة وکشف الحیرة است. نعمانی همین حدیث را بدون شماره گذاری با سندی دیگر از کلینی با اختلاف اندکی درمتن نقل می کند(۹۹). وی هم چنین این حدیث را با شماره گذاری، از کلینی با سند سوم واختلافی اندک روایت می کند(۱۰۰). این حدیث در الکافی وجود دارد ودر سند یکسان، اما در متن با حدیثی که نعمانیآورده است، اختلافی بسیار کم دارد.
شیخ صدوق این حدیث را از طریق پدرش وابن ولید، با سندی دیگر(۱۰۱) واختلاف اندکی در متن، وشیخ طوسی نیز با سند خود(۱۰۲) این حدیث را نقل کرده اند.
ب. علی بن جعفر از برادرشان امام کاظم (علیه السلام) می پرسد: تأویل آیه (بگو چه می بینید اگر آبتان برزمین فرو رود، چه کسی برایتان آب گوارا می آورد؟)(۱۰۳) چیست؟ حضرت فرمودند:
هنگامی که امامتان غایب شود، چه کسی برایتان امام جدید خواهد آورد؟
نعمانی این حدیث را از کلینی(۱۰۴) ومحمد بن همام(۱۰۵) نقل کرده است. به احتمال زیاد، اصلحدیث از کتاب مسائل علی بن جعفر گرفته شده است(۱۰۶).
ج. مفضّل بن عمر گوید از امام صادق (علیه السلام) از این آیه پرسیده شد: (هنگامی که در شیپور دمیده شود)(۱۰۷). حضرت فرمودند:
همانا از ما امامی است پنهان. هنگامی که خداوند - عزّ ذکره - اراده ظاهر ساختن امرش را نماید، به قلبش الهام کند. پس او به امر خداوند - عزّ وجل - قیام کند.
نعمانی حدیث بالا را از کلینی روایت می کند. شیخ صدوق(۱۰۸)، شیخ طوسی(۱۰۹)، وکشّی(۱۱۰) این حدیث را با اندکی اضافه نقل می کنند. سند شیخ صدوق وشیخ طوسی شبیه به هم است، اما کشی باسند دیگری آن را روایت می کند.
سخن از غیبت، وهشدار نسبت به فتنه های آن
امام کاظم (علیه السلام) درباره این غیبت به شیعیان هشدار می دهند:
هنگامی که پنجمین از فرزندان هفتمین پنهان شد، مواظب دینتان باشید تا احدی آن را از شمانگیرد. فرزندم، به یقین برای صاحب این امر غیبتی است؛ به گونه ای که باورمندان به او از اینامر برمی گردند. این امتحانی از جانب خداوند است وخداوند به آن آفریدگانش را می آزماید. اگرپدران واجداد شما دینی صحیح تر از این سراغ داشتند، حتما از آن تبعیت می کردند. (راویمی پرسد): آقای من! پنجمین از فرزندان هفتمین چه کسی است؟ حضرت فرمودند: فرزندمعقول شما کوچک تر از آن، ومحدودتر از آن است که توانایی تحمّل این را داشته باشد؛ اما اگرزنده بمانید، حتما او را درک خواهید کرد.
نعمانی این حدیث را از کلینی نقل می کند(۱۱۱). شیخ صدوق(۱۱۲)، شیخ طوسی(۱۱۳)، خزاز قمی(۱۱۴) وطبرسی(۱۱۵) به نقل آن می پردازند. غیر از نعمانی وکلینی، بقیه این روایت را از طریق سعد بن عبد الله قمی نقل می کنند.
سخن از غیبت، وسختی دینداری در آن وچگونگی شیوه نگهداری دین
الف. در حدیثی دیگر راوی به امام صادق (علیه السلام) عرض می کند: همانا ما روایت می کنیم که صاحب اینامر زمانی را پنهان خواهد بود؛ پس ما در آن هنگام چه کنیم؟ حضرت می فرمایند:
به امر اولی که بر آن هستید، متمسّک شوید تا برایتان آشکار شود(۱۱۶).
نعمانی این حدیث را با اختلافی اندک در سند ومتن از طریق ابن عقده نیز نقل می کند(۱۱۷).
ب. در حدیثی دیگر امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
آن روز که صبح وشب را گذرانیدی وامامی از آل محمّد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را ندیدی، دوست بدار آن که را که دوست می داشتی ودشمنی کن با آن که دشمن بودی، وتبعیت کن از آن که تبعیت می کردی، وصبح وشب منتظر فرج باش(۱۱۸).
نعمانی بعد از نقل این حدیث از ابن عقده، سندی را نیز برای آن از کلینی می آورد، اما متن موجوددر الکافی اندکی با آن متفاوت است(۱۱۹).
شیخ صدوق نیز آن را با سند خود با اختلافی اندک ذکر کرده است(۱۲۰).
ج. عبد الله بن سنان می گوید:
من وپدرم خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدیم. حضرت فرمودند:
چه گونه خواهید بود هنگامی که در حالتی قرار بگیرید که نه امامی می بینید که هدایت شوید ونهعلمی دیده می شود؟ پس از آن سرگردانی نجات نمی یابد، مگر کسی که با دعای غریق خداوند رابخواند. پدرم گفت: به خدا قسم این است بلا؛ پس در آن هنگام چه کنیم؟ حضرت فرمودند: چون چنین شود، به آنچه در دستانتان است متمسک شوید تا امر برایتان روشن گردد(۱۲۱).
علاوه بر نعمانی، شیخ صدوق نیز این حدیث را با اختلافی اندک وبا اضافاتی روایتکرده است(۱۲۲). طبرسی(۱۲۳)، سید بن طاووس(۱۲۴) وسید بهاء الدین نیلی(۱۲۵) و نباطی(۱۲۶) نیز آن راذکر کرده اند.
سه روایت دیگر نیز شبیه به همین مضامین که حاکی از فشارها بر شیعه در فقدان امامشان وطریقه برون رفت از مشکلات اعتقادی است، توسط نعمانی از راویان مختلف ذکر شده است(۱۲۷).
د. یمان تمّار از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمودند:
همانا برای صاحب این امر غیبتی است. کسی که دینش را در غیبت نگهداری می کند، مانندکسی است که خار درخت قتاد را خلاف جهتش با دست می کند. حضرت سکوت کردند وسپس فرمودند: همانا برای صاحب این امر غیبتی است. باید بنده تقوای الهی پیش کشد ومتمسّک بهدینش باشد(۱۲۸).
نعمانی پس از نقل این حدیث از محمد بن همام، سندی را نیز برای آن از کلینی نقل می کند(۱۲۹).
شیخ صدوق این حدیث را با دو سند مختلف(۱۳۰)، شیخ طوسی با سند خود(۱۳۱)، وابو الصلاح حلبی بدون ذکر سند، از یمان تمار روایت کرده است(۱۳۲).
سخن از غیبت، به هنگام بیان نزدیک ترین حالت شیعه به خدا
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
نزدیک ترین حالت این گروه(شیعه)به خداوند وبرترین وضعیتی که برای ایشان می پسندد، هنگامی است که حجّت خداوند را نیابند؛ پس از ایشان پوشیده شود وبرایشان ظاهر نگردد ومکانش را ندانند. اینان در چنین حالتی می دانند ویقین دارند که حجت ومیثاق خداوند باطلنمی شود. پس در آن هنگام، صبح وشب انتظار فرج بکشید. همانا سخت ترین غضب خداوند بردشمنانش، زمانی است که حجّت الهی را نیابند وبرایشان ظاهر نگردد. خداوند می داند کهاولیانش تردید نمی کنند، واگر می دانست که شک می کنند، حجّتش را از ایشان چشم برهم زدنیپنهان نمی ساخت.
نعمانی این حدیث را با دو سند از کلینی نقل می کند(۱۳۳). هم چنین آن را با سندی دیگر از محمد بن همام(۱۳۴) روایت می کند.
شیخ صدوق این حدیث را با دو سند(۱۳۵) وشیخ طوسی با یک سند(۱۳۶) وطبرسی با دو سند(۱۳۷) ثبت کرده اند.
سخن از غیبت، وکلام صاحب الامر(عج)در آن
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
برای صاحب این امر غیبتی است که در آن می گوید: (هنگامی که ترسیدم از شما فرار کردم؛ پسپروردگارم به من حکمت داد ومرا از فرستاده شدگان گردانید)(۱۳۸).
نعمانی این حدیث را از ابن عقده نقل می کند(۱۳۹) وشبیه به مضمون آن را از محمد بن همام(۱۴۰) وعبد الواحد بن عبد الله بن یونس(۱۴۱) نیز روایت می کند.
شیخ صدوق روایت بالا را از همان طریق محمد بن همام با واسطه محمد بن ابراهیم بن إسحاق طالقانی از روایت می کند(۱۴۲).
سخن از غیبت، وحضور صاحب آن در ایام حج
الف. عبید بن زرارة از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که حضرت فرمودند:
مردم امامشان را نمی یابند؛ درحالی که در مراسم حج حاضر می شود وایشان را می بیند واو رانمی بینند.
نعمانی این حدیث را از کلینی روایت می کند(۱۴۳). شیخ صدوق نیز آن را با سه سند(۱۴۴) واختلاف بسیار اندکی در متن، وشیخ طوسی هم آن را با یک سند(۱۴۵) روایت می کنند.
هم چنین ابو الصلاح حلبی(۱۴۶)، طبری با دو سند(۱۴۷) وعلی بن یونس نباطی با یک سند(۱۴۸) آن رانقل کرده اند.
نعمانی این حدیث را از محمّد بن همّام(۱۴۹)، وبا اندکی اضافه آن را از کلینی(۱۵۰) وعبد الواحد بنعبد الله(۱۵۱) نیز حدیث می کند.
سخن از غیبت، در خبر از زمان ظهور امام عصر(عج)
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
هنگامی که مردم، امام را نیابند، سالیانی را می گذرانند که نمی دانند، چه کنند. سپس خداوند - عزّ وجل - صاحبشان را برایشان ظاهر گرداند(۱۵۲).
در این حدیث به وضوح ظهور امام عصر - ارواحنافداه - بعد از دوره سرگردانی وحیرت مردم درغیبت آن حضرت قرار داده شده است.
سخن از غیبت، وبرگشت قائم(عج)بعد از آن در صورت جوانی رشید
علی بن ابی حمزة از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند:
اگر قائم قیام کند، حتما مردم او را انکار می کنند، زیرا به شکل جوانی رشید به سوی آنان برگشته است. بر امر او ثابت نمی ماند مگر آن کسی که خداوند در ذرّ اول از او میثاق گرفته است(۱۵۳).
شیخ طوسی این حدیث را با سند خود ذکر می کند(۱۵۴).
سخن از غیبت، به هنگام ترغیب به انفاق قبل از زمان نیافتن نیازمند
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
با یکدیگر رابطه برقرار کنید وبه یکدیگر نیکی کنید ومهر بورزید. قسم به کسی که دانه راشکافت وآفریدگان را آفرید، به یقین زمانی برایتان می رسد که هیچ کدامتان جایی برای درهم ودینارش نمی یابد تا انفاق کند. (نعمانی توضیح می دهد که منظور هنگام ظهور قائم (علیه السلام) است که به خاطر بی نیاز شدن مردم چنین می شود)کاهلی می پرسد: چه زمانی چنین شود؟ حضرت می فرمایند: هنگام نیافتن امامتان که دائما چنین خواهید بود تا آن که بر شما طلوع کند، چنان که خورشید طلوع می کند(۱۵۵)...
در سند نعمانی، احمد بن مابنداذ از محمد بن مالک از محمد بن سنان روایت می کند، اما در بحار، احمد بی واسطه از محمد بن سنان روایت می کند.
نتیجه
مسأله غیبت ومهدویت در بین مسلمانان، به خصوص شیعیان، دارای سابقه ای بس دیرین است واذهان مسلمانان به وسیله روایات نبوی وعلوی با این حقیقت آشنا بوده است. محدوده کار ما دربررسی احادیث غیبت فقط باب دهم کتاب الغیبة نعمانی بود. براساس احادیث طبقه بندی شده بالا بهخوبی تواتر معنوی روایات غیبت معلوم می شود. روایات پیش گفته از کتاب ها واصول مؤلّفانقرن های اول ودوم وسوم گرفته شده است. امامان شیعه (علیهم السلام) در مناسبت های مختلف، در جوابسؤال شیعیان، ویا به طور مستقیم درباره غیبت صحبت کرده اند.
سخن از غیبت در روایات ائمّه اطهار (علیهم السلام) به هنگام پیشگویی شهادت سه امام، در بیان سنّت الهیبر خالی نماندن زمین از حجّت، در تعریف معنای غیبت، در بحث تفسیری برخی آیات وربط آنها بهغیبت حجّت خدا، به هنگام ترغیب به انفاق واحسان قبل از آن که زمانی برسد که کسی از شدّتبی نیازی کمک دیگران را دریافت نکند، به وقت نهی شیعیان از مشهور کردن نام وامر حضرتقائم (علیه السلام)، هنگام هشدار نسبت به فتنه های غیبت، در خبر از نبود فاصله زمانی بین امامان، در خبر اززمان ظهور امام عصر - ارواحنافداه - در بیان شیوه برخورد با مشکلات عقیدتی در زمان غیبت، بههنگام بیان نزدیک ترین حالت شیعه به خداوند، به وقت تشبیه حضرت قائم(عج)به پیامبران، در بیان ویژگی غیبت به عنوان یکی از نشانه های قائم آل محمد (علیهم السلام)، به هنگام توضیح برای رفعبدفهمی های اعتقادی سیاسی شیعیان، در سخن از سختی دینداری در دوران غیبت وشیوهنگهداری دین در آن دوران، در بیان کلام صاحب الامر(عج)در دوران غیبت، در سخن از وجودسابقه غیبت در میان انبیای الهی، در بیان ظهور قائم آل محمّد (علیهم السلام) به شکل جوانی رشید، تواترمعنوی روایات غیبت را ثابت می کند.
بر این اساس ادّعای ناشناخته وتعریف ناشده بودن مقوله غیبت بعد از شهادت امام یازدهم (علیه السلام)، ادّعایی بی پایه وغیرعلمی است. مشکل شیعه در دوران حیرت، عدم توجه به روایت غیبت وتعیینمصداق آنها بود. بحث امام غایب سال ها قبل در روایات شیعی مطرح شده بود وراویان با این اخبارآشنا بودند. روایاتی که در کتاب الغیبة آمده است، تنها نمی از دریای احادیث غیبت است. اگر چه نعمانی نزدیک به یک پنجم کتاب خود را به این احادیث اختصاص می دهد، به هیچ وجه ادّعای جمع آوری همه این روایات را ندارد. این دانشمند شیعی در انتهای باب دهم می نویسد:
این نهایت احادیثی درباره غیبت بود که برای من فراهم شد، واین ها اندکی از روایات بسیاریاست که مردم نقل وحمل می کنند.(۱۵۶)

کتاب نامه

- الابواب(الرجال)، ابو جعفر محمّد بن الحسن الطوسی، النجف: حیدریه، ۱۳۸۱ ق.
- الاحتجاج، ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، مشهد: مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
- اختیار معرفة الرجال، محمّد بن عمر بن عبد العزیز الکشی، مشهد: دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ش.
- إعلام الوری بأعلام الهدی، ابو علی فضل بن حسن بن فضل الطبرسی، قم: دار الکتب الاسلامیة، سوم، ۱۳۹۰ ق.
- الامام المهدی(عج)، بین الاثبات وعاصفة الشبهات، السید والی الزاملی، بیروت: دار الخلیج العربی، اول، ۲۰۰۶ م۱۴۲۷/ ق.
- پاسخ به شبهات احمد الکاتب، سامی البدری، ترجمه: ناصر ربیعی، قم: انوار الهدی، اول، ۱۳۸۰ ش.
- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)، جاسم حسین، ترجمه: محمد تقی آیة اللهی، تهران: امیر کبیر، سوم، ۱۳۸۵ ش.
- تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه، احمد الکاتب، بیروت: دار الجدید، اول، ۱۹۹۸ م.
- تقریب المعارف، تقی الدین بن نجم الدین بن عبید الله بن عبد الله بن محمد ابو الصلاح الحلبی، قم: انتشارات اسلامی، ۱۴۰۴ ق.
- دلائل الامامة، ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری آملی مازندرانی، قم: دار الذخائر للمطبوعات، E}(۱۵۴). الغیبة، ص ۱۹۴. بی تا.
- الرجال(فهرست اسماء مصنّفی الشیعة)، ابو العبّاس أحمد بن علی بن احمد النجاشی، قم: مؤسّسة النشرالإسلامی، ۱۴۰۷ ق.
- شبهات وردود؛ الردّ علی شبهات احمد الکاتب حول امامة اهل البیت ووجود المهدی المنتظر، السیدسامی البدری، قم: مؤلّف، سوم، ۱۴۲۱ ق.
- الصراط المستقیم الی مستحقّی التقدیم، علی بن یونس نباطی بیاضی، نجف: کتابخانه حیدریه، اول، ۱۳۸۴ ق.
- علل الشرایع، محمد بن علی بن بابویه الصدوق، قم: مکتبة الداوری، بی تا.
- الغیبة، ابن ابی زینب محمّد بن ابراهیم النعمانی، تحقیق: علی اکبر الغفاری، تهران: مکتبة الصدوق، ۱۳۹۷ ق.
- الغیبة للحجّة، ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسی، قم: معارف اسلامی، اول، ۱۴۱۱ ق.
- الفهرست، الشیخ ابو جعفر محمّد بن الحسن الطوسی، النجف، المکتبة المرتضویة.
- فی رحاب الامام مهدی(عج)، عبد الرحیم مبارک، مشهد: مجمع البحوث الاسلامیة، اول، ۱۳۸۳ ش/۱۴۲۶ ق.
- الکافی، محمد بن یعقوب الکلینی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چهارم، ۱۳۶۵ ش.
- کشف الغمة فی معرفة الائمّة (علیهم السلام)، علی بن عیسی اربلی، تبریز: مکتبة بنی هاشمی، ۱۳۸۱ ش.
- کفایة الاثر فی النص الائمة عشر، علی بن محمد الخزاز القمی، قم: بیدار، ۱۴۰۱ ق.
- کمال الدین، محمد بن علی بن بابویه الصدوق، قم: دار الکتب الاسلامیة، دوم، ۱۳۹۵ ق.
- کمال الدین، محمد بن علی بن بابویه الصدوق، ترجمه: منصور پهلوان، مسجد مقدس جمکران، دوم، ۱۳۸۲ ش.
- گفتارهایی پیرامون امام زمان (علیه السلام)، سید حسن افتخارزاده، تهران: نیک معارف، چهارم، ۱۳۷۷ ش.
- المسائل، علی بن جعفر (علیه السلام)، قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام)، اول، ۱۴۰۹ ق.
- مکتب در فرایند تکامل؛ نظری بر تطوّر مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین، سید حسین مدرّسی طباطبایی، ترجمه: هاشم ایزدپناه، بی جا، بی نا، دوم، ۱۳۸۵ ش.
- منتخب الانوار المضیئة، سید بهاء الدین علی بن عبد الکریم النیلی، قم: بی نا، ۱۴۰۱ ق.
- منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (علیه السلام)، لطف الله صافی گلپایگانی، قم: مؤسسة السیدة المعصومة (علیها السلام)، اول، ۱۴۱۹ ق.
- مهج الدعوات، ابن طاووس، سید رضی الدین علی بن موسی، قم: دار الذخائر، اول، ۱۴۱۱ ق.
- «مهدویت واحیای دین»، عبد الکریم سروش، مجلّه آفتاب، بهمن ۸۰، شماره دوازدهم.

پایان مقاله

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(۱) مدرس حوزه علمیه قم واستادیار دانشگاه تربیت مدرّس تهران
(۲) عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد فسا.
(۳) مکتب در فرایند تکامل، ص ۵ - ۸.
(۴) الغیبة، ص ۲۴.
(۵) مهدویت واحیای دین، ص ۶۰.
(۶) تطور الفکر السیاسی الشیعی، ص ۱۲۷.
(۷) همان، ص ۱۲۱.
(۸) الغیبة، ص. ۲ - ۲۲.
(۹) همان، ص ۲۳.
(۱۰) همان، ص ۲۹.
(۱۱) کمال الدین، ج ۱، ص ۴ - ۶.
(۱۲) پاسخ به شبهات احمد الکاتب، ص ۳۸۵.
(۱۳) مکتب در فرایند تکامل، ص ۹.
(۱۴) گفتارهایی پیرامون امام زمان (علیه السلام)، ص ۴۰.
(۱۵) مکتب در فرایند تکامل، ص ۱۲۶.
(۱۶) کمال الدین، ج ۱، ص ۳۱۵؛ کفایة الاثر، ص ۲۲۴؛ کشف الغمّة، ج ۲، ص ۵۲۱؛ اعلام الوری، ص ۴۲۶؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۸۹.
(۱۷) تاریخ سیاسی امام دوازدهم(عج)، ص ۴۰ - ۴۱.
(۱۸) التنبیه، به نقل از کمال الدین، ج ۱، ص ۱۸۴ - ۱۸۶.
(۱۹) کمال الدین، ج ۱، ص ۱۹.
(۲۰) تطور الفکر السیاسی الشیعی، ص ۱۸۲ - ۱۸۳.
(۲۱) الشیعة، المهدی، الدروز، تاریخ ووثائق، ص ۱۶۵، به نقل از الامام المهدی (علیه السلام) بین الاثبات وعاصفة الشبهات، ص ۳۲۹ - ۳۳۳.
(۲۲) تطور الفکر السیاسی الشیعی، ص ۱۸۲ - ۱۹۰.
(۲۳) همان، ص ۱۸۶ - ۱۸۷.
(۲۴) ۱۳۶ حدیث (منتخب الاثر، ص ۳۰۴ - ۳۱۱).
(۲۵) ۲۱۴ حدیث (همان، ص ۲۴۳ - ۲۴۶).
(۲۶) ۱۹۲ حدیث (همان، ص ۲۴۷ - ۲۵۰).
(۲۷) ۱۰۷ حدیث (همان، ص ۲۵۱ - ۲۵۳).
(۲۸) ۱۶۰ حدیث (همان، ص ۲۵۹ - ۲۶۰).
(۲۹) ۱۸۵ حدیث (همان، ص ۲۶۵ - ۲۶۷.
(۳۰) ۱۰۳ حدیث (همان، ص ۲۶۸ - ۲۷۰).
(۳۱) ۹۹ حدیث (همان، ص ۲۷۳ - ۲۷۴).
(۳۲) ۹۸ حدیث (همان، ص ۲۷۶ - ۲۷۸).
(۳۳) ۹۵ حدیث (همان، ص ۲۷۹ - ۲۸۱).
(۳۴) ۹۰ حدیث (همان، ص ۲۸۲ - ۲۸۳).
(۳۵) ۹۰ حدیث (همان، ص ۲۸۴).
(۳۶) ۱۴۶ حدیث (همان، ص ۲۸۵ - ۲۹۰).
(۳۷) ۱۴ حدیث (همان، ص ۳۵۳ - ۳۵۶).
(۳۸) ۱۰ حدیث (همان، ص ۳۱۲ - ۳۱۵).
(۳۹) ۹۱ حدیث (همان، ص ۳۱۶ - ۳۲۹).
(۴۰) ۲۵ حدیث (همان، ص ۳۹۰ - ۳۹۲).
(۴۱) پاسخ به شبهات احمد الکاتب، ص ۳۹۴ - ۴۵۳؛ فی رحاب الامام المهدی(عج)، ص ۱۳۹ - ۱۶۵.
(۴۲) مکتب در فرایند تکامل، ص ۱۲۳ - ۱۲۹.
(۴۳) تطور الفکر السیاسی الشیعی، ص ۱۲۸.
(۴۴) الغیبة، ص ۲۳ - ۲۴.
(۴۵) همان، ص ۱۶۶ - ۱۶۷، ج ۶.
(۴۶) همان، ص ۱۶۷، ح ۶؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۷، ح ۵.
(۴۷) الغیبة، ص ۱۶۷، ح ۶؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۲، ح ۲۹.
(۴۸) رجال النجاشی، ص ۸۳.
(۴۹) الغیبة، ص ۱۷۶، ح ۱۹ - ۲۰.
(۵۰) همان، ص ۱۷۷، ح ۲۱؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۸، ح ۹.
(۵۱) الکافی، ج ۱، ص ۳۴۰، ح ۱۸.
(۵۲) الغیبة، ص ۱۸۶، ح ۳۷.
(۵۳) همان، ص ۱۸۸، ح ۴۱؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۰، ح ۱۶.
(۵۴) تقریب المعارف، ص ۱۹۰.
(۵۵) الغیبة، ص ۱۸۸، ح ۴۲؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۰، ح ۱۵.
(۵۶) الغیبة(طوسی)، ص ۱۶۰.
(۵۷) الغیبة، ص ۱۶۷، ح ۷.
(۵۸) همان، ص ۱۶۸، ح ۷؛ والکافی، ج ۱، ص ۳۴۲، ح ۲۶.
(۵۹) کمال الدین، ج ۱، ص ۳۲۵، ح ۲.
(۶۰) تقریب المعارف، ص ۱۹۱.
(۶۱) الغیبة، ص ۱۶۸، ح ۸.
(۶۲) همان، ص ۱۶۸، ح ۹؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۱، ح ۲۵.
(۶۳) تقریب المعارف، ص ۱۹۰.
(۶۴) الغیبة، ص ۱۶۹، ح ۱۰.
(۶۵) همان، ص ۱۸۷ - ۱۸۶، ح ۳۸؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۱، ح ۲۱.
(۶۶) الغیبة، ص ۱۴۱ - ۱۴۲، ح ۲.
(۶۷) همان، ص ۱۵۶، ح ۱۷، الکافی، ج ۱، ص ۳۳۸، ح ۸.
(۶۸) الغیبة، ص ۱۵۵، ح ۱۵.
(۶۹) همان، ص ۱۵۵ - ۱۵۶، ح ۱۶.
(۷۰) الغیبة، ص ۱۶۳ - ۱۶۴، ح ۴.
(۷۱) همان، ص ۱۶۴، ح ۴؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۶، ص ۳۳۶، ح ۴.
(۷۲) کمال الدین ج ۱، ص ۱۴۴، ح ۱۱؛ ج ۲، ص ۳۴۱، ح ۲۱؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۴۴، ح ۳.
(۷۳) تقریب المعارف، ص ۱۸۹.
(۷۴) دلائل الامامة، ص ۲۹۰.
(۷۵) اعلام الوری باعلام الهدی، ص ۴۳۱.
(۷۶) الغیبة، ص ۱۶۴ - ۱۶۵، ح ۵.
(۷۷) کمال الدین، ج ۱، ص ۳۲۹، ح ۱۱.
(۷۸) تقریب المعارف، ص ۱۹۰.
(۷۹) الغیبة، ص ۱۸۰، ح ۲۷.
(۸۰) همان، ص ۱۵۱ - ۱۵۲، ح ۹.
(۸۱) همان، ص ۱۵۲ - ۱۵۳، ح ۱۰؛ ص ۱۵۳، ح ۱۰؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۶، ح ۳.
(۸۲) الغیبة(طوسی)، ص ۳۳۵، ح ۵.
(۸۳) کمال الدین، ج ۲، ص ۳۷۴، ح ۳۵.
(۸۴) دلائل الامامة، ص ۲۹۱.
(۸۵) الغیبة، ص ۱۷۰، ح ۲؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۰، ح ۱۹.
(۸۶) تقریب المعارف، ص ۱۹۰.
(۸۷) الغیبة، ص ۱۷۱، ح ۳.
(۸۸) همان، ص ۱۷۱ - ۱۷۲، ح ۵.
(۸۹) الغیبة(طوسی)، ص ۱۶۱.
(۹۰) الغیبة، ص ۱۷۲، ح ۶.
(۹۱) الغیبة(طوسی)، ص ۵۵.
(۹۲) الغیبة، ص ۱۷۲ - ۱۷۳، ح ۷.
(۹۳) دلائل الامامة، ص ۲۹۳.
(۹۴) الغیبة، ص ۱۷۳، ح ۸.
(۹۵) همان، ص ۱۷۳، ح ۹.
(۹۶) همان، ص ۱۴۰ - ۱۴۱، ح ۱.
(۹۷) دلائل الامامة، ص ۲۹۲.
(۹۸) الغیبة، ص ۱۴۹، ح ۶.
(۹۹) همان، ص ۱۵۰، ح ۶؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۱، ح ۲۲.
(۱۰۰) الغیبة، ص ۱۵۰، ح ۷؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۱، ح ۲۳.
(۱۰۱) کمال الدین، ج ۲، ص ۳۲۴، ح ۱.
(۱۰۲) الغیبة(طوسی)، ص ۱۵۹.
(۱۰۳) سوره ملک، آیه ۳۰.
(۱۰۴) الغیبة، ص ۱۷۶، ح ۱۷؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۹، ح ۱۴.
(۱۰۵) همان، ص ۱۷۶، ح ۱۷.
(۱۰۶) مسائل علی بن جعفر (علیه السلام)، ص ۳۲۷، ح ۸۱۵.
(۱۰۷) سوره مدثر، آیه ۸.
(۱۰۸) کمال الدین، ج ۲، ص ۳۴۹، ح ۴۲.
(۱۰۹) الغیبة(طوسی)، ص ۱۶۴.
(۱۱۰) اختیار معرفة الرجال، ص ۱۹۲، ش ۳۳۸.
(۱۱۱) الغیبة، ص ۱۵۴، ح ۱۱؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۶، ح ۲.
(۱۱۲) کمال الدین، ج ۲، ص ۳۵۹، ح ۱؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۴۴، ح ۴.
(۱۱۳) الغیبة(طوسی)، ص ۳۳۷، ح ۵.
(۱۱۴) کفایة الاثر، ص ۲۶۸.
(۱۱۵) اعلام الوری باعلام الهدی، ص ۴۳۳.
(۱۱۶) الغیبة، ص ۱۵۹، ح ۵.
(۱۱۷) همان، ص ۱۵۸، ح ۲.
(۱۱۸) همان، ص ۱۵۸، ح ۳.
(۱۱۹) همان، ص ۱۵۸، ح ۳؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۲، ح ۲۸.
(۱۲۰) کمال الدین، ج ۲، ص ۳۴۸، ح ۳۷.
(۱۲۱) الغیبة، ص ۱۵۹، ح ۴.
(۱۲۲) کمال الدین، ج ۲، ص ۳۵۱، ح ۵۰.
(۱۲۳) اعلام الوری باعلام الهدی، ص ۴۳۲.
(۱۲۴) مهج الدعوات، ص ۳۳۲.
(۱۲۵) منتخب الانوار المضیئة، ص ۸۰.
(۱۲۶) الصراط المستقیم الی مستحقّی التقدیم، ج ۲، ص ۲۲۸.
(۱۲۷) الغیبة، ص ۱۵۹ - ۱۶۰، ح ۶ - ۸.
(۱۲۸) همان، ص ۱۶۹، ح ۱۱.
(۱۲۹) همان، ص ۱۶۹، ح ۱۱؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۵، ح ۱.
(۱۳۰) کمال الدین، ج ۲، ص ۳۴۳، ح ۲۵.
(۱۳۱) الغیبة(طوسی)، ص ۴۵۵.
(۱۳۲) تقریب المعارف، ص ۱۹۱.
(۱۳۳) الغیبة، ص ۱۶۲، الکافی، ج ۱، ص ۳۳۳، ح ۱.
(۱۳۴) همان، ص ۱۶۱ - ۱۶۲، ح ۱.
(۱۳۵) کمال الدین، ج ۲، ص ۳۳۷، ح ۱۰.
(۱۳۶) الغیبة(طوسی)، ص ۴۵۷.
(۱۳۷) اعلام الوری بأعلام الهدی، ص ۴۳۰.
(۱۳۸) سوره شعراء، آیه ۲۱.
(۱۳۹) الغیبة، ص ۱۷۴، ح ۱۰.
(۱۴۰) همان، ص ۱۷۴، ح ۱۱.
(۱۴۱) همان، ص ۱۷۴ - ۱۷۵، ح ۱۲.
(۱۴۲) کمال الدین، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۱۰.
(۱۴۳) الغیبة، ص ۱۷۵، ح ۱۴؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۷، ح ۶.
(۱۴۴) کمال الدین، ج ۲، ص ۳۴۶، ح ۳۳.
(۱۴۵) الغیبة(طوسی)، ص ۱۶۱.
(۱۴۶) تقریب المعارف، ص ۱۹۱.
(۱۴۷) دلائل الامامة، ص ۲۵۹ و۲۹۰.
(۱۴۸) الصراط المستقیم الی مستحقّی التقدیم، ج ۲، ۲۲۸.
(۱۴۹) الغیبة، ص ۱۷۵، ح ۱۳.
(۱۵۰) همان، ص ۱۷۵ - ۱۷۶، ح ۱۶؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۳۹، ح ۱۲.
(۱۵۱) همان، ص ۱۷۵، ح ۱۵.
(۱۵۲) همان، ص ۱۵۸، ح ۱.
(۱۵۳) همان، ص ۱۸۸ - ۱۸۹، ح ۴۳ وص ۲۱۱، ح ۲۰.
(۱۵۴) الغیبة(طوسی)، ص ۴۲۰.
(۱۵۵) الغیبة، ص ۱۵۰، ح ۸.

(۱۵۶) الغيبة: ص۱۹۴.

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

جمعه 11 بهمن 1398  9:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها