«رضاخان و سراب پیشرفت همهجانبه ایران در گفتوشنود «جوان» با علیاکبر رنجبرکرمانی
طبع رضاخان به «تمدن بلواری» متمایل بود
رضاشاه بخشهای زیادی از سرزمین ایران را بدون حتی یک روز جنگ به دیگر کشورها واگذار کرد. او در ازای مقداری کوه و کمر بیمصرف، یک بخش مهم و استراتژیک از خاک ایران را که به دالان لاچین معروف است به ترکیه واگذار کرد. در قضیه رود هیرمند هم بخشهایی از خاک ایران و هم منافع استراتژیک مرزی و آبی را نتوانست در برابر کشوری مثل افغانستان حفظ کند و همه را به افغانها تحویل داد
سمانه صادقی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: همسانسازی نام رضاخان با ترقی و پیشرفت جامعه ایرانی در ابعاد گوناگون، از محورهای تبلیغاتی جریان رسانهای ضدانقلاب به شمار میرود. با این همه برای جوانان جستوجوگر همچنان جای این پرسش باقی خواهد بود که این دو چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ در گفتوشنودی که پیش روی شماست، علیاکبر رنجبر کرمانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به بازتحلیل این موضوع پرداخته است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
ابتدا بفرمایید آیا واقعاً آنطور که امروز عدهای وانمود میکنند رضاخان باعث پیشرفت کشور شد و ایران را از عقبماندگی نجات داد؟ صاحب همه چیز بود؟
به نام خدا. البته اول میگویند ایران را نجات داد بعد مدرن کرد؛ اما خیر. باورش سخت است ولی آنطور که در مورد لولهکشی آب در دوران رضاشاه میگویند نیست، در دوران رضاشاه حتی در کاخ پادشاه هم آب لولهکشی وجود نداشته و تحصیلات ابتدایی و نه دانشگاهی، در ایران یک مسئله لوکس بوده. این را من نمیگویم بلکه سفیر وقت امریکا در ایران در گزارشش مینویسد که در دوران رضاشاه در ایران بهداشت وجود نداشته، تحصیلات در ایران یک امر لوکس به شمار میرفته و خیابانهای تهران همه خاکی بودهاند. ولی با اینحال عدهای همچنان میگویند رضاشاه ایران را مدرن کرد. از این عده باید پرسید مدرن شدن چه معنایی دارد؟ کلمات باید بهخوبی معنی شوند. اینکه رضاشاه منع حجاب کرد و رسماً گفت کسی حق ندارد چادر سرش کند که عین جنایت و ضدیت با دین بود و پیرو آن چند زن ایرانی بیحجاب شدند، آیا مدرن شدن است؟ کما اینکه مخبرالسلطنه هدایت که شش سال و نیم نخستوزیر رضاشاه بود، تمام سیاستهای اینچنینی رضاشاه را که تحت عنوان مدرنیته در ایران اجرا شد، نقد میکند و میگوید: «روزی به اعلیحضرت گفتم که این تمدن اروپا دو جور است؛ تمدن بلواری که زن و مرد خودشان را بیارایند و در بلوارها قدم بزنند و اختلاط کنند و تمدن لابراتواری یعنی تمدنی که در کتابخانهها و آزمایشگاهها و دانشگاهها هست. آن چیزی که به درد ما میخورد تمدن لابراتواری است، ولی طبع شاه و اطرافیانش بیشتر به تمدن بلواری متمایل بود.» البته در چنین تمدنی هم آزادیهای نفسانی فراوان است لذا مردم ظاهربین بیشتر آن را میپسندند. بخش اعظم این نوع نگرش هم در اثر تبلیغات مورخان موافق و قلمبهمزد رضاشاه و قاجاریهای که مدافع نداشت، شکل گرفت. آنان پهلوی را آغازگر مدرنیسم و قاجاریه را مسبب عقبماندگی ایران معرفی کردند به طوری که اگر الان من بگویم قاجاریه باعث عقبماندگی ایران نبوده، بلکه وارث آن، به نظر خودم خیلی جرئت به خرج دادهام. من از قاجاریه دفاع نمیکنم، بلکه واقعیتها را میگویم. به هر حال نتیجه این نوع تاریخنگاری این میشود که یک نکته مغفول میماند و براساس آن غفلت صورت میگیرد و تحلیلهایی ارائه میشود که همگی غیرواقعی هستند. از آنهایی هم که میگویند رضاخان شاه خوبی بود و باعث پیشرفت کشور شد، باید پرسید اگر رضاشاه آدم خوبی بوده و در جهت منافع ایران کار کرده، چرا وقتی شهریور ۱۳۲۰ از ایران رفت، مردم ایران آنقدر از رفتنش خوشحال شدند.
یعنی آنطور که وانمود میشود آب تهران در دوران رضاخان لولهکشی نشده است؟
خیر. همانطور که اشاره کردم حتی کاخ خود رضاشاه هم آب لولهکشی نداشته است. لولهکشی آب تهران از سال ۱۳۳۵ یعنی ۱۵ سال پس از به سلطنت رسیدن محمدرضا پهلوی و سه سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد، آغاز شد. آب لولهکشی اوایل دهه ۴۰ به محلات جنوبی تهران رسید. ناگفته نماند که مهندس مهدی بازرگان با آنکه از مخالفین رژیم پهلوی بود، اما بهخاطر آنکه لولهکشی آب یک کار عامالمنفعه بود قبول کرد مدیرعامل سازمان آب شود و پروژه لولهکشی آب تهران را اجرا کند.
عدهای اینگونه وانمود میکنند که رضاخان نماد امنیت در ایران بوده است. از این مدعا چه تحلیلی دارید؟
برخی طوری در مورد امنیت صحبت میکنند که انگار قبل از رضاشاه هیچ حکومت و قانونی در ایران وجود نداشته و سنگ روی سنگ بند نمیشده و این آقا آمده و مملکت را یکپارچه و امنیت را برقرار کرده است. پیش از آنکه رضاخان کودتا کند ۲۰ سفارتخانه غربی و غیرغربی در تهران بوده و تعدادی از کشورهای اروپایی و نیز ایالات متحده امریکا در تبریز، مشهد، اصفهان، بوشهر، شیراز و... کنسولگری داشتهاند، علاوه بر این تعداد زیادی مدرسههای وابسته به گروههای میسیونری و تبشیری امریکاییها، فرانسویها و انگلیسیها در گوشه و کنار ایران دایر بوده است. درواقع ایران هر حالتی قبل از کودتای ۱۲۹۹ داشته، بعد از کودتا هم داشته و این امنیت نرمال قبل از رضاشاه هم در ایران بوده است.
اما گفته میشود که ارتش نوین ایران را رضاخان پایهگذاری کرده است؟
این هم یکی دیگر از دروغهایی است که برخی از سلطنتطلبان جا انداختهاند. درواقع وقتی دروغی بارها تکرار میشود جا میافتد. تشکیل ارتش نوین ربطی به رضاشاه ندارد بلکه مرحوم عباس میرزای قاجار، سپهسالار ایران در جنگهای ایران و روس ۹۰ سال قبل از رضاشاه، ضرورت تأسیس ارتش نوین را تشخیص داد و ارتش نوین ایران را براساس الگوهای اروپایی در زمان فتحعلیشاه تشکیل داد. قشونی که رضاشاه در آن عضو بود و در آن به درجه سرتیپی رسید، بازمانده همان ارتش نوین دوره قاجار بود. رضاشاه فقط نام این نیروی نظامی را عوض کرد. توسعه ارتش توسط رضاشاه هم امری طبیعی بود، هر حکومت دیگری که بر سر کار میآمد هم همین کار را میکرد. وثوقالدوله هم قرارداد ۱۹۱۹ را در جهت نظم دادن به کشور با انگلستان منعقد کرد. عمده فعالیت ارتش نوین رضاشاه سرکوبی عشایر به بهانه برقراری امنیت در کشور بود. در صورتی که تا پیش از روی کار آمدن رضاشاه با آنکه دولت مرکزی ما چندان قوی نبود و ایلات و عشایر ایران مسلح بودند، هیچگاه در میان عشایر تمایلات گریز از مرکز و شورش وجود نداشت. سران عشایر با دولت مرکزی در تماس و تعامل بودند و مالیات پرداخت میکردند و از طرف همان حکومت مرکزی حاکم و ایلخان آن عشایر بودند. وقتی هم دولت مرکزی به رئیس ایل دستور میداد که موضوع را حل و فصل کند، قضیه حل میشد. درواقع امنیت را هم همین قشر در کشور برقرار میکردند. اگر کالایی وارد کشور میشد بدون کوچکترین آسیبی از همین مناطق عشایری عبور میکرد، اما همین عشایر پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه به بهانه برقراری امنیت به نامردی سرکوب شدند. در کوچ اجباری ایلات و عشایر نیروهای ارتش نوین رضاشاه آنچنان وحشیانه عمل کردند که عده بسیاری از زنان و کودکان تلف شدند. اگر کتاب «قاضی داگلاس» را بخوانید گریه خواهید کرد. همین ارتش نوین رضاشاه، چون نتوانست لرهای بیرانوند را شکست دهد، درنهایت با حقه و نیرنگ و مهر کردن قرآن سران ایل را به خرمآباد آورد و ناجوانمردانه به دار کشید. فرزندانشان را هم برای آن که بعدها به دنبال ریاست ایل نیفتند برای تماشای به دار آویخته شدن پدرانشان برده بودند. درواقع کوچ و اسکان ایلات و عشایر به دستور رضاشاه بدون هیچ مطالعه جامعهشناسی و با قلدری انجام شد بدون آنکه در نظر گرفته شود این مردم که نسلها کارشان دامپروری بوده آیا کشاورزی میدانند؟ برای همین هم این طرح موفق نشد و تا این مردم چشم دولت را دور میدیدند دوباره به کوهها پناه میبردند. نمونهاش بعد از شهریور ۱۳۲۰ که بسیاری از ساکنان اسکان اجباری، محلهای خود را تخلیه کردند و رفتند.
از طرفی این چه جور امنیتی است که در خانهات نشستهای و ابلاغیه میآید که آقای فلانی، چون مقرر است که شما از املاک خود در فلان قریه یا منطقه، قطع علاقه نمایید، لذا در فلان روز در دادگاه یا محضر حاضر بشوید و صلحنامه بنویسید. درواقع رضاشاه نه تنها به دنبال برقراری امنیت نبود بلکه یک دزد به تمام معنا بود. این فرد وقتی کودتا کرد، یک خانه اجارهای در چهارراه حسنآباد داشت، اما وقتی پایش را از ایران بیرون گذاشت، فقط ۶۸ میلیون تومان در حساب بانک ملی و ۲۰۰ میلیون دلار در بانکهای امریکا و انگلستان و کانادا پول داشت که نهایتاً هم معلوم نشد بر سر این پول چه آمد. درواقع رضاشاه این اموال را از مصادره اموال، املاک، باغها و خانههای مردم و سران عشایر به دست آورده بود.
یکی دیگر از مسائلی که این روزها بسیار در مورد آن صحبت میشود، حفظ تمامیت ارضی ایران توسط رضاخان است؛ این مسئله چقدر به واقعیت نزدیک است؟
این هم یکی دیگر از باورهای غلط است که در میان مردم جا انداختهاند. بله در دوره قاجار بخشهای زیادی از کشور همچون ۱۰ شهر قفقاز از ایران جدا شدند، اما جدایی این شهرها در پی دو جنگ بزرگ رخ داد که حدود ۱۰ سال طول کشید، اما رضاشاه بخشهای زیادی از سرزمین ایران را بدون حتی یک روز جنگ به دیگر کشورها واگذار کرد. او در ازای مقداری کوه و کمر بیمصرف، یک بخش مهم و استراتژیک از خاک ایران را که به دالان لاچین معروف است به ترکیه واگذار کرد که از طریق آن خاک ترکیه به خاک آذربایجان وصل شد. غیر از این مناطق دیگری در دره قطور در خوی را نیز به ترکیه واگذار کرد. در قضیه رود هیرمند هم بخشهایی از خاک ایران و هم منافع استراتژیک مرزی و آبی را نتوانست در برابر کشوری مثل افغانستان حفظ کند و همه را به افغانها تحویل داد. در دوره محمدرضا هم بحرین رسماً از خاک ایران کنده شد. در واقع پهلویها در هیچ جای ایران حتی در یک مورد هم نتوانستند منافع استراتژیک ایران را در اختلافات مرزی حفظ کنند.
از جمله مسائلی که بسیار درباره آن صحبت میشود تأسیس دانشگاه توسط رضاخان است. آیا واقعاً احداث دانشگاه و تحصیلات عالیه منصوب به وی است؟
این ادعا که رضاشاه نخستین دانشگاه را در ایران تأسیس کرد یک دروغ بزرگ است. اولین دانشگاه را امیرکبیر به اسم دارالفنون در ایران تأسیس کرد و برای تدریس در آن از خارج در رشتههای مختلف استاد آورد. ایران قبل از کودتای رضاخان دارالمعلمات (دانشسرای تربیت معلم زن) داشت و قرار بود ابتدا یک دانشگاه تربیت معلم در ایران تأسیس شود که در آن دبیران لیسانسیه برای آموزش در دبیرستانها تربیت شوند و دبیرستانها هم باعث افزایش تعداد داوطلبان ورود به تحصیلات عالیه شود و آموزش عالی در ایران توسعه پیدا کند. ناگفته نماند پیش از کودتا دارای ۱۷ دبیرستان دخترانه بود. در سال ۱۲۹۷ دو سال قبل از کودتای رضاشاه، یعنی در زمان سلطنت احمدشاه هم دانشگاهی که امروز به آن دانشگاه خوارزمی میگویند، تأسیس شد. دانشگاه خوارزمی همان دانشگاهی است که در خیابان شهید مفتح واقع شده است. مدرسه عالی طب هم از سالها قبل یعنی از سلطنت رضاشاه پزشک تربیت میکرد و در دو رشته امراض نسوان (بیماری زنان) و چشمپزشکی (کحالی) دوره تخصصی داشت. در واقع پیش از به سلطنت رسیدن رضاخان پزشکان در ایران مدرک پزشکی عمومی میگرفتند و برای دیدن دورههای تخصصی به خارج از کشور میرفتند. در دارالفنون هم رشتههای مهندسی معدن و مهندسی شیمی داشتیم. در آن دوران مدرسه عالی فلاحت یعنی دانشکده کشاورزی هم بود، اما آنقدر گفتهاند رضاشاه دانشگاه را تأسیس کرده که همه مردم ایران تصور میکنند تا قبل از او، آموزش عالی در کشورمان وجود نداشته، در حالی که در سال ۱۳۱۳ فقط به دستور رضاشاه مدرسه عالی طب، دانشکده فنی، مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی که توسط مظفرالدینشاه تأسیس شده بود، مدرسه عالی تجارت، دانشکده ادبیات و دانشکده علوم که در آن فیزیک، شیمی، ریاضیات، زیستشناسی و... تدریس میشد و از دانشکدههای دارالمعلمین عالی (دانشگاه خوارزمی) بود و مدرسه صنایع ظریفه، تحت یک نام واحد به نام دانشگاه تجمیع و اسم آن دانشگاه تهران شد. در واقع در دوره رضاشاه تنها کلمه دانشگاه ابداع شد و تا چند سال کمافیالسابق دانشکدهها در همان ساختمانهای قدیمی خود به فعالیتشان ادامه دادند، چون ساخت دانشگاه تهران در اراضی جلالیه زمان بسیاری برد.
یکی دیگر از موضوعاتی که همیشه با نام رضاخان همراه بود، احداث راهآهن در ایران است. ایرانیان تا پیش از این دوره چقدر با این پدیده آشنایی داشتند و تا چه اندازه احداث راهآهن در کشور به رضاخان منصوب است؟
همواره درباره این مسئله طوری صحبت میشود که گویی پیش از رضاشاه در ایران اصلاً و ابداً راهآهن وجود نداشته است، در حالی که قبل از سلطنت رضاشاه در استانهای مازندران، گیلان، آذربایجان، تهران، سیستان و بلوچستان و فارس راهآهنهای کوتاه وجود داشت. مثلاً اندکی قبل از آمدن رضاشاه، بین تبریز و جلفا با کمک روسها راهآهن کشیده شد و مخبرالسلطنه هدایت، والی آذربایجان آن را افتتاح کرد. انگلیسیها هم در سیستان و بلوچستان راهآهن میرجاوه- زاهدان و در شیراز راهآهن کازرون - شیراز را ساخته بودند. دولت وقت هم به وسیله یک کمپانی اروپایی یک راهآهن ساخته بود که شهر ری را به تهران وصل میکرد. در مازندران و گیلان نیز بخش خصوصی راهآهنی درست کرده بود. در واقع فکر تأسیس راهآهن به سالها قبل از رضاشاه برمیگردد و ایران از دوره ناصرالدین شاه به دنبال ساخت راهآهن سراسری بوده و بارها تا مرز عقد قرارداد هم پیش رفته بود، حتی نقشه آن هم تا حدودی شبیه همین راهآهن سراسری فعلی و به وسیله مهندسان امریکایی تنظیم شده بود، اما همان سیاستهایی که بعدها به رضاشاه کمک کردند راهآهن سراسری ایران ساخته شود، در دوران قبل مانع از عقد قرارداد شدند. آخرین طرح و برنامه راهآهن به مرحوم صنیعالدوله، اولین رئیس مجلس شورای ملی و برادر حاج مخبرالسلطنه هدایت مربوط میشود. در واقع آنچه در زمان رضاشاه اتفاق افتاد، تحقق یک تلاش و آرزوی دیرینه در جریان و به کنار گذاشته شده بود، بالاخره ساختن کار خوبی است و این را هم نمیشود منکر شد که این ساختن در زمان رضاشاه صورت گرفته ولی وقتی در گوشه و کنار کشور راهآهن وجود داشته است، چه دلیلی دارد که بگویید رضاخان در ایران راهآهن ساخت، در حالی که علاوه بر وجود راهآهن و دبیرستان دخترانه، آزادی مطبوعات و آزادی احزاب نیز پیش از رضاشاه در کشور وجود داشت و کمکم داشت مدرنیسم واقعی در ایران اتفاق میافتاد. از آن گذشته پادشاه کشور مشروطه را چه به این کارها. رضاشاه چه حقی داشت که راهآهن بسازد؟ چون شاه در قانون اساسی مشروطه کارهای نیست که بخواهد راهآهن یا دانشگاه بسازد. مثل این است که بگوییم ملکه انگلستان نیروی دریایی انگلستان را ترقی داد. به آدم میخندند. رضاشاه چه کاره بود که در ایران راهآهن بسازد؟
وجود آزادی و پیشرفت در ایران پیش از رضاخان حاصل مشروطیت بود؟
قطعاً همینطور است. بعد از انقلاب مشروطه دولت به هرج و مرج بعد از مشروطیت یک به یک فائق آمده بود و اوضاع داشت کم و بیش شکل میگرفت که جنگ جهانی شروع شد و قوای عثمانی، روسیه و انگلستان به داخل ایران ریختند، در حالی که ایران اعلام بیطرفی کرده بود و این جنگ هم جنگ اروپا بود. بعد هم قحطی سراسری ایران را فراگرفت. دولت مرکزی دائماَ گرفتار مشکلات روزمره بود، اما مردم واقعاً تلاش میکردند کشور را آماده کنند. مثلاً محمدعلی شاه که فرار کرده بود وقتی با حمایت روسها برگشت، مردم سرکوبش کردند. برادرش را هم که در غرب ایران سر بلند کرده بود سرکوب کردند. گردنکشان محلی هم یکی یکی سرکوب میشدند مثل ماشاءاللهخان کاشی و نایب حسین کاشی که اعدام شدند. در واقع پس از مشروطیت کشور داشت کارهایش را پیش میبرد و اگر کودتا نمیشد مردم به تدریج راه خودشان را به طرف مدرنیزاسیون درست پیدا میکردند، اما رضاخان آمد و سد راه آزادی و مدرنسازی شد و کاریکاتور مدرنیزاسیون را به جای مدرنیزاسیون واقعی در ایران پایهریزی کرد و در نتیجه ایران ۱۵۰ سال عقب رفت. مشروطیت مهمترین دستاورد مدرنسازی ایران بود که رضاخان آن را متوقف کرد.
***سوال اول : ارتش نوین ایران را چه کسی پایه گذاری کرده است؟
1- رضا شاه 2- عباس میرزای قاجار 3- مهدی بازرگان 4- گزینه ی 1و2
***سوال دوم :چرا آزادی و پیشرفت ایران پیش از رضا خان حاصل مشروطیت بود؟