خوانشی از کارنامه رضاخان و اطرافیانش در ماجرای جمهوریخواهی
قزاق چکمهپوش، پیجوی جمهوریت!
رضاخان با همراهی چند تن از نظامیان ازجمله رئیس وقت شهربانی، سرهنگ محمد درگاهی با عصبانیت برگشت که به مجلس برود، اما مردم با چوب و سنگ و آجر به او حمله کردند. او به نظامیها دستور داد مردم را پراکنده و شیخ مهدی سلطان، از سخنرانان مخالف جمهوری را مورد ضرب و شتم قرار دهند و دستگیر و روانه زندان کنند...
احمدرضا صدری
سرویس تاریخ جوان آنلاین: بیتردید کلید زدن غائله جمهوریخواهی و آثار و تبعات آن در عرصه سیاست و جامعه، از سرفصلهای کارنامه رضاخان پیش از نیل به سلطنت به شمار میرود. مقالی که هماینک پیش روی شماست، درصدد است که این مقوله تاریخی را بازخواند. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
پایان سال، قطعاً سلطنت قاجار برچیده خواهد شد!
طرح موضوع جمهوریخواهی از سوی رضاخان و ابواب جمعی وی، در دو عرصه داخل و خارج از مجلس پیگیری میشد. همزمان با فعالیت جناح اکثریت در مجلس پنجم و هواداری از رضاخان، در بیرون مجلس و در سطح جامعه نیز مطبوعات طرفدار سردارسپه به ستایش از نظام جمهوری پرداختند و روزنامه قانون تا آنجا پیش رفت که در باب محسنات جمهوری و برچیدن موانع استقرار آن توصیه کرد که در خیابان ناصریه از خون قاجارها سیل جاری شود! طبق یک نقشه از پیش برنامهریزی شده، سازمانها و نهادهای طرفدار رضاخان فضا را به سمتی بردند که گویی در پایان سال قطعاً سلطنت قاجار برچیده خواهد شد و حتی به فرمانداران و عوامل اجرایی در شهرستانها هم دستور دادند که با کمک نظمیه و بلدیه، در روزهای خاصی، اقدامات مشخصی را با اهداف تعیینشده انجام دهند.
تلگرافها و پیامهای سیلآسایی به سمت مجلس، مطبوعات و قوه مجریه جاری بود که آشکارا تبانی نظامیان و عوامل رضاخانی را نشان میداد و در نشریات هوادار وی با آب و تاب فراوان انعکاس پیدا میکرد. همزمان در تهران، بهخصوص در اطراف مجلس و در شهرهای بزرگ تظاهراتهای ساختگی به طرفداری از جمهوریخواهی و ارعاب مخالفان دولت به راه میافتادند تا جمهوریخواهی را یک خواست عمومی و ملی مردمی جلوه دهند و مجلس را برای تصویب آن تحت فشار قرار بدهند.
در روز ۲۷ اسفند ۱۳۰۲ وابستگان به رضاخان با لباسها و پرچمهای قرمز، راهپیمایی بزرگی را به راه انداختند و خواهان الغای حکومت قاجار و تصویب نظام جمهوری شدند. آنها در برابر مجلس تجمع کردند و در قطعنامه پایانی راهپیمایی از نمایندگان مجلس خواستند اصول قانون اساسی را در راستای تغییر رژیم سیاسی عوض کنند. قرار بود این راهپیماییها تا تصویب اصول سهگانه تغییر نظام سیاسی از مشروطه به جمهوری، هر روز صبح و عصر تکرار شوند، اما زمانی که احیاءالسلطنه بهرامی به تحریک تدین، در اتاق تنفس مجلس به صورت مدرس سیلی زد، اوضاع ناگهان دگرگون شد و با پیچیدن این خبر در جامعه، فضای اجتماعی بهشدت ملتهب شد. با این همه در روز ۲۸ اسفند، کارکنان همه وزارتخانهها و ادارات دولتی، لایحهای مبنی بر اصل جمهوریخواهی تدوین کردند و به سمت منزل رضاخان به راه افتادند و این لایحه را به اطلاع او رساندند. ظهر آن روز ابلاغیه رئیس دولت به همه سازمانهای دولتی برای مشارکت فعالانهتر در جنبش جمهوریخواهی صورت گرفت و تعطیل عمومی اعلام شد.
یک سیلی و حرکت نیروهای مخالف!
این نمایشهای ساختگی که تحت لوای پرچمهای سرخی که روی آنها عبارت «زندهباد جمهوری» نقش بسته بود، صورت میگرفتند، بهتدریج حرکتهای ضدجمهوری هم که اصالت بیشتری داشتند شکل گرفتند. بیتردید آغاز این حرکتها سیلی خوردن شهید مدرس و حرکت نیروهای مذهبی بود. علما رهبری حرکت مخالفت علیه جمهوری را به دست گرفتند و به عنوان مخالفان برهمزدن نظم سیاسی مستقر عمل کردند. رفتوآمد به بیوت علما و مساجد و تجمعات اعتراضآمیز رو به افزایش نهاد و سخنرانیهای مذهبی و خطابههای آتشینی علیه جمهوریت ساختگی رضاخانی ایراد شدند. اوج این تجمعات در مسجد شاه بود. زمانی که کارکنان نهادهای مختلف به دیدار رضاخان میرفتند، بین آنها و مخالفان جمهوری درگیری پیش آمد که در عصر ۲۸ اسفند به اوج خود رسید و عدهای از مخالفان جمهوریت توسط عوامل شهربانی بازداشت و بعضاً زندانی شدند. موافقان جمهوریخواهی برای ارعاب مخالفان به بازار رفتند و با آنان به مقابله پرداختند. کسبه هم بازار را تعطیل کردند و در مسجد شاه به جمع مخالفان ملحق شدند. رئیس شهربانی در مسجد را بست و درگیری شدیدتر شد. فردای آن روز مخالفان در مجلس تجمع و با رئیس مجلس گفتگو کردند. رهبران این حرکت خالصیزاده و جمال اصفهانی از علمای تهران بودند.
مقاومت ولیعهد در برابر وعده حقوق و قصر سلطنتی و گارد محافظ!
همزمان با این تلاشها، در روز ۲۸ اسفند، هیئتی مرکب از مخبرالسلطنه هدایت، معینالدوله و احتشامالسلطنه به دستور سردارسپه نزد ولیعهد رفتند تا او را قانع کنند که استعفا بدهد، ولی او زیر بار نرفت. این هیئت در روز ۲۹ اسفند با یمینالدوله، پسر ناصرالدینشاه که از نزدیکان ولیعهد بود ملاقات کرد تا به وسیله او ولیعهد را وادار به استعفا کند. آنها وعده حقوق و پاداش و قصر سلطنتی و گارد محافظ ویژهای را به شاهزاده دادند، اما اصرار او هم به نتیجه نرسید و ولیعهد زیر بار نرفت و بلافاصله رئیس مجلس و نمایندگان وجیهالمله را خواست و قضیه را به اطلاع آنها رساند. مجلس به هر حال قبل از نوروز ۱۳۰۳ نتوانست طرح جمهوری را تصویب کند و رسیدگی به این لایحه را به روز دوم فروردین موکول کرد. رضاخان و هواداران او در مراسم سلام نوروزی دربار شرکت نکردند، اما نیروهای مخالف جمهوریخواهی، مخصوصاً نیروهای مذهبی توانستند جمع کثیری از ملت را برای مخالفت با جمهوریت رضاخانی بسیج کنند، به طوری که در روز دوم فروردین حدود ۳۰هزار نفر با شعار «زنده باد احمدشاه» و «مرده باد جمهوری» و «ما تابع قرآنیم، جمهوری نمیخواهیم» به رهبری علمای دینی، بهویژه حاج آقا جمال مجتهد اصفهانی از یکسو و شیخ عبدالحسین خرازی از سوی دیگر، با پرچمهای سفید وارد میدان بهارستان و باغ مجلس شدند و پلیس که در چهارراههای منتهی به میدان بهارستان مستقر شده بود نتوانست جلوی سیل جمعیت را بگیرد.
الان به تو میفهمانم که چه باید بکنی!
مجلس درحالیکه توسط مخالفان جمهوریت محاصره شده بود، کار خود را شروع کرد. نمایندگان اکثریت درخواست جلسه خصوصی کردند و این جلسه نهایتاً به این نتیجه رسید که تغییر نظام سیاسی کشور در صلاحیت مجلس نیست و باید به همهپرسی عمومی گذاشته شود. نمایندگان اکثریت خیلی خوب میدانستند که در صورت برگزاری همهپرسی، مثل انتخاباتها، نتیجه با دخالت رضاخان و نظامیان و عوامل وابسته به آنها همان خواهد شد که آنها میخواهند و مجلس هم دیگر بهانهای برای طفره رفتن از تبدیل نظام سیاسی نخواهد داشت. این پیشنهاد ظاهراً دموکراتیک باید به امضای حداقل ۱۵ نماینده میرسید که انجام شد، اما حوادث بیرون از مجلس، نمایندگان اکثریت و رضاخان را بهشدت غافلگیر کرد. رضاخان که از اکثریت هوادار خود در مجلس خاطرجمع بود، برای پراکنده کردن مخالفان به طرف بهارستان به راه افتاد. یک کمیسیون ۱۸ نفره به او اعلام کرد که در روز سوم فروردین در مجلس حاضر شود، اما تدین به بهانهای در پی او روان شد و به او اطلاع داد که فوراً به مجلس برگردد. رضاخان با همراهی چند تن از نظامیان ازجمله رئیس وقت شهربانی، سرهنگ محمد درگاهی با عصبانیت برگشت که به مجلس برود، اما مردم با چوب و سنگ و آجر به او حمله کردند. رضاخان به نظامیها دستور داد مردم را پراکنده و شیخ مهدی سلطان، از سخنرانان مخالف جمهوری را مورد ضرب و شتم قرار دهند و دستگیر و روانه زندان کنند. رضاخان با راهنمایی دولتآبادی و بهار به طرف اتاق ریاست مجلس هدایت شد و از خطر رست. مؤتمنالملک، رئیس مجلس که از برخورد نظامیها با مردم سخت عصبانی شده بود، رضاخان را سرزنش کرد که چرا بدون هماهنگی با مجلس به آنجا آمده و چرا دستور داده مردم را کتک بزنند؟ رضاخان گفت که برای برقراری نظم در مجلس آمده است، اما مؤتمنالملک با لحنی قاطع گفت که نظم مجلس با اوست. مشاجره لفظی بین آنها بالا گرفت و مؤتمنالملک درحالیکه به سمت تالار علنی مجلس میرفت، به رضاخان گفت: «الان به تو میفهمانم که چه باید بکنی.» این حرف مؤتمنالملک به معنی برقراری جلسه علنی مجلس و دادن رأی عدم اعتماد به رضاخان بود. شاید او پیش از این تصور کرده بود که میتواند با کمک نظامیها مجلس را منحل کند، اما برخورد قاطع مؤتمنالملک خواب و خیال او را نقش بر آب کرد و خودش را باخت و به سمت پلههای مجلس به راه افتاد، اما عدهای از نمایندگان اکثریت، دنبالش رفتند و او را به دفتر کمیسیون وزارت خارجه کشاندند و با او صحبت کردند. رضاخان با دیدن چهرههای آرام آنها، سریع به خود مسلط شد و از خدمات گذشته خود گفت و اینکه برای نجات وکلا به مجلس آمده است و اگر اروپاییها نظر خود را درباره ایران عوض کردهاند، صرفاً به خاطر اوست. عدهای از نمایندگان به رفتار او اعتراض کردند و مستوفیالممالک بر لزوم حفظ حرمت مجلس تأکید کرد و گفت که احدی حق ندارد در مجلس دست به اقدامات قهرآمیز یا مسلحانه بزند. سپس او را با خود به اتاق رئیس مجلس برد و حدود یک ساعت صحبت کردند. نتیجه این شد که رضاخان از پیگیری تغییر نظام سیاسی یا بازنگری قانون اساسی کلاً صرفنظر کند و نمایندگان مجلس هم روی پشتیبانی از احمدشاه که علاقهای به کشور و پیشرفت آن نداشت، اصرار نکنند؛ و سرانجام، کوتاه آمدن قزاق از جمهوریخواهی!
در پایان جلسه خصوصی، این سه تن به تالار مجمع عمومی مجلس آمدند و در حضور نمایندگان مجلس، کنسول انگلیس و عدهای از مخالفان جمهوریت، بهویژه علما و رهبران اصناف، رضاخان از همه عذرخواهی و اعلام کرد که، چون ملت با جمهوریت موافق نیست، او هم از آن صرفنظر میکند. سپس دستور داد کسانی که در ارتباط با این موضوع بازداشت یا زندانی شده بودند، آزاد شوند و به این ترتیب جنبش جمهوریخواهی که فصل مهمی در تاریخ معاصر ایران بود، از بین رفت. این جنبش اساساً توسط تجددگراها و روشنفکران طرفدار رضاخان و در جهت تغییر نظام سیاسی مشروطه و به نفع رضاخان پدید آمد و هدف آن ایجاد یک حاکمیت مقتدر و تمرکز سیاسی بود. این جنبش تا حدی حاصل شکست نهضت مشروطهای بود که با تحمل رنجهای بیشمار و جانفشانیهای زیاد به وجود آمد، اما نهایتاً جز منازعه مستمر میان نهادها و نخبگان سیاسی، پراکندگی منابع قدرت، مداخله بیشازپیش بیگانگان، هرجومرج اقتصادی، بیثباتی سیاسی، ضعف روزافزون حکومت مرکزی، ناامنی روزافزون و... حاصلی نداشت. مجموعه این عوامل به اضافه پادشاهی نالایق و گریزان از تاج و تخت و ناتوان از اداره امور و نیز تغییر نظامهای سیاسی کشورهای مختلف پس از جنگ جهانی اول، اوضاع سیاسی ایران را نیز دگرگون کرد و روشنفکران سرخورده از نهضت مشروطیت و تجددگرایان شیفته غرب سرانجام به این نتیجه رسیدند که یک حکومت مطلقه بر حاکمیت قانون و آرمانهای دموکراتیک اولویت دارد. از نظر آنها فقط با عبور از یک حکومت باثبات و مقتدر میشد زمینههای ایجاد یک دولت -ملت مدرن را فراهم کرد تا بسترهای اجتماعی- اقتصادی متناسب با آن شکل بگیرند و نهادهای دموکراتیک بر بنیانی محکم بنا شوند. به نظر آنان باید با نادیده گرفتن آرمانهای مشروطیت، در جهت استقرار «دیکتاتوری صلح» یا «استبداد منور» تلاش کرد تا این چرخه معیوب هرچه سریعتر دگرگون و امکان نوسازی و پیشرفت در عرصههای مختلف فراهم شود.
تجددگرایان در پی بزک کردن دیکتاتوری منور!
با روی کار آمدن رضاخان، عده زیادی از تجددگرایان اطراف او حلقه زدند و با مشاورههای فکری و عملی، ضعفهای او را پوشاندند و اهداف و آرمانهای خود را که جمهوریخواهی یکی از نمونههای آن بود، اجرا کردند. ملکالشعرای بهار از اوضاع آن زمان گزارش کموبیش واقعبینانهای میدهد و میگوید که همه میخواستند یک دولت قوی، فعال و بادوام سر کار بیاید و با نهایت شجاعت و جرئت، در زمینههای مختلف اصلاحاتی را شروع کند و به اوضاع آشفته کشور سروسامانی بدهد و اینک این آرزو در قالب جمهوریخواهی جلوه کرده بود.
اندیشه جمهوریخواهی در ایران سابقه طولانی و درخشانی نداشت، ولی از آنجا که منابع قدرت سیاسی را تا حد زیادی در دست رئیسجمهور متمرکز میکرد، از پراکندگی ابزارهای قدرت در نظام مشروطه جلوگیری میشد و با انتخابی بودن رئیسجمهور توسط مردم، به جای نظام پادشاهی و موروثی، شایستهسالاری ملاک قرار میگرفت. این تفکر در محافل فکری ایران از جذابیت زیادی برخوردار بود. همچنین ایجاد رژیمهای جمهوری در کشورهای همسایه یا در غرب بر جذابیت موضوع میافزود. آرمانهای سیاسی و حکومت مطلوب از نگاه جنبشهای اجتماعی- سیاسی سالهای پایانی حاکمیت قاجار، ازجمله نهضت جنگل، قیام کلنل پسیان در خراسان، قیام خیابانی در آذربایجان و... نشان میدهد که حکومت مطلوب از دید آنها، حکومت جمهوری بوده است. بنابراین هم انقلابیون و هم تجددگراها، سلسله قاجار را مسبب ضعف و انحطاط ایران و پیش بردن کشور تا سر حد فروپاشی میدانستند و معتقد بودند که حکومت پادشاهی اساساً مانع پیشرفت کشور و تنها راه نجات، جمهوری است.
حیله رضاخان و اطرافیان وی در به محاق بردن جمهوریت!
پس از کودتای ۱۲۹۹ و ورود سید ضیاءالدین طباطبایی به عرصه سیاست، تجددگرایان بیاعتنایی او به احمدشاه و درباریان را نشانه تأیید افکار خود پنداشتند و از او حمایت کردند. با سقوط سیدضیاء، اندیشه جمهوریخواهی و هواداری از حکومت مقتدر و متمرکز ملی تا حدی به محاق رفت، اما با ظهور رضاخان در فضایی که شاه و نخبگان سیاسی، همگی ناکارآمد و منفعل و ضعیف جلوه میکردند، او در کانون توجه تجددگرایان قرار گرفت. آنان که مشاوران اصلی رضاخان در عرصههای سیاسی و فکری بودند، همه معتقد بودند که حکومت جمهوری مناسبترین گزینه ممکن برای کنار زدن رجال فاسد و بیکفایت قدیم از عرصه سیاست است. طراحان جمهوریخواهی تصور میکردند با طرح شعار جمهوریت، همه آزادیخواهان سرخورده از مناسبات موجود و حکومت قاجار، زیر پرچم رضاخان جمع خواهد شد و شوروی نیز از او پشتیبانی خواهد کرد و نجات کشور از این رهگذر ممکن خواهد شد. به همین دلیل نشریات و محافل فکری- سیاسی با هدایت پنهان و آشکار رضاخان به ترویج تفکر جمهوریخواهی و نکوهش قاجار پرداختند و درباره ویژگیهای یک فرمانروای مقتدر که ایران سخت به آن نیاز داشت، داد سخن دادند. روزنامههایی، چون شفق سرخ، ایران، کوشش، ستاره ایران، میهن، ایرانشهر، حبلالمتین و... چهره قاجاریان را در وقیحانهترین شکل ممکن تخریب و عکسی از سلطان احمدشاه در کنار زنان عریان اروپایی چاپ کردند و درباره موانع و مزایای استقرار جمهوریت در ایران و نسبت آن با فرهنگ ملی مذهبی ایران نوشتند. همزمان با این تلاشها، تظاهرات خیابانی در دفاع از جمهوریخواهی به سردمداری اصحاب مطبوعات و طرفداران رضاخان ادامه پیدا کرد. این اجتماعات نه تنها در مراکز عمومی و خیابانها که در مساجد هم تشکیل میشدند. همچنین کنسرتها، شعرخوانیها و نمایشهایی در ستایش جمهوریت همهروزه در مکانهای خاصی اجرا میشدند. غیر از جنبههای تجددگرایانه جمهوریت، این جنبش درواقع یک نوع تاکتیک ماهرانه سیاسی رضاخان و ائتلاف هواداران او در نهادها و سازمانهای مختلف بود که با جنجال تبلیغاتی و هوچیگری و دسیسه، مخالفان را از صحنه بیرون و موانع صعود سردارسپه به جایگاه یک دیکتاتور در قالب رئیسجمهوری مادامالعمر یا پادشاهی مطلقالعنان را برطرف میکردند؛
و کلام آخر
مدافعان سیاسی جمهوریخواهی احتمالاً به تحولات فرانسه پس از انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ نظر داشتند که ناپلئون چگونه حکومت مطلقه خود را به نام جمهوریت در فرانسه مستقر کرد و تلاش میکردند با همان نقشه، قانون اساسی مشروطه را ملغی و احمدشاه را از سلطنت خلع کنند و رضاخان را به ریاست جمهوری برسانند و چندی بعد به بهانه فراهم نبودن زمینههای مناسب برای تشکیل نظام جمهوری، او را به سمت سلطنت مطلقه سوق بدهند. سردارسپه با کمک مشاورانش این نکته را بهدرستی درک کرده بود که بعضی از آزادیخواهان خیالباف، به محض شنیدن نام جمهوری تصور خواهند کرد که ایران به کشورهایی، چون سوئیس و فرانسه و امریکا بدل خواهد شد و لذا او میتواند بعد از یکی، دو سال ریاستجمهوری، بین جمهوریت و سلطنت پل بزند و با توجه به ریشهدار بودن سلطنت در ایران، این کار به آسانی میسر خواهد بود. به همین دلیل رضاخان در عین حال که در اظهارنظرهای شخصی سعی میکرد خود را بیطرف نشان بدهد، اما در خفا در کوره جنبش جمهوریخواهی میدمید و از هیچ تلاشی برای پیشبرد این حرکت فروگذار نمیکرد. عوامل سیاسی و نظامی رضاخان در شهرهای مختلف، چهرههای موجه سیاسی و اجتماعی را وادار میکردند که برای مجلس و مطبوعات تلگراف بفرستند و در آنها استقرار جمهوریت و ناخرسندی از قاجاریه را مطرح کنند. تلگرافخانهها هم وظیفه داشتند این نوع تلگرافها را مجانی بفرستند. نکته جالب این است که پس از استقرار سلطنت پهلوی، بهای این تلگرافها تا دینار آخر از فرستندگان آنها دریافت شد!
در برابر جریان جمهوریخواهی، مدرس و همفکران او که ماهیت جمهوری رضاخانی را بهدرستی تشخیص میدادند، تمامقامت به مخالفت با آن برخاستند. مدرس معتقد بود که حکومت صدر اسلام به معنای کامل کلمه جمهوری بوده، اما حکومت جمهوری رضاخانی، خواست ملت نیست و دستپرورده انگلیسیهاست. در هر حال با تمام تلاشهایی که جمهوریخواهان برای تثبیت و عملی شدن طرح خود انجام دادند، با مخالفت نیروهای مذهبی و پافشاری نمایندگان مخالف مجلس شورای ملی به رهبری آیتالله سیدحسن مدرس، این برنامه به شکست انجامید.
منبع: روزنامه جوان
***سوال اول : جنبش جمهوری خواهی چگونه از میان رفت ؟
*** سوال دوم :مشاوران اصلی رضا خان به این معتقد بودند که .......مناسب ترین گزینه برای کنار زدن رجال قدیم و فاسد است.