خوانشی از جایگاه مجلس و ماهیت آن در ساختار رژیم رضاخان
سربازخانهای در هیئت پارلمان!
فرخی یزدی پس از اتمام مجلس هفتم و دوره مصونیت سیاسی مورد مؤاخذه قرار گرفت و یک روز قبل از انقضای مجلس هفتم ناپدید شد. بعدها معلوم شد که از وحشت گرفتار شدن در چنگال رضاخان به شوروی و آلمان گریخته است. او بعدها با وساطت تیمورتاش به کشور برگشت، اما دستگیر و زندانی شد و در زندان سیاسی درگذشت
نیما احمدپور
سرویس تاریخ جوان آنلاین: مقالی که در پی میآید، جایگاه مجلس و ماهیت آن در ساختار رژیم رضاخان را بازخوانده است. این پژوهش را میتوان در امتداد مطالبی دانست که در روزهای گذشته به حضورتان تقدیم شده است. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
رضاخان در پی سرکوبی تمام نهادهای دموکراتیک و در رأس همه آنها مجلس، سرانجام توانست حکومت مطلقه خود را با ظاهری مدرن پیریزی کند. اکثر تجددگرایان و روشنفکران این دوره یک دیکتاتوری مقتدر و متمرکز را تنها راه نجات کشور دانستند و حکومت رضاخانی را راهی به سوی نوسازی مملکت و پشت سر گذاشتن سالهای عقبماندگی تلقی و از آن به شدت پشتیبانی کردند. به این ترتیب همه سازمانها و نهادهای سیاسی و اجرایی در خدمت این هدف قرار گرفتند و به امید پیشرفت و ترقی کشور همصدا شدند.
مجلس، آلت دست قزاق!
رضاخان به وسیله ارتش و دیوانسالاری گسترده و حمایت جریانات سیاسی و فکری و قدرت دربار، توانست همه ارکان سیاسی را تحت سیطره مستقیم خود درآورد و در نتیجه، مجلس به عنوان اساس و پایه نظام مشروطه و مهمترین نهاد سیاسی تضمینکننده دموکراسی به آلت دست او تبدیل و عملاً از حیّز انتفاع خارج شد. اینک مجلس کاری جز یکسری اعمال تشریفاتی و نمایشی برای موجه جلوه دادن سیمای عریان حکومت نظامی نداشت. یحیی دولتآبادی در توصیف این مجلس مینویسد: «رضاشاه برای پیشرفت کار خود در داخل و خارج و سرگرم نگاه داشتن جمعی بالغ بر ۲۰۰ تن از نمایندگان و کارکنان مجلس شورای ملی که بیکاری آنها ممکن بود تولید زحمت کند، حفظ صورتی ظاهری موسوم به مجلس شورای ملی را لازم دید تا عملیات دولت را براساس خواستههای درونی خود از رهگذر مصوبات مجلس رنگ قانونی ببخشد.»
واقعیت این است که رضاخان و رژیم متمرکز و اقتدارگرای او بیش از این هم برای مجلس شأنی قائل نبود. حتی خود نمایندگان هم میدانستند که حکم سرباز را پیدا کردهاند و اگر کمترین نشانهای از استقلال و حق رأی و اظهارنظر از خود نشان دهند، در دور بعدی مجلس، دیگر انتخاب نخواهند شد.
نمایشی و فرعی شدن اعتراضات نمایندگان
در طول دوره هفتم تا سیزدهم، حتی یکی از لوایح پیشنهادی دولت توسط مجلس رد نشد و اگر هم گاهی کسی اعتراضی میکرد، فقط جنبه نمایشی و لفظی داشت و در واقع کسی حق اعتراض نداشت. این جنجالها و اعتراضات ظاهری هم فقط در مورد طرحهایی صورت میگرفت که از نظر رضاشاه مهم نبود. رأی اعتماد مجلس هم چیزی جز تأیید بر تمایلات رضاخان نبود و کابینه فقط در صورتی قادر بود به فعالیت خود ادامه بدهد که رضایت شاه را جلب میکرد. به قول آبراهامیان، به این ترتیب رضاخان نه نیازی به تأسیس مجلس سنا داشت و نه لازم بود در قدرت مجلس شورای ملی تعدیلی به وجود بیاورد. رضاشاه رسماً قانون اساسی را کنار نگذاشت و مصوبات مجلس را ظاهراً جانشین قوانین خود نکرد، مجلس را به توپ نبست و کابینه را هم منحل نکرد، اما عملاً همه آنها را از حیّز انتفاع خارج کرد و خود بر تمام امور و نهادها تسلط کامل یافت. کار مجلس این بود که هفتهای یکبار تشکیل جلسه دهد و لوایح و قراردادهای دولت را تصویب کند، اما در تدوین قوانین کوچکترین مداخله و تأثیری نداشت و هیئت دولت و نیروهای متخصص وزارتخانهها پیشاپیش این کار را انجام میدادند. به این ترتیب اراده مطلق رضاشاه بر تمام شئون سیاسی کشور حاکم بود. جالب این که در این شرایط نه تنها مردان سیاست ناراضی نبودند، بلکه از این وضعیت استقبال هم میکردند. سردار اسعد بختیاری درباره وضعیت این دوران در خاطرات خود مینویسد: «امروز دولت و ملت در ایران یعنی اراده شاه. به واسطه اینکه ما ایرانیان تهور نداریم، اتحاد نداریم، صداقت نداریم، وطندوستی نداریم، مذهب نداریم. پس یک چنین قومی اراده ندارند. مثل سابق، اگر شاه، احمدشاه میبود، جرئت دارد، تهور دارد. این است که اراده منحصر است به شاه... اگر ما ایرانیها مردمانی وطنپرست و تحصیلکرده باشیم، البته هر کس را که صلاحیت داشته باشد، انتخاب خواهیم کرد. متأسفانه غیر از این است. نه وکیل و نه موکل لیاقت انتخاب کردن و انتخاب شدن را نداریم... ۲۲ سال است که داخل مشروطیت شدهایم ولی غیر از بدبختی و هرج و مرج نتیجهای ندیدهایم.»
شاهبیت کلام سردار اسعد بختیاری در پی عمری مشروطهخواهی!
از عجایب تاریخ و امور غیرمنتطرهای که در آن دوره سر زد این بود که سردار اسعد بختیاری در تأیید عملکرد رضاشاه و نظارت مطلقه او بر انتخابات و کسب اکثریت کامل مجلس توسط او، مینویسد همه اینها حق مسلم اوست زیرا مردم علم، رشادت و وطنپرستی لازم را ندارند و هر وقت این شایستگیها را به دست آوردند، میتوان گفت که وکیل تحمیلی قابل تأیید نیست و ملت نیاز به قیم ندارد ولی تا آن زمان ملتی مثل ملت ایران به یک قیم خیلی گردنکلفت نیاز دارد!... شنیدن چنین عباراتی از کسی که روزگاری خود را از گردانندگان نهضت مشروطه و از پرچمداران مبارزه با استبداد و استیلای محمدعلی شاه بود، کاملاً نشان میدهد که جامعه در دوران رضاشاه تا چه حد آماده پذیرش استبداد بوده است.
صورت مذاکرات مجلس در حد چند جمله کوتاه!
در پی استیلای مطلق رضاخان بر مجلس و ضربات ناشی از مداخلههای دولت، این نهاد قانونی نتوانست نظام پارلمانی را محقق و شخصیتهای کارآمد سیاسی را تربیت کند و در راه تأمین آزادیهای مدنی و تصریح شده در قانون اساسی قدم بردارد. در نتیجه تفکیک قوا معنای خود را از دست داد و توازن بین قوای سهگانه از بین رفت. دیگر در مجلس اقلیت و اکثریت معناداری وجود نداشت و دولت هم خود را در معرض هیچگونه استیضاحی نمیدید. صورت مذاکرات مجلس برخلاف گذشته بسیار مختصر شد و در این گزارشهای مختصر هم چند جمله کوتاه از چند نماینده به همراه کلمه موافقم دیده میشد و بس! همین صورت مذاکرات نشان میدهد که نمایندگان تا چه حد در بیان نظرات خود در تنگنا بودهاند که ترجیح دادهاند حرف نزنند یا خیلی مختصر و مفید حرفشان را بزنند و خود را در معرض خشونتهای لجامگسیخته دولت رضاخانی قرار ندهند.
«احسنت» و «آفرین» و «صحیح است»، کارکرد یک پارلمان!
چاکرمآبی و نوکری مجلس در قبال رضاخان در نیمه دوم دوره پادشاهی رضاخان به اوج خود رسید، به طوری که در هیچیک از جلسات مجلس که به ریاست حسن اسفندیاری (محتشمالسلطنه) تشکیل شد، جز عبارات احسنت و آفرین و صحیح است از نمایندگان شنیده نشد. در واقع مجلس مثل سربازخانه اداره میشد و تمام لوایح پیشنهادی از طرف دولت بدون ایراد حتی یک انتقاد به تصویب میرسید. این وضعیت در مورد لوایح وزارت جنگ مشهودتر بود، مخصوصاً که بعد از سقوط سردار اسعد بختیاری، عملاً خود رضاشاه این وزارتخانه را اداره میکرد و وزارت جنگ یک معاون داشت که غالباً از بین امیران لشکر انتخاب میشد. این معاونها حق شرکت در جلسات هیئت دولت را نداشتند و امور پارلمانی وزارت جنگ را وزیر دادگستری اداره میکرد. متیندفتری که مدتها مسئولیت اداره دادگستری را به عهده داشت مینویسد هنگامی که لوایح وزارت جنگ به مجلس ارائه میشد، مجلس مکلف بود بیچون و چرا آنها را تصویب کند و وزیر دادگستری مشاور حقوقی شاه بود، مجلس را عملاً به آلت بیاراده لوایحی که از سوی او به مجلس ارائه میشد، تبدیل کرده بود. متیندفتری در خاطراتش مینویسد: روزی سرلشکر ضرغامی، رئیس ستاد ارتش و فرد مورد علاقه رضاشاه نزد من آمد و رساله مفصلی را که حاوی قوانین جدید نظام وظیفه بود به دستور شاه باید بدون کوچکترین تغییری به تصویب مجلس میرسید، به من داد. من لایحه را خواندم و بعضی از احکام را بسیار شداد و غلاظ دیدم. هنگامی که لایحه در مجلس مطرح شد، در شور اول اجازه دادم نمایندگان نظرات خود را بگویند و اظهارنظر خودم را به جلسه بعد موکول کردم. در فاصله بین این دو جلسه با شاه ملاقات کردم و مذاکرات خود با رئیس ستاد و سپس نظرات اعضای کمیسیون را بازگو کردم. با حوصله گوش داد و بعضی از نظرات را قبول کرد. در جلسه بعد کمیسیون، وقتی مطلب را به نمایندگان گفتم، با حیرت از من تشکر کردند.
این وضعیت مجلس بود که حق نداشت حتی جزئیات را در لوایح پیشنهادی دولت تغییر دهد و اگر کوچکترین آزادی بیانی مورد تأیید رضاشاه قرار میگرفت، حیرت همگان را برمیانگیخت.
علی دشتی و بیارادگی و چاکرمآبی مجلس
بیارادگی و چاکرمآبی مجلس به قدری زننده و تأسفبار شده بود که حتی علی دشتی یکی از وفادارترین نمایندگان و مشاوران رضاشاه را نیز به اعتراض واداشت. او در جلسه ۲۷ دی ۱۳۰۷ از عملکرد نمایندگان مجلس انتقاد کرد و از آنان خواست کمی از خود استقلال و تحرک نشان دهند و خطاب به اکثریت مجلس گفت: «چرا ایراد میگیرید که اکثریت نباید درباره لوایح دولت سخن بگوید یا اظهار مخالفت نماید؟ در کشور ما که حزب وجود ندارد و فراکسیونهای مجلس را نمیتوان فراکسیونهای حزبی دانست، دولت هیچگونه تعهدات و عقیده حزبی ندارد و ممکن است دچار اشتباه شود. چرا نباید در اطراف لوایح دولت مخالفت و صحبت کرد؟ اگر بگوییم به صرف اینکه دولت طرف اعتماد اکثریت است نباید حرف زد، پس ما برای چه به مجلس میآییم؟ ما فقط یک رأی اعتماد بدهیم و برویم خانههایمان بخوابیم و دولت هم هر قانونی را که میل دارد خودش وضع کند؟ واقعاً چیز عجیبی است. شاه میبخشد، شیخ علیخان نمیبخشد... آیا نماینده محترم معتقد است که مجلس هم باید مثل مطبوعات سانسور شود؟» شایان ذکر است مجلس هفتم که هنوز از این نوع حرفها هم در آن زده میشد، آخرین مجلسی بود که هنوز چند تن از عناصر اقلیت و چهرههای مستقل در آن حضور داشتند و در مجالس بعدی از این خبرها نبود.
توصیفات رضاخان از جناح اقلیت مجلس!
در سفرنامه خوزستان که پس از پیروزی رضاخان بر شیخ خزعل منتشر شد و تا حدود زیادی نظر واقعی رضاخان نسبت به مجلس و جناح اقلیت را نشان میدهد، از قول او آمده است که: وقتی زمام حکومت را در دست گرفتم، جز ویرانی و فساد چیزی وجود نداشت و همه چیز باید از ریشه و بنیان دگرگون میشد. با این همه مایل بودم با مجلس کار کنم و آنجا را هر چند که لانه فساد و ضعیف بود حفظ کنم و در اصلاحش بکوشم. بنابراین برای رعایت قانون اساسی و برخلاف میل خودم، بعضی از نهادها و مؤسسات مضر را نگه داشتم و به اصلاح سطحی قناعت کردم و کارها را از طریق قوه مقننه پیش بردم. با تمام قوا و از صمیم قلب از مجلس نگهبانی و همه بیکارگیها، سختگیریها و کندیهای مجلس را تحمل کردم. به چند نفر مفسد (جناح اقلیت) هم مجال دادم که هر چه میخواهند بگویند و بکنند!... برخلاف ادعای رضاخان، فضای مجلس پنجم، به ویژه برای جناح اقلیت بسیار تنگ بود و این جناح با وجود جانفشانیها و ایثارها سرانجام از جریان رضاخانی شکست خورد و منزوی و اکثریت مجلس به ریاست تیمور تاش، وزیر دربار، به مهمترین کانون دفاع از رژیم رضاخانی تبدیل شد و سیدمحمد تدین که جز اطاعت از اوامر دربار کار دیگری بلد نبود، در چند ماه باقی مانده از مجلس پنجم از نیابت به مقام ریاست مجلس رسید.
نمایندگان مخالف با تغییر سلطنت، از آن پس تحت تعقیب قرار گرفتند و با اعلام انتخابات مجلس ششم، رضاخان تصمیم قاطع گرفت که با مداخله مستقیم و گسترده و با کمک نظامیان، مجلسی یکدست و کاملاً مطیع را پدید آورند. بدیهی است مخالفت نمایندگان اقلیت و مستقل فایدهای نداشت و نظارت مستقیم مفتشهای دولت چنان عرصه را بر آنان تنگ کرد که به ناچار با شاه ملاقات کردند و تقیزاده به نمایندگی آنان با شاه دیدار و از فقدان آزادی در انتخابات نزد او گلایه کرد و گفت: این رویه به صلاح مملکت نیست. شاه از تیمورتاش، وزیر دربار خواست در این باره توضیح بدهد و او هم با زیرکی خاصی گفت درباره تقیزاده هیچ مداخلهای نشده است! تقیزاده در خاطراتش مینویسد: «اوقاتم تلخ شد. گفتم: آقا! شما سرتان توی حساب نیست. من به شما راجع به لزوم آزادی انتخابات صحبت میکنم، نه برای خودم. بعد به من گفت: ما از خدا میخواهیم آدمهای صحیحی مثل شما را انتخاب کنیم. مردم اگر اشخاص درستکار و سالم را انتخاب کنند، ما ابداً مداخله نمیکنیم ولی اگر بخواهند اشخاصی مثل این شیروانی (ابوطالب شیروانی، مدیر روزنامه میهن) فلان فلان شده را که جواز چاپی از سفارت روس میگیرد، انتخاب بشوند، این نمیشود.»
گرفتن و خواندن آرا از دست رأیدهندگان توسط عمال رضاخان!
انتخابات مجلس ششم در شرایطی شروع شد که از هیچیک از افراد و گروههای مستقل سیاسی خبری نبود. مطبوعات هم تحت سانسور شدید قرار داشتند و مطلقاً نمیتوانستند وارد عرصه مبارزات انتخاباتی شوند. با تصویب برخی قوانین هم عملاً اعمال نظر و نظارت و نقشآفرینی جریانات مستقل و بانفوذ، غیرممکن شد. تصویب قانون عدم دخالت وزرا در انتخابات و قانون رفع محرومیت از نظامیان و رؤسای مالیه از انتخاب شدن و امثال اینها، نشاندهنده مبدأ واحدی برای اعمال نفوذ بود. مستوفیالممالک، نخستین نخستوزیر رضاخان هم به دلیل ظهور یک دیکتاتور لجامگسیخته، دیگر برخلاف گذشته علاقهای به جانبداری از جناح خاصی نداشت. تدین به ریاست انجمن انتخابات انتخاب شد و این مسئله، اعتراض ملیگراها را برانگیخت و انجمن مرکزی انتخابات، میرزا حسینخان مشیرالدوله را که در دورههای قبل، اغلب عهدهدار این مسئولیت بود به جای تدین برگزید. در اثر تلاشهای مجدانه مشیرالدوله، سرانجام عده کمی از چهرههای مستقل به مجلس راه یافتند، در حالی که نظمیه دستور داشت افراد مورد نظر شاه را از روی لیست از پیش تعیینشدهای به مجلس بفرستد. انجمن اولیه بنا به دستور شاه میبایست به هر کسی از رأیدهندگان که بدگمان میشد که قرار است به کس دیگری غیر از افراد مورد نظر انجمن رأی بدهد، رأی را از دست او بگیرد و رأیدهنده را تحت تعقیب قرار بدهد. به هر حال در اثر تلاشهای مشیرالدوله در تهران چند تن از ملیگراهای خارج از لیست مورد تأیید دربار به مجلس راه پیدا کردند. درباریها خیلی هم از این وضعیت ناراضی نبودند، چون هدف آنها دستیابی به اکثریت مجلس بود که با توجه به انتخابات فرمایشی در تمام استانهای کشور تأمین شده بود. از سوی دیگر شاه فرمانی مبنی بر رعایت اصل آزادی انتخابات صادر کرده بود و حضور این چند تن در مجلس، در عین حال که تأثیری در روند کلی تصویب لوایح رضاخان نداشت، جلوی برخی از انتقادات و نیز دچار شدن به بحران مشروعیت حاکمیت را میگرفت.
مجلس ششم، پایان پارلمان در ایران
به این ترتیب حضور چند تن نماینده مستقل هم تأثیری بر روند پرشتاب تجددگرایی رضاشاه نداشت. مجلس ظاهراً نهادی برخاسته از مشروطه و در واقع مجری اوامر دربار بود. مجلس ششم در واقع آخرین دوره مجلس دوره رضاخانی بود که هنوز هم در آن تعدادی از نمایندگان با نفوذ اقلیت حضور داشتند و با تلاشی سخت، بازار اختلافنظرها را گرم نگه میداشتند، به همین دلیل هم تیمورتاش فیلترهای بیشتری را برای انتخابات بعدی تعبیه کرد. او عدهای از نمایندگان را که در رشته حقوق تحصیل کرده بودند و یا در این زمینه تخصص داشتند به داور معرفی کرد تا در تأسیس دادگستری جدید از آنها استفاده کند. عدهای را هم به امور اجرایی مشغول و از کرسیهای نمایندگی دور کرد. در عین حال برای اداره مجلس ششم، ریاست مجلس توسط مؤتمنالملک را تحمل کرد. هر چند مؤتمنالملک و مستوفیالممالک به نمایندگی مجلس انتخاب شدند، اما با مشاهده تقلبات گسترده در انتخابات، از قبول نمایندگی خودداری کردند. در پی استعفای آنها، نمایندگان باسابقهای، چون حائریزاده، محمدعلی بامداد، میرزا شهاب کرمانی، محمدرضا تجدد، عبدالباقی جمشیدی و... با پایههای بالای قضایی در وزارت دادگستری (عدلیه) جدید مشغول کار شدند و از ورود چهرههای مستقلی، چون مدرس، ملکالشعرای بهار، مصدق، حسن زعیم و عدهای دیگر به مجلس ممانعت به عمل آمد. بعضی از چهرههای مستقل یا مخالف مثل میرزاعلی کازرونی هم با رژیم جدید همراه شدند.
فرخی یزدی به مثابه اندکی از هزار!
در مجلس هفتم خبری از چهرههای مستقل، وجیهالمله، با نفوذ و مخالف دولت نبود و حسین دادگر (عدلالملک) که تحت فرمان دولت بود، به ریاست مجلس انتخاب شد. با این همه در مجلس هفتم اقلیت کوچکی به ریاست فرخی یزدی، نماینده یزد و محمدرضا طلوع، نماینده لاهیجان که هر دو روزنامهنگار بودند، تشکیل شد. فرخی مدیر روزنامه طوفان بود و طلوع مدیر روزنامه طلوع و از همکاران باسابقه میرزاکوچکخان جنگلی بود. تیمورتاش برای پیوند دادن آنها با وضعیت جدید، راه آنها به مجلس را هموار کرده بود، اما خلق و خوی روزنامهنگارانه آنها باعث شد با نطقهای تند قبل از دستور، دستگاههای دولتی و لویح آنها را مورد انتقاد قرار بدهند. سخنان این دو همواره با واکنش تند و منفی اکثریت روبهرو میشد. فرخی پس از اتمام مجلس هفتم و دوره مصونیت سیاسی مورد مؤاخذه قرار گرفت و یک روز قبل از انقضای مجلس هفتم ناپدید شد. بعدها معلوم شد که از وحشت گرفتار شدن در چنگال رضاخان به شوروی و آلمان گریخته است. او بعدها با وساطت تیمورتاش به کشور برگشت، اما دستگیر و زندانی شد و در زندان سیاسی درگذشت.
منبع: روزنامه جوان
*** سوال اول : رضاخان به وسیله ی چه چیزی توانست همه ارکان سیاسی را تحت سیطره مستقیم خود قرار بدهد ؟
*** سوال دوم : در مجلس هفتم چه کسی به عنوان ریاست مجلس انتخاب شد ؟
ا- تیمور تاش 2- حسین دادگر 3- مصدق 4- میرزا علی کازرونی