0

پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

 
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

خبر دادن حضرت از حمله مغولان و تاتار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در نهج البلاغه است كه حضرت امير عليه السّلام فرمود:
گويا مى بينيم آنها را كه گروهى هستند كه چهره هايشان مانند سپر (پهن و گرد) و چكش خورده است (پرگوشت و ضخيم و نشانه دار) لباسهاى ديبا و ابريشم مى پوشند و اسبهاى نيكو يدك مى كشند، هركجا (كه وارد شوند) خونريزى بسيار سخت واقع مى شود به گونه اى كه مجروحين بر روى كشته ها راه روند و گريخته كمتر از اسير باشد (اكثرا مخالفين آنها كشته يا اسير شوند و راه فرارى ندارند.) (202)
شارح نهج البلاغه ابن ابى الحديد گويد: اين خبر غيبى كه اميرالمؤمنين عليه السّلام داده است ما آن را با چشم خود ديديم و در زمان ما واقع شد، مردم از اول اسلام منتظر آن بودند تا آنكه قضا و قدر آن را به عصر ما كشاند.
ايشان مردمانى بودند كه از دورترين نقاط مشرق خروج كردند، لشكر ايشان از آنجا تا شام و عراق پيشروى كرد و در ميان شهرها و سرزمينها(ئى كه اشغال مى كردند) كارهائى انجام دادند (و جناياتى مرتكب شدند) كه از اول خلقت آدم تا زمان ما در هيچ تاريخى سابقه ندارد. اگر بابك خرمى بيست سال حكومت ستمگرانه داشت ، ليكن سختى آن فقط در يك منطقه و آن آذربايجان بود اما اين گروه تمامى مشرق را تصرف كردند و جنايات آنها به شهرهاى ارمنستان و شام و عراق رسيد.
چه نسبتى است ميان بخت النصر كه يهود را كشت و بيت المقدس را خراب كرد و بنى اسرائيل را در شام نابود نمود و ميان اين گروه كه مسلمانان و غير مسلمانان را كشتند.
ابن اثير مورخ معروف گويد: براى نگارش واقعه چنگيز چند سال از آن دست كشيدم و مردد بودم ! چه كسى مى تواند نابودى اسلام و مسلمين را بنويسد و آن را ذكر كند، اى كاش مادر مرا نزائيده بود و اى كاش من قبل از اين مرده بودم و به دست فراموشى سپرده مى شدم . (203)
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:27 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

در اين مكان در آينده نهرى ايجاد مى شود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين با عده اى از اصحاب به خارج از كوفه حركت مى كرد كه فرمود: آيا اگر به شما خبر دهم كه روزگارى نمى گذرد تا اينكه در اين مكان نهرى ايجاد شده و در آن آب جارى مى شود آيا مرا تصديق مى كنيد؟ اصحاب گفتند: آيا چنين چيزى خواهد شد؟
حضرت فرمود: آرى به خدا قسم گويا نهرى را مى بينم در اين مكان كه در آن آب جارى است و كشتيها حركت مى كنند و مردم از آن استفاده مى برند، و همانگونه شد كه حضرت خبر داد. (204)
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:27 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

پيشگوئى حضرت در مورد عمر طولانى مردى و ايجاد شهر بغداد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مردى بنام حسن بن ذكردان كه داراى عمرى طولانى بود و 325 سال از عمرش مى گذشت ، گويد: من اميرالمؤمنين را در شهر خودم در خواب ديدم و سپس به طرف مدينه (به شوق ديدار حضرت ) حركت كردم و در آنجا به دست حضرت مسلمان شدم و مرا حسن ناميد، احاديثى از آن حضرت شنيدم از جمله روزى به حضرت گفتم :
يا اميرالمؤمنين برايم دعا كن حضرت فرمود: اى فارسى عمر تو طولانى خواهد شد، و حركت خواهى كرد به طرف شهرى كه مردى از پسران عمويم عباس (منصور عباسى ) بنا مى كند و در آن زمان بغداد ناميده مى شود ولى به آن شهر نمى رسى و قبل از رسيدن به آن شهر در زمينى بنام مدائن وفات خواهى كرد!
و همانگونه شد كه حضرت خبر داده بود زيرا حسن بن ذكردان همان شب كه داخل مدائن شد فوت نمود (205) و در يك پيشگوئى ديگر حضرت امير عليه السّلام از بغداد به عنوان زوراء نام برده فرمود: شهرى ايجاد مى شود كه نامش زوراء خواهد بود ميان دو رود دجله و فرات ، ساختمانهاى آن از گچ و آجر برافراشته و با طلا و نقره زينت شود
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:31 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

تاريخچه مختصر ايجاد شهر بغداد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مؤ لف گويد: شهر بغداد در سال 135 هجرى به دستور منصور دوانيقى خليفه عباسى ساخته شد زيرا منصور نمى خواست در كوفه اقامت كند و از اهالى آنجا ناراضى بود زيرا سپاهيان را منحرف مى كردند، گويند در آن زمان كه به دنبال سرزمينى براى بناى شهرى جديد مى گشت ، يكى از لشكريان او در مدائن مريض شد و آنجا ماند، دكترى كه او را معالجه مى كرد از او در مورد حركت منصور پرسيد، آن سرباز گفت : منصور به دنبال جايگاهى براى ساختن شهرى جديد است .
دكتر گفت : ما در كتاب خود مى يابيم كه مردى بنام مقلاص شهرى ميان دجله و فرات بنا مى كند بنام زوراء... وقتى آن سرباز اين خبر را به منصور داد او گفت :
به خدا سوگند كه نام من در بچگى مقلاص بود بعدا به فراموشى سپرده شد، آنگاه بعد از مشورت در مورد شرائط آب و هوائى و اقتصادى و نظامى و امور ديگر شهر را بنا كرد. (207)
حضرت امير عليه السّلام در يك پيشگوئى كه از خلفاى بنى عباس نام برد و ما آن را بعدا ذكر مى كنيم از منصور به مقلاص تعبير نموده است .(208)
امام صادق عليه السّلام فرمود: اميرالمؤمنين به زمين بغداد عبور كرد فرمود: نام اين زمين چيست ؟ گفتند: بغداد، فرمود: اينجا شهرى بنا مى شود آنگاه صفات آنرا بيان نمود، گويند: تازيانه حضرت (در اينجا) از دست مباركش افتاد، حضرت از نام اين سرزمين پرسيد گفتند: نامش ‍ بغداد است . فرمود: اينجا بنا مى شود و به مسجد تازيانه نامگذارى مى شود.
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:31 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

پيشگوئى حضرت در مورد بيعت شكنى مروان و حكومت اولاد او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بعد از جنگ جمل و شكست لشكر شورشيان ، عبدالله بن عباس نزد حضرت امير عليه السّلام آمد و گفت : يا اميرالمؤمنين حاجتى دارم .
حضرت فرمود: چه خوب آگاهم به حاجت تو، آمده اى تا براى (مروان ) بن حكم امان بگيرى ؟!
ابن عباس گفت : آرى مى خواهم به او امان دهيد، حضرت فرمود: به او امان دادم ، ولى او را بر ترك مركب خودت سوار كن و نزد من آور.
راوى گويد: ابن عباس او را آورد، قيافه مروان همچون بوزينه اى بود.
حضرت فرمود: آيا بيعت مى كنى ؟ عرض كرد: آرى و در دل است آنچه هست (يعنى دلم با شما نيست ) حضرت فرمود: خداوند به آنچه در دلهاست داناتر است .
حضرت در ابتدا دست خود را جلو برد تا مروان با حضرت بيعت كند، ولى ناگهان دست خويش را عقب كشيد و فرمود: مرا نيازى به بيعت او نيست ، اين دست ، دست يهودى است (اهل پيمان نيست ) اگر بيست بار با من بيعت كند با دبرش آن را مى شكند، آنگاه به مروان فرمود:
اى پسر حكم در هيجان اين جنگ بر سر تو ترسيدم كه از بدنت جدا شود، نه به خدا قسم چنين نشود تا اينكه از نسل تو خارج شود فلان و فلان كه اين امت را آزار دهند و به شدت خوار كنند و جام صبر را به آنها بنوشانند.
و خواهيم ديد كه اولاد مروان به حكومت رسيدند و چه بلاها بر امت وارد كردند و مردم جز سوختن و ساختن چاره اى نداشتند، همچنانكه پيشگوئى حضرت در بيعت شكنى مروان به وقوع پيوست و او بعد از جنگ جمل و اظهار بيعت با حضرت ، به معاويه پيوست
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:32 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

پيشگوئى حضرت در مورد مروان و اولاد او و جنايات آنها

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در يك پيشگوئى ديگر، اميرالمؤمنين عليه السّلام در مورد مروان و اولاد او فرمود: آگاه باشيد كه او (مروان ) را حكومتى است (بسيار كوتاه ) همانند ليسيدن سگ بينى خود را و اوست پدر چهار فرمانروا و زود باشد كه مردم از مروان و فرزندان او روز سرخى را ببيند.
حضرت امير عليه السّلام در اين كلام كوتاه خبر داد به اينكه مروان سرانجام به حكومت مى رسد ولى بسيار كوتاه ، اما مروان داراى شخصيتى بسيار پست و حقير بود، و از دشمنترين افراد نسبت به اميرالمؤمنين عليه السّلام بود، او مشهور به وزغ بن وزغ ، چلپاسه پسر چلپاسة و طريد بن طريد، يعنى رانده شده و تبعيدى پسر تبعيدى ، زيرا پيامبر هر دو را از مدينه تبعيد كرد، و در عين خباثت و شرارت و نفاق ، مردى است بسيار هتاك و بد دهن كه نسبت به امام مجتبى عليه السّلام و همچنين سب اميرالمؤمنين بى ادبيهاى فراوان دارد و ما برخى از حالات او را در كتاب اسرار عاشورا نگاشته ايم .
بارى وقتى پسر يزيد در شام از دنيا رفت ، مروان در شام بود، و با توطئه و همدستى عمروبن سعيد بن عاص مشروط بر آنكه بعد از مروان ، حكومت به او رسد، مروان را براى خلافت يارى داد، مروان گفت : بعد از خالد بن يزيد بن معاويه ، تو خليفه باش ، و او پذيرفت و عمروبن سعيد نيز كار خلافت او را هموار ساخت .
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:32 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مروان توسط همسرش كشته شد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

و بالجمله مروان به مدت نه ماه و اندكى خلافت نمود و حضرت امير عليه السّلام اين مدت اندك را اينگونه بيان نمود: او را حكومتى است همانند ليسيدن سگ بينى خود را! و سرانجام به دست همسر خود فاخته مادر خالد بن يزيد كشته شد، زيرا مروان پيمان اوليه خود را مبنى بر اينكه خالد بن يزيد بعد از او خليفه باشد نقض كرده و ولايتعدى را در فرزند خود عبدالعزيز پذيرفته بود، فاخته همسر مروان كه خلافت فرزندش را بر باد ديد، سمى را در شير ريخت و به مروان داد، مروان با خوردن شير، زبانش از كار افتاد و به حالت احتضار درآمد، فرزندان او اطراف او جمع شدند، مروان با انگشت به همسر خود اشاره مى كرد يعنى او مرا كشت ولى آن زن براى اينكه رسوا نشود مى گفت : پدرم فداى تو باد! چقدر مرا دوست مى دارى كه وقت مردن هم به ياد من هستى و سفارش مرا به اولاد خود مى كنى
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:32 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

خلافت چهار برادر از پسران مروان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

قسمت دوم پيشگوئى حضرت در آن سخن ، مربوط به اولاد مروان است ، حضرت خبر داد كه چهار نفر از آنان به حكومت رسند، و هيمنگونه نيز شد زيرا چهار نفر از اولاد عبدالملك پسر مروان ، به ترتيب به خلافت رسيدند بنامهاى وليد و سليمان و يزيد و هشام كه روزگار امت در زمان ايشان سپاه و حالشان تباه شد و گويند: اتفاق نيفتاده است كه چهار برادر خلافت كرده باشند به جز ايشان ، و همين مطلب را تاءييد مى كند خوابى كه مروان ديد و آن اين بود كه در محراب پيامبر صلى اللّه عليه و آله وسلم چهار مرتبه بول مى كرد!! ابن سيرين كه در تعبير خواب شهرت دارد تعبير كرد كه چهار نفر از اولاد تو خليفه مى شوند و در محراب پيامبر صلى اللّه عليه و آله وسلم مى ايستند.
برخى نيز احتمال داده اند منظور حضرت از اولاد مروان ، چهار پسر او باشند، عبدالملك كه خليفه شد، و عبدالعزيز كه والى مصر شد و بشر كه والى عراق گرديد و محمد كه والى جزيره بود
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:34 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

پيشگوئى حضرت در مورد حكومت عبدالملك بن مروان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام در ضمن خطبه اى كه از آينده خبر مى داد و در نهج البلاغة آمده است فرمود:
گويا مى بينيم او را (عبدالملك ) كه در شام بانگ مى زند (لشكر فراهم مى كند) و با پرچمهايش در اطراف كوفه مى گردد (عراق را به تصرف آورد) و به آن ديار هجوم آورد همانند هجوم شتر سركش بدخو، زمين را از سرها فرش نمايد (بسيار كشتار كند) و دهانش (چون درندگان ) گشاده و گامش در زمين سنگين است (سپاهيان فراوان دارد) جولان او دور و دراز و حمله اش سخت خواهد بود.
به خدا قسم شما را در اطراف زمين پراكنده مى كند تا اينكه نماند از شما مگر اندكى همچو سرمه در چشم ، همواره در اين حال (سخت ) خواهيد بود تا اينكه عقلهاى پنهان عرب به نزد آنها برگردد (سر عقل آيند) پس ‍ روشهاى پاينده و نشانه هاى آشكار و پيمان نزديك را كه اتمام نبوت بر آن است ، پاى بند شويد و بدانيد كه شيطان راههاى خود را براى شما هموار مى كند تا به دنبال او گام برداريد.(212)
شارح نهج البلاغة گويد: اين سخنان حضرت در مورد عبدالملك بن مروان و حكومت او در شام و تسلط او بر عراق و كشتارى كه در ايام عبدالرحمن و كشتن مصعب در ميان عرب واقع شد مى باشد
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:34 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

زندگى عبرت آموز عبدالملك مروان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عبدالملك بن مروان در اول ماه رمضان سال 65 هجرى پس از مرگ پدرش بر تخت سلطنت نشست ، او قبل از آنكه به حكومت برسد همواره در مسجد بود و قرآن مى خواند به گونه اى كه او را حمامة المسجد يعنى كبوتر مسجد مى ناميدند، وقتى خبر خلافت به او رسيد مشغول قرائت قرآن بود، قرآن را بست و گفت : ((سلام عليك هذا فراق بينى و بينك ؛ خداحافظ، اين زمان جدائى من و توست .))
و آنگاه همچنانكه حضرت على عليه السّلام خبر داده بود جنايات گسترده اى را مرتكب شد، از تاريخ سيوطى نقل شده كه مردى يهودى كه به كتابهاى آسمانى آگاهى داشت و نامش يوسف بود مسلمان شد، روزى از در خانه مروان عبور كرده گفت : واى بر امت محمد صلى اللّه عليه و آله وسلم از اهل اين خانه ، و همين يوسف ، دوست عبدالملك بود روزى دست بر شانه عبدالملك زد و گفت : از خدا بترس در مورد امت پيامبر صلى اللّه عليه و آله وسلم وقتى خليفه شدى ، عبدالملك گفت : اين چه حرفى است كه مى زنى ، من از كجا و خلافت كجا؟ اما يوسف دوباره گفت : در مورد ايشان از خدا بترس .
به هر حال در سال 72 هجرى سپاه عبدالملك ، لشكر مصعب را شكست داد و كوفه را تسخير نمود و از عجايب روزگار آنكه در قصر كوفه وقتى سر مصعب مقابل عبدالملك بود و شادمانى مى كرد، ناگاه يكى از حاضرين بدنش لرزيد و گفت : امير به سلامت باشد، من از اين قصر داستان عجيبى دارم ، به خاطرم هست در اين مجلس بودم كه سر مبارك امام حسين عليه السّلام را براى عبيدالله بن زياد آوردند و نزد او نهادند، پس از چندى كه مختار كوفه را تسخير كرد با او در همين مجلس بودم كه سر ابن زياد را نزد او ديدم ، پس مختار با مصعب صاحب همين سر بودم كه سر مختار را مقابل او نهادند و اينك با امير در اين مجلس مى باشم و سر مصعب را مى بينم و من امير را در پناه خدا مى آورم از شر اين مجلس !
عبدالملك از شنيدن اين قضيه لرزيد و فرمان داد تا قصر را خراب كردند.(214)
يك سره مردى ز عرب هوشمند گفت به عبدالملك از روى پند
روى همين مسند و اين تكيه گاه زير همين قبه و اين بارگاه
بودم و ديدم بر اين زياد آه چه ديدم كه دو چشمم مباد
تازه سرى چون سپر آسمان طلعت خورشيد ز رويش نهان
بعد كه ز چندى سر آن خيره سر بُد بَرِ مختار به روى سپر
بعد كه مصعب سر و سردار شد دست كش او سر مختار بود
اين سر مصعب به تقاضاى كار تا چه كند با تو دگر روزگار؟
بارى عبدالملك حجاج آن جنايتكار تاريخ را بر عراق گمارد و خود به شام رفت . و حجاج جنايتهايى در عراق انجام داد كه روى تاريخ را سياه كرد و تعداد كشته هاى او را به جز آنها كه در جنگها كشته است 000/0 12 نفر ذكر كرده اند و ما بعدا در مورد اعمال او مختصرى توضيح خواهيم داد.
كار به جائى رسيد كه خود عبدالملك مى گفت : من (قبل از خلافت ) از كشتن مورچه امتناع مى كردم و اكنون حجاج براى من مى نويسد كه تعداد عظيمى از مردم را كشته است ، و در من هيچ اثرى نمى گذارد.
روزى مردى بنام زهرى به او گفت : شنيده ام شراب مى خورى ؟
عبدالملك گفت : آرى بخدا كه خون نيز مى آشامم ! (215)
مسعودى مورخ مشهور گويد: عبدالملك نسبت به خونريزى بى پروا بود، فرمانداران او هم مثل او بودند مثل حجاج در عراق و مهلب در خراسان و هشام بن اسماعيل در مدينه و ديگران و حجاج از همه ستمگرتر و خونريزتر بود
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:34 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

پيشگوئيهاى حضرت در مورد حكومت بنى اميه و جنايات آنها

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در نهج البلاغة است كه حضرت امير عليه السّلام فرمود:
سوگند به خدا بنى اميه پيوسته بر مردم ستم كنند تا اينكه هيچ حرامى نماند مگر آنكه آن را حلال كنند و هيچ عهد و پيمانى باقى نگذارند مگر آنكه به ستم آن را مى شكنند، به گونه اى كه هيچ خانه اى گِلى و نه خيمه اى پشمين (شهر و بيابانها) نماند مگر آنكه ظلم و ستم آنها در آن وارد شده و فساد و تبهكارى آنها آن را فرو گرفته و بدى رفتارشان اهل آن را پراكنده سازد و مردم در آن زمان دو دسته اند: دسته اى بر دين خود مى گريند و ديگرى بر دنيايش ، تا آنكه كمك برخى از شما براى ديگرى مانند خدمت غلام است به خواجه خود كه در حضور او (از ترس ) فرمان برد و در غيبت او از او بدگوئى كند، و (علت اين مشكلات همان آزمايش خداوند است كه معلوم شود) بزرگترين شما هنگام روياروئى با آشوب و فساد كسى است كه حسن ظن او به خداوند بيشتر باشد.
پس اگر خداوند شما را به سلامت گذراند سپاس گذاريد و اگر گرفتار شديد صابر و شكيبا باشيد، زيرا رستگارى براى اهل تقوى و پرهيزكاران است
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:34 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مختصرى از تاريخ حكومت بنى اميه و جنايات آنها

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حكومت بنى اميه از خلافت عثمان در سال 24 هجرى شروع و در سال 132 هجرى با كشته شدن مروان بن محمد پايان يافت ، بنى اميه در قرآن به عنوان شجره ملعونة (درخت ملعون ) نام برده شده است .
و پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله وسلم در خواب ديد كه بنى اميه مانند بوزينة بر منبر او جست و خيز مى كنند و از اين امر غمگين گرديد.
و در حديث است كه پيامبراكرم صلى اللّه عليه و آله وسلم فرمود: وقتى پسران عاص (فرزند اميه ) به چهل نفر رسند مال خدا را ميان خود مى گردانند و بندگان خدا را برده خود كنند.
از عثمان و فسادها و ترويج خاندان بنى اميه و حيف و ميل بيت المال و تحريفهاى زمان او كه بگذريم ، معاويه است كه فساد و بدعت و قتل و جنايت او در كتابهاى تاريخ ذكر شده است و ما قبلا اندكى از آن را نقل نموديم .
ديگرى يزيد پسر معاويه است كه سه سال و نه ماه حكومت كرد، كه در سال اول سيدالشهداء را با جماعتى از خاندان پيامبر و اميرالمؤمنين و ياران او با وضعى فجيع شهيد نمود و نواميس پيامبر صلى اللّه عليه و آله وسلم را به اسارت گرفت و در شهرها به نمايش گذارد.
و در سال سوم واقعه حره را به پا نمود و در يك يورش به مدينه منوره ، قتل عامى عجيب نمودند و ده هزار نفر را كشتند و سپس به نواميس مردم پرداختند و اموال و زنان مردم مدينه را تا سه روز بر سپاهيان مباح كردند، و كردند از جنايت آنچه كردند و قلم از نگارش آن شرم دارد و به گونه اى كه هزاران زن از زنا باردار شدند و برخى ده هزار نفر گفته اند و ايشان را اولاد الحرة مى ناميدند، حتى حريم مسجد نبوى از جسارت مصون نماند، مردم متحصن در مسجد را چنان قتل عام كردند كه روضه مسجد پر از خون شد و تا قبر رسول صلى اللّه عليه و آله وسلم خون رسيد، اسبهاى ايشان حرم را آلوده كردند.
و بعد از اين جريان در اواخر سلطنت يزيد، براى دفع شورش عبدالله بن زبير، خانه خدا را به آتش كشيدند و ديوارهاى آن فرو ريخت .
و يكى از احكام اموى عبدالملك بن مروان است كه مقدارى در مورد او سخن گفته ايم و بعدا در مورد فرماندار جنايت پيشه او حجاج بيشتر سخن خواهم گفت .
و ديگر از حكام اموى وليد بن يزيد بن عبدالملك است آن مرد بى دين و فاسق و فاجر كه حتى به ظواهر اسلام نيز ملتزم نبود، و همواره به شراب خوارگى و انواع بازيها و فسقها مشغول بود، گاهى كه خيلى سرحال بود، خود را در حوضى از شراب كه آماده كرده بود مى انداخت و آنقدر مى خورد كه كم شدن آن معلوم مى شد.
گويند: شبى مست كرد و سوگند ياد كرد كه كنيز مست خود را كه جنب نيز بود براى نماز جماعت به مسجد فرستد، لباس خود را بر او پوشاند و او را به مسجد فرستاد تا با مردم نماز گزارد.
و او همان گستاخى است كه تصميم گرفت بر بام كعبه مراسم عياشى به پاكند، روزى به قرآن تفاءل زد آيه مباركه و استفتحوا و خاب كل جبار عنيد (218) آمد. ناراحت شد و قرآن را به گوشه اى نهاد و آن را آنقدر تيرباران كرد تا پاره پاره شد و اشعارى سرود كه مضمون آن اين بود: آيا مرا به عنوان ستمگر معاند تهديد مى كنى ؟ آرى من آن ستمگر كينه توزم ، وقتى روز قيامت نزد خدايت رفتى بگو: خدايا وليد مرا پاره پاره كرد.
حكايات معاشقه او با زنان بدكاره در تاريخ مستور است .(219)
آرى اينانند همان شجره ملعونه كه اميرالمؤمنين عليه السّلام از آنها در اين خطبه سخن گفته و جنايات آنها را اجمالا بيان نموده است .
در نهج البلاغة است كه حضرت امير عليه السّلام فرمود: (بنى اميه آنقدر بر امور مسلط شوند) تا اينكه گمان كننده گمان مى كند دنيا به تسخير بنى اميه درآمده ، سود خود را به آنها مى دهد و بر آب صاف و پاكيزه خود فرودشان مى آورد (دنيا كاملا به كام آنهاست ) و تازيانه و شمشير آنها (ظلم و ستمشان ) از اين امت برداشته نمى شود.
با اين كه اين گمان باطل است ، و دولت بنى اميه و بهره ورى آنها در زندگانى دنيا مانند اندك آبى است كه هنوز درست نچشيده تمامى آن را بيرون مى اندازند.
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:34 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

در خطبه ديگر فرمود:

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بنى اميه را مهلتى و ميدان فرصتى است (اسب سلطنت را) در آن جولان مى دهند و چون در خلاف ميان آنها اختلاف و زد و خورد افتاد، كفتارها آنها را فريب داده و بر آنها تسلط يابند.
مسعودى مدت حكومت بنى اميه را هزار ماه ، معادل هشتاد و سه سال و چهار ماه تمام مى داند همچنانكه در روايتى آمده است چون پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در خواب ديد بنى اميه چون بوزينه گان بر منبرش ‍ جست و خيز مى كنند، ناراحت شد، خداوند سوره مباركه قدر را فرستاد كه در آن فرمود: ((ليلة القدر خير من الف شهر؛ شب قدر از هزار ماه برتر است .))(220)
شارح نهج البلاغة گويد: اين كه حضرت ، ابومسلم را به كفتار تشبيه كرد، خبر صريحى است از غيب ، زيرا انقراض بنى اميه به دست ابومسلم و او در اول كار خود عاجزترين و فقيرترين مردم بوده است
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:36 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

پيشگوئيهاى حضرت در مورد قيام صاحب زنج در بصره

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امير المؤمنين عليه السّلام در ضمن خطبه اى كه از آينده خبر مى داد فرمود: اى احنف (نام كسى است ) گويا او را مى بينم (فرمانده لشگر زنگيان را) كه با لشكرى خروج مى كنند كه گرد و غبار و هياهو و صداى لجام و آزار اسبها ندارند، با قدمهاى خود زمين را مى كوبند (فساد مى كنند) و قدمهايشان مانند قدمهاى شتر مرغ است (پهن و كوتاه و با فاصله ميان انگشتان ).
واى بر كوچه هاى آباد و خانه هاى آراسته شما كه داراى بالها (كنگره هائى )ست همچون بالهاى كركس و داراى خرطومهائى است (ناودانهاى سنگين ) همچون خرطوم پيلان . كسى بر كشته هاى آن لشكر گريه نكند (زيرا خانواده آنها در شهرهاى ديگرند و آنها بردگان بودند) و از غائب آنها جستجو نمى شود (كسى از اقوام و بستگان ندارند كه نگران آنها باشد) من دنيا را بررسى كردم و سنجيده و اندازه گرفتم و به حقيقت آنها بينا مى باشم .(222)
در سال 255 هجرى در زمان المهتدى باللّه خليفه عباسى مردى كه به صاحب زنج معروف شد.(223) در حوالى بصره قيام كرد، او مردى سنگدل و بدكردار بود و در يك واقعه بصره سيصد هزار نفر از مردم را قتل عام كرد، سپاهيان او را زنگيان تشكيل مى دادند.
در اول قيام در لشكر او به جز سه شمشير نبود، در محله كرخ اسبى براى او هديه آوردند كه آن را زين و لجام نبود و از هيچ طرف نمى شد آن را مهار كرد، با ريسمانى از ليف براى اسب او لجام درست كردند، به همين سبب حضرت فرمود: لشكر او صدا ندارد (آلات و اسباب جنگى كه موجب غوغا مى شود در لشكر او نبود)
در روز جمعه هفدهم سال 257 داخل بصره شد و مردم را قتل عام كرد، مسجد جامع و خانه هاى مردم را آتش زد، روز جمعه و شب و روز شنبه پيوسته به كشتار ادامه داد و خانه ها را به آتش كشيد تا آنكه جويهاى خون روان و كوى و بازار خونين گشته و گلستان به گورستان مبدل شد، هر خانه اى كه در رهگذر انسان و يا چهارپايان بود با همه اسباب و اثاث و آنچه در آن بود سوخت .
در تاريخ آمده است : آتش از دامنه اين كوه تا آن كوه شعله ور شد، و قتل و غارت و آتش تمامى شهر را فرا گرفت .
بعد از اين قتل عام (و ايجاد وحشت ) به مردم امان دادند و گفتند: هر كه به خانه ابراهيم بن محمد رود در امان است ، وقتى مردم اجتماع كردند، بهانه پيش كشيدند و شمشير در ميان ايشان نهادند، صداى مردم به شهادت جارى و خونشان در زمين سارى بود، هر پولدارى كه در شهر بود اول مال او را گرفته و اگر امتناع مى كرد با شكنجه مى گرفتند، سپس او را مى كشتند، فقرا را بدون درنگ قتل عام مى كردند(224)، خلاصه هر كس را ديدند كشتند.
قحطى در ميان شهر ظاهر شد، مردم بصره به ناچار به خوردن حيوانات پرداختند، و براى حفظ جان خود به چاهها پناه بردند، شب هنگام بيرون مى آمدند و دنبال غذا مى گشتند، و چون آذوقه اى نماند به خوردن گوشت سگ و موش و گربه پرداختند و همين كه هوا روشن مى شد به چاهها مى رفتند و مخفى مى شدند، آنقدر به اين كار ادامه دادند كه از حيوانات نيز چيزى نماند، و در اثر قحطى و ترس جان هر كسى كه توانى داشت ، رفيق خود را كشت و خورد.
چنان كار بر مردم سخت شد كه زنى را ديدند سرى بر دست گرفته مى گريد، از سبب آن پرسيدند گفت : مردم اطراف خواهرم جمع شده بودند منتظر بودند بميرد تا گوشت او را بخورند!
هنوز خواهرم نمرده بود كه او را پاره پاره كردند و گوشت او را قسمت نمودند و از گوشت او فقط همين سر را به من دادند و به من ظلم كردند!
به اين جهت بود كه حضرت امير عليه السّلام در پيشگوئى خود مردم بصره را به مرگ سرخ (كشتار) و گرسنگى خبر داده فرمود:
واى بر تو اى بصره از لشكرى كه عذاب خداوند است . بانگ و غبار ندارد و زود باشد كه اهل تو به مرگ سرخ و گرسنگى و قحطى مبتلا گردند.
اين از معجزات بزرگ امير المؤمنين عليه السّلام است
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:36 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

پيشگوئيهاى حضرت درباره حجاج و ستمهاى او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امير المؤمنين عليه السّلام در خطبه اى فرمود:
اگر آنچه من مى دانم و از آنچه بر شما آشكار نيست بدانيد (بلاها و سختيها) همانا (از خانه ها) به سوى خاكها (بيابانها) مى رويد و بر اعمال خود (نافرمانى از رهبران حق و رفاه طلبى ) گريه مى كنيد و چون زنهاى فرزند مرده بر سينه و صورت مى زنيد، (آنقدر به وحشت مى افتيد كه ) اموال خود را (از ترس جان ) بى نگهبان رها مى نمائيد و هر مردى از شما چنان گرفتار است كه به ديگرى توجه نكند.
اما شما پند و اندرزى كه به شما داده اند فراموش كرده ايد و از آنچه شما را بر حذر داشته اند (عواقب مخالفت امام عليه السّلام ) ايمن گشته ايد، پس ‍ راءى و انديشه شما سردرگم و كارتان پراكنده و درهم گرديده .
دوست دارم خداوند ميان من و شما جدايى افكند و مرا به كسى كه سزاوارتر است از شما به من (يعنى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و ياران باوفاى حضرت ملحق گرداند.
به خدا قسم آنها مردانى بودند داراى راءى و انديشه هاى پسنديده ، صاحبان حلم و بردبارى بسيار، و سخنان حق و راست كه ظلم و ستم (بركسى ) روا نمى داشتند، به راه راست سبقت گرفتند و رفتند پس به آخرت جاويد و عيش نيكو دست يافتند.
آگاه باشيد:
به خدا سوگند پسرى از قبيله بنى ثقيف (حجاج بن يوسف ثقفى ) بر شما مسلط خواهد شد، از روى تكبر جامه بر زمين مى كشد، به حق پشت كرده ، ستم فراوان نمايد، سبزه شما را (اموالتان را) مى خورد و پيه شما را آب مى كند (با ظلم فراوان توان شما را رنجور كند).
سپس حضرت با جمله اى كه بعدا منظور حضرت معلوم گرديد فرمود: بياور اى اباوذحة آنچه دارى ! (226)
بعضى از شارحان نهج البلاغة گويند: وذحة در لغت به معنى پشكلى است كه در زير دنبه گوسفند از بول و سرگين بسته مى شود و امام عليه السّلام به واسطه رنجش از اصحاب خود اين جمله را فرمود و پيدايش حجاج را خواسته و به اين بيان شگفت انگيز از غيب اشاره نموده ، ولى مردم مراد حضرت را از وذحة ندانستند تا زمانى كه حكايت حجاج با خنفساء كه حيوانى است كوچكتر از سوسك رخ داد و حجاج خنفساء را به لفظ وذحة تعبير كرد و اين تعبير حجاج بر سر زبانها افتاد و مقصود حضرت از آن كلمه مشخص گشت .
ابن ميثم بحرانى در شرح نهج البلاغه گويد: روزى حجاج بر سجاده خود نماز مى گذرد، سوسكى بطرف او آمد، حجاج گفت : اين را از من دور كنيد كه وذحة (پشكل ) شيطان است .(227)
روزى اشعث بن قيس (آن منافق بدكردار) از قنبر خواست تا براى او اجازه ورود بر حضرت على عليه السّلام را بگيرد، ولى قنبر او را رد كرد و مانع ورود او شد، او قنبر را زد و بينى وى را خونى نمود، على عليه السّلام بيرون آمده فرموده :
اى اشعث تو را با من چكار؟ آگاه باش به خدا قسم اگر با غلام ثقيف اين چنين بازى كنى و حضرت جمله اى در تحقير او گفت كه كنايه بود از اينكه به سختى تو را عقوبت كند اشعث گفت : جوان ثقيف كيست ؟ فرمود: جوانى است كه بر مردم حكومت كند و هيچ خانه اى از عرب نماند مگر اينكه بر آنها ذلت وارد كند.
اشعث پرسيد: چند سال حكومت مى كند؟ حضرت فرمود: بيست سال اگر برسد، و در روايت ديگرى حضرت به اهل بصره فرمود:
اگر من اداى امانت نمودم براى شما و بر غيب شما را نصيحت كردم ، و شما مرا متهم نموديد، خداوند جوان ثقفى را بر شما مسلط گرداند، پرسيدند: اين جوان كيست ؟ فرمود:
مردى كه هيچ حرمتى باقى نگذارد مگر اينكه آن را هتك كند.(228)
حضرت امير عليه السّلام در اين كلمات نورانى به دو مطلب مهم اشاره نمود 1- ظلم و ستم فوق العاده حجاج 2 مدت حكومت او.
یک شنبه 18 اسفند 1387  4:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها