0

پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

 
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

روايتى ديگر در بيعت شكنى طلحة و زبير

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زبير و طلحه نزد على عليه السلام آمدند و از حضرت براى تشرف به عمره اجازه خواستند، فرمود: شما هدفتان عمره نيست ، آن دو به خداوند سوگند خوردند كه هدفى جز عمره ندارند ولى حضرت سخن خود را تكرار كرده فرمود:
شما دو نفر منظورتان عمره نيست شما مى خواهيد آشوب كنيد و بيعت شكنى نمائيد آن دو قسم خوردند كه ما قصد مخالفت و بيعت شكنى نداريم ، فقط مى خواهيم عمره انجام دهيم ، حضرت فرمود: پس دوباره با من بيعت كنيد،(65)، آن دو به شديدترين صورت با دادن تعهد و سوگندهايى دوباره بيعت كردند، و حضرت به آنها اجازه داد (تا به عمره روند) همين كه از نزد حضرت خارج شدند به حاضرين فرمود: بخدا سوگند اين دو را نمى بينيد جز در آشوبى كه در آن به قتل مى رسند، حاضرين گفتند: يا امير المؤمنين ، اگر چنين است بفرما تا آنها را برگردانند، فرمود: تا خداوند كارى را كه بايد بشود، تحقق بخشد.(66)
طلحه و زبير بعد از آن همه تعهد و پيمانها و سوگندها از مدينه به طرف مكه رفتند و همانطور كه حضرت فرموده بود به آشوبگرى و بيعت شكنى پرداختند و به هر كس كه برخورد مى كردند مى گفتند: براى على در گردن ما بيعتى نيست ، ما به اجبار بيعت كرده ايم !!
وقتى سخن اينان به حضرت رسيد فرمود: خداوند آنها را دور كند و آواره گرداند، سوگند به خداوند كه اين دو نفر خويشتن را به بدترين صورت به قتل مى رسانند... بخدا سوگند كه هدفشان عمره نيست ، آن دو نزد من آمدند به صورت دو تبهكار و از نزد من رفتند با دو صورت حيله گر و پيمان شكن ، به خدا سوگند پس از امروز با من ملاقات نخواهند كرد مگر در يك لشكرى غرق در سلاح كه خود را در آن به كشتن خواهند داد، پس ‍ مرگ بر آنها باد.(
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:30 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

عدالت بى نظير اميرالمؤمنين و نارضايتى اشراف

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

يكى از علل و اسباب انحراف مردم و بزرگان آن زمان از اميرالمؤمنين عليه السلام عدالت بى نظير آن حضرت بود، در روز دوم بيعت خود در مدينه در يك سخنرانى كه در مدينه كرد فرمود:
آگاه باشيد هر زمينى كه عثمان به كسى واگذار كرده و هر مالى كه از مال خدا به كسى (بى جهت ) بخشيده است به بيت المال (خزانه دولت اسلامى ) برمى گردد، همانا حق گذشته را هيچ چيز باطل نمى كند (گذشت زمان ، سبب نمى شود كه گذشته ها را ناديده بگيرم ) من اگر ببينم كه با آن (حقوق مردم ) ازدواج كرده اند و به كابين زنها رفته و ميان شهرها پراكنده شده باشد، آن را به جاى خود برمى گردانم ، همانا در عدالت گشايش ‍ است و هر كه حق بر او تنگ باشد، ستم برايش تنگتر است (68) كلبى گويد: سپس حضرت دستور داد تا تمامى اموالى كه عثمان داده بود هر كجا كه يافت شود به بيت المال (يا صاحبان آن ) برگردانده شود.
به همين جهت بود كه عمروبن عاص در نامه اى به معاويه نوشت : هر كار كه مى خواهى بكن ، چون پسر ابيطالب تو را از هر چه داشتى پوست كند همچنانكه پوست (چوب را براى درست كردن ) عصا برمى گيرند.
على بن محمد بن ابو يوسف مدائنى از فضيل بن جعد نقل كرده است كه مى گفت : عمده ترين علت كناره گيرى عرب از اميرالمؤمنين مساءله مال بود، زيرا او نه اشراف را بر ديگران ترجيح ميداد و نه عرب را بر عجم ، او با رؤ سا و سران قبايل زدوبند نمى كرد همچنانكه پادشاهان مى كنند و هيچ كس را (با دادن باج ) به طرف خود نمى كشاند، ولى معاويه بر خلاف اين بود، لذا مردم على را رها كرده به معاويه پيوستند
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:32 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

رفاه طلبى و اشرافيت طلحه و زبير و امثال ايشان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در زمان خلفاى پيشين بسيارى از اشراف از جمله طلحة و زبير داراى ثروتهاى حيرت انگيزى شده بودند.
زبير بن عوام داراى يازده خانه در مدينه و دو خانه در بصره و يكى در كوفه و يكى در مصر بود، او چهار زن داشت كه وقتى ارث او را تقسيم ميكردند بعد از كم كردن ثلث او به هر زنى يك ميليون و دويست هزار (درهم يا دينار) رسيد.
در صحيح بخارى آمده است كه بنابر آنچه گذشت دارائى او 50200000 خواهد بود ولى ديگران گفته اند: بخارى در محاسبه اشتباه كرده است و مجموع دارائى او 59800000 مى باشد.(70)
از مسعودى در مروج الذهب نقل شده است كه زبير هزار اسب در اصطبل داشت ، مالك هزار بنده و هزار كنيز و املاك بود.(71)
طلحة بن عبيدالله همدم زبير نيز ثروتى سنگين اندوخته بود، در حالات او آورده اند كه درآمد او از غلات عراق ، روزى هزار دينار بود. (هر دينار يك مثقال طلا مى باشد).
اما درآمد او در حجاز را بيش از اين برآورد كرده اند، ابن جوزى گويد: طلحة سيصد بار شتر از طلا داشت .
عمرو بن عاص گويد: ارث به جا مانده از طلحة صد بهار است كه هر بهار سه قنطار بود! همو گفته است كه شنيدم كه بهار به پوست گاو گويند، يعنى يكصد پوست گاو پر از طلا، ابن عبدريه اين خبر را سيصد بهار از طلا و نقره ذكر كرده است .
غير از ايندو نفر افراد بسيارى نيز از اين گنجينه ها در اختيار داشتند، مثلا عبدالرحمن بن عوف داراى ده هزار گوسفند و هزار شتر و يكصد اسب بود.
او وقتى يكى از چهار همسر خود را هنگام مريضى (آخر عمر) طلاق داد سهم ارثيه او را به يكصد هزار دينار مصالحه كردند. گويند بنابر قانون ارث مى بايد دارائى او بيش از سى ميليون دينار باشد، شمشهاى طلاى او را با تبر تقسيم مى كردند به گونه اى كه دست كارگرها متورم شد.
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:34 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

اين عدالتى است كه هيچكس تحمل آنرا ندارد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

و اكنون شما مى توانيد به خوبى حدس بزنيد كه اينها با اين اشرافيت هرگز به عدالت حضرت امير عليه السلام و تساوى حقوق زبير و غلام او راضى نخواهد شد.
شبى طلحه و زبير براى گفتگو با حضرت على عليه السلام به خدمت حضرت آمدند، حضرت زير نور چراغى مشغول محاسبه امور بود، حضرت فرمود تا چراغ بيت المال را خاموش كرده چراغ ديگر بياورند. زبير سبب را پرسيد، حضرت فرمود: آن چراغ از اموال بيت المال بود و من مشغول حسابرسى بيت المال بودم ، چون شما آمديد و به كار ديگر مشغول شدم نخواستم كه چراغ بيت المال را در كار ديگر مصرف كنم !
ايندو وقتى برخاستند زبير به طلحة گفت : اين عدالتى است كه هيچكس ‍ تحمل آنرا ندارد. در همين ايام بود كه حضرت بيت المال را قسمت نمود و به زبير و غلام او به يك اندازه سهم داد! زبير گفت : يا امير المؤ منين اين غلام من است (چگونه با من يكسان شده است ؟) حضرت فرمود: عدالت همين است ، و سهم هاشمى و زنگى در بيت المال يكسان است .
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:34 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

آنها على را با عثمان اشتباه گرفتند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مؤ لف گويد: عجب فكر خامى در سر امثال زبير بود كه حضرت على عليه السلام را با مثل عثمان اشتباه نموده اند! اميرالمؤمنين عليه السلام همان عدالت گسترى است كه مى فرمود: بخدا سوگند اگر تمام شب را بر روى خارهاى (نوك تيز) بوته خار سعدان به سر برم و در ميان زنجيرها كشيده شوم ، نزد من محبوبتر از اين است كه با غصب دنياى مردم و ظلم به آنها بر خدا و رسول او صلى الله عليه وآله وسلم وارد شوم .
چگونه ظلم كنم براى نفسى كه اركان آن پر شتاب به سوى نابودى مى رود و در ميان خاك ، مدتهاى طولانى خواهد آرميد. به خدا قسم عقيل (برادر نابينا و بزرگ حضرت على عليه السلام ) را ديدم كه آنقدر فقر بر او فشار آورده بود كه از من تقاضاى ده سير گندم بيت المال (بيش از حق خود را) داشت ، اطفال او را ديدم با موهاى پريشان ، صورتهاى غبار آلوده كه گويا با نيل (72) سياه شده بود. براى اين منظور بسيار نزد من آمد و سفارش ‍ كرد، به سخنانش گوش دادم ، او گمان كرد من دين خود را خواهم فروخت و راه خود را كنار زده به دنبال او خواهم رفت . آهنى را گداختم و آنرا نزديك بدن او بردم (فقط نزديك ، بدون برخورد با او) تا عبرت بگيرد كه ناگاه ناله اى از درد كشيد كه نزديك بود آتش گيرد، به او گفتم : مادران بر تو بگريند اى عقيل ! تو از آتشى كه انسانى براى بازيچه خود آنرا گداخته ناله مى كنى ولى مرا به طرف آتشى كه خداوند جبار براى خشم خود برافروخته مى كشى ؟ تو از آن آتشى مى نالى ، من از شعله جهنم ننالم ؟!(73)
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:35 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

پيشگوئيهاى حضرت على عليه السلام در مورد سرانجام جنگ جمل

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

طلحه و زبير به مكه رفتند، در آنجا با همسر پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم يعنى عايشه همدست شدند، عايشه كه از دير باز كينه اميرالمؤمنين عليه السلام را در دل داشت و با وجود اينكه خود يكى از مخالفين سر سخت عثمان بود، و فرياد او هنوز در گوش مردم طنين انداز بود كه مى گفت : اين پيرمرد خرفت (يعنى عثمان ) را بكشيد (74) و در حاليكه لباس پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را در دست داشت گفت : اين لباس ‍ پيامبر است هنوز از بين نرفته ولى عثمان دين پيامبر را تحريف كرده است .او با اين وجود، با طلحه و زبير براى خونخواهى عثمان متحد شد و مردم را بر عليه حضرت على عليه السلام تحريك كرد، و نخستين جنگ خانمان سوز ميان مسلمانان و برادركشى و شورش بر عليه حاكم اسلامى را تدارك ديد. وقتى خبر حركت طلحه و زبير و عايشه و سپاهيان آنها به طرف بصره به گوش حضرت على عليه السلام رسيد بر منبر رفت و فرمود:
اى مردم ، عايشه به طرف بصره حركت نمود، طلحه و زبير با او هستند، هر كدام از ايندو نفر خود را شايسته خلافت مى داند (رقيب يكديگرند) سپس در ادامه سخن فرمود: به خدا قسم اگر آن دو به آرزوى خود پيروز شوند كه هرگز نمى شوند قطعا ميان آن دو اختلاف افتاده به گونه اى كه يكى از آنها گردن ديگرى را خواهد زد. به خدا سوگند آن سوار بر شتر قرمز (عايشه ) از هيچ گردنه اى نمى گذرد و گرهى باز نكند مگر اينكه در معصيت الهى و خشم او قرار دارد، تا آنكه سرانجام خودش را و هر كه با اوست به هلاكت كشاند. بله به خدا قسم ، يك سوم آنها فرار خواهند كرد و يك سوم باقيمانده توبه مى كنند، همانا عايشه همان زنى است كه سگهاى ناحيه حواءب (75) بر او پارس خواهند كرد. و همانا ايندو به اشتباه خود آگاه هستند و چه بسيار عالمى كه كشته نادانى خويش است در حاليكه دانش او همراه اوست و برايش سودى ندهد، خدا ما را كافيست و او بهترين وكيل است . هم اكنون فتنه اى از جانب گروه شورشى برپا شده است كجايند اهل ايمان و آنها كه براى حق تلاش مى كنند؟
مرا با قريش چه كار؟ به خدا سوگند (قبلا) ايشان را در حاليكه كافر بوده اند كشته ام و هم اكنون نيز ايشان را مى كشم در حاليكه فريب خورده اند، (يافتنه جو هستند) (اما نسبت به عايشه و همسر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم ) ما در مورد او كارى نكنيم جز اينكه او را نزد خود آوريم . بخدا سوگند باطل را چنان خواهيم شكافت تا حق از درون آن نمايان شود.
سپس فرمود: به نوحه گر قريش بگو (از هم اكنون ) بر عزاى قريش ناله كند (يعنى كار آنها تمام است ) و از منبر فرود آمد
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:35 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

لشكرى ده هزار نفره بدون كم و زياد خواهد آمد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عبدالله بن عباس گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هزار دريچه از علم به من ياد داد كه از هر درى هزار مساءله برايم گشوده شد.ابن عباس افزود: در زمانيكه ما با آن حضرت در منطقه ذى قار (در راه جنگ با اهل بصره ) بوديم ، و على عليه السلام پسرش ‍ حضرت حسن عليه السلام را به كوفه براى گردآورى سپاه فرستاده بود، به من فرمود: اى پسر عباس ، عرض كردم : بله اى اميرالمؤمنين عليه السلام ، فرمود: سپاهى متشكل از ده هزار نفر سواره و پياده بدون كم و زياد همين امروز با فرزندم حسن عليه السلام خواهد آمد!
ابن عباس گويد: وقتى حضرت حسن عليه السلام با لشكريان وارد شد، من تمام تلاشم در اين بود كه از تعداد لشكريان تحقيق كنم ، از نويسنده تعداد لشكريان پرسيدم : تعداد نفرات لشكر چند نفر است ؟ جواب داد: سواره و پياده مجموعا ده هزار نفر نه يكى كم و نه يكى زياد! با شنيدن اين خبر فهميدم كه اين علم ، يكى از آن درهايى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به حضرتش تعليم داده بود.(80)
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:38 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

ابن عباس با لشكر بصره گفتگو كرد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در آغاز نبرد جمل ، حضرت امير عليه السلام سه روز به آنها مهلت داد تا از طغيان خويش برگردند، سپس در روز پنجشنبه دهم جمادى الاولى ، با سپاه خود بر آنها وارد شد، ميمنه لشكر را به مالك اشتر و ميسره را به عمار ياسر و پرچم را به فرزندش محمد حنفيه داد و در ميان مردم صدا زد: عجله نكنيد تا اين گروه را ديگر عذرى نباشد، آنگاه عبدالله بن عباس ‍ را خواست و قرآن را به او داد و فرمود: با اين قرآن نزد طلحة و زبير و عايشه برو و آنها را به قرآن دعوت كن ، و به طلحة و زبير بگو: مگر شما دو نفر با اختيار با من بيعت نكرديد؟ چرا بيعت شكنى كرديد؟ اين كتاب خداست ميان من و شما.
ابن عباس رفت و با زبير و طلحة مباحثه و استدلال نمود كه خلاصه جواب آنها چنين بود: زبير گفت : ما به زور بيعت كرديم ! طلحة گفت : من براى خونخواهى عثمان قيام كرده ام ، عايشه كه شترش را با زره پوشش ‍ داده بودند گفت : نزد صاحبت برگرد و بگو: ميان ما و تو فقط شمشير حاكم است ، اطرافيان او نيز صدا زدند: اى پسر عباس زود برگرد تا خونت ريخته نشده است !
عبدالله بن عباس گويد: نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدم و جريان را گزارش كردم و گفتم : منتظر چه هستيد؟ بخدا كه اينان جز شمشير چيزى بما نخواهند داد، بر آنها حمله كن قبل از آنكه بر شما يورش برند.
حضرت امير عليه السلام فرمود: از خدا بر عليه آنها كمك مى گيريم ، ابن عباس گويد: هنوز از جاى خود حركت نكرده بودم كه تيرهاى آنها همانند ملخ ‌هاى پراكنده نمايان شد، عرض كردم : نظر شما چيست يا اميرالمؤمنين ؟ فرمان بده دفاع كنيم ، حضرت فرمود: صبر كنيد تا بار دوم براى آنها عذرى بياورم (فرصتى به آنها بدهم ).
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:39 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

پيشگوئى حضرت در مورد شهادت فرستاده دلاور خويش

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سپس فرمود: كيست كه اين قرآن را بگيرد و آنها را به قرآن دعوت كند در حاليكه (بر اثر انجام اين رسالت ) كشته خواهد شد، و من ضامنم بر خداوند بهشت را براى او!
هيچكس برنخاست جز جوانى كم سن و سال بنام مسلم ، از قبيله عبدالقيس كه قباى سفيدى بر دوش داشت ! برخاست و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين من قرآن را بر آنها عرضه مى كنم و جانم را به حساب خدا مى گذارم !
حضرت به او توجهى نكرد، گويا بر او دلسوزى نمود و براى بار دوم ندا در داد: كيست كه اين قرآن را بگيرد و بر اين گروه عرضه كند و بداند كه كشته خواهد شد و بهشت براى اوست !
آن نوجوان دوباره برخاست و گفت : من مى برم و عرضه مى كنم .
اميرالمؤمنين عليه السلام براى بار سوم ندا نمود ولى جز آن جوان كسى برنخاست ! حضرت امير عليه السلام قرآن را به او داد و فرمود: برو بطرف آنان و قرآن را بر آنها عرضه كن و آنها را به حكم قرآن دعوت نما. آن جوان (برومند و سعادتمند) آمد تا در مقابل صفهاى لشكر قرار گرفت ، قرآن را گشود و گفت : اين كتاب خداست ، اميرالمؤمنين شما را به آنچه در اين كتاب است دعوت مى كند.
در اين هنگام عايشه : صدا زد با نيزه بر او حمله كنيد، خدا او را زشت گرداند، لشكريان از هر طرف او را مورد هدف نيزه قرار دادند.
مادر آن جوان در آنجا حاضر بود، با ديدن اين صحنه دلخراش فريادى زد و به طرف جوانش رفت ، خود را بر او انداخت و او را از معركه بيرون كشيد، در اين لحظه گروهى از لشكريان حضرت امير عليه السلام به كمكش آمدند و او را آورده و مقابل حضرت على عليه السلام بر زمين نهادند، مادرش گريست و با اشعارى بر او مرثيه مى خواند.(88)
و به دنبال اين حادثه بود كه چون حجت بر آنها تمام شد، حضرت فرمان جنگ را صادر نمود.
مؤ لف گويد: حضرت در اين حديث شريف نه تنها به نيت شوم آن دو خبر داد، بلكه سرانجام شوم آنها را نيز اطلاع داد كه هر دو در اثر اين آشوب و فتنه گرى به قتل خواهند رسيد و چنين شد كه حضرت خبر داده بود.
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:39 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

پيشگوئى حضرت در مورد موقعيت لشكر خوارج

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مردى بنام جندب گويد: در جريان نهروان ، ترديدى در دلم (نسبت به حقانيت حضرت على عليه السلام ) پيدا شد، زيرا اهل نهروان را ديدم كه برنسها (لباسهاى بلند مثل بارانى ) پوشيد و پرچمهاى آنها قرآن است ، از جنگ كناره گيرى كردم و آنقدر ناراحت شدم كه نزديك بود به آنها بپيوندم . در همين حالت تفكر و تردد بودم كه ناگاه اميرالمؤمنين عليه السلام نزديك من آمد. در اين ميان سوارى به عجله به نزد حضرت آمد و گفت : يا اميرالمؤمنين چه نشسته اى ؟ خوارج از نهر عبور كردند. فرمود: تو ديدى كه آنها عبور كردند؟ عرض كرد: آرى . به خدا قسم اينها عبور نكرده اند و هرگز عبور نمى كنند.(114)
جندب گويد: در دلم گفتم : الله اكبر، شهادت هر كسى بر عليه خودش ‍ كافيست ، اگر اينها عبور كرده باشند، دروغ بودن كلام حضرت و باطل بودن او روشن مى گردد، كه در اين صورت بر عليه او خواهم جنگيد، نبردى سخت با تمام قوا، و اگر عبور نكرده باشند، صدق و حقانيت او بر من روشن مى گردد و با دشمنان او خواهم جنگيد، نبردى كه خداوند بداند براى او غضب كرده ام . طولى نكشيد كه سوار ديگرى به عجله آمد و در حاليكه با تازيانه اش اشاره مى كرد گفت : يا اميرالمؤ منين من نزد شما نيامدم مگر اينكه تمامى آن گروه از پل عبور كردند، و اين پيشانى اسبهاى ايشان است كه جلو مى آيد.
حضرت على عليه السلام فرمود: خداوند و پيامبر او راست گفتند و تو دروغ مى گوئى ، آنها عبور نكرده اند و هرگز عبور نخواهند كرد.
سپس حضرت آماده باش داد در ميان لشكر، سپاه به سوى خوارج حركت كرد، من نيز در حاليكه دست بر قبضه شمشير داشتم از شدت خشم با خود گفتم : اگر يك نفر سواره از خوارج را ببينم كه عبور كرده باشد، با شمشير بر سر على عليه السلام خواهم كوبيد! همينكه نزديك آمديم ، ديدم حتى يك نفر از آنها از پل عبور نكرده اند و همه آنها آن طرف نهر هستند.
حضرت على عليه السلام (كه با علوم الهى به درون من آگاه شده بود) به طرف من متوجه شد و در حاليكه دست مباركش را بر سينه من نهاده بود فرمود:
اى جندب آيا شك كردى ؟ چگونه ديدى كلام مرا، عرض كردم : اى اميرالمؤمنين به خدا پناه مى برم از شك و ترديد، به خدا پناه مى برم از خشم پيامبر او و خشم اميرالمؤمنين ، حضرت فرمود: اى جندب دانش ‍ من نيست مگر به علم خدا و علم رسول او، جندب نيز بعد از اين با كمال جديت در اين جنگ ، جهاد كرد.(115)
اين جريان را طبرانى در كتاب اوسط از جندب بن زهير كه از فرمانده هان لشكر حضرت على عليه السلام در جنگ نهروان بود چنين آورده است :
جندب گويد: وقتى خوارج از سپاه على عليه السلام كنار گرفتند و بر آن حضرت شورش كردند، همراه امام عليه السلام به جنگ ايشان رفتيم ، وقتى به لشكرگاه آنها رسيديم طنين قرائت قرآن آنها را مانند صداى زنبوران شنيديم ، وقتى به آنها نزديك شديم ، افرادى وارسته در ميان آنها ديديم ، من از تماشاى آنان ناراحت شدم ، از آنها كناره گرفتم و پياده شده در حاليكه افسار اسبم را گرفته و تكيه بر نيزه ام داده بودم گفتم :
پروردگارا اگر جنگ با اينان خدمتى به دين تواست مرا به آن هدايت نما و چنانچه گناه است مرا از آن بر حذر بدار.
در همان حال اميرالمؤمنين عليه السلام سر رسيد، همينكه به من نزديك شد فرمود: اى جندب از خشم الهى پرهيز كن ، سپس حضرت پياده شد و به نماز ايستاد، در اين هنگام مردى آمد و گفت : يا اميرالمؤمنين با خوارج كار داريد؟ فرمود: چطور؟ گفت : آنها از نهر گذشتند. حضرت فرمود: نه از نهر نگذشته اند، آن مرد گفت : سبحان الله ! به دنبال آن مرد ديگرى آمد و گفت : خوارج از نهر عبور كردند، حضرت فرمود: نه ، از نهر نگذشته اند. مرد گفت : سبحان الله ! نفر سومى آمد و گفت : آنها از نهر عبور كرده اند. فرمود: آنها از نهر نگذشتند و نمى گذرند و چنانچه خدا و پيامبر فرموده اند در آن سوى نهر كشته خواهند شد.
سپس حضرت سوار شد و به من فرمود: اى جندب من مردى را به سوى آنها مى فرستم كه ايشان را به كتاب خدا و سنت پيامبرشان دعوت كند ولى آنها به او اعتنا نمى نمايند و او را تيرباران مى كنند.
اى جندب ده نفر از ما كشته نمى شوند و از آنها ده نفر جان سالم به سلامت نمى برند سپس فرمود: چه كسى اين قرآن را مى گيرد و ميرود كه اين عده را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت كند و در اين راه كشته شود و در عوض خداوند او را وارد بهشت نمايد؟ جوانى از قبيله بنى عامر داوطلب شد، قرآن را گرفت و به طرف آنها رفت ، همينكه به آنها نزديك شد، بارانى از تير بر او باريد و شهيد شد.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمان حمله را صادر كرد، جندب گويد: من با اين دستهاى خودم قبل از نماز ظهر هشت نفر آنها را كشتم ، و همانطور كه حضرت فرموده بود، ده نفر از ما كشته نشدند و از آنها نيز بيش از ده نفر نجات نيافتند
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:41 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

خلاصه جنگ نهروان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

چهار هزار نفر از خوارج با شخصى بنام عبدالله بن وهب بيعت كردند، به مدائن آمده و عبدالله بن حباب فرماندار حضرت بر مدائن را سر بريدند، شكم زن باردار او را دريدند، زنهاى ديگرى را نيز كشتند، حضرت على عليه السلام در سال 38 هجرى با چهل و هشت هزار نفر عازم جنگ با معاويه بود كه بنابر اصرار اصحاب ، به دفع خوارج نهروان پرداخت .
ابتدا نماينده اى بنام حارث بن مره فرستاد و آنها را به بازگشت دعوت كرد، او را كشتند و پيغام دادند به حضرت كه اگر از آن داورى (حكمين ) توبه كنى و اقرار كنى كه كافر شده بودى ! با تو بيعت مى كنيم و گرنه ما را رها كن براى خود رهبرى انتخاب كنيم ما از تو بيزاريم !
حضرت به آنها پيغام داد: قاتلان برادران مرا تحويل دهيد من شما را تا بعد از جنگ با اهل مغرب (شام ) رها مى كنم ، شايد خدا دلهاى شما را(به حق ) برگرداند.
آن كوردلان گفتند: همه ما قاتلان ياران توئيم و همه ما خون آنها را حلال مى شماريم .
دو گروه در رميله ، آن طرف نهر طبرستان طبق پيشگوئى حضرت ، در مقابل هم صف كشيدند، حضرت هر قدر آنها را به توبه دعوت كرد نپذيرفتند و اصحاب حضرت را تيرباران كردند، ياران حضرت گفتند: ما را تيرباران كردند حضرت فرمود: دست نگه داريد، چندين بار آنها را به رها كردن (جنگ ) دعوت كرد، تا اينكه يكى از سربازان حضرت شهيد شد و پيكر غرق در خون او را نزد حضرت آوردند، حضرت فرمود: الله اكبر، الان جنگ با ايشان بر من حلال شد، حمله كنيد(117) و تمامى آنها به جز ده نفر يا نه نفر طبق پيشگوئى حضرت نابود شدند.
آنگاه حضرت سوار بر مركب شد و در ميان كشته ها مى گشت و فرمود: آنكه شما را فريب داد، شما را به هلاكت انداخت ، گفتند، چه كسى اينها را فريب داد؟ فرمود: شيطان و جانهاى خبيث .
ياران حضرت گفتند: خداوند ريشه آنها را تا ابد قطع كرد، حضرت فرمود: سوگند به آنكه جانم به دست اوست چنين نيست ، اينها در صلب مردان و رحم زنها هستند و پى در پى شورش مى كنند، تا اينكه شورشگرى از آنها با مردى بنام اشمط ميان دجله و فرات خروج مى كند و مردى از ما اهل بيت به سركوبى آنها اقدام مى كند و بعد از آن تا قيامت ديگر شورشى نخواهد بود
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:41 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

آگاهى حضرت به پرچمدار دشمن در ميان كشته گان و صفات او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در كتابهاى شيعه و اهل سنت آمده است كه چون حضرت امير عليه السلام از نبرد با اهل نهروان فراغت يافت به اصحاب خود فرمود:
در ميان كشته ها جستجو كنيد مردى را كه يك دستش قطع شده و بر طرف ديگر بدنش كه سالم است برآمدگى مى باشد همانند پستان زنان ، اگر كشيده شود امتداد مى يابد و چون رها شود جمع مى شود، بر روى آنها موى هاى قرمز و سفيد است و اين مرد، پرچمدار آنهاست ، و در قيامت نيز آنها را به جهنم خواهد كشاند و بد جايگاهيست جهنم .
اصحاب حضرت به دنبال اين سخنان به جستجو پرداختند، اما هر چه تلاش كردند كسى را با اين اوصاف نيافتند، به نزد حضرت آمده و گفتند: ما چنين شخصى را نيافتيم ، حضرت فرمود: سوگند به آنكه دانه را شكافت و مخلوقات را آفريد و اين كعبه را نصف نمود، نه من دروغ گفته ام و نه آنكه به من خبر داده دروغ گفته ، و من از طرف خدايم بر يقين هستم . آنگاه در حاليكه عرق از پيشانى مباركش مى چكيد برخاست و به طرف گودالى كه نزديك به سى نفر از كشته ها در آن افتاده بودند آمد، دستور داد تا يك يك آن ها را بلند كردند، در زير همه آنها همان شخصى بود كه حضرت معرفى نموده بود.
حضرت پاى خود را بر آن عضو او كه شبيه پستان بود نهاد و بر زمين فشار داد، آنگاه دست و آن عضو را كشيد بطوريكه به اندازه هم شد.
آنگاه به مردى كه در مورد حضرتش ترديد كرده بود و گويا همان جندب بوده است فرمود: اين نيز علامتى است (119).
در روايت است كه حضرت على عليه السلام قبل از جنگ با خوارج فرمود: امروز چهار هزار از خوارج كشته مى شوند كه يكى از آنها ذوالثديه است ، وقتى جنگ پايان يافت و خوارج سركوب شدند حضرت به دنبال ذوالثدية مى گشت ، تلاشهاى اوليه حضرت (و اصحاب ايشان ) به نتيجه نرسيد، حضرت به يكنفر فرمود تا چهار هزار نى تهيه كند سپس فرمود: بر سر هر جنازه اى از كشته هاى دشمن يكى قرار دهد.
آن مرد گويد: من در مقابل حضرت بودم و حضرت سواره (بر استر پيامبر صلى الله عليه و آله ) پشت من حركت مى كرد و ديگران دنبال حضرت مى آمدند، بر سر هر جنازه اى يك نى قرار دادم تا اينكه يك نى باقى ماند يعنى از چهار هزار نفر يكى كم بود، به صورت حضرت نگاه كردم ديدم صورت مباركش در هم كشيده و رنگش تغيير يافته است و مى فرمايد:
بخدا قسم كه من دروغ نگفتم و به من خبر دروغ داده نشده است ، كه ناگاه مكانى (مردابى ) كه آب از آن چكه مى كرد رسيديم حضرت فرمود: اينجا را وارسى كن ، آنجا را مى گشتم كه ناگاه جسد كشته اى را ديدم ، دستم به پاى او خورد گفتم : اين پاى انسانى است .
حضرت به عجله از استر پياده شد و پاى ديگر او را گرفت و آن را از زير آب بيرون كشيده روى خاك آورديم ، معلوم شد كه همان ذوالثديه است كه دست ناقص دارد.
حضرت على عليه السلام با صداى بلند تكبير گفت ، مردم نيز همگى تكبير گفتند.(120)
در برخى روايات آمده است حضرت مكرر مى فرمود: صدق اللّه و بلّغ رسوله ، درست فرمود خداوند و پيامبرش ابلاغ نمود، حضرت با يارانش ‍ بعد از عصر تا غروب يا نزديك غروب اين سخن را تكرار كردند
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:41 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

اخبار حضرت به عاقبت خوارج

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بعد از شكست خوارج در نهروان وقتى به حضرت خبر دادند كه تمامى آنها كشته شده اند فرمود: به خدا قسم كه چنين نيست ، ايشان نطفه هائى هستند در پشت مردها و زنها، هر زمان از آنها شاخى پديد آيد شكسته شود تا اينكه در آخر به دزدها و راهزنان تبديل شوند.(122) (نه نفر از آنها گريختند و هر كدام مذهبى اختيار كرده و در راهها به دزدى و راهزنى مى پرداختند.)
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:42 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام


نقل قول bluestar
روايتى ديگر در بيعت شكنى طلحة و زبير

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زبير و طلحه نزد على عليه السلام آمدند و از حضرت براى تشرف به عمره اجازه خواستند، فرمود: شما هدفتان عمره نيست ، آن دو به خداوند سوگند خوردند كه هدفى جز عمره ندارند ولى حضرت سخن خود را تكرار كرده فرمود:
شما دو نفر منظورتان عمره نيست شما مى خواهيد آشوب كنيد و بيعت شكنى نمائيد آن دو قسم خوردند كه ما قصد مخالفت و بيعت شكنى نداريم ، فقط مى خواهيم عمره انجام دهيم ، حضرت فرمود: پس دوباره با من بيعت كنيد،(65)، آن دو به شديدترين صورت با دادن تعهد و سوگندهايى دوباره بيعت كردند، و حضرت به آنها اجازه داد (تا به عمره روند) همين كه از نزد حضرت خارج شدند به حاضرين فرمود: بخدا سوگند اين دو را نمى بينيد جز در آشوبى كه در آن به قتل مى رسند، حاضرين گفتند: يا امير المؤمنين ، اگر چنين است بفرما تا آنها را برگردانند، فرمود: تا خداوند كارى را كه بايد بشود، تحقق بخشد.(66)
طلحه و زبير بعد از آن همه تعهد و پيمانها و سوگندها از مدينه به طرف مكه رفتند و همانطور كه حضرت فرموده بود به آشوبگرى و بيعت شكنى پرداختند و به هر كس كه برخورد مى كردند مى گفتند: براى على در گردن ما بيعتى نيست ، ما به اجبار بيعت كرده ايم !!
وقتى سخن اينان به حضرت رسيد فرمود: خداوند آنها را دور كند و آواره گرداند، سوگند به خداوند كه اين دو نفر خويشتن را به بدترين صورت به قتل مى رسانند... بخدا سوگند كه هدفشان عمره نيست ، آن دو نزد من آمدند به صورت دو تبهكار و از نزد من رفتند با دو صورت حيله گر و پيمان شكن ، به خدا سوگند پس از امروز با من ملاقات نخواهند كرد مگر در يك لشكرى غرق در سلاح كه خود را در آن به كشتن خواهند داد، پس ‍ مرگ بر آنها باد.(

یک شنبه 18 اسفند 1387  3:45 PM
تشکرات از این پست
bluestar
bluestar
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 558
محل سکونت : تهران

پاسخ به:پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

قتلگاه آنها آنطرف است ، هرگز از نهر عبور نكرده اند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

جند بن عبداللّه ازدى گويد: در جنگ جمل و صفين با حضرت على عليه السلام بودم و هيچگونه ترديدى در نبرد با كسانى كه با او مى جنگيدند نداشتم ، تا اينكه در نهروان حاضر شدم ، در دلم شك و ترديدى نسبت به جنگ با آنها پيدا شد با خود گفتم : اينها قاريان و نيكان ما هستند آيا آنها را بكشم ؟ كارى بس بزرگ است !
تا اينكه صبحگاهى بود، ظرف آبى با خود داشتم از سپاهيان كناره گرفتم ، نيزه ام را به زمين زدم و سپر خود را روى آن نهادم و زير سايه آن از حرارت خورشيد پناه گرفتم .
در اين ميان ناگاه امير المؤمنين عليه السلام نزد من آمد و فرمود: برادر اَزدى آيا آبى براى طهارت دارى ؟ عرض كردم : آرى و آن ظرف آب را به حضرت دادم ، حضرت آنقدر از من دور شد كه او را نديدم ، سپس بعد از تطهير آمد و زير سايه سپر نشست .
در اين هنگام اسب سوارى آمد و دنبال حضرت مى گشت ، به حضرت گفتم : اين اسب سوار با شما كار دارد، حضرت فرمود: او را راهنمائى كن ، او را به طرف حضرت راهنمائى كردم ، مرد سوار نزد حضرت آمد و گفت :
اى امير المؤمنين خوارج از نهر گذشتند (و به طرف ما آمدند) حضرت فرمود: نه آنها عبور نكرده اند، آن مرد گفت : بخدا كه عبور كرده اند، حضرت فرمود: حرف همان است كه گفتم ، تا اينكه مرد ديگرى آمد و گفت : يا امير المؤمنين خوارج از نهر عبور كردند، حضرت فرمود: نه عبور نكرده اند، آن مرد گفت : بخدا سوگند كه من نزد شما نيامدم مگر اينكه ديدم پرچمهاى ايشان و بار و بنه آنها در اين طرف نهر است !
حضرت فرمود: بخدا سوگند چنين نكرده اند و قتلگاه آنها در آن طرف است ، سپس حضرت برخاست و من هم با او برخاستم و با خود گفتم :
الحمدللّه كه خداوند مرا نسبت به اين مرد (على عليه السلام ) بينا كرد. او يكى از دو مرد است ، يا مردى است بسيار دروغگو و جسور و يا مردى است كه از جانب خدا دليل دارد و پيامبر با او قرار و تعهد دارد.
خدايا من با تو پيمان مى بندم ، پيمانى كه روز قيامت مسئول آن خواهم بود، به اينكه اگر ديدم آن گروه از نهر عبور كرده اند من اولين كسى باشم كه با او مى جنگد و نيزه در چشم او فرو مى برد!
و اگر آن گروه از نهر عبور نكرده باشند، همراه او به جنگ و نبرد ادامه خواهم داد. با اين تصميم به صفوف سپاه ملحق شديم كه ديديم پرچمها و بار و بنه خوارج بر سر جاى خود است و عبور نكرده اند.
در اين هنگام حضرت على عليه السلام به پشت من زد و فرمود: اى برادر اَزد آيا حقيقت برايت روشن شد؟ عرض كردم : آرى اى امير المؤمنين ، فرمود: پس به دشمنت بپرداز يعنى طبق تعهدى كه كردى مشغول جهاد شو.
او گويد: يكنفر را كشتم ، با يك نفر ديگر گلاويز شدم ، هر دو بر زمين افتاديم در اثر شدت جراحات ، ياران من ، مرا به عقب آوردند وقتى به هوش آمدم ديدم كار تمام شده است و دشمن شكست خورده است .
شيخ مفيد (ره ) مى فرمايد: اين حديث ميان اهل حديث مشهور است و وقتى جندب اين جريان را نقل كرد هيچكس منكر آن نشد.(123)
یک شنبه 18 اسفند 1387  3:47 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها