دیشب كه میخواستم بخوابم، باران بارید. صدای باران مثل لالایی آرام و قشنگ بود. من آهسته گفتم: «باران، برای من لالایی میخوانی؟» باران گفت: «آره عزیزم، تو بخواب تا یك خوابِ قشنگ ببینی.»
داستانك: فریبرز لرستانی «آشنا»؛ تصویرساز: ناهید لشگری فرهادی
دیشب كه میخواستم بخوابم، باران بارید.
صدای باران مثل لالایی آرام و قشنگ بود. من آهسته گفتم:
«باران، برای من لالایی میخوانی؟»
باران گفت: «آره عزیزم، تو بخواب تا یك خوابِ قشنگ ببینی.»
من خوابیدم و چند تا خواب قشنگ دیدم!
خدایا خوشحالم كه همه مرا دوست دارند. حتی باران.