0

کی مقصر؟

 
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 23615
محل سکونت : کرمانشاه

کی مقصر؟

کی مقصره؟

کی مقصر؟کی مقصر؟کی مقصر؟

کی مقصره؟

در راهروی دادگاه خانواده با دلی پر درد قدم می زنم. با خودم فکر می کنم آیا اینجا تنها راه حل است یا با کمی بردباری، تحمل و گذشت می توانیم راههای بهتری را تجربه کنیم؟ به راستی مقصر کیست؟ من، تو یا همگی ما به نوعی در رقم خوردن این سرنوشت تلخ سهیمیم؟
نگاهم به زن جوانی می افتد که چند ماه پیش او را در برابر همین دادگاه دیده بودم. می کوشد با کوبیدن پا برزمین، کمی از اضطراب خود بکاهد. با اینکه پیش تر با او هم کلام شده بودم، اکنون جرئت نزدیک شدن به وی را ندارم. بی شک لحظه های تلخ و شیرین زندگی مشترکش مانند نواری از برابر چشمانش می گذرد.
به زندگی گذشته ی خود می اندیشد که با چه آرزوهایی آغاز شد، اما چه زود به ایستگاه آخر رسید. در نگاهش تنها یک چیز موج می زند، تسلیم، آن هم نه از سر رضا، بلکه از روی ناچاری، از آن کوششی که در هفته های نخست دیدم خبری نیست. مانند آهویی که در چنگال پلنگ بی رحمی اسیر شده، تاب مقاومت ندارد و تسلیم آنچه نباید شده است.
وارد دادگاه می شویم. نه زن و نه مرد انگیزه ای برای ساختن دوباره ی زندگی ندارند. آنان در این لحظات، حتی نگاه خود را از یکدیگر دریغ می کنند و بینشان سکوتی غم بار حاکم است؛ سکوتی که با مهر طلاق دادگاه شکسته می شود... لحظه ای شگفت است؛ با آنکه با همه ی وجود از طلاق متنفری، آن را تنها مرهم دردهای بی پایان خود می دانی و بدون هیچ کوششی به آن تن می دهی تا برای لحظه ای هم که شده به خیال خود از این حصار تنگ رها شوی....
راستی این زن و شوهر مرتکب چه اشتباهی شده اند که چنین سرنوشت تلخی در انتظارشان است؟ بسیاری از زوج های جوان زندگی خود را با عشق و علاقه ی فراوان آغاز می کنند و چنان عشق و علاقه ای میانشان حکم فرماست که حتی در ذهنشان چیزی به نام جدایی مطرح نیست.
اما چرا پس از گذشت مدتی نه چندان طولانی همه ی آن عشق، شور و حرارت از زندگیشان رخت می بندد و جای خود را به نفرت و کینه می دهد؟ آن گاه زن و مرد می مانند با پرسش های فراوانی چون؛ آیا در انتخاب خود اشتباه کرده ام؟ در این مدت کوتاه چه بین من و همسرم رخ داده است که به یکباره آن همه عشق به کدورت تبدیل شده است؟ چرا دیگر احساس و عشق و علاقه را به هم نداریم؟ آیا همه ی زوج های دیگر نیز پس از گذشت مدتی با زندگی عاشقانه خداحافظی می کنند؟ آیا به راستی در سال های آغازین زندگی، ما عاشق هم بودیم یا خیال می کردیم عاشقیم و عاشقانه بودن را بازی می کردیم؟ و هزاران آیا و اگر دیگر .....
به نظر شما چگونه می توان از تکرار چنین صحنه هایی که خاطر هر انسانی را آزرده می کند جلوگیری کرد؟ این دو جوان از کجای راه کج رفتند که چنین سرنوشتی در انتظارشان بود؟ در انتخاب خود؟ در راه و روش همسرداری؟ یا عواملی دیگر در این میان نقش دارند؟

کی مقصره؟
قطعا بخشی از دلیل این اتفاق مربوط به قبل از ازدواج است که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
قسمت اول: ازدواج های اجباری
بررسی ها نشان می دهد برخی ازدواج ها بدون خواست و اراده ی دو طرف یا دست کم یکی از آنان شکل می گیرد و فرد بدون داشتن آمادگی روانی و انگیزه ی کافی، وارد زندگی مشترک می شود. بدون شک، داشتن انگیزه ی کافی برای تشکیل زندگی مشترک، یکی از عوامل مهم تداوم و استحکام خانواده است. زمانی که فرد از این فاکتور مهم بی بهره باشد، زندگی مشترکش با چالش ها و مشکلات فراوان روبه رو می شود؛ به گونه ای که ممکن است در همان آغاز زندگی، این چالش ها موجب جدایی زن و شوهر شود؛ چرا که چنین فردی از همان آغاز انگیزه ای برای حفظ زندگی مشترک خود ندارد و در واقع، با طلاق چیزی را از دست نمی دهد تا برای حفظ آن بکوشد.

داشتن انگیزه ی کافی برای تشکیل زندگی مشترک، یکی از عوامل مهم تداوم و استحکام خانواده است.

اول: کمال گرایی
سر در گم نمی دانست چه کند. ویژگی ها، تن صدا، راه رفتن، شغل و رفتارهای مرد را در ذهنش مرور کرد. به رغم اینکه باور داشت مرد ویژگی های مناسبی دارد، حس می کرد باز چیزی کم دارد. او با مرد رویاهایش بسیار فاصله داشت و نمی توانست آرزوهای زن جوان را برآورده سازد. این هجدهمین خواستگاری اش بود که نتوانسته نظر مثبت او را برای ازدواج جلب کند....
این سی و دومین بار بود که خواستگار برایش می آمد. با پدرش پیش از مراسم خواستگاری بگو مگو کرده بود؛ من دیگه از این وضعیت خسته شدم دختر! تو را نمی دانم اما تحمل من تمام شده است. چرا هر کس می آید به او پاسخ منفی می دهی؟ حساب خواستگارهایت از دستم خارج شده است...دیگر تصمیم خودش را گرفته بود، جوابم مثبت است. فرقی ندارد که باشد، خوش تیپ باشد یا نباشد، کوتاه باشد یا بلند. برای همین در مراسم خواستگاری نه حرفی زد، نه به مرد نگاهی انداخت.
اکنون، پس از چند سال حسرت حتی یک نگاه مهربان را به دل شوهرش گذاشته است. گرچه شوهرش مردی مهربان، دلسوز و زحمت کش بود نمی توانست دوستش داشته باشد و اکنون پس از گذشت چند سال از زندگی، هنوز احساس می کرد با شوهرش غریبه است و نمی تواند با او عاشقانه رفتار کند. از اینکه با این رفتارهایش موجب ناراحتی شوهرش می شد، از خودش متنفر بود. شاید نیز حق با او بود؛ چون شوهرش را دوست نداشت....
کمال گرایی افراطی و وسواس گونه در انتخاب همسر موجب می شود که فرد از گزینه های مناسب پیش روی خود بی سبب عیب جویی کند و به پیشنهاد از دواج آنان پاسخ منفی دهد و در پی گلی بی خار باشد که بتواند زندگی او را به گلستان تبدیل کند اما از آنجا که گل بی خار خداست، فرد سالیان سال منتظر می ماند، اما از آن گل بی خار خبری نمی شود.
رفته رفته و با بیشتر شدن سن، فرد گزینه های کمتری را برای انتخاب پیش روی خود می بیند که از گزینه های پیشین محاسن کمتری دارند. از سوی دیگر فشارهای خانواده برای ازدواج و استرس هایی که فرد به دلیل تاخیر در ازدواج و ترس از مجرد ماندن تا پایان عمر، تحمل می کند، موجب می شود در امر انتخاب همسر به نوعی اجبار دچار شود و ناخواسته و به رغم میل میل قلبی اش، یکی از گزینه ها را برای ازدواج برگزیند و عمری درآتش حسرت بسوزد.

دوم: انتخاب همسر از سوی والدین
معمولا در خانواده هایی که پایگاه اقتصادی و اجتماعی بالایی ندارند و والدین تحصیلاتی پایین دارند، پایبندی به سنت ها و حفظ آداب و رسوم بیشتر به چشم می خورد. در چنین خانواده هایی همسر دختر را والدین و اعضای خانواده برمی گزینند و به رضایتمندی یا نارضامندی دختر کمتر توجه می کنند. حتی گاه برخی والدین به جای پسرشان تصمیم می گیرند و بدون در نظر گرفتن علاقه و سلیقه ی او، دختری را به همسری اش بر می گزینند.
روشن است چنانچه دختر یا پسری بر خلاف میل و رضای درونی ازدواج کند، احتمال بروز ناسازگاری و کشمکش در چنین خانواده ای بسیار بالا خواهد بود؛ به ویژه آنکه در این گونه ازدواج ها اغلب اثری از عشق و محبت یافت نمی شود. البته این توصیه به معنای نادیده گرفتن دیدگاه والدین و بی اعتنایی به آنان نیست، بلکه لازم است فرزند نظرهای آنان را به منزله ی دل سوزترین افراد در نظر بگیرد. با وجود این نباید در صورت بی رغبتی، با فشار والدین یا برای احترام به ایشان، با فردی که مطلوبش نیست ازدواج کند. از سویی باید به این نکته مهم نیز توجه داشت در برخی از موارد، دختر و پسر بودن بدون در نظر گرفتن ملاک های همسر مناسب، در زمینه انتخاب همسر تصمیم می گیرند، روشن است در چنین شرایطی، مخالفت والدین با ازدواج آنها کاملا منطقی است و دختر و پسر برای تشکیل زندگی مشترک موفق، باید به دیدگاه والدین خود توجه کنند و بدون اینکه اسیر عواطف زودگذر شوند عاقلانه در این باره تصمیم گیری کنند و تمام جوانب موضوع را در نظر بگیرند.

سوم: ازدواج با هدف فرار از خانه ی پدر
گاه فرد در خانه ی پدر چنان وضع ناهنجاری دارد که هر لحظه زیر فشار روانی است. در چنین اوضاعی، تحمل کردن خانه ی پدر برای فرد ممکن نیست. او به ازدواج به منزله ی راه گریزی می نگرد و تنها انگیزه اش برای ازدواج، نجات یافتن از این مخمصه است. روشن است که چنین فردی بدون در نظر گرفتن شرایط و ویژگی های فرد مقابل انتخاب می کند و بدون داشتن عشق، علاقه و انگیزه ی لازم، به زندگی مشترک وارد می شود. بدون تردید سرنوشت چنین ازدواجی از پیش رقم خورده است.

منبع: کتاب تن های تنها نوشته محمدصادق آقاجانی کوپایی
برای مشاهده مطالب قبلی مرتبط با این مطلب اینجا را کلیک کنید.

پنج شنبه 19 دی 1398  9:22 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها