نشانه های خانواده گسسته و پریشان!
از مصادیق خانواده گسسته و پریشان، خانواده طلاق است که زن و شوهر به لحاظ حقوقی از هم جدا شده اند.
نشانه های خانواده گسسته و پریشان!
خانواده گسسته و پریشان، به خانواده ای گفته می شود که اعضای خانواده در یک خانه و در کنار یکدیگر زندگی می کنند ولی از نظر تعامل و ارتباط مناسب با همدیگر، با مشکلات مختلفی مواجه هستند. آسیب پذیر بودن این نوع از خانواده ها و تأثیر منفی آن در تربیت فرزندان و فراهم شدن زمینه بیماری های روانی، اخلاقی و اجتماعی از مشخصه های آن است. پیداست که در این وضع، خانواده بنیادی ندارد و در عین حال که همه افراد از این بی بنیادی شکایت دارند، هیچ کس حاضر نیست حقوق افراد خانواده را رعایت کند. رعایت حقوق مادر، پدر، زن، شوهر، فرزند، همه مورد غفلت قرار می گیرد و هر کدام هر وقت بخواهند از خانه و خانواده جدا می شوند، بدون آنکه در این جدایی احساس ضرر و خسران کنند.[1]ویژگی دیگر این نوع خانواده ها این است که در چنین خانواده هایی روابط اعضاء از هم پاشیده و در مواردی به کلی قطع شده است.
از مصادیق خانواده گسسته و پریشان، خانواده طلاق است که زن و شوهر به لحاظ حقوقی از هم جدا شده اند. از عوارض این نوع خانواده، نابسامانی در وضعیت فرزندان و آسیب زا ساختن آنان است. مسائلی از قبیل گرفتن فرزندان و تهدیدهای پدر و مادر مشکلاتی را برای فرزندان طلاق پدید می آورد.
در چنین خانواده هایی روابط اعضاء از هم پاشیده و در مواردی به کلی قطع شده است.
یکی دیگر از مصادیق خانواده گسسته، خانواده ناپیوسته است، یعنی خانواده ای که بدون صدور حکم حقوقی، یکی از همسران به علت ناسازگاری جدا از خانواده زندگی می کند در چنین خانواده هایی به علت بلاتکلیفی تعادل خانواده از بین می رود و این امر زمینه آسیب پذیری های متعدد را فراهم می آورد.[2]
ویژگی دیگری که در این خانواده ها وجود دارد، این است که روابط عاطفی میان والدین و فرزندان و همچنین کنترل و نظارت بر فرزندان بسیار کم است. در چنین خانواده هایی والدین اصلاً در زندگی فرزندان خود درگیر نیستند؛ آن ها را راهنمایی نمی کنند و جز فراهم کردن لباس و غذا آن هم به صورت حداقل، هیچ تعهدی نسبت به آن ها ندارند.
از خصوصیات این والدین غفلت و بی توجهی است. این والدین اغلب تحت فشارهای روانی فراوان زندگی آسیب می بینند؛ از این رو وقت و انرژی کمی برای فرزندان خود دارند. اغلب آن ها بیشترین اولویت را برای نیازها و علائق خود قائل هستند تا برای برآورده ساختن نیازهای کودکان شان.
این والدین اغلب تحت فشارهای روانی فراوان زندگی آسیب می بینند؛ از این رو وقت و انرژی کمی برای فرزندان خود دارند.
خصوصیات و ویژگی های دیگری نیز در چنین خانواده هایی به چشم می خورد که عبارتند از:
- والدین در این خانواده ها، معمولاً به دلیل اختلاف در حالت قهر و آشتی به سر می برند که تأثیر منفی روی کودکان می گذارد.
- کودک معمولاً قربانی یکی از والدین خود می شود.
- در این خانواده ها نیازهای روانی و جسمانی کودک برآورده نمی شود در نتیجه کودک به تدریج پرخاشگر می شود.
- میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند، ناچیز است.
- افراد خانواده معمولاً غمگین، افسرده و بی احساس به نظر می رسند و چهره آن ها اغلب عبوس و ناراحت است.
- گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوش خراش است و یا به اندازه ای آرام است که به سختی شنیده می شود.
- صمیمیت و دوستی در بین افراد خانواده کم رنگ است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بی اطلاع هستند.
- شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده و بی رحمانه است و این شوخی ها بیشتر از روی قساوت قلب است.
- در این خانواده ها والدین آنقدر سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به فرزندان هستند که خیلی از اوقات پدر و مادر، هرگز نمی فهمند فرزندان شان دارای چه استعدادها و ویژگی های شخصیتی هستند.
- فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ، فهمیده، با شعور، اصیل و دوست داشتنی بهره مند می شوند.
- افراد خانواده تفکر صفر یا صد و به تعبیر دیگر تفکر همه یا هیچ دارند. به این معنی که هیچ حد وسطی برای امور در نظر نمی گیرند. از نظر آن ها انسان ها، پدیده ها، رفتارها و خصلت ها یا سفید هستند یا سیاه.
- افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بی مورد و شدید نشان می دهند و این ویژگی باعث می شود از استدلال، منطق و عقل سلیم دور شوند.
- فرزندان خانواده، برای اینکه مورد تأیید والدین خود قرار گیرند تمایل و علاقه زیادی نشان می دهند، بنابراین گاه با از دست دادن هویت خود و نیز علی رغم میل باطنی، به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا سایر بزرگ ترها تن می دهند.
شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده و بی رحمانه است و این شوخی ها بیشتر از روی قساوت قلب است.
- در بین افراد خانواده احساس عدم رضایت از خود یا از خودراضی بودن افراطی، شایع است و آثار این نوع احساس در رفتار آن ها مشهود است.
- رفتارهای ناپسندی همچون دروغگویی، فحاشی، خشونت های جسمی، غیبت و بدگویی از دیگران در چنین خانواده هایی رایج است.
- افراد خانواده دچار بدبینی، سوء ظن و باورها و نگرش های تحریف شده ای هستند؛ برای مثال می گویند: «همه آدم ها بد هستند»، «به مردها (یا به زن ها) نمی توان اعتماد کرد».
پیامدهای تربیتی خانواده گسسته و پریشان
روش تربیتی خانواده گسسته و پریشان نیز همچون روش های تربیتی سخت گیرانه و سهل گیرانه آثار و عواقب سوئی در پی دارد. برخی از آثار مخرب این روش عبارتند از:
- از آنجایی که احساس تنهایی، سردرگمی، اضطراب و نگرانی در بین اعضای خانواده شایع است در نتیجه کودکان بیشتر در معرض اختلالات شناختی، هیجانی و رفتاری قرار دارند.
- افراد خانواده غالباً عصبی هستند و تکانشی عمل می کنند.
- افراد خانواده یا احساس گناه و تقصیر می کنند یا احساس می کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس، با یکدیگر رفتاری خشونت آمیز و غیرانسانی نشان می دهند.
- افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی می شوند و در این راه، هم به خود فشارهای روانی بسیار وارد می کنند و هم بر سایر افراد خانواده.
- بین اعضای خانواده و مخصوصاً فرزندان رقابت ناسالمی وجود دارد، به گونه ای که موفقیت یکی از آن ها در زمینه خاصی (مثل موفقیت تحصیلی، شغلی، خرید یک لباس و...) رنجش، نگرانی و حسادت فرد یا افراد دیگر خانواده را به دنبال خواهد داشت.
- افراد خانواده با انکار مسائل و مشکلات خود باعث می شوند مشکلات شان هرگز حل نشود، در نتیجه این مشکلات در اخلاق و رفتار آنان بروز پیدا می کند.
- افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوری ها و قضاوت های نادرست می پردازند، بنابراین یکی از اعتیادهای مضر و در عین حال لذت بخش آنان، غیبت و بدگویی از دیگران است.
- هر یک از افراد خانواده یاد گرفته اند که برای اجتناب از درگیری و مشاجره های پایان ناپذیر بعدی، به افراد دیگر دروغ بگویند؛ بنابراین دروغ گویی در بین اعضای خانواده شایع است.
منبع: کتاب فرزندانی برای آینده: آشنایی با شیوه های تربیت کودک، ص 146-142.
پی نوشت ها:
[1]. زن آن گونه که باید باشد (زن، خانواده، بحران)، طاهرزاده، ص237.
[2]. خانواده متعادل و نامتعادل (به سامان و نابسامان)، صافی، ص96.