تکلم امام سجاد(ع) با آهو:
امام باقر(عليه السّلام) از پدر بزرگوارش نقل میكند:
پدرم با عدّه اى از خاندان و يارانش به باغى رفتند. دستور داد تا سفره اى گسترده شود. وقتى خواستند مشغول خوردن شوند، آهويى از طرف صحرا آمد و ناله كنان نزد پدرم رفت. از پدرم پرسيدند: اى پسر رسول خدا! اين آهو چه میگويد؟
حضرت فرمود: او مى گويد سه روز است كه چيزى نخورده ام، دست به او نزنيد تا بگويم با ما غذا بخورد!
آنها قبول كردند. حضرت آهو را خواند و آهو مشغول خوردن گشت اما يكى از ياران امام، دست بر پشت آهو ماليد كه سبب فرار آهو گرديد.
پدرم فرمود: مگر من نگفتم به او دست نزنيد؟ آن مرد قسم خورد كه نيّت بدى نداشتم.
پدرم به آهو گفت: برگرد، اينها كارى با تو ندارند. آهو برگشت و غذا خورد تا اينكه سير شد و صدايى كرد و رفت.
از حضرت پرسيدند:
يا ابن رسول الله! اين بار چه گفت؟
حضرت فرمود: براى شما دعا كرد.!
منبع:بحارالانوار؛ 46/30، حدي