یكی از مدعاهای مسیحیان این است كه حضرت عیسیعلیهالسلام همان مسیحای انبیای موعود بنیاسرائیل است. در مقابل، یهودیان منكر این امر هستند و مدعیاند مسیحای موعود هنوز ظهور نكرده است و در انتظار اویند.
این مقاله با رویكرد تحلیلی و بررسی اسنادی به بررسی عهد عتیق، تلمود و عرفان قبالای یهود پرداخته و تلاش میكند تا مجموعه ویژگیهای مسیحا در این نوشتهها، و انطباق آن بر شخصیت آن حضرت را بررسی نبوده و نشان دهد آیا در این منابع، نشان و یا قرینهای از الوهیت مسیحا میتوان یافت یا خیر؟
كلیدواژهها: بنیاسرائیل، مسیحا، یهود، عهد عتیق، عهد جدید، تلمود، قبالا.
مقدمه
مسیحیت كه از درون آیین یهود متولد گردید، حضرت عیسیعلیهالسلام را همان مسیحای موعود یهودیت میداند كه انبیای بنیاسرائیل بشارت به ظهور او دادهاند. اما بسیاری از یهودیان، از پذیرش این مسئله خودداری كردند و هنوز هم پس از حدود دو هزار سال، منتظر آمدن مسیحا هستند. بنابراین، ضروری است تحقیقی دربارة شخصیت مسیحا در آیین و منابع یهودی انجام دهیم تا مشخص شود كه مسیحای موعود بنیاسرائیل چه ویژگیهایی دارد آیا ویژگیهای مسیحا از جمله الوهیت، كه مسیحیت برای حضرت عیسیعلیهالسلام برمیشمارند، در آیین و اندیشة یهودیت نیز وجود دارد یا خیر؟ آیا انبیای بنیاسرائیل كه بشارتدهنده به ظهور مسیحا بودهاند، از الوهیت او نیز سخن گفتهاند یا اینكه الوهیت مسیحا ساختة برخی از مسیحیان صدر اول است؟ همچنین آیا میتوان حضرت عیسی علیهالسلام را با این ویژگیهایی كه مسیحیت به آن معتقد است، همان مسیحای موعود در آیین یهودیت دانست یا خیر؟
خاستگاه اعتقاد به شخصیتی با عنوان مسیحعلیهالسلام، آیین یهودیت است و یهودیان از زمانهای قدیم تا به امروز، در انتظار منجیای با این عنوان هستند.[1] دربارة ریشة اعتقاد به مسیحا و عوامل پیدایش این اندیشه در میان یهودیان، اختلافنظر وجود دارد؛ برخی از نویسندگان معتقدند عوامل سیاسی و امید به احیای مجدد سیاسی سلطنت یهودی، سبب بهوجود آمدن اعتقاد به مسیح به منزلة نجاتدهندة قوم بنیاسرائیل شده است؛[2] تجزیة كشور متحد فلسطین در زمان حضرت داود و سلیمانعلیهماالسلام به دو بخش جنوبی و شمالی و سقوط این دو بخش توسط آشوریها و بابلیها را میتوان از مهمترین عوامل این اعتقاد دانست. اگر چه در دوران بعدی، این اعتقاد سیاسی جلوهای عقیدتی نیز پیدا كرد و وظیفة مسیح، افزون بر رهایی سیاسی قوم بنیاسرائیل از دست دشمنان، نجات دینی آنان و ایجاد یك حكومت الهی بر روی زمین نیز دانسته شد.[3] این دیدگاه را تا حدودی میتوان صحیح دانست؛ به ویژه با توجه به اینكه تمام كتابهایی كه با عنوان عهد عتیق در اختیار ماست، همگی پس از اسارت بابلی به دست عزرا و دیگران بازنویسی شده است و احتمال افزودن مطالبی به كتابهای انبیا كه در حملة نبوكد نصر(بختالنصر) از بین رفتند، وجود دارد.[4]
مسیحا در عهد عتیق
در كتاب مقدس یهودیان، نامی از حضرت عیسیعلیهالسلام برده نشده است و برای معرفی شخصیت مورد انتظار یهودیان، از عناوین دیگری استفاده شده است كه مهمترین آن واژة مسیحا است. این واژة فارسی از واژة عبری ماشیح از ریشة مشح ساخته شده است و به معنای مسحشده یا پاكشده با روغن مقدس است كه لقب پادشاهان قدیم بنیاسرائیل بوده است كه با روغن مقدس معبد مسح میشدند؛ اما در زمانهای بعد، لقبی برای پادشاه آرمانی یهود شد.[5]
با مطالعة تاریخِ شكلگیری قوم بنیاسرائیل و آیین یهودیت، به راحتی میتوان ملاحظه كرد كه زندگی این قوم فراز و نشیبهای فراوانی داشته است؛ اما نمیتوان دورانی را نشان داد كه این قوم در اوجِ شكوه بوده و از حوادث و مشكلات بزرگ در امان مانده باشد. گرچه در زمان حكومت حضرت داود و پسرش حضرت سلیمانسلامالله علیهما دوران نسبتاً مرفهی را تجربه كردند، در آن دوران كوتاه نیز افزون بر اینكه مشكلات خاص خود را داشتند، در مقایسه با دورانهای دیگر كه در سختی، مشقت و اسارت به سر بردهاند، دورة چندان قابل توجهی برای آنها بهشمار نمیآید؛ گرچه به آن دوران نگاهی آرمانی دارند. با توجه به چنین وضعیتی، شاید طبیعی باشد كه یهودیان كامیابی و فضیلت را نه در دوران گذشته، بلكه در آینده و واپسین روز جستوجو كنند؛ واپسین روزی كه در تعبیر انبیا و حكیمان آنها ریشه دارد: «گرچه ابتدایت صغیر میبود، عاقبت تو بسیار رفیع میگردد».[6]
به گفتة برخی از نویسندگان، دستكم چهار طرح مختلف در عهد عتیق وجود دارد كه نبوت (پیشگویی) و اشارهای به مسیح است:[7]
1. متونی از عهد عتیق كه در عهد جدید نقل قول شدهاند. در اینجا ادعا این است كه قسمتهای خاصی از عهد عتیق آشكارا نبوتی(پیشگوییای) دربارة عیسی مسیح است. برای نمونه، متی از اشعیا عبارتی را نقل میكند تا پیشبینی تولد مسیح از باكره را در عهد عتیق ثابت كند. در ادامة بحث، نمونههایی را بررسی خواهیم كرد.
2. اشاره به عبارتهایی از عهد عتیق كه توسط نویسندگان عهد جدید صورت گرفته است؛ در این قسمت، آنچه مورد استناد قرار گرفته است، اقتباس از یك متن مشخص از عهد عتیق نیست، بلكه مربوط به اشخاص، وقایع یا چیزهایی است كه نبوتی دربارة مسیح هستند؛ مانند اینكه در سفر پیدایش، خدا وعده میدهد كه از ذريّت زن (حوا) كسی را برای هلاك كردن ذريّت مار بفرستد.[8]پولس در بحث خود دربارة به دنیا آمدن مسیح از نسل زن برای رهایی اشخاص از زیر بار شریعت، به همین عبارت سفر تكوین توجه دارد.[9] همچنین آنجا كه یوحنا از آمدن پسر خدا برای نابود كردن اعمال ابلیس سخن میگوید، به همین عبارت توجه دارد.[10] به نمونههایی از این مورد نیز اشاره خواهیم كرد.
3. اشخاص، وقایع یا چیزهایی كه در عهد عتیق بر موضوع رهایی متمركز میباشند؛ در اینجا خروج قوم یهود از مصر كه از آن در سرتاسر عهد عتیق به منزلة بزرگترین واقعة رهاییبخش دوران عهد عتیق یاد شده است، سایهای از مسیح و نجاتی است كه او با خود در عهد جدید به ارمغان آورده است. بعضی از نمونههای موجود در سفر خروج كه سایهای از مسیح و كارهای رهاییبخش او هستند عبارتند از: موسی، فصح، عبور از دریای سرخ، منّ و... .
4. نمونههایی در وقایع عهد عتیق كه پیشبینیكنندة راهی است كه خدا با ما در مسیح رفتار میكند؛ در اینجا ادعا این است كه بسیاری از وقایع عهد عتیق، نشاندهندة رفتار خدا با قوم خودش است كه در عیسی مسیح انجام گرفته است. برای نمونه، وقتی نعمان آرامی از یهوه، شفای جذام خود را درخواست كرد، خدا از او خواست كه خود را هفتبار در رودخانة اردن بشوید؛ او در ابتدا از درخواست خداوند خشمگین شد، اما سرانجام خود را فروتن ساخت و در رود اردن خود را شستوشو داده و شفا یافت.[11] این متن، سایهای از عیسیعلیهالسلام و عهد جدید است؛ یعنی فیض نجاتبخش خداوند تنها به قوم یهود محدود نبوده است.[12] و برای یافتن نجات، باید غرور را كنار گذاشته، خود را در مقابل خدا فروتن ساخته[13] و تدارك خدا یعنی خون عیسی مسیح را برای پاكی خود بپذیریم.[14]و[15]
این چهار مورد، طبقهبندی انواع نبوتهای عهد عتیق دربارة مسیح است كه مسیحیان آنرا مدعی شدهاند كه بسیاری از آنها را یهودیان قبول ندارند. در ادامه، به این نبوتها اشاره میكنیم.
اولین موردی كه در عهد عتیق ادعا شده و به حضرت عیسیعلیهالسلام اشاره دارد، جملهای است كه در سفر پیدایش آمده است كه خدا به مار گفت: «میان تو و زن (حوا) و میان ذریت تو و ذریت زن، عداوت و دشمنی میگذارم. او سر تو را خواهد كوبید و تو پاشنة او را خواهی كوبید». برخی از نویسندگان مسیحی[16] در پیآن بودهاند از این عبارت استفاده كنند كه ذريّت زن، به حضرت عیسیعلیهالسلام اشاره دارد كه اعمال ابلیس را نابود میسازد.[17]
این سخن، نوعی تفسیر ذوقی است؛ زیرا بر اساس گزارش سفر تكوین، به دلیل اینكه مار حوا و به واسطة حوا، آدم را نیز فریب داد، خداوند میان او و حوا و نیز میان ذريّة آنها دشمنی قرار داد، به همین دلیل، آنها به یكدیگر آسیب خواهند رساند و عبارت عهد عتیق نمیگوید كه خدا به مار (ابلیس) گفت كه ذریة او (حوا) تو را نابود خواهد كرد.
نمونة دیگر، مربوط به حضرت یعقوبعلیهالسلام است كه هنگام نزدیك شدن زمان وفاتش، خطاب به فرزندش یهودا گفتهاست: «عصا از یهودا دور نخواهد شد و نه فرمان فرمایی از میان پاهای او، تا اینكه شیلو بیاید ومر او را اطاعت امتها خواهد بود».[18] گفتهاند مراد از شیلو، مسیح است و سلطنت بنیاسرائیل تا ویرانی دوم اورشلیم در سال هفتاد میلادی در دست اولاد یهودا بوده كه از جملة آنها حضرت داود وسلیمانسلاماللهعلیهما بودند كه از سبط یهودا هستند. بنابراین، اگر مصداق شیلو كسی باشد، كه هنوز نیامده باشد، لازمهاش آن است كه قبل از ویرانی دوم اورشلیم، حكومت از اولاد یهودا پیش از ظهور مسیح منقرض شده باشد؛ در حالی كه حضرت یعقوبعلیهالسلام گفت سلطنت تا آمدن شیلو در دست اولاد یهودا خواهد بود و منقرض نخواهد شد.[19] در ادامة بحث، نمونههای دیگری از كتب عهد عتیق ارائه خواهد شد كه آنها را نیز اشارهای به مسیح دانستهاند.
به نظر میرسد هر یك از انبیایی كه در میان بنیاسرائیل به نبوت مشغول شدند، بخشی از آرزوی آنان را برای رسیدن به یك جامعة آرمانی برآوردند؛ در این میان، حضرت موسیعلیهالسلام به مثابه منجی آنها از دست فرعونیان و زمینهسازی برای فتح سرزمین فلسطین، از جایگاه خاصی برخوردار میباشد. اما پس از حضرت موسی علیهالسلام كه بنیاسرائیل دوران دویست سالة داوران را تجربه كردند، چندان در وضعیت آرمانی به سر نبردند و سرانجام با درخواست مردم، سموئیل نبی به منزلة آخرین داور بنیاسرائیل، «شائول» (طالوت) را به عنوان اولین پادشاه بنیاسرائیل برگزید و او را با روغن مسح كرد تا او مسیحا باشد. شائول، اولین كسی است كه در كتاب مقدس، مسیح خداوند خوانده شده است؛ اما گویا برخی از بنیاسرائیل او را یك مسیحای واقعی نمیدانستند و بر او طعنه میزدند كه او چگونه میتواند ما را برهاند؟[20]
با انتخاب حضرت داود علیهالسلام به پادشاهی، گویا آرزوی قوم برای قیام یك منجی برآورده شد و او را نمونه یك پادشاه یهودی و الگوی جاودانی برای شخص مسیحا تلقی كردند و برخی از نویسندگان، با استناد به برخی از آیات[21] او را همان مسیحا میدانستند.[22] در این آیات موردِ استناد، از داود به منزلة پادشاه یاد شده است نه مسیحا، اما در كتاب حزقیال او را تا ابد پادشاه دانسته است و در ارمیا میگوید آنها به پادشاهی از نسل داود كه بر آنها خواهم گماشت، خدمت خواهند كرد.
عصر فرمانروایی حضرت داود و سلیمان(سلامالله علیهما) دوران شكوفا شدن آرمان مسیحایی در اذهان قوم یهود بود؛ اما با تجزیة حكومت بنیاسرائیل پس از حضرت سلیمانعلیهالسلام كه این امید رو به خاموشی میرفت، آتش این شوق توسط انبیا در دلهای مردم روشن نگه داشته میشد و به توسعه دادن مفهوم مسیحایی میپرداختند؛ به گونهای كه بركتهای عصر مسیحایی شامل امتهای دیگر نیز بشود.
انبیای پیشگو حدود 150 سال پس از تجزیة پادشاهی حكومت یهود، به نبوّت و پیشگویی پرداختند و نخستین نبی كه پیشگوییهای خود را نوشت، عاموس بود كه به همراه نبی جوان و معاصرش هوشَع از روز خداوند و روز فقدان نور و ظلمت سخن گفتند و با تأكید از یك پادشاهی متحد دیگر خبر دادند كه داود دوباره پادشاه آن خواهد بود.[23] برخی از عالمان مسیحی، تعدادی از عبارتهای كتب انبیای پیش از عاموس نبی را نیز اشاره به حضرت عیسیعلیهالسلام میدانند؛[24] برای مثال، این عبارت را كه در مزامیر داودعلیهالسلام آمده است: «زیرا سگان دور مرا گرفتهاند و جماعت اشرار مرا احاطه كرده و دستها و پاهای مرا سفتهاند»[25] اشاره به تصلیب حضرت عیسیعلیهالسلام دانستهاند، اما با مطالعة این مزمور چنین برداشتی بعید است. نمونة دیگر اینكه میگوید: «جسدم نیز در اطمینان ساكن خواهد شد؛ زیرا جسد مرا در عالم اموات ترك نخواهی كرد و قدوس خود را نخواهی گذاشت كه فساد را ببیند»[26] اشاره به قیام حضرت عیسیعلیهالسلام از میان مردگان میدانند؛ در حالی كه ظاهر و نیز سیاق عبارت میرساند كه حضرت داودعلیهالسلام به حال خودش اشاره میكند.
اشعیای نبی كه از بزرگترین انبیای بنیاسرائیل است، در دورانی میزیست كه فساد اخلاقی و دنیاطلبی بر قوم حاكم شده بود و بیدینی و فساد، درباریان را فراگرفته بود. وی در پیشگوییها و نبوتهای خود از اسارت قوم و مجازات آنها و همچنین از دوران مسیحایی و ظهور پادشاهی تازه كه روح خدا با او خواهد بود و اوضاع سرزمین داود را سامان خواهد داد، خبر میدهد. همچنین از تولد كودكی به نام «عمانوئیل» به معنای خدا با ماست، خبر میدهد كه دارای صفاتی عالی است و مصداق عالیترین آرمان قوم است و این كودك نهالی از تنة یسّی یعنی پدر داود خواهد بود.[27]و[28]
همچنین عبارتهای دیگری نیز در صحیفة اشعیا وجود دارد كه آنها را اشاره به حضرت عیسیعلیهالسلام دانستهاند؛ مانند: «اینك باكره[29] حامله شده و پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهد خواند».[30] در حالی كه معنای «عمانوئیل» عبارت است از «خدا با ماست» نه «نجات خدا» كه معنای واژة عیسی است. بنابراین، تطبیق این عبارت بر حضرت مبتلا به اشكال میشود. و همچنین این عبارت را كه «مردن او با مجرمان و خطاكاران خواهد بود، اما در قبر شخص ثروتمندی دفن خواهد شد»،[31]و[32] اشاره به حضرت عیسیعلیهالسلام دانستهاند.
برخی مانند مرقس، عبارت اشعیای نبی را كه میگوید: «صدای نداكنندهای در بیابان، راه خداوند را مهیا سازید و طریقی برای خدای ما در صحرا راست نمایید»،[33] اشاره به حضرت یحیای تعمیددهنده میداند كه راه را برای عیسی مسیح مهیا میكند.[34]و[35]
در صحیفة میكاه نبی نیز كه تقریباً معاصر اشعیای نبی است، عبارتهایی وجود دارد كه آن را مربوط به مسیح دانستهاند؛ مانند عبارت «و تو ای بیت لحم! اگرچه در هزارههای یهودا كوچك هستی، از تو برای من كسی بیرون خواهد آمد كه بر قوم اسرائیل حكمرانی خواهد كرد و طلوعهای او از قدیم و از ازل بوده است»(میكاه، 2:5) كه آنرا اشاره به مكان تولد مسیح دانستهاند.[36]
پس از اشعیای نبیعلیهالسلام، دو نبی دیگر به نامهای «ناحوم» و «صفنیا» نیز به پیشگویی پرداختند. گرچه به شخص مسیحا اشاره نمیكنند، برخی از پیشگوییهای صفنیای نبی از پیشگوییهای اشعیای نبی جهانشمولتر است و عصر مسیحایی را زمان اصلاح كل جهان میداند كه میتواند اشاره به آخرالزمان باشد.
ارمیای نبی نیز در دورة بعد، از پادشاهی از جنس بشر كه نهالی از خاندان داود است، خبر میدهد؛ زیرا خداوند برای داود سوگند خورده است كه سلطنت وی را تا ابد استوار بدارد.[37] این پادشاه را مستقیماً خداوند نصب خواهد كرد[38] و معتقد بود كه آن روزهای بهتر، از راه معجزه فرا خواهد رسید و جریان طبیعی نمیتواند آن آرمان را محقق كند.[39] در روزگار او، یهودا نجات مییابد و بنیاسرائیل امنیت مییابند.[40] برخی از علمای یهود معتقدند همة سبط یهودا به حضرت عیسی علیهالسلام ایمان آوردند و در امنیت بودند.[41]حزقیال نبی نیز اصلاح آیندة بنیاسرائیل را با معجزهای همچون رستاخیز مردگان قابل مقایسه میدانست.[42]
اشعیای دوم كه معروف به اشعیای تبعیدی است، تصویری نسبتاً كامل از عصر مسیحایی را به تصویر میكشد؛ اما اشارهای به شخص مسیحا ندارد. این نبی در پیشگوییهای خود به آیندة نزدیك و احیای بنیاسرائیل نیز اشاره میكند، اما قلمرو رؤیا و مكاشفة او گستردهتر و فراگیرتر از همة كسانی است كه قبل از او پیشگویی كردهاند؛ به گونهای كه میتوان پیشگوییهای او را سرآغاز تحولی تازه در اندیشة مسیحایی در میان یهودیان دانست؛ اشعیای تبعیدی كوروش، بنیانگذار سلسلة هخامنشی را مسیح خدا[43] میخواند كه نجات بنیاسرائیل از اسارت بابلی به دست او انجام خواهد شد. پیشگوییهای این نبی در بابهای 40 تا 66 كتاب اشعیای نبی ثبت شده است.
سرانجام قسمتی از پیشگوییهای اشعیايِ تبعیدی و برخی از انبیای پیش از او تحقق یافت و بابل سقوط كرد و بنیاسرائیل اجازه یافتند كه به سرزمین خود بازگردند؛ اما خبری از وضعیت مطلوب دوران مسیحایی وجود نداشت.
پس از بازگشت برخی از بنیاسرائیل از تبعید، بعضی از انبیا مانند حجّی و زكریا شخصی به نام «زروبابل» را كه از خاندان حضرت داودعلیهالسلام بود، مسیحای منتظَر دانستند[44] و در مقایسه با انبیای پیشین، تصویر محدودتری از دوران مسیحایی مطرح میكردند و یكی از شرایط فرارسیدن پادشاهی مسیحا را تجدید بنای خانة خدا دانستند؛[45] اما مخالفان، یهودیان را متهم كردند كه میخواهند به واسطة زروبابل، خاندان سلطنتی داود را دوباره برافرازند و این چیزی بود كه ایرانیان از آن ناخرسند بودند و زروبابل مجبور شد به بابل بازگردد و این بار نیز امیدها و آرزوهای مسیحایی بر باد رفت. البته بعضی از دیگر عبارتهای صحیفة زكریا را نیز عدهای اشاره به مسیح دانستهاند؛ مانند: «بدیشان گفتم اگر در نظر شما پسند آید، مزد مرا بدهید و الا ندهید پس به جهت مزد من سی پاره نقره وزن كردند».[46]و[47] در این عبارت، چوپان گله برای مزد چراندن گله، سی سكة نقره تقاضا میكند و صرف اینكه یهودای اسخریوطی نیز در برابر سی سكة نقره، حضرت عیسیعلیهالسلام را تسلیم كرد، دلیل بر این نیست كه این عبارت اشاره به حضرت عیسیعلیهالسلام باشد.
پس از جریان زروبابل، تا دو قرن چیزی از امیدهای مسیحایی در نوشتههای یهودی دیده نمیشود؛ به جز سرودن چند مزمور مسیحایی كه تاریخ دقیق آنها مشخص نیست.[48]
ملاكی، آخرین پیامبر عهد عتیق در پیشگویی خود كه از سنخ پیشگوییهای انبیای قبلی است، از داوری خداوند سخن میگوید و اندیشة تازهای را مطرح میكند و آن آمدن الیاس نبی است كه فرا رسیدن روز بزرگ خداوند را اعلام خواهد كرد؛ اما شرط تحقق وعدة الهی، عمل به شریعتِ حضرت موسیعلیهالسلام است.[49] پس از این دوره، در میان بنیاسرائیل به جای اهل رؤیا، كاتب و به جای پیشگویی، شریعت و به جای وعظ و مكاشفه، تفسیر شریعت را مشاهده میكنیم.[50]
در برخی از كتابهای آپوكریفایی كه دارای جنبههای مكاشفهای نیز هستند ـ از جمله در كتاب اخنوخ كه به زبان حبشی نگاشته شده است ـ سخن از مسیحا به میان آمده است و مسیحا را تقریباً موجودی فوق طبیعی میداند و القابی برای او بیان میشود كه در دوران بعدی در كتابهای عهد جدید به حضرت عیسیعلیهالسلام داده شده است؛ مانند: «مسحشده»، «برگزیده»، «صالح» و «پسر انسان». به نظر او، مسیحا بر ژرفترین رازها دست مییابد و بر زندهكردن مردگان توانایی دارد.
مسیحا در تلمود
اندیشة مسیحا در كتاب تلمود[51] دارای پیچیدگی است؛ زیرا اختلاف نظر ربانيّون دربارة مفهوم مسیحایی و عقاید پیرامون آن، به گونهای است كه شكل آن را سست و نامتعین میسازد. آرمان مسیحایی پس از ویرانی دوم اورشلیم به دست تیتوس در سال 70 م قوت گرفت و این امید و آرمان در برخی از نوشتههای مكاشفهای كه پس از این ویرانی پدید آمد، منعكس گردیده است.[52] در بیشتر این پیشگوییها، به دورانی از رنجها و سختیها اشاره میكنند و آنها را «محنتهای مسیحایی» مینامند كه به شكلهای گوناگون اجتماعی و سیاسی روی خواهد داد و احكام دینی و اخلاقی سست، و مورد بیتوجهی قرار خواهد گرفت و در جنگی كه رخ خواهد داد، مسیحابنیوسف كه چهرة مبهم آگادای تلمود است، كشته خواهد شد؛ اما الیاس كه پیشاهنگ مسیحاست، او را دوباره زنده خواهد كرد و دیگری نیز انجام خواهد داد؛ مانند: تفسیر كتاب مقدس، تصحیح نسبنامههای بنیاسرائیل، انجام معجزات و واداشتن بنیاسرائیل به توبة حقیقی و... .
تصور تلمود از شخص مسیحا بدین قرار است: یك انسان (نه خدا و اله) [53] كه نهالی از خاندان سلطنتی حضرت داودعلیهالسلام است و قداست او تنها به سبب موهبتهای طبیعی او خواهد بود؛ امتهای مشرك به دست او نابود خواهند شد و بنیاسرائیل قدرت جهانی خواهد یافت.[54]
دو نكته دربارة مسیحا در تاریخ آیین یهودیت به صورت مكرر دیده میشود؛ یكی محاسبة تاریخ آمدن مسیحا كه توسط برخی از عالمان یهودی انجام میشد و در نتیجه، شور و هیجان انتظار ظهور مسیحا را در تعداد زیادی از یهودیان برمیانگیخت و فرا رسیدن زمان تعیین شده و عدم ظهور مسیحا، یأس و ناامیدی و سرخوردگی و یا خودكشی عدهای را در پی داشت. نكتة دیگر به ادعاهای دروغین عدهای شيّاد مربوط میشود كه در مقاطع مختلف، خود را مسیحای موعود معرفی میكردند و زمینة گمراهی و سرگشتگی و در نهایت پشیمانی و ناامیدی جمع زیادی را فراهم میساختند. بدیهی است در برابر كسانی كه به محاسبة تاریخ آمدن مسیحا میپرداختند و یا خود را به دروغ مسیحای موعود معرفی میكردند، برخی از ربانیان مخالفت میكردند و این خود موجب درگیری و خصومت در میان عالمان یهودی و نیز پیروان آنان میگردید و این مسئله بر مشكلات آنها از جمله تفرق و جدایی افزوده و سبب پدید آمدن برخی فرقههای جدید میشد. برای مثال، سال 4200 تا 4250 یهودی برابر با 440 تا 490 میلادی یكی از تاریخهایی است كه برای ظهور مسیحا پیشبینی شده بود. هنگامی كه این تاریخ نزدیك میشد، شخصی به نام موسی در جزیرة «كرت» خود را مسیحا دانست و اهالی یهودی جزیره را مجذوب خود ساخت. وی بشارت داد كه دریا را خشك خواهد كرد و در وقت موعود، آنها را از دریای خشكشده به فلسطین رهنمون خواهد كرد. در نتیجة، هنگامی كه موعد یادشده فرا رسید، به مریدان خود فرمان داد كه از بالای صخره خود را به دریا بیندازند و مطمئن باشند كه دریا برای آنان خشك خواهد شد. در نتیجه افراد زیادی در آب غرق شدند[55] و به دنبال این امر، بسیاری از یهودیان بازمانده در این جزیره به آیین مسیحیت گرویدند.[56] از دیگر مدعیان دروغین مسیحایی میتوان از «سیرین سوری» در حدود سال720م و «ابوعیسای اصفهانی» در حدود سال 750م نام برد.[57] سیرین سوری افزون بر ادعای مسیح بودن خود، در ابتدا احكام تلمود را نادیده گرفت، عبادتها را تغییر داد و بسیاری از محرمات را مجاز شمرد؛ اما سرانجام توسط خلیفة وقت یزیدبنعبدالملك دستگیر و برای مجازات تحویل مقامات یهودی شد؛ اما ابوعیسای اصفهانی برخلاف سیرین، بر احكام تلمود افزود و گوشت و شراب را تحریم و طلاق را نیز به هر صورت و به هر دلیلی ممنوع كرد. وی با هزاران تن از پیروان خود به ابوسنباد رقیب عباسیان پیوست؛ با شكست ابوسنباد، كار ابوعیسای اصفهانی نیز یكسره شد؛[58] اما پس از كشته شدن او، پیروان او تا سه قرن دوام یافتند و این فرقه كه «عیساویه» یا «اصفهانیه» نامیده میشدند، بر اساس امید مسیحایی در میان یهودیان پدید آمد.[59]
با گذشت زمان، گرایشهای عقلی دربارة مطالعة كتاب مقدس و سنت یهودی، در میان عالمان یهودی رایج گشت؛ این گرایش متأثر از معتزله در جهان اسلام بود كه رویكردی عقلی به دین و متون دینی داشتند و تفسیری عقلی از دین و آموزههای آن ارایه میكردند.در این گرایش عقلی نیز بحث از مسیحا و انتظار او جایگاه خود را پیدا كرد و بدان توجه شد. از پیشگامان این حركت، شخصی به نام «سعدیا گائون»(892-942م) بود كه فلسفهای دینی بر اساس كتاب مقدس و سنت یهود هماهنگ با مفاهیم فلسفی عصر خود فراهم آورد و دو فصل از كتاب خود با عنوان «عقاید و باورها» را به بررسی مسیحا اختصاص داد. در فصل هفتم دربارة رستاخیز مردگان و در فصل هشتم درباره رهایی نهایی سخن گفته است. او وعدههای انبیا در زمینه تجدید حیات بنیاسرائیل و ظهور مسیحا را مربوط به آیندة دوری میداند. از اینروی، با مسیحیان نیز كه معتقد به ظهور مسیحا هستند، به مخالفت میپردازد. وی علت آزمون سخت بنیاسرائیل را یا گناهان قوم و یا آزمایش استحكام ایمان ایشان میداند؛ اما سختی آزمونها نشانة نزدیك شدن پادشاهی مسیحاست. بحثهای او پیرامون مسائل مربوط به دوران مسیحایی، مطالب چندان تازهای ندارد، ولی او كوشید برخی از عقاید و تعالیم مربوط به این موضوع از جمله معاد و رستاخیز مردگان بنیاسرائیل در عصر مسیحا را عقلانی توجیه كند.[60]
شاید بتوان گفت این گرایش عقلانی در میان یهودیان در زمان موسیبنمیمون(1204-1135) به اوج خود میرسد و ابنمیمون در مقام یك حكیم، فقیه و مرجع معتبر فقه یهود، اعتقاد به مسیحا را از اصول دین میشمارد. آرمان مسیحایی در دو اصل پایانی اعتقادنامة او آمده است. او گفتارهای انبیا دربارة توصیف سعادت مادی در آینده را متناسب با درك متوسط مردم میداند؛ زیرا عموم مردم از درك حقایق عالی معنوی ناتوانند. خود ابنمیمون تصویری عقلانی از عصر مسیحایی ترسیم میكند و آنرا دورهای میداند كه بنیاسرائیل دوباره حاكم خواهند شد و با رهبری مسیحا به فلسطین باز خواهند گشت و شهرت مسیحا بر شهرت سلیمان پیشی خواهد گرفت؛ اما در روند طبیعت تغییری رخ نخواهد داد؛ هرچند تحصیل معاش آسانتر خواهد شد. از نظر ابنمیمون، بزرگترین نعمت آن روزگار عبارت است از اینكه انسان فارغ از موانع جنگ و ستیز، تمام وقت خود را صرف مطالعة حكمت و عمل به شریعت میكند. مسیحا خواهد مُرد و پسرش به جای او خواهد نشست. جاودانگی وجود ندارد، ولی عمر مردم طولانیتر خواهد بود. اما تأكید میكند كه لازم نیست دربارة جزئیات غیراساسی آن دوره، در اندیشههای بیهوده غرق شویم.
اندیشههای مسیحایی در نوشتههای فیلسوفان یهودی قرون وسطا شكل تازهای به خود گرفت؛ ایشان با حفظ خطوط كلی چهرة مسیحا و زمان او به گونهای كه در تلمود ترسیم شده بود، تلاش كردند مفاهیم خیالی و مادی آنرا حذف كنند و حوادث فوقِ طبیعی آنرا عقلانی كنند؛ هرچند این فیلسوفان نمیپنداشتند با این كار از تلمود فاصله میگیرند. آنان بر این نظر بودند كه تلاش آنها ارائة تفسیری عقلانی از سنت است؛ اما این نظریههای در میان تودة مردم تأثیر زیادی نداشت و حتی دانشمندان آن زمان حاضر نبودند جزئیات مفهوم تلمودی مسیحا را نادیده بگیرند؛ همان جزئیاتی كه تا زمان حاضر نیز باقی مانده است.[61]
مسیحا در عرفان قبالا
یكی از مواضعی كه بحث مسیحا در آیین یهود را میتوان در آن پیجویی كرد، عرفان یهودی است كه به «قبالا» معرف است. در قرن سیزدهم میلادی كه گرایشهای عقلی دربارة تفسیر دین وشریعت یهودی به اوج خود رسیده بود، گرایش مخالفی ایجاد شد و هر گونه بحث عقلی را تحریم، و بر تأملات عرفانی تأكید كرد و به این صورت، عرفان قبالایی شكل گرفت. البته میتوان نخستین نشانههای این گرایش را در سالهای دراز و ناخوش بنیاسرائیل در كتاب دانیال و برخی نوشتههای گائونی[62] متقدم و متأخر یافت. این گرایش عرفانی در دورانی كه بسیاری از یهودیان امید خود را از دست داده بودند، بارقهای از امید به رهایی و ظهور مسیحا را در دل آنها روشن كرد و آرزوی آینده روشن را برای آنها زنده كرد؛ هرچند تودة مردم قدرت درك مفاهیم عرفانی و قبالا را نداشتند. بنابراین، در این دوران نیز مدعیان دروغینی پیدا شدند و با ادعای مسیحا بودن، عدة زیادی را همچون دیگر مدعیان فریب، و به انحراف یا ناامیدی سوق دادند كه میتوان از «ابراهیم ابوالعافیه» (1291-1240) اهل طلیطله و «نیسیم بنابراهیم» مدعی نبوت در شهر اویلا در اسپانیا نام برد.
مهمترین كتابی كه در عرفان قبالایی منتشر شد "زوهر" نام دارد كه نویسندة آن دقیقاً مشخص نیست؛ زیرا از افراد متعددی به عنوان نویسندة آن نام بردهاند؛ مانند «شمعونبنیوحای»، «ابوالعافیه» و «دولئون». اما این مقدار معلوم است كه دولئون اولین ویرایشگر این كتاب بوده و چیزهایی بر آن افزوده و آنرا منتشر كرد. این كتاب چنان اهمیتی یافت كه در بسیاری از جوامع، مطالعة آن جای مطالعة تلمود را گرفت؛ زیرا آن را وحی مستقیم خداوند به ربّی شمعونبنیوحای تصور میكردند.
اندیشة مسیحایی در كتاب زوهر مقامی رفیع دارد و در برخی موارد این كتاب صریحاً اظهار میكند كه مقدر بوده كتاب زوهر(به معنای درخشان) در آخرالزمان به آخرین نسل قبل از آمدن مسیحا وحی شود. در این كتاب، با استفاده از محاسبات پیچیدة حروف اسم اعظم خداوند، زمان آمدن مسیحا تعیین شده است و هزارة ششم را زمان برخاستن بنیاسرائیل دانسته است؛ در سال 5600 ابواب حكمت آسمانی گشوده شده و چشمههای حكمت از زمین جوشیده و جهان برای ورود به هزارة هفتم آماده خواهد شد. از این محاسبات برمیآید كه كتاب زوهر انتظار داشت كه مسیحا در سال 1300م ظهور كند و این سال سرآغاز عصر مسیحایی شود. البته تاریخهای دیگری مانند 1328 و 1648م را نیز میآورند؛ اما شاید آنها را بعدها كسانی افزوده باشند تا هنگام ظهور را با عصر خود همزمان سازند.
بر اساس پیشگویی كتاب زوهر، دوران پیش از عصر مسیحایی برای بنی اسرائیل وحشتناك و محنتبار خواهد بود. غالباً در زوهر پیرامون جریان امور جهان در زمان آمدن مسیحا به تفصیل بحث شده است؛ شرح جزئیاتِ اموری مانند ظاهر شدن ستون آتش، جنگ ستارة تابان با هفت ستارة دیگر، باران آتش و سنگ و تگرگ بر سر تمام اقوام رم و... به تفصیل آورده شده است. از جمله نكات بیان شده در زوهر اشارات گوناگونی است كه به اندیشة مسیحای بلاكش وجود دارد. بر اساس افسانههایی میگویند هنگامی كه ارواح از گشت و گذار در عالم برمیگردند و رنج و محنت مردم به ویژه بنیاسرائیل را شرح میدهند، مسیحا در فردوس از این داستانها متأثر شده و به كاخ دردها میرود و تمام ناخوشیهای مقدر برای بنیاسرائیل را برخود میگیرد و آلام ایشان تسكین مییابد و بدین صورت خود را بلاگردان گناهان میكند؛ زیرا بنیاسرائیل پس از ویرانی معبد، از تقدیم قربانيِ بلاگردان محروم شده است. در كتاب زوهر به مسیحابنیوسف نیز اشاره میشود كه در مقامی پایینتر بر یك كرسی مینشیند؛ اما فعالیتهایی كه به او نسبت داده میشود، بسیار اندك است.[63]
در ادامة تاریخ بنیاسرائیل، افراد دیگری نیز تحت تأثیر آموزههای قبالایی ادعای مسیحا بودن كردند كه میتوان از «موسی بوتارل» اهل سیسنِروس در كاستیل در قرن پانزدهم نام برد كه مدعی شد الیاس نبی او را مسح كرده و همة ربانیون موظف هستند او را به مثابه رئیس سنهدرین بشناسند. از عاقبت كار او اطلاع دقیقی وجود ندارد؛ اما برخی از نوشتههای قبالایی او موجود است.
شخص دیگری به نام «آشِر ِلمْلاین» از یهودیان آلمان در سال 1502م خود را پیشاهنگ مسیحا معرفی كرد و مدعی شد اگر یهودیان شش ماه را در توبه و ریاضت و صدقه سپری كنند، مسیحا ظهور خواهد كرد؛ در حالی كه ستونی از دود و آتش مانند آنچه برای بنیاسرائیل در بیابان تیه وجود داشت، در جلوی او راه خواهند رفت و او یهودیان را به فلسطین باز خواهد گرداند و نشانة آمدن او انهدام ناگهانی بسیاری از كلیساهای مسیحی است. افراد زیادی كار را رها كردند و به دنبال او روانه، و مشغول توبه و... شدند كه به آن سال در تاریخ یهود «سال توبه» میگویند؛، اما تمام این امیدها با مرگ این مدعی به ناامیدی تبدیل شد و بسیاری از این یهودیان به مسیحیت گرویدند.
«دیوید رئوبینی» و جوان پرشور و پیرو او «دیوگو پایرس» كه نام سالامون مولكو را برای خود انتخاب كرد، دو تن دیگر از مدعیان مسیحایی بودند كه دگرگونیهای زیادی را در میان یهودیان بهوجود آوردند؛ اما سرانجام آنها نیز چیزی جز سوخته شدن و مرگ با خوراندن سم نبود.[64]
شاید بتوان «شبتای صبی» اهل ازمیر تركیه را نامدارترین مسیحای دروغین در آیین یهودیت دانست. او نیز تحت تأثیر آموزههای قبالایی در 22 سالگی در سال 1648م مدعی شد كه مسیحاست و برای نجات بنیاسرائیل آمده است. این سال در كتاب زوهر، سال ظهور مسیحا دانسته شده بود. او با تلفظ نام ممنوع خداوند توجه پیروان قبالا را به خود جلب كرد و نهی تلمود دربارة ممنوعیت تلفظ اسم اعظم خدا را نادیده گرفت؛ اما از سوی ربانیون ازمیر تكفیر و در سال 1356م تبعید شد. وی پس از چند سال سرگردانی به شهر سالونیك كه كانون گرم قبالا بود مراجعه كرد و به ادعای مسیحایی خود ادامه داد و مدعی ازدواج خودش به منزلة پسر خدا با تورات به عنوان دختر خدا شد؛ اما از این شهر نیز تبعید شد و مدتی در اورشلیم به فعالیت پرداخت و در سال 1365م به ازمیر بازگشت و شهرت او بالا گرفت. در حالیكه گویا تكفیر هفده سال پیش او از یادها رفته بود. او در روز اول سال نو در كنیسه خود را آشكارا مسیحا اعلام كرد و احساسات مردم را برانگیخت؛ اما سرانجام وی در سال 1366م كه دومین مبدأ عصر مسیحایی بود، دستگیر شد و با اكراه مسلمان شد و نام خود را به محمد افندی تغییر داد و با یك بانوی مسلمان ازدواج كرد. او بسیاری از پیروان خود را به پذیرش اسلام ترغیب كرد، ولی هنوز بسیاری از یهودیان او را مسیحا میدانستند و میگفتند تنها شبحی از شبتای مسلمان شده و خود او برای یافتن ده قبیلة گمشدة بنیاسرائیل به آسمانها رفته و به زودی بازخواهد گشت. پس از مرگ وی در سال 1676م در شهر كوچكی در آلبانی، شیادان دیگری مانند «میكائیل كاردوسو»(1706-1630) و «مردخای» اهل آیزنشتات كه خود را شبتای از خاك برخاسته معرفی كرد، ظهور كردند. آخرین مدعی مسیحایی «یانكییف لایبویتْس فرانك» بود. همة این مدعیان كوشیدند این نوع ادعاها را ادامه دهند، ولی حاصل این ادعاها چیزی جز پریشانی و سرخوردگی برای یهودیان به بار نیاورد و زمینه را برای ستیز ربانیون با این مدعیان فراهم آورد.[65]
از قرن هفدهم به بعد كه تا حدودی برخی از حكومتها تصمیم گرفتند پارهای از آزادیها و حقوق برابر را به یهودیان ساكن در كشورشان اعطا كنند، میان یهودیان این بحث مطرح شد كه آیا وظیفة ما تلاش برای كسب آزادی و حقوق برابر است یا اینكه باید به آرمان قوم كه همانا ماندن در تبعید و دوری از سرزمین فلسطین و تحمل اذیتها و وفاداری به آرمان مسیحایی است، پایبند بمانیم؟ هر یك از بزرگان به یكی از این دیدگاهها گرایش داشت از اینروی، كسانی كه به دنبال كسب آزادی و حقوق برابر بودند، معمولاً اشاره به آرمان مسیحایی را از نمازنامههای خود حذف میكردند تا خود را به حاكمیت سرزمینی كه در آن بودند، وفادار نشان دهند و به حقوق برابر برسند؛ اما در مقابل، برخی نیز به ادامة وضع خود راضی بودند و اعلام وفاداری به آرمانهای قوم از جمله آرمان مسیحایی را لازم میشمردند و این وضعیت سبب بروز اختلافات و گاهی درگیری میان یهودیان میشد.
نتیجهگیری
از مجموع آنچه در عهد عتیق، تلمود و قبالا دربارة مسیحا بیان شده است، میتوان به یك تصویر كاملاً انسانی از مسیح دست یافت كه برای نجات قوم بنیاسرائیل ظهور خواهد كرد. دلیل این مدعا آن است كه در میان اوصافی كه در كتب مقدس یهودی برای مسیح برشمرده شده است، نشانی از الوهیت دیده نمیشود. مجموعة اوصاف موعود بنیاسرائیل عبارتند از:
1. پادشاهی از جنس بشر؛
2. رهانندة قوم بنیاسرائیل؛
3. نابودی امتهای مشرك به دست او؛
4. مسیحا؛
5. تشكیلدهندة حكومت الهی بر روی زمین؛
6. حاكم بنیاسرائیل؛
7. پادشاهی از نسل داود؛
8. نهالی از تنة یسّی(پدر حضرت داودعلیهالسلام)؛
همة اینها اوصافی است كه انبیای بنیاسرائیل برای موعود برشمردهاند؛ اما سخنی از الوهیت او نگفتهاند.
منابع
ـ آشتیانی، جلالالدین، تحقیقی در دین مسیح، تهران، نگارش، 1368
ـ الحسینی، المعدی، اسرار التلمود، دمشق، دارالكتبالعربی،چاپ اول 2006 م.
ـ المسیری، عبدالوهاب، دایرةالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمهی مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای خاورمیانه، تهران چاپ اول 1380،
ـ خلیفه، حسن احمد محمد، تاریخالدیانة الیهودیه، مصر بی تا
ـ رضی، هاشم، ادیان بزرگ جهان، تهران بی تا
ـ رهبر، پرویز، تاریخ یهود، تهران، بی تا
ـ شاله، فلیسین، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ترجمهی خدایار محبی، تهران 1368
ـ فینلی، م، در جستجوی حقیقت، تهران، انتشارات حیات ابدی، 1360
ـ قزوینی، حاج بابا، رساله در رد یهودیت، نواب حامد حسین، قم، انتشارات حضور 1378
ـ كرینستون، جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، حسین توفیقی، قم، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان ومذاهب،1377
ـ علیایی، الیاس، دایرةالمعارف كتاب مقدس، محمدیان، بهرام و دیگران، تهران، انتشارات سرخدار، چاپ اول 1381
ـ هیوم، رابرتای، ادیان زندهی جهان، عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373
دکتر امیر خواص
* استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینیقدسسره.
[1]. شاله فلیسین، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ترجمة خدایار محبی، ص317.
[2]. از جمله ر.ک: هیوم رابرت ا ، ادیان زندة جهان، ترجمة عبدالرحیم گواهی، ص257؛ رضی هاشم، ادیان بزرگ جهان،
ص 460.
[3]. حسناحمد، محمد خلیفه، تاریخ الدیانة الیهودیه، ص 163
[4]. البته نمیتوان انكار نمود كه قطعاً انبیای بنیاسرائیل به پیامبران بعدی و از جمله حضرت عیسیعلیهالسلام قاعدتاً بشارت میدادهاند.
[5]. المسیری عبدالوهاب، دایرة المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمة مؤسسة مطالعات و پژوهشهای خاورمیانه،
ج 5، ص 319.
[6]. ایوب: 7. 8.
[7]. محمدیان بهرام و دیگران، دایرةالمعارف کتاب مقدس، ص512.
[8]. تکوین: 3 و 15.
[9]. نامه به غلاطیان4: 4ـ5؛ نامه به رومیان20
[10]. نامة اول یوحنا3: 8
[11]. دوم پادشاهان5: 1ـ14
[12]. لوقا4: 27؛ اعمال رسولان22: 21؛ نامه به رومیان15: 8ـ12
[13]. نامة یعقوب4:10؛ نامة پطرس5: 6
[14]. اعمال رسولان22: 16؛ قرنتیان6: 11؛ تیطس3: 5؛ اول یوحنا1: 7ـ9؛ مکاشفه1: 5
[15]. محمدیان، بهرام و دیگران، دایرةالمعارف کتاب مقدس، ص 512ـ513.
[16]. فینلی م اج، در جستجوی حقیقت، ترجمة ط میکائیلیان، ص17
[17]. نامة اول یوحنا.
[18]. تکوین: 10 و 49
[19]. قزوینی یزدی، حاج بابا، رسالهای در رد یهودیت، ص 181 ـ 182.
[20]. اول سموئیل 10:27
[21]. مانند هوشع3:5، حزقیال37: 24- 25 و ارمیا30: 9
[22]. کرینستون جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 20.
[23]. همان، ص 21-22.
[24]. فینلی، م اج، در جستجوی حقیقت، ط میکائیلیان، ص 17 ـ 18.
[25]. مزامیر، 16:22
[26]. مزامیر،10:16
[27]. اشعیا 11: 9-1
[28]. کرینستون جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 23-25.
[29]. اصطلاح باکره را متی از نسخة یونانی عهد عتیق اقتباس کرده است اما در نسخة عبری کلمة الماه بکار رفته است که به معنای نو عروس و زن جوان است نه باکره، زیرا کلمة عبری باکره، بتولاه است اما در ترجمة یونانی عهد عتیق، کلمة الماه به اشتباه به پارتنُس به معنای باکره ترجمه شده و متی در انجیل خود از نسخة یونانی استفاده کرده و کلمة باکره را آورده است.از جمله ر.ک: آشتیانی جلالالدین، تحقیقی در دین مسیح، ص144.
[30]. اشعیا، 14:7
[31]. همان،53: 12-9
[32]. فینلی، م اج، در جستجوی حقیقت، ص 20.
[33]. اشعیا40: 3ـ4
[34]. مرقس1: 2ـ3
[35]. محمدیان، بهرام و دیگران، دایرةالمعارف کتاب مقدس، ص 512.
[36]. فینلی، م اج، در جستجوی حقیقت، ص 21.
[37]. ارمیا 33: 25-26
[38]. همان،3: 17
[39]. کرینستون جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص30.
[40]. ارمیا23: 6
[41]. قزوینی یزدی، حاج بابا، رسالهای در رد یهودیت، ص 190.
[42]. حزقیال37: 14-11
[43]. اشعیا،45: 1
[44]. حجّی2: 23
[45]. زکریا 1: 17-14
[46]. همان، 12:11
[47]. فینلی م اج، در جستجوی حقیقت، ترجمة ط میکائیلیان، ص21.
[48]. کرینستون جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 34.
[49]. ملاکی4: 4ـ5
[50]. کرینستون جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 37.
[51]. تلمود که امروزه به شکل یک دایرةالمعارف در دسترس است، کتابی است که دربردارندة مجموعه احکام و روایات و سنت یهودی است و پیشینة شکلگیری و تألیف آن به پیش از میلاد مسیح میرسد گرچه تألیف آن به شکل یک مجموعه حدود دو قرن پس از میلاد توسط یهودا هناسی صورت گرفته و در طول زمان کاملتر شده است.
[52]. مانند دو کتابِ مکاشفهای باروک و عزرا که توسط نویسندگانی یهودی بلافاصله پس از سقوط دوم اورشلیم نوشته شده و با بیاناتی گیرا به توصیف زمان قبل از آمدن مسیحا میپردازند و بر عناصر فوق طبیعی تأکید میکنند.ر.ک: همان، ص 55-57.
[53]. الحسینی الحسینی المعدی، اسرار التلمود، ص 160.
[54]. کرینستون جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 65.
[55]. رهبر پرویز، تاریخ یهود، ص 174.
[56]. ر.ک: کرینستون جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 70 ـ 75.
[57]. المسیری عبدالوهاب، دایرة المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمة مؤسسة مطالعات و پژوهشهای خاورمیانه، ج 5، ص 323.
[58]. رهبر، پرویز، تاریخ یهود، ص 194 ـ 195.
[59]. المسیری عبدالوهاب، دایرة المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، پیشین، ج 5، ص 323.
[60]. کرینستون جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 86-8ا4.
[61]. ر.ک: همان، ص 94 ـ 100.
[62]. گائون به معنای عالیجناب، لقب دانشمندان یهود از پایان قرن ششم تا میانة قرن یازدهم میلادی است.
[63]. ر.ک: کرینستون جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 101 ـ 116.
[64]. المسیری عبدالوهاب، دایرة المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمة مؤسسة مطالعات و پژوهشهای خاورمیانه، ج5 ص 324 ـ 325.
[65]. کرینستون جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 117 ـ 147.