نویسنده: سید محمد بنیهاشمی
گاهی اسلام به همان اظهار زبانی اطلاق میشود که لازمهی آن، پذیرش و تسلیم قلبی نیست. حال باید دانست که گاهی نیز به عنوان «دین» از اسلام یاد میشود. دین یعنی کیش و آیین. دین الهی یعنی راه و رسم بندگی و آیین عبودیت در پیشگاه پروردگار متعال. در این صورت دین صرفاً با اظهار زبانی محقّق نمیگردد، بلکه حوزهی آن شامل قلب و اعتقادات هم میشود. از قرآن بشنویم:
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ». (1)
دین نزد خداوند، اسلام است.
«وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ». (2)
هر کس خواهان دینی غیر از اسلام باشد، از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت از زیانکاران است. ایمان به زبان، ایمان واقعی و راستین نیست، بلکه همان اسلام ظاهری و زبان است. به همین جهت امام سجاد (علیهالسلام) فرمودهاند که آنها به زبان اظهار ایمان کردند تا اینکه خونِ خود را حفظ کنند. ایمان حقیقی وقتی است که هم زبان و هم قلب انسان تسلیم گردد. در این آیات، از اسلام به عنوان دین نام برده شده؛ آن هم دینی که خدا فقط به آن راضی است و ثواب و آثار اخروی هم بر این دین مترتّب میشود. روشن است که این اسلام غیر از اسلام ظاهری است که فقط در دنیا منشأ بعضی آثار و احکام فقهی است و در آخرت هیچ فایدهای برای انسان ندارد.
اظهار اسلام به زبان
در احادیث ما از اسلام ظاهری که فقط آثاری دنیوی دارد، چنین تعبیر شده است:
اَلاِسْلامُ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ، و تُؤَدّی بِهِ الاَمانَةُ و تُسْتَحَلُّ بِهِ الفُروجُ. وَ الثَّوابُ عَلَی الایمانِ. (3)
بر اثر اسلام خون محفوظ میماند و امانت ادا میگردد و ازدواج حلال شمرده میشود. اما ثواب و پاداش بر ایمان بار میشود.
این آثار مربوط به همان اظهار زبانی است که فقط تا موقع زنده بودن انسان اعتبار دارد و از لحظهی مرگ به بعد، دیگر هیچ کدام باقی نمیماند. اینها بخشی از آثار دنیویِ اسلام است، اما اثری در سعادت اخروی ندارد. آنچه به دردِ آخرت انسان میخورد، فقط ایمان است که باید به این اسلام ظاهری افزوده شود. پس سعادت واقعی انسان فقط با ایمان تحقق پیدا میکند. زیرا برای یک مسلمان، سعادت واقعی مربوط به آخرت و قیامت اوست؛ نه یک سری احکامی که فقط در دنیا، تا وقتی که زنده است، معتبر میباشد. بنابراین آنها که به زبان اظهار اسلام کردهاند اما قلباً تسلیم خدا و رسول او نشدهاند، در آخرت هیچ بهرهای از اسلام ظاهری خود نمیبرند. گاهی هم در بعضی روایات از این اسلام ظاهری تعبیر به «ایمان به زبان» شده است:
فَاِنَّ قَوْماً آمَنوا بِاَلْسِنَتِهِمْ لِیَحْقِنُوا بِهِ دِماءَهُمْ، فَاَدْرَکْوا ما اَمَّلُوا. وَ اِنّا آمَنّا بِکَ بِاَلْسِنَتِنا وَ قُلوبِنا لِتَعْفُوَ عَنّا، فَاَدْرِکْنا ما اَمَّلْنا. (4)
گروهی با زبانهای خود ایمان آوردند تا خون خویش را حفظ کنند، پس به آرزوی خود رسیدند. و ما با زبان و قلب خود به تو ایمان آوردیم تا ما را عفو کنی، پس آرزوی ما را محقق گردان.
ایمان به زبان، ایمان واقعی و راستین نیست، بلکه همان اسلام ظاهری و زبان است. به همین جهت امام سجاد (علیهالسلام) فرمودهاند که آنها به زبان اظهار ایمان کردند تا اینکه خونِ خود را حفظ کنند. ایمان حقیقی وقتی است که هم زبان و هم قلب انسان تسلیم گردد. عفو و مغفرت الهی را هم تنها کسانی که قلباً ایمان آوردهاند، میتوانند امید داشته باشند. با ایمان زبانی فقط انتظار آثار دنیوی را میتوان داشت.
حقیقت اسلام
پس اسلام وقتی به عنوان دین مطرح میشود، همان اسلام حقیقی و تسلیم قلبی است که جدای از ایمان نیست، بلکه همراه با آن میباشد. در ذیل آیهی 19 آل عمران راجع به اسلام از ائمهی اطهار (علیهمالسلام) چنین آمده است:
اَلَّذی فیهِ الْایمانُ. (5)
آن (اسلامی) که در آن ایمان هست.
پس دین اسلام، اسلام ظاهری و اسلامِ منهای ایمان نیست، بلکه ایمان شرط تحقّق آن است. این اسلام حقیقی را امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چنین تعریف کردهاند:
لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَا یَنْسُبُهُ أَحَدٌ قَبْلِى وَ لَا یَنْسُبُهُ أَحَدٌ بَعْدِى إِلَّا بِمِثْلِ ذَلِکَ. إِنَّ الْإِسْلَامَ هُوَ التَّسْلِیمُ. وَ التَّسْلِیمَ هُوَ الْیَقِینُ. وَ الْیَقِینَ هُوَ التَّصْدِیقُ. وَ التَّصْدِیقَ هُوَ الْإِقْرَارُ. وَ الْإِقْرَارَ هُوَ الْعَمَلُ. وَ الْعَمَلَ هُوَ الْأَدَاءُ. إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَمْ یَأْخُذْ دِینَهُ عَنْ رَأْیِهِ وَلَکِنْ أَتَاهُ مِنْ رَبِّهِ فَأَخَذَهُ. إِنَّ الْمُؤْمِنَ یُرَى یَقِینُهُ فِى عَمَلِهِ. وَ الْکَافِرَ یُرَى إِنْکَارُهُ فِى عَمَلِهِ. (6)
اسلام را طوری معرفی میکنم که هیچ کس قبل از من و بعد از من جز با همین بیان تعریف نکرده و نخواهد کرد. (یعنی دقیقترین تعریفِ ممکن است.) اسلام عبارت است از تسلیم. و تسلیم همان یقین است؛ و یقین همان تصدیق. و تصدیق عبارت است از اقرار و اعتراف، و اقرار همان عمل، و عمل آن چیزی است که ادا میشود. مؤمن دین خود را از رأی خود نمیگیرد، بلکه دین او از جانب پروردگارش نزد او میآید و او آن را میگیرد. عمل مؤمن نشان دهندهی یقین اوست. و انکار کافر در عملش مشاهده میشود.
حضرت برای تعریف اسلام تعبیر «نسبت» را به کار بردهاند. نسبت یعنی شناسنامه. نسبت اسلام یعنی شناسنامهی اسلام و شناسنامه آن چیزی است که مشخصات ضروری صاحبش در آن موجود است. تعریف امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از اسلام چنین تعریفی است؛ یعنی خصوصیات ضروری اسلام در آن بیان شده است. حقیقت اسلام چیزی جز تسلیم نیست. روح بندگیِ خدا تسلیم به اوست و معرفت در واقع همان پذیرش و تسلیم نسبت به معرّفی خداست. بنابراین تعبیر «تسلیم» بسیار تعبیر رسایی است. لازمهی این تسلیم و نتیجهی آن، یقین است. یقین، آن باور قطعی است که در نفس آدمی رسوخ کرده، او را به اعتراف و تصدیق کامل در برابر پروردگارش میآورد. روح عمل هم عبارت است از اقرار و اذعان و رضا و تسلیم نسبت به خدای متعال که آثار خارجی (اداء) هم از آن ناشی میگردد. آنگاه تفاوت مؤمن و کافر در آن است که مؤمن تسلیم خداست و آنچه را خدا خواسته، به عنوان دین برمیگزیند، ولی کافر به آنچه خداوند فروفرستاده، کاری ندارد و به رأی و تشخیص خود آنچه را بپسندد، عمل میکند. در واقع کافر بنده و مطیعِ خدایش نیست و پیرو هوا و هوس خودش میباشد.
اصل تفاوت مؤمن با کافر در همین است. آنچه در عملِ این دو ظاهر میشود، منعکس کنندهی دلهای آنهاست. اگر مؤمن نماز میخواند، این عمل نشان دهندهی یقین قلبی اوست و تسلیم او را نسبت به خدای متعال ثابت میکند. پس صرف انجام اعمال خارجی، بندگی و عبودیتِ او را ثابت نمیکند، بلکه این اعمال، تابلوی اعتقاد قلبی اوست. همچنین کافر، نماز نخواندنش آینهی قلب عَنود و روح سرکش اوست. این حالتِ انکار و جُحود است که کفر میآورد؛ همانطور که روح انقیاد و تسلیم است که شخص را مؤمن میکند. این تسلیم و سرسپردگی همان معرفت اختیاری است که آن را با ایمان یکی دانستیم.
نمایش پی نوشت ها:
1. آل عمران / 19.
2. آل عمران / 85.
3. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب أنّ الاسلام یحقن به الدّم...، ح 1 از امام صادق (علیهالسلام).
4. بحارالانوار، ج 98، ص 88، از اقبال الاعمال (بخشی از دعای ابوحمزهی ثُمالی).
5. تفسیر برهان ج 1 ص 274.
6. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب نسبة الاسلام، ح 1.
منبع مقاله :
بنیهاشمی، سید محمد؛ (1390)، معرفت و بندگی سلسله درسهای مهدویت (حلقه اول)، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ دوم.