بررسی پرسشها و ابهاماتی درباره مرگ،
قبض روح و تأثیر دعا کردن در تأخیر افتادن مرگ
وقتی خداوند از فرشتهها – و نهتنها یک فرشته- به عنوان مأمور قبض روح یاد میکند نشان میدهد که این مسئولیت مهم بر عهده جمعی از فرشتههاست. البته این نکته را هم باید در نظر داشت که فرشتهها موجوداتی مجرد هستند و تجرد روحی آنها موجب میشود که دایره نفوذ و عملشان فوقالعاده گسترده باشد. چون یک وجود مجرد از ماده میتواند بر عالم ماده احاطه بسیاری داشته باشد و به همین دلیل حتی اگر یک فرشته هم مأمور قبض روح بود، باز هم مشکلی ایجاد نمیشد. چون جنس وجودی فرشتهها مجرد از عالم ماده است. پس اینکه ملکالموت واسطه قبض روح است مانند این است که خدای متعال زنده کردن مردهها را در روز قیامت به اسرافیل سپرده است، یا رزق را به وسیله میکائیل و وحی را به وسیله جبرئیل روحالامین میکند.
مأمور یا مأموران قبض روح
طبق روایات و احادیث، حضرت عزرائیل را به عنوان فرشته مأمور قبض روح میشناسیم. آیا گرفتن روح همه انسانها در زمان جان دادن و رحلت از این دنیا توسط حضرت عزرائیل انجام میشود و یا فرشتههای دیگری هم در این کار مأمور هستند؟
در آیات قرآن کریم حدود 12 بار در خصوص توفی و مرگ صحبت شده و اطلاعاتی در این باره داده شده است. بر اساس این آیات، مشخص میشود که گرفتن روح انسانها بر عهده تنها یک فرشته مشخص نیست. یعنی این طور نیست که فقط حضرت عزرائیل مسئول گرفتن روح انسان باشد. بلکه فرشتههایی در این امر مهم مسئولیت دارد و از طرف خدای متعال مأمور قبض روح هستند تا روح انسانها را از این دنیا به عالم دیگر منتقل کنند.
این مطلب در آیات قرآن هم عنوان شده است؟
بله. به عنوان مثال در سوره انعام میخوانیم: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» به این معنا که «وقتی زمان مرگ یکى از شما برسد، فرستادگان ما روح او را قبض مىکنند.» دقت داشته باشید که کلمه «توفی» به این معنی است که چیزی را به طور کامل بگیریم. به عنوان مثال توفی قرض از بدهکار به این مفهوم است که قرض را به طور کامل و تا ریال آخر از بدهکار پس بگیریم.
با این وجود چرا در بعضی از آیات قرآن این مسئول به ملکالموت منتسب شده است؟
اینکه در بعضی از آیههای قرآن قبض روح به ملکالموت یا همان فرشته مرگ نسبت داده شده به این علت است که او بزرگ فرشتههای مأمور قبض روح و فرمانده آنها است، یعنی او همان کسی است که در احادیث از او با نام عزرائیل یاد شده است.
از طرف دیگر در بعضی از آیات قرآن میخوانیم که قبض روح و گرفتن جان انسانها به خدای متعال نسبت داده شده، به این معنا که خداوند جان انسانها را میگیرد. این نکته هم با این موضوع که فرشتهها مأمور قبض روح آدم باشند تناقضی ندارد. چون در نهایت میدانیم که این کار به امر خداوند متعال و به اذن و اراده الهی انجام میشود و فرشتهها و ملکالموت در این میان واسطه عمل هستند. چنانکه خدای متعال در این باره در سوره زمر میفرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها؛ خداوند جانها را در موقع مرگ مىگیرد.»
به عبارت دیگر گاهی کاری با واسطه انجام میشود. در این مورد یا کار را به همان واسطه عمل نسبت میدهند و یا گاهی آن را به کسی نسبت میدهند که اسباب و شرایط کار را فراهم کرده و بانی و امرکننده کار است. همان طور که در سوره زمر میفرماید: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ؛ خدا جانها را میگیرد» و در سوره سجده این عمل را به ملکالموت نسبت میدهد و میفرماید: «یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ؛ جان شما را ملکالموت میگیرد.» در عین حال در سوره انعام هم این کار را منسوب به فرشتههای الهی میداند: «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا؛ جان او را رسولان ما گرفتند.» پس اینکه ملکالموت واسطه قبض روح است مانند این است که خدای متعال زنده کردن مردهها را در روز قیامت به اسرافیل سپرده است، یا رزق را به وسیله میکائیل و وحی را به وسیله جبرئیل روحالامین میکند.
البته در مورد قبض روح اختلاف مرتبهای اسباب وجود دارد. آن کسی که روح انسان را میگیرد و قبض میکند، فرشتهها هستند که از سوی ملکالموت فرستاده میشوند. سبب دورتر از آنها خود ملکالموت است که فرمانده و مافوق فرشتههاست و دستور خداوند را در وهله اول او اجرا میکند. خداوند هم مافوق همه آنها بوده و بر همه احاطه دارد که به اصطلاح مسببالاسباب است. این مثال را اگر بخواهیم به کارهای معمولی تشبیه کنیم مثل عمل نوشتن است که هم به خودکار نسبت میدهیم و میگوییم خودکار خوب مینویسد، هم به دست و انگشتان نسبت میدهیم و میگوییم دست فلانی در نوشتن روان است و هم به انسان نسبت میدهیم و میگوییم فلانی خوب مینویسد یا خوشخط است.
مفهوم تجرد فرشتهها
سؤال :
چطور یک فرشته میتواند در آن واحد جان چندین انسان را بگیرد؟
وقتی خداوند از فرشتهها – و نه تنها یک فرشته- به عنوان مأمور قبض روح یاد میکند نشان میدهد که این مسئولیت مهم بر عهده جمعی از فرشتههاست. البته این نکته را هم باید در نظر داشت که فرشتهها موجوداتی مجرد هستند و تجرد روحی آنها موجب میشود که دایره نفوذ و عملشان فوق العاده گسترده باشد. چون یک وجود مجرد از ماده میتواند بر عالم ماده احاطه بسیاری داشته باشد و به همین دلیل حتی اگر یک فرشته هم مأمور قبض روح بود، باز هم مشکلی ایجاد نمیشد. چون جنس وجودی فرشتهها مجرد از عالم ماده است.
در این مورد روایتی از امام صادق علیه السلام درباره ملکالموت یا همان فرشته مرگ نقل شده با این مضمون که آن حضرت فرمودهاند: «وقتی پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله از ملکالموت درباره احاطه او بر جهان پرسش کردند، او در جواب گفت: ما الدنیا کلها عندى فیما سخرها اللَّه لى و مکننى علیها الا کالدرهم فى کف الرجل یقلبه کیف یشاء» به این معنی که این جهان و هر آنچه که در آن وجود دارد با تسلط و احاطهای که خدای متعال به من عنایت فرموده است، در نزد من مانند سکهای است که در دست انسانی باشد که هر طور بخواهد آن را میچرخاند. این روایت در جلد دوم کتاب تفسیر برهان نوشته شده است.
البته در روایت دیگری نوشته شده شخصی همین سؤال را از امام صادق علیه السلام پرسید که با اینکه در یک ساعت در دنیا هزاران نفر که تعدادشان را جز خدا کسی نمیداند میمیرند، چطور ممکن است که ملکالموت به قبض روح همه آنها در یک زمان برسد؟ امام صادق علیه السلام در جواب فرمودند: خداوند متعال برای ملکالموت کارکنان و یاورانی از فرشتهها قرار داده که او نسبت به آن فرشتهها به منزله فرمانده است. وقتی ملکالموت امر قبض روح بندهای را از خدا دریافت میکند، هر فرشتهای را به مأموریتی میفرستد و آنگاه خدای متعال ارواح را از ملکالموت میگیرد.
حقیقت انسانی ما روح ماست، نه بدن مان
اینکه گفته میشود «خدا شما را میگیرد» و یا «ملکالموت شما را میگیرد» چه معنایی دارد؟ چطور این عمل را ما به مرگ تعبیر میکنیم در حالی که خداوند آن را قبض کردن نامیده است؟
این نکته مهمی است که خداوند از گرفتن انسان یاد کرده و آن را دلیلی بر پایداری و بقای روح و جان انسان عنوان میکند. بعضی از کافران در دوره صدر اسلام این سؤال را مطرح میکردند که وقتی مردیم و در خاک دفن شدیم و استخوان و گوشت ما از بین رفت، چطور دوباره زنده میشویم؟ البته این سؤال فقط به آن زمان تعلق ندارد. امروز هم مشاهده میکنیم بعضی افراد که همان بنا را گذاشته و سؤالاتی از این دست مطرح میکنند.
در جواب همین افراد است که خداوند میفرماید: آن چیزی که در زمین دچار استهلاک میشود و از بین میرود، شما نیستید، بلکه بدن شماست. اما خود انسان را ملکالموت میگیرد و ضبط میکند. پس انسان غیر از این بدنی است که ما مشاهده میکنیم. این بدنی که در این دنیا با آن سر و کار داریم فقط ابزاری است که بتوانیم در دنیا به امور خودمان برسیم. این بدن در زمین از بین میرود ولی انسانها همان نفوس بشری هستند از بین رفتنی نیستند. این روح همانی است که حقیقت انسان است و در زمان رفتن از این دنیا توسط ملکالموت و فرشتههای مأمور قبض روح، ضبط میشود.
به عبارت دیگر آن حقیقت انسانی که از آن به «من» تعبیر میکنیم همان روح ماست، نه این جسم مادی. این طور نیست که فکر کنیم روح بخشی از انسان است یا صفت اوست. بلکه روح همان حقیقت بشری است و جسم ظرفی است که کارهای دنیایی را از طریق آن انجام میدهیم. همین «من» است که انسانیت انسان توسط آن محقق میشود، همان است که درک میکند، تصمیم میگیرد، اراده میکند و کارها را به وسیله بدن و اعضای مادی آن انجام میدهد. در این شرایط، بدن چیزی جز وسیله و ابزار کار روح در کارهای مادی نیست. البته فقط کارهای مادی روح به وسیله بدن انجام میشود، در حالی که روح کارهای معنوی خود را بدون نیاز به بدن انجام میدهد. بر همین اساس با قبض کردن روح توسط ملکالموت یا فرشتههای قبض روح، چیزی از انسان کم نمیشود.
اجل معلق و اجل حتمی
سؤال دیگری که درباره مرگ و قبض روح مطرح میشود آن است که در میان روایتها و احادیث، با عبارتهایی مثل «اجل معلق» و «اجل مسمی» برخورد میکنیم. منظور از این عبارتها چیست؟ چرا مرگ با دو عبارت یاد شده است؟
در آیه دوم سوره مبارکه انعام، مرگ را با این تعبیر معرفی فرموده است که: «قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ». امام صادق علیه السلام درباره معنی این آیه فرمودهاند که این دو اجل همان اجل حتمی و اجل معلق هستند. منظور از اجل معلق این است که خداوند هر چه بخواهد با آن میکند، اما اجل حتمی همان مرگ حتمی است.
چه تفاوتی میان این دو وجود دارد؟
مرگ حتمی یا اجل حتمی یا اجل مقضی همان مرگی است که در هر سال در شب قدر تعیین میشود. یعنی در شب قدر مشخص میشود که تا شب قدر سال آینده چه کسانی از دنیا خواهند رفت و ملکالموت مسئول گرفتن جان چه کسانی است. این مرگ حتمی است و تغییری در آن وجود ندارد و حکم آن در همان شب قدر به امام زمان علیه السلام ارائه شده و به ملکالموت ابلاغ میشود. این مرگ همان مرگی است که خدای متعال درباره آن میفرماید: «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ؛ و هنگامى که سرآمد و اجل آنها فرارسد، نه ساعتى از آن تأخیر مىکنند و نه بر آن پیشى مىگیرند.» درواقع مرگ حتمی زمان مشخص و دقیقی دارد و لحظهای زمان آن تغییر نمی کند.
اما اجل معلق، مرگی است که مشیت و اراده خدای متعال در آن کارگر و مؤثر واقع است، یعنی اگر خداوند بخواهد مدت آن را جلوتر و یا عقبتر میاندازد. اگر بندهای کار نیکی انجام بدهد، صدقه بپردازد، صلهرحم را به جا بیاورد، به پدر و مادرش نیکی کند، دعا کند و کارهایی از این نوع میتواند زمینه رضای الهی را فراهم کرده، بر طول عمر او اضافه کند و مرگش را که همان اجل معلق است به تعویق بیندازد. اما دعا کردن برای طول عمر در اجل قطعی و مسمی کارگر نمیافتد چون امر آن حتمی است. پس تأخیر و تقدیم در مرگ حتمی وجود ندارد ولی زمان اجل معلق به اراده الهی بستگی دارد.
منبع:
تسنیم
عقیق
گفتوگویی که با حجتالاسلام رضا محمدی، کارشناس دینی