امام صادق(ع) و مسأله تقیّه
نویسندگان: مهدى سلطانى
منبع: فرهنگ کوثر 1382 شماره 58
یکى از روشهاى عقلایى رایج در میان ملل و نحل، «تقیّه» است. این شیوه که به معنى خوددارى از افتادن به دام خطر و مهلکه مىباشد، در اسلام نیز با عمل عمّار بن یاسر و تأیید پیامبراسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، سپرى براى حفظ جان مسلمانان در مواقع خطر شناخته شد و به گفته ائمه معصومین علیهمالسلام جزء دین و آیین اسلام واقع شد.
«تقیّه» ازمهمترین عواملى است که باعث شد شیعیان در طول تاریخ خونبار خود به حفظ مکتب و عقایدشان پرداخته و آن را به دست ما برسانند. به همین جهت، یکى از معتقدات کلامى ـ فقهى شیعه و عملکردهاى تاریخى آن براى حفظ موجودیّتش در برابر اکثریت غیر شیعه یا غیر مسلمان محسوب مىگردد.
نکته قابل توجّه دیگر، آن است که تقیّه یک رفتار طبیعى بشرى است و در عرف اکثر اقوام و ملل در سراسر تاریخ سابقه دارد و مخصوص مذهب شیعه نبوده است؛ بلکه واکنش فرد یا قوم مقهور یا در اقلیت است که توان رویارویى و مبارزه مستقیم را نداشته یا اصولاً چنین مبارزهاى به صلاحشان نبوده و موجودیّت آنها را تهدید مىنموده یا مىنماید. نتیجه آن که، تقیّه سپرى است که عقل در مقام خطرهاى مهلک از آن بهره مىگیرد. و علاوه بر این که جواز اجتماعى و عرفى دارد، شرع نیز ـ که عقل کل است ـ آن را امضا نموده و وظیفه دانسته است.
در این مقاله ما بر آنیم که با سیرى اجمالى در معناى تقیّه، تاریخچه و جایگاه آن در اسلام، برخى پیچیدگىها و شبهههاى مربوط به آن را رفع نموده و تقیّه را از دیدگاه امام صادق علیهالسلام مورد بحث و بررسى قرار دهیم. امید است که خدمتى باشد به آستان مقدّس اهلبیت علیهمالسلام و عرصه علم و دانش.انشاءاللّه.
سیرى در معناى تقیّه
الف) معنى لغوى تقیّه
لغت تقیّه از دو جهت مادّه و هیئت، قابل بحث و بررسى است:
از جهت مادّه، حروف اصلى آن «وقى» مىباشد که واو آن به «تا» تبدیل شده است. بنابراین اصل آن «وقیّه» بوده و از این جهت، هم ریشه با لغت تقوا مىباشد که اصل آن «وقوى» بوده است.
مصدر ثلاثى مجرّد آن «وقى» و «وقایة» است به معناى «صیانت» و «نگهدارى».1
همچنین به معناى حفظ نفس از عذاب و گناه به وسیلهّ عمل صالح مىباشد.2
از جهت هیئت و صیغه، کلمه تقیّه بر وزن فعلیة مىباشد و در مصدر یا اسم مصدر بودن آن اختلاف است.3
در هر صورت، ثلاثى مجرّد مىباشد و تاى آن، تاى وحدت است. چون این نکته را یادآور مىشود که همیشگى نیست و در موارد خاصّى انجام مىپذیرد.4
ب) معنى و تعریف اصطلاحى تقیّه
تقیّه در علوم مختلف همانند تفسیر، حدیث، فقه، اصول فقه و کلام مورد تعریف اصطلاحى واقع شده است. اما با توجّه به تشابه فراوان این تعاریف و نیز عدم تصریح مؤلّفان به مورد نظر قرارگرفتن اصطلاح علمى خاص و نیز ورود آن در قرآن و استفاده فراوان آن در روایات، این نتیجه حاصل مىشود که تقیّه همانند کلماتى چون صلاة، حقیقتى غیر مختص به علمى خاص یافته و شدّت رواج آن در میان مسلمانان باعث شده که حقیقتى شرعیّه یا لااقل متشرّعه یابد. پس منظور از معنا و تعریف اصطلاحى آن، تعریف در عرف مسلمانان و به عبارت دیگر، معناى آن در عرف متشرّعه ـ اعم از سنّى و شیعه ـ مىباشد.
برخى آن را مخصوص به علم فقه، اصول و کلام دانستهاند5؛ که صحیح به نظر نمىرسد، زیرا چنان که ذکر گردید، در علوم دیگرى همانند تفسیر و حدیث کاربرد داشته و تعریف یا مفهوم ذکر شده براى آن باید به گونهاى باشد که در آن علوم نیز کار آمد محسوب گردد.
فقهاى شیعه و اهل سنّت از تقیّه مفاهیم و تعاریف مختلفى ارائه نمودهاند که چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذکر مىگردد:
1. شیخ مفید: «تقیّه، پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به حق و پنهانکارى با مخالفان حق و پشتیبانى کردن از آنان در آنچه ضرر دین و دنیا را در پى دارد. هرگاه به «ضرورت تقیّه» ظنّ قوى پیدا کنیم، تقیّه واجب است و هرگاه ندانیم یا ظنّ قوى نداشته باشیم که آشکار گردیدن و نمودن حق ضرورى است، تقیّه واجب نیست.»6
2. امین الاسلام طبرسى: «تقیّه، عبارت است از: خلاف اعتقاد قلبى را به زبان آوردن به جهت ترس بر جان.»7
تعریف فوق، داراى اشکالهایى است:
1. تقیّه منحصر به زبان نیست، بلکه در عمل نیز مىباشد.
2. حق بودن معتقد و باور قلبى در این تعریف بیان نشده است.
3. با انحصار تقیّه به ترس، این تعریف تقیّه مداراتى را در برنمىگیرد.
4. در موارد ترس نیز تقیّه منحصر به ترس بر جان نیست، بلکه ترس در مورد برادران دینى و نیز خود دین را هم شامل مىشود.8
3. شیخ مرتضى انصارى: «اسم است براى اتقى ـ یتقى و تاء در آن بدل از واو است. مقصود از آن در فقه، موافقت کردن با دیگرى است در کردار و گفتارى که مخالف با حقّ است، براى نگه داشتن جان خویش از زیان او.»9
4. سیّد حسن بجنوردى: «موافقت کردن با دیگرى است در گفتار، کردار یا رها نمودن کارى که انجام دادن آن واجب است و در باور انسان بر خلاف حق است براى نگهدارى خویش یا کسى که او را دوست دارد، از زیان.»10
5. آلوسى حنبلى: «تقیّه، حفظ جان یا آبرو یا مال از شرّ دشمنان است، دشمنانى که دشمنى آنها مبتنى بر اختلاف دینى مىباشد؛ مانند کافران و مسلمانان از فرقههاى دیگر، یا دشمنانى که دشمنى آنها به جهت اغراض دنیوى مانند مال و سلطنت مىباشد.»11
4. محمّد رشید رضا: «تقیّه، گفتار یا کردار مخالف است با حق، به جهت حفظ از ضرر.»12
7. ابن حجر عسقلانى: «تقیّه، پرهیز از اظهار مسائل درونى همانند باورها و غیر آن براى دیگرى است.»13
تاریخچه تقیّه
الف) تقیّه قبل از اسلام
از نظر روایات شیعه، مسأله تقیّه پیشینهاى بس کهن دارد. زیرا اوّلین مورد آن را به دومین پیامبر الهى؛ یعنى شیث (هبةاللّه) فرزند حضرت آدم علیهالسلام نسبت مىدهند که پس از قتل هابیل به دست قابیل، از برادرش قابیل به جهت حفظ جان خود تقیّه نمود.14 پس از آن در بعضى از روایات، تقیّه به عنوان سنّت حضرت ابراهیم علیهالسلام مطرح شده است15، که شاید بتوان از کلمه سنّت مداومت آن نزد آن حضرت را استنباط نمود. چرا که در سیره آن حضرت در مواردى همچون: برخورد با پرستندگان ستارگان، ماه و خورشید با گفتن «هذا ربّى»16 و نیز گفتن «انّى سقیم»17 در مقابل دعوت همشهریان او براى خروج از شهر و بالاخره بر زبان راندن جمله «بل فعله کبیرهم»18 در مقابل سؤال بت پرستان از شکننده بتهایشان، گونههایى از تقیّه و توریّه را مىتوان مشاهده کرد.19
چارهاى که حضرت یوسف علیهالسلام براى نگه داشتن برادرش نزد خود اندیشید، به عنوان شاهدى دیگر براى تقیّه پیامبران در روایات شیعه ذکر شده است.20 در آن مورد ندا دهندهاى از سوى آن حضرت به کاروان برادران یوسف نسبت دزدى داد21 که طبق بعضى از روایات، مراد یوسف علیهالسلام از این خطاب، دزدیدن خود او از سوى برادرانش بوده است، نه دزدى پیمانه پادشاه.22
مأموریت یافتن حضرت موسى و هارون علیهماالسلام به سخن گفتن با نرمش «قولاً لیِّناً» با فرعون23 نیز در روایات به عنوان موردى دیگر براى تقیّه ذکر شده است.24 که تقیّهاى بودن این عمل یا به جهت اخفاى بخشى از حقایق و واقعیّات و تکیه بر توحید تنها و یا از باب تقیّه مداراتى بوده است.
داستان مؤمن آل فرعون؛ یعنى حبیب نجّار در زمانى که فرعون ادّعاى خدایى کرده و با خدا پرستان به ستیز برخاسته بود و آنها را به قتل مىرساند، در ظاهر با آداب و رسوم و فرهنگ فرعونى هماهنگ بود اما در باطن، وى خداپرست بود و از موسى علیهالسلام حمایت مىکرد و این امر تا زمانى که فرعون تصمیم به قتل موسى علیهالسلام گرفت، ادامه داشت؛ از موارد دیگر تقیّه بود که به وسیله آن، جان و ایمان خود را از تجاوز و تعدّى فرعونیان نجات داد.25 بدیهى است که مؤمن آل فرعون این سیاست را از کسى نیاموخته بود، بلکه به اقتضاى عقل و خرد خویش عمل نمود و سیاست عملى او به عنوان «تقیّه» به دلیل آنکه حکم عقل بود، مورد تأیید «شرع» قرار گرفته و به عنوان رفتارى معقول و پسندیده به صورت وحى بر پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم نازل گردید.26
تقیّه اصحاب کهف، در روایات شیعه به عنوان نقطه اوج تقیّه مطرح شده است.27 زیرا آنان بدین جهت، حتّى اظهار شرک نیز مىنمودند.28
در حقیقت باید متذکّر شد که تقیّه از جمله احکام امضایى شارع در طول تاریخ زندگى عقلا و بشر محسوب مىگردد و اینکه برخى از کماندیشان و معاندان شیعه آن را نوعى دروغ و نفاق تلقّى نموده و از بدعتهاى شیعه دانستهاند و بدین منظور پیروان مکتب امام و ولایت را به دورویى و مصلحت اندیشى متّهم کردهاند، نوعى اهانت به شمار آمده و آنها سخت در اشتباهند.29ـ30
ب) تقیّه در اسلام
با ظهور اسلام و تجلّى وحى در جزیرةالعرب و گرایش افراد به آن، حسّاسیت قریش و گروههاى دیگر علیه اسلام و پیروان آن برانگیخته شد و سختگیرىهاى شدید تا حدّ قتل و کشتار علیه آنها آغاز گردید، چنان که یاسر و همسر او سمیّه را به جرم پذیرش «اسلام» به قتل رساندند. ولى فرزند ایشان عمّار با درایتى خاص، تنها راه نجات جان خود را در آن دید که به ظاهر مطابق میل آنها سخن بگوید، از این رو با اظهار تبرّى لفظى از حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، از آسیب آنها در امان ماند. اما یاران پیامبر او را متّهم به ارتداد نموده و به رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم گفتند: عمّار، کافر شده است. حضرت فرمود: «هرگز! وجود عمّار از سر تا پا، پر از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او درآمیخته است.»
وقتى عمّار سرافکنده به حضور پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم رسید و با گریه گفت: یا رسولاللّه! کفّار قریش باعث شدند از تو تبرّى جویم و خدایان آنها را به نیکى یاد کنم. پیامبر اشکهاى او را پاک کرد و فرمود: «اگر بازهم از تو چنین خواستند، مطابق درخواست آنها سخن بگو.»31 سپس این آیه نازل شد:
«مَنْ کفر باللّه مِن بعد ایمانه الاّ من اکره و قلبه مطمئنّ بالایمان»؛ کسى که پس از مؤمن شدن کافر شود، مرتد خواهد بود مگر کسى که مجبور به کفرگویى شود، در حالى که قلب او به ایمان قرص و محکم باشد.32
با نزول این آیه و امضاى عملکرد عمّار توسط پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، «تقیّه» به عنوان سنّتى عقلایى در جامعه اسلامى و سپرى براى نجات جان افراد مسلمان در مواقع خطر قرار گرفت. پس «تقیّه» همان گونه که از نام آن پیداست، حافظ و نگهبان افراد مبتلا در شرائط دشوار است.
همیشه از تقیّه در مواقع لزوم استفاده مىشده و تاریخ رواج آن از آغاز بعثت رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم تا پایان غیبت صغرى مىباشد.33
از دیدگاه علماى شیعه و سنّى
هرچند تقیّه شیوهاى عقلایى و فراگیر است و هیچ عاقلى با جواز آن براى حفظ جان مخالف نیست، اما در موجبات، اهداف، موارد و احکام آن، میان علماى شیعه و سنّى اختلاف است.
از نظر اهلسنّت، تقیّه تنها جهت حفظ نفس جایز است، اما از نظر علماى شیعه، تقیّه براى جلوگیرى از هر مهلکه و زیانى که مندوحه نداشته باشد، جایز است.34
از جهت مورد و کاربرد، علماى سنّى تقیّه را تنها در برخورد با غیر مسلمانانِ خطرناک جایز مىدانند؛ یعنى هرگاه مسلمانى در جمع غیر مسلمانان قرارگرفت و نتوانست به عقیده و آرمان دینى خود عمل کند، براى رهایى از زیان و ضرر آنها مىتواند تقیّه کرده و به ظاهر با آنها هماهنگ شود.35 دلیل آنها این است که مدرک تقیّه، آیه 106 سوره نحل است.
ولى علماى شیعه به پیروى از ائمّه معصومین علیهمالسلام تقیّه را به اقتضاى عقل در تمام مواقعى که مؤمن در مخاطره قرار مىگیرد، جایز مىدانند، چه این خطر از ناحیه کفّار باشد یا از ناحیه پیروان مذاهب اسلامى که با عقیده و مذهب او مخالف هستند.
با نگاهى به تاریخ اسلام در مىیابیم که اوج بحث تقیّه و ملاحظهکارىهاى شیعه، در زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام و با سفارش و توصیه آن دو امام بزرگوار بوده که دلیل آن نیز شرارتهاى حکومتهاى بنىامیّه و بنىعباس و حامیان آنها بوده است.
حاکمان این قوم هرچند به ظاهر مسلمان بودند، اما به دلیل این که خطر آنها دست کمى از خطر کفّار نداشت، ائمّه معصومین علیهمالسلام پیروان خود را توصیه به تقیّه مىکردند. بنابر این، از نظر علماى شیعه در هرجا که خطرى از ناحیه کافر یا مسلمان، مؤمنى را تهدید نماید، تقیّه لازم است.
اما از نظر حکمى نیز میان علماى شیعه و سنّى اختلاف است. اهل سنّت، تقیّه را به این معنا جایز مىدانند که فرد مسلمان هنگامى که خود را در خطر مرگ ببیند مىتواند در برابر دشمنِ کافر سرسختانه به عقیده خود عمل کند هرچند به قیمت جان او تمام شود و یا مىتواند تقیّه کند و با دشمن همگام گردد. ابن کثیر دمشقى مىگوید: «اتّفق العلماء على انّ المکره على الکفر یجوز له ان یوالى ابقاء لمهجته و یجوز له ان یأبى کما فعل بلال رضىاللّه عنه؛ تمام علما اتّفاق نظر دارند که شخص مجبور به کفر گویى مىتواند براى حفظ جان خود با کفّار دوستى کند و نیز مىتواند امتناع نموده و تسلیم آنها نشود، چنان که بلال(رض) در برابر کفّار تسلیم نشد.»36
زمخشرى ـ از مفسّران اهل سنّت ـ نیز در این باره مىگوید:
«فان قلت اىّ الامرین افضل، فعل عمّار ام فعل ابویه؟ قلتُ بل فعل ابویه لانّ فى ترک التّقیة و الصّبر على القتل اعزازاً للاسلام؛ اگر بگویى کدام یک از دو عمل بهتر است، کار عمّار یا کار پدر مادر او؟ من مىگویم کار پدر و مادر او بهتر است؛ چون در ترک تقیّه و صبر و تحمّل در برابر کشته شدن، عزّت اسلام نهفته است.»37
بنابراین، حکم تقیّه از نظر علماى سنّى حدّاکثر، ترخیص است نه عزیمت. اما از نظر علماى شیعه به پیروى از ائمّه معصومین علیهمالسلام تقیّه براى حفظ نفس از خطر قتل، واجب است. شیخ طوسى در این باره مىگوید: «والتّقیّة عندنا واجبة عند الخوف علىالنّفس؛ تقیّه در نظر علماى شیعه هنگام ترس از کشته شدن واجب است.»38
تقیّه، عزیمت است نه ترخیص
با توجّه به این که عمل به تقیّه و یا ترک آن بستگى به تشخیص فرد گرفتار دارد دیگرجایى براى توهّم باقى نمىماند که گفته شود «تقیّه، ترخیص است نه عزیمت» و حال آن که اهل سنّت تقیّه را ترخیص مىدانند.39 منشأ این توهّم آن است که آنها تقیّه را یک وظیفه و حکم تکلیفى نمىدانند، بلکه آن را یک عمل مباح تلقّى مىکنند. در صورتى که حفظ نفس، از اهمّ تکالیف است و مؤمن همان گونه که وظیفه دارد نماز بخواند، موظّف است خود را از خطر مصون بدارد. امام صادق علیهالسلام در تفسیر آیه شریفه «ولا تلقوا بایدیکم الى التّهلکة»، با دست خود، خویش را به هلاکت نیندازید40؛ مىفرماید: این آیه مربوط به تقیّه است.41
با توجّه به این که حکم در آیه، نهى است و نهى از نظر اصولى، ظهور در حرمت دارد. پس تقیّه یک حکم تکلیفى است نه این که ترخیص و اباحه باشد و اگر افرادى مانند میثم تمّار و عبد بن حذافه و شخص گرفتار مسیلمه کذّاب به تقیّه عمل نکردند، دلیل بر نقض تکلیفى تقیّه نیست؛ زیرا تشخیص عمل به تقیّه، مانند هر تکلیف دیگرى، به علم خود مکلّف مربوط مىشود و آنها وظیفه خود را آن گونه تشخیص دادند که عمل کردند.42
حدّ نهایى تقیّه
باید دانست کاربرد تقیّه که در جهت مصلحت مؤمنان و مسلمانان جعل شده است، داراى حدّى است که فراتر از آن جایز نخواهد بود؛ به این معنا که تقیّه براى حفظ جان، آرمان و عقیده تجویز شده است. حال اگر تقیّه کارایى خود را از دست بدهد و دشمن بهگونهاى شریر و ستمکار باشد که در هر حال قصد نابودى مؤمن را داشته باشد، در آنجا تقیّه جایز نیست، بلکه باید مقاومت کرد. امام باقر علیهالسلام در این باره مىفرماید:
«انّما جعل التّقیّة لیحقن بها الدّم فاذا بلغ الدّم فلیس تقیّة؛ همانا تقیّه قرار داده شده است براى اینکه خونها مصون بماند، پس هرگاه کار به قتل و خونریزى کشید، دیگر تقیّه روا نیست.»43
یعنى اگر وضعیت به گونهاى باشد که مؤمن و مسلمان با دشمن مماشات کنند یا نکنند، در هر حال کشته مىشوند، در این صورت تقیّه جایز نیست و اگر در تاریخ مىخوانیم که افرادى به رغم حکم تقیّه، با دشمن مدارا نکرده و کشته شدهاند، بر این اساس است؛ یعنى براى آنها ثابت گردیده بود که دشمن در هر حال آنها را خواهد کشت، از این رو تقیّه نکرده و در جهاد با دشمن کشته شدهاند. به عنوان نمونه، در ماجراى شهادت امام حسین علیهالسلام ، براى آن حضرت ثابت شده بود که یزید به هر صورت او را به شهادت خواهد رساند، لذا آن حضرت تقیّه نکرد.
تقیّه در زمان معصومان علیهمالسلام
محدوده تاریخى تقیّه در زمان معصومان علیهمالسلام ، همان گونه که ذکر گردید، از ابتداى بعثت پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم تا پایان غیبت صغرى مىباشد و به چهار دسته تقسیم مىشود:
1. تقیّه سیاسى؛
2. تقیّه اجتماعى؛
3. تقیّه فقهى؛
4. تقیّه کلامى؛
منظور از تقیّه سیاسى، تقیّه معصوم علیهالسلام در هنگام مواجهه با قدرتهاى حاکم است.
مقصود از تقیّه اجتماعى، تقیّه در هنگام برخورد با عامّه (اهل سنّت) است که به کیفیتهاى مختلفى همچون: مدارات در هنگام معاشرت با آنها، شرکت در اجتماعات آنان و نیز پنهان نمودن حق یا اظهار خلاف آن در مواجهه با آنان مىباشد.
منظور از تقیّه فقهى، تقیّه در موارد احکام فقهى است که معصوم علیهالسلام به جهت تقیّه، حکمى را پنهان نموده و یا خلاف آن را اظهار مىنماید که به «تقیّه در حکم» نیز معروف است.
مراد از تقیّه کلامى، تقیّه در مسائل مربوط به ولایت و امامت ائمّه علیهمالسلام مىباشد.
قابل ذکر است که منظور از تقسیمات فوق، تقسیم دقیق منطقى نبوده، بلکه به جهت سهولت فهم مطالب به این امر اقدام نمودیم. چرا که در بسیارى از موارد، امکان تداخل آنها در یکدیگر نیز وجود دارد؛ مثل آن که امام علیهالسلام در مقابل قدرت حاکم، در حکمى فقهى تقیّه نماید، که مىتوان آن را هم در بخش تقیّه سیاسى و هم در بخش تقیّه فقهى داخل نمود.
یادآورى
در این تحقیق به جهت گستردگى بحث و بدین منظور که اوّلاً موضوع تحقیق ما «بررسى تقیّه از دیدگاه امام صادق علیهالسلام و جایگاه آن در عصر ایشان» بوده، ثانیاً بیشترین موارد تقیّه و حمل بر تقیّه در روایات، در دوران آن حضرت مشاهده مىشود، ما از پرداختن به ابعاد دیگر خوددارى مىکنیم. اما قبل از هر چیز، لازم است که این شبهه، پاسخ داده شود:
امام صادق علیهالسلام که در عصر عزّت اسلام مىزیست، چه نیازى به تقیّه و توصیّه به آن داشت؟44
پاسخ: با بررسى دوران امامت امام صادق علیهالسلام (114 ـ 148 ق.) در مىیابیم که این دوران را مىتوان به سه بخش تقسیم نمود:
اوّل: دوره استقرار دولت بنى امیه (114 ـ 125 ق.).
دوم: دوره درگیرىهاى بنى امیه و بنىعباس و نیز درگیرىهاى بنى عباس در آغاز حکومت با مخالفان خود (125ـ145 ق.)
سوم: دوران تثبیت دولت عباسى (145 ـ 148 ق.).
امام صادق علیهالسلام از بخشى از دوره اوّل و تمام دوره دوم توانست به خوبى استفاده نموده و به نشر معارف اسلام و شیعه بپردازد. به همین جهت و با توجّه به سهم فراوان آن امام در نشر مذهب شیعه، این مذهب با نام «جعفرى» مشهور گشت. اما در دوره سوم به شدّت تحت فشار حکومت عباسى قرارگرفت که بیشتر مواردِ تقیّه آن حضرت و نیز روایات سفارش و ذکر فضائل تقیّه، مربوط به این دوره است. در واقع آن دوره نه دوران عزّت اسلام، بلکه دوره اقتدار بنىعباس بود؛ زیرا در حقیقت یکى از تاریکترین دورههاى اسلام مىباشد، به خصوص با فشار و اختناقى که منصور دوانیقى در عصر خلافت خود ایجاد کرده بود، به گونهاى که امام صادق علیهالسلام حتّى نتوانست وصىّ خود را با صراحت اعلام کند و «وصیّت» بین پنج نفر مردّد ماند که یکى از آنها خود منصور بود تا جان وصىّ واقعى در خطر نیفتد.45
امام صادق علیهالسلام و تقیّه
همان طور که بیان شد، اکثر روایات فقهى شیعه از زبان امام صادق علیهالسلام صادر شده است. هم چنان که بیشترین موارد تقیّه، به ویژه تقیّه فقهى و نیز حمل بر تقیّه را در روایات آن حضرت مشاهده مىکنیم. همچنین دوره امامت آن حضرت یکى از طولانىترین دورانهاى امامت ائمّه علیهمالسلام به شمار مىرود. امام صادق علیهالسلام اگرچه در مقطعى از دوره امامت خود ـ به خصوص پس از حکومت هشام تا دهه اوّل حکومت منصور ـ یعنى از سال 125 تا 145 ق. توانست آزادانه به نشر حقایق و معارف بپردازد، اما عواملى باعث صدور روایات تقیّهاى از آن حضرت شد؛ همچون:
1. تقیّه از حکومت در دوران هشام و منصور.
2. پراکندگى اصحاب آن حضرت از جهت مذهب که در مواردى ایشان، طبق مذهب فقهى پرسشگران جواب مىداد.
3. حفظ جان اصحاب خود.
4. شکّاک بودن بعضى از اصحاب. بنابر اظهارات فوق، احتمال تقیّه در روایات آن حضرت حتى اگر ناقل آن، اصحاب خاصّى همانند زراره باشد، فراوان است. همچنین اگر بخواهیم با ترسیم یک منحنى روایات تقیّه را بررسى کنیم، باز به این نتیجه مىرسیم که دوره امامت امام صادق علیهالسلام بلندترین نقطه این منحنى را به خود اختصاص مىدهد. براى روشنتر شدن این مطلب، ذکر یک نکته کافى است که 53 روایت از 106 روایات مربوط به تقیّه (با حذف مکرّرات) که در کتاب بحارالانوار جمعآورى شده، از امام صادق علیهالسلام نقل شده است.46 یعنى حدود 50 درصد روایات تقیّه را شامل مىشود و این رقم غیر از احادیث مربوط به تقیّه است که امام صادق علیهالسلام از قول امامان پیش از خود نقل مىکند.
علت فراوانى این روایات را تنها در بُعد سیاسى، مىتوان معلول فشارهاى سهمگین حکومتهاى مرکزى در دوران اوّل و سوم و تا حدودى دوره دوم امامت آن حضرت دانست.
رشد روایات در بخشهاى دیگر را نیز مىتوان در عللى همچون: 1. طولانى بودن دوران امامت ایشان، 2. توفیق فراوان آن حضرت در نشر معارف و احکام اسلام، 3. از سوى دیگر، اختلاف مذهب داشتنِ چهار هزار شاگرد و راوى از آن حضرت، 4. شدّت اختلاط اقلیّت شیعیان با اکثریّت سنّى ـ که افراد متعصّب فراوانى را در خود جاى داده بود ـ جست و جو نمود.47
همچنین فعّالیّت شدید غالیان که در این دوره به نقطه اوج خود رسیده بودند و بهرهبردارى آنان از شخصیّت و روایات ائمه علیهمالسلام را نیز نباید از نظر دور داشت. این امر موجب مىشد امام از اصحاب خود بخواهد معارف بلند شیعه را در دسترس همگان قرار ندهند و در بیان آنها تقیّه نمایند.48 اینک به بررسى مواردى از روایات حضرت در این زمینه مىپردازیم:
1. تقیّه سیاسى
مواردى از تقیّه سیاسى در سیره امام صادق علیهالسلام و یارانش را مىتوان این گونه برشمرد:
1. پوشیدن لباس سیاه در فقه شیعه مکروه است، اما این لباس در زمان قیام عباسیان و پس از آن، به صورت شعار آنان درآمد و لذا در تاریخ با عنوان «مسودة» (سیاه جامگان) معروف شدند. در روایتى آمده است هنگامى که امام صادق علیهالسلام در «حیره» به سر مىبرد، فرستاده ابوالعبّاس سفّاح براى او لباس بارانى فرستاد که یک طرف آن سفید و طرف دیگر آن سیاه بود. امام علیهالسلام آن را پوشید و فرمود: «اما انّى البسه و انا اعلم انّه لباس اهلالنّار49؛ من آن را مىپوشم در حالى که مىدانم لباس اهل آتش است.» در روایت دیگرى به همین مضمون چنین وارد شده است که امام علیهالسلام حتى آستر و پنبه لباس هاى خود را سیاه کرده بود.50
2. امام صادق علیهالسلام در حدیثى مىفرمایند:
«کلّما تقارب هذا الأمر کان أشدّ للتقیّة؛ هرچه به این امر نزدیکتر مىشویم، تقیّه شدیدتر مىگردد.»51
علاّمه مجلسى هذاالأمر را به «خروج قائم علیهالسلام » تفسیر کرده است. اما شاید بتوان آن را به قصد امام علیهالسلام براى قیام و نزدیک شدن زمان آن نیز تفسیر نمود که البته به علّت دگرگونى شرایط محقّق نشد.
3. با آن که زیارت امام حسین علیهالسلام در کربلا در آن زمان براى شیعیان خطراتى را دربرداشت، اما به جهت خاموش نشدن این مشعل فروزان، امام صادق علیهالسلام شیعیان را به زیارت بسیار مختصرى که مخصوص حال تقیّه است، توصیه مىنمایند. بدین قرار: این زیارت پس از غسل و پوشیدن لباس تمیز، فقط بر سه مرتبه گفتن «صلّى اللّه علیک یا ابا عبداللّه» مشتمل است.52 در روایت دیگرى، امام صادق علیهالسلام ضمن بیان آداب زیارت، سفارش به تقیّه را یادآور مىشوند و مىفرمایند: «وَ یلزمک التّقیّة الّتى هى قوام دینک بها؛ لازم است تقیّهاى که قوام دین به آن است را رعایت کنى.»53
2. تقیّه اجتماعى
در زمان امام صادق علیهالسلام تقیّه اجتماعى نیز ابعاد گستردهترى مىیابد و با بررسى سیره امام و اصحاب او، به موارد فراوانى از این نوع تقیّه برخورد مىکنیم. از جمله درباره آن حضرت داستانى بیان شده است، بدین گونه که: آن حضرت هنگام شنیدن دشنام به على علیهالسلام از بعضى از مخالفان، خود را در پشت ستون مخفى کرده و پس از تمام شدن دشنام، به نزد آن مخالف آمده و به وى سلام کرده و با او مصافحه نمود.54
در روایات فراوانى آن حضرت دستور تقیّه اجتماعى را براى اصحاب و یاران خود صادر مىفرماید که به چند مورد آن اشاره مىنماییم:
1. «کظم الغیظ عن العدو فى دولاتهم تقیّة حزم لمن اخذ بها و تحرّز من التعرّض للبلاء فىالدّنیا؛فرو بردن خشم از دشمن در زمان حکومت آنها به جهت تقیّه، احتیاط است براى کسى که آن را عمل کند و دورى جستن از بلا در دنیا مىباشد.»55
2. امام صادق علیهالسلام در حدیثى ضمن تفسیر آیهاى از قرآن چنین مىفرماید: ««قولوا للنّاس حسناً»56، اى للنّاس کلّهم مؤمنهم و مخالفهم، امّا المؤمنون فیبسط لهم وجهه و امّا المخالفون فیکلّمهم بالمداراة لاجتذابهم الى الایمان فانّه بأیسر من ذلک یکفّ شرورهم عن نفسه و عن اخوانه المؤمنین؛ این که خداوند مىفرماید: «با مردم به نیکویى سخن گویید.» یعنى با همه مردم چه مؤمنان و چه مخالفان. اما با مؤمنان با گشاده رویى برخورد مىکند و با مخالفان با مدارا، تا آنها را به ایمان جذب نماید، که به آسانتر از این مىتوان شرور آنها را از خود و از برادران مؤمنش دفع کند.»57
3. نیز مىفرماید: «انّ مداراة اعداءاللّه من افضل صدقة المرء على نفسه و اخوانه؛ مدارا با دشمنان خدا از برترین صدقههاى انسان براى حفظ خود و برادرانش مىباشد.»58
4. امام در روایت دیگرى نتیجه عالى «مدارا» را چنین بیان مىفرماید: «من کفّ یده عن النّاس فانّما یکفّ عنهم یدا واحدة و یکفون عنهم ایادى کثیرة؛ کسى که (با مردم مدارا کند و) از برخورد شدید با مردم دورى گزیند، در حقیقت او تنها یک دست (یک نفر) را از آزار مردم دور داشته، اما دستهاى (افراد) فراوانى را از اذیّت و آزار خود باز داشته است.»59
5. امام صادق علیهالسلام در روایتى مفصّل، در بیان فرق بین حکومت بنىامیه و امامت ائمه علیهمالسلام مىفرماید: «انّ امارة بنى امیّة کانت بالسّیف و العسف و الجور و انّ امامتنا بالرّفق و التّألّف و الوقار و التّقیة و حُسن الخلطة والورع و الاجتهاد فرغبوا النّاس فى دینکم و فیما انتم فیه؛ حکومت بنى امیه با شمشیر، ظلم و جور سرپا بود و اما امامت ما با نرمى، الفت با همدیگر، وقار، تقیّه، خوش برخوردى، پرهیزکارى و اجتهاد همراه است. پس مردم را در دینتان و در آنچه شما برآنید (امامت و ولایت)، تشویق کنید.»60
3. تقیّه فقهى
«فقه شیعه» در دوران 34 ساله امامت امام صادق علیهالسلام به نقطه اوج بالندگى و شکوفایى خود رسید، به گونهاى که به «فقه جعفرى» معروف شد. روایات فقهى تقیّهاى نیز رشد روز افزونى پیدا کرد. گستردگى تقیّه و روایات تقیّهاى به گونهاى بود که بعضى از یاران در استفتاى مکاتبهاى خود تصریح مىکنند که مسأله تقیّه در میان نیست و خواستار بیان حکم در حالت عادى مىشوند؛61 از جمله:
1. ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام درباره جواز سجده بر گلیم مىپرسد و امام علیهالسلام جواب مىدهد: «اذا کان فى تقیّة فلابأس به؛ اگر در حالت تقیّه باشد، اشکالى ندارد.»62
2. امام صادق علیهالسلام درباره کیفیت برگزارى نماز خود با اهل سنّت چنین مىفرماید: «فامّا أنا فاُصَلّى معهم و اریهم انّى اسجد و مااسجد؛ من با آنان نماز مىخوانم و چنین وانمود مىکنم که سجده مىنمایم، در حالى که سجده نمىکنم.»63
3. امام صادق علیهالسلام در روایتى سوگند دروغین به جهت تقیّه را مجاز شمرده و براى شکستن آن کفّارهاى قائل نمىشوند: «لاحنث و لاکفّارة على من حلف تقیّة یدفع بذلک ظلماً عن نفسه؛ کسى که به جهت تقیّه و براى دفع ظلم از خود، سوگند بخورد (و بعد خلاف آن عمل کند) این سوگند شکسته نمىشود و کفّارهاى ندارد.»64
4. تقیّه کلامى
به موازات رشد و بالندگى فقه شیعه به وسیله امام صادق علیهالسلام ، کلام و معارف شیعه نیز در این زمان توسّط آن حضرت به نقطه اوج شکوفایى رسید و توانست در میان همه مذاهب کلامى رایج در آن روزگار، راه خود را پیموده و خود را در صدر مذاهب کلامى که در ضمن مبتنى بر اصول و قواعد قطعى بود، قرار دهد. لذا در میان اصحاب امام صادق علیهالسلام به چهرههاى کلامى متبحّرى همانند «هشام بن حَکم» برخورد مىکنیم که در مبارزات کلامى خود با دیگر مذاهب کلامى، همیشه بر آنها پیروز است؛ به طورى که امام علیهالسلام هشام را با آنکه جوان نورسى است، در صدر مجلس خود جاى مىدهد. با مراجعه به ابواب مختلف کلامى مشاهده مىکنیم که قسمت عمده روایات کلامى شیعه و همچنین تقیّه کلامى از زبان امام صادق علیهالسلام نقل شده است. حال با این توضیحات، به چند نمونه از تقیّههاى کلامى امام، اشاره مىنماییم:
1. از امام صادق علیهالسلام پرسیدند: زده شدن گردنها براى شما محبوبتر است. یا برائت از على علیهالسلام . حضرت فرمود: «رخصت (یعنى استفاده از تقیّه) براى من محبوبتر است.» و آنگاه به آیه نازل شده در شأن عمّار استناد نمود.65
2. در روایتى امام صادق علیهالسلام چنین مىفرماید: «ایّا کم و ذکر علىّ و فاطمة علیهماالسلام فانّ النّاس لیس شىء ابغض الیهم من ذکر علىّ و فاطمة علیهماالسلام ؛ از آوردن نام على و فاطمه علیهماالسلام نزد مردم بپرهیزید، زیرا آنها یادآورى این دو را از هرچیز دیگر ناخوشتر مىدارند.»66
* * *
علاوه بر تقسیمبندى مذکور، به حسب استفاده از آیات شریفه و روایات وارده، «تقیّه» داراى تقسیمبندى دیگرى نیز مىباشد:67
1. تقیّه اکراهیه: عمل نمودن شخص مجبور هنگام اکراه و اجبار، براى حفظ جان و سایر شئون خود.
2. تقیّه خوفیه: انجام اعمال و عبادات بر طبق فتاواى رؤساى علمى اهل سنّت (در محیط آنها) و احتیاط کامل گروه اقلیت در روش زندگى و معاشرت باگروه اکثریت، براى حفظ جان و سایر شئون خود و هم مسلکان.
3. تقیّه کتمانیه: کتمان مرام و حفظ مسلک و اختفاى مقدار عدّه و قدرت جمعیّت هم مسلکان و فعّالیت سرّى در پیشبرد اهداف در موقع ضعف و هنگام مهیّا نبودن براى انتشار مرام که مقابل فعالیّت علنى در موقع قدرت و تهیّه قواى کافى است.
4. تقیّه مداراتیه: حُسن معاشرت و زندگى با اهلسنّت (اکثریت جامعه اسلامى) و حضور در مجامع و محافل عبادى و اجتماعى آنان، براى حفظ وحدت، اتّحاد اسلامى و تشکیل یک دولت با قدرت.
اینک به ذکر روایاتى از امام صادق علیهالسلام در هریک از انواع تقیّه مىپردازیم:
تقیّه اکراهیه
عمر بن مروان خزاز روایت کرده: از حضرت صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: چهارچیز از امت من برداشته شده است:
اوّل: امرى که در انجام آن مضطر باشند.
دوم: کارى که فراموش نمایند.
سوم: امرى که اجبار بر آن شده باشند.
چهارم: فعلى که فوق طاقت آنهاست.
و فرمود: این امر از کتاب خدا استفاده مىشود68: «ربّنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا ربّنا و لاتحمل علینا اصراً کما حملته على الذین من قبلنا ربّنا و لاتُحمّلنا ما لا طاقةَ لنا به»69، «الاّ من اکره و قلبه مطمئن بالایمان»70.
در این روایت شریف حضرت امام صادق علیهالسلام از نبىّاکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل نموده، یکى از امور برداشته شده از این امت، امرى است که به انجام آن اکراه و اجبار شوند گرچه ترک واجب و فعل حرام باشد. حضرتش ذیل این حدیث به آیهاى که درباره عمّار نازل شده تمسّک فرمودهاند.
از اطلاق این روایت چنین استفاده مىشود که حرمت یا وجوب امرِ مورد اکراه و اجبار، گرچه در نهایت اهمّیت و لزوم براى شخص مورد اکراه و یا براى محیط اسلامىاش باشد، برداشته شده و مىتواند در فرض اوّل انجام داده و در فرض دوم ترک نماید. تقیّه براى افرادى که قلباً ایمان دارند، در مواقع اضطرار و خطر جانى جایز است و تقیّه اکراهیه، مطابق روش عقلا، براى حفظ هدف و غرض مسلکى و ترجیح اهم بر مهم است.
تقیّه خوفیه
1. حسن بن زید بن على از حضرت امام صادق علیهالسلام ، از پدرش نقل مىنماید: رسول اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم مکرّراً مىفرمود: «لا ایمان لمن لاتقیّة له؛ کسى که تقیّه نکند، داراى ایمان نیست.» و مىفرمود: خداى تعالى فرموده: «الاّ أن تتّقوا منهم تُقاة»71.
نبىاکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم ذیل کلامش لزوم تقیّه را مطرح نموده و جهت بیان آن، متمسّک به آیه 28 سوره آل عمران شدهاند، که خداوند فرموده: فقط در مورد ترس از محذور و به خاطر دفع ضرر، تقیّه خوفیه نمایید و در ظاهر باکفّار دوستى و همبستگى کنید.
2. حضرت صادق علیهالسلام مىفرماید: «استعمال التّقیة لصیانة الاخوان فان کان هو یحمى الخائف فهو من اشرف خصال الکرام؛ عمل به تقیّه، براى حفظ برادران ایمانى است. و اگر عمل مذکور بیمناکى را از هراس رهانده و حفظ نماید، شریفترین علائم کرم و بزرگوارى است.»72
3. شیخ طوسى مسنداً از حضرت صادق علیهالسلام نقل کرده: «علیکم بالتقیّة فانّه لیس منّا من لم یجعلها شعاره و دثاره مع من یأمنه لتکون سجیّته مع من یحذره73؛ موالیان ما! همیشه ملازم با تقیّه باشید. همانا کسى که در حال ایمنى و نزد افراد بىآزار تقیّه را شعار و لباس خود ننماید تا عادت او شده و در مورد خوف و نزد ستمکار فراموش نکند، از ما نیست.»
در این روایت، امام صادق علیهالسلام شیعیان خود را دستور به تمرین وظیفه تقیّه مىفرماید تا در مورد خوف و پیش آمد ناگهانى، به طور طبیعى مهیّاى انجام وظیفه باشند.
تقیّه کتمانیه
1. معلّى بن خنیس روایت کرده: حضرت صادق علیهالسلام فرمود: «یا معلّى! اکتم امرنا و لاتذعه فانّه من کتم امرنا و لم یذعه اعزّهاللّه به فىالدّنیا و جعله نوراً بین عینیه فىالآخرة یقوده الى الجنّة. یا معلّى! من اذاع امرنا و لم یکتمه اذّلهاللّه به فىالدّنیا و نزع النّور من بین عینیه فىالآخرة و...؛ اى معلّى! طریقه ما را مخفى دار (سرّاً ترویج نما) و به طور آشکار منتشر منما، چه هرکس امر ما را مکتوم داشته و نزد عامّه مردم آشکار ننماید، روش او را خدا در دنیا موجب عزّتش نموده و در آخرت به شکل نورى بین دو چشم او ظاهر مىنماید تا او را به سوى بهشت رهسپار کند. اى معلّى! هرکس ولایت و امر ما را آشکار نموده و از کتمان و مستورى خارج نماید، خدا روش او را موجب خوارى او در دنیا و برطرف شدن روشنایى بین دو چشمش در آخرت مىنماید و روش او به شکل تاریکى بین دو چشمش در آمده تا او را به سوى آتش رهسپار نماید. اى معلّى! تقیّه از دین من و دین پدران من است. کسى که روشش تقیّه نیست، بهرهاى از دین ندارد. اى معلّى! همان طور که خدا دوست دارد آشکار (هنگامى که اهل حق واجد اکثریت و قدرتمند هستند) عبادت شود، همچنین دوست دارد (هنگام ضعف و اقلیت اهل حق) مخفى و به روش سرّى اطاعت گردد.»74
با تفکّر و دقّت در این روایت (صدراً و ذیلاً) گفتار ما در باب این نوع تقیّه نیز روشن شده و این قسم تقیّه هم به کیّفیّت مذکور استفاده مىشود؛ زیرا در صدر روایت، رئیس مذهب جعفرى به گروه خود دستور داده، به طریقه و مسلک او و پدرانش که در آن زمان در اقلیت و ضعف بودند، به طور سرّى عمل نموده و از عامّه مردم (اهل سنّت) مخفى نگه دارند. در اثناى روایت، تقیّه را از دین خود و پدران بزرگوارش معرّفى کرده و در ذیل روایت، از این عمل به «عبادت سرّى» تعبیر فرموده است. اضافه بر این، از تعبیر ایشان از روش مذکور به «روشنایى دو چشم» استفاده مىشود: این روش، طریق عمل به دین، راهنما و رساننده ما به واقعیّات مذهب است و تقیّه باید متکفّل عمل به تمام احکام یا مُعْظَم (اکثریت) آن باشد که این مقصود، انحصار به تقیّه کتمانیه (اتّخاذ طریق سرّى مطمئن در عمل به تمام احکام و ترویج آن) دارد. لذا مىتوان گفت: تمام روایاتى که در آن اطلاق دین بر تقیّه شده، دلالت بر تشریع این نوع و این نحوه تقیّه دارد.75
2. حضرت صادق علیهالسلام از پدران بزرگوارش، از حضرت امیرمؤمنان علیهمالسلام نقل فرموده: «التّقیّة دینى و دین اهلبیتى؛ تقیّه، دین من و دین اهل بیت من است.»76
تقیّه مداراتیه
1. مُدرک از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روایت کرده که فرمود: «رحم اللّه عبداً اجتر مودّة النّاس الى نفسه فحدّثهم بمایعرفون و ترک ما ینکرون؛ خدا بندهاى را رحمت کند که دوستى مردم را (به واسطه حُسن معاشرت و صحّت روش) به خود جلب نماید و سپس در حدود فهم و درک آنها نقل احادیث نموده و از نقل امورى که مورد انکار آنهاست، خوددارى کند.»77
2. معاویة بن وهب روایت کرده: از حضرت امام صادق علیهالسلام سؤال کردم: وظیفه ما در معاشرت باگروه خود و با فرقههاى دیگر اسلامى که در محیط ما هستند و ما با آنها سر و کار و آمیزش داریم، چیست و چه نحوه معاشرتى سزاوار ماست؟ فرمود:«تؤدّون الامانة الیهم و تقیمون الشّهادة لهم و علیهم و تعودون مرضاهم و تشهدون جنائزهم78؛ امانات همه آنان را مسترد داشته، در موقع مخاصمه و ترافع نزد حاکم، بر نفع درستکار و ضرر گناهکار و نادرست، اقامه شهادت نموده، بیمارانشان را عیادت کرده و در مراسم تدفین مردگانشان شرکت کنید.»
دلیل بر تشریع «تقیّه مداراتیّه» در روایات مذکور از محضر اهل بیت علیهمالسلام ، به ویژه حضرت امام صادق علیهالسلام ، مطابق آیات عدیده قرآنى: دستور به اتّحاد مسلمانان، کنار گذاردن اختلافات و موجبات تفرقه، اجتناب از دوستى حقیقى و همکارى مسلمانان با کفّار و اجانب مىباشد.79
نتیجه
با ذکر نمونهاى چند از احادیث امام صادق علیهالسلام در باب انواع تقیّه و جایگاه آن در زمان آن حضرت، به خوبى آشکار مىگردد که «تقیّه» به معنى خوددارى و حفظ نفس در مواقع خطر، از شیوههاى عقلائى است که در هر زمان براى بشر مطرح بوده است و در دوران امامت امام صادق علیهالسلام شدیدترین حال خود را داشته است و مهمترین دلیل براى کاربرد آن اصولاً حفظ جان و تثبیت اعتقادات دینى و احکام الهى مىباشد. همچنین ذکر گردید که تشخیص مورد تقیّه، به این که ضرورت و ناچارى باشد، با خود شخص است.80
پىنوشتها:
1. معجم مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، ص 568؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 15، ص 377.
2. لسان العرب، ج 15، ص 378.
3. ر.ک: النحو الوافى، حسن عباسى، ج 3، ص 209 و 210.
4. این مطلب با استفاده از درس تفسیر آیةاللّه جوادى آملى نقل گردیده است. ذیل تفسیر آیه 28 سوره آل عمران.
5. القواعد الفقهیّه، ناصرمکارم شیرازى، ج 1، ص 386.
6. شرح عقائد الصدوق، شیخ مفید، ص 241.
7. مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسى، ج 2، ص 729.
8. جایگاه و نقش تقیّه در استنباط، نعمت اللّه صفرى، ص 47 و 48.
9. مکاسب، رسالة التّقیّه، شیخ انصارى، ص 320.
10. القواعد الفقهیّه، سیّد بجنوردى، ج 5، ص 43.
11. روح المعانى، ابوالفضل آلوسى، ج 3، ص 121.
12. المنار، سیدمحمد رشید رضا، ج 3، ص 280.
13. فتح البارى فىشرح صحیح البخارى، ابن حجر عسقلانى، ج 12، ص 136.
14. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 75، ص 419، ح 74، به نقل از امام صادق(ع).
15. وسائل الشیعه، حرّ عاملى، ج 11، ص 463، ح 16، به نقل از امام صادق(ع).
16. انعام / 76 ـ 79.
17. صافّات / 89.
در بعضى از روایات، این کلام از باب «توریّه» دانسته شده و توجیهات مختلفى از سوى علامه مجلسى(ره) در ذیل آن بیان شده است. (بحارالانوار، ج 75، ص 407، ح 4.)
18. انبیاء / 62.
19. ر.ک: الکشّاف، ابوالقاسم زمخشرى، ج 3، ص 124؛ المیزان، سید محمدحسین طباطبایى، ج 14، ص 300.
20. بحارالانوار، ج 75، ح 44 و 45؛ وسایل الشیعه، ج 11، ص 464، ح 17 و 18.
21. یوسف / 70.
22. المیزان، ج 11، ص 238.
23. طه / 43 و 44.
24. بحارالانوار، ج 75، ص 396، ح 18.
25. وسائل الشیعه، ج 11، ص 18، ح 8 و ر.ک: مجمع البیان، امین الاسلام طبرسى، ج 8، ص 512.
26. مؤمنون / 28.
27. بحارالانوار، ج 75، ص 429، ح 88.
28. همان، ج 14، ص 425، ح 5.
29. الکشّاف، ص 170.
30. ر.ک: جایگاه و نقش تقیّه در استنباط، ص 61 ـ 70 و مقاله تقیّه و جایگاه آن در احکام عبادى و حقوقى، سید هاشم بطحائى، مجلّه مجتمع آموزش عالى قم، ش 12 (ویژه حقوق) سال چهارم، بهار 1381.
31. مجمع البیان، ج 6، ص 389.
32. نحل / 106.
33. ر.ک: جایگاه و نقش تقیّه در استنباط، ص 70 و 71.
34. التفسیر الکبیر، فخرالدّین رازى، ج 8، ص 12.
35. المنار، ج 3، ص 281.
36. تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر دمشقى، ج 2، ص 609.
37. الکشّاف، ص 637.
38. التبیان فى تفسیر القرآن، طوسى، ج 2، ص 435.
39. الکشّاف، ص 637.
40. بقره / 195.
41. وسائل الشیعه، ج 11، ص 467.
42. ر.ک: مقاله تقیّه و جایگاه آن در احکام عبادى و حقوقى.
43. وسائل الشیعه، ج 11، ص 483.
44. ر.ک: مسألة التقریب بین اهل السنة والشیعه، القسم الاوّل، ص 330.
45. براى آشنایى از جنایات منصور دوانیقى، ر.ک: مروج الذّهب، مسعودى، ج 3، ص 301 ـ 317.
46. بحارالانوار، ج 75، ص 393 ـ 443.
47. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 179.
48. ر.ک: غالیان، کاوشى در جریانها و برآیندها، نعمت اللّه صفرى.
49. وسائل الشیعه، ج 3، ص 279، ح 6.
50. همان، ص 280، ح 9.
51. بحارالانوار، ج 75، ص 434، ح 97.
52. وسائل الشیعه، ج 10، ص 357، ح 3.
53. همان، ص 413، ح 1.
54. بحارالانوار، ج 75، ص 411، ح 61.
55. همان، ص 399، ح 38.
56. بقره / 83.
57. بحارالانوار، ج 75، ص 401، ح 42.
58. همان.
59. همان، ص 419، ح 73.
60. وسائل الشیعه، ج 5، ص 430، ح 9.
61. همان، ج 3، ص 251، ح 4.
62. همان، ص 596، ح 3.
63. همان، ج 5، ص 385، ح 8.
64. بحارالانوار، ج 75، ص 394، ح 10.
65. وسائل الشیعه، ج 11، ص 479، ح 12.
66. همان، ص 486، ح 2.
67. ر.ک: تقیّه در اسلام، على تهرانى، چاپ فیروزیان، مشهد 1354 ش.
68. وسائل الشیعه، کتاب امر به معروف، باب 25.
69. بقره / 286.
70. نحل / 106.
71. وسائل الشیعه، کتاب امر به معروف، باب 24.
72. همان، باب 28.
73. همان، باب 24.
74. همان، باب 31.
75. تقیّه در اسلام، ص 59 ـ 65.
76. مستدرک الوسائل، میرزا حاجى نورى، کتاب امر به معروف، باب 23.
77. وسائل الشیعه، کتاب امر به معروف، باب 26. 78. همان، کتاب حجّ، باب 1 از ابواب احکام العشرة.
79. ر.ک: تقیّه در اسلام، ص 84 ـ 93؛ رسالهاى در تقیّه، عبدالرضا ابراهیمى.
80. ر.ک: میزان الحکمه، محمدى رىشهرى، ج 14، (ترجمه فارسى)، باب تقیّه؛ مکاسب، شیخ مرتضى انصارى؛ مناقب آل ابىطالب، ابن شهر آشوب، ج 4؛ اصول کافى، کلینى، ج 2؛ مبانى تکملة المنهاج، موسوى خویى، ج 2؛ جواهرالکلام، محمدحسن نجفى، ج 32 و مبانى و جایگاه تقیّه در استدلالهاى فقهى، محمدحسین واثقىراد.
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
پنج شنبه 23 آبان 1398 8:54 PM
تشکرات از این پست