0

نقش فرهنگ عمومی بر سبک زندگی

 
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 23615
محل سکونت : کرمانشاه

نقش فرهنگ عمومی بر سبک زندگی

نقش فرهنگ عمومی در سبک زندگی انقلابی

فرهنگ عمومی به عنوان یک بستر، در تعیین مصادیق زندگی روزمره و سبک زندگی افراد جامعه نقش مهمی را بازی می‌کند و همان طور که در جریان شکل‌گیری انقلاب اسلامی شاهد بودیم، فرهنگ عمومی توانست بر سبک زندگی مردم تأثیر بگذارد و یک نوع سبک زندگی انقلابی را صورت‌بندی کند.

نقش فرهنگ عمومی در سبک زندگی انقلابی

نقش فرهنگ عمومی در سبک زندگی انقلابی

نویسنده:مهدی نوریان، محمد سیدغراب

این مقاله بر آن است تا با توجه به اهمیت فرهنگ عمومی و نام‌گذاری روز چهاردهم آبان‌ماه از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان روز فرهنگ عمومی، به تعریف این مفهوم بپردازد و بعد از بررسی آن در فضای جامعه‌ی ایرانی، به تحلیل نقش فرهنگ عمومی جامعه‌ی ایرانی در سبک زندگی انقلابی با نگاهی به انقلاب اسلامی و تغییر فرهنگی ملهم از اندیشه‌ی حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) بپردازد. نگارندگان این مقاله بر این باورند که فرهنگ عمومی به مثابه‌ی بستری مشترک است که فرهنگ عامه و نخبگان، فرهنگ والا و فرهنگ پست، و دیگر دوگانه‌های فرهنگی در آن به حیات خود ادامه می‌دهند. فرهنگ عمومی به عنوان یک بستر، در تعیین مصادیق زندگی روزمره و سبک زندگی افراد جامعه نقش مهمی را بازی می‌کند.

تعریف فرهنگ

برای فهم فرهنگ عمومی نیاز است تا ابتدا واژه‌ی فرهنگ را فهم کنیم و سپس به تفاوت تعاریف شقوق مختلف فرهنگ بپردازیم و با درک آن‌ها واژه‌ی فرهنگ عمومی را بفهمیم. فرهنگ از جمله مفاهیمی است که ارائه‌ی تعریف برای آن کاری سهل و ممتنع به حساب می‌آید. رسیدن به یک تعریف جامع در این امر شاید مسئله‌ای غیرممکن باشد. ریموند ویلیامز یکی از مقالات خود را این گونه آغاز می‌کند که واژه‌ی فرهنگ «یکی از دو یا سه واژه‌ی پیچیده در زبان انگلیسی» است (پین، ۱۳۸۹). داریوش آشوری (۱۳۸۶) در کتابی حدود صد تعریف از فرهنگ را از قول متفکران و اندیشمندان این عرصه ارائه می‌کند که خود بیانگر پیچیدگی تعریف این مفهوم است. شاید یکی از دلایلی که تعریف مفهوم فرهنگ را مشکل می‌سازد، وابستگی این مفهوم با جامعه و عدم ارائه‌ی تعریف مشخصی از جامعه باشد.

آنتونی گیدنز (۱۳۷۷)، جامعه‌شناس بریتانیایی، فرهنگ را این گونه تعریف می‌کند: «مجموعه‌ای از آداب و رسوم و شیوه‌های زندگی است که هم شامل ارزش‌ها و هنجارها و هم کالاهای مادی می‌شود.» در تعیین مصداق برای عناصر تعریف گیدنز به عنوان مثال می‌توان به این موارد در فرهنگ ایرانی اشاره کرد. وطن‌دوستی یا عدم پذیرش حرف زور را شاید بتوان مثال‌هایی برای ارزش‌ها دانست. دیدوبازدیدی که ما ایرانیان معمولاً در ایام عید و به خصوص در ایام عید نوروز داریم مصداقی برای هنجار به حساب می‌آید. کالاهای تولیدی یک جامعه نیز، همان طوری که گیدنز می‌گوید، جزء فرهنگ آن جامعه به حساب می‌آید و می‌توان چلوکباب، کله‌پاچه یا فرش را مثال‌هایی از این مورد دانست.

اولسون چهار مؤلفه را برای فرهنگ برمی‌شمرد: باور،[۱] هنجار،[۲] ارزش[۳] و فناوری.[۴] وی بیان می‌دارد که باور چیزی است که در فرهنگ مردم وجود دارد. هنجار به چیزی اشاره دارد که باید در فرهنگ وجود داشته باشد، ارزش به معنای نگرشی آرمانی به آن چیزی است که در فرهنگ وجود دارد و در نهایت، در تکنولوژی به چگونگی انجام امور توجه می‌کنیم (مرعشی، سید جعفر و دیگران، ۱۳۷۶).

در یک تحلیل لایه‌ای از فرهنگ می‌توان سه لایه را در نظر گرفت. در لایه‌ی زیرین، که پایه‌ای و ریشه‌ای است و دیگر سطوح و لایه‌ها را روی خود می‌بیند، جهان‌بینی‌ها و شناخت‌شناسی[۵] قرار دارد که ریشه‌ی بسیاری از باورها، اعتقادات و ارزش‌ها را در لایه‌های بعدی فرهنگ تشکیل می‌دهند. سطح بعدی، آیین‌ها، هنر و ادبیات است و بر پایه‌ی باورها، اعتقادات و ارزش‌های یک جامعه استوار است. لایه‌ی آخر، که بیرونی‌ترین و آشکارترین سطح است، هنجارها و الگوهای رفتاری و معیارهای اجتماعی در جامعه است (خالدی، ۱۳۸۸).

ویژگی‌های فرهنگ

از ویژگی‌های فرهنگ می‌توان به این موارد اشاره کرد: فرهنگ دارای دو جنبه‌ی مادی و غیرمادی است. فرهنگ امری تغییرپذیر، انتقالی و اکتسابی است. بدین معنا که فرهنگ یک جامعه ممکن است تغییر کند، فرهنگ جامعه‌ای ممکن است به جامعه‌ی دیگری منتقل شود و یا فرهنگ جامعه‌ای تحت تأثیر فرهنگ جامعه‌ای دیگر، عناصری را کسب کند. فرهنگ در طول زمان شکل می‌گیرد و این زمان میان فرهنگ‌های مختلف، بنا به اقتضائات، متفاوت است. فرهنگ دارای دو کارکرد فردی و اجتماعی است. نقش کارکرد فردی فرهنگ هویت‌بخشی و نقش کارکرد اجتماعی آن انسجام‌بخشی است. فرهنگ امری تحقق‌یافته است. بدین معنا که ناظر به کیفیت موجود در آن جامعه است و از واقعیتی صحبت می‌کند که اکنون در آن جامعه وجود دارد و از شرایط مطلوب حرفی نمی‌زند. به عنوان نمونه، اگر از فرهنگ رانندگی رانندگان شهر تهران صحبت می‌کنیم، به بررسی وضع موجود به معنای مقدار تبعیت از قوانین راهنمایی و رانندگی می‌پردازیم و نه وضع مطلوب. فرهنگ امری اجتماعی است و در اجتماع قابل تعریف است و نمی‌توان آن را به یک فرد نسبت داد.

گیدنز رابطه‌ی فرهنگ و جامعه را رابطه‌ای تنگاتنگ می‌بیند و بیان می‌دارد که «فرهنگ و جامعه دو عنصر جدایى‌ناپذیر به ‌حساب مى‌آیند. جامعه به نظام روابط متقابلى اطلاق مى‌شود که افرادى را که داراى فرهنگ مشترک هستند به همدیگر مربوط مى‌سازند. هر جامعه‌اى فرهنگ خاص خود را دارد و هر فرهنگى نیز متعلق به یک جامعه‌ی خاص مى‌‌باشد. فرهنگ داراى دو جنبه یا دو بخش مى‌باشد: فرهنگ مادى و فرهنگ معنوی. این دو جنبه‌ی فرهنگ در یک کلیت منسجم به‌ هم مرتبط هستند و در تحلیل نهایى باید تأثیرات متقابل آن‌ها در بستر کلى هر جامعه معین (و تأثیرپذیرى آن‌ها از عناصر فرهنگى دیگر جوامع) را مورد توجه قرار داد.» (گیدنز، ۱۳۷۷)

با در نظر گرفتن تعریف فرهنگ به عنوان معنایی عام، تمام تعاریف شقوق مختلف فرهنگ در واقع عناصر مشترک و تخصیص‌یافته‌ی فرهنگ‌اند. به عنوان مثال، فرهنگ عامه،[۶] فرهنگ والا،[۷] فرهنگ پست،[۸] فرهنگ شهری،[۹] فرهنگ محلی،[۱۰] فرهنگ مصرفی،[۱۱] فرهنگ نخبگان[۱۲] و یا فرهنگ عمومی[۱۳] همه عناصری مشترک از فرهنگ را دارا هستند. به عنوان نمونه، در تعریف فرهنگ والا، به ارزش‌ها، هنجارها و کالاهای تولیدی طبقه‌ی ممتاز اشاره می‌شود و معمولاً در مقابل ارزش‌ها و هنجارهای طبقات فرومایه‌ی جامعه به عنوان فرهنگ پست از آن صحبت به میان می‌آید. در تعریف فرهنگ شهری، به باورها، ارزش‌ها، هنجارها و کالاهای تولیدی جامعه‌ی شهری اشاره می‌شود و شاید بتوان آن را در مقابل فرهنگ روستایی و روستایی‌گرایی دانست. به همین ترتیب، شقوق فرهنگ، همه‌ی عناصر مشترک تعریف فرهنگ را دارا هستند.

فرهنگ عمومی

دو مفهومی که ارتباط تنگاتنگی با مفهوم فرهنگ عمومی دارند و ما را در فهم بهتر این واژه کمک می‌کنند، فرهنگ عامه و فرهنگ نخبگان هستند. منظور از نخبگان در اینجا به معنای مصطلح در مطالعات فرهنگی و در مقابل عامه‌ی مردم نیست، بلکه به معنای روشن‌فکران دغدغه‌مند جامعه است. فرهنگ عامه مشخصاً مفهومی است که در وجه تطبیقی و مقایسه‌ای معنا دارد (پین، ۱۳۸۹). فرهنگ عامه معمولاً در ادبیات مرتبط با علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی به سه شیوه به کار رفته است. رویکرد اول مخالف استقلال هویتی فرهنگ عامه است و آن را تحت انقیاد فرهنگ مسلط می‌داند. رویکرد دوم مدافع استقلال هویتی فرهنگ عامه است و علاوه بر نفی هر گونه تأثیر فرهنگ مسلط، بر اهمیت فرهنگ عامه تأکید می‌کند. نگاه سوم، که مد نظر این مقاله است، قائل به یک نوع تعامل بین دو رویکرد اول و دوم است؛ بدین معنا که نه فرهنگ عامه و نه فرهنگ مسلط، هیچ کدام به تنهایی سازنده‌ی حیات فرهنگی و اجتماعی نیستند و این تعامل بین این دو فرهنگ است که ماهیت زندگی را تعیین می‌کند و فرهنگ‌های مردمی نه کاملاً وابسته‌اند و نه کاملاً خودمختار (کوش، ۱۳۸۱).

نخبگان افرادی از جامعه هستند که با خارج کردن خود از دغدغه‌های روزمره‌ی عامه، به سطح بالاتری از دغدغه‌ها پرواز می‌کنند و خود را از قیدوبندهای ساختار می‌رهانند تا بتوانند این آزادی از تقیدات ساختاری را برای عامه‌ی مردم نیز به ارمغان آورند و آن‌ها را نیز به خودآگاهی برسانند. فرهنگ نخبگان و فرهنگ عامه را می‌توان دو فرهنگ عمده‌ای دانست که در فضای فرهنگ عمومی تنفس می‌کنند و به حیات خود ادامه می‌دهند. با این تعریف، این طور به نظر می‌رسد که فرهنگ عمومی به مثابه‌ی بستر مشترکی است که فرهنگ عامه و نخبگان در آن زندگی می‌کنند.

این اندیشه‌ی امام خمینی (رحمت الله علیه) بود که با لبیک مردم مواجه گشت و توانست انقلاب اسلامی ایران را رقم بزند و فرهنگ عمومی جامعه‌ی ایرانی را دستخوش تغییر نماید و با تحت تأثیر قرار دادن همه‌ی عناصر آن، یک نوع سبک زندگی انقلابی را در جامعه متبلور کند.

«فرهنگ عمومی عبارت است از مجموعه‌ی منسجم و نظام‌یافته‌ای از اهداف، ارزش‌ها، عقاید، باورها، رسوم و هنجارهای مردم متعلق به یک جامعه‌ی بزرگ، قوم یا ملت.» (فردرو و دیگران، ۱۳۸۰) فرهنگ عمومی را می‌توان دارای دو حیثیت عینی و ذهنی دانست. بخشی از آن را می‌توان در نمودهایی عینی، چون نوع پوشش، خوراکی‌ها و مواردی از این دست دانست و بخش دیگر را، که حیثیتی ذهنی دارد، می‌توان در صداقت، احترام به بزرگ‌ترها، امانت‌داری و چنین مواردی مشاهده کرد.

کارکردهای فرهنگ به طور عام و فرهنگ عمومی به طور خاص

همان طوری که در بالا به کارکردهای فرهنگ اشاره شد، یکی از کارکردهای آن، فردی و دیگری جمعی است. کارکرد فردی فرهنگ معطوف به هویت‌بخشی است؛ بدین معنا که فرهنگ عامل هویت‌بخشی برای فرد است و او را از دیگران متعلق به دیگر فرهنگ‌ها متفاوت می‌کند. به عنوان نمونه، یک ژاپنی خود را از یک ایرانی این گونه تمیز می‌دهد که وی متعلق به فرهنگ ژاپنی، با همه‌ی عناصر مادی و غیرمادی آن، است و یک ایرانی متعلق به فرهنگ ایرانی است. بر همین اساس، دنیای پیرامون این دو فرد به دو نحوه‌ی متفاوت درک می‌شود؛ چرا که مفاهیمی که این دو فرد با دو فرهنگ مختلف برای تفکر استفاده می‌کنند تحت تأثیر دو فرهنگ مختلف است. مثلاً یک ایرانی ممکن است خود را متعلق به فرهنگ چندهزارساله و تمدن ایران باستان بداند؛ در خود شجاعت‌ها و دلیری‌های هموطنانش در دفاع از کشورش را ببیند؛ به خود افتخار کند که زبانش پارسی است و یا هزاران عنصر فرهنگی دیگری را مد نظر قرار دهد که باعث می‌شود وی خود را متفاوت از فرد ژاپنی ببیند. پس کارکرد فردی فرهنگ هویت‌بخشی است.

کارکرد جمعی و اجتماعی فرهنگ انسجام‌بخشی است؛ بدین معنا که کنش‌های جمعی برآمده از ارزش‌ها و باورها، بازتولیدکننده‌ی انسجام اجتماعی هستند. به عنوان نمونه، سرود ملی کشور به عنوان یک عنصر فرهنگی عامل انسجام‌بخش بین افراد جامعه‌ی آن کشور به حساب می‌آید یا مثلاً موفقیت‌های ورزشی در عرصه‌ی ملی، چون صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی یا قهرمانی یک ایرانی در مسابقات وزنه‌برداری جهان را می‌توان مصادیقی از تعلق به عناصر فرهنگی‌ای دانست که کارکرد انسجام‌بخشی دارند. باورها، آیین‌ها و مراسم‌های مذهبی از دیگر مواردی از فرهنگ هستند که نقش انسجام‌بخشی اجتماعی را بازی می‌کنند. البته پُرواضح است که این کارکردها می‌توانند توأمان باشند؛ به طوری که باورها، ارزش‌ها، هنجارها، تولیدات و نمادهای فرهنگی یک جامعه، هم در عرصه‌ی فردی و هم در عرصه‌ی اجتماعی، کاربرد داشته باشند. به عنوان مثال، دیزی به عنوان یک غذای اصیل ایرانی و عنصری از فرهنگ جامعه‌ی ایرانی می‌تواند در عین حال که نقشی در هویت‌بخشی فردی بازی می‌کند، عهده‌دار انسجام‌بخشی اجتماعی نیز باشد.

وب‌سایت افکار عمومی جهان[۱۴] در تاریخ ۲۴ ژانویه‌ی سال ۲۰۰۷ میلادی نظرسنجی‌ای را در ایران و ایالات متحده انجام داد و در یکی از بخش‌های آن، که مرتبط با هویت ایرانی بود، این نتیجه به دست آمد که ۶۲ درصد ایرانیان هویت خود را با دین اسلام تعریف می‌کنند؛ بدین معنا که بیش از آنی که هویت خود را مبتنی بر ملیت (۲۷ درصد)، قومیت (۴ درصد) و فردیت (۴ درصد) بدانند، دین را عامل هویت‌بخش خود می‌دانند (وب‌سایت افکار عمومی جهان). بر اساس پژوهش دیگری که توسط مؤسسه‌ی پژوهشی پیو[۱۵] راجع به نظرات ایرانیان در مورد سیاست و دین، در اواسط سال ۲۰۱۲ میلادی انجام شد، ۸۳ درصد ایرانیان بر این باور هستند که شریعت اسلام باید در قوانین کشور لحاظ شود (مرکز پژوهشی پیو، ۲۰۱۲).

با توجه به این نتایج، اکثر افراد جامعه‌ی ایرانی، هویت خود را هویتی دینی تعریف می‌کنند و این بدین معناست که نقش دین در فرهنگ عمومی جامعه‌ی ایرانی بسیار پررنگ است. به همین دلیل می‌توان نقش دین را در ایجاد و بازتولید فرهنگ عمومی جامعه‌ی ایرانی در حوزه‌های فردی و اجتماعی بسیار مؤثر دید.

نقش فرهنگ عمومی در سبک زندگی انقلابی

بر اساس تعاریف ارائه‌شده، فرهنگ عامه و نخبگان، فرهنگ‌هایی هستند که در بستر فرهنگ عمومی به حیات خود ادامه می‌دهند. در جامعه‌ی ایرانی، دین اسلام در این بستر مشترک بسیار مؤثر است و در نتیجه فرهنگ عامه و فرهنگ نخبگان هر دو تحت‌الشعاع عناصر دینی قرار می‌گیرند. به تبع این تأثیرپذیری، عناصر دینی در سبک زندگی افراد جامعه نیز نقش دارند. در ادامه، مقاله به دنبال این مسئله است تا نشان دهد چگونه تعامل فرهنگ عامه‌ی مردم جامعه‌ی ایرانی و فرهنگ نخبگان ملهم از اندیشه‌های امام خمینی (رحمت الله علیه)، که هر دو برآمده از عناصر مشترک دین اسلام و تفکر شیعی، البته شاید با قرائت‌هایی نسبتاً متفاوت بود، منجر به انقلاب اسلامی ایران گشت و چگونه این چرخش فرهنگی متفاوت توانست بر روی عناصر فرهنگی‌ای چون نام‌گذاری نوزادان نیز تأثیر بگذارد و سبک زندگی افراد جامعه را تحت تأثیر خود قرار دهد. در پایان، مقاله با نگاهی به عناصر عاشورایی، بر آن است تا نشان دهد این عناصر چه چیزهایی را در فرهنگ عمومی و به تبع آن، در سبک زندگی انقلابی، بازتولید می‌کنند.

مراسم محرم و عاشورا از دیرباز در جامعه‌ی ایرانی وجود داشته است و مردم با برگزاری چنین مراسمی به عزاداری برای حضرت امام حسین (علیه السلام) و یاران ایشان می‌پرداخته‌اند. حسین (علیه السلام)، زینب (سلام الله علیها)، عباس (علیه السلام)، علی‌اصغر (علیه السلام)، علی‌اکبر (علیه السلام) و دیگر یاران امام حسین (علیه السلام)، شط فرات و عطش، ذوالجناح، قتلگاه، سینه‌زنی، روضه‌خوانی، تعزیه، عزاداری و گریه بر مصیب‌های آن حضرت، نذری و خیلی دیگر از این مفاهیم، همه و همه عناصری فرهنگی از فرهنگ عامه‌ی افراد جامعه‌ی ایرانی بوده‌اند. اندیشه‌ی امام خمینی (رحمت الله علیه)، به عنوان فردی برآمده از فرهنگ نخبگانی که دغدغه‌ی آزادی و رهایی از قیدوبند ظلم و جور را داشت، ایده‌ی مبارزه و مقابله با طاغوت را در سر می‌پروراند و خود را از نگرانی‌های فرهنگ عامه جدا ساخت و ایشان با سخنرانی‌های آگاهی‌بخش خود، سعی در بازتعریف این عناصر نمود. فرهنگ عمومی جامعه‌ی ایرانی بعد از این تغییر پارادایمی، دستخوش تغییر شد و این امر سبب تغییراتی در سبک زندگی جامعه شد. این تغییرات که رنگ‌وبویی انقلابی داشتند و ملهم از نوع تفکر انقلابی‌ای بودند که منجر به انقلاب اسلامی شد، در چند سال قبل و بعد از انقلاب به چشم می‌خوردند. بعد از این بازتعریف در عناصر عاشورایی، در نظر مردم جامعه‌ی ایرانی، دیگر عاشورا یک روز تاریخی متعلق به سال ۶۱ هجری قمری نبود و کربلا یک مکان جغرافیایی متعلق به سرزمین نینوا نبود؛ بلکه همه‌ی روزها عاشورا و همه‌ی سرزمین‌ها کربلا شد و این گونه مبارزه‌ی با جور و ستم تا ریشه‌کن کردن ظلم و حکومت طاغوت‌ها، تبدیل به جریان اصلی جامعه شد و این نوع نگاه جدید در سبک زندگی مردم جامعه نمود پیدا کرد.

فرهنگ عمومی بستری مشترک بین فرهنگ اندیشه‌ی امام خمینی (رحمت الله علیه) و فرهنگ عامه‌ی جامعه‌ی ایرانی ایجاد کرد که بر همان اساس، یک نوع سبک زندگی انقلابی در جامعه ظهور پیدا کرد و بر این مبنا، شاهد این مسئله هستیم که نام نهادن کودکان به نام زینب نه تنها دیگر مایه‌ی سرافکندگی نمی­شود، بلکه باعث سربلندی و عزت می­شود.

این اندیشه‌ی امام خمینی (رحمت الله علیه) بود که با لبیک مردم مواجه گشت و توانست انقلاب اسلامی ایران را رقم بزند و فرهنگ عمومی جامعه‌ی ایرانی را دستخوش تغییر نماید و با تحت تأثیر قرار دادن همه‌ی عناصر آن، یک نوع سبک زندگی انقلابی را در جامعه متبلور کند. نام‌گذاری فرزند را شاید بتوان یکی از مصادیق سبک زندگی تصور کرد. برای نمونه، در سبک زندگی ملهم از فرهنگ مقاومت سیاه‌پوستان آمریکا، شاهد این مسئله هستیم که از نامیدن فرزندان خود به نام‌های انگلیسی و آمریکایی دوری می‌کنند و نام‌های اصیل آفریقایی بر آنان می‌نهند. این رفتار معنادار یا کنش، که بخشی از سبک زندگی این جامعه‌ی انسانی است، ملهم از فرهنگ مقاومتی‌ای است که در سالیان درازی از مقاومت‌شان علیه تبعیض نژادی رخ داده است.

چنین مسئله‌ای را می‌توان در نام‌گذاری نوزادان در قبل و بعد از انقلاب اسلامی نیز مشاهده کرد. قبل از انقلاب، مردم بسیار کم از اسم زینب برای نوزادان خود استفاده می‌کردند، چرا که زینب را نماد ستم‌کشی می‌دانستند و بر این باور بودند که نهادن نام زینب بر فرزندانشان منجر به این می‌شود که آن‌ها در زندگی‌شان ستم‌کش شوند. اما بعد از انقلاب اسلامی و به واسطه‌ی همان بازتعریف فرهنگی و پارادایمی حضرت امام (رحمت الله علیه) شاهد این مسئله هستیم که یکی از بیشترین اسم‌هایی که اولیاء برای فرزندانشان انتخاب می‌کنند، نام زینب است؛ چرا که زینب به نماد مبارزه با ظلم و اسوه‌ی صبر در مصیبت در جهت ظلم‌ستیزی و زیر بار حرف زور نرفتن، تبدیل شد. اینجاست که نقش فرهنگ عمومی در سبک زندگی مشخص می‌شود. فرهنگ عمومی بستری مشترک بین فرهنگ اندیشه‌ی امام خمینی (رحمت الله علیه) و فرهنگ عامه‌ی جامعه‌ی ایرانی ایجاد کرد که بر همان اساس، یک نوع سبک زندگی انقلابی در جامعه ظهور پیدا کرد و بر این مبنا، شاهد این مسئله هستیم که نام نهادن کودکان به نام زینب نه تنها دیگر مایه‌ی سرافکندگی نمی­شود، بلکه باعث سربلندی و عزت می­شود.

این مسئله که عناصر عاشورایی چه مفاهیمی را در فرهنگ عمومی و در ادامه آن سبک زندگی انقلابی بازتولید کرده و می‌کنند نیز حائز توجه است؛ بدین معنا که مثلاً هیئت‌های مذهبی چه پیامی را برای سبک زندگی در بر دارند. برای نمونه، در این زمینه به چند مورد می‌توان اشاره کرد. یکی از مسائلی که در هیئت‌های مذهبی شاهد آن هستیم احترام به بزرگ‌تر تحت عنوان ریش‌سفید یا پیرغلام است که به نحوی بازتولیدکننده‌ی نگاه سنتی و پیشامدرن جامعه‌ی ایرانی به نظر می‌رسد و این مسئله می‌تواند تعین‌بخش عناصر سبک زندگی‌ باشد.

روحیه‌ی کدخدامنشی و حل‌وفصل مشکلات با مراجعه به یک فرد باتجربه، از دیگر مواردی است که در این هیئت‌ها دیده می‌شود و شاید بتوان آن را در مقابل نقاط ضعف دستگاه خشک بوروکراسی دانست که نقش مهمی را در سبک زندگی افراد جامعه بازی می‌کند. ایده‌ی نذری و اطعام نیز از دیگر موارد و مفاهیمی است که توسط افراد و هیئت‌های مذهبی در فرهنگ عمومی جامعه‌ی ایرانی بازتولید می‌شود و حاکی از آماده کردن غذا و اطعام گروهی از مردم، به ویژه فقرا و نیازمندان است. چنین ایده‌ای می‌تواند به مثابه‌ی عاملی مؤثر در سبک زندگی تلقی گردد و باعث شود تا به دیگر جنبه‌های زندگی افراد جامعه نیز تسری یابد. تجمعات خیابانی ایام ماه محرم و بعضاً ماه صفر و گره خوردن آیین‌ها و مراسم مذهبی با زندگی شهری و کشیده شدن آن‌ها به سطح شهر و خیابان‌ها را می‌توان نفی‌کننده‌ی نگاه سکولار دانست و آن را بازتولید‌کننده‌ی اندیشه‌ی همه‌جانبه‌گرایی دین محسوب کرد که خود می‌تواند به شکل‌گیری سبک زندگی ضدسکولار منجر گردد.

سخن پایانی

در پایان باید به این نکته توجه کرد که از آنجایی که فرهنگ عمومی از شقوق فرهنگ است، پس عناصر مشترک تعریف فرهنگ و خصوصیات آن را در بر می‌گیرد. از طرفی فرهنگ عمومی بستر مشترکی بین تمام فرهنگ‌های جامعه، به ویژه دو فرهنگ عامه و نخبگان است و این طور نیست که فرآیند ارتباط بین فرهنگ‌ها همیشه یک‌طرفه باشد، بلکه تعامل بین فرهنگ‌ها در بستر فرهنگ عمومی همیشه برقرار است و این تأثیر و تأثرات بین فرهنگ‌هاست که فرهنگ عمومی را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. فرهنگ عمومی، به عنوان یک بستر، در تعیین مصادیق زندگی روزمره و سبک زندگی افراد جامعه نقش مهمی را بازی می‌کند و همان طور که در جریان شکل‌گیری انقلاب اسلامی شاهد بودیم، فرهنگ عمومی توانست بر سبک زندگی مردم تأثیر بگذارد و یک نوع سبک زندگی انقلابی را صورت‌بندی کند.

منابع

آشوری، داریوش (۱۳۸۶). تعریف‌ها و مفهوم فرهنگ. تهران: نشر آگه.

پین، مایکل (۱۳۸۹). فرهنگ اندیشه‌ی انتقادی: از روشنگری تا پسامدرنیته. ترجمه‌ی پیام یزدانجو. تهران: نشر مرکز.

خالدی، سمانه (۱۳۸۸). فرهنگ عمومی. قم: دانشگاه باقرالعلوم.

فردرو، و دیگران (۱۳۸۰). جامعه و فرهنگ (مجموعه مقالات). تهران: آرون.

کوش، دنی (۱۳۸۱). مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی. ترجمه‌ی فریدون وحیدا. تهران: مرکز تحقیقات صدا‌و‌سیما.

گیدنز، آنتونی (۱۳۷۷). جامعه‌شناسی. ترجمه‌ی منوچهر صبوری. تهران: نشر نی.

مرعشی، سید جعفر و دیگران (۱۳۷۶). پیرامون فرهنگ عمومی کشور. تهران: سازمان مدیریت صنعت

سه شنبه 21 آبان 1398  7:52 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها