0

داستان مورچه ای که مشهدی شد

 
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 23615
محل سکونت : کرمانشاه

داستان مورچه ای که مشهدی شد

مورچه ای که مشهدی شد

مورچه ای که مشهدی شد

مورچه ای که مشهدی شد

مورچه کوچولو خیلی وقت بود که توی اتاق محمدصدرا زندگی می کرد . آخه محمد صدرا با حیوانات دوست بود و به هیچ کس کاری نداشت .

یک روز مورچه کوچولو فهمید که محمدصدرا می خواهد با خانواده اش برود مشهد پیش امام رضا علیه السلام.

5bb08d8b9d95d.jpg

مورچه کوچولو محمدصدرا رو نگاه می کرد که داشت ساکش رو جمع می کرد ، دلش می خواست به محمدصدرا بگه که مرا با خودتان ببرید ، اما او که زبان آدم ها را بلد نبود .

شب با غصه توی جیب محمد صدرا خوابید .

5bb08d9dd2c99.jpg

صبح که بیدار شد ، دید هنوز هوا تاریک است . ترسید ، صدای تلق تلوق می آمد ، یواشکی سرش را از توی جیب درآورد توی قطار است . فکر کرد خواب می بیند . باورش نمی شد که با محمدصدرا آمده ، وقتی به مشهد رسیدند و چمدان هایشان را توی هتل گذاشتند .

5bb08db2bf107.jpg

محمدصدرا پیراهن قرمز خوشگلش رو مرتب کرد و رفتند حرم . مورچه کوچولو با دیدن حرم امام رضا علیه السلام گریه کرد و خیلی خیلی از خدای مهربان و امام رضا علیه السلام تشکر کرد . حالا مورچه هم مشهدی هم مشهدی شده بود .

5bb08dc1e3552.jpg

دوشنبه 6 آبان 1398  7:26 AM
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها