تا شهدا؛ تنها راه ارتباطی اسرای ایرانی در بند رژیم صدام در اردوگاههای بعثی با بیرون، نامهنگاریهایی بود که اسرا با خانوادههای خود انجام میدادند و آنان را از حال کلی و زنده بودن خود باخبر میساختند؛ البته که این نامهنگاریها نیز با سختیهای فراوان همراه بود و گاه تا مدتها از سوی نیروهای بعثی اجازه این کار صادر نمیشد. در ادامه بخشی از خاطرات اسرا در خصوص نامهها و نوشتههای آنان در اسارت را میخوانید.
«فرزان آذرپناهی» از اسرای جنگ تحمیلی اظهار داشت: تمام امید اسرا ارتباط با ایران بود. رسیدن یک نامه ما را خیلی خوشحال میکرد اما در بین ما افرادی بودند که قریب به شش سال از خانواده خودشان هیچ نامهای دریافت نکرده بودند و این خیلی برای آنها عذابآور بود. سازمان منافقین و استخبارات عراق در این امر خیلی نقش داشتند و این را نوعی تنبیه برای اسرای فعال و حزباللهی تلقی میکردند.
من شخصا به مضمون نامههایی که از ایران برای ما میرسید اعتمادی نداشتم. چون اغلب آنها از طرف منافقین دست کاری یا عوض میشد. دستکاری نامهها با هدف شکستن روحیه و ایراد ضربه روانی به اسرا انجام میشد. گاهی نامههایی می رسید که حامل خبر مرگ پدر اسیری به طرز فجیعی بود و زمانی هم از مرگ وحشتناک مادر یا خواهر اسیری به طرز فجیع دیگری خبر میداد.
ولی بدتر از همه نامههایی بود که خبر طلاق همسر اسرا را در برداشت. یک بار نامهای رسید مبنی بر اینکه همسر یکی از اسرا در اثر نیش زنبور جان باخته است. برای من این مسأله غير قابل هضم بود. ما با این بدنهای لاغر و نحیف از مهلکههای سخت جان بدر میبردیم. از ضربات کابل، بتون و میلگرد که هر کدام قادر بود فیل را به زانو درآورد، جان بدر میبردیم و خم به ابرو نمیآوردیم اما این نامهها ما را سخت تکان میداد.
سال بعد برای آن برادر اسیر نامه دیگری به این مضمون رسید که خبر میداد «همسرش زنده است و مشغول فعالیت عادی خود است. این یعنی نامه قبلی تمامأ جعلی بوده است!»
یک بار در یک نامه دیگری همسر یکی از اسرا نوشته بود: «از این بلاتکلیفی خسته و طاقتش تمام شده است و نمیتواند تحمل کند. میخواهد طلاق بگیرد!» تأثیر این نامه به قدری شدید بود که برادر اسیرمان را تا مرز جنون و دیوانگی کشاند. او دچار بحران روحی بسیار شدیدی شد که تا مدتها با آن درگیر بود. در همین حال پاسخ نامه را نوشت و فرستاد: «برو به جهنم! هر کجا میخواهی برو من هم نمیخواهمت!»
تقریبا یک سال با کابوس و بحران بر این برادر اسير گذشت تا اینکه نامه دوم رسید، نامه تمام علامت تعجب و سؤال بود: «چه میگویی؟ یعنی چه برو به جهنم؟ کجا بروم؟ مگر من روز اول با رفتن تو مخالف بودم؟ و...» معلوم شد که نامه قبلی جعلی بوده است!
نامههایی را که ما در اوایل اسارت میفرستادیم پر از روایت و حدیث و درود بر خمینی و درود بر جمهوری اسلامی بود در آن اوایل عراق از لحاظ سانسور نامهها خیلی ضعیف بود ولی وقتی سازمان منافقین در عراق، مستقر شد و با عراقیها همکاری خود را شروع کرد، وضع نامه ها دچار اشکال شد تا جایی که مثلا من که در هر ماه 15 نامه با عکسهای مختلف از ایران به دستم میرسید، هر دو یا سه ماه، فقط یک نامه آن هم بدون عکس، دریافت میکردم./دفاع مقدس