0

سوال هجدهم (مسابقه سر نی در نینوا)

 
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

سوال هجدهم (مسابقه سر نی در نینوا)

در پی واقعه دردناک کربلا، حضرت زینب(علیها السلام) مسئولیت سنگین را عهدهدار گردید; زیرا امام حسین(علیه السلام)پدیدآورنده نهضت بود، ولی ادامهدهنده آن خواهرش حضرت زینب(علیها السلام)بود. اندوههای دلخراش آن بانوی بزرگ مانعی بر سر راه ایشان برای رویارویی با دشواریها و ایفای رسالت بزرگش ایجاد نکرد.
نهضت عاشورا با شهادت امام(علیه السلام) به فرجام و هدف پایانی نرسید، بلکه هدایت و رهبری آن به دست با کفایت دختر علی(علیه السلام) بود. حضرت زینب(علیها السلام) از جانب برادر این وظیفه را یافته و امام(علیه السلام) طی وصایای خود مسائل را به ایشان فرموده بود.
عصر عاشورا هنگامی که بانو زینب(علیها السلام) مشاهده کرد امام حسین(علیه السلام) روی زمین افتاده و دشمنان جنایتکار اطراف پیکر مطهّر وی را با هدف کشتن ایشان گرفتهاند، از خیمه بیرون آمد و پسر سعد را به عنوان سرزنش فرمود:
«یابن سَعد! اَیُقتَلُ اَبُو عبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟»58
فرزند سعد! آیا ابوعبداللّه کشته میشود و تو تماشا میکنی؟!
او هیچ جوابی نداد و روی از حضرت زینب(علیها السلام)برگرداند، ولی ایشان تلاش کرد تا شاید از کشته شدن امام حسین(علیه السلام)جلوگیری نماید. از اینرو، خطاب به آن مزدوران نمود و گفت: «اَما فیکم مُسلِمٌ؟» آیا در بین شما یک نفر مسلمان نیست؟
باز هیچ کس پاسخی نداد59 زینب کبری(علیها السلام) فریاد برآورد:
«وا اخاه! واسیّداه! وا اهلبیتاه! لیت السماء انطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل»;60 وای برادرم! وای سرورم! وای اهلبیت! ای کاش آسمان بر زمین واژگون میشد! و ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر هامون میریخت.
حضرت زینب(علیها السلام) با این جمله ها، مرحله دوم نهضت را شروع کرد. از این لحظه، وظیفه طاقت فرسا بر عهده او بود. از مردان دیگر کسی نمانده بود، و او بود و کودکان و امام بیمار غریب و تنها. ایشان برای انجام رسالت عظمای خود، به سوی امام حسین(علیه السلام) رهسپار میدان شد، بر بالین برادر رسید، پیشانی را به خون برادر رنگین کرد، سپس دست خود را به زیر پیکر مبارک و خونین سیدالشهداء(علیه السلام) گرفت و به آسمان نگاه دوخت و فرمود: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!»61
حضرت زینب(علیها السلام) استوار همچون کوه، در کنار امام زینالعابدین(علیه السلام) و بانوان و کودکان داغدیده، و در جوار قتلگاه شهیدان، نظارهگر غارت شدن و سوختن خیمهها بود. ایشان سپس شام غریبان شهدا را در بیابان، با زمزمههای دلخراش عزاداری، با اشک و ناله در سوگ عزیزان و پرستاری از یتیمان، و با نماز شب و نیایش با پروردگار به صبح رساند.
حضرت زینب(علیها السلام) در قتلگاه
در روز یازدهم محرّم سال 61 هجری، زنان و خواهران امام حسین(علیه السلام)و بازماندگان شهیدان به همراه زینب(علیها السلام)و علیبن الحسین(علیه السلام)و کودکان، آماده حرکت به سوی کوفه شدند. هنگام حرکت، کاروان اسیران را از قتلگاه عبور دادند. وقتی چشم اسیران به بدنهای غرقه به خون روی زمین افتاد، نالههای دردناک سر دادند.
حضرت زینب(علیها السلام) در کنار بدن مقدّس امام حسین(علیه السلام)، رو به سوی مدینه نمود و ندبه های دلخراش سر داد:
«وا محمّداه! بَناتُکَ سَبایا وَ ذُرّیتُک مُقَتّله، تسفی علیهم رِیحُ الصّبا، و هذا حُسینٌ مجزوزُ الَّرأسِ مِنَ القَفا، مَسلُوبُ العمامِةِ و الرِّداء...»;62 ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری میروند. اینان فرزندان شمایند که با بدنهای خونین، روی زمین افتادهاند و باد صبا بر پیکر آنان میوزد! ای رسول خدا! این حسین است که سرش را از قفا بریدهاند و عبا و ردایش را به غارت بردهاند.
پدرم فدای کسی که سپاهیان او را غارت کردند، سپس خیمه گاهش را سرنگون ساختند! فدای آن مسافری که دیگر امید بازگشتش نیست!63
فدای آن عزیزی که با لب تشنه شهید شد و از محاسنش خون میچکید، قربان آن کسی که جدّش رسول خداست و او فرزند هدایت است! پدرم فدای کسی که آفتاب برای او باز گشت تا نماز خود را بخواند!64
سخنها و نالههای حضرت زینب(علیها السلام) دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت.65 در واقع، انقلاب دیگری در ادامه نهضت امام حسین(علیه السلام) توسط حضرت زینب(علیها السلام)، از همین جا آغاز شد و ایشان در حالی که حتی دشمنان را منقلب کرد، به سخنان خویش، در خطاب به مادرش فاطمه زهرا(علیها السلام)چنین ادامه داد:
ای مادر داغدیده! ای دختر پیامبر! به کربلا نگاه کن! حسینت را با سر بریده و دخترانت را با خیمه های غارت شده و سوخته بنگر! مادر! ببین دخترانت را کتک میزنند!
مادرم! این حسین است که در خون غلتیده، او را تشنه شهید کرده و بدنش را با نیزه ها و سم اسبان سوراخ سوراخ کرده اند. اینان مورد ظلم حرامزادگان و آزادشدگان پدرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)قرار گرفته اند.66
حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه
پس از آنکه ابن سعد اهلبیت امام حسین(علیه السلام) را از کربلا به عنوان اسیر به سوی کوفه و سپس شام حرکت داد، فرجام این نوع رفتار با توجه به ظاهر حادثه، باید به نابودی خاندان پیامبر و پیروزی پایدار حکومت امویان خاتمه مییافت; نتیجهای که شاید در آن روز هر بینندهای به سادگی آن را پیشبینی میکرد، ولی حضور فعّال اسرای اهلبیت در کوفه و شام، به ویژه خطبه های پرشور حضرت زینب(علیها السلام)، نتیجه را به گونهای رقم زد که در آخر، یزید سرشکسته و خجلتزده مجبور گردید آنان را هر چه زودتر و با احترام به مدینه برگرداند.
آنچه سبب این دگرگونی در دوران اسارت شد، دو برنامه عملی خاندان رسالت بود: یکی ایراد خطبه ها در بین مردم و دیگر پرداختن به عزاداری برای شهیدان کربلا. خطبهها متناسب با شرایط هر جا، بیان میگردید تا کسانی را که گرفتار تبلیغات سوء امویان شده بودند، بیداری بخشد. اکنون حضرت زینب(علیها السلام) و کاروان او، سازمان تبلیغ امام حسین(علیه السلام) هستند و سرنوشت نهضت به دست آنها قرار گرفته است.
اسیران در حالی وارد کوفه شدند که نیروهای امنیتی عبیداللّهبن زیاد سواره و پیاده، راههای ورودی و خروجی شهر و کوچه های آن را تحت مراقبت قرار داده بودند تا هرگونه حرکت مشکوکی را مهار کنند. از سوی دیگر، جارچیان و جاسوسان حکومت ورود اسیران را به شهر اعلام کرده و مردم را برای تماشا دعوت نموده بودند.67
عبیداللّه از سوی یزید، دستور یافته بود که اهلبیت(علیهم السلام) را در شهر بگرداند تا با تماشای مردم به آنان، قدرت حکومت خود را نمایان سازد. تبلیغات بنیامیّه اسیران را خارجی معرفی کرده بود. هنگامی که سرِ مطهّر امام حسین(علیه السلام) و یاران ایشان را بر نیزهها زدند و به همراه اسیران، با وضع دلخراشی در شهر کوفه گرداندند، امویان فضای وحشت ایجاد کردند و شهر را در قبضه مأموران داشتند. نفسها در سینهها حبس گردیده بود! چنین فضایی تاریک فریادگری قهرمان و شجاع میخواست تا مردم را علیه یزیدیان برانگیزاند.
خطبه حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه
در کاروان اسیران، حضرت زینب(علیها السلام) در کجاوه خویش به دنبال فرصت بود، تا ضربه مناسب را بر دشمن وارد کند; زینبی که روزگاری برای زنان کوفه درس تفسیر قرآن میگفت و پدرش رهبری امّت را بر عهده داشت. کوفه قلب عراق بود و پنج سال پایتخت حکومت حضرت علی(علیه السلام). حضرت زینب(علیها السلام) درد دلهای حضرت علی(علیه السلام)را از کوفیان میدانست و سست عهدی آنان را با امام حسن(علیه السلام) دیده بود، و نیز نامه های پی درپی همین مردم را به امام حسین(علیه السلام) و سپس عهدشکنی ایشان را به یاد داشت. نوبت آن رسیده بود که خطابه آتشین خود را همچون پُتک بر فرق این مردم فرود آورد. بُشربن خُزیم اسدی درباره خطبه حضرت زینب(علیها السلام)میگوید:
در این روز، من به زینب دختر علی(علیه السلام) نگریستم. سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم; چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(علیه السلام) سخن میگوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد!68
آنگاه زینب(علیها السلام) پس از حمد و ستایش پروردگار و درود بر پیامبر و خاندان او، خطاب به آنان فرمود:
ای جماعت نیرنگ و افسون! و بیبهرگان از غیرت و حمیّت! آیا بر ما گریه میکنید؟! اشک چشمتان خشک مباد و ناله هایتان آرام نگیرد! مَثَل شما مَثَل آن زنی است که تار و پود تافته خود را درهم ریزد و رشته های آن را از هم بگسلد. شما سوگندهایتان را دستاویز فساد و نابودی خود قرار دادید. شما همانند سبزهای هستید که در مزبله ها میروید، و یا چون نقرهای که روی گورها را بدان زینت کنند; دارای ظاهری فریبنده و باطنی زشت و پلید. برای آخرت خود، بد توشهای فرستادید! با خشم خداوند، عذاب ابدی وی را به نام خود رقم زدید. آیا شما (پیمانشکنان) برای حسین(علیه السلام) گریه میکنید؟ بسیار بگریید و اندک بخندید که ننگ گریبانگیر شماست و لکّه این ننگ را هرگز از دامان خود نتوانید شست!69
شما جگرگوشه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و سید جوانان بهشت را کشتید; همان کسی که در جنگ پناهگاه شما بود و در صلح، مایه آرامش شما; در سختیها، امیدتان به او بود و در ستیزه ها به او روی میآوردید.
آیا میدانید که چه جگری از پیامبر شکافتید، و چه پیمانی گسستید و چسان پردگیان حرم را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتی از آنان دریدید و چه خونهایی را ریختید؟!
کاری کردید که نزدیک است از هراس (این حادثه) آسمانها بپاشند! زمینها بشکافند! و کوهها فرو ریزند!
آیا تعجب میکنید اگر از جنایتتان آسمان خون ببارد؟! هیچ کیفری از کیفر آخرت برای شما خوارکننده تر نیست، خداوند از شتاب در کارها منزّه است، و از پایمال شدن خون (بیگناهی چرا) بهراسد، و او مراقب اعمال ماست و پیوسته در کمین ستمگران.70
فرجام خطبه حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه
حضرت زینب(علیها السلام) خطابه را پایان داد. او که با قلب داغدار سخن میگفت و فجایع کربلا را شرح میداد، هیجان شدید در کوفه ایجاد کرد، و وضع روحی مردم دگرگون شد. راوی میگوید: پس از خطبه دختر حضرت علی(علیه السلام)، مردم کوفه شگفتزده دستها را به دندان میگزیدند.
به هر روی، حضرت زینب(علیها السلام) با این خطبه، تبلیغات دروغین بنیامیّه را، که امام معصوم(علیه السلام) را خارجی معرفی کرده بود، خنثا نمود و مردم کوفه را به خاطر پیمانشکنی، از خواب غفلت بیدار ساخت و برای کوفیان از کیفر الهی اعلام خطر کرد و تأثیری را که ریختن خونهای پاک در نظام هستی میگذارد، روشن کرد. سخنان حضرت زینب(علیها السلام) مانند صیحه آسمانی، محیط کوفه را فراگرفت و بر آن اثر جانسوز گذارد. ایشان فاجعه کربلا را، که با دست همان مردم بیفضیلت انجام یافته بود، بیپرده بیان داشت و آنان را سخت نکوهش کرد تا ابن زیاد نتواند حقایق تلخ عاشورا و ماهیت قیام حسین(علیه السلام) را منحرف سازد.
در پایان خطبه، آشوبِ شهر و قیام علیه حکومت احساس میشد، بلکه در پی این خطبه، هیجانی به وجود آمد که دیگر آرام نشد تا سرانجام، مردم گرد مختار آمدند و دست به انقلابی زدند که فرزند زیاد و همه شرکتکنندگان در جنایت کربلا را فرا گرفت و آنها را به دست انتقام سپرد.71 بدینروی، فرمانده نیروهای نظامی برای جلوگیری از انقلاب علیه ستمگران، اسیران خاندان پیامبر را به «دارالاماره» مرکز حکومت عبیداللّهبن زیاد فرستاد.72
حضرت زینب(علیها السلام) در دارالاماره
حضرت زینب(علیها السلام) همراه با خواهر خود، در جمع خویش و امام سجّاد(علیه السلام) و دیگران به دارالاماره وارد شد، در حالی که پستترین لباس را به تن داشت، تا او را نشناسند. ایشان بدون توجه به هیبت مجلس و عبیداللّه، به صورت زنی ناشناس نزدیک دیوار نشست و زنان گردش نشستند. ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟ کسی جواب او را نداد. او سه بار پرسش خود را تکرار کرد. در آخر، یکی از کنیزان ایشان پاسخ داد: این زن زینب فرزند فاطمه(علیها السلام)دختر رسولاللّه است!73
طرز ورود حضرت زینب(علیها السلام)، که همانند فرمانده پیروز، بدون اعتنا به ابن زیاد وارد مجلس شد، برای عبیداللّه سخت ناراحتکننده بود. هنگامی که وی حضرت زینب(علیها السلام) را شناخت، خشمش شدیدتر شد و برای تشفّی قلب ناپاک خویش، به خاندان وحی اهانت نمود و گفت: خدا را ستایش میکنم که شما را رسوا کرد و کشت و دروغ شما را آشکار ساخت.
دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) در برابر یاوهگوییهای او، پاسخی قاطعانه و کوتاه فرمود:
«اَلحَمدُلِلّهِ الَّذِی اَکرَمَنا بِنَبِیّهِ مُحَمَّد(صلی الله علیه وآله) وَ طَهَّرَنا مِنَ الرِّجسِ تَطهِیراً اِنَّما یَفتَضِحُ الفَاسِقُ وَ یکذِبُ الفاجِرُ وَ هُوَ غَیرُنا»;74 حمد خداوندی که ما را به خاطر پیغمبرش شرافت بخشید و از پلیدیها پاک گرداند. خداوند فاسق و دروغگو را رسوا میکند و چنین کسی غیر خاندان ماست.
ابن زیاد، که خود را سخت در تنگنای سخنان و تحقیرهای ایشان گرفتار دید، بابِ سخن را عوض کرد. او برای تازه کردن داغ حضرت زینب(علیها السلام)، با لحن استهزاآمیز پرسید: کار خدا را با برادر و اهلبیت خویش چگونه یافتی؟! حضرت زینب(علیها السلام) با لحن رضایتمندانه و با شجاعت فرمود:
«ما رَأَیتُ اِلاَّ جَمِیلا، هؤلاءِ قَومٌ کَتَبَ الُلهُ عَلَیهِمُ القَتل فَبَرَزُوا اِلی مَضاجِعِهِم وَسَیَجمَعَ اللّهُ بَینَکَ وَ بَینَهُم وَ تُخاصِمُونَ عِندَهُ...»;75 از خدای مهربان جز خیر و خوبی ندیدم. اینان کسانیاند که خداوند لباس زیبای شهادت بر اندامشان پوشانید، باعزّت به سرای باقی شتافتند، و به زودی خداوند شما و آنها را در حضور خود جمع میکند و در محکمه عدل، داوری خواهد کرد.
سپس فرمود:
ای فرزند مرجانه! در آن روز، چگونه میتوانی به این گناه عظیم پاسخ دهی؟ مادرت به عزایت بنشیند!
این نهیب کوبنده حضرت زینب(علیها السلام) آنچنان در مجلس طنین انداخت که عبیداللّه را در برابر سران کوفه سخت تحقیر نمود. ایشان اجازه نداد که عبیداللّه جنایت خویش را به خداوند نسبت دهد و فرمود:
ای پسر مرجانه! قسم به جانم! تو پسران ما را کشتی، به بانوان ما بیاحترامی کردی، شاخههایم را قطع و ریشههایم را بریدی...76
پیامد سخنان حضرت زینب(علیها السلام) در کوفه
بانوی بزرگ کربلا تا اینجا و ظیفه بنیادین خویش را در پاسداری از نهضت، به خوبی به انجام رساند و با ایراد خطابه آتشین در اجتماع مردم و سخنان کوبندهاش در برابر ابن زیاد، به خوبی توانست مسیر قیام خونین کربلا را از دستبرد حکومت امویان حفظ کند و افکار کوفیان را برای گرفتن انتقام از به وجود آورندگان آن حادثه آماده سازد.
سخنان حضرت زینب(علیها السلام) لرزه بر اندام ابنزیاد و کوفیان افکند و بر مردم آن اثری عمیق گذارد و خاندان اموی را رسوا ساخت. هنگام نماز ظهر در حالی که مؤذّن اذان میگفت، عبیداللّه دستور زندان کردن اهلبیت(علیهم السلام) را صادر کرد. خطابه حضرت زینب(علیها السلام) و نیز سخنان امام سجّاد(علیه السلام) و امّکلثوم و فاطمه بنت الحسین در کوفه و دارالاماره و نیز اعتراضهای عبداللّه بن عفیف ازدی و زیدبن ارقم به مردم کوفه جرئت بخشید و زمینه قیام برضد حکومت ظلم را فراهم ساخت و همانگونه که حضرت زینب(علیها السلام) در خطبه خود برای کوفیان سرنوشت بنیامیّه را تباهی دنیا و آخرت وعده داده بود، به زودی صورت پذیرفت و در زمانی کوتاه، قاتلان امام حسین(علیه السلام)از جمله عبیداللّهبن زیاد به قتل رسیدند; چراکه عراقیها پس از سخنان شورانگیز حضرت زینب(علیها السلام) سخت پشیمان شدند و در فکر چاره رفع ننگ کشتن خاندان پیامبر برآمدند و با جنبوجوشهای تازه علیه امویان سرانجام بر دور مختار گرد آمدند.
کاروان حضرت زینب(علیها السلام) به سوی شام
پس از فاجعه کربلا، یزید بن معاویه از شنیدن شهادت امام حسین(علیه السلام)و یارانش شادمان گردید. او به عبیداللّه نامه نوشت که قافله اسیران را با سرهای شهدا به شام بفرستد. ابن زیاد با رسیدن نامه یزید، کاروان حضرت زینب(علیها السلام) را همراه سرهای شهیدان به شام فرستاد.77خاندان امام حسین(علیه السلام) به سوی شام روان شدند.

58ـ ابومخنف، وقعةالطف، تحقیق محمّدهادی یوسفی غروی، قم، النشرالاسلامی، 1367، ص 252 / علی نظری منفرد، قصّه کربلا، چ سیزدهم، قم، سرور، 1384، ص 371.
59ـ همان.
60ـ سیدبن طاووس، پیشین، دارالاسوه، 1414، ص 175 / سید عبدالرزاق موسوی، مقتل مقرم، ترجمه عزیز الهی کرمانی، قم، نوید، 1381، ص 192.
61ـ علینقی فیضالاسلام، پیشین، ص 185.
62ـ ابومخنف، پیشین، ص 259 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 59.
63ـ همان.
64ـ همان.
65ـ ابومخنف، پیشین، ص 259ـ260 / محمّدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، قاهره، مطبعة الاستقامه، 1358، ج 5، ص 348ـ349 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 59.
66ـ ذبیحاللّه محلّاتی، پیشین، ج 3، ص 110.
67ـ احمد صادقی اردستانی، پیشین، ص 227ـ228.
68ـ همان، ص 108.
69ـ سیدبن طاووس، پیشین، ص 192ـ193 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 109.
70ـ این خطبه با اندکی تفاوت در بعضی کلمات، در بسیاری منابع از جمله در کتب ذیل آمده است: ابیمنصور احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، چ دوم، تهران، اسوه، 1416، ص 110ـ112 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 108ـ109 / شیخ عبّاس قمی، نفس المهموم، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1368، ص 247.
71ـ سید عبدالکریم هاشمینژاد، درسی که حسین به انسانها آموخت، چ یازدهم، مشهد، هاشمینژاد، 1369، ص 316.
72ـ احمد صادقی اردستانی، پیشین، ص 246.
73ـ ابومخنف، پیشین، ص 262 / شیخ مفید، الارشاد، قم، المؤتمر للشیخ مفید، 1413، ص 13 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 117.
74ـ سیدبن طاووس، پیشین، ص 201 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 117.
75ـ شیخ مفید، الارشاد، ترجمه هاشم محلاتی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1378، ج 2، ص 173 / سیدبن طاووس، پیشین، ص 201 / سید عبدالکریم هاشمینژاد، پیشین، ص 321.
76ـ ابومخنف، پیشین، ص 262 / سیدبن طاووس، پیشین، ص 201.
77ـ سید عبدالکریم هاشمینژاد، پیشین، ص 326.

***پس از فاجعه ی کربلا یزید چه کرد؟***

یک شنبه 31 شهریور 1398  9:56 PM
تشکرات از این پست
hosinsaeidi asker1333 kafokhon lotfi64431 mr_nariiman niny200527 mansoor67 sahel401 v_saeidi124 nazaninfatemeh nargesza saraalighanbari1360 shirdel2 farashbandzare t5s6p1 eramau 13321342 aza1393 ma1393 alirezazaeri fatemehza esfahan11 unknown amayen rezayousefi nakhjawan parisak
دسترسی سریع به انجمن ها