مرحوم حاج اسماعیل دولابی در خانواده ای مذهبی در محله دولاب [واقع در جنوب شرق تهران] متولد شدند. پدر بزرگوارشان بزرگتر و معتمد محل و منزل ایشان همواره پذیرای علماء، بزرگان و مفاخر علمی بود. کربلایی محمد اسماعیل دولابی در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشتند و از ابتدای جوانی آثار لطف و عنایت حق به ایشان نمایان بود.
جذبه محبت پیوسته، دلیل ایشان گشته و عشق به اهل بیت (علیهم السلام) این محب صادق را با مشاهد مشرفه و مجالس اهل بیت (علیهم السلام) مأنوس ساخته و با دوستان این راه آشنا نموده بود که از جمله آن ها مرحوم آیت الله سید محمد شریف شیرازی، مرحوم آیت الله شاه آبادی، مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت الله شیخ غلام علی قمی بوده اند. آخرین شخصیتی که بیش از همه با این بزرگوار انس و محبت تام داشت مرحوم آیت الله شیخ محمد جواد انصاری بود.
بیشترین اهتمام آن عارف گرانمایه در پرورش و رشد اخلاقی علاقه مندان، متوجه ایجاد تحول در نگرش آن ها به هستی و زندگی بود؛ به گونه ای که همه چیز را از منظر توحیدی و از مرئای جمال الهی بنگرند، و نیز منعطف نمودن عشق و محبت آنان و متمرکز نمودن توجهاتشان به خدا و اولیاء الهی، به گونه ای که از هر چه جز این، چه دنیوی چه اخروی فارغ گردند، و نیز ایجاد حسن ظن و اعتماد به خدا و اولیای الهی و حاکم ساختن روحیه تسلیم و رضا بر آنان. در محضر آن بزرگوار چنان روح رجا و امیدواری به فضل الهی موج می زد که هر نومید و مأیوس از نجات و فلاح را شور و نیرو می بخشید و به وادی کمال رهنمون و در طریق وصال رهسپار می ساخت.
حاج اسماعیل دولابی و یا به قول خودش «کل اسماعیل»، هرچند از علم دین بی بهره نبود ولی با مرکبی راهوارتر از علوم رسمی به سر منزل کمال ره می سپرد. مرکب سیر او جذبه الهی بود که از مجرای فیوضات اقدسیه حضرت ابا عبدالله (ع) به او عطا شد. و خود نیز این گونه به علامه فرموده اند که «اگر من به جایی رسیده باشم از دو چیز است: قرآن کریم و زیارت سیدالشهدا (ع).
اگر من به جایی رسیده باشم از دو چیز است: قرآن کریم و زیارت سیدالشهدا(ع).
درباره چگونگی تحول روحی و معنوی حاج محمد اسماعیل دولابی خود ایشان چنین می گوید:
در روزگار نوجوانی به عتبات عالیات مشرف شدم. آن جا اولین بار بود که طلبه ها را می دیدم. بسیار علاقه مندشان شدم. خیلی دلم می خواست که مشغول درس و بحث شوم ولی مشکلات مانع بود از جمله زخم بدنم بود که هرچه به حرم امیرالمؤمنین (ع) می رفتم خوب نمی شد، تا اینکه برای زیارت وداع روانه حرم نورانی سیدالشهدا (ع) شدم در حالی که توجه به خوب شدن بیماریم نداشتم، قبل از تشرف، شیخی به بنده گفت ناراحت نباش، این ها قادرند آن چه را که می خواهند این جا به تو بدهند، در تهران به تو بدهند.
به ایران مراجعت کردم... در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند. آن ها را به اتاق راهنمایی کردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برمی گشتم جلوی در اتاق پرده ها کنار رفت و حالت مکاشفه ای به من دست داد و در حالی که سفره به دستم بود، حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم.
دیدم بالای سر ضریح امام حسین (ع) هستم، به من حالی کردند که آن چه را که می خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سید با یکدیگر صحبت می کردند و می گفتند او در حال خلسه است. از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبدالله (ع) بود و اشخاصی که به آن جا می آمدند، بی آن که لازم باشد کسی ذکر مصیبت کند، می گریستند.
در اثر عنایات حضرت اباعبدالله (ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان زنجانی، مرحوم آیت الله شیخ محمد بافقی و مرحوم آیت الله شاه آبادی بدون این که من به دنبال آن ها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم با علاقه خودشان به آن جا می آمدند.
وجود مبارک حاج اسماعیل دولابی در 9 بهمن سال 1381 ه.ق خرقه تهی کرد و به جنه اللقاء پرواز نمود.
حاج آقا دولابی برای آرامش دل ها نسخه هایی داشتند که به برخی از آنها اشاره می شود:
1- در پناهگاه امن خداوند! هر وقت کسی شما را اذیت کرد و یا از کسی ناراحت شدید، نمی خواهد به کسی بگویید، بلکه استغفار کنید، هم برای خودتان هم برای کسی که شما را اذیت کرده است. بگو بیچاره کار بدی کرده است، اگر فهم داشت نمی کرد. وقتی استغفار می کنی خداوند دوست دارد و خیلی تلافی می کند. اگر قلبت حاضر نیست استغفار کند با زبان استغفار کن آن وقت یک دفعه دلت نرم می شود. اگر دو سه مرتبه این کار را کردی دیگر غم نمی تواند شما را بگیرد چون راهش را بلد هستی. استغفار امانگاه انسان است. یعنی پناهگاه، وقتی گفتی استغفرالله در پناه خدا هستی.
منبع: ماهنامه راه قرآن (59)، طاهره سهیلیان