کاروان اسیران در شام
موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام بسیار محکم بود. شهری که مردم آن سالها بغض خاندان علی(علیه السلام)را داشتند; چراکه سالها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند، از اینرو، میتوان پیشبینی کرد که مردم فریبخورده این سرزمین چگونه از کاروان حسینی استقبال میکردند. بنابراین، شگفتانگیز نیست که «هنگام ورود اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) در شام، مردم لباسهای نو برتن کردند و شهر را زینت دادند و نوازندگان مشغول نواختن شدند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.»78
ولی قافله اسیران در مدتی کوتاه، شرایط را به نفع خویش عوض کرد. خطابههای آتشین، که به وسیله خواهر داغدار امام حسین و زینالعابدین(علیهما السلام)در شام ایراد گردیدند و در آن جنایتهای ننگین بنیامیّه را آشکارا بیان کردند، از یکسو، دشمنی شامیان نسبت به اهلبیت(علیهم السلام) را به علاقه و محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین(علیه السلام) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربههای کوبندهای بر پایههای حکومتش وارد آورد.
حضرت زینب(علیها السلام) در کاخ یزید
یزید از قتل امام حسین(علیه السلام) و پیروزی خود سرمست بود. از اینرو، مجلسی بیسابقه ترتیب داد، اشراف و سران کشوری و لشکری شام در آن شرکت نمودند و وی بر بالای تخت زرنگار خود نشست و قدرت خویش را نمودار ساخت. «در این هنگام، دستور داد سر مطهّر حسین(علیه السلام) را در برابر او حاضر سازند و زنان و فرزندان آن حضرت را وارد مجلس کنند.»79 در اینجا، آن ناپاکزاده، کینههای موروثی خویش را نسبت به خاندان علی(علیهم السلام)آشکار ساخت و گستاخیهای بسیار کرد; اشعار کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، یاوهها گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.80
یزید با چوبدستی، که در دست داشت، نسبت به سر بریده فرزند پیامبر(صلی الله علیه وآله) اسائه ادب کرد81 و کینه شدیدی را، که او و خاندانش در باطن نسبت به پیامبر عالیقدر و اسلام در دل داشتند، علنی ساخت و اشعاری را خواند که مضمون آنها این بود:
کاش سران قبیله من، که در بدر کشته شدند، میبودند و میدیدند که طایفه خرزج چگونه از شمشیرهای ما به ناله آمدند، تا از خوشحالی فریاد میزدند: ای یزید! دست تو شل مباد! ما بزرگان بنیهاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزی را در برابر آن شکست قرار دادیم. هاشم با حکومت بازی کرد، وگرنه، نه خبری از آسمان داشت و نه وحی بر او نازل شد.82 من از نسل «خُندُف»83 نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.
یزید که نه ترتیب درستی داشت و نه از تدبیر و دوراندیشی برخوردار بود و نه ظاهر اسلام را رعایت میکرد، اینچنین گستاخانه به امام حسین(علیه السلام) اهانت نمود.
فریاد حضرت زینب(علیها السلام) در برابر یزید
سخنان کفرآمیز یزید، که در آن معتقدات اسلام را انکار کرد و انتقام گرفتن از پیامبر را به میان آورد و کشتن فرزندانپیامبر را در برابر شکستکفّار قریش در جنگ بدر قرار داد، با اینکه در مجلساثریبسیاربد بر افکار مجلسیان گذارد، ولی کمترین اعتراضی به وی صورت نگرفت.
ناگهان زینب(علیها السلام) از گوشه مجلس با سخنان کفرآور یزید به مقابله برخاست! ایشان در برابر یاوهگوییهای وی، واکنش شدیدی نشان داد و با منطق کوبنده خود، آن مرد فرومایه را رسوا نمود. او حقایقی را که طی دهها سال به دست بنیامیّه بر مردم شام مخفی گشته بود، نمایان کرد تا رسالت تبلیغی و الهی خویش را عملی سازد. و با صدای رسا، خطبهای آتشین ایراد کرد و فرمود:
«اَلحَمدُلِلّه رَبِّ العَالَمِین وَ صَلّی اللّهُ عَلی رَسُولِهِ و آلِهِ اَجمَعِین، صَدَقَ اللهُ، کذلِکَ یَقُولُ: (ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون)84 اَظَنَنتَ یا یَزیدُ! حَیثُ اَخَذتَ عَلَینا أقطارَ الَارضِ و آفاقَ السَّماءِ فَأصبَحنَا نُساقُ کما تُساقُ الاساری، اِنَّ بنَا عَلَی اللِه هَواناً... حَسُبنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکِیل»;85 حمد و ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است، و درود بر پیامبر و خاندان او باد! خداوند راست گفت، آنجا که فرمود: سرانجام کار آنها که بد عمل کردند به جایی رسید که آیات خداوند را دروغ شمردند و بدانها استهزا میکردند.
سپس فرمود:
ای یزید! آیا گمان کردهای از اینکه ما را گرفتار ساختی و به صورت اسیر در این شهر و آن شهر گرداندی، این کارها سبب بیمقداری ما و دلیل قدرتمندی تو خواهد بود؟ و خداوند مدد کار توست؟! و با این خیال، باد با غرور و نخوت، به اطراف خود مینگری و امور دنیا را به کام خود میبینی، در حالی که حق شایستگان را به ناحق غصب کرده و دلباخته امور سطحی شدهای؟ و گمان داری که قدرت و زندگی برایت خوشی همیشگی خواهد داشت؟! بر مرکبی که سوار شدهای آرامتر حرکت کن! مگر فراموش کردی که خداوند فرمود: «کافران نپندارند مهلتی که به آنان داده شده به سودشان خواهد بود، بلکه به آنها فرصت میدهیم تا بر گناه خویش بیفزایند و با رسوایی، به کام عذاب خوارکننده وارد شوند!»86
ای فرزند آزاد شدگان! بنگر این از عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جای دهی، ولی دختران پیامبر را در مقابل نا محرمان به اسارت درآوری و آنها را با دشمنانشان در شهرها بگردانی و پرده عصمت ایشان را پاره کنی.
و چگونه میتوان به کسی چشم امید داشت که جدّهاش جگر مرد بزرگ را با دندان خود پاره کرد و خون او را مکید و گوشتش از خون شهیدان روییده است؟!
ای یزید! این جنایتهای عظیم را انجام دادهای، آنگاه بدون اینکه خود را گناهکار بدانی یا جنایت خود را بزرگ بشماری، میگویی: «ای کاش پدران من بودند و فریاد میکردند: ای یزید! دست تو شل مباد؟» آن وقت چوب خیزران بر لب و دندان سید جوانان اهل بهشت میکوبی؟
چرا چنین نگویی و اینگونه سرمست و مغرور نباشی؟! آیا میدانی چه زخمهایی بر دل ما وارد ساختی؟ چه خونهای مقدّسی را از نسل پیامبر ریختی؟ و چه ستارگانی را از آسمان فرزندان عبدالمطلّب خاموش کردی؟
پروردگارا! داد ما را از دشمنان ما بگیر، و خشم خود را شامل حال کسانی بگردان که خونهای ما را ریختند و مردان ما را سر بریدند.
ای یزید! با این جنایت عظیم، جز پوست و گوشت خود را پاره نکردی و به زودی بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) وارد میشوی. باید پاسخ خونهای فرزندان او را بدهی و حرمتی را که از اهلبیت(علیهم السلام)و پاره تن او شکستهای پاسخگو باشی. «گمان مکن آنها که در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه آنها زندهاند و نزد پرودرگار خود، مرزوقند.»87
ای یزید! برای توکافی است که حاکم بر تو خدا باشد و خصم تو پیامبر با پشتیبانی جبرئیل، آنگاه آنهایی که تو را بر گردن مسلمانان سوار کردند، خواهند دید که ستمگران چه روزگار بدی دارند، و هر یک از شما جایگاهی بدتر از دیگری دارید.
ای زاده معاویه! اگرچه روزگار مرا در شرایطی قرار داد که با تو سخن بگویم، هرچند من تو را کوچکتر از آن میدانم که با او سخن بگویم; زیرا گناهان تو بزرگتر و توبیخ تو شدیدتر از آن است که آن را بر شمارم، اما چه کنم؟ چشم من از مرگ عزیزانم اشکبار، و دلها در فراق ایشان سوزان و بریان است.
ای یزید! حال هر چه در توان داری و هر فریبی که میتوانی انجام بده، و در این راه کوشش خود را به کار گیر! به خدا سوگند! تو نمیتوانی نام و وحی ما را خاموش سازی، و از این راه به آرزوی دلت برسی، این ننگ و عار را هم نمیتوانی از دامن خود شستوشو دهی.
آگاه باش! رأی و عقل تو بسیار ضعیف است و دوران زندگیات به زودی سپری میگردد و جمعت پراکنده میشود. روزی خواهد آمد که منادی خدا فریاد کند: لعنت پروردگار بر ستمکاران باد!
اکنون من خدای را حمد میکنم که آغاز کار ما را با سعادت پایهریزی کرد و فرجام آن را هم با شهادت و رحمت پایان بخشید. از خداوند میخواهم که پاداش شهدای در راه ایمان و حقیقت را افزون کند و جانشینی ما را از آنها نیکو قرار دهد; زیرا او خداوندی بخشنده و پناهگاه ماست و او کارساز خوبی است.
پیامد خطبه حضرت زینب(علیها السلام)
خطبه حضرت زینب(علیها السلام) در کاخ سبز یزید، حقّانیت امام حسین(علیه السلام)و باطل بودن اعمال یزید را آشکار ساخت. حضرت زینب(علیها السلام) در حالی خطبه را ایراد کرد که قلبش داغدار عزیزانش بود، بازوهایش بسته بودند و سر بریده امام حسین(علیه السلام) در میان تشت در برابرش قرار داشت و شخصیتهای کشوری و لشکری یزید در مجلس حضور داشتند. و شگفتانگیز است که دختر امیرمؤمنان(علیه السلام)آنگونه یزید را توبیخ و تحقیر نمود و حتی او را «زاده هند جگرخوار» خواند! حضرت زینب(علیها السلام) انگشت روی گناهی گذارد که راه توجیه برای یزید بست، آنجا که فرمود: «ای فرزند آزادشدگان! آیا این از عدل توست که زنان و کنیزان خویش را در پرده قرار دهی، اما دختران پیامبر را به عنوان اسیر در مجلس نامحرمان حاضر سازی؟!»
آری، حضرت زینب(علیها السلام) در این خطابه، هم جنایتهای یزید را آشکار کرد و هم بدو گفت: «از جفای روزگار است بر من که مرا در شرایطی قرار داده است که با تو سخن بگویم، هرچند تو کوچکتر از آنی.» این خطبه زمینه بیداری اهل شام را فراهم آورد و حکومت دمشق را دچار مشکلات سختی نمود. در کنار این خطبه، ضربه دیگری، که اعتبار و نفوذ یزید را متزلزل ساخت، خطبه امام زینالعابدین(علیه السلام)بود که بر پیکر حکومت او وارد شد، «در نتیجه، فرزند معاویه را نسبت به سرنوشت خود و حکومتش دچار وحشت نمود.»88
عزاداری در شام
خطبه منطقی و آتشین حضرت زینب(علیها السلام) در مجلس یزید، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد، به گونهای که یزید از روی ناچاری نسبت به حضرت زینب(علیها السلام) و زینالعابدین(علیه السلام) و بازمانگان اهلبیت(علیهم السلام)اندکی نرمش و انعطاف نشان داد. بدین دلیل، از هرگونه واکنش سخت پرهیز نمود.89 یزید از اطرافیان خود نظر خواست که با اهلبیت(علیهم السلام) چه کند؟ هرچند بعضی از آنان از روی چاپلوسی گفتند: اینها را نیز به سرنوشت رفتگانشان مبتلا گردان، ولی نعمان بن بشیر، که در آن مجلس حضور داشت، به او گفت:
ای یزید! بنگر که اگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود، با آنان چگونه رفتار میکرد. تو نیز همان رفتار را با آنان انجام بده.90
در هر صورت، مرحله دوم نهضت حسینی توسط زینب کبری(علیها السلام) رهبری و هدایت شد. آن مخدّره آنچه را لازم و گفتنی بود در خطبه کوفه و شام خود بیان داشت و با خطبه امام سجّاد(علیه السلام)، رسالت آنان کامل شد و فرزند معاویه چنان در تنگنا قرار گرفت که در ظاهر، پشیمان شد و جنایت و قتل امام حسین(علیه السلام)را به گردن ابنزیاد انداخت و او را در مجلس خود لعنت کرد91 و گفت: من به قتل حسین(علیه السلام) فرمان نداده بودم، ابن زیاد این کار را انجام داد.92
یزید به خاطر حفظ موقعیت خود، با اسرا نرمش نشان داد و اجازه داد آنان چند روزی در شام عزاداری کنند. زنان آل ابوسفیان (در خرابه) به پیشواز اهلبیت(علیهم السلام)رفتند و دست و پای دختران رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را میبوسیدند; گریه و زاری میکردند و سه روز عزارداری بپا داشتند. هند، همسر یزید، گریبان چاک زد و ناله و سوگواری نمود.93 سرانجام، اسیران آل محمّد(علیهم السلام) در پرتو مجاهدت حضرت زینب(علیها السلام) و امام سجّاد(علیه السلام) و امّکلثوم(علیها السلام) و رسوا شدن خاندان اموی با تکریم و احترام، به مدینه بازگشتند.
آری، حضرت زینب(علیها السلام) و کاروان وی در مدت کوتاهی توانستند آنچنان افکار مردم را تکان دهند که یزید مجبور شد هنگام خارج شدن ایشان از شام نوعی رفتار کند که مخالف رفتار او هنگام ورود اسیران بود.
78ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، پیشین، ص 327ـ328.
79ـ سید عبدالکریم هاشمینژاد، پیشین، ص 330.
80ـ محمّد محمّدی اشتهاردی، پیشین، ص 248.
81ـ حسن الهی، پیشین، ص 208.
82ـ ابومخنف، پیشین، ص 267 / سیدبن طاووس، پیشین، ص 214ـ215.
83ـ «خندوف» جدّه پدری یزید بود که بین یزید و او سیزده واسطه وجود داشت.
84ـ روم: 10.
85ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 133ـ135 / سیدبن طاووس، اللهوف، ص 215ـ218.
86ـ آلعمران: 178.
87ـ آلعمران: 169.
88ـ سید عبدالکریم هاشمینژاد، پیشین، ص 343.
89ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 135 / سیدبن طاووس، پیشین، ص 218.
90ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 135 / سیدبن طاووس، پیشین، ص 218.
91ـ حسن الهی، پیشین، ص 244.
92ـ همان، ص 244ـ245.
***واکنش حضرت زینب (س) در برابر سخنان یزید که در آن معتقدات اسلام را انکار کرد چه بود؟***