یعنی تفرجی باشد در آن و اغلب «یکبارمصرف» یا «فستفود» باشند اما همین غذاهای یکبارمصرف کلامی هم، کیفیتهایی متفاوت با یکدیگر دارند که مثل تفاوت کیفیت «فلافلسرا»ییست که جلوی درش، صف کیلومتری است و آن دیگری، به پشه و مگس درگذر هم «بفرما» میزند! آنچه از لحاظ کیفی، متعلق به گروه اولند، در تاریخ ایران، اغلب، گزارش تاریخاند یا گزارش به تاریخ؛ زبان مردم هستند در شکوه از ظلم شاه یا مشکلات مدیریتی وزیر یا نابلدی این یا آن زیردست، در مواجهه با بلایای طبیعی چون سیل، آتشسوزی یا بیماریهای فراگیر؛ این نوع از «شعر طنز» را میتوان از ماندگارترین «شعرهای سیاسی» هر دوره، از زمان رودکی تا حال دانست که محل استناد
تاریخنگاران هم هستند و به دلیل اینکه به مشکلات عمومی تقریباً تمام دورهها پرداختهاند، مقبولیت نسلی یافتهاند و گاه شعری متعلق به قرون پنجم و ششم، در دوره مشروطه یا قحطی جنگ اول جهانی یا کودتای سال 32 بر سر زبانها افتاده و ملت پنداشتهاند که شاعرش، معاصر ایشان است و درگیر با داغ و درفش! شیوه یادشده، البته در دهههای شصت، هفتاد، هشتاد و نود، رفته رفته وجوه اجتماعی بیشتر یافته و اگر هم به سیاست پرداخته، در کارزارهای انتخاباتی بوده و نوعی جدال تبلیغاتی میان جناحها؛ با این همه نباید این نکته را از یاد برد که ارتقای «بیان» در «شعر طنز» دهه شصت به این سو، غیر قابل انکار است.
از زغال هجو تا قلم موی طنز و نشریات طنز
از کوچه باغهای تاریک و روشن تاریخ مکرر این سرزمین کهن که میگذریم سر هر پیچ تند و کنار هر باروی فروریختهای آنچه بیش از رنج و ظلم و ستم رفته بر مردمان این سرزمین به گوش میآید، بازتاب خاطرات تلخ این اقوام نیشتر چشیده از دست شاه و ارباب و ولی نعمت است که در پرده ایهام و استعاره و لطیفه و مطایبه در دواوین و مرسولات و منشآت نبشته آمده و انگار یادآوری روزهای تلخ به مدد این نیشخندها و ریشخندها، برای مردم زجر مکرر چشیده راحتتر است. چنانکه میآورند تلخک را وزیر سلطان محمود به ضیافت درباریان خواند به خانهاش. تلخک سر از پا نشناخته راهی میهمانی شد و دلی از عزا در آورد. وقت رفتن شد که از طرف صاحبخانه پیغام آمد گوهر گرانقیمتی از آن وزیر گم شده است و دستور تجسس میهمانان صادر شده است. جمله را از وکیل و غنی و عالم و معلوم گشتند و نیافتند. پس امر شد که سه روز محبوس باشند در همانجا تا اگر گوهر را شخصی بلعیده باشد، پس آورد. روز سوم بود که سلطان همراه خدم و حشم از کنار خانه وزیر میگذشت که از دریچهای صدای تلخک شنید که فحش میدهد و جان نثاری وارونه پیشکش میکند. سلطان که بدیدش به عتاب گفت: «مردک فلان، سه روز است کدام گوری خوابیده ای؟» تلخک با رعدصدایی که همگان بشنوند پاسخ داد: «والا جنابا! سه روز است در زاویه خانه وزیر محبوسم و به حال شما گریه میکنم!» سلطان گفت: «به حال من؟ این چه لطیفهای است اجنبی؟!»
«ولی نعمتا! به میهمانی وزیر در شدیم و لقمهای نخورده از ما طلب گوهری کردند، با خود اندیشیدم که شما که زمین و زمان را خوردهاید، در روز حساب چه و چگونه از کجا مال رفته باز پس خواهید داد!»
قرائتهای مختلف این حکایت در کتابهایی چند به نثر آمده است و آنچه بهعنوان یک آرزوی محقق نشده در این متن به طنز بیان میشود، رؤیای ستاندن حق مظلوم از کام ظالمانی است که میو میخانه و ساقی خمار، هر سه را فرو میبرند و باز طلبکار ملتاند.
سابقه طنازی ایرانیان، نه از سر شوخ و شنگی و دلسیری تاریخی و نه به دست تلخکان درباری که در هجو و هزل زیردستانی است که امیران و خواجگان را نقل و نبات نثار کردهاند و شرمساری از اهل و عیال را در شرمنده کردن اصحاب جلالت و ارباب نعم دیدهاند. سابقه هجویههای سروده شده در ذم سرداران قبایل مهاجم نخستین نمونههای طنزآوری است. در سدههای نخست شعر فارسی آنجا که دربار مأمن شاعران بیکار پر مدعای پر گوست، مدح از حد گذشته شاعران در حق ممدوح گاه خود به طنز میماند که اغراق و بزرگنمایی از اسباب طنزپردازی ست. اما عمده گونه مثبوت هجو و هزل رایج در میان شاعرانی ست که از سر حسادت و عناد در پی استهزای همدیگر و مقرب شدن به درگاه پادشاه مجنون بازند. از اینروست که در دواوین منجیک و سوزنی و انوری میتوان شهرهایی از همین گونه یافت اما زبان مردم کوچه بازار در آن دوران، زبان ثبت شدهای نیست. چه بسا آنچه دغدغه و لغلغه کلام مردم عام و عوام است به صحیفهها راه نمییابد و بازتاب آنها تا دوره بروز صوفیانههای فارسی کمتر مشهود است. در این دوره است که طنزو هزل در آثار برخی از بزرگترین شاعران با کارکردهایی متفاوت بروز میکند. سنایی که میراث دار علم تصوف در شعری منقح است میگوید «هزل من هزل نیست تعلیم است / بیت من بیت نیست اقلیم است» یعنی به هزل رویکردی تعلیمی قائل میشود. مانند آنچه مولانا در حکایتهای چندگانه مثنوی معنوی آورده و از شرح نام و بسط ماجرای عریان و خاطر پریش ابایی نداشته است چون او نیز هزل را بازاری میداند برای تفهیم مطالبی عموماً فلسفی و عرفانی یا اجتماعی که از حوصله مخاطب عام یا سطح فرهنگی مناسبات و گفتمانهای شخصی و اجتماعیاش فراتر نیست. هزل با رویکردی آگاهانه، در خدمت وعظی صریح میشود که روانشناسی مخاطب را خوب در نظر گرفته است. اما طنز در سعدی و حافظ به تعریفی هنریتر مزین میشود. طنز به مثابه سخنی تیز و گزنده که در ورطه سیاست و اجتماع میگردد و قصد اصلاح و تربیت دارد، به ذم مستبد و هجو ارباب مظالم پرداخته و آیینه غلوآمیز نابخردیهای قلیل شهر آشوب چماق بدستی ست که صاحبان زور و زر و تزویرهای بزرگند، با لشکری از شیوههای نزدیک و دور (هجو و هزل و سخره و کنایه و طعن و پوزخند و بداهت) به جنگ در دو فضای نظم و نثر میرود و حافظ در اشعار و سعدی – عموماً در گلستان – شحنه و محتسب و قاضی و زاهد و صوفی و عوام و خواص را، که جملگی اسباب الشرند به باد انتقاد میگیرد.
حافظ چه با قلب مثبت مناهی اعظمی چون می و خرابات و رندانگی و چه با تاخت و تاز بیپرده بر پردگیان ریاکار دراز دست کوته آستین در جای جای اشعارش، به شیوهای از طنزپردازی میرسند که خاص این دو در تعالی هنر آمیختن اسباب مختلف طنزآوری در مبارزهای مستقیم با مظالم روزگار خودشان است. فضای سیاسی اجتماعی دوران حافظ و سعدی و تلاش آنها در تبدیل زبان عامه و ابزار تفریح بهآلات تنبیه در حیطه زبان، طنزی عمیق میسازد که خصیصه اصلی آن استهزاء و دادگاهی کردن همه اربابان ریاکاری وظلم است در پیشگاه شعر و نثر، حکایت و مثل؛ اما شیوه حافظ سخن در پرده گفتن است و عشوههای طنازانه برقع پوشان کنایه و ایهام و در سعدی بر سبیل قصه گویان قدیم، ساخت موقعیتهای حقیقی و مجازی و طنزی که شماتت اهالی دروغ و ریا را مردمیتر بیان میکند. اگر طنز دوران صوفیانهها سه ضلع داشته باشد، حافظ و سعدی در قاعده این هرم و عبید زاکانی شاکله و مفسر چنین زبان آوریهایی ست به سبب روشنی کلام و صراحت لهجهاش در بیان ناسازگاریهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی آن دوران بهطوری که مخاطب با خواندن مجموعه آثار هجو و هزل و طنز صریح عبید دورنمایی از آن عصر بهدست میآورد که در درک صحیح حافظ و سعدی بسیار مفید است: «میده که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.»
در این میان نوع خاصی از طنز پرخاشگر فلسفی نیز موجود است که در صوفیانههای معدودی از عرفا به چشم میخورد «عتابی که مجذوبان در جذبه عرفانی نسبت به ذات حق ابراز میکنند و حکایت طغیان انسان آگاهی را دارد که در برابر بیعدالتیهای اجتماعی نمیتواند ساکت بنشیند.»
به نظر میرسد مفهوم طنز در حافظ و عبید و سعدی تأکید بر جنبه ظلم ستیزی و دفاع از مظلوم در برابر قدرت حاکمه است نه شماتت اهل روزگار در تن دادن به این ظلم یا انتظار از ایشان جهت واکنشی برخیزاننده چنانچه در دوره مشروطه با آن مواجهیم.
نا آرامیهای سیاسی و اجتماعی ایران مجالی برای شعرای دوران پس از این سه تن در تعالی هنر طنزپردازی نمیدهد که فضای شعر بعد از تجربه بزرگ ورود عرفان بدان، تا دوره اواسط دوره قاجار تغییر چندانی نمیکند. اگر ثباتی مانند آنچه در دوره صفویه حاکم میشود، دست میدهد، بازار شاعران درباری و شاعران کوچه بازاری توأمان و یکسان گرم است و شعر لطیفهای میشود برای تلذذ مادی و شوخیهای کوچه بازاری. فلسفه زندگی همان است و گربه رقصانی امثال تزریقی و طرزی افشارها در بازیهای زبانی اشعار بیمعنا جهت به رخ کشیدن فن شاعری همان. شعر به انحطاط بحور دوری و مربعات و ملمعات رسیده است و نثر به ابتذال منشآت و مطنطن گوییهای فرا ملتی در مراودات خاندانهای نوپای زود افول سلسلههای پی در پی. پس چه میماند جز افیونیه بافی (وصف کشیدن تریاک و همت تریاکیان) و الفیه شلفیهنویسی و بذله گوییهای پسرقصاب با برادرزاده دلاک و... «اگر عاقلی بخیه بر مو مزن / بجز پنبه بر نعل آهو مزن / سوی مطبخ افکن ره کوچه را / منه در بغلاش آلوچه را...{میرزا حسن مشرف اصفهانی}
تیری از شال شاهزادگان
طنز دوره مشروطه یک اتفاق است: تفنگی که از شال شاهزادهای چون ایرج میرزا در میآید بساط سلطنت را نشانه میگیرد، علی اکبر دهخدا با چرند و پرند گویی مسند استبدادی را به سخره میگیرد و میرزاده عشقی طنزی آمیخته به هزل و هجو را در بیان مقاصد سیاسی خود بهکار میبرد و البته نسیم شمال (سید اشرفالدین گیلانی) که اشعارش ترجمان طوفان شمالغرب این مملکت محروسه است و جا پای روشنفکری بزرگ چون میرزا علی اکبرصابر و همقطاران قفقازنشینش در جای جای اشعارش پیداست و در حقیقت آشتی بین زبان مردم کوچه بازار و ترفند طنزپردازی به این زبان و از این دریچه به همراه کاریکاتورهای نشریاتی چون ملانصرالدین و طوطی و... دست به دست هم میدهند تا فراز بلند طنز دوره مشروطه را پایهریزی کنند چه در نظم و چه در نثر. اندیشه مبارزه با نشستن بر دوش تفنگداران مشروطهچی از شمالغرب تا جنوب را با خود همراه میسازد و شعر و بخصوص شعر طنز وسیلهای آگاهی بخش و نشتری تیز و به خاطر ماننده میشود برای مبارزانی که هم شاعر بودند و هم سیاستمدار و گره خوردن شعر و سیاست تاکنون شاید نقطه آغازی چنین داشته باشد: «دست مزن! چشم، ببستم دو دست/ راه مرو! چشم، دو پایم شکست/ حرف مزن! قطع نمودم سخن/ نطق مکن! چشم، ببستم دهن/ هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن/ خواهش نافهمی انسان مکن/ لال شوم، کور شوم، کر شوم / لیک محال است که من خر شوم/ چند روی همچو خران زیر بار؟/ سر زفضای بشریت برآر – نسیم شمال، ترجمهای از شعری با همین مضمون از هوپ هوپ نامه صابر»
مشروطه خط بطلانی شد بر گرایش غیر سیاسی طنازیهای شاعران و نویسندگانی که عامل بدبختی ملت خوابزده را در بیلیاقتی سردمداران میدیدند و سعی در روشنگری به زبان مردم کوچه و بازار داشتند: «دور ظلمت بدل از دور ضیاء خواهد شد / دزد کت بسته رئیس الوزراء خواهد شد / مملکت باز همان آش و همان کاسه شود / لعل ما سنگ شود لولوها ماسه شود / تومپندار که نه شاه ونه شکر باقی ست / نه دگر روح ورمق در تن کشور باقی ست / عاقل آسوده بود تا بجهان خر باقی است / تا دو سر کرده به سنگان وبلنگر باقی است... ایرج میرزا»
شیوه تفکر طنازانه سیاسی با مجاهدان مشروطه وارد آماج نهضت تازه پا شد، ادبیاتی به وجود آورد که همه تفکرات جدید و متجدد شاعران سیاسی را در نقد و تقبیح سیاسیون متشاعر به کار میبرد اما تفنگ طنز با توپ پاسخ گرفت و تیر خشم بدن نحیف عشقی را درنوردید. پهلوی اول مجالی برای عرض اندام شاعران نگذاشت و ریتم سریع اتفاقات جهانی هم جز به نشریات خارج از کشور در حد کاریکاتور و ستونهای نثر و نظم ایدئولوژیک چیزی نیفزود.
سالهای توفیق توقیف!
«نشر حقایق، تنویر افکار عمومی، مبارزه با جهل و فساد و خرافات و تلاش برای کسب آزادی و عدالت» شعار نشریه توفیق بود از آغاز انتشارش در سال 1302 تا توقیف آن در تیر ماه 1350.نشریهای که اگر چه خود را با عنوان فرعی فکاهه در اذهان عمومی جا داد اما هر چه زمان بیشتر گذشت مشی سیاسی و سیستم بنیان نهاده شده مؤسسان آن _ برادران توفیق – جامعترین و مقلد پرورترین شیوه در ساختار انتشار مجلات طنز در ایران شد. توفیق برای طنز سیاسی را (آنگونه که مشروطه چیهای طناز تعریف کرده بودند) کنار شوخیها و مطایبات مردم عوام، کنار دلخوشیهای زمینی و شوخیهای بگو و مگو کنار هم آورد اما نوک پیکان این نشریه همیشه چنانچه در سطور بالا آمد سابقهای استعمار و استبدادستیزانه داشت. در دوره اوج توفیق که با توقیف مدام و شهرت بسزایش در بین مردم همراه بود، شخصیتهای اصلی زیر تیغ آنکه نخستوزیرانی چون علم و هویدا و منصور و... بودند، در کنار تیپهایی برساختهای چون کاکا و دیگران و تنها حزب رسمی فعال این ارگان یعنی «حزبخران»، ملغمهای از لبخند و نیشخندی روشمند بود که در مقابل دستگاههای رسانهای عریض و طویل حکومتی، بیشترین تعداد خواننده را داشت و البته همراهان و نویسندگان و شاعران بسیار تحصیلکرده و بیشتر از فرنگ آمده را نیز همراه خود کرده بود. نسل دوم و سوم نویسندگان توفیق همانهایی بودند که بعدها کیومرث صابری – به تقلید از توفیق و شاکله طنازی آن – دور هم جمع کرد و در دهههای شصت و هفتاد، تا پایان خود خواسته آن، فتیله بقول خودش طنز گل آقایی را پایین کشید تا گونهای دیگر از طنز مکتوب و رسانهای در ایران همزمان با تحولات سریع دولت اصلاحات شکل بگیرد. نامهای بزرگی چون باستانی پاریزی، ابوتراب جلی، ابوالقاسم حالت، خسرو شاهانی، صمد بهرنگی، فریدون مشیری، عمران صلاحی یا مهدی سهیلی شاعران و طنزپردازان نامداری بودند که کنار بزرگانی چون رهی معیری یا محمد علی افراشته در دورههای مختلف انتشار نشریه به همکاری با آن میپرداختند.شیوه توفیقی طنزپردازی در زمانه فراز و نشیبهای دهه چهل و پنجاه تأثیر فراوانی بر هدایت جریان طنز در سالهای بعد از خود داشت:
حضور تک حزبی چون حزب خران و عضویت در نشریات طنز بسیاری از چهرههای فرهنگی و ادبی آن دوره در این حزب با صدور کارت عضویت و شعارهایی که مستقیماً استهزای نهادهایی مانند آن را در دستگاه حکومتی وقت نشان میداد، هدف قرار دادن نخستوزیرانی که بدل از شخص اول مملکت نوک اصلی پیکان نقد و تسویه حسابهای طناز پردازانه ادبی بودند، وارد شدن صریح به مسائل روز جهانی و تغییرات سریع خاورمیانه و جهان، کنار مطایبات و لطیفههای مردم کوچه بازاری (مسائلی چون زن و ازدواج و مد و تقابل تجدد و سنت در بین عوام و خواص و شوخی با هنرپیشگان و...) همگی ملغمهای از مجموعهای موفق بود که هدفی – به قول خودش – جز تنویر افکار عمومی نداشت.
شاکله توفیق تا انتشار آخرین شمارهاش، نه تنها پرداختن به نوع خاصی از طنز ظریف و تند و دهان شکن و مردمی بود بلکه به تربیت بسیاری از جوانانی پرداخت که بعد از وقوع انقلاب اسلامی به ادامه جریان توفیق همت گماشتند.
دهههای چهل و پنجاه تمرین انواع ادبی بود برای نسل نویسندگان و شاعران ایرانی. ترجمه کتابهای طنزپردازان بزرگ جهان چون برنارد شاو و میلر و معاصرینی مثل عزیز نسین و برنامههای زنده رادیویی و تلویزیونی و تلاش مجریان و نویسندگان این برنامهها در جهت شادابسازی فضای اجتماعی و سیاسی آن دوره و صد البته نیش و کنایههای عمیق بسیاری که چه بسا به طرد و نفی آنها نیز موجب میشد تا درک و درخواست عمومی نسبت به طنز و شوخطبعی در ایران بالا برود. سینمای فارسی نیز به رشد این شوخ بازیها کمکی شایان کرد و تئاترها بیشتر و سینما کمتر، نوع خاصی از جریان طنز ساسی و اجتماعی را با خود به همراه داشتند. این نمادگرایی و تیپ سازیها در تئاتر مخصوصاً فضایی برای بیان نمادین و انتقادات شدید علیه سانسور و اختناق حاکم را به وجود آورد و البته این کنار همان فکاههها و مطایبه پسندیهای عوامانه توازنی را در رویکرد طنزپردازی به وجود آورده بود. سمتی که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور مجدد مجلاتی چون طنز و کاریکاتور – با رویکرد طنز ورزشی و فلسفی -، خورجین و گل آقا ادامه راه توفیق بود با بازپروریها و تعریفهای تازهای از طنز سیاسی که کیومرث صابری آن را پایهگذاری کرده، پرورش داده و به تاریخ سپرد.
گل آقای خارزار و طنازان دست قیچی
گل آقا مجلهای بود که از 23 دیماه 1363 تا دوم آبان 1381 پانصد و چند شماره از آن به انضمام ماهنامهها و سالنامهها منتشر شد و با شاکله نو تعریف طنز گل آقایی تأثیر بسزایی در آغاز مجدد طنزپردازی بعد از انقلاب و قوام و تدوین مجموعههایی داشت که به نوعی ذخیره ماندگاری از بیش از نیم قرن تجربه طنزپردازی در ایران بودند. صابری معتقد بود: «طنز گل آقایی زدن با شاخه گل به صورت فردی است که به خواب فرو رفته و هدف بیدار کردن اوست... طنز گل آقایی مثل تیغ جراحی است که بدن بیمار را به قصد بهبود و معالجه میبرد و البته با چاقوی سلاخی تفاوت دارد.»در این جریان و تعریف تازه از طنز به معنای سیاسی آن طنز پرداز کمترین اصطحکاک را با شرایط سیاسی حاکم داشت و آنچه بیشتر مورد هدف بود «نقد شوخ طبعانه مسئولان وقت با حفظ روابط و ضوابط و خطوط قرمز و بیان کلی مشکلات و معضلات آحاد مردم در محدودیت رسانهها در شرایط خاص جنگ و دوران به اصطلاح سازندگی بود». صابری در حقیقت با یک تیر چند نشان زد، دست به عصا راه رفت تا میانسالی و پختگی طنازی در ایران، به باد تند رویهای رایج نرود و هم سیخ بماند و هم کباب.
پرویز شاپور، مرتضی فرجیان، عمران صلاحی، محمدرفیع ضیایی، احمد عربانی، ناصر پاکشیر، منوچهر احترامی، ابوالفضل زرویی نصرآباد و بزرگمهر حسینپور رویا صدر و عباس خوش عمل و بسیاری از پیشینیان و پسینیان طنز و کاریکاتور، همراهان جدی این مجله بودند. مجلهای که از پدربزرگها تا فرزندان و نوهها دست به دست میشد و در فضای سخت آن روزها سوژههای ناب کاریکاتورهای معاون اول ریاست جمهوری وقت – مرحوم حسن حبیبی – و هیأتهای همراه شلیک خنده را به سبدهای خالی از جنگ برگشته مردم باز آورد. سالنامههای گل آقا اکنون جزو بهترین منابع پژوهشی در سابقه طنزپردازی در ایران و جهانند.
شلیک توپ اصلاحات اما روان طنز خاص گل آقایی را رنجاند. نشریاتی چند در آمد و شد بودند و وقتی تواناییهای همکاران جوانتر گل آقا در رویکرد به تجربه سیاسیتر از طنز بدون رعایت حدود و ثغور گل آقایی کشف شد، سرعت تحولات با تولد و گسترش رسانههای مجازی و مجلات تخصصی ای چند که رویکردی دیگر گونه داشتند سلیقه تبدار جامعه سوت و کف خورده را به انواع دیگر طنز و کاریکاتور سوق داد. کسانی که از مرزهای قرمز گذشتند و ناچار از مرزها نیز، کسانی که منزویان گل آقایی شدند و مشغول تألیف و تدریس، کسانی که دنبال تعریف نویی از طنز شدند و طنزهای محفلی راه انداختند، محافل شوخیها و مطایبات و فکاههها. محفل طنزهایی که نه گل آقایی بودند، نه توفیقی و نه کوچهبازاری، نه سیاسی و نه اقتصادی، دوران ظهور «فکاهههایی مردمی بود که نوک پیکان طنز نه مسئولان که بیشتر مردم بودند، نه زمیندار که نزدیک ته خیار». انگار که کلان روایتی به نام طنز سیاسی در عصر پست مدرن شکسته باشد که طنز وارد سبکهای ادبی شد و گروتسکهایی در شعر دهه هفتاد و هشتاد متولد شد که رویکردی دیگرگونه از طنزی تجربه نشده را نشان میداد. دو سوی تعریفهای نو طنز و طنزپردازی حرکت عمیق نحلههای سیاهتر و سیاسیتر طنز در شعر جدی معاصر و مکتوبات مجازی غیر رسمی و هستی رسانهای فکاهههای محفلی و نوعی از طنز آیرونیکال که تیر پیکانش محبوب و معشوق و ظریفه و ملیحه است. دوران حاضر شاید به خاطر تجربیات متفاوت و سریع سیاسی و اجتماعی فرصتی باشد برای همین آزمون و خطاها. خط خطی کردن صفحاتی چند تا نقشها مشتریان خود را بیابند و تریبونها در رسمیت بخشیدن به تعاریف تازه طنز، تلاش خود را انجام دهند. آنچه مسلم است شیوهها و طرزها و شاخههای متفاوت طنز از آغاز آن تاکنون و به انضمام آنچه از ادبیات غرب وارد شیوههای وطنی آن شده است، امکان ظهور و باز تعریفهای متفاوتی از طنزنگاری را به ما میدهد اگرچه در غروب بتهای بزرگ طنزهای سیاسی و نسل توفیقیان – که در طی سه دهه – بیشترشان دار فانی را وداع گفتهاند دوران ظهور خدایگان کوچک است و افول مردان بزرگ، اما شگردهای خنداندن مردم بیشمار میکند. در اینجا شایان ذکر است ادبیات اقوام ایرانی نیز در دهههای اخیر با طنز و ملحقات آن آشتی خاصی داشته است.
ظهور نشریات طنز و کاریکاتور در شهرهای مختلفی چون کرمان و اردبیل و... تمرین طنزهایی جدی در زبانها و گویشهای مختلف ایرانی بر خلاف ادبیات طنز حاکم، رنگ و بویی بومی و اصیلتر نسبت به ادبیات مرکز یا شبکه طنز عمومی کشور را دارد. مطبخ گرم این زبانها و گویشها پایگاه مردمی تری نسبت به گرایشهای دیگر داشته و دارد.
طنز امروز ایران، بین واقع نگاریهای عموماً هزلآمیز و بیمحدوده مجازی، تا ادامه دغدغههای رنگ و رو رفته مطایبات آب دوغ خیاری رسانهای، تا تشکیل باروهای فکاهههای نئوکلاسیک در مجلاتی چند و محافل پر رونق دستنشاندگان مردمی طنز، تا پدرخواندگان خود خوانده در جشنوارههای داخلی و خارجی در نوسان است که بقول محققی فرنگی:«جهان داستانی برتر با رمانس، بدترباهزل و برابربا تاریخ سرو کار دارد.»/روزنامه ایران