پاسخ به:مشــــاعره حسینی
دنیا کجا ببیند عین حسین به عالم
عالم نبید عینش مانده فقط به ماتم
هرکس بدیده آن گل عاشق شده یقینی
الگو یقین همین مهر عشقی که داره خاتم
فی البداهه: منصور مقدم 5/8/1398
من یک نفر در دو تنم اما دو روز است از دست دادم نیمه ای از پیکرم را یک نیمه ام را روی دست نیزه بردید در محمل بی پرده نیم دیگرم را
ای شوق پا برهنه که نامت مسافر است این تاول است بر کف پا یا جواهر است
راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
تا سایه سرت به سر محملم فتاد برخاست آتش غم و بر حاصلم فتاد یک اربعین بود که ندیدم جمال تو وین است شعله ای که بر آب و گلم فتاد
دل های شستشو شده و پاک، بی شمار چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است
سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش در این مسیر، سفره ی اطعام حاضر است
تسلیم خــدا رضا رضایت
ای شاه جهان جهان فدایت
گل بارگهـــت عــزیز دلها
عشقی همه را گل ولایت
فی البداهه: منصور مقدم 6/8/1398
تو ابراهیمی و من هم ذبیح تو ولی دیگر
گمانم نیست برخیزد که سوی خیمه برگردد
ز جا برخیز و بنشین پیش پاره پاره جسم من
که ترسم باعث مرگ پدر داغ پسر گردد
حمید فرجی
دارد نسیم می وزد این بوی کربلاست چشم و دلم در آرزوی روی کربلاست
برگشتم ازسفر؛سفر رنج و داغ و درد پر شد تمام سینه ام از ناله های سرد
دستی که چوب زد لب قرآنی تو را
زیر سوأل برد مسلمانی تو را
بالای تخت رفتی و دستم نمی رسید
تا که رفو کنم سر پیشانی تو را
این همه راه آمدم حالا بیا با من بگو آن عبای کهنه و انگشتر دست تو کو؟
قتله گاهت را حسین با سنگ ها پر کرده اند سخت پیدا می شود این تکه هایت ای سبو
و آن روزی که با بیرقی از یک سر بی تن
تا شام شدی قافله سالار اسیران
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران
حسین منزوی