در انديشه توحيدى اميرمؤمنان على عليه السلام، ايمان به حقيقت هستى و باورهاى دينى در اصلاح اخلاق ادارى نقشى مبنايى دارد؛ و از اين رو آن حضرت در فرمانهاى حكومتى و دستورالعمل هاى ادارى خود، بر ياد حق و ياد معاد تأكيد مى فرمايد و كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود را با توجه بخشيدن به حاضر و ناظر حقيقى و ياد آوردن حسابرسى دقيق الهى، به پايبندى به اصول اخلاق ادارى فرا مى خواند. آن كه به خداى متعال ايمان دارد و خود را در محضر او مى بيند، بى گمان پايبند به آداب اخلاقى و رفتار انسانى مى گردد. آن كه معاد را باور دارد و حساب و كتاب دقيق الهى را بركردار و رفتار خود حاكم مى داند، بى گمان به آنچه از او صادر مى شود، توجهى دقيق مى نمايد، بلكه حسابرسى آن عالم را از حسابرسى هاى اين عالم به مراتب سخت تر مى داند.
- امير مؤمنان على عليه السلام در آغاز عهدنامه مالك اشتر با ياد آوری باورهاى والاى ايمانى، مالك را در كارگزارى راهنمایی مى کند تا اخلاق ادارى بر مبنايى اساسى در او جلوه نمايد:
«أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لَا يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا يَشْقَى إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ يَنْصُرَ اللهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ الله». (1)
او را فرمان مى دهد به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر ديگر كارها، و پيروى آنچه در كتاب خود فرمود، از واجب و سنتها كه كسى جز با پيروى آن راه نيكبختى را نپيمود، و جز با نشناختن و ضايع ساختن آن بدبخت نبود، و اينكه خداى سبحان را يارى كند به دل و دست و زبان، زيرا خداوند كه بزرگ است نام او يارى هر كه او را يار باشد پذيرفته است و عزت بخشى هر كه او را عزيز دارد به عهده گرفته است. و او را مى فرمايد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و هنگام سركشيها به فرمايش آرد كه همانا نفس به بدى وا مى دارد، جز كه خدا رحمت آرد.
- همچنين امير مؤمنان على عليه السلام وقتى مالك را به رفتارى سراسر رحمت و محبت و گذشت با مردان فرمان مى دهد، او را متوجه حاكميت الهى بر همه چيز مى كند و اينكه دور شدن از اخلاق انسانى به منزله اعلام نبرد با حقيقت هستى است، كه نتيجه آن روشن و كيفر آن بيرون از توان است. آن حضرت مى فرمايد:
«أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِمْ وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللهِ فَإِنَّهُ لَا يَدَيْ لَكَ بِنِقْمَتِهِ وَ لَا غِنَى بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِه». (2)
قلب خود را لبريز ساز از رحمت بر مردمان و دوستى ورزيدن با آنان و مهربانى كردن به همگان؛ و همچون جانورى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى! زيرا مردمان دو دسته اند: دسته اى برادر دينى تواند، و دسته ديگر در آفرينش با تو همانندند؛ گناهى از ايشان سر مى زند، يا علتهايى بر آنان عارض مى شود، يا خواسته و ناخواسته خطايى بر دستشان مى رود. پس به خطاهايشان منگر، و از گناهانشان درگذر، چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد و گناهت را عفو فرمايد، چه تو برتر آنانى، و آن كه بر تو سرپرستى دارد از تو برتر است، و خدا از آن كه تو را سرپرستى داد بالاتر؛ و او سامان دادن كارشان را از تو خواست و آنان را وسيله آزمايش تو ساخت؛ و خود را آماده جنگ با خدا مكن، كه كيفر او را نتوانى برتافت، و در بخشش و آمرزش از او بى نيازى نخواهى يافت.
امام على عليه السلام پيوسته كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود را به ياد حق و ياد معاد توجه مى داد تا در اداره امور، كاملا انسانى عمل نمايند و دست تطاول نگشايند و به سركشى و تندى گرفتار نيايند. |
- امام على عليه السلام بر مبناى اصلاح رابطه آدمى با حقيقت هستى و دريافتى واقعى از جايگاه انسان در نظام بيكران هستى، كارگزاران خود را به اخلاق انسانى در اداره امور سوق مى دهد، چنانكه در عهدنامه مالك اشتر بدو مى فرمايد:
«إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِك». (3)
و اگر قدرتى كه از آن برخوردارى، تکبری در تو پديد آورد و خود را بزرگ شمردى، بزرگى حكومت پروردگار را كه برتر از توست بنگر، و قدرتى را كه بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نيست.
- امير مؤمنان على عليه السلام پيوسته كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود را به ياد حق و ياد معاد توجه مى داد تا در اداره امور، كاملا انسانى عمل نمايند و دست تطاول نگشايند و به سركشى و تندى گرفتار نيايند. آن حضرت در پايان عهدنامه مالك اشتر بدو چنين يادآورى مى نمايد:
«ِامْلِكْ حَمِيَّةَ أَنْفِكَ وَ سَوْرَةَ حَدِّكَ وَ سَطْوَةَ يَدِكَ وَ غَرْبَ لِسَانِكَ وَ احْتَرِسْ مِنْ كُلِّ ذَلِكَ بِكَفِّ الْبَادِرَةِ وَ تَأْخِيرِ السَّطْوَةِ حَتَّى يَسْكُنَ غَضَبُكَ فَتَمْلِكَ الِاخْتِيَارَ وَ لَنْ تَحْكُمَ ذَلِكَ مِنْ نَفْسِكَ حَتَّى تُكْثِرَ هُمُومَكَ بِذِكْرِ الْمَعَادِ إِلَى رَبِّك». (4)
به هنگام خشم خويشتندار باش و سركشى ميار و دست قهر پيش مدار و تندى زبانت را مالک شو، و از اين جمله خودارى كن با سخن ناسنجيده بر زبان نياوردن، و در قهر تأخير كردن، تا خشمت آرام شود و عنان اختيار به دستت آيد، و چنين قدرتى بر خود نيابى جز كه فراوان به ياد آرى كه در راه بازگشت به سوى كردگارى.
قرار گرفتن در مصدر امور، در هر مرتبه اى، انسان را در معرض تباهى در رفتار و كردار قرار مى دهد، و آنچه در اين ميان از مهمترين عوامل نگه دارنده آدمى است، پايبندى به اصول اخلاقى، به تبع يادآورى پيوستهی حقيقت هستى و جایگاه ابدى است. |
- امير مؤمنان على عليه السلام بصراحت رفتار و كردار مبتنى بر اخلاق ادارى را بر ياد معاد بنيان مى كند و به مالك سفارش مى نمايد كه بازگشت به سوى پروردگار را بسيار به ياد آرد تا بتواند بدرستى عمل نمايد و از بى انصافى و ستمگرى، و از تندى و سركشى خود را به دور نگه دارد. اگر آدمى خود را رفتنى ببيند و بداند كه براى همه امور خويش بايد پاسخگوى پروردگارى قادر و قهار باشد، اين باور بشدت در رفتار و كردار ادارى او تأثير مى گذارد؛ به بيان امام على عليه السلام:
«لَوْ رَأَى الْعَبْدُ الْأَجَلَ وَ مَصِيرَهُ لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ غُرُورَه». (5)
اگر بنده اجل و پايان کار خود را مى ديد، با آرزو و فريب آن دشمنى مى ورزيد.
- انسان كه خود را دائمى ببيند و اسير آرزوهاى پست دنياى شود، بى گمان به سوى تعدى و حرمت شكنى، و تجاوز و چپاولگرى ميان مى نمايد.
«مَن أطالَ الأمَلَ، أسَاءَ العَملَ». (6)
آن كه آرزو را طولانی كرد، كردار خود را خراب كرد.
- پيشواى پرواپيشگان، على عليه السلام، با ياد آوردن اين امور، عاملى بازدارنده را در آدمى بيدار مى كند تا بدين سبب انسان گام در تباهى و مرزشكنى و نافرمانى ننهد:
«احْذَرْ أَنْ يَرَاكَ اللهُ عِنْدَ مَعْصِيَتِهِ وَ يَفْقِدَكَ عِنْدَ طَاعَتِهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ وَ إِذَا قَوِيتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللهِ وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِيَةِ الله». (7)
بترس كه خدايت در معصيت خود ببيند و در طاعت خويش نيابد، که از زيانكاران باشى. پس اگر نيرومند شدى نيرويت را در طاعت خدا بگمار، و اگر ناتوان گشتى، ناتوانى ات را در نافرمانى او به كار دار.
- قرار گرفتن در مصدر امور، در هر مرتبه اى، انسان را در معرض تباهى در رفتار و كردار قرار مى دهد، و آنچه در اين ميان از مهمترين عوامل نگه دارنده آدمى است، پايبندى به اصول اخلاقى، به تبع يادآورى پيوسته حقيقت هستى و بازگشتنگاه ابدى است. اگر انسان معاد را باور داشته باشد، براى آنجا بدترين توشه را كه رفتار نادرست و كردار ناراست است، برنمى دارد:
«بِئسَ الزادُ إلى المَعاد ِالعُدوانُ عَلى العِبادِ». (8)
ستم راندن بر بندگان، بدترين توشه است براى آن جهان.
- امير مؤمنان على عليه السلام در فرمانهاى حكومتى و دستورالعملهاى ادارى خود، مكرر بدين امر پرداخته است، كه اين خود بيانگر نقش اساسى اى است كه حقيقت هستى و باورهاى دينى در اخلاق ادارى دارد، چنانكه حضرت در يكى از فرمانهاى حكومتى به یکی از عمّال خود چنين آورده است:
«أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ فِي سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِيَّاتِ عَمَلِهِ حَيْثُ لَا شَهِيدَ غَيْرُهُ وَ لَا وَكِيلَ دُونَهُ وَ أَمَرَهُ أَلَّا يَعْمَلَ بِشَيْءٍ مِنْ طَاعَةِ اللهِ فِيمَا ظَهَرَ فَيُخَالِفَ إِلَى غَيْرِهِ فِيمَا أَسَرَّ وَ مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلَانِيَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ فَقَدْ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ ... وَ إِنَّا مُوَفُّوكَ حَقَّكَ فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ وَ إِلَّا تَفْعَلْ فَإِنَّكَ مِنْ أَكْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً يَوْمَ الْقِيَامَة». (9)
او را مى فرمايد كه از خدا بترس در كارهاى نهانش و كرده هاى پنهانش، آنجا كه جز خدا كسى شاهد و وکیل نيست. و او را مى فرمايد تا در ظاهر اطاعت خدا را نگزارد و در نهان خلاف آن را انجام دهد. و آن كس كه نهان و آشكار، و كردار و گفتار او دو گونه نبود، حق امانت را گزارده و عبادت را خالص به جا آورده. ... و ما حق تو را به تمام مى پردازيم، پس بايد حقوق آنان را تمام به آنان برسانى وگرنه روز رستاخيز داراى بيشترين دشمنانی.
_______________________
پی نوشت:
(1) - نهج البلاغه، نامه 53.
(2) - نهج البلاغه، نامه 53.
(3) - نهج البلاغه، نامه 53.
(4) - نهج البلاغه، نامه 53.
(5) - نهج البلاغه، حكمت 334.
(6) - نهج البلاغه، حكمت 36.
(7) - نهج البلاغه، حكمت 383.
(8) - نهج البلاغه، حكمت 220.
(9) - نهج البلاغه، نامه 26.
منبع: ارباب امانت (اخلاق ادارى در نهج البلاغه)، مصطفى دلشاد تهرانى