احترام به ارزشهای انسانی
منبع : محسن کتابچی، آیین زندگی از دیدگاه امام رضا (علیه السلام )
یکی از معیارها و شیوه های مطمئن برای ارضا احساسات و عواطف لطیف این است که آدمی ((همانگونه که انتظار دارد دیگران با او رفتار کنند، او با آنها رفتار کند)).
این روش همواره آدمی را به کسب فضایل دعوت کرده، به طوری که اهمیت شگرف آن را در زندگی می توان مشاهده کرد.
درخت جنگل را تماشا کنید و ببینید چگونه برگها و شاخه ها و ریشه های آن با هم سازش دارند و برای تکمیل زندگانی آن کار می کنند، هیچکدام از گلهای آن نمی کوشد که دیگری را در سایه گذارده و مانع از مکیدن نور شود، زیرا همه می فهمند که زیبایی آنها فقط در اتفاق و یگانگی با یکدیگر می باشد و به این جهت هرگاه شما یکی از آنها را بچینید، در تنهایی و جدایی خواهد پژمرد.
این نکته به ما می فهماند که یک مشارکت و تعاون عظیم بین موجودات برقرار است.
مردم در زندگی نیز به یکدیگر شدیدا محتاجند، زیرا زندگی اجتماعی بشر جز در سایه اجتماع و تعاون تحقق نمی یابد و یگانه عاملی که موجب تعاون و همکاری است و افراد اجتماع را مانند اعضای یک بدن به هم پیوند می دهد، محبت است، البته محبت از عدالت ارزنده تر و مهمتر است! گر چه عدالت در بردارنده کاملترین نوع فضایل انسانی است و در حفظ نظام نوع بشر اهمیت شایانی دارد.
در یک اجتماع که محبت جلوه کند و خانه دلها از نور پرفروغ این خورشید روشن شود، دیگر احتیاجی به عدالت نیست.
عدالت موجب ((احقاق حق )) و ((رعایت قانون )) و ((انصاف )) است ولی محبت، ایثار و گذشت را در اجتماع زنده می کند و در هر اجتماعی که ایثار و گذشت و عاطفه حکمفرماست، احتیاجی به عدالت نیست.
هر قدر رشد عاطفی مردم زیادتر باشد، به مصالح یکدیگر توجه بیشتری خواهند داشت. اندیشه همدردی با دیگران در عین حال که نشانه بلوغ روانی است محیط سالمی را برای زندگی به ارمغان می آورد، می گویند: ((با هر دستی که دادی، از همان دست می گیری )).
کسی که بذر نیکی در جهان نیفشانده، چگونه می خواهد حاصل نیکی بردارد؟! کسی که برای رفع گرفتاریها و مصائب دیگران قدمی برندارد، چگونه انتظار دارد دیگران باری از دوش او بردارند.
عن الحسن بن الجهم قال: ساءلت الرضا (علیه السلام ): ما حد التواضع؟ قال: ان تعطی الناس من نفسک ما تحب ان یعطوک مثله.
مردی به نام ((حسن بن جهم )) از حضرت امام رضا (علیه السلام ) پرسید: حد تواضع چیست؟ حضرت فرمود: حدش این است که از خودت به مردم آن را عطا نمایی که دوست داری مردم همانند آن را به تو عطا کنند.
بیا تا مونس هم، یار هم، غمخوار هم باشیم
انیس جان هم، فرسوده بی خار هم باشیم
شب آید، شمع هم گردیم و بهر یکدیگر سوزیم
شود چون روز دست وپای هم در کار هم باشیم
دوای هم، شفای هم، برای هم، فدای هم
دل هم، جان هم، جانان هم، دلدار هم باشیم
به هم یک تن شویم و یکدل و یکرنگ و یک پیشه
سری در کار هم آریم، دوش بار هم باشیم
جدایی را نباشد زهره ای تا در میان آید
به هم آریم سر بر گرد، هم پرگار هم باشیم
به جمعیت پناه آریم از باد پریشانی
اگر غفلت کند آهنگ ما هشیار هم باشیم
جمال یکدگر گردیم و عیب یکدگر پوشیم
قبا و جبه و پیراهن و دستار هم باشیم
غم هم، شادی هم، دین هم دنیای هم گردیم
بلای یکدگر را چاره و ناچار هم باشیم
یکی گردیم در کردار و درگفتار و در رفتار
زبان و دست و پا یک کرده، خدمتکار هم باشیم
((ملامحسن فیض کاشانی ))