شرح نامه 31 نهج البلاغه: انسان براى آخرت خلق شده
"وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْيَا وَ لِلْفَنَاءِ لَا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لَا لِلْحَيَاةِ وَ أَنَّكَ فِي قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ وَ طَرِيقٍ إِلَى الْآخِرَة"
'بدان كه تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، و براى فنا و نيستى، نه براى بقاء (در دنیا)، و براى مرگ نه براى حيات و زندگى (در دنیا)، و تو در منزلى هستى كه بايد از آن كوچ كنى، و جايى كه از آن به جاى ديگر برسى، و در راه آخرتى.'
طبع انسانى و هواهاى او غلط اندازى مى كند و امور را بر خلاف حقيقت جلوه مى دهد، از جمله، در اثر علاقه ى به ماديات تصور مى كند که براى دنيا آفريده شده نه آخرت، و تصور مي كند كه براى بقاء آفريده شده نه فنا و نيستى، و فكر مى كند براى زندگى آفريده شده نه مرگ. امام بزرگوار انسان را به خطا و اشتباه بزرگش در هر سه مورد تنبه مى دهد. كه غرض از آفرينش انسان آخرت است نه دنيا و بشر براى فنا آفريده شده نه براى بقاء و آمده است كه سرانجام بميرد نه اينكه براى هميشه زنده و جاويد باشد.
حقيقت اين است كه ما هنوز اين را ندانسته ايم كه براى آخرت خلقت شده ايم و هدف از آفرينش ما آخرت است نه دنيا، زيرا كسي كه بداند براى جهان آخرت آفريده شده، بيشتر دلبستگى خود را مصروف آن جهان مي كند و آن را مركز اصلى خود مى داند و تلاش براى آنجا خواهد نمود.
و نيز هنوز درست براى ما جا نيفتاده كه اين تن ما براى فنا و نيستى آفريده شده است نه براى بقاء و جاودانگى و از اين رو همه ى اقدامات و فعاليتهاى خود را در راه رفاه و آسايش تن مى كنيم، گوئى كه براى ابد باقى و بر قراريم.
گويا هنوز در جان ما نفوذ نكرده كه ما براى مردن آفريده شده ایم و به تعبير ديگر پايان كار ما مرگ است و براى حيات و زندگى دائم و هميشگى بدينجا نيامده ايم. نحوه ى كار و طرز انديشه و بر خورد ما با حيات مادى، گواهى مى دهد كه اعتقاد ما اين است كه براى ماندن خلق شده ايم و اين حيات حيات عاريت نيست و هرگز از دست نخواهد رفت. بايد اين طرز برخورد و انديشه كنار رود و مواجههى ما با اين حيات، مواجهه ى كسى باشد كه در منزل چند روزه فرود آمده باشد.
"وَ أَنَّكَ فِي قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ وَ طَرِيقٍ إِلَى الْآخِرَة"
'و تو در منزلى هستى كه بايد از آن كوچ كنى، و جايى كه از آن به جاى ديگر برسى، و خلاصه در راه آخرتى'.
اى كاش همانگونه كه امام عالم و مربى نفوس بنى آدم، اميرالمومنين عليه السلام، فرموده است، بدانيم كه ما در منزلى به سر مى بريم كه بطور قطع و يقين بايد از آنجا رفت، منزلى كه نمي توان آن را وطن خود گرفته و بار انداخت و مستقر و ثابت گرديده و اطمينان و آرامش يافت. منزلى كه بزودى بايد از آنجا رخت بر بست و رو به منزل حقيقى و مركز اصلى گذارد. اى كاش بدانيم كه در سرائى هستيم كه بايد قدر كفاف و لازم را از آن بر گرفت.
بنظر مي رسد كه جمله دوم را به دو گونه مي توان توجيه كرد:
1- «سراى بُلغه» يعنى خانه اى كه بايد بقدر كفاف از آن بر گرفت و زياد بدان آلوده نشد. مقدار ضرورى و لازم در حيات و زندگى براى انسان كافى است؛ بيش از آن، تلاش بيهوده و صرف عمر در امور بى ارزش مادى است. مقدارى از دنيا كه انسان را از فقر، بيچارگى، دريوزگى و اظهار نياز به ديگران باز دارد و زندگى شرافتمندانه ى انسان را تامين كند، براى انسان بس است. گسترش دادن زندگى غالبا با هتك حيثيت و سقوط ارزش هاى والاى انسانى همراه است و به جد ارزش ندارد.
2- مقصود، تهيه مقدار لازم از وسائل سفر به سوى آخرت است. آرى بايد مقدار حاجت و كفاف يا مقدارى كه انسان را به مقصدش در آخرت برساند، از همین دنيا بر گرفته، و از اعمال صالحه اكتفا به مقدار كم نكند، كه پيمودن اين راه، نيازهاى بسيار دارد. و شايد توجيه دوم با سياق كلام امام عليه السلام متناسب تر باشد.
و اى كاش بفهميم و در جان ما جا بيفتد كه ما در راه آخرتيم و در مسير آخرت در حركت و سير مى باشيم، ما مسافرانى هستيم كه ما را به سرعت مى برند. اقامتگاه ما جاى ديگر و فرودگاه و مقرّ اصلى ما جهان ديگر است.
__________________________
منبع: به سوى مدينه فاضله، على كريمى جهرمى
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
یک شنبه 3 شهریور 1398 11:40 PM
تشکرات از این پست