ائمه معصومین(ع) دارای شئون و مقامات مختلفی هستند. یکی از شئون آن ها شأن بندگی و رابطه عبودیت با خدای متعال است. به عبارت دیگر، تمامی ائمه(ع) عبد محض هستند.
«بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ، لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» [1]
شئون دیگری هم دارند که متفرع بر همین شأن بندگی تام آن هاست. حتی رسالت و ولایت آن ها، ناشی از همین عبودیت مطلقه آن هاست.
حضرت(ص)، صاحب مقام رسالت مطلقه و همه انبیاء مفتخر به شعبه ای از شعبه این رسالت اند. در روایت آمده که نبی اکرم(ص) در عالم ارواح بر انبیاء مبعوث بودند و صاحب ولایت مطلقه الهی اند که شعبه ای از آن ولایت به انبیا و ائمه هدات معصومین(ع) و اولیای الهی داده شده و همه این ها به طفیل آن عبودیت مطلقه است.
ظهور و تجلی ائمه معصومین(ع) در عالم انسانی و دنیوی به منزله تنزل انوار الهی بر روی زمین می باشد؛ این همان شأن دیگری است که برای ائمه(ع) در نظر می گیرند، اما با وجود این از این شأن و مقام کمتر سخنی به میان آمده است.
«خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» [2]
هدف از تنزل انوار الهی به خاطر هدایت عباد و بندگان خدا بوده است. شأن اصلی آن ها، ولایت بر کل تاریخ بشری است؛ یعنی فعل معصوم(ع) از یک رتبه و شرفی برخوردار است که همه تاریخ را نورانی می کند. با بندگی، عبادت و با سرپرستی آن ها همه تاریخ به سمت خدای متعال حرکت می کند.
با بررسی جایگاه ائمه(ع) در حیات اجتماعی شان، این نکته باید مورد توجه باشد که هیچ گاه در تحلیل فعل امام(ع) نباید ایشان را محدود به جامعه خودش نماییم. در صورتی که رسالت امام(ع)، رسالت محدود به زمان و مکان خاصی نیست.
خداوند می فرماید:
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً» [3]
در جایی دیگر نیز خداوند می فرماید:
«لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» [4]
تصرفی که حضرت(ص) می کند مربوط به همه عالم و تاریخ است. البته این غیر از منزلتی است که حضرت(ص) در هدایت همه عالم به سمت خدا دارند. ایشان در دنیا، مقام سرپرستی دارند. حضرت(ص) تنها ناظر به زمان خودشان نیستند بلکه فعلی که انجام می دهند، برای هدایت تاریخ است؛ سخنی که می گویند، به گوش همه تاریخ می رسد. هدایت و نوری که آورده اند، همه عالم را در بر می گیرد.
خداوند می فرماید:
«الر، كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ» [5]
بنابراین، شأن ائمه هدات معصومین در این منزلت، شأن هدایت همه تاریخ است. همه امامان ما، امامت کل تاریخ را بر عهده دارند؛ لذا همه باید امامت آن ها را قبول داشته باشند. حتی امم گذشته نیز باید این امامت و ولایت را قبول بکنند. کما این که انبیای الهی نیز امت شان را به این ولایت دعوت می کردند.
در روایت داریم:
«وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا» [6]
«ولایت ما همان ولایت خداست و هیچ پیغمبری مبعوث نشده الا به این ولایت»؛
این روایت نورانی معانی متعددی دارد. از جمله معانی آن، این است که همه انبیا امت خودشان را به این ولایت دعوت می کردند؛ چون این ولایت چیزی جز ولایت خدا نیست.
البته بایستی به این نکته نیز اشاره نمود، همانطوریکه هدایت ائمه معصومین(ع) تاریخی بوده و مربوط به یک زمان محدود نمی باشد، دشمنانی هم وجود داشتند که همواره در طول تاریخ در مقابل آنها ایستاده اند. لذا، فراتر از زمان خودشان و برای همه تاریخ کار می کردند. آن ها جبهه مقابل ائمه هدات معصومین(ع) بودند.
اولیای ظلمت
در بخش «الحجه» کتاب «کافی»، ذیل سوره مبارکه «قدر» روایاتی است که این سوره مبارکه را توضیح می دهد و می فرماید: «شیاطین هر روز به دیدن اولیای ضلالت می روند؛ یعنی برای ضلالت و تاریک کردن جامعه بشری و گمراهی آنان، اولیایی وجود دارد که کارشان گمراه و اغوا کردن مردم است. شیاطین جن هر روز به دیدن این ها می روند و عجیب این است که فرمود: همه آن ها در شب قدر به دیدن ولیّ ضلالت می روند و خبرهایی به او می دهند.»
تعبیر روایت این است که هرآنچه به او می گویند، دروغ و باطل است. در مقابل، خدای متعال به تعداد آن ها ملائکه ای را همراه با روح الامین بر امام(ع) نازل می کند. آن ها از طرف شیاطین ملهم هستند و شیاطین آن ها را کمک می کنند. در بعضی روایات هست که جنود شیطانی آن ها از جنود ملائکه ای که در اختیار امام(ع) قرار دارد، به حسب ظاهر روایات، بیشتر است.
بنابراین، دشمن مقابل ائمه(ع) دشمن عجیبی است؛ طوریکه با چهره های متفاوتی درمقابل ائمه(ع) قرار می گیرند. آنها گاهی در لباس کفر و گاهی با لباس نفاق ظاهر می شوند. از جمله خصوصیات این انوار پاک همین است که برای هدایت عالم به سوی خدای متعال، این نفاق را تحمل کردند.
خداوند می فرماید:
«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» [7]
در روایات هست که آن دو شیطان انسی که دشمن نبی اکرم(ص) بودند، چه کسانی بودند. اگر کسی آن ها را بشناسد و به خانه خودش راه بدهد، تحمل می خواهد. تحمّل نفاق، تحمّل عظیمی است. این شیاطین گاهی هم در سیمای کفر ظاهر می شوند.
معنای تشیع
گاهاً بزرگان در گفت و گوهایی که با خود می کنند، حرف هایی می زنند که جای تأمل دارد. برای مثال می گویند: مأمون شیعه بوده است. من نمی دانم شیعه را چگونه معنا می کنیم؟
در حدیث لوح، امام رضا(ع) می فرماید:
«يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ» [8]
«یک شیطان مستکبر، قاتل حضرت است.»
چه طور این فرد شیعه بوده است؟ پس معنای تشیع چیست؟ اگر تشیع این است که کسی بداند نبی اکرم(ص)، امیرالمؤمین(ع) را برگزیدند و معرفی کردند؛ این نمی تواند ملاک تشیع باشد.
ملاک تشیع این نیست که کسی قبول داشته باشد، امیرالمؤمنین(ع) از اولی و دومی و سومی برتر است. کما این که ملاک توحید این نیست که انسان بداند این دنیا، خدایی دارد. همانطوریکه ابلیس همه این ها را می دانست و سال ها برای خدا عبادت کرده بود. با توجه به اینکه ملاک موحد بودن، قبول ولایت خدای متعال است. پس موحد، کسی است که ولایت خدا را قبول کند. به هر میزانی که انسان از ولایت خدا خارج شود، حتی به اندازه یک نگاه، شرک خفی پدید می آید. توحید یعنی سپردن همه قوای عملی و تسلیم محض خدا بودن است. به عبارت دیگر، منظور از توحید، توحید افعالی است؛ یعنی صرف اینکه کسی در نظر خود بداند که خدا یکی است، به این توحید نمی گویند، بلکه باید در عمل تحقق پیدا کند.
خداوند می فرماید:
«أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ» [9]
آن چه موجب تحقق توحید می شود، خضوع و خشوع است که نقطه مقابل آن، استکبار و تعزز قرار دارد که از موانع توحید به حساب می آید. ابلیس با وجود آگاهی به این امر، مشکلش همین استکبار و تعزز بود.
در روایت داریم:
«شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا و عجنوا بماء ولايتنا»[10]
«طینت شیعه از اضافه گِل آن هاست.»
در بعضی روایات بیشتر توضیح می دهد، می فرماید: «ارواح شیعیان ما و همین طور انبیاء از منزلت ابدان، پیکر و جسم ما آفریده شده است. لذا، متمایل به ما هستند.
در روایت هست که،
«إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا» [11]
اتصال روح مؤمن به روح الله است که روح الله همان ولیّ خداست. امیرالمؤمنین(ع) در روایتی نورانی فرمود: «اتصال روح مؤمن به روح الله، از اتصال نور خورشید به خورشید بیشتر است.»
شیعه کسی است که شعاع وجود ولیّ اش است. با همه وجود، در همه عوالم، دنبال ولیّ اش حرکت می کند. به تبع او حرکت می کند. هر کجا او هست، این نیز هست. هیچ جلوه ای از جلوه های اراده اش نیست که از ولیّ اش جدا باشد. مؤمن نسبت به ولیّ اش، مثل شعاع خورشید به خورشید است. از این رو، معنا ندارد ما مأمون را شیعه بدانیم. اگر مأمون شیعه باشد، پس چه کسی شیعه نیست؟ گاهی می گویند، «شیعه امام کش.»؛ این چه شیعه بودنی است که امام زمان خود را می کشد؟ ما کافرتر و مستکبرتر از این ها نداریم؛ کما این که مستکبرتر از ابلیس نداریم. همان طور که ابلیس موحد نیست، مأمون هم نمی تواند شیعه باشد بلکه این ها اهل نفاق اند. مهم این است که معصومین(ع)، اهل کفر و نفاق و ائمه جور را می شناختند و آن ها را تحمل می کردند.
شکست ناپذیری ائمه(ع)
ائمه هدات معصومین(ع)، هیچ گاه و به هیچ وجه شکست نمی خوردند. اصلاً در جبهه آن ها شکست معنا ندارد؛ چون کسی که نزدیک به شعاع عزت خداست، به هیچ وجه شکست برایش معنا ندارد.
«وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُونَ» [12]
حتی این که بگوییم به ظاهر شکست می خوردند، بی معناست. این ناشی از هدفی است که آن ها دارند و با شرح صدر و اشراف به همه تاریخ، با دستور خاصی که با نامه سر به مهر برایشان آمده، این کار را انجام می دهند و هرگز هم در این راه کوتاه نمی آیند. دشمن نیز با تمام توان، دنبال این است که آن ها کار خودشان را به درستی انجام ندهند، ولی با وجود اینها، ائمه(ع) کار خودشان را به خوبی انجام می دهند. به عبارت دیگر، درست است که شیطان کید می کند، ولی کید شیطان که محور همه جبهه باطل است، در مقابل ولیّ خدا ضعیف است.
خداوند می فرماید:
«إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً» [13]
این گونه نیست که امام(ع) در محاصره تدبیر دشمن قرار بگیرد. دشمن است که در محاصره تدبیر و شرح صدر و بصیرت امام(ع) قرار می گیرد؛ منتهی نقشه امام(ع) یک نقشه عظیم متناسب با همه تاریخ و عالم است. ابلیس و سران کفر، نیز شرح صدر در کفر دارند و تحمل می کنند و برای قرن ها نقشه می کشند و پای این نقشه هم می ایستند و اهل شتاب نیستند، اما شرح صدر و تدبیرشان با آنچه ولیّ خدا دارد، قابل مقایسه نیست.
دور اندیشی، تحمل و حلم ولیّ خدا استثنایی است. با این دور اندیشی و حلم، تأمل می کند. من نمی گویم که حضرت می دانند، ظهورشان چه زمانی است. اگرچه خیلی ها معتقدند که امام(ع) چون ولیّ خداست، پس در این صورت زمان ظهور خود را می دانند. نبی اکرم(ص) و سیدالشهداء(ع) هم زمان ظهور را می دانند. سیدالشهداء(ع) در روز عاشورا هم برای عصر ظهور کار می کند. در هدایت عالم، عجله و شتاب معنا ندارد. همه آن ها می خواهند تاریخ را هدایت کنند. این هدایت تاریخی، هدایتی است زمان بر که به صبر نیاز دارد. این بذر صبر را ائمه هدات معصومین(ع)، برای عصر ظهور می کارند و کار می کنند. این صدر و حلم و تدبیر جامع، همه عالم را به سمت ظهور هماهنگ می کند. فعل آن ها فعلی است که ناظر به کل خلقت است.
هیچ وقت دستگاه ابلیس نمی تواند هماهنگ با ملکوت عالم کار بکند. وقتی چنین انسان کاملی به میدان می آید و زمانی که مؤید او جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و صفوف ملائکه مقرب اند، دیگر معنا ندارد که این شخص شکست بخورد. گرچه زمان پیروزی آن ها با زمانی که ما فرض می کنیم، متفاوت است. زمان تدبیری که سید الشهداء دارند، هرگز مربوط به سال 61 (ه.ق) نیست. این شهادت، عبادت، سجده و بندگی امام(ع) در طول تاریخ بر دستگیری شیطان غلبه می کند. هیچ گاه عبادت ولیّ خدا در مقابل شیطنت شیطان، دستگاهش و شیاطین انسی و جنّی شکست نمی خورد. این عبادت، عبادت غالب است. منتها فعل آن ها متناسب با زمان خودش است. آنها برای زمانی که ما فکر می کنیم، کار نمی کنند. اگر ما زمان حادثه را نزدیک کنیم، می گوییم شکست خوردند.
تلاش سیدالشهداء(ع) برای دوره ظهور
اگر بدانیم حضرت(ع) این سنگ بنا را برای عصر ظهور می گذارد، معنا ندارد بگوییم که شکست خوردند. اگر شیطان می توانست نقطه ضعف از ولیّ خدا بگیرد، این، شکست محسوب می شود والا او تمام توان خود را به کار گرفت، ولی نتوانست یک ترک اولی از ولیّ خدا بگیرد. این چه شکستی است؟ بی تردید حضرت(ع) پیروزند. بنابراین، این که ما تلقی کنیم، حضرت در کید دشمن و در محاصره دشمن قرار می گیرد و منفعلانه عمل می کند، هرگز درست نیست، اگرچه این حرف به معنای عدم اختیار جبهه مقابل نیست، بلکه جبهه مقابل آزاد و مختار است و می توانند در هر چیزی که بخواهند تصرف کند. آن ها هم شرح صدر در کفر دارند و نقشه تاریخی می کشند و برای تاریخ صف آرایی می کنند.
ابوسفیان گفت: «این گوی خلافت را بین خودتان با تدبیر بچرخانید و نگذارید برگردد.» واقعاً هم می چرخانند و نقشه های عظیمی هم می کشند، ولی هر طور هم که نقشه بکشند، در برابر نقشه ولیّ خدا شکست می خورد. اگر آنها با امیرالمؤمنین(ع) بیعت می کردند، حضرت(ع) طور دیگری عالم را به طرف خدا می بردند. الآن هم که آنها نقشه کشیده اند، حضرت(ع) در کید آنها نیفتاده است.
در نهج البلاغه آمده، همین که جریان سقیفه تمام شد، ابوسفیان دم در خانه حضرت(ع) آمد و گفت: «بیایید با شما بیعت کنیم.» پیداست که ابوسفیان دنبال راه حضرت(ع) نیست. او از اصحاب سقیفه سهم می خواهد، می خواهد به آن ها هشدار سیاسی بدهد. می خواهد حضرت امیر(ع) را زمین گیر کند. می گوید: همه لشکر در اختیار شماست. امیرالمؤمنین(ع) فریب می خورد؟ فرمود: «کسی که میوه را قبل از وقت می چیند، مثل کسی است که در زمین دیگری چیزی می کارد. شما هرچه می خواهید بگویید. من اگر بجنگم، شما مرا تخطئه می کنید.»
در روایت داریم:
«فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ- وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي- وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ» [14]
اگر بجنگم، یک طور مرا زمین گیر می کنید. می گویید به قدرت حریص است. مردم با دیگری بیعت کردند، چه کار داری؟ سکوت کنم، می گویید از مرگ می ترسد، ولی انس امیرالمؤمنین(ع) با مرگ، از طفل به سینه مادر بیشتر است. دولت حقه باید این اضطراب های طولانی را پشت سر بگذارد. امیرالمؤمنین(ع) صبر می کند؛ کار خودش را می کند، در محاصره دشمن قرار نمی گیرد. دشمن نتوانست یک ترک اولی از امیرالمؤمنین(ع) بگیرد. سلمان و ابوذر که این صحنه سنگین را دیدند، حاضر به دادن تمام هستی شان بودند؛ نتوانستند صبر کنند، ولی حضرت(ع) که محور این ابتلا بود، صبر کرد و راضی هم بود. اگر یک ترک اولی امیرالمؤمنین(ع) در آن صحنه کرده بودند، الان معلوم نبود که ما شیعه باشیم یا نه.
امیرالمؤمنین هیچ وقت در محاصره سقیفه قرار نمی گیرد و چیزی هم که آن ها از آن رنج می برند، همین است. در زیارت جامعه امیرالمؤمنین(ع) که نقشه و ستم های دشمن را بیان می کند، این تعبیر آمده که می فرمایند: «آن ها فسق و انتقامشان را از تقوای شما می گرفتند. هر آنچه شیطنت می کنند را می دیدند، ولی شما بندگی خدا را می کنید. به همین خاطر نتوانستند شما را از مدار بندگی خارج کنند. هیچ وقت در محاصره قرار نمی گیرند. این طور نیست که امام رضا(ع) در محاصره مأمون قرار بگیرد. مأمون کیست که بتواند امام رضا(ع) را محاصره کند؟
تجلی ولایت الهی در عصر ظهور
شب قدر، شیاطین فوج فوج می آیند و برای مأمون خبر می آوردند و کمکش می کردند که فردا اگر به ولیّ خدا الهام شد، او هم بگوید که به من هم الهام شد؛ من هم در عالم کسی هستم. در عین حال چه کسی می تواند امام رضا(ع) را محاصره کند؟ چه کسی می تواند بر حضرت(ع) غلبه کند. ائمه هدات معصومین(ع) و همه انبیای الهی، تلاششان در دو دوره است. یک دوره تا قبل ظهور است. در این دوره، هیچ پیغمبری مدعی نبوده که ما حکومت الهی را به نحو تمام آورده ایم. همه دعوت به اصل ظهور می کردند؛ یعنی قدم به قدم پیش رفتند تا به عصر ظهور برسد. جامعه موعود آن ها عصر ظهور است و تحقق دولت الهی جز با هماهنگی همه جهان ممکن نیست.
امروزه کفار در دوره شرح صدر خودشان، به نقطه پایانی و آخرالزمان می رسند. به این صورت که جهان را پر از ظلم و جور می کنند و این را فهمیده اند که جز با هماهنگ سازی و یک پارچه سازی عالم، نظام کفر محقق نمی شود و باید عالم را یک پارچه بکنند. لذا، به طرف جهانی سازی کفر، خیز برداشتند.
ولایت الهیه هم به شکل تام، جز در شکل نظام جهانی تحقق یافتنی نیست. لذا وقتی حضرت(ع) می آیند، دستگاه ابلیس را جمع می کنند؛ آن موقع است که زمینه ظهور ولایت الهی فراهم می شود که در نتیجه آن، عقول و ایمان انسان ها کامل می گردد. همه، اهل علوم باطنی و اهل درجات بندگی و بهره مند از ولایت ولی ّالله می شوند. هر امامی سنگی گذاشته که امام بعدی سنگ بعدی را روی آن بگذارد. این ها حلقه های یک سلسله را تکمیل کردند؛ بطوریکه هر امامی مکمل این سلسله است. و در آخر، بنای رفیع ولایت الهی در عصر ظهور تجلی می کند و عالم را از نور پر می سازد.
دولت کریمه اهل بیت(ع)، در دوره رجعت اتفاق می افتد. همه اینها مقدمه است. این دوران، دوران گذار است. دوران استقرار حکومت انبیا و اولیای الهی روی زمین و دوران ظهور و رجعت است. دوره طولانی تری هم است. البته کسی که شرح صدر ندارد، آن دوران طولانی را نمی بیند و نمی تواند صبر بکند. این است که شیعه را هم به صبر دعوت کرد ند و گفتند که تنها کار خودتان را انجام دهید و عجله نکنید. هر کجا که باشید، به منزله کسی هستید که در رکاب امام زمان(ع) است. چرا عجله می کنید؟ دنیا را می خواهید یا آن دولت حق را؟
زمان امام صادق(ع) زمان سختی بود. ابا بصیر می گوید: به حضرت(ع) عرض کردم: آقا این گشایشی که شما می گویید خدا وعده داده، کی رخ می دهد؟ حضرت(ع) فرمود: «ابا بصیر، تو هم دنبال دنیا هستی؟ تو هم در ظهور خودت را می بینی؟ ظهور ولیّ خدا را تنها برای خودت می خواهی؟».
اگر کسی بخواهد دولت کریمه را بیابد، نباید به فکر خودش، حتی به فکر رشد معنویت خودش نیز باشد.
از حضرت(ع) سؤال کردند: آقا! الآن که در دوره غربت هستیم، ثواب عبادت ما بیشتر است یا در عصر ظهور که دولت حق کریمه ظهور می کند؟ حضرت(ع) فرمود: «شما در دوره غربت ثوابتان افضل است.» عرض کرد: پس ما دیگر چرا برای ظهور دعا کنیم؟ حضرت(ع) به تعبیر من مذمّتش کردند و فرمودند: «تو نمی خواهی ولایت الهی روی زمین محقق شود بلکه به فکر رشد خودت هستی؟» وقتی حضرت(ع) بیاید، عقول کامل و چهل برابر می شود. 25 حرف از 27 حرف معارف الهی در عصر ظهور ظاهر می شود.
خداوند می فرماید:
«وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» [15]
اگر انسان گمان کند که باید هزار سال بگذرد تا حق پیدا کند، در این صورت به قساوت قلب می رسد. لذا، آن هایی می فهمند که زمان برای شان حل شده است. ائمه هدات معصومین(ع) به وعده الهی یقین داشتند و پرچم دار تحقق آن وعده اند. از این رو، این همه شهادت و ابتلا می ارزد. لذا، در روایت هست که وقتی ماجرای شهادت سیدالشهداء(ع) مطرح می شود، یکی از مزدهایی که خدای متعال در مقابل این بلای عظیم به سیدالشهداء(ع) عطا کرده، قرار دادن امام زمان(عج) از نسل حضرت(ع) است. اگر کسی عصر ظهور و دوره رجعت را ببیند و بالاتر از آن، اگر کسی قیامت را ببیند که غلبه ولایت ولیّ الله در آنجا رخ می دهد، در این صورت امیرالمؤمنین(ع) را خواهد دید که در آنجا در مدار بهشت و جهنم است.
«وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» [16]
«آنها را به ایام ظهور قدرت و ولایت الهیه متذکر کن. تا تحمل کنند و بتوانند فرعون را از سر بگذرانند.»
این ایام الله در احادیث نورانی به سه روز تفسیر شده است؛ روزهای ظهور، رجعت و قیامت.
از حضرت رضا(ع) می پرسند: آقا چرا ولایت عهدی را قبول کردی؟ خیال می کنند همه ائمه(ع) باید کار سیدالشهداء(ع) را انجام دهند. حضرت(ع) آن کاری را که باید انجام می شد، انجام داد. دیگر نیازی به ریخته شدن خون نیست. این خون برای حرکت، نورانیت همه عالم و برای محاکمه دستگاه ابلیس کفایت می کند. سنگ بناهای بعدی باید گذاشته بشود. ائمه هدات معصومین(ع) این کار را انجام دادند و سنگ بناهای بعدی را گذاشتند.
ائمه(ع)؛ مکمل دین اسلام
خدا و معنویت در دوره حکومت اصحاب سقیفه و بنی امیه، جایگاهی ندارند. اگر امام سجاد(ع) حیات معنوی را در جامعه نمی دمید، اگر مسأله توجه به سیدالشهداء(ع) را زنده نمی کرد و می گذاشت حادثه فراموش شود، سنگ بنای بعدی گذاشته نمی شد. حضرت 35 سال پنهانی گریه کرد و این بکاء حضرت بود که عاشورا را زنده نگه داشت. اثر تکوینی فعل حضرت(ع) در تاریخ است. حضرت(ع) روح معنویت، توحید، توجه به اهل بیت را زنده نگه داشت. لذا بعد از امام سجاد(ع) همه گرایش ها به سمت امام باقر و صادق(ع) است.
اگر امام باقر و امام صادق(ع) چارچوب های این مکتب را تبیین نمی کردند، اسلام آسیب می دید. دینی که چهارچوب معین برای زندگی بشر نداشته باشد، مسلم است که مکتب های دیگر این دین را حذف می کنند. دین غیر ایدئولوژیک دوام نمی آورد. دینی که نتواند چگونه زیستن را به بشر یاد دهد، به حاشیه رانده می شود. همان چیزی که دنیای امروز می گوید. قبلاً می گفتند، سیاست را از دیانت جدا کنید؛ حالا می گویند دیانت را هم به سیاست بدهید.
غرب مفهوم پرستش خدا در عالم را رهبری می کند به نظر آنها دینی محترم است که با لیبرال دموکراسی هماهنگ باشد. می توان در شهرهای کشورهای غربی دید که در یک طرف میکده و در طرف دیگر کلیسا قرار دارد. هیچ کدامش هم محترم نیست. دینی که غیر ایدئولوژیک باشد، به این صورت است. اگر واقعاً حرکت امام باقر و امام صادق(ع) نبود، چگونه این دین می توانست تاریخی و ماندگار شود و اگر حرکت موسی بن جعفر و امام رضا(ع) نبود، مأمون پیروز می شد. حضرت(ع) جغرافیای دنیای اسلام را به هم ریخت. حضرت(ع) کانونی دیگر برای تشیع درست کرد. هر مکتبی برای ماندگار شدن تاریخی اش نقطه کانونی و مرکزی می خواهد. با حرکت حضرت(ع) مهاجرت اهل بیت(ع) شروع شد. جامعه تشیع هر کجا هست، از نظر جغرافیایی حول یک امامزاده است. این کار حضرت رضا(ع) است. این یکی از کارهای ایشان است.
هدف مأمون این بود که طرفدار پیدا کرده و امام(ع) را متهم به زاهد نبودن و حریص در قدرت کند. حال حضرت پیروز شدند یا مأمون؟
مأمون خیلی سخت گرفت ولی حضرت(ع) تحمل کرد. به امام رضا(ع) زخم زبان زدند که شما دنیاپرست شدید؟ شما با بنی عباس ساختید ولی با وجود اینها حضرت(ع) نمی تواند نقشه اش را مطرح کند؟ ما این را الآن می فهمیم. اگر آن موقع حضرت(ع) از نقشه اش می گفت، این سرّ دیگر واقع نمی شد. صبر امام(ع) یعنی این. آن سنگ بنایی که باید بگذارد، می گذارد. دین و باطنش معرّف ولایت ولیّ الله است. لذا، معرفت شیعه به امام بعد از امام رضا(ع) قابل مقایسه با قبل از امام رضا(ع) نیست. پس از امام رضا(ع) شیعه ظرفیتی پیدا کرد که خدا سه امام خردسال را به امامت رساند. شیعیان هم یکپارچه امامت این سه امام را قبول کردند. هیچ انشعاب جدی بعد از امام رضا(ع) نمی بینید. این از برکت امام رضا(ع) است. کار امام، شیعه را به مرز تحمل غیبت رسانده است.
ذکر مصیبت
ما نباید مدعی باشیم که حق عزاداری بر سیدالشهداء(ع) را ایفا کردیم. چه کسی می تواند برای امام حسین(ع) عزاداری بکند؟ درواقع جز امام زمان(ع) احدی نمی تواند بر امام حسین(ع) عزاداری بکند. بعد از آن که سر مطهر سیدالشهداء(ع) بالای نیزه رفت، تکلیف شیعه عوض شد. بعد از آن که بدن مطهر حضرت(ع) پایمال اسب ها شد، تکلیف شیعه تغییر کرد. واقعاً شیعه باید تا عصر ظهور چکمه اش را از پایش در نیاورد. باید خودش را فراموش کرده و تمام وجودش را در راه امام زمان(عج) وقف کند. خدا این سفره را تنها برای شیعه پهن کرده است و دیگران از آن محروم اند؛ چراکه امام حسین(ع) را یاری نکردند و نتوانستند در شهادتش بهره مند باشند.
سلام ما بر آقایی که سَم درونش را در هم ریخته بود و مثل مارگزیده به خودش می پیچید. وقتی از خانه مأمون بیرون آمد، اباصلت می گوید: دیدم آقا عبایش را بر سر کشیده، متوجه شدم حال آقا دگرگون است. دیگر مزاحم آقا نشدم. وارد خانه شدیم. فرمود: اباصلت در را ببند تا کسی وارد نشود.
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غَرِيبَ الْغُرَبَاء» [17]
«سلام بر آقایی که در غربت به شهادت رسید.»
«السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِيَالَهُ بِالنِّيَاحَةِ عَلَيْهِ قَبْلَ وُصُولِ الْقَتْلِ إِلَيْه» [18]
«سلام بر آقایی که قبل از این که مرگ به سراغش بیاید، به زن و بچه اش فرمود: برای من گریه کنید.»
عرض کردند: آقا گریه پیش روی مسافر میمنت ندارد. فرمود: «آری، برای مسافری که امید برگشت داشته باشد. این دیگر آخرین دیدار من با اهل بیتم است. دیگر اینها مرا نمی بینند.»
سرتان سلامت باشد، فاطمه معصومه(س). همین طور هم شد. در تنهایی، مسموم وارد حجره شد. در همین احوال بود که اباصلت می گوید: دیدم، آقازاده ای نورانی، به خانه وارد شد. آقا شما از کجا می آیید؟ چگونه وارد شدید؟ فرمود: اباصلت، خدایی که مرا از مدینه آورده، از در بسته هم وارد می کند. وارد حجره امام رضا(ع) شد. سر آقا را به دامن گرفت.
من نمی دانم آیا امام رضا(ع)، غریب الغرباست که دور از اهل بیتش، اهل و عیالش در غربت جان داده یا آن آقایی که وقتی در گودی قتلگاه بود، خنجرها و نیزه ها بر سرش فرود می آمد؟
حجةالاسلام و المسلمین میرباقری