0

تشکیل گردان ضربت جندالله ابتکار شهید کاوه بود

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

تشکیل گردان ضربت جندالله ابتکار شهید کاوه بود

«نعمت الله ظرافتی» رزمنده دوران دفاع مقدس گفت: در کردستان گردان ضربتی جندالله متشکل از نیرو‌های پیشمرگ کرد، شهربانی، ارتش، ژاندارمری و بسیج حضور داشتند. این گردان سخت‌ترین عملیات‌ها را بر عهده داشت و نیرو‌های آن آموزش دیده بودند. تشکیل این گردان ایده شهید محمود کاوه بود.

 

تا شهدا: اهل لالجین همدان هستم. ۱۷ ساله بودم که غائله کردستان شروع شد. در طی یک سال از سوی بسیج به کردستان، اسلام آباد غرب و کرمانشاه رفتم. ۱۸ ساله که شدم، برای سربازی ثبت‌نام کردم. مدتی در ارتش آموزش نظامی دیدم، سپس به سقز اعزام شدم. در آنجا گردان ضربتی جندالله متشکل از نیرو‌های پیشمرگ کرد، شهربانی، ارتش، ژاندارمری و بسیج حضور داشتند. این گردان سخت‌ترین عملیات‌ها را بر عهده داشت و نیرو‌های آن آموزش دیده بودند. تشکیل این گردان ایده شهید محمود کاوه بود. در آن‌جا فرماندهانی بزرگی همچون صیاد شیرازی، کاوه، احمدرضا رادان، ایرج کشاورز، بهرام‌پور، جمشید بهره‌مند و ... حضور داشتند. در سقز و دیگر شهر‌های غرب کشور، درگیری‌های زیادی میان نیرو‌های جندالله و ضدانقلاب رخ می‌داد. آن‌ها درصدد جدا کردن مناطقی از غرب کشور بودند. در این درگیری‌ها من شاهد بودم که یکی از همرزمانم را زنده زنده سر بریدند و شکمش را پاره کردند تا رمز کد‌ها را پیدا کنند.

متن بالا برگرفته از گفت‌وگوی خبرنگار ما با «نعمت الله ظرافتی» یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس است. در ادامه ماحصل گفت‌وگو را بخوانید.

 

تشکیل گردان ضربت جندالله ابتکار شهید کاوه بود

چه زمانی به خدمت سربازی رفتید؟

متولد سال ۱۳۴۰ هستم. در سن ۱۸ سالگی برای گذراندن خدمت سربازی ثبت نام کردم. خیلی از کسانی که با من به سقز و مناطق غرب کشور آمدند، توسط گروه‌های ضدانقلاب شهید شدند. شهدای کردستان خیلی مظلوم هستند.

شعار ضدانقلاب بکش تا برتسند بود

طرز فکر گروه‌های ضدانقلاب چگونه بود؟

آمریکا همیشه با ایران دشمن بوده و هست. او هر بار با چهره‌ای برای نابودی اسلام و انقلاب اسلامی می‌آید. هر بار با نقابی ظاهر می‌شود مثلا منافقین، دموکرات، القاعده، داعش و .... اسم و چهره‌اش را عوض می‌کند، ولی همیشه هست. طرز فکر گروه‌های ضدانقلاب هم همچون داعش بود، می‌گفتند بکش تا از تو بترسند. آن زمان جوانان بودند که مقابل دشمن ایستادند و امروز هم جوانان در برابر آن‌ها ایستادگی می‌کنند.

شکم اروجعلی رو پاره کردند

از شهادت همرزم‌تان اروجعلی شکری برایمان بگویید.

اروجعلی شکری از همشهری‌های ما بود. از بچگی او را می‌شناختم، اما در دوران خدمت با او دوست شدم. در ۱۹ بهمن ۶۱ که تنها سه ماه از حضور ما در گردان ضربت جندالله می‌گذشت؛ به ما خبر دادند که درگیری در آقکند رخ داده است و کومله‌ها تعدادی از نیرو‌ها را به اسارت برده‌اند. گروهی ۶۳ نفره به آنجا رفتیم. یک تپه بین دو روستا بود. آن تپه را بالا رفتیم. برف زیادی باریده بود. کمی از تپه پایین‌تر آمده بودیم که تیراندازی شروع شد. در کمین گیر کردیم و نتوانستیم برگردیم. نیرو‌ها به چند گروه تقسیم شدند و پراکنده شدیم. من و تعدادی از همرزمانم به سمت روستا رفتیم. فشنگ و نارجک‌مان هم تمام شده بود. پنج نفر بودیم که به یک کاه‌دونی رفتیم و پناه گرفتیم.

 

تشکیل گردان ضربت جندالله ابتکار شهید کاوه بود

صدای یک دختر را شنیدیم که ما را لو داد. اروجعلی کد‌هایی مهمی همراهش داشت که آن‌ها را خورد. نیرو‌های کومله اعلام می‌کردند که خودمان را تسلیم کنیم. در بین خودمان قرار گذاشتیم که چه کسانی بروند و چه کسانی بمانند. اروجعلی و توحید از کاه‌دونی بیرون رفتند و من ماندم. کومله‌ها نیزه را داخل کاه‌ها می‌کردند تا پیدایمان کنند، اما نتوانستند.

بعد از رفتن آن‌ها از سوراخی که در دیوار بود، شاهد شهادت اروجعلی بودم. او مظلومانه شهید شد. کوموله برای پیدا کردن کدها، در حالی که او زنده بود، شکمش را پاره کردند، پوست صورتش را کندند و سپس سرش را بریدند. شاهد شهادت وی بودم، ولی تجهیزاتی نداشتم که بتوانم از خودم و دیگر دوستانم دفاع کنم. یکی دیگر از دوستانمان به نام توکلی به اسارت برده شد.

خبر شهادت اروجعلی را چه کسی به خانواده‌اش داد؟

من، علی حسنی و یک نفر دیگر از دوستانم، نیمه شب از آن کاه‌دونی به سمت پایگاه فرار کردیم. یکی از دوستان‌مان سه تیر خورده بود. چند روز بعد مرخصی گرفتم و به همدان رفتم. نیرو‌های کمیته در خصوص اروجعلی و دیگر همرزمانمان می‌پرسیدند، ابتدا از گفتن حقیقت سر باز می‌زدم. می‌گفتم من به مرخصی آمده‌ام و اتفاقی نیافتاده است، اما وقتی دیدم که آن‌ها از ماجرا با خبر هستند، موضوع را تعریف کردم.

برای انتقام خون همرزمانم به جبهه برگشتم

پس از این اتفاق بار دیگر به سقز برگشتید یا منصرف شدید؟

پس از کمی استراحت به سقز برگشتم. این بار برگشتم تا انتقام خون دوستانم را بگیرم. دوران خدمت سربازی هم که تمام شد از خدمت در مناطق عملیاتی دست نکشیدم. تا سال ۶۷ و عملیات مرصاد در جبهه حضور داشتم.

از وضعیت اسرایی بگویید که به دست کومله‌ها می‌افتادند؟

وقتی نیرو‌ها در ستون یا مسلح بودند، آن‌ها جرات حمله نداشتند. ضدانقلاب نیرو‌ها را تحت‌نظر می‌گرفتند و در مکانی که پشتیبانی یا اسلحه نداشت، اسیر می‌کردند. دوستی به نام «محمد انجامی» داشتم که از بچه‌های مشهد بود، او را در مینی‌بوس اسیر کردند.

به خاطر دارم روزی نیرو‌ها برای حمام به سقز رفته بودند، کومله‌ها به حمام حمله کردند و حدود ۳۰ نفر از نیرو‌های ما را به اسارت بردند. پس از این حادثه من و چند نفر از نیرو‌ها، حمامی داخل مقر ساختیم که دیگر این اتفاق رخ ندهد.

من چندین بار در کمین نیرو‌های ضدانقلاب افتادم، اما هر بار به نوعی فرار کردم. از دوستانم کسانی بودند که به اسارت آن‌ها درآمدند. ضدانقلاب به ویژه کومله‌ها اسرا را به بهانه‌های مختلف مثلا عروسی قربانی می‌کردند. برخی دیگر را در زندان شکنجه‌های طاقت فرسا می‌دادند که سرانجام بر اثر این شکنجه‌ها اسیر به شهادت می‌رسید.

برخورد نیرو‌های ضدانقلاب با مردم عادی چگونه بود؟

برای آن‌ها مردم با نیرو‌های نظامی فرقی نمی‌کردند. اگر کسی با آن‌ها همکاری و از ورودشان استقبال می‌کرد، با او کاری نداشتند، ولی اگر مقاومت می‌کرد، او را می‌کشتند.

برخی از مردم به اجبار با آن‌ها همکاری می‌کردند، برخی دیگر هم خودشان را بی‌طرف می‌دانستند، اما در این بین کسانی هم بودند که در قالب پیشمرگان کرد، با نیرو‌های نظامی همراه شده بودند.

 

تشکیل گردان ضربت جندالله ابتکار شهید کاوه بود

وقتی از نیرو‌های ضدانقلاب اسیر می‌گرفتید، چه چیز‌هایی می‌گفتند؟

تمام آن‌ها ادعا می‌کردند که گول خورده‌اند و می‌خواستند که آزاد شوند. اکثر کسانی که به اسارت می‌گرفتیم، کرد نبودند، تنها لباس کردی بر تن داشتند. آن‌ها تنها برای تجزیه طلبی آمده بودند و می‌خواستند مردم کرد را بدنام کنند.

ضدانقلابیان تهدید هم می‌کردند؟

بله. برای سر فرماندهان و نیرو‌های زبده جایزه می‌گذاشتند. یک روز آقای رادان نزد من آمد و گفت «نعمت الله برای سر تو هم جایزه گذاشته‌اند.» نام من هم در لیست ضدانقلاب بود.  

تا چه زمانی در جبهه حضور داشتید؟

پس از اتمام خدمت سربازی، به عنوان بسیجی در جنگ ماندم. البته فقط در هنگام عملیات‌ها حضور داشتم. آخرین عملیاتم، عملیات مرصاد بود.

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

پنج شنبه 24 مرداد 1398  9:38 PM
تشکرات از این پست
hosinsaeidi
دسترسی سریع به انجمن ها