سوال کننده ها ابوذر و سلمان بودند. و پاسخ را امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود...(بحار الانوار، ج 26، ص 1)
می خواست از فضیلت امام بشنود، آمد به محضر امیر کلام، امیرمومنان؛ شنید:
امام کلمه خدا و حجت اوست
شرق تا غرب عالم را می بیند و هیچ چیز از ملک و ملکوت بر او پوشیده نیست.
خورشیدی است فروزنده که نه دست ها به آن می رسد.
نه چشم ها تاب دیدن عظمتش را دارند.
دریایی است که پایان ندارد و شرافتی است توصیف ناشدنی
ظاهرش امری است دست نیافتنی و باطنش رازی است فراتر از فهم.
امام یگانه روزگار است که نه همانندی دارد و نه جایگزینی.
کیست که بتواند ما را بشاسد و مقام ما را درک کند.
از گفته های من (در این وادی) عقل ها حیرانند و فهم ها سرگردان.
در میدان توصیف امام، بزرگان کوچک اند و عالمان قاصر.
شاعران سکوت پیشه می کنند.
خطیبان گنگ می شوند و سخنوران عاجز، و زمین و آسمان کوچکی می کنند.
مقام آل محمد فراتر است از این که به توصیف آید و احدی با انها قیاس شود.
آنها ستارگانی علوی هستند که از خورشید عصمت فاطمه نور می گیرند،
و در آسمان عظمت محمدی می تابند.
اسراری الهی اند که در کالبد بشری به امانت سپرده شده اند.(بحارالانوار، ج 2، ص 169)
داستان سوم:
نامه را گذاشت روبروی امام هادی و گفت:
می آمدم پیش شما ، یکی از دشمنانتان این نامه را داد، گفت اگر می توانی پاسخش را بده.
امام لبخند زد و فرمود: پاسخ دادی ؟
گفت: نه !
فرمود:بخوان تا بگویم.
خواند: تاویل این آیه چیست؟ اگر آن چه درخت است بر روی زمين قلم شود و درياها به مدد آیند و مرکب شوند ، کلمات خدا پايان نپذيرد.
امام هادی علیه السلام فرمود: پاسخ را این گونه بنویس:
نامه ات به مارسید، از این سوال ها جز آزار و آزمایش هدفی نداشتی، پس خوب توجه کن و بدان دل بده که حجت بر تو تمام است :
مراد از کلمات خدا ما هستیم که نه علممان پایانی دارد.و نه فضائل بی انتهای ما درک می شود.(تحف العقول, ص 476)
داستان چهارم:
آمده بود تفسیر نعمت ظاهر و نعمت باطن را بپرسد.
امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:
نعمت ظاهر، همان امام ظاهر است و نعمت باطن، همان امام غایب.
پرسید: مگر امام غایب هم داریم؟
فرمود: آری!
امامی که از چشم های مردم غایب است.
ولی یادش از دل اهل ایمان غایب نمی شود.
او، دوازدهمین امام از اهل بیت است.(مکیال المکارم، ج1،ص363؛ بحارالانوار،ج26،ص140)