0

داستانهای مهدوی (10): موعود امم

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

داستانهای مهدوی (10): موعود امم

شب، شب معراج آخرین فرستاده خدا بود.رسول مهربانی در اوج آسمان ها

سیزده نور پاک را دیده بود. آن ها اهل بیت خودش بودند. نور آخرین، به پا خاسته بود،

و مثل ستاره ای درخشان جلوه نمایی می کرد.

خاتم پیامبران از خدای خویش شنید که فرمود:

اين قیام کننده است؛ همان که حلال مرا حلال و حرام مرا حرام کند،

همان که به وسيله او از دشمنانم انتقام مي گيرم،

او براي اولياي من بانی راحتی خواهد بود.

اوست که دل شيعيان و پيروان تو را از زخم و رنج ستمگران و کافرين شفا مي بخشد.(مکیال المکارم ج1 ص90 ؛ کمال الدین ج1 ص253)

******************************

  از آسمان فرود خواهد آمد.   

درست وقتي كه مردم، صف هاي نماز صبح شان را بسته باشند.

بعد، همه ي نمازگزاران، زيبايي صحنه اي را خواهند ديد كه وعده اش را امیر اهل ایمان فرموده:

مسیح اذان خواهد گفت و نمازش را به امام عصر علیه السلام اقتدا خواهد کرد(روزگار رهایی، ج1، ص389)

 

داستان اول

آمده بودند پيش بزرگانشان براي چاره جويي. مسيحي بودند و اهل نجران.

پيامبر مخيّرشان كرده بود بين سه راه:

اسلام آوردن، جزيه دادن، جنگيدن.

بعد از چهار روز بحث و گفتگو، تصميم گرفتند به صحيفه ي حضرت آدم رجوع كنند. صحيفه را كه گشودند، همه ي وجودشان از مطلبي كه خواندند غرق حيرت شد.

بخش دوم آيات كتاب، برايشان از وقتي مي گفت كه خدا همه ي فرزندان آدم را به او نشان داد. همان وقت، آدم از ميان نسلش، انوار درخشان اهل بيت را ديد. در ميان اهل بيت، مردي بود كه وجودش مثل ستاره ي صبح براي مردم دنيا مي درخشيد.
 
خدا به آدم فرمود: 
با اين بنده‌ي سعيدم، زنجيرها را از پاي بندگانم خواهم گشود، با او بارهاي سنگين را از دوششان برخواهم داشت، با او زمين را از مهر و رأفت و عدالت آكنده خواهم ساخت، همان گونه كه پيش از آن از سنگدلي و شقاوت و ستم پر شده باشد.
آدم كه از ديدن و شنيدن اوصاف قائم همه ي وجودش به وجد آمده بود، خاضعانه گفت: «پروردگارا، گرامي كسيست كه تو او را گرامي بداري؛ و شريف كسيست كه تو او را بزرگ قرار دهي. و كسي كه تو او را برتري بخشيده باشي سزاوار است كه چنين باشد»(بحارالانوار، ج52، ص 378)
 

داستان دوم: 

در اندیشه ی مثال امام بود. شباهت مهدی علیه السلام با خضر  و  ذوالقرنین؟!
حالا آمده بود که تفسیرش را بپرسد.
امام عسگری علیه السلام فرمود: طول غیبت.
پرسید: حتما غیبت طولانی می شود؟
فرمود:
به خدا قسم،آری!
در آن زمان، تنها کسی مومن می ماند که خداوند از او برای ولایت ما پیمان گرفته
و ایمان را در قلبش نوشته و او را به روحی از جانب خودش تایید کرده باشد...
ای احمد بن اسحاق، این امری است از امور الهی، سری است از اسرار خدا و غیبی است از غیب الله. (مکیال المکارم،ج1، ص168؛ بحارالانوار،ج52،ص24)
 
منبع: روایت هایی داستانی پیرامون وجود مقدس امام عصر سلام الله علیها با نگاهی به کتاب شریف مکیال المکارم 

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

جمعه 18 مرداد 1398  10:36 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها