0

تشرّف گروهى از جنّيان به محضر امام باقر (ع)

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

تشرّف گروهى از جنّيان به محضر امام باقر (ع)

تشرّف گروهى از جنّيان به محضر امام باقر (ع)
 

سعدالاسكاف مى‏ گويد، به خانه امام باقر (ع) رفتم. اذن دخول طلبيدم. خادم گفت: اندكى تأمّل كن، جمعى از برادران شما شرفياب حضور امام هستند، آنها بروند و بعد شما داخل شويد. چندى نگذشت ديدم دوازده نفر از محضر امام بيرون آمدن با قيافه‏ هاى خاصّ و لباس‏ هاى مخصوصى كه براى من نامأنوس بودند! سلام كردند و رد شدند...

 

من داخل شدم به امام عرض كردم: افراد ناشناسى ديدم. فرمودند: «اينان گروهى از برادران جّن شما بودند» عرض كردم: آقا مگر آنها براى‏ شما ظاهر مى‏ شوند؟! فرمود: «آرى؛ آنها هم مثل شما براى فهميدن حلال و حرامشان نزد ما مى‏ آيند». (1)

مالك جهنى مى‏ گويد، خدمت امام باقر (ع) نشسته‏ بودم. پيش خود فكر مى‏ كردم كه راستى خداوند چه عظمتى و چه كرامتى به امام داده و او را حجّت بر خلقش قرار داده است.
امام (ع) از فكر من آگاه شد و رو به من كرد و فرمود:
«اى مالك! مطلب بزرگ‏تر از آن است كه تو مى‏ انديشى».
ديگرى مى‏ گويد، ميان مكّه و مدينه مى‏ رفتم. در بيابان بى‏ آب و علف و گياه حجاز از دور شبحى ديدم كه به سمت من مى‏ آيد؛ امّا گاهى ظاهر و گاهى غايب مى‏ شود! تا اينكه نزديك شد و ديدم كودكى در سنّ هفت يا هشت ساله است. تعجّب كردم. به من سلام كرد، جواب دادم و گفتم:
از كجا مى‏ آيى؟ گفت: «از جانب خدا».
گفتم: به كجا مى‏ روى؟ گفت: «به سوى خدا [مى‏ روم‏].»
گفتم: آخر راحله و مركبت كو؟ گفت: «پاهاى من».
گفتم: زاد و توشه‏ ات چيست؟ گفت: «تقواى من».
گفتم: همسفرت كيست؟ گفت: «مولاى من»!
گفتم: تو كه هستى؟! گفت: «من از عربم».
گفتم: روشن‏ تر بگو. گفت: «از قريشم».
گفتم: روشن‏ تر: گفت: «از هاشميّونم».
گفتم: روشن‏ تر. گفت: از علويّونم. بعد چند بيت شعر خواند از جمله اين دو بيت:

ما فاز من فاز إلا بنا        و ما خاب من حُبّنا زادُه‏

و من كان غاصِباً حقّنا        فيوم القيامه ميعاده‏

هر كس رستگار شده به بركت ما رستگار شده است.
هر كس محبّت ما را در دل دارد، به هلاكت نخواهد افتاد.
هر كس حقّ ما را غصب كند، وعده‏ گاه او روز قيامت خواهد بود و روى سعادت نخواهد ديد.
با تعجّب پرسيدم: اسم شما چيست؟ گفت: «من محمّد بن على‏ بن الحسين‏ بن على بن ابيطالب [امام باقر (ع)] هستم». اين را گفت و از چشمم ناپديد شد! ديگر نفهميدم آيا به آسمان صعود كرد يا به زمين فرو رفت‏ (2)


(1). كشف ‏الغمّه، ج 2، ص 138.
(2). بحارالانوار، ج 46، ص 270.

منبع: موعود، 205جلد، مؤسسة فرهنگى هنرى موعود عصر(عج) - تهران، چاپ: 1.

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

جمعه 18 مرداد 1398  10:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها