0

چهار مرغ نفسانیت

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

چهار مرغ نفسانیت

چهار مرغ نفسانیت   

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ.

و به ياد آر هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگار را كيفيت و چگونگى زنده شدن مردگان را به من نشان بده، خدا فرمود: آيا به كيفيت زنده شدن مردگان در پرتو قدرت من ايمان نياورده اى؟ گفت: ايمان آورده ام ولى خواستم نورى كه به آرامش قلب ابراهيم افزود، آرامشى كه مرتبه اى از مراحل عالى ايمان و باور دينى است.

از اين كه ابراهيم قطعات در هم كوبيده شده چهار پرنده را به سوى خود خواند و پرندگان با خواندن او زنده شده به سويش شتافتند معلوم مى شود كه حضرت حق به برخى از بندگانش ولايت تكوينى عنايت فرموده است.

 از حضرت صادق (ع) روايت شده كه چهار پرنده عبارت بودند از طاوس، خروس، كبوتر و كلاغ. «1» و نيز از آن حضرت روايت شده كه ابراهيم اجزاى مرغان را بر دَه كوه قرار داد. «2» اهل عرفان از اين داستان استفاده تربيتى كرده و چهار پرنده را تأويل به چهار خوى زشت نموده اند كه هر يك در وجود انسان سدّى در برابر راه خدا و سلوك انسان به سوى حضرت محبوب است، كه اگر انسان اين چهار خوى حيوان صفت و تاريك كننده باطن را از خيمه باطن بگيرد و به قتل برساند، و عرصه درون خويش را از اين چهار رذيلت پاك كند، راهش به سوى لقاء قرب و تهذيب و تزكيه و رشد و كمال باز مى شود، جلال الدين در مثنوى صورت عرفانى مسئله را چنين بيان مى كند:

 چهار وصف تن چو مرغان خليل            بسمل ايشان دهد جان را سبيل

اى خليل اندر خلاص نيك و بد             سر ببرشان تا رهد پاها ز سدّ

زان كه اين تن شد مقام چهار خو            نامشان شد چار مرغ فتنه جو

خلق را گر زندگى خواهى ابد                         جسر بِبُر زين چار مرغ شوم بد

بازشان كن زنده از نوع دگر                   كه نباشد بعد از آن زيشان ضرر

چار مرغ معنوى راه زن                          كرده اند اندر دل خلقان وطن

چون امير جمله ى دل ها شوى                  اندرين دوران خليفه حق توئى

سر ببر اين چار مرغ زنده را                   سرمدى كن عمر ناپاينده را

بط و كاوس است و زاغ است و خروس      اين مثال چار مرغ اندر نفوس

 ابراهيم و چهار پرنده

قهرمان بت شكن، و عبد كم نظير حق قلب الهى و عرشى اش مالامال از ايمان به خداوند و وحدت و يگانگى او بود، و به قدرت مطلقه و بى نهايت حضرت حق يقين و اطمينان كامل داشت و به آنچه به او وحى شده بود در عالى ترين درجه ايمان مى زيست.

از موضوعاتى كه هم چون همه انبيا به او وحى شده بود مسئله با عظمت معاد و برپا شدن قيامت و زنده شدن مردگان و محاسبه ى اعمال بندگان در روز موعود بود، ابراهيم چونان كه به خدا و وحدانيت پروردگار ايمان داشت به معاد و زنده شدن مردگان نيز ايمان بى شك و شبهه داشت، ولى آرزو داشت كيفيت و چگونگى زنده شدن مردگان را با چشم خود ببيند تا بصيرت بيشترى كسب كند و به اوج آرامش قلبى برسد، لذا از پروردگارش درخواست كرد تا كيفيت زنده شدن مردگان را به او ارائه كند، خداند به او فرمود مگر تو به چگونگى و كيفيت كار من ايمان ندارى؟ گفت چرا آن را به من وحى كرده اى و من نسبت به آن ايمان دارم و با همه وجود تصديق كرده ام ولى مشتاقم آن را با چشم خود ببينم تا آرامش قلبى به كيفيت كار پيدا كنم.

 خداوند خواسته او را اجابت كرد، فرمان داد تا چهار پرنده را گرفته به دقت به آفرينش هر يك بنگرد، سپس آنها را ذبح كرده و لاشه ها را كوبيده و در هم مخلوط نمايد، آنگاه آن را تقسيم كرده و هر بخشى را بر كوهى قرار دهد، سپس هر يك را به نام بخواند، خواهى ديد كه هر كدام مستقل و زنده با همان هويت و حيثيت قبلى به سويش به پرواز در آيند.

ابراهيم اين كار را انجام داد و در اين جريان آنگونه كه مى خواست در قدرت و ربوبيت و ملكوت حق كه همه آسمان ها و زمينه در قبضه حاكميتش قرار دارد سير عقلى و فكرى نمود و به آرامش لازم، كه پس از آن در اين زمينه پرسشى برايش مطرح نباشد رسيد، و از خطورهاى مخالفى كه با ايمان و تصديق البته منافات ندارد راحت شد.

 

--------------------------------------------------------------------

(1)- نورالثقلين ج 1 ص 280 حديث 1098.

(2)- كافى ج 8 ص 305.

 برگرفته از کتاب تفسير حكيم، نوشته استاد حسین انصاریان


منبع : پایگاه عرفان

جمعه 18 مرداد 1398  12:22 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها