0

خاطرات جانباز آزاده ميكائيل احمدزاده( خاطرات واپسین روزهای جنگ تحمیلی و اسارتگاه مخوف تکریت)

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

سرگرمي ها و صنايع دستي

اسرا بعد از اينكه فهميدند در اثر سنگ اندازي مقامات عراقي تا حالاها تبادل صورت نخواهد گرفت ، عراقي ها حتي يك مداد هم به ما نمي دادند و فكر مي كردند و مطالبي از اردوگاه به بيرون درج مي شود.

نمي توانستيم بنويسيم و مطالعه كنيم ، كلاً نشريه وكتب و كاغذ وقلم  به ما نمي دادند اگر از كسي يك مداد پيدا مي شد اورا سخت شكنجه مي دادند.براي اينكه سرگرم شوند و مايحتاج خود را تهيه كنندلذا هركس با ذوق و هنر خويش وسيله اي را مي ساخت و بقيه هم تقليد مي كردند مثلاً سوزن براي دوخت و دوز لباس نمي دادند. لذا اسيران با باز كردن سيم خاردار هاي كوچك و با سائيدن هاي چند ساعته حتي چند روزه سوزن هائي بسيار خوب درست مي كردند. و از نخ هاي ملبوس كهنه استفاده مي شد. سنگ هاي موجود در محوطه در اثر سائيدن ها و شكل دادن هاي مختلف تبديل به اشيائي بسيار نفيس مي شدند كه انسان از ديدن آن همه هنر و فراست  در تعجب مي ماند ، و همه از ذوق هنر ايراني ها در آن شرايط و نداشتن امكانات بوجود مي آمد.

 يا اينكه با هسته هاي خرما كه عراقي ها به اطراف مي ريختند تسبيح هاي بسيار ظريف مي ساختند .

 هنر به جائي رسيده بود كه با يك هسته خرما اسكلت شامل دست ها و پاها و بدن و گردن را درست مي كردند كه نياز به قوي بودن اعصاب داشت . ما براي اينكه كفش براي زمستان داشته باشيم بعد از 6 ماه كه دمپائي واگذار كردند با نخ هاي تابيده شده ، ملبوس كهنه گيوه مي دوختند. در بين اسرا هنرمندان خوبي پيدا مي شد آنها با ذوق تمام سنگ ها مي خاراندند و گردن بند و ساير چيز ها درست مي كردند با چوب ها قاشق وبا پاكت شير پاستو ريزه عراقي ها  انواع كارت هاي تبريك درست كرده بودند.

 براي سرگرمي از سرنگ ها شطرنج هاي زيبائي درست مي كردند.از نخ پتو هاي فرسوده كلاه و جوراب مي بافتيم .و هزاران اشياء ديگر ..

 انسان يك موجودي است كه مي تواند در هر شرايط خودرا با محيط وفق دهد و با آن خو بگيرد. ما با اين شيوه همواره به فردا اميدوار مي شديم و مي دانستيم روزي در هارا باز خواهند كرد و مارا به وطن بازخواهند گرداند.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  1:55 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

مراسم سوگواري و اعياد در اسارتگاه

رزمندگان شجاع آن شيران روز و زاهدان شب از بدو ورود همواره تلاش داشتند دشمن را به زبوني وادارند و اراده آهنين نيروهاي ايراني  را به آنها نشان دهند،كه ما در دفاع از دين و خاك اسير شديم ودر اين راه تا نفس آخر پايداري خواهيم كرد و به اعتقادات ديني خود پاي بند هستيم . نماز تنها وسيله راز ونياز وياري جستن از خداي بزرگ بود.

چند روزمانده به ماه رمضان با آن شرايط بسيار سخت روزه مي گرفتيم ونماز به پا مي داشتيم با گماردن نگهبان مخفيانه  نماز جماعت و جلسات قرآن و احكام  برپا مي كرديم برادران خوش صدا مداحي مي كرد و تا صبح گريه مي كرديم و نيايش و كلاس هاي پنهاني احكام همواره وجود داشت ، حال و هواي آن لحظه هاي شور واضطراب و لحظات افطاري و نجواي جانسوز دعا ها شبنه و سر گذاشتن بر روي كف سيماني آسايشگاه ها قابل توصيف نيست

اسراي قهرمان صحنه هاي بسيار زيبا و فراموش نشدني بوجود مي آوردند كه حتي بسياري از نگهبانان سرسخت هم گريه مي كردند وتاب ديدن آن همه راز و نياز خلاصانه را نداشتند.

 شبهاي قدر حال و هواي ديگري داشت همه مخلصانه و عاجزانه عبادت مي كرد و از خداي خود مي خواستند كه عزت و سربلندي ايراني را همواره مستدام بدارد و براي طول عمر بنيانگذار انقلاب دعا مي كردند .

من به چشم ديدم و لمس كردم كه تعصب چيز ديگري است هركس با هر نوع بينش و افكار وقتي از وطن دورمي شود ،آنگاه حس وطن دوستي گل مي كند و اجازه نمي دهد كسي به وطن و دولت مردان كشورش اهانت كند ،كه اين اخلاق در همه ايرانيان بوده و خواهدبود.

عراقي ها از اراده آهنين ايراني ها سخت در شگفت بودند، با اينكه نمي گذاشتند روزه بگيريم و نماز بخوانيم  وعملا" به همت و همبستگي ما حسادت مي كردند.  در ماه هاي محرم  مخفيانه با پست دادن ها  نوحه سرائي مي شد اهداف قيام  امام حسين بازگو مي شد و در غم هجر آنان سوگواري مي كرديم و گاهي آنتن ها به عراقي ها گزارش مي دادند و عراقي ها سر مي رسيدند و همه را به زير ضربات سهمگين كابل و باتوم قرار مي دادند اما ما مجددا" كار خودرا انجام مي داديم.

عراقي ها 3 نفر را كه اسم شان بخوبي يادم نيست به بهانه اينكه آنها شورش ها را راه مي اندازند رابه يك جاي نا معلوم بردند و ديگر هيچكس از سرنوشت آنها خبر نداشت و احتمالاً آنها را در اثر شكنجه كشته بودند ، چون يكي از سربازان عراقي حرفهائي زده بود .

در مراسم مذهبي بسيارجدي بوديم  واينكه ما به ائمه اطهار نياز داشتيم ونمي توانستيم غافل شويم .

بعنوان مثال روزي مراسم سوگواري بر پا كرديم و پرچم سياه درست كرده بوديم نا گهان عراقي ها وارد آسايشگاه شده مراسم مارا به هم زدند همه اسرا اعتراض كردند . اما عراقي ها به امامان نيز توهين كردند كه در يك لحظه خون همه به جوش آمد بطرف عراقي ها حمله ور شديم و در گيري فيزيكي سختي بين ما انجام شد . چندين نفر از اسرا مجروح شدن صداي يا حسين بر آسمان مي رفت همه ندا مي داديم قال رسول الله حسين نور عيني انا من حسين و الله يا الله اردوگاه را لرزاند تمامي شيشه هاي پنجره ها را شكستيم ، هر چه داخل آسايشگاه ها بود به بيرون پرتاپ كرديم و با سنگ  به عراقي ها حمله ور شديم .

  ساير آسا يشگاه ها هم صدا باما شورش كردند ما هم چند عراقي را به قصد كشت زديم .

در اندك زمان تعداد بيشماري از نيروهاي ضد شورش از هر سو با خودروها وارد اردوگاه شدند در گيري خونين به وجود آمد عراقي ها اقدام به تيراندازي نمودند تمام آژيرهاي خطر به صدا در آمده بود.

خون جلوي چشمان مارا گرفته بود بعد از چند ساعت زدو خورد عراقيها با تيراندازي مارا داخل آسايشگاه ها زنداني كردند و مدت 3 روز تمام آب و غذا نمي دادند و اجازه نمي دادند به توالت هم برويم لحظات سختي بود . اعتراض ما به گوش ساير آ سايشگاه هاي اردوگاه رسيده بود آنها هم در طرفداري از ما شورش كردند دراين ميان 18 نفر مجروح و 3 نفر هم شهيد داديم .

هم زمان با فرا رسيدن ايام دهه فجر بوي انقلاب اسلامي درفضاي اردوگاه مي پيچيد.

اسرا به هم ديگر تبريك مي گفتند تئاتربرگزار مي كردند كه با امكانات كم تائتر هاي بسيار زيبائي را اجرا مي كردند كه عراقي ها هم از ديدن تائتر ها لذت مي بردندو مي گفتند شما استعداد بالائي داريد.در شاديها  مي خواندند و مي رقصيدند با پارچه هاي رنگارنگ پرچم ها يي درست مي كرديم و به وضعيت لباس ها مي رسيديم ،با خمير لاي نان ها و شكر حلوا و شيريني درست مي كرديم در جلوي آفتاب خشك مي كرديم و از هم پذيرائي مي شد، بچه هاي هنرمند جوك مي گفتند و سايرين را مي خنداندند.

كار به جا هاي باريك مي كشيد همه ما در ميان آنهمه بعثي فرياد مي زديم الموت صدام الموت صدام . از هيچ كس نمي ترسيديم بي پروا پرخاش مي كرديم .

عراقي ها هركاري مي كردند نمي توانستند مارا كنترل كنند و بسيار ترسيده بودند. مدت 3 روز متوالي شعار مي داديم .فرمانده هان عراقي براي ساكت كردن ما نگهبان هاي آن قسمت را عوض كردند و فرمانده اردوگاه را نيز برداشتند و آزادي نسبي براي فرائض ديني به ما دادند و حتي مقداري غذاي ما بيشتر شد. چون مي دانستند ما تا پاي جان مقاومت مي كرديم وازاين حركت 3000 نفر اسير اردوگاه باما هم صدا شده بودند و امكان يك فاجعه انساني وجود داشت .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  1:55 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

اعتصاب غذاو تحصن

اعتراضات بسيار وبه جا بود كمتر روزي بود كه ما با عراقي ها بحث ودرگيري  نداشته باشيم .حتي روزي در يك حركت اعتراض آميز به يك حركت زشت اخلاقي سرباز عراقي همه اردوگاه اعتصاب غذا كردند . اول عراقي ها توجه نداشتند ومضحك مي دانستند اما بعد از گذشت 2 روز متوالي علارغم سوء تغذيه بين ايراني ها متوجه شدند اگر جلو كار گرفته نشود 3000 نفر اسير در بند كشته خواهد شد واين مي توانست براي دولت عراق بسيار سنگين تمام شود .

 يكي از فرماندهان عالي رتبه عراق ( ژنرال عميد جوزان ) با هلي كوپتر در وسط اردوگاه به زمين نشست . ونماينده هاي مارا به پيش خود خواند و علت اعتصاب غذا را پرسيد .

 نماينده ها ما از قول تمامي اسرا به نحوه نگهداري اسيران كه مغاير با كنوانسيون ژنو بود اعتراض كردند و رفتار نگهبان ها را غير انساني خواندند و عمل قبيحانه سرباز عراقي نشانه خفت و خواري براي اعراب دانستند و گفتند اگر به مشكل ما رسيدگي نشود همه خودكشي خواهند كرد تا در تاريخ نگاشته شود و اگر شك دارد مي تواند امتحان كند .

يكي از اسراي شجاع ، تحصيل كرده ودلاور و با شهامت از فرمانده  اجازه خواست  كه صحبت دارم و ادامه داد كه شما وما براي اعتقاد ات خودمان جنگ مي كنيم و اكنون كه ما اسير شما هستيم و هم وطنان  شما نيزاسير ما در ايران هستند براي اين بود كه برسر اهداف  ميهني و اعتقادي خود متحمل اين سختي  هاشديم و قبول هم كرديم اما شما اجازه نداريد كه به مقدسات و مسئولين كشور ما اهانت كنيد اگر چنين شد بايد تاوان آن را هم پس بدهيد و نيز اينكه در هيچ كجاي جهان با اسيران جنگي اينگونه رفتار نشده است ، در حاليكه مااز داشتن حق انساني محروم هستيم ، چرا ما توسط صليب سرخ نام نويسي نشديم ؟ چراما اجازه نداريم لااقل زنده بودن خودرا به كشورمان اطلاع دهيم ؟ چرا ما كه در كشور مسلمان اسير هستيم نمي توانيم نماز بخوانيم و روزه بگيريم و دعا بخوانيم ؟ مگر شما ادعاي مسلمان بودن نمي كنيد ؟چرا بعد از گذشت چندين ماه بر سر مسائل بسيار جزئي همه را شكنجه مي كنند ؟ چرا ما حتي نمي توانيم به دستشوئي برويم واين امر  باعث بيماري و كشته شدن تعدادي از اسرا شود؟ و آيا اينكه ما با اسراي شما اينگونه رفتار كرديم ؟

در ايران تمام امكانات رفاهي در اختيار اسراي عراقي است و ما آنها را ميهمان تلقي مي كنيم نه دشمن در حاليكه سربازان شما شخصيت انساني بزرگ وكوچك را زير پا گذاشتند ، اين رفتار غير انساني در شان يك كشور مسلمان نيست و اسلام نيزمدارا كردن با اسير را ستوده است .و به عربي هم آيه اي در مورد اسرا بيان نمود.

او مجدداً گفت : من از مرگ نمي هراسم چون مرگ شرافتمندانه بهتراز  اين زندگي خفت بار است ، من اين سخنان را از قول تمامي اسرا بيان مي كنم و انتظار داريم شما  مشكلات مارا بررسي كنيدو به عنوان يك فرمانده عالي رتبه عراق بخواهيد مانند يك انسان دربند و برابر موارد قراردادژنو با ما رفتار شود .

 همه يك صدا و بلند  در حمايت از انتقادات و پشت گرمي به آن دلاور اسير  فرياد كشيديم الله و اكبر ،كه تمام عراقي ها از ترس عقب عقب رفتند.

آن اسير شجاع خود تحصيلات بالائي داشت و به زبان هاي فرانسه و انگليسي مسلط بود او كارمند ارشد وزارت نفت بود كه در حين بازديد از چاه هاي نفتي توسط هلي برن هاي عراقي دستگير شده بود.

همه نگهبانان اردوگاه با حيرت و تعجب بي پروائي آن اسير دربند را نگاه مي كردند ، وخود فرمانده نيز غرق در سخنان او شده بود ايشان با صراحت تمام و در كمال خونسردي مشكلات همه را بيان نمود .و نشست . البته عراقي ها درآن لحظه نمي توانستند گزندي به او برسانند زيرا همه اسراي ك صدا طغيان كرده بودند.

فرمانده عراقي كه خود مسئول مستقيم بود و احساس خطر كرده بود واز سخنان صريح و بي پرواي ايراني خشمگين بود و مي شد از سرخ شدن چهره و متورم شدن رگ هاي گردنش فهميد.

 اما چون خود خواسته بود كه مانند انسانهاي بزرگ منش رفتار نمايد علارغم ميل باطني  سخنراني كوتاهي كرد و در ميان سخنان گفت ما مردم عراق داراي فرهنگ غني و ثروت هاي خدادي هستيم ودر شان عراق  نيست كه با شما رفتار بد داشته باشيم ،مابه شما مانند ميهمان و برادران ديني نگاه مي كنيم واگر تعدادي از افراد در وظايف خود قصور كردندرا به حساب همه مردم عراق نگذاريد چون ما رهبري مانند صدام حسين داريم كه مي خواهد همواره با اسرا رفتار انساني و برادرانه داشته باشيم ، و مسائلي در رابطه با جنگ واينكه به زودي خبرهاي خوشي از تبادل اسرا بدست ما خواهد رسيد ،و  قول هائي براي ما داد و براي حسن نيت دستور داد سرباز عراقي را لخت كنند و در جلوي اسرا تعداد 175 ضربه شلاق بزنند و حتي يك عمل نادري هم انجام داد اينكه ساير عراقي ها به روي او تف انداختند و مجبور ساختند به سلول انفرادي يك در يك متري بردند 24 ساعت زنداني و بعد به يك مكان ديگر انتقال دادند.

ايشان با صراحت تمام از تمامي اسرا عذر خواهي نمود و گفت كه عمل اين سرباز مي توانست يك فاجعه بزرگ به بار آورد، در آخر به ما قول مساعد دادكه بازرساني براي بازديد از رفتار نگهبانان خواهد فرستاد لذا خواهش كرد اكنون كه مدت كمي به تبادل اسرا مانده است،  دست از اعتصاب برداريم .

همه ما يك صدا تكبير كشيديم كه تمام اردوگاه لرزيد و   موضوع خاتمه يافت .با اين حركت  قدرت اتحاد و همدلي خودمان را به آنها اثبات كرديم   ،كه ديگر عراقي ها فكر نكنند جنگ تمام شده و آنها هر چه مي توانند بكنند. شايد هم پايداري و برادري ما ها را درجنگ 8 ساله از ياد برده بودند ... .

از آن تاريخ به بعد هرموقع كه عراقي ها جسارت مي كردند اعتراض هاي مشابه انجام مي شد و خيلي مواقع هم به شكنجه شدن و مجروحيت اسرا تمام مي شد.

خود عراقي ها بارها  اعتراف كردندكه شما ديگر چه كساني هستيد بعد از اين همه درگيري و شكنجه و زد وخوردو با وجود گرسنگي ونبود  بهداشت و امكانات اوليه  به اعتقاد خود پايبند هستيد ، آفرين برشما .

رفتار عراقي ها هم در اثر مقاومت و ايمان درراه اهدافمان تا حد چشمگيري تغير يافت .

اما سرنوشت آن اسير دلاور بعد از مدتي به شكل ديگر رقم خورد عراقي ها مي دانستندكه او محبوبيت زيادي بين اسرا دارد و ازاينكه در مقابل همه حيثيت عراقي ها زير سوال برده بود . از وي عقده داشتند ، اورا بوسيله دارو مسموم كردند و عمداً در اعزام او به بيمارستان سستي نمودند تا ايشان به شهادت برسد.          شهيد قبل از مرگ مي گفت عراقي ها مرا خواهند كشت و من زنده به ايران باز نخواهم گشت ، روزي او و چند نفر را براي كار اجباري در محوطه اردوگاه به بيرون مي برند عراقي ها پاكت شير پاستريزه به آنها مي دهند ومي گويند چون شما زياد كار كرديد و خسته هستيد پس  بخوريد وداخل آسايشگاه نبريد .

 ديگر اسراي همراه شهيد مي گفتند ايشان نمي خواست بخورد اومي خواست آن پاكت شير را به بيماري درداخل آسايشگاه ببرند .اما عراقي ها بزور گفتند بايد بخوري . اين عمل عراقي ها بسيار مشكوك بود وهمه با نگاه هاي عجيبي اورا مي پائيدند. وقتي شهيد بزرگوار شير رامي خورد با تبسم مي گويند ، عراقي ها كار خودرا بالاخره انجام دادند، بعد از ساعتي تب و لرز و دردمعده چنان بود كه ما تا آن زمان بيماري به اين شكل نديده بوديم مريضي وي تا شهادتش بيش از 3 ساعت طول نكشيد و در مقابل چشمان گريان اسرا ديده برهم نهاد ، در حاليكه قطره اشكي در گوشه چشمش داشت .پيكر نحيف او راداخل سجاده اي كه خودش از تكه هاي گوناگون پارچه ها براي مادر پيرش دوخته بود پيچانديم ،و ساعت ها براي او گريه وزاري كرديم و نمي خواستيم جسدرا تحويل عراقي ها بدهيم فرمانده اردوگاه حاضر شد با ظاهر سازي مرگ اورا ناراحت كننده خواند و تسليت گفت و جنازه را براي دفن در قطعه اجساد ايراني بردند.

او اهل سمنان بود به همشري هايش گفته بود اگر در اسارت بميرد به خانواده او بگويند ناراحت نباشند كه من هم آرزوي مردن همچون حسين در ديار غريب نينوا  داشتم .

او شهيد ديار غربت شد اما راه او سرلوحه سرافرازان آزاده اي بود كه كه در مقابل آن همه ظلم وستم خم به آبرو نياوردند و نام ايران و ايراني را براي هميشه زنده نگاه داشتند تا عراقي ها تا ابد استقامت و دلاوري فرزندان راستين ايران را ورد زبان قرار دهند ، و ديگر جرات شيطنت و طمع به ميهنمان را نداشته باشند.

اصولاً اسراي در بند حركات زشت ووقيحانه عراقي ها را نمي پسنديدند و آنان را مردماني عقب افتاده مغرور و نديده  ،داراي افكار نژاد پرستانه و كينه توز قلمداد مي كردند، واز اينكه آنها برما تسلط داشتند بسيار خشمگين و ناراحت بودند .

 

 شعار :            

 

 

روزهاي پاياني اسارت را پشت سرمي گذاشتيم كه بوسيله جرايد و سربازان عراقي اطلاع يافتيم كه رهبر فرزانه آن پير جماران و مبارز قرن بيمار مي باشد. و لحظات پاياني زندگي سراسر افتخار را سپري مي كند.

رفت و آمد استخبارات شدت يافته بود و هرروز مارا جمع مي كردند و در باره امام و سران حاكم بر ايران و ديگر مسائل سياسي  سخنراني مي كردند.

ما خوب كه فكر كرديم علت مراجعات و شستشوي مغزي عراقي ها دال بر ترس از واكنش اسرا هنگام شنيدن مرگ احتمالي امام دانستيم .

از سوي استخبارات عراق ( اطلاعات و امنيت ) شديداً تاكيد شده بود كه مارا به قول خودشان نرم كنند. در غير اينصورت اسراي ايراني كه عمري براي اطاعت از رهبر خود متحمل سخت ترين مجازات بشري شدند ولي از خواسته خودشان عدول نكردند. چنانچه اتفاقي براي امام خميني بيفتد ،ارتش عراق مي بايست شاهد شورش هاي بزرگ درسراسر اردوگاه ها باشند.

عراقي ها براي اينكه اين مسئله را جا بيندازند و گوش ها را گرم و حالات و روحيات ما را بسنجند، در هنگام آمار گيري مي گفتند كه همه به امام اهانت كنندو با صداي بلند فرياد بزنند (مرگ بر خميني ) اين حركت اهانت آميز منجر به شهادت و مجروحيت تعداد كثيري از اسيران باشد.

خواسته عراقي ها اهانت به رهبر مان و تحقير نمودن ما در بند هاي اردوگاه بود . اگر چنين چيزي صورت مي گرفت عراقي ها به خواسته هاي پليد خود مي رسيدند در عوض ما كه عمري  مشقات و رنج و گرفتاري تنها براي اعتلاي نام ايران و احترام به فرامين امام خميني متحمل سخت ترين مجازات شده  ودر اين راه شهداي بسياري را تقديم كرده بوديم همه از بين مي رفت و حيثيت ما برباد مي رفت لذا سريعاً با يكديگر تبادل فكري شد كه همه از بيماري رهبرمان كه آرزوي ديدار ش را داريم بسيار ناراحت هستيم و قلب همه را جريحه دار و نگران كرده است . ولي خواست خدا هرچه كه باشد آن خواهد شد وبي شك امام در فكر ما و كشور بوده و خواهد بود ،چنانچه اتفاقي براي ايشان بيفتد همه احساسات قلبي خودرا به عراقي هخا نشان خواهيم داد چون  نبايد دشمن خوشحال شود وبايستي همواره دشمن قدار را ناميد و مايوس كنيم  ، و براي شهار توهين آميز عراقي ها همه يك صدا فرياد مي زنيم .....مرد است خميني .....

فرداي آنروز فرمانده اردوگاه خود شخصا" در آمار حاضر مي شد و همه را در محوطه بزرگ جمع مي كردند ومي گفتند شعار بدهيد ...مرگ برخميني .....

همه يك صدا اعتراض كرديم كه هرگز چنين توهيني نخواهيم كرد .. يك پيرمرد دلاور برخاست به فرمانده اردوگاه گفت : من به عوض تمامي اين جوانان كه بهترين لحظات زندگي خويش را در اين مكان سپري مي كنند مي گوئيم كه ما در طول اين مدت متحمل سختي هاي زياد شديم ولي كسي نديده و نه شنيده كه اين علاقه و ارادت ما به امام خويش كم شود ويا از اعتقاد خويش عدول كنيم لذا از شما تقاضا داريم كه چنين خواسته اي از ما نداشته باشيد .و بي شك شما هم اگر در شرايط ما بوديد مي دانستيد كه چه مي گويم .

اما آن افسر مغرور اردوگاه از اينكه فكر مي كرد بعداز رحلت امام كه آرزوي  بسيار بزرگ براي صداميان  بود خواهند توانست به خواسته هاي نا مشروع خود برسند با گستاخي تمام فرياد كشيدكه رهبرشما در حال مرگ است و شما شكست خورديد و ما عراقي ها توانستيم قوم كافر فارس را شكست دهيم و اين اولين بار نيست . ما در جنگ خيبر هم حكومت امپراطوري آتش پرست شما درآن زمان را ساقط كرديم، لذا بايد دستورات اجرا شود واين دستور ازرده بالا براي همه اردوگاه ها صادر شده است .

مارا با تهديد و زور وادار كردند كه شعار بدهيم .  ما همه يك صدا شعار داديم كه مرد است خميني- مرداست خميني و همچنان تند تكرار مي كرديم تا اصل موضوع مشخص نشود و عراقي ها هم متوجه كامل موضوع نشده بودند خوشحال و خندان فرياد مي كشيدند بلند تر بلندتر و ما هم فريادمان را چند برابر مي كرديم و شعار خودمان را مي داديم .

در آخر فرمانده اردوگاه خندان گفت : ديديد آسان بود آفرين برشما كه فهميديد هرچه مي كشيد از دست رهبرتان مي كشيد لذا براي قدرداني از اين حركت شما دستور مي دهم امروز سهميه غذاي شمارا دو برابر كنند وما را متفرق كردند .

همه اسرا از خنده روده بر شده بودند ، همه كار خودرا خوب اجرا كرده بود فرمانده نيز مردانه به قول خود عمل كرد و سهميه غذاي مارا آن روز بيشتر نمود . اين ماجرا ذهن همه را مشغول كرده بود

اما اين موضوع زياد دوام نياورد چون آنتن هائي در بين ما بودند كه اين مسئله شعار مارا به عراقي ها رساندند، كه بابا اين اسرا به امام اهانت نمي كنند بلكه مي گويند مرد است خميني و به علت شباهت كلمات قابل تشخيص نبوده ولي مفهوم چيز ديگري است.

در نوبت هاي بعدي تعدادبيشتري از  عراقي ها با چشمان دريده و و مجهز به انواع و اقسام ضرب وشتم آماده شدند و فرمانده اردوگاه كه حيثيت او بين عراقي ها زير سوال رفته بود خشمگين حاضر شد و گفت : شما مردمان نا نجيب هستيد وارز مهمان نوازي ما سؤ استفاده نموديد و شما لايق احترام نيستيد .بايد همه شعار مرگ بر خميني را به صورت تك تك و آرام آرام تكرار كنيد.

عراقي ها مارا غافلگير كرده بودند . حالا چكار كنيم .من خيلي جاها گفتم كه حس وطن دوستي و تعصب ايراني در دنيا همتا ندارد وا ين تعصبات  ارزشمند ايراني است كه كشورهاي استعمارگر و قدرتمند هم توانائي روياروئي با ملت ايران راندارند، آنجا هم غيرت ومردانگي اسراي آشكار شد ، همه باهم فرياد زديم مرداست خميني .... مرداست خميني .. عراقي ها كه ديدند وضعيت خراب شده و دستورات فرمانده اجرا نشد به ما حمله كردند.

در گيري بسيار سختي شروع شد عراقي ها از يك سو واسرا نيز از سوي ديگر آنها مي زدند وما فرياد مي كشيديم مرداست خميني .. مرگ بر صدام ...و حتي تعدادي از كابل هاي عراقي ها در اثر كشمكش ها بدست ايراني ها بيفتد زدوخورد ادامه داشت وتعدادي از اسرا به سمت سيم خاردارها حمله ور شدند و تيرك ها و سيم خاردار ها را مي خواستند از جا بكنند.... نگهبانان خارج اردوگاه ها با سلاحهاي آتنشين خود سوار بر نفربرها شده و نفربرها را روشن كردند. صحنه عاشورا برپا شده بود اسراي رنج كشيده ناراحت از بيماري امام و رهبرشان مي خواستند اينگونه علاقه و عشق خود را با نثار خون خود ومتحمل شدن شكنجه ها وكتك ها به عراقي ها نشان دهند كه ما مانند آنها نيستيم كه علي را تنها بگذاريم ، ما همواره مردمان وفادار و مرد عمل هستيم .

اين زدوخورد خونين با حمله يگان ضد شورش به اردوگاه وتيراندازي و پرتاپ گاز اشك آور خاتمه يافت اما خسارات زيادي به بار آمد و چهره اردوگاه كلا" عوض شد همه جا خون بود و لنگه كفش و سنگ و تعدادي از سربازان عراقي نيز مجروح شده بودند.

عراقي ها از گستاخي ما بسيار خشمگين بودند ، آنها آب و غذا به ما ندادند ، چند روز درب آسايشگاه ها را روي ما باز نكردند تهدادي از اسرا را كه فكر مي كردند آنها اين نابساماني ها را بوجود مي آورند بهزور به ساير اردوگاه ها تهبيد كردند، مي خواستند به اين شكلي مارا تنبيه كنند ولي ما هم در باطن از عمل خودمان خوشحال بوديم در داخل آسايشگاه فرياد مي زديم مرگ بر صدام ....درودبر خميني عراقي ها خشمگين مي شدند و فرياد مي زدند خفه شويد و ساكت شويد .ما هم براي انتقام از عمل عراقي ها فرياد هارا بيشتر وبيشتر مي كرديم و شعارها تمامي نداشت و به نوعي شبيه روزهاي اول انقلاب شده بود هركس يك شعار درست مي كرد سايرين فرياد مي زدند، اين آسايشگاه يك شعار مي داد آسايشگاه ديگري جواب شعار مي داد.

عراقي ها دستپاچه شده بودند نمي دانستند كه چه كنند.در آخر هم ما برآنها چيره شديم عراقي ها با سر افكنده گي در ها را باز كردند و اين بار هيچ يك به ما حمله نمي كرد ويا فحش نمي داد گويا به آنها سفارش كرده بودند اين بار از روش ديگري استفاده كنند.

صحت بيماري امام ديگر براي همه ما قطعي شده بود، از آن روز ما هم روش مبارزاتي خودرا تغير داديم ،همه براي سلامتي امام نمازهاي شبانه اقامه مي كردند ، اسرا به صورت انفرادي هركدام در سوئي به زاري و دعا مي پرداختند، با وجو كمي غذا و سؤ تغذيه نوبتي غذاي خود را نذر مي كردند، وبه علت كمبود غذا آسايشگاه ها به صورت نصف نصف براي بهبودي پير جماران روزه مي گرفتند و عشق و علاقه امام بيش از پيش شدت يافته بود، دعا هاي توسل برپا مي كرديم عراقي ها نمي توانستند مخالفت كنند

عملكرد عراقي ها باعث شدكه ما بيشتر و بهتر ارادت قلبي خودمان در غربت به امامان نشان دهيم.

عراقي ها ديوانه شده بودند مي گفتند : ما چنين مردمي را نديديم ونه شنيديم واقعا" حس وطن دوستي شما ستودني است و شما مردم پايداري خواهيد ماند. ما هركاري مي كنيم شما به شكل ديگري پاسخ مي دهيد ، اعصاب مارا خراب كرديد كي مي شود برگرديد به كشورتان وما ازدست شما راحت شويم ؟

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  1:56 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

عروج ملكوتي امام خميني

چهره از پرده برون آر كه بيمارتوام                                 طي شد اين عمر و دمي طالب ديدار توام

در كوير دل خود،تشنه لبي مهجورم                                  مددي اي مه تابان كه گرفتار توام

شاهدان سجده نموده به سجاده عشق                               ساجدا سجده تو مشكن كه زجان يار توام

عاشقانت به ستاره همه سر مي سايند                                   من مسكين به خفا عاشق رخسار توام

همه شب تا به سحر ناله تو ناله من                                      قدسيان نيك بدانند ، گرفتار توام

روح تو كعبه من ،زائر آن كعبه منم                                    ارزش افزون كني هرچند خريدارتو منم

رنج بسيار برد كاتب سر برده به شب                                   چهره از پرده برون آر كه بيمار توام

بالاخره امام امت علارغم دعا هاي اسرا در غربت در گذشت اماعراقي ها خبر در گذشت امام را به ما نگفتند آنها از ترس اينكه اسرا در دراثر ناراحتي دست به اقدام خطرناك خواهند زد همه چيز را كنترل مي كردند و حتي از اعزام بيماران براي اطلاع نيافتن از اخبار جلو گيري كردند و هر كاري كه مي توانستند انجام دادند اما هميشه آفتاب زير ابر نمي ماند ....

 بعد از چند روز توسط خود نگهبانان خبرمرگ امام به گوشمان رسيد.همه ناراحت شدند و صداي گريه وزاري لحظه اي قطع نمي شد هيچكس براي گرفتن غذا نمي رفت ، انگار همه قصد دارند خودكشي كنند ، با پارچه هاي كوچك هركدام يك اتيكت به عنوان نشان غم واندوه به سينه زديم ، عده اي سينه مي زدند و عده اي زيارت نامه هم خواني مي كردند، فضاي اردوگاه و آسايشگاه ها حالت غم واندوه داشت هيچكس صحبت نمي كرد ، غم واندوه از در وديوار مي باريد ، كمر همه خم شده بود خدايا آلان چه مي شود ؟ چراامام از پيش ما رفت ؟ اكنون ملت ايران چه مي كنند ؟ و هزاران سوال ديگر ....

 ريش سفيدان و بزرگان سعي مي كردند اسرا دلداري دهند و خاطرشان را از بابت كشور آسوده كنند.

نگهبانان عراقي دوباره جلو پنجره مي آمدند و فرياد مي زدند خدايا مارا از اين ديوانه خانه رها كن ، شما ايراني با كارهاي جورا جور مارا هم ديوانه كرديد . روزي مي خنديد روزي گريه مي كنيد روزي شورش مي كنيد روزي لال مي شويد و ... .

ديگر كاري از دست ما برنمي آمد روح  امام خميني آن ابر مرد قرن كه در مقابل تمامي دنياي كفر قدرتهاي بزرگ و استهمار گر ايستاده بود و ابهت جهانخواران را شكسته بود ديگر  به خدا پيوسته بود وما نتوانسته بوديم براي يكبار ديگر چهره مردانه نوراني اورا ببينيم ، اما در باطن از اينكه توانسته بوديم اتحاد و اقتدار خودمان را حفظ كنيم ودشمن انگشت حيرت به دهان ماندند برخود مي باليديم .

 عراقي ها ديگر مارا به خوبي شناخته بودند و با ديده احترام نگاه مي كردند ولي نمي توانستند احساسات قلبي خود رابراي ما بگويند. چون از استخبارات واهمه داشتند.

در اين ايام عراقي ها جرات نداشتند به ما چيزي بگويند و سربه سر ما بگذارند چون ما آتش خاكستر بوديم و دنبال بهانه بوديم كه دوباره دست به شورش و اعتصاب بزنيم  .  يكي دو نفر از عراقي ها با چشمان اشك آلود پيش ما مي آمدند و مي خواستند كه بدانيم آنان نيز ناراحت هستند.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  1:57 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

ادعاي ارضي عراق نسبت به كويت

عراق از زمان تاسيس تاكنون همواره نسبت به كويت ادعاي ارضي داشته است. عراق هرچند در برخي از سالها فقط در خواست واگذاري بخشهائي از كويت را كرده ،اما تجاوز و اشغال عراق نشان دادكه عراق قصد الحاق كامل كويت به خاك خود بوده است.

عراق براي توجيه ادعاهاي خود نسبت به كويت بهانه ها و دلايل مختلفي استنادكرده است .همچنين براي رسيدن به هدف خود از روشها و شيوه هاي گوناگوني سود برده بود . عراق دربرخي از سالها كه احساس ضعف و ناتواني نموده از روشهاي مسالمت آميز استفاده كرده بود.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  1:58 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

اهم ادعاهاي عراق

الف ) عراق ادعا مي كرد كه بدهي هاي عراق به كويت مربوط به جنگ ايران و عراق است و عراق به خاطر حمايت از اعراب متحمل اينگونه بدهي ها شده است و علاوه بر آن عقيده داشت كه كويت بايد 4/2 ميليارد دلار بابت پمپاژ نفت از حوزه نفتي رميله غرامت بپردازد.

ب) اختلافات مرزي موجود بين كويت وعراق از سال 1961 حل نشده و عراق خواستار تصرف و تملك دو جزيره بوبيان و وربه بوده است .

پ) به نظر عراق ، كويت قطعنامه هاي اوپك را محترم نشمرده و از اين طريق خسارات زيادي به عراق وارد شده است.

ت) كويت با همدستي امارات عربي متحده در توطئه جهاني اشباع بازار نفت جهاني نفت دست داشته وبه قدرت نظامي و اقتصادي عراق لطمه وارد كرده است .

(در حقيقت اهداف صدام جداي از موضاعات ذكر شده بود . عراق مي خواست ضمن خارج شدن از تنگناي نتيجه جنگ 8 ساله با ايران از بدهي هاي هنگفت به اين كشور كوچك سر باز زند ، چون مي دانست تا سالهاي بسياز متممادي هرگز قادر به پرداخت قروض خود نخواهد بود ، و ديگر اينكه بهترين فرصت بود علاوه بر ادعا هاي ارضي درشرايط جنگي ارتش خود با تصرف اراضي كويت به آرزوي ديرين خود كه دست يابي به آبهاي گرم خليج فارس است برسد.)

از نظر اقتصادي :عراقي ها براي صادر كردن نفت خود به يك بندر عميق در خاك كويت نياز داشتند، و همواره ادعا مي كردند كه ايران و كويت مانع دسترسي عراق به خليج فارس مي باشد.

از نظر جغرافيائي :عراق ادعا مي كند كه حاكميت مطلق عراق به اروند رود و جزاير وربه و بوبيان موجب دسترسي آزادانه آن كشور به خليج فارس مي باشد.

از نظر امنيتي : عراق ادعا مي كرد كه فاقد عمق استراتژيك بوده و تصرف دو جزيره مذكور اين دولت را قادر مي سازد تا در مقابل تهديد خارجي از خود دفاع كند.

عراق در نظر داشت تا يك پايگاه دريائي در جزيره كويت احداث كند.

بعلاوه عراق از دير باز تلاش داشت تا خليج فارس را بصورت درياچه عراقي در بياورد.ودر اين انديشه بودند كه جزاير دو طرف خليج فارس را به چنگ آورند.

كويت براي عراق يك كشور بزرگ توليد كننده سوخت رتبه سوم  جهان است، ودستيابي عراق به تمام اراضي كويت و يا قسمتي از آن ثروت هنگفت بدست مي آيد و در آمد هاي عراق را به نحو چشمگيري افزايش مي دهد.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  1:58 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

کشمکش با کویت

پایان جنگ با ایران مقارن با بروز کشمکش با همسایه‌ی ثروتمندی به نام کویت بود. صدام بر این باور بود که جنگ او با ایران باعث شده است که کویت از حمله‌ی قریب‌الوقوع ایرانیان در امان باشد. او همچنین معتقد بود چون جنگ او با ایران به سود کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس بوده است، دول عربی باید بخشی از بدهی عراق را ببخشند. صدام با اصرار از کویت خواست که بدهی ۳۰ میلیارد دلاری عراق را که برای جنگ با ایران گرفته شده بود ببخشد، ولی کویتی‌ها زیر بار نرفتند.

صدام که در پی جمع‌آوری پول برای ساخت مجدد عراق بود، به کشورهای صادرکننده‌ی نفت فشار آورد تا کمی از تولید خود بکاهند تا قیمت نفت بالاتر رود. کویت از کاهش تولید نفت سر باز زد. این کشور همچنین پیشگام کشورهای مخالف کاهش تولید نفت در اوپک شد. کویت مقادیر زیادی نفت استخراج می‌کرد تا بهای نفت را پایین نگه دارد، در حالی که عراق برای بازپرداخت بدهی‌های خود نیاز به فروش نفت به قیمت بالا داشت.

در همین زمان بود که صدام مخالفت خود با خطوط مرزی عراق-کویت (که در اصل توسط استعمارگران پادشاهی بریتانیا در سال ۱۳۰۱ (۱۹۲۲) تعیین شده بودند) را نشان داد. دلیل او این بود که این وضعیت باعث جدایی عراق از دریا می‌شود. یکی از اندک مقولاتی که باعث وحدت در کشوری می‌شد که مملو از تقسیمات اجتماعی، قومی، مذهبی و اقتصادی‌اجتماعی بود، در مرحله‌ی اول، باور بر این نکته بود که کشور کویت هیچ حقی برای موجودیت هم ندارد. ملی‌گرایان عراقی دست‌کم به مدت نیم قرن بر این نکته پافشاری می‌کردند که کویت از دیرباز بخش لاینفک عراق بوده و تنها زمانی موجودیت مستقلی پیدا کرده که امپریالیست‌های بریتانیایی اراده کرده‌اند.

ذخایر نفتی کویت نیز خود باعث افزایش تنش در منطقه بود. این ذخایر تقریبا با ذخایر نفت عراق برابر بودند (در حالی که جمعیت کویت تنها ۲ میلیون و جمعیت عراق ۲۵ میلیون نفر بود). عراق و کویت روی هم ۲۰ درصد ذخایر شناخته‌شده‌ی نفت جهان را دارا بودند؛ تنها برای مقایسه ذکر می‌شود که عربستان سعودی دارای ۲۵ درصد ذخایر جهانی نفت است.

کمی بعد پادشاهی کویت با حفر چاه‌هایی که عراق فکر می‌کرد داخل منطقه‌ی مرزی مورد مشاجره‌ی دو کشور است، باعث خشم صدام شد. صدام در زمانی که عراق هنوز جزو کشورهای منفور به حساب نمی‌آمد به امریکا شکایت کرد. هر چند که بحران اقتصادی عراق به مدت چندین سال بود که ادامه داشت ولی صدام می‌خواست بوسیله‌ی پول نفت به آن پایان دهد. او هنوز ارتش با تجربه و تا بن دندان مسلح خود را داشت و گهگاه از آن برای تأثیرگذاری روی روابط منطقه‌ای استفاده می‌کرد. صدام چندی بعد دستور حرکت نیروهایش به مرز کویت را داد.

در حالی که روابط عراق و کویت روز به روز به وخامت می‌گرایید، صدام اخباری مبنی بر تهدیدات امریکا درباره‌ی پاسخگویی نظامی به عراق دریافت می‌کرد. واشنگتون تقریباً یک دهه بود که سیاست گسترش ارتباطات خود با عراق را در پیش گرفته بود. حکومت ریگان در طول جنگ دهه‌ی هشتاد عراق با ایران مبلغی در حدود ۴۰ میلیارد دلار به عراق کمک کرده بود که تقریباً همه‌ی آن به صورت اعتباری بود. همچنین دولت امریکا میلیاردها دلار به صدام باج داده بود تا او با شوروی طرح دوستی نریزد.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  1:59 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

خبر تبادل اسرا

عراق كه حمله نيروهاي غربي را حتمي مي ديد مي بايست تمام توان خودرا به جبهه كويت معطوف مي داشت لذا عجولانه قرارداد 1978 الجزاير را تمام وكمال پذيرفت و براي رهائي از مسئوليت بزرگ نگهداري هزاران تن از اسير جنگي ايراني در عراق و براي خلاصي از مشكلات تصميم خودرا گرفت .

به روزهاي آخر اسارت نزديك مي شديم ، همه كلافه شده بوديم ،مشكلات روحي زياد شده بود و همه عصبي بودندو  بعداز رحلت جانگداز امام هيچ اميدي براي باز گشت نداشتيم ، و فكر مي كرديم مسئله تبادل اسرا از ياد دولت مردان ايران رفته و يا نمي توانند در نبود امام كار اساسي انجام دهند.

چند روزي بود كه نگهبانان و فرمانده عراقي مي گفتند عنقريب خبر خوشحال كننده به شما خواهيم داد و همه تكرارمي كردند.

دريك روز سرد زمستاني كه صبح بود ما مشغول اصلاح سر وصورت بوديم ، خودم من خيلي عصباني بودم در آن هواي سرد يك تيغ براي دو نفر آن هم براي سرها و صورت داده بودند و در اثر سردي هوا تيغ ها كار نمي كردند و سرهمه خوني شده بود و همه درد مي كشيدند . ناگهان صداي بلند گوها بلند شد ... صداي صدام حسين بود كه سخنراني مي كرد ، اسرا خواستند سرو صدا كنند تا صداي صدام شنيده نشود ، عراقي ها گفتند خبر مهم براي شماست گوش كنيد آنگاه همه گوش داديم ، صدام به عربي گفت : كه عراق  مندجات كامل قرارداد 1978 الجزاير را به رسميت مي شناسد و تبادل اسرا به زودي آغاز خواهد شد ، ودشمني ايران وعراق پايان يافت.

آنگاه همه از فرط خوشحالي فرياد كشيدند و صداي الله و اكبر بر آسمان برخاست، عراقي ها با خوشحالي فرياد زدند ديگر تمام شد ديگر تمام شد، آنها بيشتر از ما شادماني مي كردند و حق هم داشتند صدام زندگي همه جوانان عراقي را تباه كرده بود و آنها كه بعضاً داراي مدارك مهندسي و غيره بودن چندين سال بود كه در سربازي بسر مي بردند و همه را از زندگي انداخته بود ، آنها مي رقصيدند و مي خنديدند، و از ما خواستند اكنون كه صلح شده كاري نكنيد كه همه پشيمان شويد ، و گفتند: چند روز بعد نمايندگان صليب سرخ جهاني از اردوگاه بازديد و آمارگيري خواهند كرد.

خبر آمدن صليب سرخ به اردوگاه براي عراقي ها مهم جلوه مي داد ، لذا جلسه اي گذاشتيم كه علت چيست ؟ و چه خواهد شد؟ و نيز وظيفه اسرا هنگام آمدن صليب سرخي ها چيست ؟ در بين ما يك ستوانيار كه مدت 29 سال خدمت داشت و در زمان شاه نيزبه عنوان نيروي حافظ صلح  در لبنان حضور داشت .

 تجربيات ارزنده ي داشت كه ما را راهنمائي كرد و از وظايف و اختيارات جهاني اين موسسه مارا آشنا كرد.

ايشان افزود ما بايد تمام بد رفتاري هاي عراقي ها را موبه مو به نمايندگان صليب گزارش دهيم ، تا آنها به جوامع سازمان ملل منتقل دهند و حقوق از دست رفته هزاران اسير در بند و آن همه شهيد ديار غربت براي همه آشكار شود و بدانند كه عراقي ها چه كارهائي كه نكردند، افزودكه اختيارات اين نمايندگان بسيار وسيع و مهم است ، اگر گزارشي عليه عراق تهيه كنند مي تواند دولت مردان عراق را در جوامع بين المللي تحت فشار قرار دهند ، و رفتار ايراني ها با اسراي عراقي نيز مقايسه گردد، لذا وظيفه مهم و خطير بر گردن همه ما هاست كه مردانه و شجاعانه بدون واهمه همانند گذشته ها تمام جنايات اين بعثي ها باز گو كنيم تا جهان شاهد رفتار غير انساني آنان گردد، تبادل اسرا شروع خواهد شد ومارا چند روز كمتر يا بيشتر رها خواهند ساخت ليكن اين حركات چاپلوسانه و رياكارانه نبايد مارا از رساندن پيام شهداي دربند غافل كند.

گفتگو ها و زمزمه ها هرگوشه ادامه داشت، اسراي غيور تصميم خودرا گرفته بودند كه هنگام مراجعه نمايندگان صليب تمام جنايات و رفتارهاي غير انساني را براي آنها گزارش دهند ، و براي اين موضوع چند نفر را كه بيان خوبي داشتند و حتي به زبان انگليسي مسلط بودند انتخاب و موضوعات افشاگرانه را ياد آوري و تمرين مي كردند.

       عراقي ها براي حسن نيت آن شب اجازه دادند كه در بيرون اردوگاه بسر ببريم ، بعد از چند سال براي اولين بار ستارگان را در آسمان سراسر ظلم و ستم عراق به چشم ديديم ، فكر نمي كردم كه ديدن ستاره ها آنقدر خوشايند باشند ، بيرون از آسايشگاه براي همه مي چسبيد و احساس مي كرديم پرواز مي كنيم .

اتز فرداي آن روز پاي چند نفر به اردوگاه باز شد آنها نمايندگان سازمان منافقين خلق بودند كه مي گفتند: شما ايراني ها براي پيوستن به اين سازمان و براي رسيدن به زندگي تازه و خوب در كشور فرانسه و يا ادامه تحصيل و يا ملحق شدن به سازمان اعلام كنيد تا همان روز از اردوگاه خارج كنند.كه با مخالفت و انزجار شديد اسرا ازاين سازمان منحوس جرات نكردند به داخل اردوگاه پا بگذارند و سخنان خودرا بوسيله عراقي ها نقل قول مي كردند، منافقين دست از تلاش براي ايجاد نفاق و جذب نيرو وخدشه دار كردن جمهوري اسلامي و تبليغات عليه ايران برنمي داشتند .

      آنها يكسال پيش هم كه اسرا متحمل سخت ترين مجازات ها در آن شرايط بسيار به سر مي بردند ، با اين افكار كه اكنون ايراني ها در اثر فشار هاي سخت عراقي ها حاضر خواهند شد به منافقين بپيوندند ، وارد اردوگاه شده بودند و با تبليغات واهي سعي كردند عده ي را با خود ببرند ، در اين ميان يكي ويا دو نفر را با وعده ها ي زياد دودل كرده بودندكه به آنها ملحق شوند ، اما با تذكرات به جا وآگاه ساختن ترفند و شگرد منافقين  ،جو ميهن پرستي و ايمان به اعتقادات  مذهبي حاكم بر اردوگاه چنين اجازه اي را به منافقين نداد وآخر هم بدون نتيجه و سر افكنده از اردوگاه خارج شدند.

      ديگر رفتار عراقي ها بسيار ملايم شده بود تردد به دستشوئي و ساير آسايشگاه ها آزاد بود مي توانستيم با اسراي آسايشگاه رويروئي كه 20 متر فاصله داشت بعد از 26 ماه صحبت كنيم و با همديگر قدم بزنيم ، روزنامه هاي عراقي به آسايشگاه ها مي رسيد ، كه ايران و عراق موافقت كردندكه روزانه 990 نفر اسير ايراني و عراقي از طريق مرز خسروي تبادل شود و از تاريخ 27 مرداد آغاز خواهد شد چند روز بيشتر ماقي نمانده بود.

اسرا هركدام با پارچه ها و هرچه امكان داشت اقدام به درست كردن و تهيه سوغاتي و يادگاري از سالهاي اسارت مي كردند. تسبيح هاي گوناگون ، جا نمازي ها ، گردنبندهاي مختلف از سنگ و چوب و شيشه و كيف هاي پارچه اي و گيوه هاي مختلف از صنايع دستي بودند و هركسي هم هديه اي براي يادگاري به همديگر مي دادند كه بهد از سالها زندگي در گنار هم در هر گوشه ايران اسلامي به ياد هم باشند و يكديگر و الخصوص روزهاي اسارت را از ياد نبرند ، اسرا به همديگر آدرس مي دادند و دست در گردن همديگر قدم مي زدند گويا اكنون كه بعد از سالها انتظار و سختي نمي خواستيم از يكديگر جدا شويم ، بي اغراق مي گويم ما با يكديگر از خانواده هم نزديك تر بوديم در دوران بيماري و غم واندوه و بي كسي يار و غم خارهم بوديم و از همديگر مانند پرستار نگهداري مي كرديم و دوري از خانواده و وطن را با انس گرفتن به هم سپري كرده بوديم ، جدا شدن بسيار سخت بود ، واز اينكه بعداز آن همه روزهاي سراسر تلخ اما خاطره انگيز و پرافتخار  جدا مي شديم گريه مي كرديم .

     اميد به زندگي دوباره در بين اسرا بيشتر شده بود ، همه مانند مسافري كه مي خواهد از سفر برگردد آماده برگشتن بوديم، در اين فرصت تعدادي از نگهبانان كه رفتار خوبي با ما داشتند و حساب آنها از بعثي ها جدا بودند نزد ما مي آمدند و ملتسمانه مي خواستندكه آنهارا براي رضاي خدا ببخشيم ، آنها آدرس مي دادند و آدرس مي گرفتندكه بعداز صلح همديگررا ملاقات كنيم ، بخدا سوگند كه تعدادي از عراقي ها هم گريه مي كردند، كه ما از آنها جدا مي شويم چون رفتار و كردار ما آنها را سخت تحت تاثير گذاشته بود ، با صراحت تمام مي گفتند ما دوستتان داشتيم ، اما بعثي ها نمي گذاشتند رفتار خوب با شما داشته باشيم ، ماهم خانواده اي اسير درايران داشتيم هروقت شمارا اذيت مي كرديم در باطن وجدانمان  ناراحت مي شد.

صحنه هاي بسيار زيبا از عواطف انساني بوجود آمده بود ، ما هم مي خواستيم آنها بدانند كه ما شرايط آنها را درك مي كرديم وهرچه تنبيه و شكنجه شديم با جان و دل پذيرفتيم و ناراحت نيستيم ولي ناراحتي ما از حركات زشت و اهانت هاي بعضي از آنها به كشور ورهبر و مقدسات مابوده كه قابل بخشش نبوده وتا آخر عمر فراموش نخواهيم كرد  .

     از آنها مي پرسيديم شما كه ادعاي مسلمان بودن داشتيد و بيشترين امامان در كشور شما زندگي كردند شهيد شدند مي بايست به مسائل مذهبي بيشتر از ما معتقد مي شديد چرا مارا شكنجه مي كرديد ؟ چرامارا گرسنه و تشنه مي گذاشتيد؟ چرا در هنگام نماز و دعا برسر ما مي ريختيد و همه را ضرب وشتم مي كرديد؟ چرانمي گذاشتيد مراسم مذهبي بگيريم ؟ چراپيرمردان مارا آنگونه شكنجه مي كرديد ، لااقل فكر مي كرديد جاي پدر تان است ، چرا رحم و مروت نداشتيد ؟ آيا مابا اسراي عراقي اينگونه رفتار مي كرديم ؟ وهزاران سوال و دليل و مدرك براي عراقي ها مي آورديم و آنها را از كرده خود پشيمان مي نموديم و همه سر افكنده شده تنها يك چيز مي گفتند : ما اختيار نداشتيم زير نظر بوديم و اگر لغو دستور مي كرديم به سختي مجازات مي شديم .

آنچه كه مهم بود تاثيرگذاشتن حس وطن پرستي و علاقه به نظام مقدس جمهوري اسلامي كه در آن ديار غربت اتحاد و همبستگي وانسجام خودرا ازدست نداديم و با هماهنگي كامل هرگونه ترفند دشمن را در نطفه خفه كرديم و دشمن را مجبور كرديم كه مارا تحسين كنند و بر رشادت و از جان گذشتگي ما با ديده احترام بنگرند و براي ساير هم وطنانشان نيز بازگو كنندكه ايراني ايراني است ،رهبر ايران رهبري مدير و از اولياي  بزرگ ديني بوده و با درايت و شجاعت خويش در مقابل جهان كفر به سربلندي كوه ايستادو  ملت ايران جداي از ساير ملت هاست ، ملت ايران فرزندان صبور وشجاع را پرورش داده و خواهد داد ، ونام ايران را در سراسر گيتي آوازه خواهد كرد  ،ما رفتني شده بوديم ولي آن عراقي هاي بيچاره خودرا براي جنگ ديگر آماده مي ساختند ، شايد كه انتقام خون هاي ريخته شده و اسراي دربند در جبهه كويت توسط غربي ها گرفته خواهد شد.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  2:00 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

نمايندگان صليب سرخ جهاني

عراقي ها براي بستن دهان اسرا وعده دادند صدام دستور داده تا همه شمارا به زيارت كربلا ببريم و بعداز زيارت به كشورتان اعزام كنيم، لذا نبايد مسائل گذشته را دامن بزنيم و كار را سخت تر كنيم ، ما يك كشور مسلمان هستيم و همواره به ايراني ها احترام قائل بوديم ، و اگر كم وكاستي بود ديگر گذشته و اكنون شما نزد خانواده هاي خودتان باز مي گرديد ،پس به خاط خودتان از باز گو نمودن رفتار عراقي ها خودداري كنيد و گرنه هرچه ديديد از چشم خودتان ديديد .

تبادل اسرا بالاخره بعد از چند سال آغاز شد و اخبار گزارش اولين گروه از مجروحين ومعلولين را داد .ايران براي اثبات حسن نيت خود تعدادزيادي اسراي مجروح تبادل كرده بود.

هرروز تبادل اسراي ايران وعراق ادامه داشت .اردوگاه كه بصورت شماره گذاري نوبت بندي شده بودند برابر سنوات اسارت يكي پس از ديگري تبادل مي شد.

اضطراب اسراي سالهاي آخر جنگ را گرفته بود چون اوضاع عراق بحراني بوده و هر لحظه احتمال حمله نيروهاي غربي متصور بود كه مي توانست تبادل را قطع نمايد. روزها به سختي مي گذشت و ما ثانيه شماري مي كرديم .عراقي ها تمام كابل ها و باتوم ها و وسايل شكنجه را گم وگور كردند تا صليب سرخي ها نبينند.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  2:00 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

اسير شماره 32884 صليب سرخ جهاني

بالاخره نمايندگان صليب سرخ به اردوگاه وارد شدند. وشروع به ثبت نام اسامي ما در ليست صليب سرخ كردند ، و شماره اسارت من 32884 در پرونده صليب درج گرديد.

 آنها به زبان فارسي كاملاً مسلط بودند ، خانم شانزلي مارتين سرپرست گروه اعزامي اعلام كرد ما نمايندگان صليب سرخ جهاني هستيم وداراي اختيارات تام جهاني مي باشيم شما اسراي صبور براي كشورتان جنگيديد واكنون هم اينجا هستيد ، ما براي رهائي اسراي هردو كشور و ساير كشورهاي در گير جنگ تلاش هاي زيادي كشيديم ، ما بايد گزارشي از رفتار مسئولان عراقي از شما تهيه كنيم لذا از شما مي خواهم بدون واهمه هر آنچه را كه مي دانيد بگوئيد و حتماً از دوستان و ياران كه كشته شدند و كسي از سرنوشت آنها خبر ندارد بگوئيد. تبادل اسرا ادامه دارد وما هم براي رهائي شمنا اينجا هستيم، وقول مي دهم تمام توان خويش را براي تسريع روند تبادل بكار ببرم ودر ضمن گفت كه ما ماموريت داريم هر كدام از شما كه خواهد به ساير كشورهاي جهان كه عضو سازمان ملل هستند و كنوانسيون ژنو را امضاء كردند براي زندگي جديد ، شغل جديد ، در موطن جديد ثبت نام كنيم وبه آن كشور اعزام كنيم ، و اضافه كرد كه اين پناهندگي نيست بلكه يك امتياز براي اسراي تمام جهان مي باشد و هيچ كشور متخاصم هم نمي تواند اعتراض داشته باشد نه عراق و نه ايران ، شما در كشور جديد تبعه آن كشور مي شويد و با اخذ ويزا به وطن خودتان هم سفر خواهيد داشت ، اگر از شما كسي دوست دارد بلند شود نام اورا بنويسيم و فردا ترتيب سفر اورا بدهيم .

سكوت همه جارا فرا گرفته بود اين خانم همه را به فكر واداشته بود كه اين خانم چه مي گويد ، اگر به ساير كشورها برويم چگونه خواهد بود ؟ آيا امكان چنين چيزي هست ؟ تكليف ما چيست ؟

تعدادي كه وسوسه شده بودند توسط دوستان توجيح شدند كه نبايد از آرمان خودمان دور شويم ما سختي هاي بسياري را متحمل شديم آكنون مردم و خانواده ها انتظار ديدن فرزندان شان را دارند ، زندگي در كشور بيگانه شايسته ما ها نيست مابايد به آغوش ملت خود برگرديم و قدر مملكت خودرا بدانيم .

نمايندگان صليب هرچه پرسيدند كسي داوطلب نشد . لذا گفتند : هر گزارشي كه داريد بگوئيد  ، اين حق تمامي اسراي جنگي دنيا مي باشد ، تقاضا مي شود از گزارشات كذب و خصمانه خودداري كنيد.

فرماندهان بلند رتبه عراق كه اين تيم را همراهي مي كردند در اثر قدرت جهاني اين خانم مانند موش آب كشيده ملتسمانه مارا نگاه مي كردند.

براي عراق در آن لحظات بحراني هرگونه قلم منفي موجب ضرر به منافع ملي و سياسي آن كشور قلمداد مي شد، آنها دوست داشتندگذشته ها فراموش بكنيم و تنها به بازگشت به كشور و نزد خانواده مان فكر كنيم، عراقي ها چند روز پيش تهديد كرده بودند كه در صورت گزارش نمودن رفتار شان به صليب سرخ از تبادل اسرا ممانعت بعمل خواهد آمد، واينگونه مي خواستند مارا بترسانند.

عده اي از اسرا از جا برخاستند اجازه صحبت گرفتند و پرسيدند اگر ما همه مسائل را گزارش كنيم ْآنگاه عراقي ها مي توانند جلوي تبادل را بگيرند.؟

خانم شانزلي مارتين به زبان فارسي گفت : به شما قول مي دهم كه نه نمي توانند

آنگاه همه يكي پس از ديگري از جا بلند شدند تمام جنايات عراقي ها را بازگو كردند، مجروحين جاي زخم هاي متورم شده را نشان دادند ، تعدادي اثر كابل هارا روي بدن شان نشان دادند ، شهدائي كه غريبانه در اثر تشنگي و گرسنگي و شكنجه كشته شدند براي آنها گزارش داده شد، اسرا در صف هاي طولاني براي افشاي جنايات عراقي ها ايستاده بودند و هركدام خبري و يا جاي شكنجه و هر آنچه كه عراقي ها با ما كرده بودند، مي گفتند و نمايندگان تند تند مي نوشتند .

عراقي ها از اين عمل ما بسيار خشمگين شده بودند و سربازان از هرسو اسرا را فرامي خواندند كه دست از اين كارها برداريد ، فرماندهان نيز تاب و قرار نداشتندو حتي سعي كردند كه جلو اينكار را بگيرند و يا دلايل واهي سرهم كنند كه خانم شانزلي مارتين با تذكرمحكم وكوتاه آنهارا سرجايشان نشاند.

آمار گيري تمام شد، چون هرروز مي بايست تعداد990 نفر تبادل مي شد ، عراقي ها اقدام به خواندن اسامي 990 نفر اول كردند ، نام هركس كه خوانده مي شد كف مي زدند، و قرار شد از فرداي آنروز اسراي اردوگاه ما يعني اردوگاه مخوف 15 تكريت تخليه شود

آن شب تمام نمي شد همه بيدار بودند ، به هر سو نگاه مي كرديم تا اردوگاه را فراموش نكنيم ، ديوارها و سقف و آسمان اردوگاه خاطره هاي بزرگ مردان دربند را كه مظلومانه كشته شدند و اكنون پيكرشان در ديار غربت باقي مي ماند .

 همانگونه كه امام خميني فرمود:

تربت پاك شهيدان تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود

 به ياد دارد. ديوارها سرنهادن و گريه وزاري جانسوز روزهاي سخت و فراق رهبر و ياران را به خوبي ياد داشت ، زمين تفيده و خاكي اردوگاه زخم دستهاي پينه بسته و رنجور اسرارا فراموش نمي كرد، و  بالأخره سلول هاي انفرادي كه در هيچ جاي دنيا استفاده نمي كردند گريه ها و دردهاي جانكاه و عرق كردن ها و يخ بستن هاي سرفرازان را فراموش نكرده بود، به هر سو نگاه مي كرديم ، به سيم خاردار ها كه مونس ما در آن همه سال فراق بودند، دل كندن از آنها خاطرات تلخ ولي افتخار آميز بسيار سخت بودزيرا كه ما همه وجود مان انس گرفته بوديم.

اسرابه فرمانده اردوگاه التماس مي كرديم كه حالا صلح شده مارا از زيارت كربلا محروم نكنيد ، ما آرزوئي جز اين نداريم ، درجواب مي گفت :  ديروز يادتان رفته كه چه گزارشاتي به صليب سرخي ها مي داديد برويد دور شويد ، تازه فرصت هم نداريم ، كشور ما در حال آماده باش مي باشد شما تقاضاي زيارت رفتن مي كنيد؟

صبح زود بعد جند سال كه اتوبوس ها مارا پياده كرده بودند، همانجا اتوبوس ها براي برگرداندن ما حاضر بودند ، براي هراسير يك دست لباس سربازي به رنگ خاكي دادند تا بپوشيم و  صدام حسين نيز براي ظاهر سازي يك جلد قرآن براي هريك از اسرا فرستاده بود كه حين سوار شدن به اتوبوس تحويل مي دادند

از دوستان خود خداحافظي مي كرديم و شماره تلفن مي داديم و آدرس مي گرفتيم تا آنها كه چند روز قبل از ما به ايران مي روند به خانواده هاي ما هم اطلاع بدهند.

در هرگوشه اي همديگر را در آغوش مي گرفتيم و گريه مي كرديم و ضمن خوشحالي از آزادي براي دورافتادن از هم نيز گريه مي كرديم ، صحنه هاي بسيار عاطفي ديده مي شد كه خود سربازان عراقي هم اشك مي ريختند.

دوستان كه رفتند همه جاي اردوگاه ساكت بود و محوطه انباشته از لباس هاي كهنه و ليوان و ظرف غذا و لنگه كفش هاي پاره پاره بود.

روز آخر يعني روز سوم بود در تبادل گروه هيجدهم من نيز به اتفاق ساير دوستان سوار بر اتوبوس ها شديم ، هيچكدام باور نمي كرديم كه دوباره از سيم خاردار خارج بشويم ، اتوبوس ها كه به راه افتادند از شيشه اردوگاه را نگاه مي كرديم كه سربازان عراقي تنهاي  تنها در وسط آن محوطه بزرگ دور شدن مارا نظاره مي كنند.

 ما در حال حركت به ساير اردوگاه هاي اسرا كه با فواصل كوتاه ولي مرزي به بزرگي ظلم وستم از هم قرار داشتيم نگاه مي كرديم واز دور اردوگاه هاي خالي شده  و اردوگاه هائي كه فعلاً نوبت آنها نشده و اسرا ازدور ما را با حسرت نگاه مي كردند نظاره مي كرديم .

ستون اتوبوس ها حامل اسراي اردوگاه شماره 15 از پادگان صلاح الدين خارج شدند، به اتوبان وارد شديم هوا گرم بود همه غرق در افكار دور ودراز و دوري از ياران سالهاي انتظار بودند ، از كنار شهرهاي عراق يكي پس از ديگري عبور مي كرديم تا اينكه به شهرهاي مقدس كربلا و كاظمين و سامرا رسيديم ، ديدن آن كنبد هاي طلائي رنگ و آن گلدسته هاي بلند غم سالهاي سخت را از بدنمان زدود آري ما از جوار حرم شش گوشه عزيز زهرا حسين تنها مي گذشتيم و از اينكه نمي توانستيم زيارت كنيم اشك ازچشمان جاري بود ، يكي دو نفر كه صداي زيبائي براي مداحي داشتند چند بيتي در مدح امام مداحي كردند .

شهر ها هيچ فرقي نكرده بودند همان  سيستم نظامي بر اطراف شهرها حاكم بود و نشان از اتفاق بسيار مهم در آينده را داشت ، همه مارا تشنه و گرسنه بسرعت به سمت مرزها حركت مي دادند، مي خواستيم همه چيزرا ببينيم ، ديگر نگهبانان عراقي گستاخي نمي كردند، شايد آنها هم از زوروستم صدام به تنگ آمده بودند.عراقي ها اعلام كردند آماده باشيد به مرز خسروي رسيديم .اتوبوس ها يكي پس از ديگري واردمحوطه اي شدند كه مملو از خبر نگاران و عكاسان و فيلمبرداران عراقي و خارجي بودند ، دور تا دور آن محل پر از نظاميان عراقي و نفر بر و زره پوش بود كه آن مكان را تامين مي مردند.

برابر تصميمات قبلي عراق تعداد 990 نفر اسير با هماهنگي نمايندگان صليب سرخ به ايران تحويل        مي داد و بعد از آن همان مقدار اسير عراقي را از ايران گرفته وبه عراق تحويل مي داد.

از دور نظاميان كشورمان را ديديم كه با لباس هاي فرم خود منتظر آمدن ما بودند ، در آن محل يك اتفاقي افتاد كه چيزي نمانده بود تبادل را قطع كنند ، ماجرا از اين قرار بود حين ايستادن اتوبوس ها چند نفر پاسدار بعنوان نمايندگان ايراني ضمن ديدن صحت موضوع از نزديك در پوشش احوالپرسي مقداري عكس و پوستر مخفيانه به اسرا مي دادند ، و گفتند شعار از ياد نرود چون تمام دوربين هاي جهان از شما فيلم تهيه مي كنندو نبايد زمين را ببوسيد چون هنوز در خاك دشمن هستيم وبايد 50 متر عبور كنيد بعد ، و عنوان كرد خبر گزاري هاي عرب از بوسيدن زمين عراق بهره برداري سياسي راه انداختند كه آنقدر به اسراي ايراني در عراق خوش گذشته بود كه در حين ترك عراق زمين و خاك عراق را به پاس قدرداني مي بوسند.غافل از اينكه اسرا نمي دانند كه هنوز بايد چند متري به طرف ايران حركت كنند.اين برادر مي خواست مسئله را براي ما مشخص كند ، كه بهره برداري سياسي از اين عمل صورت نگيرد.

يكي از عراقي ها عكس ها و پوستر ها حين در آوردن از زير لباس توسط پاسداري و حين دادن آن به ما ديد، فوراً به فرمانده اش خبر داد ،يك سرهنگ عراقي همراه چند نفر سررسيدند وبه طرف آن برادر پاسدار حمله ور شدند ومي خواستند درگير شوندكه چرا اسرا را توجيه مي كنند و عكس و پوستر پخش مي كنند.

در بيرون سرو صدا ها بالا گرفت و در گيري پيش آمد ما هم در حمايت از هم وطن خود از اتوبوس ها به زور پياده شديم وبه عراقي ها هورا كشيديم وبه سوي آنها حمله ور شديم . تمام عراقي ها با اسلحه هاي خود سررسيدند ، تعدادزيادي از اتوبوس ها را به داخل عراق باز گرداندند و در فاصله بسيار دور نگهداشتند. همه ناراحت و عصباني شده بوديم ، همه تصميم گرفتيم در آن محوطه در حضور دوربينهاي سراسر جهان يك شورش به راه بياندازيم و به سوي مرز خودمان فرار كنيم چون 200 متر بيشتر فاصله نداشتيم. كمي مانده بود كه منجر به درگيري خونين تبديل شود و بدنبال آن روند تبادل اسرا به تعويق بيفتد

نمايندگان صليب سرخ ميانجيگري كردند و از هر دو طرف خواستند سريعاً دور شوند . نماينده صليب سرخ به افسر عالي رتبه عراق فرياد كشيد چرا مانع تراشي مي كنيد ؟ من اين عمل شما را گزارش خواهم كرد

فرماندهان عراقي با شرمندگي و چاپلوسي كه مي خواستند افكار خبرنگاران و صليبي ها را متقاعد كنند كه ايراني ها ناقض تبادل هستند و اين ايراني ها هستندكه سنگ اندازي مي كنند .

اما نمايندگان صليب سرخ جهاني بي اعتنا به عراقي ها فقط دستور مي دادند سريعاً كارتبادل را شروع كنيد و ما اين حركت شما را منعكس خواهيم كرد، زيرا اين اولين بار نيست كه شما در نقطه صفر مرزي و بعد از آن همه تلاش و زحمت كه ار آزاد سازي اسراي هر دو كشور به اينجا ختم شده موجب درگيري و خشونت بي مورد مي شويد ، تعدادي از شما افرادي هستند كه نا آگاهانه روند تبادل را كند مي كنند ، و دنبال بهانه جوئي هستند ، كه اين رفتار در اين برهه از زمان و وضعيت كنوني شايسته انسان هاي فهيم و با تمدن نيست

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  2:01 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

عراقي ها اسرا ي ايراني را برگرداندند

تمام خبر نگارها اين صحنه هارا تصوير برداري كردند. هنگامي كه از اتوبوس ها در جلوي خبر نگاران سراسر جهان پياده مي شديم فوراً عكس امام را از زير پيراهن بيرون مي كشيديم به سمت دوربين ها گرفته و مي بوسيديم  و فرياد مي زديم : الله و اكبر ، خميني رهبر

دوربين هاي حامي عراق از ديدن اين صحنه ها فوراً دوربينها را  برمي گرداندندو دوربين هاي بي طرف اين شور و احساسات را شكار مي كردند. ما بعد از طي چند متر به خاك ايران زانو زده وخاك وطن را به نشانه علاقه و وفاداري مي بوسيديم .

آنگاه سيل هموطنان  از هر سو براي زيارت ما و ابراز محبت و قدرداني از صبر و مقاومت ما به طرف مان مي دويدند ، اسراي غيور در آغوش قلبهاي قدر شناس بودند ، از خوشحالي همه گريه مي كردند بيشتر از ما اسرا هم وطنان كه در آن مكان حضور داشتند از ديدن ما و برگشتن ما خوشحال بودند ، آن صحنه هاي زيبا قابل توصيف نبودند.

سپاه پاسداران ماموريت داشت تا اسراي ايراني را از عراق تحويل بگيرد و ارتش جمهوري اسلامي نيز ضمن نگهداري اسراي عراقي از اول جنگ تا آن روز ماموريت داشت اسراي  عراقي را تحويل مقامات عراق بدهند.

ما را سوار اتوبوس هاي سپاه كردند و به داخل شهر قصر شيرين حركت كرديم ديديم كه ستون اتوبوس هاي ارتش حامل اسراي عراقي منتظر تحويل دادن آنها به عراق به صف ايستادند، ايران به همه آنها كت و شلوار مرتب و لباس هاي ديگر و حتي سوغاتي براي خانواده شان از ايران تهيه كرده بودند ، در حاليكه مارا با لباس غير مناسب سربازي بيرون كردند و اين فرق مهمان نوازي ايرانيان و عراقي ها بود .

 همه اسراي عراقي چاق و سرحال در حاليكه اسراي ايراني ضعيف و نحيف در اثر سؤتغذيه نمي توانستند روي پاي خود به ايستند. مقامات بلند پايه كشورمان از ما استقبال كردند وتبريكات  رهبر و مسئولان كشوررا به ما مي رساندند.

همان لحظه كه از مقابل اسراي عراقي عبور مي كرديم در دلهاي خود بههمديگر مي گفتيم كه شما هم چوب صداميان را خورديد و غم دوري از خانه و كاشانه را كشيديدو نوعي احساس همدردي داشتيم.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  2:01 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

منافقين وارد ايران مي شوند

در هنگام تبادل اسرا ما متوجه يك اتوبوس حامل اسرا وجود دارد كه قيافه آنها به انسان هاي زجر كشيده نمي خورد ، و چهره هاي بشاش و شادابي داشتند. چون كه لباس سربازان همانند ما برتن داشتند ، تشخيص آنها مشكل بود ، بعضي از اسرا مي گفتند شايد از اردوگاه هائي آوردند كه شرايط زيست بهتر از ما را داشتند.

اما موضوع چيز ديگري بود عراق باز دست از شيطنت برنداشته بود عراقي ها در هر نوبت تبادل 990 نفره داخل آنها 30 نفرمنافق به ايران اعزام مي داشت ، منافقين اين شكلي وارد ايران مي شدند تادست به كارهاي خرابكارانه و جاسوسي بزنند. عراق با اين حركت با يك تيرچند نشان مي زد ، اول اينكه منافقين را براي ايجاد آشوب و نا امني به ايران مي فرستاد ، دوم به همان تعداد كه منافق وارد ايران مي شدند همان تعداد اسراي عراقي تبادل مي شدند و كسري تعداد اسرا را به اين شكل جبران مي كرد. سوم اينكه عراق از بعد از خاتمه جنگ از دست آنها رهائي مي يافت و دست و پاي آنها را نمي گرفتند.

ايران در استقبال از اسراي خود سنگ تمام را گذاشته بود كه همه ما انتظار آن همه مهرباني و ابراز احساسات قلبي مردم فهيم نبوديم و همه ما غافلگير شديم .

مارا از مرز به قصر شيرين اولين محل استقبال از اسرا بردند من به شهر قصر شيرين نگاه مي كردم كه خاطرات دوران دفاع مقدس برايم تداعي مي شد تمام اين خانه ها ، مساجد ، قبرستان ، و ساير جا ها جولانگاه جنگ بي امان بوده كه در جاي جاي اين شهر با عراقي ها درگيرجنگ خياباني شده بوديم و جنگ تمام عيار شهري جريان داشت ، نخل ها را كه مي ديدم ياد بزرگواران شهيدي افتادم كه روزها در زير اين نخل ها براي به دام انداختن دشمن كمين زديم ، و عراقي ها در فاصله 100 متري روي ارتفاع مشرف به شهر مستقر بودند ،، اكنون تمام ويرانه ها آباد شده بود مسجد بزرگ جامع كه خودم بارها از داخل آن به سوي دشمن با موشك هاي 107 ميلي متري شليك كرديم امروز محل نيايش مردم مومن اين شهر شده بود .

چهره شهر بكلي عوض شده بود و دشمن ازروي ارتفاعات به مرز بين المللي برگشته بود، من به اين شهر حماسه و خون علاقه زيادي داشتم ودر بين مناطق جنگي اين شهررا از همه بيشتر دوست داشتم .

محوطه اي بزرگ را محل اسكان موقت اسرا آماده كرده بودند كه تعداد بيشماري چادر گروهي برپا بود .مسئولان مي گفتند اين مكان براي اين است كه شما در اين مكان استراحت كوتاه داشته باشيد تا قرنطينه اسرا خالي شود و شما به جاي آنها برويد.

اين محل به نظر من دو امتياز داشت كه اولي گفته شد ،و دومي هم اين بود كه منافقين و نااهلان قبل از قدم گذاشتن به شهرها شناسائي و دستگير شوند، آنجا امكانات رفاهي مانند پتو و حمام و آب و دستشوئي و غذا و خوراكي در وسط بيابان براي ما آماده كرده بودند كه نشان از لياقت ايراني ها داشت .

ساعتي بيش نبود كه در حال استراحت بوديم كه يك برادر پاسدار جلو آمد و گفت : شما تسويه حساب نداريد ؟ متوجه منظور او نشده بوديم ايشان گفت : اسراي قبلي حساب آنتن ها و خائنين را رسيدندو براي ما شناسائي كردند شما هم آنها را شناسائي كنيد و تاكيد كرد نبايد كشته شوند زيرا آن موقع خانواده آنها انتظار دارند نام شهيد برآنها بگذاريم و اضافه كرد كه اين آمبولانس ها براي اين منظور اينجاست.

هدف آن برادر اين بود كه خائنين و جاسوسان مشخص شوند و براي توضيحات بيشتر دستگيرشوند.

ما آن لحظه متوجه كار شديم آري زمان حساب وكتاب فرا رسيده بود ، دربين ما افرادي بودند كه تمام اسرار اسرا را به عراقي ها فاش مي ساختند ، و ما را به دشمن مي فروختند ، گناه آنان بسيار زياد بود آنها سبب كشته شدن بسياري از ياران در زندانهاي عراق شدند چشم هاي زيادي در اثر خبرچيني ها به زمين ريخت و يامعيوب شد ، دست و پاهاي بسياري شكسته، شكايت از جاسوسي اين افراد داشت كه بعضا" بي گناه به عراقي ها معرفي مي شد و گاهي هم در جلوي همه با سيلي به صورت اسرا مي كوبيدند، از غذاي اسرا به عنوان حق حساب برمي داشتند وبا ما كه هم وطن آنها بوديم مانند دشمن رفتار مي كردند و گاهي يكي از آنها باعث مي شد يك آسايشگاه 163 نفري تا صبح تنبيه و مجازات شوند. مثلي است كه گويند:

(((چرا عاقل كند كاري كه بازآيد پشيماني )))

اسرا براي پيدا كردن اين افراد از چادر ها بيرون زدند و يكي يكي آنهارا پيدا كرديم ، اسرا به آنها حمله كرده و زير مشت و لگد گرفتند ، صحنه عبرت انگيزي بود چون ما بارها به آنها گفته بوديم كه روزي به ايران برمي گرديم كاري نكنيد كه روسياهي براي شما بماند ، خائنين كه باعث ريخته شدن خونهاي پاك بودند و شرافت ايراني بودن خودرا از دست داده بودند وبه قدرت پوشالي وزود گذر سربازان نگهبان عراقي دل بسته بودند اينك در زير پاي اين صابران مقاوم تكه تكه مي شدند و فرياد مي زدند اشتباه كرديم مارا ببخشيد ، اسرا نيز مي گفتند آن زمان كه ما را در غربت به دشمن مي فروختيد و ما كه همو طن شما بوديم زير كابل هاي دشمن از بين مي رفتيم فكر اينجارا نمي كرديد؟ چراخودتان را باختيد ؟ مگر روز بازگشتي نبود ؟

برحسب اتفاق در بين گروه ما بهروز عرب نيز (مترجم عرب زبان ) با ما بود من اورا يافتم ، او قبل  از تبادل اسرا از عراق تقاضاي پناهندگي مي خواست شايد مي دانست كه در ايران چه سرنوشتي منتظر اوست  ولي نمي دانست  كه چرا عراقي ها اورا نپذيرفتند و اورا به ايران فرستادند ، آري من اورا ديدم  او هم مرا ديد با گريه به من گفت : مرا ببخش ، خودم پشيمان و نادم هستم ، من فريب خوردم و در اثر فشار مجبور بودم براي عراقي ها كار كنم ، بخدا توبه كردم ، من هم خانواده چشم به راه دارم ، و غيره

من او را به ديگران معرفي نكردم فقط به او گفتم : تو چقدر به دشمن اعتماد داشتي كه همه دوستان و هم وطنان را به دشمن فروختي در حالي كه دشمن ترا براي نوكري هم قبول نكرد ،خجالت نمي كشي به روي ما نگاه كني ؟ تو با اين هيكل نتوانستي در برابر سختي ها مقاومت كني در حالي كه اسراي 16 يا 17 ساله كوچك و بسيار ضعيف و بيمار و نحيف ايمان داشتند و دوستان را به دشمن نفروختند ؟ افسوس

اما ساير اسرا اورا مي شناختند و مي خواستند اورا به سزاي اعمالي كه منجر به شهادت پاكترين فرزندان اين سرزمين بود برسانند تا آيندگان بدانند كه بردشمن تكيه نتوان زد، اورا بعد از گوشمالي سخت تحويل حفاظت اطلاعات دادند تا مشخص گردد چه كارهاي ديگري عليه كشور انجام داده است.

آمبولانس ها سر مي رسيدند تن نيمه جان اورا ازدستان اسرا گرفته به بيمارستان انتقال مي دادند تا به مجازات قانوني خود برسند ، عده اي از آنها ازترس انتقام اسرا مخفي مي شدند اما اسرا پيدا مي كردند وبه مسئولان معرفي مي نمودند تا دستگير كنند، اين افراد فريب خورده به علت ضعف ايمان موجب شدند كه خودرا فنا سازند و در پيش خانواده هايشان نيز سرافكنده گردند .

دربين اسرا چند نفر تعدادي از منافقين را شناخته بود ند، آنها قبل از جنگ همسايه و هم محلي بودند فوراً به مسئولان كمپ اطلاع دادندكه منافقين هم در پيش ما هستند مامورين اطلاعات در محل حاضر شدند و آنها را يكي پس از ديگري دستگير وبراي بازجوئي از اهداف منافقين و غيره به زندانها منتقل نمودند،چند ساعت نگذشته بود كه مارا دوباره سوار اتوبوس ها كرده وبه شهر اسلام آباد غرب پادگان الله واكبر كه محل قرنطينه اسراي ايراني بود اعزام كردند.

در بين راه مردم قدر شناس از ابتدا تا انتها ساعت ها در صف هاي طولاني ايستاده بودند تا ازما استقبال كنند تمام ماشين ها چراغ ها را روشن نموده بودند همه جا گل و چراغاني و سرودهاي دلنشين بود . همه از فرط شادي گريه مي كردند مردم صدها متر راه را با اتوبوس ها مي دويدند . مارش نظامي در شهرها نواخته مي شد ،مردم شيريني پخش مي كردند و اسفند دود مي كردند .

وارد پادگان الله اكبر ارتش شديم من قبلاً به اين پادگان آمده بودم منافقين در روزهاي پياني جنگ اين پادگان را به آتش كشيده بود و هنوز آثار خرابكاري باقي بود،.

هنگامي كه وارد آنجا شديم عكس هاي امام راحل داغ دل مار ا تازه كرد همه بسوي پوسترهاي امام هجوم بردند ، ما نمي توانستيم احساسات قلبي خودرا بيان كنيم فيلم سخنراني امام و گزارش ارتحال ايشان پخش شد، همه گريه مي كرديم ، امام ما به فكر ما بود و سفارش مارا هم كرده بود ، ما اين چنين رهبر فرزانه را از دست داديم و در فراق آن يار وفادار خون مي گريستيم ،باور نكردني بود در فيلم ديده مي شد كه در هنگام عروج رهبر تمام ايران يكپارچه عزا دار بوده و ميليون ها نفر در تشيع امام شركت داشتند ، به داشتن اين مردم قدر شناس مي باليديم . هيچكس به فكر خانواده اش نبود جز دوري امامان ، هنگامي كه فيلم رحلت امام را براي ما پخش كردند صداي هق هق اسرا به آسمان برخاسته بود خبر نگاران اين صحنه هاي كم نظير را فيلمبرداري مي كردند تا آيندگان و جهانيان بدانند كه فرزندان اسير اين ملت بعد از مقاومت سرسختانه در مقابل دشمنان دين و اسلام اكنون داغدار رهبرشان هستند، وصيت نامه سياسي و الهي رهير راحل مان خوانده شد گريه و زاري هيچكس را امان نمي داد ، اين همه بزرگي و درايت امام كه به همه مسائل انقلاب و كشو.ر توجه داشت  مارا منقلب كرده و از نبود او خون گريه مي كرديم ، اما همانگونه كه امام راحل نيز فرموده بود بعد از وي يك ذخيره بزرگ انقلاب  و رهبر آگاه داشتيم و آن آيت اله خامنه اي بود، كه مي توانست راه آن بزرگوار را ادامه داده و سرمشق همه آزادگان سرفراز باشد و ملت ايران را از فرازو نشيب هاي سخت دوران بسلمت به ساحل عزت و افتخار برساند  بسيار خرسند بوديم.

در آنجا بود كه اعلام كردند امام همه مارا آزاده ناميده و نام آزادگان به اسرا دادند ، شانه هايمان از اين همه كرامت و قدرداني و لقب يافتن ما به عنوان اسوه هاي صبر و مقاومت يعني آزادگان سنگيني مي كرد و خود را لايق اين نام كه بر گرفته از خصايص بزرگ پرچمدار اسلام يعني امام حسين  ( ع) بود نمي دانستيم ، اما آزاده بودن را امام امت و ملت شجاع ايران براي ما انتخاب كرده بودند وما بايد آرمانهاي والاي آن امام همام را پاس مي داشتيم .

و الحق به جا و منطقي بود كه نام آزاده بر روي اسراي دربند دژخيم نهادند ، آزادگان سرفراز كه متحمل سخت ترين عذاب هاي بشري در خاك دشمن بودند طلايه داران ارزش ها و آرمان هاي مقدس جمهوري اسلامي و رهروان همسنگران شهيد خود بودند، و عزت و پايمردي ايراني و وفا به عهد و ولايت را بخوبي پاس داشتند ، و خاري در چشم بد خواهان و دشمنان فرصت طلب شدند ، دشمناني كه در اوج سختي و بي تكليفي قصد داشتند از اسراي قهرمان ايراني بهره برداري سياسي بعمل آورند ، اما اين آزادگان دست رد به سينه تمامي آنها زده و با اقدامي تند و بجا دشمنان را براي هميشه مايوس نمودند.

قرنطينه اسرا داراي امكانات بسيار زياد بود مانند غرفه هاي لباس ، كتابخانه ، عذا خوري ، مسجد ، سينما ، مخابرات وهر آنچه كه فكرش را بكنيد فراهم كرده بودند .وگروه هاي پزشكي اقدام به تست بيماريها و انجام آزمايشات و معاينات پزشكي نمودند، و مدت سه روز مارا در آن مكان نگهداري كردند تا در صورت وجود بيماري مسري شناسائي و پيشگيري شود ، ودر اين خصوص كارت هاي مخصوص و شناسنامه هاي بهداشتي  براي هرنفر تنظيم گرديد ، و اقدام به برپائي كلاس هاي آموزش بهداشتي كردند ، متخصصان تغذيه ، روان پزشكان ، پزشكان متخصص هركدام توصيه هاي لازم را باز گو كردند .

همه اسرا در اثر سؤ تغذيه همه ضعيف و نحيف شده بوديم ، و الحق كه مسئولان تمام امكانات براي ما تدارك ديده بودند كه ما از استقبال مسئولان و مردم بسيار شرمنده شده بوديم ، خبر نگاران اقدام به ثبت خاطرات اسرا مي كردند و گوشه گوشه اين پادگان جنب و جوش ديگري بود.

پيام هاي تبريك و تهنيت رهبر انقلاب و رئيس جمهورخوانده شد و ومارا اسوه هاي صبر ومقاومت و سفيران عشق به ديار ظلمت ناميدند و خواستندكه روحيه انقلابي خود را براي هميشه و طبق وصيت نامه سياسي الهي امام حفظ كرده و رهرو همرزمان شهيد مان باشيم  .

گروه اطلاعات نيز كارهاي تخصصي را شروع كردند .و اقدام به ثبت وقايع در سالهاي اسارت را نمودند  و خواستند كساني كه در خاك دشمن حركات ناشايست داشتند و اقدامي عليه منافع كشور انجام دادند معرفي شوند ،ومنافقيني كه به داخل مرزهاي كشورمان نفوذ كرده بودند توسط سربازان گمنام امام زمان شناسائي ودستگير شدند.

همه آزادگان از مسئولان قرنطينه در خواست كردند كه ما تصميم داريم قبل از رفتن به خانه و كاشانه خود مي خواهيم به حرم امام بزرگوار برويم و خواهش داريم اين آرزوي مارا برآورده سازيد .

آنها درجواب گفتند : هم اكنون روند تبادل به شكلي است كه با ترافيك مواجه هستيم و در برنامه كاري گنجانده نشده كه به حرم امام سفر داشته باشيد ، ليكن بعد از مراجعه به آغوش خانواده هايتان برنامه ريزي خواهد شد وشما راحت تر به زيارت خواهيد رفت .

آزادگان يك صدا فرياد كشيدند ما بدون زيارت امام به شهرخود باز نمي گرديم ومي خواهيم تنها انتظار مارا برآورده سازيد ، هرچه مسئولان گفتند ما كمتر شنيديم و انصافاً برادران مسئول در قرنطينه نيز نمي خواستند دلهاي مارا بعد از متحمل شدن آن همه سختي و رنج دوري  بشكنند ، در آخر هم با تلاش برادران هماهنگي لازم صورت گرفت ومقرر شد مارا از طريق كرمانشاه با هواپيما به تهران جهت زيارت امام ببرند و از آنجا نيز به شهرهاي خود انتقال داده شويم.

مقامات بلند پايه لشگري وكشوري در گروه هاي چند نفره به ما سركشي و ملاقات مي كردند و هدايائي به رسم ياد بود به همه اسرا اهدا كردند ،  به همه لباس هاي مرتب اهدا كردند كه با وضعيت بهتر به آغوش خانواده هايمان باز گرديم .

 

         آب زنيد راه را حين كه نگار مي رسد            مژده دهيد يار را، بوي بهار مي رسد

 

بالاخره انتظار به پايان رسيد اتوبوس ها وارد پادگان شده ، همه را به سوي فرودگاه كرمانشاه حركت دادند ، در بين راه كه از داخل شهر ها و آبادي ها گذر مي كرديم  استقبال مردم بي نظير بود ، احساسات قلبي مردم به ما چنان بود كه برابر گزارش اخبار چند نفر زير اتوبوس هاي حامل آزادگان كشته و يا مجروح شدند ، همه مي خواستند فرزندان صبور ايران اسلامي را از نزديك ببينند و از آنهمه صبر و مقاومت دلاورانه كه نام و عزت ايراني را حفظ كرده بودند تشكر كنند ، ما خود را لايق آن همه خوبي نمي دانستيم ، تمام شهر ها يكپارچه غرق در نور و چراغاني بود .

به فرودگاه كرمانشاه وارد شديم خبر نگاران در سالن انتظار گزارش تهيه مي كردند و احساسات قلبي آزادگان را جويا مي شدند ، وخاطرات اسارت را مي پرسيدند،

در كنار باند پرواز فرودگاه گروه هاي موزيك نظامي با شور و علاقه تمام مارش هاي نظامي مي نواختند و خون آزادگان را به جوش مي آوردند، بعد از خدا حافظي از بدرقه كنندگان  آن استان به وسيله هواپيماي سي 130 ارتش به سمت تهران پرواز كرديم .

شوق ديدار امام چنان مارا مشغول كرده بودكه متوجه سوار شدن و پياده شدن از هواپيما را نشديم ، در آنجا نيز استقبال بي نظير و فراموش نشدني از آزادگان بعمل آمد ، اما فكر و خيال همه ما رسيدن به حرم امام و زيارت آن ضريح بزرگوار و رساندن پيام شهداي دربند به رهبرمان بوديم.

اتوبوس ها آزادگان را سوار كرده و نيروهاي نظامي و انتظامي با آرايش هاي شكيل خود صحنه هاي زيباي استقبال بوجود آورده بودند، به طرف بهشت زهرا ( حرم امام خميني ) حركت كرديم خيلي بي قراري مي كرديم به هيچ چيز فكر نمي كرديم جز امام، از بلند گوي اتوبوس ها مداحي آهنگران پخش مي شد.

 از دور گلدسته حرم امام نمايان شد ، اشك ذوق از چشمان همه جاري شد ، همه با صداي بلند در فراق امام وفادار كه هرگز مارا فراموش نكرده بود ودر وصيت نامه سياسي الهي خود فرموده بود كه اگر روزي من پيش شما نبودم سلام مرا به آزادگان برسانيد، گريه و زاري مي كرديم و هرچه اتوبوس ها به حرم نزديك مي شد هق هق گريه ها هم بيشتر مي شد، خبر نگاران از قبل آمده بودند كه با چشم دوربين صحنه هاي عشق و ايثار و وفارا از نزديك ببينند و به براي همه جهانيان به تصوير بكشند.

از اتوبوس ها كه پياده شديم به سوي صحن حرم شروع كرديم به دويدن ، هر كس از ديگري پيشي مي گرفت تا زودتر از ديگري به جوار تربت يار خويش برسد ،و سر بر مزار پاك او بسايد، همه درجلوي درب حرم به زمين افتاده و گريه مي كرديم تمام زائران و خبرنگاران هم از ديدن آنهمه احساسات صادقانه اشك مي ريختند ، ما همه با پا هاي برهنه به صورت خزيده و دراز كش  كه زمين را مي بوسيديم به ضريح با شكوه امام حركت كرديم صداي زاري و شيون تمام حرم را گرفته بود بلند گوها صداي مداحان را پخش مي كردند.

ما به معبود خويش رسيده بوديم و آمده بوديم كه وفاداري خويش را به او ثابت كنيم و بگوئيم اي رهبر فرزانه ما آمديم ولي دير آمديم ، اكنون كه به اينجا رسيديم مي گوئيم كه ما هم رسالت بزرگ ترا پاس داشتيم خيلي دوست داشتيم ترا زنده به بينيم اما ما لياقت نداشتيم و زمان مجال ديدار نداد.

 ما همواره به ياد رهبر مان بوديم واز اينكه رهبر هم مارا فراموش نكرده بود و سربلندي و عزت و افتخار براي ملت ايران آفريده بود تشكر و قدرداني مي كنيم و عهد مي بنديم تا آخرين نفس رهرو آن فرزانه حكيم باشيم

ديدار امام خيلي طولاني شده بود كسي نمي خواست از ضريح جدا شود و ازاينكه نتوانسته بوديم در مراسم ارتحال شركت كنيم متاسف بوديم ، و با گريه و زاري هم مي گفتيم اي امام ما نيز در عزاي تو داخل آن بند هاي دژخيم بعثي اشك حسرت و تاسف ريختيم ورهبرمان را فراموش نكرديم ، خيلي از آزادگان شهيد در غربت آرزوي چنين لحظه اي را داشتند ، كه ما روسياهان و گناه كاران زنده مانديم و آنها رفتند ، آنها رفتند و راه طولاني و افتخار آميزرا بردوش هاي ما نهادند ،و ما اميد واريم كه بتوانيم راه رهبر و شهداي جبهه هاي حق عليه باطل را به خوبي ادامه دهيم .

گريه وزاري بسيار طولاني شده بود چندين نفر از سران كشور و علما با عرض تسليت و باز گونمودن وصاياي امام از ما خواستند كه صبور باشيم و براي اينكه روح امام هم راضي شود به آغوش خانواده هاي منتظر تان بازگرديد.

بعداز آن  زيارت به ياد ماندني و تاريخي ، همه از همديگر براي جدا شدن از هم و رفتن به خانه و ديار خود خداحافظي كرديم لحظات بسيار سختي بود بعد ازسالها كه در سختي و خوشي غمخوار هم بوديم ، مي بايست علارغم ميل باطني از هم جدا مي شديم ، در هر گوشه همديگر را در آغوش مي فشرديم گويا نمي خواستيم از يكديگر جدا شويم، بعد از خدا حافظي گروه گروه به سوي استان هاي خود به وسيله هواپيما پرواز كرديم .

بعداز ديدار با امام راحل اكنون به سوي خانواده خود كه سالها در انتظار ديدار ما ثانيه شماري كرده بودند و از غم دوري ما رنجور و نگران بودند مي رفتيم ، نمي دانستيم چه مي شود چه كسي زنده است چه كسي از دنيا رفته ، فكر ديدار با هم خويشان و پدر ومادر همه را بغض زده كرده بود ، مدتي غرق در اين افكار پريشان بوديم كه خلبان اعلام كرد براي فرود آماده باشيد ، به اروميه رسيديم.

هواپيما در بالاي شهر زيباي اروميه چرخي زد و در فرودگاه اروميه به زمين نشست ، سيل مردم خدا جو و قدر شناس براي استقبال از آزادگان سرفراز و ابراز احساسات قلبي و قدر داني از صبر و مقاومت چند ساله آزادگان وارد فرودگاه شدند و با گل و شيريني از ما پذيرائي كردند ، استقبال بسيار باشكوه بود و براي مردم فرقي نمي كرد كه اهل كدام شهر هستيم مهم اين بود كه دين خود را در برابر سختي هاي ما ادا مي كردند ، و از بازگشت اسوه ها ي مقاومت و ياران شهيد جبهه هاي نبرد و شهداي ديار غربت بسيار خوشحال و خرسند بودند ، ما براي آنان مانند فرزندشان بوديم، بطوريكه مردم بيش از ما خوشحال بودند.

خبر نگاران سوالاتی کوتاه پیرامون  اسارت و خاطرات و احساسات و مشخصات ما سوال مي کردند كه زمان از راديوي سراسري پخش مي گرديد.

سالها بود كه خانواده از من اطلاع دقيق نداشته اند ، به تمام ارگانهاي دولتي مراجعه كرده بودند آنها اظهار داشته بودند كه هنوز خبر صحيحي بدست شان نرسيده است ، حتي به يگان خدمتي  و فرماندهي لشگر وقت نيز مراجعه نموده بودند وي فرموده بود كه تعداد بي شماري از رزمندگان آن لشگر مفقودالاثر شدند و تلاش دارند از طريق مبادي مربوطه به نتايجي دست يابند.

ناگفته نماند يك همشهري و همكار به نام درستي داشتم كه در حين حمله ي تانك ها به قرارگاه عملياتي تيپ كه من مأموريت يافته بودم جلوي پيشروي و نفوذ ادوات زرهي دشمن را از جناح چپ مسدود كنم  وآنگونه كه گفته شد تعدادي از خودروهاي حامل تفنگ هاي ضدزره وضدنفر را به محل گسيل داشتيم و براي روياروئي با ادوات زرهي تصميم گرفتيم از سه ناحيه كه عبارت بود از روي جاده منتهي به دشمن و تپه هاي سمت چپ قرارگاه و سمت راست جاده دشمن را به ستوه آورده و در حال سردر گمي به نوبت تيراندازي و همديگر را پوشش دهيم ، در اين ميان كه تعدادي تانك دشمن زمين گير و تعدادي منهدم شد ند من نيز گاه با تيم جاده جلو مي رفتم و گاهي هم به نزد تيم عقب ، برحسب اتفاق كه به جلو رفتم يكي از خودروهاي ما در اثر دير جابجا شدن توسط گلوله تانك دشمن هدف و منهدم مي گردد و 4 نفر از هم رزمان ما شهيد شده و پيكر پا كشان مي سوزد .

درستي كه خود از دور مارا با دوربين نگاه مي كرد به علت وضعيت منطقه مدت كوتاهي از رويت ما با دوربين غافل شده و رفتن مرا به جلو نمي بيند ، خودرو كه آتش مي گيردو به هواي اينكه من نيز آنجا هستم به طرف شهدا مي دود  و به علت شدت جراحت و سوختگي يكي از شهدا را با من  اشتباهي تشخيص مي دهد و  حتي زانو زده همان جا گريه مي كند.

بعد از اسارت ما وعقب نشيني دشمن در حملات پي در پي ارتش اسلام پس از مدتي وي به مرخصي مي رود ، خانواده ما نيز بعد از چند ماه بي اطلاعي  براي جويا شدن وضعيت من به خانه او مي روند و با قسم و قرآن مي پرسند هراتفاقي براي فرزندمان افتاده بگويد ، او نيز بعد از مدتي انكار با گريه وزاري مي گويد جسد مرا نزد خودرو آتش گرفته ديده و خبر شهادت مرا به خانواده داده بود، و لي خانواده باور نداشته و مجدداً اقدام به پرس و جو مي كنند ، حتي به بنياد شهيد مركز مي روند تا بوسيله فيلم ها ي شهدا و مجروحين و اسرا خبري از من بگيرند ، اما خبري از من نبود ، من هم كه بعنوان اسير مفقودالاثر در عراق بودم نمي توانستم به وسيله نامه خبر سلامتي خودرا به ايران برسانم ، و دشمن نيز مانع ثبت نام ما توسط صليب سرخ مي شد بدينگونه تا چند روز قبل از آمدن من به ايران از سلامتي من بي اطلاع بودند .

اسراي قبل از ما كه به شهرمان بازگشته بودند از طريق پرس و جو اطلاع يافته بودندكه من هم زنده هستم و تا چند روز ديگر باز مي گردم.

همه ي خانواده و همسايگان و آشنايان زمينه ي استقبال را فراهم ساخته بودند كه من با تلفن خبر بازگشتم را شخصاً اطلاع دادم و از طريق راديو نيزصحبت كردم.

بعداز استقبال مردم اروميه بوسيله خودروها به سوي شهرمان حركت كرديم، در بين راه همه و همه از بازگشت ما خوشحال بودند و همه جا مملوء از پلاكارت و چراغاني براي  تجليل از اسوه هاي صبر بود و ما هرگز خود را شايسته ي آن همه محبت نمي ديديم و شرمنده ي مردم بوديم.

در ورودي شهر كميته ي استقبال بعد از تحويل گرفتن ما با مراسم با شكوه و اجراي سرود و مارش نظامي ما را به داخل شهر حركت دادند.

 شهر خوي شهر هزار شهيد و دارالمومنين و دارالصفاء در انتظار ما بود، چهره ي شهر خيلي عوض شده بود. بطوريكه من كوچه و خيابان را نمي شناختم، شهر بسيار زيبا شده  بود و تغيرات بسياري در آن بوجود آمده بود، اتمام جنگ تحميلي موجب شده بودكه به وضع عمراني شهرها رسيدگي بهتري شود، من كه اين شهر را با تمام عراق مقايسه مي كردم مي ديدم كه اينجا بهشت است و ما به ديار   زيبائي ها بازگشتيم.

خداي بزرگ را شكر كردم كه الطاف خود را از من و سايرين دريغ نكرده و بعد از اين آزمايش سخت و طولاني ما را به خانه و كاشانه خود باز گردانده. در محله، مردم با ايمان شهرمان و همسايگان و خانواده استقبال بسيار گرمي از ما بعمل آوردند.

 چهره ي همه ي آشنايان و همسايگان عوض شده بود و من نمي توانستم آنها را بشناسم، در اثر بدرفتاري و عدم بهداشت و تغذيه ي من و ساير اسرا بسيار ضعيف و نحيف شده بوديم و قادر به ايستادن براي اندك زمان روي پا نبوديم و همه بيمار بوديم با اين وجود  در ميان حاضرين سخناني پيرامون رفتار عراقي ها بيان كردم و مي خواستم همه با چشم و گوش خود بشنوند و ببينندكه دشمن تا چه حد ظالم بوده واگر خدايي ناكرده بر ملت ايران چيره مي شد چه كارها كه نمي كرد.

 مي خواستم بدانند كه بايد قدر اين زندگي و اين خاك و ولايت رهبري را بدانند و همواره در صورت تجاوز دشمن به آب و خاك و اعتقادات ملي با عزم راسخ در مقابل جهان آنان بايستند.

 مسئولين شهر اعم از امام جمعه و فرماندار و رؤساي ادارات يكي پس از ديگري براي ديدار و تجليل از مقاومت ما در برابر ظلم و ستم دشمن  به نزد ما مي آمدند و از ما دلجوئي مي كردند و ما را مديون محبتهاي خود قرار مي دادند.

انصافاً كه اين بنده نوازي ها و ابراز احساسات صادقانه غم واندوه و سختي دوران سياه را از قلبهاي شكسته ي ما زدود و ما را براي زندگي و خدمت به نظام جمهوري اسلامي ايران كه حاصل و خونبهاي هزاران همرزم شهيد و آن همه معلول و مجروح و مفقودالاثر بود راسخ تر كرد و آن گونه كه رهبرمان اعلام داشتند ما ذخاير انقلاب بوديم و بايد آرمان هاي والاي امام راحل را تا سرمنزل حق و حقيقت پيش ببريم.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  2:02 PM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

نتيجه ايثار و مقاومت

نظام بعثي عراق از زمان تحقق انقلاب خونين سال 1958به تكرار ، دچار اشتباهات بسيار عمده سياسي و نظامي گرديده است .اين بار هم در جهت دستيابي به اهداف و آرامانهاي توسعه طلبانه خود كه اساس ايدئولوژي حاكم بر حزب بعث عراق مي باشد، بدون ارزيابيهاي دقيق و درك شرايط زماني ودر راس آن جنگ سرد و مطرح شدن استقرار نظام نوين جهاني به خطائي بس بزرگ و نابخشودني دست زد كه همگان بر آثارآن از جمله ويرانيها و كشتارهاي فجيعانه، واز بين رفتن منابع چشمگير اقتصادي ، نظامي و مالي دولت هاي عرب منطقه و قرباني شدن و بسياري از انسانهاي بي گناه و مثله ، مجروح ، معلول و آواره شدن هزاران مسلمان مظلوم منطقه واقفند در اين شرايط سوال اصلي اين است كه مقصراين رويدادهاي تلخ بشري كيست ؟

رژيم صدام حسين، مردم و ارتش عراق را درگير يك جنگ بدون نتيجه ي 8 ساله با جمهوري اسلامي ايران كرد. آنچه كه صدام ازاين جنگ مي خواست يك پيروزي سريع و خنثي كردن ((خطر ايران اسلامي )) و در نتيجه بالا بردن وجهه ي خود در حزب بعث و دنياي عرب و بدست آوردن رهبري آن، كه بعد از مرگ جمال عبدالناصردر مصر هيچ رهبر عربي قادر به پر كردن اين خلاء نشده بود .

 اما آنچه كه در عوض بدست آورد جنگ فرسايشي طولاني بود كه كشور را تا مرز سقوط نظامي پيش برد، منابعش را بلعيد و در قرضش فرو برد ، بدون اينكه هيچ ثمره سياسي و نظامي قابل لمس مثبتي را از خود براي عراق برجاي گذارد.

نتيجه ي جنگ آنگونه شد كه امام راحل سالها قبل پيش بيني كرده بود، و پيروزي نصيب ملت بزرگوار ايران شد و در اثر اين جنگ خانمان سوز ملت ايران خود اتكائي و خود باوري را بدست آوردند و عزت و افتخار نصيب ما شد و مردم فهيم ايران در جنگ ساخته شدند، ملت ايران متحمل خسارات جبران ناپذير جاني و مالي گرديدند، اصابت موشك هاي چند متري و بمباران هاي شيميائي صدام بعثي را تجربه كردند ولي از خواسته خود كه همانا انقلاب اسلامي ايران به رهبري پير جماران امام راحل بود عدول نكردند ، ودوستان و دشمنان ايران مشخص شدند.

اين جنگ فرسايشي قرن موجب شد كه نام ايراني در اثر ايمان به اعتقادات ديني و رهبر فرزانه و همچنين اعتماد به نفس خود در جاي جاي دنيا شناخته شود ، جوانان با ايمان خود ظواهر دنيوي را پس زدند و درپي پيوستن به معشوق خود در ميدان هاي رزم از هم ديگر پيشي گرفتند.

 و در آخر نيز دشمن عاجز بعد از شكست در صحنه هاي نظامي، در صحنه ي سياسي هم شكست خورد و با ذلت و خواري دوباره قرارداد الجزاير را پذيرفت و بعنوان آغازگر جنگ و متجاوز  معرفي شد، از هم پاشيدگي ارتش شكست خورده ي عراق، موجب شد تا شورشهايي در داخل ارتش بروز نمايد و همچنين باعث شد مردم مخالفتهاي خود را با سياستهاي جنگ افروزانه و ويرانگرانه ي صدام و حزب بعث آشكار نمايند.

قيام مردمي از شهر شيعه ي بصره آغاز شد و به ساير شهرهاي عراق سرايت كرد، تعدادي از پرسنل ارتش نيز به صفوف ملت پيوستند و اسلحه هاي خود را به سوي حزب بعث و گارد رياست جمهوري كه به جنگ ملت آمده بودند نشانه رفتند.

ارتش تا دندان مسلح و مخوف رياست جمهوري عراق حتي فرصت سنگر گيري را بدست نياوردند و همگي در خوابگاه هاي خود تسليم نيروهاي غربي شدند و اندك مقاومتي هم كه بوجود آمده بود منجر به كشته شدن آنها گرديد.

پس آن همه ادعا و تبليغات كجا رفتند آنهمه افتخار كردن به قدرت پوشالي كجا رفت ، اين نيروي مخوف كه ساليان بسيار مردم عراق را به ستوه آورده بود و به كسي اجازه حتي صحبت نمي داد در اثر ضعف ايمان و دوري از مردم و تكيه بر ظواهر دروغين و خيالي صدام راه تباهي و نيستي را پيمو دند و حتي نتوانستند از حيثيت خودشان كه زير سوال رفته و عرب ها به قدرت اين نيروها دلخوش بودند دفاع كنند.

 

تجربه ي جنگ هشت ساله  موجب شد كه دشمنان هرگز چشم طمع به خاكمان ندوزند و مردانگي و ايثار ايراني را براي هميشه بخاطر بسپارند، در دانشگاه جنگ تجربيات بيشماري كسب شد و خلاقيت ها و توانمندي ايراني ها بارور گردد.

اگر چه جوانان بسياري را در راه اعتلاي پرچم حق و حقيقت از دست داديم اما اين افتخار براي ايراني بس كه تمامي دشمنان ما به خود آمدند و اذهان داشتند مردم و نيروهاي ايراني با تمام نيروهاي جهان فرق هاي اساسي دارد . . هرگز نبايد آنها را دست كم گرفت . وواقعيت هم اين بود زيرا اگر غير اين بود سرنوشت ملت ايران بسيار بدتر از عراق مي شد و اين همه عزت و افتخار حاصل رنج ها و صبوري هاي آزادگان و شهداء و جانبازان بي ادعا و حمايت مردم غيور ايراني است.

ما در جنگ حمايت هيچ كشور ي را نديديم و تنها بر قدرت ملي و تكيه بر ايمان و اعتقاد به رهبري گليم خود را از آب هاي خروشان بيرون كشيديم و اين هم مرهون سياست هاي بجا و منطقي دولتمردان و قواي مسلح بود.

ارتش جمهوري اسلامي ايران به همراه جان بركفان سپاه پاسداران و بسيجيان سلحشور متحد و متفق مانند يك مشت آهنين بر سردشمن فرود آمدند و دشمن تا دندان مسلح بعثي را در حملات برق آساي خود به شكست و ذلت وا داشتند و با رشادت و مقاومت خود مظلوميت ايراني را به همه جهانيان نشان داده و ثابت نمودندكه آغازگر جنگ نبوده و نخواهند شد.

آنچه كه بيان شد خاطره ي روزهاي سخت وخانمان سوز پاياني جنگ تحميلي عراق عليه ايران و افشا جنايات و رفتارهاي  غير انساني ارتش بعثي عراق به فرزندان صبور و مقاوم اين سرزمين مي باشد ، كه بعد از پشت سر گذاشتن جنگ خانمان سوز با تكيه بر ايمان و اعتقاد به دستورات رهبر فرزانه ي خود از نواميس و ميهن دفاع كرده و در آخر نيز به اسارت خصم در آمدند، آنجا نيز با ايمان توصيف ناپذير به شكل ديگر مبارزه را عليه دشمنان دين و ميهن انجام دادند و توانستند دشمن را در خانه ي خودشان به زبوني و خواري وادارند وهرگز عزت و پايمردي، و اعتقاد قلبي به امام خميني و صبر و مقاومت جانانه آزادگان را فراموش نكنند.

دشمنان بدانند كه حق پيروز است و ملت ايران از ديرباز فرزندان شجاع و غيور را پرورش داده وتحت لواي فرماندهي كل قوا هرگز اجازه ي تجاوز به يك وجب از خاك ايران داده نخواهد شد. 

 

 

                                                                                                                            والسلام 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  2:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها