0

خاطرات جانباز آزاده ميكائيل احمدزاده( خاطرات واپسین روزهای جنگ تحمیلی و اسارتگاه مخوف تکریت)

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

خاطرات جانباز آزاده ميكائيل احمدزاده( خاطرات واپسین روزهای جنگ تحمیلی و اسارتگاه مخوف تکریت)

منبع:http://khaterat-takrit.blogfa.com/8509.aspx

 

تاریخ زندگی انسان انباشته از جنگ هاي ويرانگر و خونبار است ، و بر تارک سپيده دم تاریخ ، نخستین نگاشته و دست نبشته ها ي بشری سرشار از وقایع و كيفيات شروع و پايان جنگ ها بوده است . بي ترديد يكي از عوامل بسيار مهمي كه زندگي انسان را در دوران باستان دستخوش دگرگوني هاي شگرف كرده است ، برپايي جنگ هاي بزرگ و جا به جا شدن انسان ها ي بي شمار و تغيير مرزها و تداخل فرهنگ ها و نژادها بوده است . جنگ هاي روزگار معاصر بر مجموعه حيات كره زمين تأثير مي گذارد و شمار كثيري از انسان ها را در گرداب خود فرا مي كشد .

انقلاب اسلامي ايران كه يكي از برجسته ترين ، درخشان ترين و مهمترين رويدادهاي جهان در نظام بين الملل بود و اكنون كه سالهاي متمادي از آن تحول عظيم و بنيادي مي گذرد .

كارنامه از خودگذشتگي هاي نيروهاي مسلح و مردم فهيم ايران در دوران بحران كردستان و جنگ تحميلي بسيار درخشان و غرورآفرين بي شك آزمون عظيمي بود كه ملت ايران در آن شركت نمودند  و در پيشاپيش همه نيروهاي مسلح با تقديم هزاران شهيد و جانباز و آزاده بزرگترين مهم را در دفاع از كيان اسلامي تحت لواي فرمانده كل قوا آن پير نستوه داشت.

به ياري خداوند بزرگ در هیچ زمينه اي مغلوب نيستيم، حتي در جنگ كه پيروزي نصيب ملت  ما گرديد و دشمنان در تحميل جنگ و آن همه خسارات و جنايات هولناك  چيزي به دست نياوردند.

هدف از به تحرير درآوردن  خاطرات روزهاي آخر جنگ و دوران اسارت در زندانهاي مخوف ارتش بعث عراق به تصوير كشيدن جنايات و رفتار غير انساني قرون وسطائي حزب بعث ،  واقعيت ها و حوادث تلخ و شيرين كه در آن زمان روي داده و بسياري از جوانان رشيد و شجاع  كشورمان جهت پايبندي به مقدسات اسلامي و ارغ وطن دوستي در سياهچال ها بر اثر شكنجه هاي فيزيكي و روحي، غريبانه و مظلومانه دور از وطن جان به جان آفرين تسليم گفتند و تعداد بیشماری نیز مفقودالاثر در و  مفقودالاجسد بي نام و نشان و بي مزار در غربت جان باختند.

خاطرات دوران اسارت چگونگي دفاع تا نفس آخر و مقاومت طولاني و تاريخي اسوه هاي صبر و مقاومت  آزادگان سرافراز و حماسه آفرين آن رزمندگان شجاعي است كه با تكيه بر ايمان و اعتقاد به رهبري پيامبر گونه خود پيروزي و سرافرازي به ارمغان آورده و لقب آزادگان گرفتند.

رواق چشم منظر من آشيانه توست                         كرم نما و فرود آي كه خانه ، خانه توست  

 

وَلا حول ولا قُوه اِلابِالله

وَالسلامُ عَلي مِن يَخْدَمُ الْحَقّ ِلذات الَحقْ

 بهمن 1384      ميـكائيل احـمدزاده

 

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:29 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

آغاز جنگ عــراق عليه ايــران

انقلابي كه در 22 بهمن سال 57 آغاز شد، همه ي ارزشها، معيارها و بندهاي اسارت بار و اميال پوسيده طاغوتي را كه بر انديشه هاي اين ملت استوار نقش بسته بود ، همه را از هم گسست و انسانها را از وابستگي رهانيد و به وارستگي رسانيد.

انقلاب در ضمير فرد فرد آحاد اين ملت تحولی عظیم در ارزشها و روشها آفريد و همه ابعاد وجودي انسان را متحول ساخت . اين انقلاب با الهام از ارزشهاي اصيل و پاك و پوياي اسلامي چنان آتش فشاني در مقابل استعمار گران شرق و غرب و توطئه هاي دشمنانش ايجاد نمود كه ابر قدرتها را به دهشت عظيم گرفتار نمود.

بي شك اين موضوع براي آنان قابل هضم نبود و نمي توانستند بپذيرند يك حركت خودجوش مي رود تا بنيان استعمار گران را ريشه كن كند .پس جهان غرب با الگو نمودن اختلافات ديرين پاي صدام جنايتكار را به ميدان كشاندند تا بدينوسيله بتوانند به اهداف چپاولگرانه خود برسند اما ديگر ايران بيدار شده بود .

كشورهاي زيادي در مسلح كردن رژيم صدام به سلاح‌هاي مرگبار شركت داشتند، شوروي سابق انواع هواپيماهاي جنگي سوخو، ميگ و توپولوف، تانك تي72، انواع توپ و كاتيوشا و موشك‌هاي دورپرواز را در اختيار ارتش صدام قرار داد؛ دولت فرانسه انواع هواپيماي ميراژ و سوپراتاندارد را به صدام فروخت و در ساختن مركز توليد سلاح‌ هسته‌اي در نزديكي بغداد به رژيم صدام كمك كرد؛ آلمان و انگليس نيز مركز توليد گازهاي جنگي و موشك‌هاي دورپرواز را در نزديكي سامراء و سلمان پاك ايجاد كردند.

اما در اين ميان، دولت آمريكا سهم زيادي در مسلح كردن رژيم صدام و پشتيباني سياسي، اقتصادي و نظامي از آن رژيم داشت. در اين‌جا برخي از كمك‌هاي دولت آمريكا، كه از سوي رسانه‌هاي غربي فاش شده ، فهرست شده ‌است. بدون شك سهم دولت آمريكا در مسلح كردن رژيم صدام بيش از اين‌ بوده است.

صدام در سال 1987 با قدرت قوي ارتش ايران قرار داد الجزاير را امضاء نمود و رسماً آن را به رسميّت  شناخت و از ايران رسماّ عذر خواهي كرد اما كينه آن روزها در دل صدام و اعراب مانده بود و همواره منتظر فرصت بود تا زهر خود را بر ايران بريزد كه انقلاب شکوهمند اسلامي به وقوع پیوست در اثر اين انقلاب و جريانات داخلي نظام دفاعي كشور بسيار ضعیف شده بود غرب با بهانه قرار دادن قرار داد 1978 در ظاهر و در باطن از بين بردن انقلاب اسلامي در ايران صدام را به جان ايران انداخت و جنگ فرسايشي بسيار بزرگ و خطرناك را به راه انداخت كه دست آخر خود صدام و صداميان را به خاك مذلت و خواري كشاند و مجدداً با خفت قرار داد 598 ژنو را امضاء نمود و براي جهان عرب خواري ديگري را به ارمغان آورد.هزاران نفر را به خاك و خون كشاند و خانه و كاشانه هاي مردم را ويران نمود در عوض انبارهاي مهمات و اسلحه كشورهاي غرب و شرق كه انباشته شده بود و کارخانه ها در اثر فروش نرفتن آنها درحال ورشكستگي بودند نجات داد و ذخاير خزانه کشور را كه حاصل تلاش و ثروت يك ملت محروم بود به باد فنا داده و دست آخر مأیوس و شکست خورده خواسته هاي به حق ایران را پذیرفت و این ننگی بر پيشاني دشمنان ايران و اسلام گرديد.

جوانان کشور ما بعد از فروپاشي دوران طاغوت با الهام از امام راحل و عمل به شريعت راه درست زندگي كردن را آموخته بودند و آن هنگام جنگ خانمان سوز حق عليه باطن آغاز شد و دشمن با يورش وحشيانه ي خود زير سايه ي حمايت  اجنبی های شرق و غرب از مرزهاي بي دفاع کشورمان گذشته و قصد براندازي حكومت جمهوري اسلامي و تصرف پايتخت مان را نمودند.

 مردم ايران با سلاح ايمان و روح سلحشوري خود متشكل از آحاد جامعه و اقشار كشور به رهبري امام خميني  با نثار خون خود در دفاع از كيان و خاك و آرمان هاي والاي انقلاب حماسه هاي ماندگار را آفریدند. سپاهیان در كنار ارتشيان غيور ياور هميشگي گشتند،  هدف ملت دفع تجاوز و تنيه متجاوز بود تا دشمن فرصت طلب را پاسخي دندان شكن دهد تا ديگر كسي ياراي تفکر دشمنی با ايران را نداشته باشد.

در طول دفاع مقدس عملیات غرور آفرين بسياري با همت و تلاش مردم انجام شد و همواره دشمن زبون را متنبه و مأنوس نمود و اهداف نظامي عراق كه همانا تصرف 72ساعته تهران بود به نا اميدي كشاند و همگان خصوصاً غربي ها بخوبي درك كردند كه هر آنگاه مرزهاي ميهن مورد تاخت و تاز بيگانگان قرار گرفته ايرانيان متحد و مصمم در كنار هم از كشور دفاع كرده و دفاع خواهند نمود و روح سلحشوري مردم بيدار است .

اينك كه ساليان دور از دوران سخت ، اما خاطره انگيز و فراموش نشدني مي گذرد هيچ خللي در روح جانبازي و شهادت در راه حريم خاك و ناموس و شرف به وجود نيامده و تجربيات آن دوران        سرمايه هاي پايداري و شهامت ملت ايران در مقابل زياده خواهي هاي اجانب گرديده و وطن از لطف دليران و ايثارگران كه جان را در طبق اخلاص گذاشتند بيمه الهي شده و اين افتخاري بس بزرگ و بالنده بر ايران و ايراني مي باشد.

 بايد بر جانفشاني ها و ايثارگري رزمندگان ارج نهيم و نگذاريم كه حرمت و ازرش هاي والاي اين عزيزان كه در فراز و نشيب هاي زمان رنگ ببازد.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:30 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

مأموریت رزمی لشگر عملياتي 58 تکاور ذوالفقار

من  تجربه كافي در جنگ داشتم و در گذشته ماه ها در سپاه پاسداران در نواحي مختلف جنگي از ارتفاعات سربه فلك كشيده كدو حاج عمران تا رمل هاي تفيده جنوب سابقه منطقه عملياتي داشتم و در يكي از تيپهاي برون مرزي كه با معاودين عراقي و نيروهاي بارزاني كرد همرزم بوديم و عمليات هاي بسيار خطر ناك و بي سابقه برون مرزي و چريكي بخصوص در كردستان عراق انجام داده بوديم،واز اين رهگذر تجربه جنگي كافي بدست آورده بودم.

و اكنون نيزدر استخدام نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي در آمده بودم ، و كوله باري از تجارب رزمي داشتم كه اين موضوع موجب شد كه از بدو ورود به ارتش در يگان هاي اطلاعاتي انجام وظيفه بكنم.

جنگ فرسايش تقريباً آخرين نفسهاي خود را مي كشيد و علارغم هياهوي دشمن و حمايت سياسي نظامي غرب از عراق به لحظات پاياني جنگ نزديك مي شديم .

لشگر 58 تكاور ذوالفقار كه در سال 58 به عنوان گارد رياست جمهوري سازماندهي و تشكيل شد در اوايل با گردان كادر ثابت مسئوليت حراست كاخ ها و مقامات كشوري خصوصاً رياست جمهوري را به عهده داشت كه با آغاز جنگ و تواناي هاي اين نيرو با جذب نيروهاي وظيفه بصورت لشگر عملياتي در خارج از كشور و مرزهاي كشورمان حضور پيدا كرد و همانند ساير لشگر هاي صف شكن با بر خورداري از زبده ترين افراد در تفكر يورش برق آساي ديگر بر صفوف پريشان  دشمن بود .

اين لشگر كه سوابق عمليات هاي مختلف جنگي حملات و حتي در جنگ لبنان با اسرائيل داشت همواره مورد توجه صاحب نظران جنگ و فرماندهان بود،زيرا كه با قابليت تحرك و آموزش هاي مدرن و سخت جنگي مرداني شجاع و منسجم بوجود آورده بود،و بي شك سهم قابل توجه در تمامي حمله هاي ايران به عراق داشته و بعنوان يگان هاي صف شكن خط مقدم جبهه بشمار مي آمدند.

خدا را شاكر بودم كه آموزش هاي بسيار پيچيده و سخت مانند دوره تكاور و كوهستان ، جنگ در كوهستان ، عمليات چريك و ضد چريك ، اطلاعات رزمي ، ضد اطلاعات را در مدارس رزمي  مختلف ارتش گذراندم و اين رنج ها و سختي موجب اقدامات مفيد من به يگان سازماني ام بود .

من بعنوان مسئول واحد اطلاعات و عمليات يگان بنا به دستور قرار گاه عملياتي  غرب  مسئوليت     طرح ريزي عمليات نفوذي مجدد به عمق خاك دشمن جهت آزار و دستبرد و برهم زدن آرايش نظامي خط دفاعي دشمن در منطقه نفت شهر را به عهده داشتم.

مدت 20 روز متوالي با استفاده از متخصصان امور اطلاعاتي مانند مفسر عكس هوايی، مترجمان عربي، متخصص ترتيب نيرو و تركيب نيرو و ديدبان توپخانه و رابط هوايی و با تلاش مضاعف گروه هاي  زبده ي گشتي شناسايي و گشتي رزمي كه خود من شخصاً جهت اطمينان و لمس واقعيت ها در منطقه و فعل و انفعالات منطقه را تجسس مي كرديم و اطلاعات رزمي را به اتاق جنگ ( محل شبيه سازي منطقه عمليات ) پياده مي كرديم تا براي طرح ريزي حمله آتي و توجيه فرماندهان يگان هاي مختلف رزمي گويا و قابل درك باشد و  اين يكي از روش هاي بسيار مناسب و حياتي براي يگان رزمي بوده و همواره مورد تأكيد تئورسين هاي جنگي مي باشد.

شبانه با همت و قدرت تكاوران به طرف دشمن راهي مي شديم؛ در آن لحظات حياتي كه حساسترين لحظه ها بود يك رزمنده شجاع با كسب آموزش سخت تكاوري و با حركات موزون و سنجيده وجب به وجب به دشمن مسلح در كمين نشسته نزديك مي شد، هيچ جنبده اي از ديد تكاوران تيزبين دور نمي ماند، چرا كه كار گشتي رزمي درگيري آني و  بكاو بكش و تصرف هدف در اساس كار اين نيرو بود ولي آن لحظات فراموش نشدني و سرنوشت ساز كه مي توانست به از بين رفتن و يا غلبه بر دشمن شود حكايتي ديگر دارد كه بايستي خود باشي و احساس كني.

نياز به باز گويي و تأكيد زياد نبود.  تكاوران همانند يك مجموعه ي كامل ساعت هركس به نحو شايسته كار خود را انجام مي داد، زيرا اگر غير اين بود سهل انگاري و كوتاهي فردي موجب كشته شدن خود و تمامي تيم ها مي شد؛ پس دقت و احتياط شرط پيروزي بود. پرسنل با الهام از دين مقدس اسلام و تكيه بر عقيده و ايمان راسخ عمليات بخوبي انجام مي دادند ،و مسئوليت اطلاعات و عمليات رزمي يكي از يگان هاي مهم و زبده تكاور با من بود.

تپه ي معروف به تپه ي آنتن يک ارتفاع حساس از نظر نظامي در منطقه بود كه بصورت كلّه قندي اراضي بسيار زيادي از عقبه نيروهاي ما و دشمن را پوشش مي داد و هر گونه تحركات توسط اين مكان كشف و مقابله مي شد.

 در صورت دسترسي ما به آن مي توانستيم ضمن خارج ساختن نيروهايمان از ديد و تير دشمن به چندين كيلومتر عقب دشمن نيز مسلط بشويم و آنگاه ما كفه ي  ترازو را در منطقه به نفع خودمان پايين مي آورديم و او را مجبور مي ساختيم از چندين كيلومتر خاك خود دست بكشد و به آن سوي مزرهاي خود فرار كند. اين بلندي عظيم قسمت زيادي از خاكمان را سركوب مي كرد

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:32 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

جنگ موشكي عليه شهرهاي ايــران

جنگ موشكي شهرها توسط عراق آغاز شده بود و هر روز چندين موشك چندمتري به سوي شهرهاي بي دفاع كشورمان اعم از خانه و كاشانه و مدارس و بيمارستان ها و تأسیسات حياتي ادامه داشت اين موشك هاي هديه شده به عراق توسط غربي ها و شرقي ها جهت به ستوه آوردن ايران و دست كشيدن از دفاع مقدس انجام مي شد.

موشکها از پشت ارتفاعات خانقين عراق كه تپه ي آنتن موصوف برآن اشرافيت داشت پرتاپ مي شد و عده ي بيشماري از هموطنان را به خاك و خون مي كشاند و اين موضوع موجب عزم و انتقام خون هاي ريخته شده مردمان توسط رزمندگان مي شد. موشک هاي 9 متري الحسين، 6 متري القادسيه سفيران مرگ مردم شهرهاي كشورمان بود و ما منتظر فرصت براي پاسخ دندان شكن در جبهات جنگي عليه صداميان بوديم، زيرا كه حمله به مردم بي دفاع در آيين ما منسوخ و نهي شده و جنگ در ميادين نبرد مورد تأكيد اسلام  مي باشد. عراق با حيله و نيرنگهاي بي شمار خود از قبل بمباران شهرها، بمباران شيميايي تا آنجا كه جنگ موشكي خود را آغاز كرده بود.

به جز تداوم جنگ تا مدتي حتي كوتاه دست از جنايت و كشتار انسانهاي بي دفاع دست برنداشته بود و ديگر دشمن نفسهاي واپسين خود را مي كشيد؛ حمایت مردم از رزمندگان تمامی نداشت و در زیر باران گلوله هاي هواپیماهای دشمن، وزیر باران موشکهای 9متري دشمن خم به ابرو نیاورده بود و خواستار جنگ تا پيروزي بود. دشمن كه به سلاحهای استراتژيک جدید مسلح شده بود قصد بر تزلزل روحیه ي مردم ايران را داشت.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:32 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

واحد اطلاعات و عملیات

واحد اطلاعات و عملیات در یگانهای رزمی ارتش جزء پست هاي بسيار خطرناک ودر عین حال بسيار شيرين و خاطره انگیز مي باشد، چون در واقع به تمام زوايا و حرکات دشمن از قبیل تحرکات، ضعف و قوت و پيشروي و ابزار جنگی و ... واقف مي شوي؛ خود نيز در تلاطم خطرات كه هر لحظه امكان مرگ مي باشد و با مرگ فاصله اي نيست، لحظات اضطراب و تشويق آغاز مي گردد و انسان تنها خود و مرگ را در فاصله ي چند قدمي مي بيند. در آن هنگام تنها خداوند در ياد انسان مي باشد و اگر لحظه اي غفلت و سهل انگاری نمايد با گلوله ي آتشین و يا صدای مهیب انفجار مين و تکه تکه شدن مواجه خواهد شد.

جنگ يكي از پيچيده ترين و ترسناك ترين دانشگاهها در كنار دانشگاههاي ديگر مي باشد كه در زمان نامشخص اين دانشگاهها آغاز به كار نموده و دانشجويان خود را انتخاب مي كند و در آخر با نمرات بالا و پايين بهترين ها را مشخص مي كند.

امام راحل نيز فرموده اند : «جنگ دانشگاه انسان ساز مي باشد و در آن جوانان يك كشور شكل مي گيرد.»

عقيده و مرام در هر كشوري در جهان نقش بسزايي در رشد و تكامل جوانان فعال دارد. هر كشور اگر برخلاف عقايد ملت قدم به پيش بگذارد جزء تباهي و پوچي چيزي بدست نخواهد آورد. هر چيز كه در مدت زمان طولاني مشخص نگردد بالاخره روزي فرا خواهد رسيد و آشكار خواهد شد كه چه مقدار در روي افكار و كردار جوانها كار شده است و يا چگونه در مسير اشتباه گام برداشته شده.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:33 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

شبيه سازي منطقه رزم با همكاري اسراي عراقي

گروه گشتي هر شب تا صبح فعاليت هاي چشمگيري داشتند و هر شب اقدام به گشودن معبر مين و عبور از آن براي اخذ تماس با دشمن بود . سه معبر مهم توسط تكاوران باز شده چاشني ها انفجار مين ها خنثي مي شد و استتار شده بود كه دشمن متوجه موضوع نشود تا در هنگام حمله نيروها از اين معبر به داخل سنگر هاي دشمن يورش ببرند.

ساخت مدل منطقه را براي حمله ي آينده در روي ارتفاع مناسب و زميني بزرگ آغاز كرديم وبا اطلاعات رزمي يگان هاي همجوار، گشتي ها، گروه متخصصين اطلاعات  ديدبانان خط مقدم كارهاي ساخت را به پايان مي رسانيديم كه ... .

در يكي از شبها حين اعزام گشتي شناسايي متوجه معابر وصولي دشمن به طرف نيروهاي خودي شديم كه شبانه براي سنگركني به جلو مي آمدند. به اتفاق گروه، تصميم بر آن شديم كه روز بعد از هنگام تاريكي تا روشن شدن هوا در بيابان كمين بزنيم و ضمن اطلاع از ترفند دشمن در صورت امكان نفراتي را از آنان جهت تخليه  اطلاعاتي اسير بگيريم و براي تسهيل در هدف حمله ي آتي از آنها بهره بجوييم.

روز بعد در تاريكي هوا بصورت آرايش نظامي با گماردن نگهبانان صحرايي در دور تا دور پهلو ها و عقب و جلو به طرف محل مورد نظر حركت كرديم.  بوي گند اجساد بجا مانده ي عراقي ها مشام همه را آزار مي داد كه بوسيله خمپاره ها تكه تكه در هر جا پخش شده بودند .

اصول رزم ايجاب مي نمايد جهت از بين نرفتن و غلبه بر دشمن ترفند هاي نظامي و تجهيزات مختلف را بكار ببريم. با توجه به كوهستاني بودن منطقه و سرماي شديد شبانه در آن هنگام از سال  از لباس هاي سبز جنگلي كه در شب قابل ديد و تشخيص نمي باشند استفاده مي كرديم تا محل و مأموریت ما براي دشمن كشف نگردد.

مقررات نظامي هر فرد نظامي را ناخواسته از بي احتياطي باز مي دارد و بعد از رهايي از مرگ پي به مفید بودن آموزش و سختی دوره هاي طی شده مي برد و انسان را از خودسری باز مي دارد. اين گونه اعمال زمينه ساز يک ارتش مقتدر، منسجم و مدافع مي باشد. بالأخره ساعت 3 بامداد، 11 نفر از نيروهاي عراقي بصورت پاورچين و خميده به سوي مواضع ما مي آمدند و بعد از طي مسافتي به محل نگهباني خود راهي شدند.هوا بسيار تاريك بود و يگان از ما به علت خاموش كردن بيسيم ها جهت كشف نشدن موقعيت ما تا آن موقع بي اطلاع بودند و هر لحظه مي خواستند وضعيت ما را بدانند و همانا در انتظار موفقيت ما بودند و در صورت نياز جهت پشتيباني آتش و اعزام نيرو لحظه شماري مي كردند.

 با استفاده از دوربين هاي مادون قرمز در تاريكي شب منطقه را مي پاييديم نا گفته نماند در كنار تپه آنتن رودخانه ي پر آبی بنام كنگاووش جاري مي شد و به خاك ايران سرازير مي گرديد و با صدا و غرش مهيب خود سكوت شب را مي شكست به علت اينكه امكان مين گذاري در آن نبود لاجرم هرشب براي غافلگير نشدن از سوي نيروهاي ايراني، عراقي ها چند نگهبان با سلاح ها و مسلسل هاي مختلف از نقطه ي حفاظت به آنجا اعزام مي کردند و در حقيقت تنها راه نفوذ به مواضع عراقي ها همان مكان بود.

بعد از لحظاتي كه همه آمادگي حركت داشتيم متوجه دو نفر عراقي شديم كه مشغول نگهباني در كنار رودخانه بودند. تكاوران با فنون رزمي و حركات تاكتيكي جهت دستگيري و يا كشتن عراقي ها آهسته آهسته به جلو حركت كردند لبه ي تيغه هاي كادر سنگري كه در تاريكي شب منظره خطرناكي را بازگو مي كردند آماده مي شدند تا گلوي يك متجاوز به خاكمان را با غرور صلابتي وصف ناپذير بدرند تا ترس را در بين دشمن زبان زد سازد و خواب و راحتي را از ديگران بربايد.

اين كاردهاي سنگري گلو ها و سرهاي بريده ي  زيادي را در جنگ هاي داخلي مانند كردستان، نوسود، پاوه، پنجوين، جزاير مجنون، تجربه كرده بودند و هر كدام خاطره هاي ناگفته داشتند.اين سلاح هاي سرد كه بيش از 50 سال انتظار، هم اکنون به وظيفه ي خود با اراده ي تكاوران عمل مي كردند. به راستي كه سلاح در جاي خود تنها حربه و يار حق و حقيقت است و بايستي آن را پاس داشت.

دو نفر از تكاوران به طرف  نگهبان رودخانه نزديك مي شد و4 نفر از ما هم به سوي سنگر استراق سمع عراقي ها بصورت سينه خيز كه هر خيز ما تقريباً دو سه دقيقه طول مي كشيد حركت كرديم  و بقيه هر كدام به هر سوي مختلف آرايش گرفته و مسئوليت تأمين و حراست همديگر را داشتند.

زمان ديگر به تندي مي گذشت گويا براي لحظه خطرناك بي تابي مي كرد.  تصميم گرفته شده بود ديگر نبايستي زمان را از دست مي داديم و در حين حال نيز عجله نبايد مي كرديم و قرار بود با هماهنگي ما به نگهبان تير استراق سمع تا حد ممكن نزديك شويم و در صورت نياز او را از پاي در آوريم و دو نفر ديگر مسئوليت دستگيري نگهبان رودخانه را به عهده داشتند.

 لحظه اي ناهماهنگی  و بي توجهي منجر به كشته شدن يكي از ما  مي شد و حتي اجساد ما نيز در ميان عراقي ها باقي مي ماند.

هوا به علت كوهستاني بودن سرد بود و نزديكي هاي صبح سرما تحمل ناپذير مي شد، زماني كوتاه به آسمان پر ستاره نگاه مي انداختيم و زماني حركت كوتاهي به جلو داشتيم. در عين حال از تحرك و حركات كوچك عراقي ها غافل نبوديم؛ سرماي شب و تاريكي مطلق سبب شده بود عراقي ها به كنجي پناه آورده و چرت بزنند و سرو گوش خود را محكم بپوشانند و صداهاي احتمال ما را كمتر متوجه شوند.  زمان              مي گذشت ولي حركت ما نا چيز بود بالأخره بعد از يک ساعت و نيم حركت بسيار كوتاه ما در چند قدمي سنگر عراقي مستقر شديم كه با صداي  شليك توپ يا يك خمپاره ي سرگردان در منطقه  لحظاتي عراقي بلند     مي شد و نگاه كوتاهي به اطراف مي انداخت مجدداً مي نشست و چرت مي زد. در آن هنگام كه به ما نگاه   مي كرد موي بدنمان سيخ مي شد و فكر مي كرديم صداي ما را شنيده و هرآن ما را به تير بار خواهد بست.  شليك گلوله هاي منور در آن ساعت شب قطع نمي شد، چون كار هرشب بود براي عراقي ها شب معمولي بود صداي نفسهايمان با نزديك شدن به سنگر دشمن بيشتر مي شد بطوريكه صداي قلب خود را مي شنيديم.

سلاحهاي خودكار و كوتاه خود را زير شكم مخفي كرده بوديم تا برق نزند و صدا هم نداشته باشد و نيز انگشتان ما ماشه ي مسلسل ها را مي ساييد كه اگر دشمن متوجه نزديك شدن ما شود قبل از كشته شدن بكشيم. به 5 متري دشمن رسيديم كه حتي با پرتاپ يك نارنجك سنگر وي با سلاح موجود به هوا برمي خواست .

لحظه ي موعود فرا رسيد، هم تيم ما و هم تيم رودخانه به محل مورد نظر رسيده بوديم؛ كم كم هوا مهتابي مي شد و بعد از ساعتي فجر طلوع مي كرد و كار مان دشوار مي شد هر چند گاهي صداي سگ هاي عراقي كه پارس مي كردند بگوش مي رسيد. شيار و آبروي بسيار كوچكي بود كه مي توانستم در حين تيراندازي احتمالي عراقي جان پناه بگيرم  وجود داشت بزور هيكل خود را درآن جاي دادم نصف بدنم بيرون بود و مقداري علف هاي كوتاه كوهي در منطقه روييده بود كه ما را از ديد دشمن بصورت نسبي نگه مي داشت.

درآن هنگام حساس يك گربه ي وحشي بطرف ما حمله ور شد و صداي بسيار بلند و وحشتناك از خود در آورد. نفس ها در سينه حبس شد و بدنمان به لرزه افتاد. آن موقع عراقي از خواب پريد و با نگاه هاي وحشت زده و دريده ي خود منطقه را پاييد. به علت تاريكي و استتار ما نتوانست ما را تشخيص دهد و گربه نيز فرار كرد.

خواست خدا بود كه ما تيراندازي نكرديم، اگر چنين مي شد ديگر همگي از بين رفته بوديم. عراقي اين بار مدت طولاني به منطقه حساس شد و سعي مي كرد خوب زمين را تشخيص دهد. او پشت تير بار، ما هم در چند قدمي وي بوديم. همگي حركات سايه وار او را نگاه مي كرديم ودر صورت نياز باران از گلوله به شليك و فرار مي كرديم. انسان در آن لحظات خطرناك به هيچ چيز فكر نمي كند و اصولاً نمي تواند فكر كند. به غير از خدا و عنايات الهي و آن موقع است متوجه مرگ در كنار گوش خود مي شود .

 سعي ما در غافلگيري دشمن بود تا معبر هاي گشوده كشف نشود و ديگر اينكه اگر تيراندازي مي شد جهنمي وحشتناك از دود و گلوله و خون بوجود مي آمد.در آن سو سربازان نگهبان عراقي بحالت دو زانو و اسلحه وسط دو زانو چرت مي زدند. دوستان به چند قدمي وي نيز رسيده بودند تا در يك لحظه او را دستگير و يا بكشند. يكي از همكاران از پشت به وي حمله كرده و كارد سنگري را در گلوي او فشار داده بود. عراقي نيز در اثر حركت سريع خواست كه داد زند اما تكاور شجاع با فشار مضاعف كارد به او فهماند كه كار از كار گذشته و بايستي خاموش بماند. او مثل بيد مي لرزيد و زبانش بند آمده بود. در اين لحظه در اثر خش خش ها نگهبان همجوار با صداي خفه صدا كرد جميل جميل با اين صدا ها نگهبان جلويي ما هم از خواب پريد و اسلحه ي خود را چسبيد و سراسيمه به طرف صدا نگاه كرد.

كنار رود خانه به علت دستگيري عراقي صدا ها زياد شد.  ناگهان از داخل رود خانه تيراندازي شد، بله عراقي ها متوجه حضور ما شدند. نگهبان جلوي ما هم دست به اسلحه برد تا تير اندازي كند، ما با رگبارهاي كوتاه و متوالي خود او را از پاي در آورديم  او فرياد مهيبي كشيد و جسد بي جان او مانند لاشه اي به گوشه سنگرش پرتاپ شد و چند عدد نارنجك صوتي و جنگي جهت ترساندن نگهبانان عراقي به داخل كانالهاي عراقي انداختيم انفجارات شديد و گرد و خاك فراوان باعث مي شد ما از فرصت استفاده كرده و عقب نشيني كنيم.تيراندازي از هر سو آغاز شد جهنمي بپا شد از هر سو بي هدف نگهبانان خواب آلود عراقي رگبار مي بستند صداي فرياد عراقي ها بگوش مي رسيد و هم قطاران خودرا به ياري مي طلبيدند. گرد و خاك و دود همه جا را فرا گرفت  ما هم سریعاً با تيراندازي و حرکت سراسيمه و نگران دور مي شديم گلوله هاي رسام و منور از کنار گوش و سر و پاي ما مي گذشتند اما اصابت نمي کردند شاید خواست الهي بود و عجل فرا نرسيده بود مسافت طولاني را مي بايست تا رسيدن به مواضع خودي طي مي كرديم بسيار دشوار بود و خطرناك يكي از سربازان ما از كتف راست تير خورد و در اثر تير اندازي خمپاره ها كه آغاز شده بود يكي از درجه داران زبده از گونه و پيشاني مجروح شدند گروه ما طي نقشه قبلي كه مي بايست در حين كشف گشتي و يا خطر از مسير سري حرکت مي كرد تا مسير گشتي لو نمي رفت و هم تلفات کمتر بود.  تيم ديگري ما اسير عراقي را بزور كشان كشان آورده بودند و در فاصله مناسب پشت تپه اي پناه گرفته بودند تا ما هم خود را به جمع آنها رساندیم آسمان منطقه غرق در آتش و دود بود بيّسيم را روشن كرديم سریعاً به يگان مادر كه در خط مقدم آماده بودند اطلاع داديم كه ما موفق بر مي گرديم شما پشت سرما يعني روي  عراقي ها زير آتش بگيريد در آن وقت آتشبار هاي خود سنگر ها و مواضع عراقي را در هم كوبيدند و ما هم به طرف نيروهايمان حركت كرديم و  به خاست خداي بزرگ همگي خسته و نفس زنان و زخمهاي بسيار زياد اما سطحي در اثر خار و خاشاك و زمين گير شدن و غلط خوردن هاي متوالي به اتفاق اسير دستگير شده خود را به خاكريز نيروهاي خودي رسانديم. ساعت 5/4 صبح بود كه با چند دستگاه خودروي نظامي به مقر تيپ راهي شديم و اسير را تحويل دژباني داده تا اطلاع ثانوي زنداني گردد.

آتش سلاحهاي مختلف جنگي لحظه اي خاموش نمي شد و از آنجائيكه عراقي ها فهميده بودند نفري از آنان اسير شده و تخليه اطلاعاتي خواهد شد و اين مي توانست مواضع و موقعيت عراقي ها را در اين منطقه با خطر جدي و نابودي مواجه سازد خشمگين در اثر اين حقارت مواضع ما زير توپ و تانك قرار داده بود. بي شك شب خوبي براي آنان نبود چرا كه براي  مدتها خواب را چشمان آنها مي ربود و ترس و وحشت را به ارمغان مي آورد. همگي بعد از عوض نمودن ملبوس خود و مداواي زخمهاي بدن براي استراحت كوتاه به سنگرهايمان رفتيم .

بعد از صرف صبحانه مختصر و ادامه كار و مأموریت محوله از سنگر خارج شديم و به اتاق عمليات رفته دستور داده شد اسير را جهت تخليه اطلاعات به آنجا بیاورند. در اين جمع فرماندهان و مسئولین اطلاعاتي و عملياتي رده هاي بالا نيز حضور داشتند و اين پیشرفت را همگي تبريك مي گفتند و اعتقاد داشتند عملکرد ما بسيار عالی بوده و ثمرات خوبي بدنبال خواهد داشت. روحیه کارکنان بالا رفته بود و احساس غرور              مي کردند  با آن شرایط بسيار سخت كه امکان نزديك شدن غير قابل تصور بود ما در سنگر خودشان او را دستگير و چند نفر را به هلاکت برسانیم.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:34 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

تخليه اطلاعاتي از اسير عراقي

با استفاده از مترجم عرب زبان به عراقي فهمانديم قصد آزار او را نداریم و او نيز بايستي همکاری لازم را داشته باشد تا ما به زور متوسّل نشویم در مرحله اول مشخصات فردي وي سوال شد جواب داد يوسف جاسم روضان نام دارد وي مهندس عمران و مدت 13 سال است به عنوان سرباز وظيفه خدمت مي كند و به علت کمبود نفر در عراق 11 سال است از خدمت رها نشدند و متاهل دارای 3 فرزند اهل ديوانيه روستاي زلازله مي باشد و فعلاً در يگان كماندوئي خدمت مي كند از لحاظ تجهيزات نظامي در وضعيت خوبي قرار دارند و همگي تجربه جنگي خوبي دارند رفتار فرماندهان بسيار تند و وحشيانه مي باشد بيش از يك ماه است كه انتظار حمله ايران را دارند و تا آن زمان از معبر هاي گشوده شده ما خبري نداشتند و مدت زيادي است كه دوستان او به مرخّصی نرفتند و روحیه بسيار پائيني دارند اين وضعيت براي آنها تکراری و موجب خرد شدن اعصاب شان شده و بي انضباطی بيشتر شده است.

فرمانده خود را فردي قصیده قلب و خشن معرفی كرد و خبر از يگان هاي آماده احتياط در عقب خودشان و خاكريزهاي دوم و سوم جهت عقب روي لاك پشتي خبر داد وي محل دقیق توپ ها و استقرار تانک و خودروهای زره پوش را فاش ساخت و عملاً محل سنگرهای تيربار، استراق سمع، فرماندهی، مهمات، استراحت، موضع خمپاره و مسير هاي ميدان مين و معبرهاي موجود و كوچكترين مسائل كه مي توانست عمليات  ما را تسهیل سازد بيان كرد، مانند: ساعات تعویض نگهباني، تعداد افراد در آن نقطه، نوع سلاحهاي موجود، فاصله تا يگان بعدی، سیستم ارتباطی و رمزهاي قراردادی، ساعات تقسیم غذا و هرچه كه نیازمندی داشتيم در مدت 2 روز متوالي کسب گرديم و گفته هاي او را به استناد به ديدباني ها و اخبار و تجارب و گشتي هاي روي ماكت پياده كرديم بطوريكه براي هر شخص غير نظامي تشخيص اهداف با شبيه سازي حقيقي بخوبي آسان و قابل درك و فهم بود.

گفته هاي اسير بسيار جامع و مفيد بود و باعث پيروزي نيروهاي ما مي شد و در اثر رفتار انسان دوستانه و اعتماد به اينكه او را برادر ديني خود مي دانيم و حتي در طول دو سه روز كه ايشان پيش ما بودند در سنگر من مي خوابيد و ارتباط عاطفي با وي داشتم. علارغم اينكه محيط نظامي اين موارد را مردود مي داند و اعتماد به دشمن را نهي مي كند ولي من مانند يك همكار با او كار كردم و او نيز كوتاهي نكرد و هنگام بدرقه ي وي به پشت جبهه با چشمان اشك آلود يك دست نوشته اي به من داد. او ضمن تشكر از مهمان نوازي و اينكه به او اعتماد كامل داشتم خواهش كرده بود سلامتي او را به هر نحو ممكن به خانواده وي كه آدرس را نوشته بود اطلاع كنم. با او خداحافظي كردم و ديگر او را نديدم. شايد سرنوشت مي رفت ما را هم در كشور آنها غريب و بي كس سازد.

عمليات ما مي بايست تا چند روز ديگر به تعويق مي افتاد چون عراقي ها خوب مي دانستند سرباز اسير شده ي آنها تخليه شده، امکان حمله پيش بيني مي شد و نيز اينكه تغيراتي را در سيستم دفاعي خود انجام مي داد و اين امري عادي بود و اصول رزم هم آن را تأييد مي نمود. پس ما منتظر فرصت بوديم، طرحهای عملياتي نوشته شد. دستورالعمل عمليات ارسال شد؛ منطقه براي يگان هاي تکاور و فرماندهان بخوبي تفهيم گرديد و در فرصت باقي مانند آموزش هاي پيشرفته ي تكاوري ورزشهاي رزمي ادامه پيدا كرد و آماده دستور عبور از خط و حمله به ارتفاع عظيم و خطرناك تپه ي آنتن بوديم.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:34 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

حمله هوائي و سقوط جنگنده و اسير كردن خلبان عراقي

در يكي از اين روزها ساعت 10 صبح بود كه روي ارتفاعي رفته بودم و از سنگر ديدباني خط عراقي را نظاره مي كردم كه چند فروند هواپيماي جنگي عراق در آسمان منطقه ديده شدند . 4 فروند ميراژ و 2 فروند ميگ 21 بود اقدام به بمباران مواضع ما نمود آتش و دود همه جا فرا گرفت من كه بالاي ارتفاع بودم مانند فيلم هاي سينمائي به عينه مي ديدم كه سنگر هاي ما در اثر بمباران به هوا بر مي خاست . خودروئي منفجر مي شد صحنه بسيار عجيب و غافلگيرانه بود نيروهاي ما هركدام در سوئي جان پناه مي گرفتند. و با سلاحهاي موجود به آسمان تيراندازي مي كردند جنگنده هاي عراقي نيز دست بردار نبودند يكي از آنها با دود سيه دايره اي در آسمان مي كشيد باقي هواپيما ها بمب ها را از ارتفاع بلند به داخل دايره و در نتيجه به روي مواضع ما مي ريخت در زير سنگ بزرگي پناه گرفته بودم مي ديدم دست و پا ها چگونه به هر طرف پرتاپ مي شدند و سربازان مارا به خاك و خون مي كشيدند .

توپ هاي ضد هوائي به هر سوي آسمان تيراندازي مي كردند. يكي از رزمندگان با استفاده از موشك دوش پرتاپ سهند 3 به سوي آسمان شليك كرد موشك دنبال اگزوز هواپيما رفت و داخل آن گرديد خلبان كه متوجه موضوع شد سعي كرد هواپيما را به خاك عراق بكشاند و اوج كشيد اما انفجار اجازه كار نداد هواپيما آتش گرفت و خلبان با چتر از كابين بيرون پريد  و هواپيماي وي در پشت نيروهاي ما داخل خاك ايران سقوط كرد و آتش و دود سياه از آن ساطع شد. بقيه جنگنده ها با استفاده از آتش اگزوز خود از صحنه فرار            مي كردند.

خلبان با چتر در آسمان ديده مي شد تعدادي از رزمندگان جهت دستگيري خلبان در منطقه پخش  شدند من نيز با استفاده از اسب كه در منطقه براي كشيدن مهمات به كوه هاي مرتفع در اختيار داشتيم به سوي دره تپه هاي اطراف حركت كردم.

تقريباً بعداز 2 ساعت جستجو در منطقه كه شامل دره ها و شيار ها و تپه ها بود بالاخره محل سقوط ميراژ 2000 عراقي پيدا شد از هر طرف رزمندگان خودرا به آن نقطه مي رساندند تا شخصاً انهدام جنگنده عراقي را ببينند و روحيه اي هم بگيرند .

خود را به نقطه ي سقوط رساندم، هواپيما تكه تكه شده بود . و به هر گوشه پخش گرديده بود نا گفته نماند تعداد 2 بمب شيميايي هم در محل سقوط پيدا شد كه متعلق به جنگنده بوده و به خواست خدا خلبان فرصت پرتاپ نداشته و جالب اينكه در حين سانحه نيز منفجر نشده بود منطقه را فوري ترك كرديم با هماهنگي  يگان موشكي زمين به هواي نيروي هوائي ارتش كه در فاصله دو سه كيلومتري سايت موشكي داشتند بمب ها را به عقب تخليه شد.و بقيه لاشه ها هم جمع آوري مي شد . اما از خلبان خبري نبود از هم ديگر مي پرسيديم پس کجاست ؟ آیا در حين پرتاپ از چتر توسط گلوله هاي رزمندگان در هوا کشته شده يا اينكه متواري شده ؟

با توجه به موقعيت منطقه او نمي توانست از مرز خارج شود چون مانند ديوار آهنين سد شده بود. با شناختي كه از منطقه داشتم حدس زدم به وسيله ي چتر در محل دورتر فرود آمده است و حتماً پنهان شده و مسلح هم مي باشد چون اسلحه و نقشه را در محل پيدا نكرده بوديم. بوسيله بي سيم ها از هر سو پيام مي رسيد دستگيري خلبان بسيار مهم است به هر نحو ممكن او را دستگير و جهت تخليه اطلاعاتي به قرارگاه عملياتي اعزام كنيد ...

 

بعد از 4 ساعت كاوش مناطق عقب توسط 2 گروهان تكاور بالأخره با يک گروه كه راهي شده بودم  در سياه چادر هاي عشایر كرد زبان  گیلانغرب كه فاصله زيادي هم با خط نداشتند در داخل چاله ي پيدا شد عشاير آن محل او را لباس كردي پوشانده مخفي كرده بودند.و اسلحه و وسايل او را پنهان كرده بودند. او از ترس مانند بيد مي لرزيد سريعاً قبل از هر اقدامي تمامي خانواده عشاير را دستگير و اعلام داشتم در صورت عدم همكاري و تحويل ندادن مدارك و وسايل خلبان آنها را به جرم خيانت به كشور در زمان جنگ زنداني خواهيم كرد .كمي با تهديد و زور  اسلحه ي كمري  نقشه و مدارك خلبان از قبيل كارت شناسائي، مقداري پول، عكس و ... را از آنها گرفتم  من با چهار نفر از سربازان تکاور خلبان را ابتدا به مقرّ خودمان بوسيله يک دستگاه خودرو تویوتا تخليه كرديم و بدون فوت وقت خبر دستگيري خلبان به رده هاي مختلف گزارش شد . بازجوئي جنگي را آغاز كردم بوسيله مترجم عرب زبان نام و نشان و واحد و شماره پرسنلي و محل سكونت وي را جويا شدم – او سروان خلبان جميل .صديق . محمد زهير اهل دهوك عراق داراي 2 پسر و 1 دختر و مأموريت آنها انهدام سكّوهاي پرتاپ موشک زمين به هواي هاگ   نيروي هوائي ارتش در منطقه پشت نفت شهر  بوده كه بعلت اصابت يك موشك دوش پرتاپ سهند 3 نيروهاي ما به اگزوز جنگنده در نزديكي همان سايت موشكي سقوط كرده است.

اطلاعات اوليه بوسيله بي سيم گزارش شد نيم ساعت نشده بود كه رادیو ايران اعلام كرد يک فروند جنگنده ميراژ عراق در اثر پدافند رزمندگان در منطقه عمومی گیلانغرب سقوط کرده و خلبان وي نيز دستگير شد. موج خوشحالی همه جا را فرا گرفت . من مقداري هم از روحيه عراقي ها ، وضعيت شهرها، موشک باران ها و مسائل ديگر پرسيدم و او را سريعاً به پشت جبهه براي تخليه اطلاعاتي دقيق و كامل اعزام كرديم چون كسب اطلاعات كامل در رده ي ما نبود.  و اين موضوع حال و هواي رزمندگان را عوض كرده بود. ما هم تلفات زيادي در اثر حمله هوائي داشتيم تعدادي از بهترين فرزندان اين مرز و بوم به شهادت رسيده و تعدادي هم براي هميشه عضوي از بدن شان را هديه كرده بودند؛ غم دوري و فراق ياران با دستگيري خلبان عراقي كه طبق اظهارات فرماندهي لشكر عواقب خوب براي نيروهاي ما داشته عجین شده بود.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:35 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

سرباز شهيد گمـــنام

بعداز آن روز خاطره انگيز فرداي آن روز من با دو نفر ديگر با يك دستگاه جيپ براي ديدباني به خط مقدم راهي شديم هنوز يك كيلومتر دور نشده بود يم  كه جنازه يك سرباز رزمنده در70 يا 80 متري  كنار جاده ديده شد او در اثر بمباران شهيد شده بود

سربازي بلند قامت در آفتاب نه چندان  سوزان به پهلو، نيم برهنه بر خاك افتاده بود و پاي چپش آنچنانكه گوئي لحظه مرگ يكبار ديگر كوشيده بود برخيزد برزانو خم بود . قمقمه آب او آن سو تر بر خاك افتاده بود و تنها تيغه سرنيزه او در آفتاب برق مي زد . از كنار لب پائيني اش بر گونه راست ، آنجا كه رنگي بسان شكوفه با دام داشت و چندين رشته ارغواني شرابه خون فرو مي ريخت ، لب بالايش دريده شده بود اما هنوز مي شد زمزمه آن لب ها را كه در گذشته لحني پر شور و افسونگر داشتند ، شنيد.

جسد در كار تجزيه و زوال بود . او سرباز گردان زرهي بود زيرا كلاه قر مز او بيانگر يگان او بود جز اين نشانه اي از نام و نشان وي نبود پيكر سپيد و مرمرينش در نور آفتاب ، بسان زنبق سپيدي بر رمل خاك صحراي بي كران وا مي رفت .

اما او پيراهني در بر نداشت  . در ميان سربازاني كه در جبهه شهيد شدند در كار اين يكي حيران ماندم چرا پيراهن نداشت . غرش توپ ها و موشك هاي زمين به زمين به گوش مي رسيد.بالاي سر فاتحه اي خوانديم و او را به قرار گاه تخليه كرديم تا واحد ها  هويّت او را شناسائي كنند و دعا كرديم شناخته شود تا بي نام و گمنام به پشت جبهه فرستاده نشود. هر روز ما شاهد شهادت ياران بوديم نمي دانم چرا اين يكي غريب وار و بي كس و بي نام مرا تحت تأثير قرار داده و براي او از ته دل گريه كردم و دلم براي او و خانواده اش سوخت .خاطره ديگر چند روز بعد افتاد كه به ياد ماندني بود.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:36 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

خاطره باز گرداندن پيكر شهيد

بعد از سه روز فرماندهي لشگر  تصميم بر آن گرفت كه عمليات چريكي كوچك جهت گمراه نمودن محل حمله ي اصلي را در سمت چپ لشگر ( منطقه قصر شيرين ) آغاز كنيم.

شصت نفر از نيروهاي زبده كه در عمليّات هاي مختلف و شكستن خط هاي مقدّم دشمن شركت داشتند، داوطلبانه آماده شدند. ساعت دوازده ظهر بود كه تلفنی اطلاع دادند برادر و پدر شهيد ستوان كرمي به منطقه وارد شدند و مي خواهند خودشان جنازه ستوان كرمي را به عقب تخليه نمايند؛ ناگفته نماند ستوان كرمي كه فرمانده  دسته ي دوم گروهان يكم تكاور بود درست در تاريخ 27/3/66 كه من هم شرکت داشتم ساعت2:30 بامداد حين درگيري بسيار سخت كه به كمين عراقي ها افتاده بوديم؛ ايشان در ميدان مين عراقي ها گير كرد و روي مين ضد نفر رفت و در اثر آن پيكر بي جان او در داخل مين ها بجا ماند و ما نتوانستیم جسد او را به عقب بكشيم.

در آن شب تعدادي شهيد و مجروح داديم، او افسري شجاع، بلند قد و قامت مردانه و خشن بودن او عراقي ها را بسيار ترسانيده بود. او لر و اهل ایلام بود و مدت 3 ماه بود كه ازدواج كرده بود. او در پشت آن هيكل تنومند و خشن قلبی مهربان و رئوف داشت بعد از شهادت او همه ي همرزمان ناراحت بودند و همواره از اينكه غريبانه جسد او در جلو چشمان ما در ميدان مين جا ماند احساس حقارت و خجالت مي كرديم. خانواده ي او تلاش زيادي داشتند تا جنازه ي وي را برگردانيم. چون جنازه ي شهيد وارسته در بين عراقي ها مانده بود هيچ امکانی نداشت اما در آن روزها اتفاقات جالبی مي افتاد كه هيچ كس نمي توانست آنگونه طرّاحی و پيش بيني نمايد. ما به چشم خود لطف و رحمت الهي را ديديم كه قرآن كريم در اين مورد فرموده است: « نا اميد نشويد و از ياد و رحمت الهي غافل نباشيد.»

عملياتي كه ما داشتيم درست در همان نقطه بود كه شهيد كرمي بجا مانده بود. پدر شهيد مردي در حدود 60 ساله ولي سالم و قوي بنيه و شجاع و از عشاير ايلامي بود. ايشان از امام جمعه و نماينده رهبري مجوز گرفته بود تا خود را به منطقه برساند و تعهد داده بود كه جنازه ي پسرش را به پشت خط بياورد و اگر هم كشته شود خانواده وي رضايت داشتند.

پدرش اول فكر مي كرد كه ما در حق پسرش كوتاهي مي كنيم. بعد از اينكه وضعيت و موقعيت فعلي براي او باز گو شد كمي آرام گرفت. آنها داخل سنگر فرمانده تيپ ميهمان بودند. بعد از اينكه به آنها گفته شد امشب عمليات محدودي در همان نقطه ي شهادت پسرش داريم اعلام داشت كه ايشان هم با ما خواهد آمد و نامه اي از مقامات دارد. صحبت و نصيحت ها نتيجه نداد. او تصميم خود را گرفته بود لاجرم با هماهنگي مسئولين مربوطه مقرر شد تنها پدر وي همراه گروه هاي تك كننده حضور داشته باشد.

با توجه به مسئوليت من و بنا به دستور  ايشان در كنارم بود اوهم تفنگي را براي خود گرفت تا هنگام نياز از خود دفاع كند. همه ما احساس حقارت و شرمندگي داشتيم و سعي داشتيم براي پيدا كردن شهيد كوتاهي نكنيم و پدرش دست خالي بر نگردد.

ساعت 11:30 بوسيله ي خودروها به منطقه قصر شيرين راهي شديم. تقريباً ساعت 12:40 با هماهنگي يگان خط نگهدار از خاكريزهاي خودي بسوي مواضع دشمن سرازير شديم. علارغم آمادگي كامل دشمن در رابطه با مسائل چند روز پيش ما حتماً مي بايست اقداماتي انجام مي داديم و تازه اينكه مسئله شهيد كرمي نيز اضافه شد  پدر شهيد كرمي استقامت خوبي داشت و به مسائل نظامي گري واقف بود پس او مي توانست در حين درگيري گلیم خودرا از آب بيرون بکشد. هم رزمان به چند گروه مختلف مانند كمين، بكاو بكش، دستبرد، تخريب تقسيم شديدم.

تقريباً اكثر افراد در سال گذشته در زمين ها عمليات داشتند و آشنائي خوبي داشتند ساعت 35/2 نصف شب از داخل ميادين عبور كرديم هنوز مأموریت ما براي دشمن کشف نشده بود ولي گاه گاه گلوله هاي خمپاره و گلوله هاي منور به صورت پراكنده در هر سو اصابت و انفجار مهيبي رخ مي داد چون همه شب اتفاق مي افتاد شك برانگيز نبود كوچكترين صداها براي ما خطر ساز بود و هر آن مي توانست وجود عراقي ها و شليك مسلسل هاي آنها بر روي ما اتفاق بيافتد و سرنوشت ما هم مانند شهيد كرمي، باشد.

چون من در حين شهادت ستوان كرمي در چند متري وي بودم دقيقاً، آن نقطه را مي شناختم به پدر شهيد و ديگر هم رزمان محل مورد نظر را در نور مهتاب نشان دادم و دوربين مادون قرمز را به پدر شهيد دادم تا نگاه كند چشمان رنجور و شجاع پدر شهيد پر از اشك شده بود و شايد احساس قلبي او خبر از نزديكي جسم بي جان و پوسيده جگر گوشه اش داشت در آن موقعيت خطرناك يك حالت غريبي به همه دست داده بود به پدر شهيد تأكيد كردم ديگر مجاز نيست جلو بيايد چون مي توانست در اثر احساسات پدري مأموريت ما كشف و همگي از بين برويم او را به يك سرباز سپردم و گفتيم شما هواي مارا داشته باشيد.

از شانس ما يا پدر شهيد گروه ما به داخل ميدان رفتيم ولي از كمين دشمن خبري نبود در داخل ميدان مين شيار بسيار كوچكي بود با دوربين كاوش كرديم ديديم چند شئ مشكوك به چشم مي خورد خود را نزديك كرديم ديديم جسد شهيد كرمي بود البته در بين خار و خاشاك و آفتاب گوشت بدنش ريخته بود و حتي بيشتر استخوان هاي بدنش پوسيده بود.

تنها چيزي كه او را مي شناساند لباس باد گير آبي رنگي بود كه شب شهادت فرماندهان به تن داشتند در چند متري آن طرف چند جسد گمنام از حمله هاي قبل ديده مي شدند خيلي خوشحال شدم زيرا كه در پيش پدر شهيد روسفيد مي شديم استخوانها و پلاك و تجهيزات پوسيده شهيد كرمي را داخل كوله پشتي جمع كرديم ( در اثر زمان پوسيده و استخوانهايش خردخرد شده بود ) آن هيكل بلند قامت و رشيد اکنون در داخل كوله پشتي جمع شده بود بوسيله يک سرباز جسد وي و چند شهيد گمنام به عقب كشيده شد.

يگان تك ور بعد از عبور ميدان مين دشمن به داخل كانال هاي عراقي سرازير شد در يك لحظه شليك آتشبار ها از زمين و هوا شروع شد در گيري سختي بوجود آمد تكاوران ديگر به داخل كانالها وارد شده بودند و ادامه درگيري براي عراقي ها بسيار سخت و براي نيروهاي ما كم تلفات مي شد به داخل سنگرها نارنجك پرتاپ مي شد صداي هياهو و داد و فرياد عرب ها به آسمان برخاسته بود آنها سراسيمه با زير شلواري و زير پوش در داخل سنگر ها دفاع مي كردند.

از سمتي وارد كانال عراقي ها شدم در مدت کوتاهی جنازه ي عراقي ها در داخل كانال انباشته شده بود و من روي جنازه ها راه مي رفتم چهره هاي وحشتناك و خون آلود و دستهاي تكه تكه شده و پاهاي قطع شده و گلوهاي بريده شده ي عراقي ها نشان از برتري نيروهاي ما داشت.

داخل كانال كه به طرف سنگرهاي استراحت عراقي ها تيراندازي مي كرديم ساعت نزديكي هاي 4 صبح بود و هوا كم كم روشن مي شد و نيروهاي احتياط و صداي كاميون هاي حامل نيروهاي كمكي عراق بگوش مي رسيد كه نزديك مي شدند.

نيروهاي زبون عراقي از ترس در تاريكي فرياد مي زدند الدّخيل الدّخيل 000  ديگر دير شده بود ما قصد اسير گرفتن نداشيتم مأموريت ما انهدام مواضع و دشمن و گوشمالي و معطوف كردن توجه فرماندهان به منطقه بود كه بتوانيم از منطقه نفت شهر حمله را آغاز كنيم.

نيروهاي كمكي عراق خيلي نزديك شده بودند با بي سيم اطلاع داديم پشت خط عراقي ها زير آتش بگيرند تا ما ار خودرا بهتر انجام دهيم سنگرهاي عراقي يكي يكي از بين مي رفت و عراقي ها از هر سو به طرف عراق فرار مي مردند و بعضي نيز از ترس كه نتوانسته بودند فرار كنند، خود را داخل اجساد انداخته بودند.

داخل كانال عراقي ها بودم كه يكي از سربازان خودي داد زد مواظب باش برگشتم ديدم يك عراقي قوي الجثه كه داخل جنازه ها خودرا به مردگي زده بود برمي خاست كه از پشت سر با سر نيزه به من حمله كند با اسلحه ي كلاشينكوفي كه در دست داشتم يك رگبار 10 يا 12 تيري به سرو صورت او رگبار بستم هيكل او مانند پر كاهي به كانال چپانيده شد. به عنوان يادگاري مدارك او را از جیب وي برداشتم و فانسقه و كلت كمري وي را هم غنيمت گرفتم  وضعيت بسيار خطرناك بوجود آمده بود از هر سو تير اندازي و پرتاپ نارنجك و آر پي جي ادامه داشت از ته كانال يك عراقي كه به طرز وحشتناكي مجروح شده بود و احتمالاً نيز موجي شده بود فرياد كشان در حالي كه يك قبضه آر پي جي داشت به طرف من حمله ور شد و قبل از اينكه بتواند از سلاح خود استفاده كند يك رگبار بي هدف به داخل كانال بستم كه در اثر كمانه كردن تير كاسه ي زانوي پايش پريد و چند تير هم به كلّه اش كه كلاه آهني به سر نداشت اصابت كرد و كشته شد. ديگر  احتمال اينكه نفرات خودي همديگر را هدف بگيرند بسيار بود دستور بر اين شد مجروحين و شهداي ما به عقب تخليه شود و تا دور شدن آنها ما درگيري را ادامه دهيم سريعاً برابر دستور اقدام شد تلفات عراقي ها بسيار زياد بود چون همگي غافلگير شده بودند و صحنه هاي وحشتناك بوجود آمده بود.

بعد از دور شدن مجروحين و شهداي ما كانال ها تخليه كرديم و از آن سو هم نيروهاي كمكي عراق وارد كانال ها شده و پيش روي مي مردند ماندن ما يعني مرگ حتمي با استفاده از آتش و حركت هاي متوالي عقب نشيني كرديم.

بوسيله بي سيم اطلاع داديم حالا مواضع خط مقدم عراقي ها با توپخانه بكوبند و ادامه دهند تا ما دور شويم آتش توپخانه و خمپاره هاي ايران شروع شد و باقي مانده عراقي ها و نيروهاي كمكي در داخل كانالها تكه تكه مي شدند توپخانه عراق نيز حد واسط خط عراق و ايران يعني ماها را هدف قرار داده بود و در اين بين چند نفر هم شهيد شده بود ولي ديگر جسدي باقي نگذاشته بوديم خودرا به مواضع نيروهايمان رسانديم و به وسيله خودروها سريعاً منطقه را ترك كرديم و مأموريت دفاع را به نيروهاي خط نگهدار محول كرديم بسيار خسته شده بوديم و همگي نشاني از زخم و خون.

هوا ديگر روشن شده بود از هم ديگر سراغ ياران و دوستان را مي گرفتيم يكي مي گفت شهيد شد ديگري مجروح و بعضي هم از شجاعت دوستان و بزدلي عراقي ها همگي احساس غرور و افتخار مي كرديم كه توانستيم دشمن را تنبيه كنيم تا مدتها فراموش نكند.

بي اختيار ياد پدر شهيد كرمي افتادم تا رسيديم به يگان اوليه سراغ او را گرفتم گفتند در تخليه شهداء است و جنازه فرزند خودش را از محل كشف تا آنجا در بغل خود حمل كرده و گفته كه با خداي خود عهد بسته پسرش را خودش پيدا كند خودش حمل كند و خودش به خاك بسپارد . به بلاي سر شهيد رفتم كل وزن او بيش از 10 كيلو نبود براي بهتر شناختن جسد پلاك او را از جيب درآوردم تا براي پدر و برادرش مشخص شود اما پدرش گفت او فرزند اوست و مي تواند از استخوان هاي پوسيده نيز تشخيص دهد . او گريه مي كرد و ما هم بيشتر به اين شهيد گريه مي كرديم چون اتفاق جالبي رخ داده بود او يكسال قبل ساعت 30/2 در كنار من شهيد شد و درست يكسال بعد نه كم و نه زياد در همان ساعت شهادت اش، جسد وي توسط من  كشف شد نمي دانم چه حكمتي بود جسد غريب و مردانه اش يك سال تمام زير برف و باران بماند و عراقي ها هم با جسد او كاري نداشته باشند تا ما او را پيدا كنيم من شخصاً از ار خود راضي بودم.

پدر شهيد بسيار خوشحال بود كه جگر گوشه اش را پيدا كرده و به مادر چشم انتظارش خواهد رساند پدرش مي گفت شخصاً رشادت تكاوران را به چشم ديده و شجاعت هاي سربازان را فراموش نخواهد كرد او قبلاً فكر مي كرد نيروهاي ما در اثر ترس نمي توانند جنازه پسرش را تخليه كنند اما امروز درك كرده بود نيروهاي ما برابرقوانين و مقرّرات و با نقشه هاي نظامي كار مي كنند و احساسات بي مورد معني و مفهوم ندارد.

آري پيدا شدن شهيد كرمي و مراجعه پدر و برادر او و تقارن عمليات در آن تاريخ و سالگرد بسيار تعجب انگيز بود. فرماندهان رده بلا خصوصاً تيمسار شخصاً در منطقه حضور پيدا كرد و از تلاش رزمندگان تشكر و قدرداني بعمل آورد و در اين راستا به همه ي افراد شركت كننده در عمليات رزمي يك سكه ي بهار آزادي از طرف مقام رهبري هديه داد.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:37 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

ايــران و پذيرش قطعنامه ي قرارداد 598 ژنو

نيروهاي تکاور آماده مي شدند تك اصلي را برعليه مواضع محكم آهنين عراقي شروع كنند اما وضعيت موجود حكايت از مسئله اي ديگر داشت. دستور رده بالا ديگر به عمليات طرح ريزي شده رغبت نشان نمي دادند و تلاش داشتند كه مهمات كاليبر بزرگ و حساس را به عقب جبهه تخليه بنمايند ما  مات و مبهوت مانده بوديم يعني چه ؟ منظور رده بالا چيست ؟ مگر ما با زحمات بسيار زمينه ي تك را آماده نكرده بوديم ؟

بعداز چند روز زمزمه صلح بگوش رسيد و ما كم كم به جواب خود مي رسيديم ايران و عراق در پشت پرده زمينه ي قرارداد صلح را هموار كرده بودند.

 امام خميني فرموده بود كه : پذيرش قطعنامه فقط براي مصلحت بود ...  و بدانيد كه پيروزي از آن شماست.

مدت زيادي نگذشته بود كه قرار داد 598 سازمان ملل در تاريخ 26/4/ 67   برابر با 17 ژوئيه سال 1988 در سازمان ملل  توسط ايران و عراق  امضاء شد و رسماً از راديو هاي جهان پخش گرديد و امام راحل نيز پيام تاريخي خود را بيان نمودند و ما دانستيم كه جنگ به مرحله پاياني خود رسيده است .

علارغم پايان يافتن جنگ همه ي رزمندگان ناراحت و خشمگين بودند كه چرا جنگ كه به نفع ايران رقم مي خورد و دشمن نفس هاي آخرين خود را سپري مي كرد براي ما دردناك بود و احساس حقارت مي كردند. وضعيت بسيار آشفته بود نمي دانستيم خوشحال باشيم يا ناراحت. با مراجعه فرماندهان رده بالاتر به يگان ها كم كم مسائل پشت پرده باز گو شد و اعلام داشتند مصلحت نظام و كشور مي طلبد كه آتش بس را قبول كنيم. اما علارغم صحبت ها و سخنراني ها كه از راديو و تلويزيون پخش مي شد براي رزمندگان قابل هضم نبود كه دشمن را تا دروازه هاي بغداد تعقيب نكرده جنگ تمام شود روح برتري و پائين آمدن كفه ي ترازوي جنگ به سود ايران و جان سالم به در بردن عراقي ها از باتلاق جنگ هشت سال پيش با هدف حمله به خاك و ميهن و جسارت به نواميس و انقلاب اسلامي آغاز كرده بودند و آنهمه تلاش و رشادت ها و دفاع وجب به وجب جوانان و خاك و خون كشيدن بهترين جوانان ایران بسيار دردناك بود.

اما ديگر صلاح مملكت را سران كشور انديشده بودند و حتماً مسائلي بود كه ما بعلت عدم دسترسي به آنها در جريان امور نبوديم و آتش بس به سود ايران نيز بود ما با اين تصورات به خود تلقين كرديم امام راحل آن پير جماران غير ممكن است عملي بر خلاف مصالح كشور انجام دهد بي شك ايشان با درايت و تدبير خويش تصميم گرفته است و ما هم مريد و فرمانبردار ايشان هستيم .

با اين توصيف جلسه اي با حضور فرماندهان يگان ها در سنگر عمليات انجام داديم كه اين وضعيت نبايد هوشياري رزمندگان را تحت شعاع قرار دهد برابر ضوابط ما ماموريت محوله خود را انجام خواهيم داد و اجازه به هم خوردن وضعيت فيزيكي منطقه را به هيچ كس نمي دهيم.

آمادگي كامل خودرا جهت غافلگير نشدن و احتمالات عواقب بعدي نيز بررسي كرديم. شب هنگام تمام آسمان جبهه غرق در نور گلوله هاي منور سلاحهاي كوچك و خمپاره و توپخانه روشن بود عراقي ها خيلي شادي مي كردند، چون آنها از باتلاق جنگ رهائي پيدا مي كردند و ديگر كارد هاي زهرآگين تكاوران گلوهاي خشكيده ي آنها را نخواهد بريد و نجات پيدا مي كردند؛ زيرا آنها در حدود 12 سال خدمت مي كردند و هيچ سربازي تا آن زمان ترخيص نشده بود و خانواده ي در عراق پيدا نمي شد كه دو يا سه نفرشان كشته نشود.

ما به نيروهاي خط نگهدار ضمن دادن هوشياري و توجيه عواقب بعدي اعلام كرديم هيچكس نبايد تيراندازي كند، زيرا موجب كشف محل استقرار نيروها و ادوات جنگي ما براي دشمن مي شد. ابتدا بعضي مي خنديدند كه بابا جنگ ديگر تمام شده شما كجائيد ما نيز مصلحت را برابر تجارب گذشته در آن مي ديديم . آتش بست ايران و عراق  رسماً  تحقق پيدا كرد. دستور بود كه كسي حق تير اندازي حتي يك گلوله كوچك را نداشت و هر كس تخلف نمايد دادگاه صحرائي مي شد تا براي دشمن بهانه پيش نيايد.

در ساير يگانهاي همجوار عراقي ها با تقديم سيگارها و شيريني و چاي خشك به خطوط پدافندي نيروهاي ايراني رفت و آمد مي كردند و نيز بعضي از ايراني ها به سنگرهاي عراقي ها مي رفتند و خاتمه جنگ را تبريك مي گفتند.

اين عمل بسيار خطرناك بود زيرا تا ديروز اين عراقي ها با تك تيراندازهاي خود پيشاني جوانان مارا به گلوله مي بستند و فرزندان كوچك ما در زير موشك بارانهاي صدام به خاك و خون مي كشيدند، پس دشمن قابل اعتماد نيست. در يكي از گردان هاي لشگر 92 زرهي، عراقي ها به بهانه ي ابراز دوستي وارد سنگرهاي ايرانيان شده و تعداد زيادي را با اين بهانه به اسارت برده و آنجا را تسخير كرده بودند.  متجاوز حيله گر با استفاده از پوشش آتش بس سعي داشت توازن و برتري و موقعيّت خود را بهبود بخشد تا در زمان مذاكره با ايران با دست پر ظاهر شود و ايران را مجبور به كوتاه آمدن درخواست هايش بنمايد. به تمام يگان ها تلفن گرام زده شد: « با توجه به بي اعتماد بودن اين مزدوران هرگونه ارتباط با آنها ممنوع مي باشد و متخلفين مجازات خواهند شد.» خود نيروها هم بعد از شنيدن اين عمل نا جوانمردانه ي عراقي ها با لشگر 92 زرهي اهواز، بسيار هوشيار شدند.در خط پدافندي ما هم چنين موضوعی پيش آمد عراقي ها جهت ديد و بازدید و ابراز احساسات با شيريني و هداياي عراقي  قصد وارد شدن به داخل مواضع را داشتند كه من به آنجا رفتم و به عراقي ها اعلام كردم كه ما نيز از اتمام جنگ خوشحال و خرسند هستيم و شما هم برادران ديني و همسايه ديرين ما هستيد اما بنا به دلايلي فرماندهي لشگر اجازه تردد هاي بي مورد را به ما نداده و خواهشمند هستيم تا روشن شدن كامل مسئله به مواضع خود بر گردند عده ي از عراقي ها و حتي نيروهاي ما از نحوه برخورد من ناراحت شدند اما ما كه در جريان گزارشات و اطلاعات روزمره بوديم بخوبي مي دانستيم كه چه مي كنيم و اين عراقي ها چه افراد موزي هستند لذا براي كاركنان خود نيز قسمتي از فرصت طلبي ها و جاسوسي ها و غيره را بازگو كردم كه چگونه يك گردان تكاور لشگر 77 خراسان را با تمام ساز و برق و فرمانده و سربازش به بهانه دعوت از آنها و ديد و بازدید به سمت مواضع خود کشانده و حتي چنان پذيرائي مناسب بعمل آورده آنها را سوار خودروها كرده با اسلحه و مهمات به پادگان بصره كه بسيار نزديك است بردند و در يک فرصت مناسب و با حيله شگفت آور اينكه شما ايراني ها برادران ما هستيد صدام حسین از حضور شما مطلع شده و تشکر نموده و دستور دادند به نشان حسن برادری همه شما با اتوبوس ها به کربلا ببريم و از آنجا با هواپيما به ايران برگردانده مي شويد لذا بهتر است اسلحه و مهمات خود را در يک انبار همین پادگان با شمارش کامل انبار كنيد و در حين برگشت به شما برگردانده خواهد شد قبل از تصميم فرمانده گردان ايراني در پادگان اتوبوس هاي مدرن صف مي کشند ايراني ها هم در عمل انجام شده قرار مي گیرند و حتي براي هر كدام يک لباس عربي سفید مناسب زيارت حرمين داده مي شود ايراني ها هم اصلاً شكّي نمي كنند زيرا مهمان نوازي از يك طرف پيام صدام از طرف ديگر و عدم درگيري كه حتي ايراني ها با اسلحه و مهمات خود در داخل پادگان عراق مي گشتند آنها را گمراه كرد لذا عراقي ها بعداز خلع سلاح ايراني ها با احترام و ادب و پوشاندن لباس سفید كه بعداً معلوم شد براي يكپارچه كردن لباس ايراني ها و مشخص شدن آنها اين كار را كردند به كربلا حركت دادند ايراني ها هم بسيار خوشحال بودند كه به زیارت آقا سيدالشّهدا مي روند و مجدداً فرداي آن روز به ايران باز خواهند گشت اما غافل از اينكه اتوبوس ها به كربلا مي روند عراقي ها راست مي گفتند اما نه براي زیارت بلکه به اردو گاه اسراي جنگي ايراني ها كه هيچ سلاح گرم و سرد به احترام حرم همراه نداشتند خود را در مقابل زندانهاي بعثي دیدند .

 

 ديگر دير شده بود دژبان مركز عراق با سلاح هاي آتشین خود منتظر ايراني ها بودند بزور همه را پياده كرده و با چوب و چماق و کابل به جان ايراني ها افتادند آنجا بود كه ايراني ها كلك خوردند و اين نتيجه اعتماد به دشمن بود عراقي ها در جواب گفته بودند شما ناقض آتش بس هستيد چرا وارد خاك ايران شديد ما با اين روش هم از ايجاد درگيري مرزي جلو گيري كرديم و هم به جهانيان ثابت كرديم كه شما علارغم قبول قطع نامه 598 وارد خاك اعراب شديد و شما از امروز به عنوان اسير جنگي نگهداري مي شويد  و اين پايان تلخ يك اعتماد بود.

 

 ايران نيز اسامی تمامي نفرات گردان را در روزنامه ها چاپ نمود و به سازمان ملل نيز گزارش كرده است .با اين توصیفات امکان جاسوسي از مواضع ما و استعداد و تجهيزات و شكل فيزيكي يگانهاي ما براي حمله ناگهانی دشمن بسيار مي باشد با شنيدن اين مسائل از دهان من سربازان خودي  متقاعد شدند و قول دادند تا آخر آمادگي رزمي و هوشياري خود را حفظ كنند.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:38 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

بر افروخته شدن شعله هاي جنگ توسط عـراق

ايران به مفاد قرار داد598 پايبند و به قرارداد احترام مي گذاشت و نمي خواست محافل جهاني ايران را ناقض آتش بس و ادامه دهنده جنگ خانمان سوز معرفي نمايد اما عراق كه قرار داد 1978 الجزاير را يكسوء ملغي اعلام و مطابق آن طولاني ترين جنگ قرن را آغاز و با هدف ساقط كردن نظام به ثروت هاي خدادادي و ذخایر و خاك ايران دست بیندازد و دشمني ديرينه اعراب عليه ايران را با شکست ايران به پايان برساند و خود نيز بعنوان رهبر جهان عرب معرفي و به ساير کشورهای عربي نيز دست يابد صدام با اين تصور ابلهانه با كمك مستقیم شرق و غرب با امکانات جنگي مخوف آنها وارد کارزار شد اما بعداز يك پيشروي در مناطق بي دفاع با سد آهنين جوانان و غيور مردان ارتش اسلام مواجه شد كه نه تنها نتوانست پيشروي كند بلکه هر روز شاهد شکست خفت بار عراقي ها و انسجام نيروهاي رزمي ايران براي تنبه متجاوز و تشكيل يك ارتش مقتدر با تجارب جنگي بسيار براي آينده شد.

عراق كه در طول جنگ به هيچ چيزي دست نیافته بود ودر حدود 65 هزار اسير اعم از خلبان و درجات مختلف بالا  در ايران داشت مي توانست براي عراق در پاي میز مذاکره سنگین تمام شود در صورتی كه تعداد اسراي ايراني در عراق بيش از 12 هزار نفر نبود و از طرفي در پي پايان يافتن جنگ وجود منافقان خلق در عراق مضرّ و حتي براي ايران نيز قابل قبول نبود لذا صدام نقشه را كشيد كه در اثر سست شدن مسئله دفاع و جنگ رواني و نيز رها شدن از شرّ منافقان كه الحقّ خدمات بسيار زيادي در اثر خيانت به كشورشان براي صداميان  انجام دادند و اينك ديگر به وجود آنها نيازي نبود و هم عراق براي توازن و برابري تعداد اسرا و دست يابي به خاك بيشتر ايران و در تنگنا قرار دادن ايران نا خواسته حمله گسترده ي بر مواضع ايران در تمام خطوط مرزي انجام داد و قطعنامه 598 را زير پا گذاشت و جنگ خونين ديگري را آغاز كرد.خبر حمله نا جوانمردانه عراق توسط تلفن گرام به هم جا اعلام شد دشمن در فرصت بدست آمده از هر سو وارد مواضع ايران و پيش روي به ايران را آغاز كرد حمله هاي هوائي شروع شد آتش تهيه توپ و تانک و خمپاره از هر سو باریدن گرفت.

دشمن نيروي دفاعي  ايراني ها را چنان بي دفاع مي دانستند كه خود شان به صورت ستون زرهي سوار بر ستون بدون خط شکن و جلو دار به سمت ايران پيش روي مي کردند .

بايد دست و بازوی فرماندهان و مسئولين كه تجارب ارزنده در جنگ داشتند بوسید و بر نظرات و تجارب و نصایح آنان احترام گذاشت.نقش يک فرمانده و يک ستاد قوي كه نقش مشاور را دارند  در ميدان جنگ برابر است با هزاران سرباز در رزم چون در اثر اشتباه عده ي بیشمار از افراد از بين مي روند و موجب از دست دادن مواضع مي شود درعوض در اثر يک تدبير بجا و خوب مي تواند ضمن شکست دشمن زبون از جان و مواضع خودي نگهداري كند .

ما بخواست خداوند فرماندهان شجاع و جوان و ستادی از بهترين متخصصان اطلاعات و عمليات داشتيم كه ضمن شرکت در تمامي عمليات سخت و خونين  همواره كوچكترين زوایای منطقه و فعل و انفعالات بررسي مي شد و تدابیر لازم بموقع  اتخاذ مي گرديد.

شب روز سوم بود كه خبر حمله نا جوانمردانه عراقي ها از هر سو بگوش رسيد و آنها ماهیت کثیف خودرا يكبار ديگر به همگان نشان دادند .و قراردادهای سازمان ملل را زير پا گذاشتند . ايران در پاسخ به اين عمل نا عادلانه محافل جهاني را در جريان امور گذاشت تا دنیا بداند كه ايران به قطعنامه هاي سازمان ملل احترام مي گذارد و هرگز از عهد و پیمان خود باز نمي گردد. با اين وجود دشمن فرصت طلب و طمع كار از تمامي خطوط ايران مي گذشتند به داخل خاك ايران سرازير مي شدند. رزمندگان مات و مبهوت مانده بودند كه اين چه حكايتي است ؟چرا عراق معاهده را نقض كرده ؟

تکلیف ما چه چيست ؟ اما دستور رده بالا همواره اين بود كه تيراندازي نكنيد تا جهانيان عراق را به عنوان نقض کننده قرارداد 598 محکوم نمايد .

بي شك منتظر ماندن و ياري جستن از بيگانگان اثبات حقانیت در دنياي جهانخواران جايي ندارد.زيرا جهان شاهد حمله عراق به ايران بود ولي هرگز اقدامي عليه متجاوز نکرده و نخواهند و تنها سود خود را در جنگ ها دنبال كردند .لذا ايران نمي بايست به آنها امیدوار مي شد .

سريعاً به خطوط مقدم و واحد هاي جلوئي دستورات آمادگي رزمي و دفاع از مواضع داده شد مهمات سريعا" با خودروهاي سبک به تمامي نقاط حساس انتقال داده شد نيروهاي احتياط به خط مقدم اعزام شدند صداي درگيري نيروهاي ايران و عراق از قسمت هاي پهلويي لشگر بگوش مي رسيد .

دشمن زبون سعي براين داشت از مواضع ماهم عبور كنند اما با پاسخ دندان شكن و درگيري خونين مانع پيشروي عراقي ها شده بوديم تنها دراين قسمت دشمن نتوانسته بود خط مارا بشكند زيرا نيروهاي ما آمادگي لازم را داشتند و ما انتظار چنين حركتي را از دشمن رذل داشتيم . تصميم ما انتقام سخت از مزدوران و درس عبرت براي متجاوزين بود همه رزمندگان تكاور خشمگين از اين ترفند موذيانه عراق انگشتان خود را بر ماشه هاي مسلسل خود مي سائيدند وضعيت غير قابل توصيف بود رگ غیرت اجازه ذلت به ما نمي داد . در گيري سخت تا سحرگاه ادامه داشت و دشمن هر لحظه مأيوس مي شد .

من در دیدگاه با دوربين تلسكوپي خط مقدم را نظارت مي كردم كه ديدم دشمن وارد کانالهای گروهان سوم ما شده تكاوران ما با سرنيزه ها جنگ تن به تن را شروع كرده بودند جنازه مزدوران در كانالها انباشته شده بود نيروهاي عراقي همگي مست بودند و خود را نمي شناختند مانند گله سرازير مي شدند.اما نيروهاي ما همچون پلنگان بيشه زار به صفوف دشمن حمله مي كردند.

به سمت راست لشگر نگاه كردم در سرازيري جاده كنار رودخانه كنگاووش يك ستون زرهي كه تعداد    

بسياري از نيروهاي عراقي سوار بودند به سوي داخل خاك ايران در حال پيشروي بودند با بي سيم اين خبر را به فرمانده تيپ اطلاع دادم ايشان دستور دادند تعداد35 نفراز شکارچیان تانک كه براي شكار تانک ها آموزش ديده بودن با چند دستگاه خودرو با سرعت سرسام آور به بالاي تپه رسانديم و سربازان آرپي جي زن هر كدام در گوشه ي كمين كرده انتظار نزديك شدن تانك هاي عراقي و در نتيجه شكار تانک ها و بستن جاده را مي كشيديم. هر كس يك تانك را هدف گيري كرده بود. و مي خواستيم يك تيپ زرهي را در همان مكان ساقط كنيم زيرا شكل فيزيكي آن مكان طوري است كه عراقي ها سربالايي را با سرعت بسيار كم طي مي كردند و ما در محل سركوب و مشرف به ستون بود . و عراقي ها مغرور از پيروزي در مناطق ديگر انتظار كمين افتادن را نداشتند لذا آزادانه همانند اينكه به شهر خود مي روند بدون اعزام ديدور و جلو دار حركت مي كردند واين نقطه ضعف دشمن و برتري ما بود .

بي سيم هاي فرماندهي كه تعداد آنها به 12 دستگاه مي رسيد هر لحظه يك پيام خطرناك از يك  واحد ي بگوش مي رسيد . بسيار نگران کننده بود .

فرماندهي لشگر با بي سيم به همه آنان پيام پايداري و استقامت و روحيه مي داد و رهنمود لازم را ارائه مي كرد. سرو صداي بي سيم ها غرش توپ ها و انفجار مهيب خمپاره ي سرگردان در هم آميخته بود .هر كس اسلحه و تجهزات خود را به همراه داشت تا بموقع با عراقي ها درگیر شوند.

تيم هاي شكار تانک مي خواستند آتش روي تانک ها شروع كنند با بي سيم اطلاع دادند در گيري را قطع كنيد به  سوي تانک ها شليك نكنيد هر كس تيراندازي كند مجازات و دادگاه صحرائي مي شود . لذا با

خودروها به يگان برگرديد. با اين اوصاف حمله به تانک منتفی شد. با سرعت زياد محل را ترك نمودیم  و

برابر دستور آنجا را ترك كرديم وبه پاسگاه فرماندهي تيپ رسيديم . و نيروهاي عراقي كه مست كرده بودند

بسوي خاك ايران پيشروي مي كردند . دسته موشك انداز 107 ميلي متري يگان ادوات همچنان مواضع خط

جلوئي آنجا كه عراقي ها و سربازان ايراني مشغول جنگ تن به تن بودند بي امان در هم مي كوبيد .

تقاضاي آتش هاي پشتيباني از يگان هاي در خط به اوج خود رسيده بود . نيروهاي پشتيباني نمي توانستند

تمامي جبهه را پوشش دهند صداي بي سيم ها امان مارا بريده بود نمي توانستيم چه كنيم يك لشگر

كماندوئي عراق از خط مقدم عبور مي كرد . بي شك با آن نيروي كم و كمبود مهمات كه چند روز پيش به

عقب كشيده شده بود تكاپوي مقاومت طولاني را نمي داد . از اتاق عمليات با قرار گاه لشگر تماس مي گرفتيم ارتباط قطع بود با يگان هاي همجوار تماس مي گرفتيم يا امكان نداشت و يا اينكه آنها هم وضعيت

مارا داشتند.هيچ كس حتي آبي هم نخورده بود  اصلاً احساس گرسنگي هم نمي كرديم . ثانيه ها بتندي مي

گذشت و هر لحظه خبر تازه از ديدبانان و فرماندهان گروهانها به گوش مي رسيد . فرماندهي تيپ يكم خود

سر در گم بود نمي توانست  چه تصميمي بگيرد آيا دستور ادامه ي درگيري و نابود نمودن نيروهاي متخاصم را دهد يا اينكه برابر دستورات صادره از مقاومت دست بكشد تا عراقي ها هرچه بيشتر خاك مان را اشغال كنند لحظه عجيبي بود .هركس چيزي مي گفت . يكي پيشنهاد جنگ چريكي در گروهاي كوچك در برزنگاهها را مي داد. ديگري دستورات رده بالا و عواقب مقاومت را گوشزد مي كرد .بعضي نيز از شدت ناراحتي و ديدن جنازه هاي سربريده همكاران تشويق به پايداري مي كردند.

در يك لحظه متخصصين مخابراتي با دستگاه هاي پيشرفته با قرار گاه عملياتي غرب تماس گرفتند آنها اعلام داشتند نيروهاي عراق از جاده هاي مختلف وارد خاك ايران شدند و تعداد زيادي از واحد هاي خودي به عقب كشيدند و يا در اثر مقاومت از هم پاشيده شدند  . و در جواب فرمانده تيپ تكاور مبني بر تكليف ما چيست ؟ گفتند هرچه خود مي دانيد انجام دهيد ما بسيار متأسفيم كه نخواهيم توانست شما را همراهي كنيم چون ما در حال از بين بردن اسناد و مدارك تأسیسات قرارگاه از بيم بدست افتادن دشمن هستيم و سخن آخر اين بود موفق باشيد.

لحظه اي غم انگيز همه جا را فرا گرفت احساس كرديم روحيه خود را مي بازيم . با اين توصيفات ما هر گلي مي كاشتيم به سر خود مان بود .فرماندهان همگي عصباني و بي قرار بودند انها وجدانشان قبول       نمي كرد.

فرزندان مردم كه مانند برادران و فرزندان شان بود در كانال هاي خط تنها بگذارند تا عراقي هاي مزدور سرشان راببرند. آنان كه مردانه قول مقاومت تا آخرين نفس را داده بودند. و شجاعانه تشنه و گرسنه و بدون مهمات و ابزار جنگي مناسب مي جنگيدند.با اين اوصاف همگي فرمانده تيپ را متقاد كرديم كه ما همان رزمندگان 8 سال جنگ هستيم و بار ها اين موارد را تجربه كرديم و چندين بار نيز دشمن را به عقب رانديم و درس عبرت فراموش نشدني به آنها داديم پس ما با افراد زير مجموعه خود در گير ي را به جنگ خونين تبديل خواهيم كرد تا وضعيت موجود مشخص شود . و فعلاً دست روي دست گذاشتن جز پيشروي دشمن و كشته شدن نيروهايمان چيزي به همراه نخواهد داشت.فرمانده تيپ در يك لحظه از برخاست با چشمان اشك آلود خود كه نشانه قدرداني و تشكر بود دست يك درجه دار دسته شناسائي را بوسيد و با سايرين روبوسي كرد و گفت من در اين مسئله مانده بودم شما ها قلب مرا روشن ساختيد و با سخنان برخاسته از روح شهامت و وجداني مرا در كار خود راسخ تر كرديد پس ماهم تا اطلاع ثانوي برابر وظيفه ذاتي نه برابر دستور در دسته هاي كوچك چريكي با هر چه از امكانات داريم دشمن را در جا زمين گير كرده و بعلت عدم آشنايي دشمن به منطقه خودي هر چه مي توانيم از آنها تلفات مي گيريم. و شما هم شاهد باشيد من با شما پيمان مقاومت و ايثار بسته ام و عواقب آن را هرچه باشد مي پذيرم .لذا سريعاً با همكاري يكديگر طرح ريزي كنيد و به مواضع خود برگرديد.

در هر واحد نظامي ارتش طرحهايي مانند ضد چريك، پدافنند عامل، پدافند غير عامل، پدافند ضد شيمايي، عمليات چريكي و غيره حتي در زمان صلح پيش بيني مي كنند تا در هنگام نياز سريعاً استفاده گردد بر اين اساس ما هم اين طرح ها را قبلاً نوشته و سازماندهي كرده بوديم فرماندهان را برابر طرح ها در روي ماكت منطقه توجيه و مسئوليت و مواضع هر كس مشخص شد آنها در عرض جند دقيقه خود را به افراد شان رساندند. گروهي در مواضع خود مي ماندند و گروهي نيز برابر طرح مي بايست مواضع خودرا ترك و به محل هاي جديد مي رفتند و عده اي نيز عقب روي مي كردند تا دشمن را به كمين گاه بکشانند ستون زرهی از داخل جاده دره اينك به زمينهاي باز رسيده بو د ودر اثر مقاومت هاي ضعيف اقدام به آرايش باز و پيشروي مي كردند .

بعلت كمبود مهمات هركس هرچه مي توانست جهت در گيري و دفاع از خود به خود مي بست . صداي سفير گلوله ها و تركش خمپاره ها امان نمي داد تانك هاي عراقي اقدام به شليك مستقيم مي كردند . جادهها ي نظامي ما بسيار نا امن شده بود حركت خودرويي نبود و هر چند دقيقه جنگنده هاي عراق اقدام به حمله هوايي و ايجاد روحيه به عراقي ها مي كردند. يگان هاي تك ور ما توانستند در اولين ساعت نبرد دشمن را زمين گير نمايند و تعداد بسياري از زره پوش ها و تانك هاي عراقي را شكار كنند دود از همه جا به هوا مي خواست عراقي ها هم كه اين مقاومت را از ما مي ديدند بسيار خشمگين شده با هرچه امكانات جنگي اجراي آتش مي كردند بعلت نبود امكانات پزشكي و خودرويي رزمندگان مجروح و شهيد ما در همانجا بجا مي ماندند چون عمليات چريكي بود جابجايي و تحرك لازمه رزم بود . درگيري فقط در مقابل لشگر 58 ذوالفقار ادامه داشت و ساير يگانهاي همجوار سمت راست و چپ يا در اثر فشار عراقي ها و يا در طبق دستور عقب نشيني مي كردند . دشمن مي خواست مارا دور بزند هلي كوپتر هاي توپ دار از ارتفاع بسيار بالا به سوي ما تيراندازي مي كرد و سعي داشتند نيروي هلي برن خود را در پشت نيروهاي ما پياده كنند اما شليك بي امان پدافند هوائي اجازه كار نمي داد.جنگي خونين و باور نكردني كه تا همانند آن در هيچ عملياتي نديده بوديم ادامه داشت جنگ تن به تن و سوراخ سوراخ كردن شكمها و بريده گلو ها و سرها نشان از اراده هر طرف براي برتري داشت.يگان ها با بيسيم در خواست مهمات مي كردند و گروهان ادوات با هر امكانات موجود نيازمندي آنها برطرف مي كرد . نيروها تشنه بودند عده ي را مامور رساندن آب در دبه هاي 20 ليتري كرديم . آب هم در اثر حمله عراقي ها بما نرسيده بود و اوضاع وخيم تر مي شد.

در سنگر ديدباني با مسئولين عمليات و بي سيم چي ها مشغول هدايت عمليات بوديم كه فرمانده تيپ با بي سيم مرا صدا كرد و گفت : تانك هاي عراقي از سمت چپ نيز وارد كارزار شدند شما با چند نفر ديگر با هرچه مهمات آر پي جي خود را به آنجا برسانيد .

از سنگر خارج شدم با دوربين دو چشمي به آن طرف نگاه كردم ديدم موشك آرپي جي جوابگو نخواهد بود 8دستگاه از خودروهاي تفنگ 106 ميلي متري ضد تانك و ضد بتون در پائين تپه آمادگي داشتند به محض نياز از كمين گاه خود خارج و به صفوف تانك ها يورش ببرند .ابلاغ كردم چهار دستگاه 106 با مهمات كافي آماده ي حركت شود . سوار جيپ ها شده به داخل قرارگاه تيپ رسيديم ديدم همه از سرباز و افسر در سنگرها به سوي دشمن تيراندازي مي كنند و حجم آتش تانك هاي عراقي بسيار زياد است با آرايش خاص دو دستگاه جيپ 106 را بالاي تپه هاي قرارگاه تيپ قرار دادم و دو دستگاه را نيز با خود از روي جاده منتهي به عراقي ها سوق دادم ماموريت هركس را مشخص كردم نقشه ما اين بود ما با 106 ها به قلب تانك مي رويم و 106 هاي روي تپه بايستي در حين درگيري تانك هاي عراقي را شكار كنند و همين طور در صورت هدف گرفته شدن جيپ هاي روي تپه ما از فرصت استفاده كرده تانك ها را شكار خواهيم كرد و اينگونه تانك را گمراه خواهيم كرد و توضيح اينكه چند نفر نيز آرپي جي زن به نزديكي تانك ها مي برديم تا در پشت تپه ها مخفي و تيراندازي كنند.

تفنگ هاي 106 ميلي متري دست كم از تانك را ندارد با دقت فوق العاده در تيراندازي مي توانستيم آنها را شكار كنيم تانك ها هم  جنگ افزار مخوف و بسيار دقيق كه مي تواند تخم مرغ را در روي تپه اي را هدف بزند و اصولاً تعين كننده سرنوشت جنگ ها تلقي مي شوند.

با بي سيم اطلاع داديم تيم يكم آماده باشند با سرعت عجيب و سر سام آور در روي جاده به سوي تانك هاي عراقي يورش برديم تانك متوجه ما شدند و چند گلوله بي هدف تيراندازي كردند كه در اثر سرعت و جابجايي ما هدف واقع نشديم در اين ميان 106 هاي روي تپه يكي از تانك را هدف قرار داده منهدم كردند. لوله ساير تانك به سمت تپه معطوف شد تا جيپ را شكار كنند آن موقع نوبت ما شد ماهم يكي از تانك ها منهدم كرديم همه خوشحال بوديم سفير گلوله هاي كاليبر كوچك و بزرگ از هر سوي سرو صورتمان رد مي شد ما توجه ي نداشتيم در فرصت كوتاه تيراندازهاي آرپي جي زن را در نقاط مختلف نهاديم و خودمان نيز در پشت خاكريزها موضع گرفتيم . اصول كار با 106 ها به علت داشتن آتش پر حجم و آتش عقبه و ايجاد گرد و خاك بايستي از كشف نشدن محل موضع بعداز تيراندازي سريعا" محل خودرا عوض نمود . در گيري ادامه داشت هر كس از نيروهاي ما هرچه مي توانست انجام مي داد و به ديگري كمك مي كرد تانك ها زمين گير شدند و دنبال محل موضع و ديده نشدن مي گشتند كه يكي از سربازان شجاع دسته شناسائي خود را به نزديك ترين محل رسانده و به سوي تانك شليك كرد و تانك به آتش كشيده شد. سرباز شجاع خوشحال هنگام برگشتن از پشت مورد اصابت تير هاي رگبار نيروهاي پياده دشمن قرار گرفته و در جا به شهادت رسيد.عراقي ها سردرگم شده بودند نمي دانستند عده ما چند نفراست آنها فكر مي كردند با يك تيپ در گير مي باشند چون از هر سو تكاوران شجاع به آنها حمله ور مي شدند.با بي سيم خودرو به 106 هاي روي تپه قرارگاه تيپ گفتم همچنان اجراي آتش كنيد من نيز پاي پياده دوان دوان خيز و خزيده خود را به تيپ رساندم فرمانده تيپ و ساير دوستان مرا بوسيدند و تبريك گفتند.

چون دشمن تقريباً به 500 متري قرارگاه رسيده بود برابر دستورالعمل مي بايستي تمامي مدارك و نقشه جات و طرحها و دستگاه هاي ارتباطي و مرموزات منهدم مي شدند تا بدست دشمن نيافتد فرماندهي به گفت كار خودرا انجام بده ديگر اميدي نيست در فرصت باقي مانده اين كار را انجام بده از وضعيت يگان هاي پياده تكاور پرسيدم او پاسخ داد علارغم جانفشاني رزمندگان بعلت نبود آب و غذا و خصوصاً مهمات فكر نکنم تا ساعتی مقاومت کنند اما خبرها حاكي از تلفات زياد دشمن و انهدام خودروها مي باشد و نيز اينكه رزمندگان كه از ساعت 2بامداد درگير هستند بسيار خسته شدند و از سوئي ما ارتباط با عقب هم نداريم و از نيروهاي احتياط نيز خبري نيست . سريعاً با مواد منفجره موجود كه براي همين مواقع پيش بيني مي كرديم تمام سنگرهاي حساس مانند مخابرات اتاق عمليات كمدهاي حاوي اطلاعات سري دستگاه هاي مرموزات و هر چه كه براي دشمن مهم و قابل استفاده مي شد تله بندي كردم و ماشين انفجار آن را به يكي از سربازان كه همشهري هم بود دادم و تأكيد كردم هر موقع ديدي دشمن به 100 متري رسيد اين دستگاه را فشار بده تا يك قرارگاه با آن همه امكانات و تجهزات به منهدم شود . هر چند دقيقه خبرهاي خطرناك بگوش مي رسيد و خبري شهادت و يا مجروحيت دوستان بگوش مي رسيد مركز كنترل عمليات تيپ آرام و قرار نداشت از هر سوئي هركس چيزي مي خواست و هركس خبري مي داد.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:38 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

عقب نشيني تاكتيكي تيپ

فرماندهي تيپ بصورت  خصوصي به من گفت : ديگر تاب مقاومت نيست و ادامه اين كار يعني خودكشي محض و از بين بردن فرزندان مردم ، ما بايد عقب نشيني تاكتيكي انجام دهيم لذا شما مخفيانه كه كسي از موضوع خبردار نشود چون موجب ضعف روحيه مي گردد، با يك دستگاه جيپ خودرا به جاده گچي ( اين جاده توسط خود عراقي ها در سال 59 هنگام تك به گيلانغرب احداث شده بود و در اثر پيشروي ايران بدست نيروهاي افتاده بود اين جاده منتهي به قرارگاه لشگر و شهر گيلانغرب مي شد) برسان وضعيت جاده و منطقه را بررسي كن تا در صورت لزوم از محل عقب نشيني كنم . سه نفراز سربازان زبده را با خود به سوي جاده گچي بردم ساعت تقريباً 3 بعداز ظهر شده بود با سرعت زياد دبه عقب منطقه برگشتيم با سلاحهاي خود كار آمادگي لازم براي درگيري احتمالي با عوامل دشمن را داشتيم.

حدوداً شش كيلومتر دور شده بوديم با دوربين دو چشمي خود تمام كوه ها و تپه هاي موجود و شيار ها را نگاه مي كردم ماموريت حساس بدوش من گذاشته شده بود بي سيم ها به علت كوهستاني بودن قادر به تماس با رده بالا نبود.تلاش داشتيم نتيجه را به فرمانده تيپ برسانيم تا ساير رزمندگان بتوانند به جاي مناسب برسند.

در همين افكار بودم كه در فاصله 150 متري روبرو در بالاي ارتفاعي چند دستگاه زره پوش سبز رنگ و حدود 170 يا 180 نفر با لباس هاي سبز كه همگي نشسته و گويا منتظر كسي هستند ديده شدند فوراً ماشين را به سمت كنار جاده كشانده تا ديده نشويم و يكي از دوستان گفت كه حتماً آنها نيروهاي سپاه پاسداران هستندو لباس سبز دارند امامن نمي توانستم قبول كنم چون سپاه زره پوش چرخدار سبز رنگ درآن زمان نداشت و احتمال بسيار قوي عراقي ها هستند كه از جاده قديم سومار به اينجا آمدند و قصد كمين انداختن نيروهاي ايراني رادارند.

ما مي توانستيم با شليك دوگلوله 106 چند دستگاه زره پوش و تعدادبيشماري از آنان رااز بين ببريم اما ماموريت ما شناسائي بود ودر صورت در گيري احتمال كشف محل و متوجه شدن عراقي ها و در نهايت به محاصره افتادن تمامي رزمندگان وجود داشت لذا با سرعت زياد از محل دور شديم تا خودرا به رزمندگان برسانيم.خيلي عجله داشتم تا موقعيت فعلي را بعرض برسانم و نيز به كمك ساير رزمندگان بروم .با سمتي كه در آن واحد رزمي داشتم حمله مرا مي شناختند و امورات موجود بنوعي به ما مربوط مي شد واين امكان را به وجود آورده بود كه در قسمتي دخالت و نظر بدهم . وآنها نيز قبول نمايند.

به 200 متري عقب مواضع خودي رسيده بوديم كه يك ستون بزرگ با گرد وخاك بسيار بطرف ما مي آمد نزديك كه شديم ديديم فرمانده تيپ دستور عقب نشيني داده و به صورت ستون در حال حركت هستند خود را به خودروي فرماندهي رساندم او قبل از من پرسيد چي شد. من گفتم ما در محاصره كامل قرار داريم در روي ارتفاع در فاصله شش كيلومتري دشمن آماده پذيرائي از ما است . در آن هنگام كه چند فرمانده نيز به ما پيوسته بود اعلام كردند بايد از محاصره خارج شويم و اگر لازم شد با جنگ سرنيزه عبور خواهيم كرد آنها تصميم خود را گرفته بودند و البته راهي جز اين نبود. ستون به حركت افتاد همه رزمندگان خسته شده بودند در روي هر خودروها ي كوچك چندين نفر انباشته شده بوددر آن موقع از درجه داري پرسيدم آيا ستاد فرماندهي را منفجر شده بود يانه ؟ در جواب گفت نه هيچ كس هم در آنجا نبود سراغ سرباز مسئول آن كار را گرفتم همه گفتند نديديم .اگر دشمن به اسناد ومدارك ما دسترسي پيدا مي كرد موجب ضرر و زيان هاي بسيار زياد به منافع كشور و نيروها مي گرديد.

كار من زياد شده بود تصميم گرفتم خود  به محل مذكور برگردم همه گفتند عراقي ها پشت سرما هستند قرارگاه سقوط كرده، آنها وارد سنگر ها شدندو غيره ولي من در راستاي وظيفه مي بايست اينكار انجام مي دادم با همان ماشين و نفرات بسرعت از ستون جدا شدم بسوي سنگرهاي تخليه شده رفتم . عراقي ها از آن سو وارد قرار گاه شده بودند . داخل سنگرهاي استراحت نارنجك پرتاپ مي كردند تا در صورت مخفي شدن ايراني ها كشته شوند.از ماشين پياده شده دوان دوان خودرا به محل قرار گرفتن ماشين انفجار رساندم دود وآتش همه جا فرا گرفته بود هوا هم كم كم تاريك مي شد صداي عراقي ها كه فرياد مي كشيدند بگوش مي رسيد و حتي يكي از عراقي ها بسوي شليك كرد اما به ما اصابت نكرد ماشين انفجار را فشار دادم قرار گاه تيپ با آن امكانات و وسائل به هوا برخاست و تعدادي از عراقي ها هم كشته شدند آنها براي سرقت وسائل و غنيمت گرفتن  وارد سنگر ها شده بودند شدت انفجار بسيار زياد بود و موجب ترس عراقي ها شد آنها سراسيه خودرا در اطراف مخفي مي كردند ما هم با تيراندازي هاي بي هدف با ماشين به سمت رزمندگان حركت كرديم در اين بين يكي از سربازان شجاع اهل زنجان جا ماند و ندانستيم او شهيد شده يا مجروح وعراقي ها هم از پشت به ما رگبار مي بستند و حتي گلوله ي هم به عقب ماشين اصابت كرد.

با سرعت زياد توسط يك سرباز عرب زبان خودمان را به ستون رسانديم كه در حال عقب روي بودند هوا تاريك شده بود با تلاش بسيار خودرورا از جاده باريك و خطرناك به سر ستون رساندم تا بهتر اوضاع را ببينم . ما خودروي پنجمي يا ششمي پشت فرماندهي ستون بودم مقداري از را هم سپري شد تا جائيكه هنگام عصر هم پيش نيامده بوديم . دقيقا" به اطراف نگاه كردم روي تپه ها نگاه كرديم خبري از نيروها نبود همراهان گفتند شما اشتباه كرديد ديديدكه سپاهي بودند شما حرف ما را قبول نمي كردي . من هيچ نگفتم حتي احساس خجالت هم كردم كه به فرمانده تيپ گزارش اشتباه دادم و او در مورد من چه فكري مي كند؟

اما من دل شوره عجيبي داشتم و قلبم چيزي ديگر مي گفت لحظه تحظه جلوتر مي رفتيم هوا ديگر تاريك تاريك شده بود خودروها تانكها باه هم برخورد مي كرد صداي موتورهاي خودروها همه جا را فرا گرفته بود رزمندگان همگي خسته بودند و هيچكس نمي دانست سرنوشت اين نبرد به كجا مي انجامد.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:39 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

كمين عراقي ها در انتظار ستون

ستون نيروهاي خودي ازسربالائي كه حركت خودروها را بسيار كند مي كرد به بال مي رفت ساعت اينك 23 شب بود آسمان بسيار تاريك شده بود كه حتي تا چند قدمي ما نيز ديده نمي شد طول ستون بسيار زياد بود بطوريكه سر ستون بالاي تپه بزرگي رسيده بود عقب ستون گردنه يك كوه رارد نكرده بودند در اين حالت نصف ستون نمايان و نيمي ديگر در پشت ارتفاعات دبده نمي شدند.

موقعيت جاده طوري بود طرفي از جاده خاكي باريك بسمت زمينهاي باز و سمت ديگر به دره هاي عميق كه عمق آن به 150 متر هم مي رسيد منتهي مي گرديد.

دشمن فرصت طلب با ادامه در گيري ما در خط مقدم نيروهاي خودرا از سومار به پشت سر ما يعني مكان فعلي انتقال داده بود و در زمان كوتاه بهترين محل را براي كمين ستون ما انتخاب كرده و اجازه داده بودند ستون هرچه مي توانست به نوك تپه برسد و آنها از ارتفاعات سركوب ستون ماراتارومار سازند ودرمحلهاي مناسب سنگر گيري و مخفي شوند آنها منتظر پذيرائي ازما به تلافي تلفات چشمگير عراقي ها در خط مقدم بودند.

سر ستون كه مي خواست به بالاي ارتفاع با سرعت قدم انساني برسد در يك لحظه نور افكن هاي زره پوش هاي عراقي آسمان منطقه را نورباران كرد و هم زمان شليك تيربارها و ضد هوائي ها برروي ستون پياده آغاز شد به خودروها و نفرات تيراندازي مي كردند گلوله هاي آرپي جي ضدنفر به بالاي سر ما شليك مي كردند آنها با خمپاره وموشك به ادوات شليك نمي كردند شايد دوست داشتند همه تجهيزات را سالم به غنيمت بگيرند.

در اثر تير اندازي عراقي ها خودرا از روي خودروها به پائين انداختيم و در كو چكترين شيار هاي زمين و جاده زمين گير شديم ما هم در پاسخ به عراقي ها و كاستن از حجم آتش آنها اقدام به تيراندازي با هر نوع سلاح را كرديم . موضع آنها سركوب تر و آمادگي كامل را داشتند و از داخل زره پوش ها مارا هدف گرفته بودند نفرات جلوئي ستون به شهادت رسيدند. يك نفر در تاريكي فرياد كشيد نور افكن ها بزنيد آنگاه به آن سمت تيراندازي شد و نورافكن ها از كار افتاد و فرصت خوبي براي جابجا شدن و موضع گرفتن بوجود آمد ماندن در آن شرايط مرگ حتمي بود سمت راست كه زميني باز بود فرار از محل ديده مي شد لذا با چند نفر كه در اطراف من پراكنده زمين گير شده بودند تصميم گرفتيم از سمت دره فرار كنيم اين مسير بسيار خطرناك بود ولي عوارض موجود مي توانست عده ازمارا فراري دهد از خودروها به آن سمت جاده غلط خورديم واز كنار دره به طرف عقب ستون و پيچ موجود كه امكان ديد وتير نبود فرار كرديم دشمن داخل شياررا با تيربارهاي خود به آتش كشيده بود من شخصاً به عقب نگاه نمي كردم فقط مي دويدم گلوله ها به هرسوي من اصابت مي كرد و يا از بالاي سرم رد مي شدند دقيقاً نمي دانستم از نفرات پشت سرم چند نفر شهيد شده وبه ته دره ها پرت شدند .به پشت تپه كه رسيدم چند نفر از فرماندهان دسته را ديدم و گفتم جلو ستون بسته شده و امكان خروج نيست بايد از دره ها و شيار ها عبور كنيم ولي اول بايستي تمام تجهيزات را به دره بريزيم آنگاه با كمك همديگر هرچه مي توانستيم از لودر و دستگاه هاي شنود و تله تايپ و خوردوهاي نو و توپ ها و موشك اندازهاي كششي را به پائين دره ريختيم تا دشمن نتواند از امكانات ما استفاده كند.همانجا از دوستان و افرادي كه همديگر را مي شناختيم دور هم جمع شديم آنها گفتند شما كه مسئول اطلاعات و عمليات هستيد حتما" به جاي جاي منطقه آشنائي داريد پس با همديگر از پشت ستون از داخل شيارها حركت كنيم تا خودمان را به قرارگاه لشگر كه در نزديكي گيلانغرب برسانيم آنگاه به اتفاق ساير نيروها از پشت به عراقي ها حمله كنيمو راهي جز اين هم نداشتيم نيروها هركدام به سوئي حركت مي كردند درآن تاريكي امكان پيدا كردن همديگر بسيار سخت بود خالي از اسلحه و مهمات در زمين پخش شده بود.و يگان ها انسجام خود را از دست داده بودند باران گلوله از آسمان مي باريد. من و تعداد سه نفر از كادري ها و 9 نفراز سرباز ان زبده كه ما را بخوبي مي شناختند بصورت خيزو خزيده و دولا و دوان دوان از آن محل دور شديديم من ديگر از سرنوشت ستون خبري نداشتم كه بعدها از دهان هم رزمان خاطراتي  شنيدم كه باز گو خواهم كرد.

ديگر آرامش قبل را نداشتيم هر لحظه انتظار ظاهر شدن كمين هاي عراقي را داشتيم بسيار احتياط مي كرديم و اكنون كه به داخل دره هاي گمنام و شيارها رفته بوديم در صورت كشته شدن سالها اجساد مار ا هم نمي توانستند پيدا كنند و طعمه درندگان مي شديم عمق دره ها به 200 يا 300متر هم مي رسيد سعي داشتيم كوچكترين صدائي نكنيم وبسيار مراقب حركات همديگر و همچنين اطراف بوديم.

حدود ساعت 30/2 بامداد بود كه متوجه صداي چند نفر در داخل دره شديم همه ما بحالت خزيده منتظر نزديك شدن آنها شديم و هر كس سعي داشت جان پناهي براي ديدن و ديده نشدن پيدا كند صداها بيشتر و نزديك تر مي شد همه ماشه اسلحه هارا لمس مي كرديم تا قبل از عمل تازه وارد ها از خود دفاع كنيم ما فكر مي كرديم عراقي ها جهت گشتي و كاوش منطقه در حال حركت هستند تا اينكه نفرات ديده شدند يكي از افراد كه جلو تر قرار داشت  با صداي نيمه بلند گفت تيراندازي نكنيد خودي هستند .

آنها بسيار ترسيده بودند فكر مي كردند ما عراقي هستيم آنها وضعيت خوبي نداشتند چند سرباز و چند كادري بودند كه بعلت پيشروي دشمن در منطقه سلمان كشته و ارتفاعات 402 در اثر درگيري شديد وفشار دشمن به عقب آمده بودند و يگانهاي خودراهم گم كرده بودند و ندانسته بسوي نيروهاي عراقي حركت مي كردند . دو نفر از آنها هم مجروح شده بود آب و غذا نداشتند وتعدادي مجبور شده بودند ادرار خود را بخورند، با قمقمه هاي خود آنهارا سيراب كرديم و مانع حركت اين گروه به سوي دشمن شديم و موقعيت خودمان را باز گو كرديم و آنها هم ديده ها و وضعيت يگانهاي خود را تشريح كردند.

آنگاه تصميم گرفتيم تا رسيدن به يك منطقه بهتر و خروج از محاصره دشمن با هم ديگر حركت كنيم مشروط براينكه هدايت افراد با گروه ما خواهد بود چون همه گروه ما جندين ماه در اين مناطق ماموريت داشتيم و بهتر مي توانستم از منطقه آلوده خارج شويم.تعداد ما به 36 نفر رسيده بود كه 13 نفر از افراد جمعي تيپ 40 سراب بودند كه به ما ملحق شدند.با توجه به اينكه دشمن به يگانهاي آنها حمله كرده بو دداراي روحيه پائين و بسيار خسته بودند.

با قطب نما جهت را بررسي كرديم بسمت جاده خاكي گيلانغرب حركت كرديم  تا نزديكي هاي صبح در حال حركت بوديم و همگي ضمن راه رفتن چرت مي زديم ولي بايد ادامه راه ميداديم چون هرچه فرصت را از دست مي داديم دشمن بيشتر ما را به حلقه محاصره خود مي انداخت و امكان رهائي تقريبا" غير ممكن مي شد.

ساعت تقريباً 6 صبح بود كه به قرار گاه لشگر به اميد ملحق شدن به ساير هم رزمانمان و كسب تكليف از فرماندهي لشكر رسيديم خوشحال بوديم آهنگ حركت راتندتر نمو ديم فكر مي كرديم ديگر رنج آواره گي تمام شده و اينك خواهيم توانست با سازماندهي مجدد هويت خودرا پيدا كنيم دو نفر از سربازان كه پيشرو براي غافلگير نشدن در جلو حركت مي كردند و فاصله 50 متري ما بودند خيلي سريع از تپه بالا رفتند كه ستاد فرماندهي لشگر بود چند ثانيه نكشيد صداي رگبار اسلحه ها از هر سو بگوش رسيد و سفير گلوله ها خواب را چشمان ما ربود مات و مبهوت مانده بوديم چي شد .نا گهان متوجه شديم عراقي ها مانند مور و ملخ از تمام تپه ها سرازير مي شوند آري قرارگاه لشگر نيز علارغم تصور ما بدست واحد هاي هلي برد عراق افتاده بود و عراقي ها آنجارا مركز فرماندهي خود قرار داده بودند سرو صداي عراقي ها كه فرياد مي زدند و عربي حرف مي زدند بگوش مي رسيد ما سريعا" در داخل شيار ها پخش شديم و اقدام به تيراندازي متقابل كرديم عراقي ها با خمپاره هاي هجومي خود داخل شيار ها را به گلوله بستند سه نفراز سربازان ما فجيعانه مجروح شدند بطوريكه شكم يكي از آنها به بيرون ريخت ولي هنوز نمرده بود و مي گفت جيب مرا خالي كنيد يكي از افراد جيب اورا خالي كرد كه عبارت بود از چند نامه و آدرس او مي خواست بعد از شهادتش جسد وي مفقود الاثر نشود و مشخصات او به دست خانواده اش برسد ما براي كاهش تلفات به بالاي تپه ها رفتيم و به سوي عراقي ها تيراندازي كرديم و عراقي ها ديگر نتوانستند مارا دنبال كنند .در روي تپه تقريباً ما مسلط شديم ولي انسجام خودرا از دست داده بوديم و كنترل كافي بر همديگر نداشتيم در حال تيراندازي از عراقي ها دور شديم و چند نفراز عراقي ها هم در اثر درگيري تلفات داشت.

مقداري كه از آن نقطه دور شديم نگران و خشمگين اين مسئله براي ما مشخص شد كه عراقي ها بيشتر از تصورما پيشروي داشتند و از سقوط قرارگاه لشگر بسيار ناراحت و مايوس شديم و دانستيم كه راه دشوار و خطر ناكي در پيش داريم لذا تصميم گرفتيم آن گروهي كه به گروه ما پيوسته بودند از هم ديگر جدا شويم زيرا هم تلفات كمتر مي شد و هم تند تر حركت مي كرديم و در درگيري ها كنترل بهتر مي گردد. آن گروه هم قبول كردند و گفتند ما هم همين خيال را داشتيم زيرا مي خواهيم از شيار هاي اطراف راه گيلانغرب را طي كنيم .

در صورتي كه ما به علت اشغال گيلان غرب توسط عراقي ها تصميم گرفتيم راه خود را به سمت      جاده ي اصلي و آسفالته ي سومار به ايوان تغير دهيم و تلاش خودرا جهت خروج از محاصره بيشتر كنيم. بعد از خداحافظي كوتاه با گروه تيپ 40 سراب و استراحت كوتاه در محل از همديگر جدا شديم وهر گروه به مسير خود ادامه داد .

 هوا ديگر كاملاً روشن شده بود و احتمال كشف ما توسط هلي كوپتر هاي عراقي زياد بود به هر سو كه نگاه مي كرديم وسائل و تجهيزات نظامي پخش شده بود و تعدادبيشماري از خودروهاي خودي كه همگي توسط رزمند گان تار ومار شده بود تا سالم بدست دشمن نيافتد ما مقداري مهمات جمع آوري كرديم و در هرگوشه ي نيز پيكر شهيدي افتاده بود به راه خود ادامه داديم.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:39 AM
تشکرات از این پست
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

حمله به خودروي عراقي

در روي جاده خاكي با آرايش باز  راه مي رفتيم كه ناگهان يك خودروي عراقي در روي جاده درحال آمدن به سمت ما ديده شد يكي از سربازان دسته شناسائي كه عرب زبان هم بود درروي جاده نشست نشانه رفت  ومابه هر سو پراكنده شديم سرباز شجاع با صداي بسيار به خودروي عراقي كه خالي نزديك شده بود به عربي گفت: وقف( ايست).

خودرو حامل يك افسر و دو نفر سرنشين و راننده بود آنها فرصت عكس العمل پيدا نكرده بودند در يك لحظه متوجه ما شده بوند وشايد خيال نمي كردند ما آزادانه در داخل محاصره آنها روي جاده را ه برويم .

آنها با ترس و وحشت ما را نگاه كردند راننده سرعت خودرا كم كردتا در فاصله چند متري ما پياده شوند كه سرنشينان فرياد زدند فرار كن و خودرو با سرعت بسيار زياد فرار كرد ما هم با رگبار هاي متوالي خودرورا نشانه رفتيم راننده و سرنشينان  در اثر عجله و وحشت از جاده خارج و به ته دره بسيار عميق چپ شد و به آتش كشيده شد .در اثر تيراندازي ها از بالاي تپه ها عراقي ها متوجه ما شدند و به سوي ما تيراندازي كردند كه ما هيچ تلفاتي نداديم و با سرعت بسيار از آن محل دور شديم .

     آب تمام شده بود بسيار تشنه بوديم همه ضعيف شده بوديم و احساس مي كرديم ديد مان تار شده است همه سراغ آب را مي گرفت اما آن مناطق كه از اسمش مشخص است عاري از آب بود و تنها مار پيدا مي شد يك لحظه نقطه اي به ياد آمد كه قبلاً براي رزم شبانه و آموزش سربازان به آنجا رفته بودم چند بركه كوچك داشت و احتمالاً آب پيدا مي شد و جندان دور هم نبود به آن سمت رفتيم تقريبا" ظهر بود كه به آن مكان رسيديم پاي هيچ كس به آنجا نرسيده بود آب بركه ها لجن بسته بود و پر بود از قورباغه ها و زالو ها ولجن بيشتر از آب بود بچه هاي تشنه خودرا روي آب لجن انداختند و سركشيدند و نگاه نمي كردند كه چه مي خورند من هم دستمال را روي آب انداختم آب را نوشيدم آبي بسيار تلخ و زهر آگين بود ولي براي رفع عطش نياز بود به هر ترتيبي كه بود مقداري آب با قمقمه برداشتيم وبعداز استراحت كوتاه حركت كرديم .

يك ساعت را ه پيمائي كرديم به يك تقاطع راه رسيديم كه قبلا" حمام صلواتي بود و رود باريكي هم از آن مي گذشت وبه همين علت هم حمام را در آنجا ساخته بودند و فهميديم كه حتماً آب است و هم اينكه عراقي ها  در آن مكان حضور دارند.و نقطه آماد  عراقي ها است لذا در همين مسير از آن مكان دور شديم تقريباً سه يا چهار كيلومتر دورشده بوديم كه بنه رزمي ( محل انبارو تدارك  وسائل نيروها) نمايان شد ساعت تقريباً 5 عصر بود و چيزي به تاريكي هوا نمانده بود بسيار خسته بوديم كنجكاو شديم كه آن محل را كاوش كنيم ببينيم كه چه پيدا مي كنيم.چون در دره ي قرار داشت و امكان ماندن عراقي ها در آنجا وجود نداشت . بسيار آهسته وبا احتياط كامل واردآن محوطه شديم هيچكس نبود سنگر ها خالي بودند و لي بوي آزار دهنده همه جا پيچده بود به داخل چند سنگر نگاه كرديم ديديم اجساد شهداء آغشته به خون و با پيكرهاي سوراخ سوراخ شده باقي مانده و بوي اجساد همه جا پيچده بود مقداري كنسرو و آذوقه پيدا كرديم و به داخل دره ي رفتيم كه آب هم جاري بود و چند شهيد ديگر هم در داخل آب جان باخته بودند و اين نشانگر اين بود كه عراقي ها چند روز پيش به آنجا حمله كرده و رزمندگان را كشته و به سمت گيلانغرب رفتند .

هوا ديگر تاريك شده بود وما توان ره رفتن هم نداشتيم و احتياج به خواب داشتيم در همان مكان مانديم و نوبتي نگهباني داديم تا غافلگير نشويم تا روشن شدن هوا از آن محل دور شويم  مقداري كنسرو ومواد غذائي ميل كرديم و به حالت آماده چرت مي زديم بسيار خسته بوديم و اعصاب همه ضعيف شده بود كسي حرف نمي زد پاي اكثر ما تاول زده بود ولي از اينكه نزديك آب سالم بوديم احساس خوبي داشتيم و اميدوار به ادامه حركت بوديم من تا آن موقع قدر آب را نمي دانستم كه چقدر ارزشمنداست و آنگاه كه آب از جوي كوچك روان بود مي خواستيم جلو آب را بگيريم تا هدر نرود و همه را نگهداري كنيم چون پيكر شهداء تشنه لب را ديده بوديم وخودمان هم تجربه كرده بوديم .

من شخصاً به هيچ چيز جز نحوه درگيري با دشمن در صورت برخورد و خروج از محاصره و ملحق شدن به نيروها فكر نمي كردم . همه ساكت و نگران همديگر را نگاه مي كردند و در حين شنيدن كوچكترين صدائي اسلحه ها با دست مي فشردند. من و يكي از درجه داران با ساير افراد صحبت كرديم و موقعيت خودرا باز گو كرديم و خاطر نشان كرديم كه بايد تحمل كنيم ودر صورت برخورد با دشمن فرصت را از دست ندهين زيرا در صورت نكشتن حتماً كشته مي شويم.و نمونه هارا شهداءغرق در خون كه در فاصله چند ده متري ما قرار داشتند عنوان كرديم .

در پايين جاده در داخل شيار عميق كه استراحت مي كرديم صداي خودروهاي سنگين عراقي ها بگوش مي رسيد كه بطرف ايران نيرو و تداركات ارسال مي كردند و مي دانستيم از ديد عراقي ها مخفي هستيم و تا روشن شدن هوا خطري مارا تهديد نمي كند در ساعات مختلف تا پاسي از شب اين حركت ادامه داشت و ما نوبتي استراحت مي كرديم و در اثر سروصدا همگي آماده در گيري مي شديم هوا هم سرد بود هر دو يا سه نفر بهم چسبيده استراحت مي كرديم .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
جمعه 24 دی 1389  10:40 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها