شاید فکر کنید که گزینه ای که برای ازدواج به شما معرفی شده یا شناخته اید، نه خیلی خوب است، نه خیلی بد. مثل خودتان معمولی است. در یک کلام، نسبت به او حس خنثایی دارید. در این شرایط باید چه کار کرد؟ چطور می توانید بفهمید با هم خوشبخت می شوید یا نه؟
ازدواج اگرچه نیاز به تناسب و کفویت منطقی دارد. اما همه چیز این پیوند، بر اساس منطق ریاضیات جلو نمی رود. اگر فهرست ویژگی های طرف مقابل را جلویتان گذاشته اید و به هر کدام نمره خوبی داده اید، باز این دلیل نمی شود که او همسر ایده آل شما باشد. چیزی که ازدواج را از یک رابطه ریاضی یا همزیستی اجتماعی به یک رابطه انسانی تبدیل می کند، کشش و تمایل است. تمایلی که می تواند شما دو نفر را مثل قطعه های پازل با هم چفت کند و عاطفه میان تان را قوی تر سازد.
اگر درباره همسر آینده تان مردد هستید یا حس خنثایی به گزینه ازدواج تان دارید، یا حتی اگر خیلی داغید و فکر می کنید همسرتان را یافته اید و با وجود همه مشکلات، عاشقش هستید، این سوال ها را از خود بپرسید و به آنها جواب دهید. جواب شما به این سوال ها نشان می دهد که عاطفه تان کجای این قصه است.
به این که پدر/ مادر فرزندتان باشد افتخار می کنید؟
فکر کنید اگر قرار باشد مادر یا پدر بچه ای باشید، دوست دارید فرزندتان خصوصیات همسرتان را داشته باشد؟ چهره اش شبیه او باشد و مثل او رفتار کند؟ دوست دارید انسانی را به این دنیا بیاورید که با او مشترکا در به دنیا آمدنش سهیم هستید؟ بخشی از وجود ما با تولد فرزندمان تکثیر می شود. اگر دوست ندارید فرزندتان، این میراث به جا مانده از شما شبیه به همسرتان باشد شک نکنید که ازدواج موفقی نخواهید داشت. حتی اگر تصمیم داشته باشید هیچ وقت بچه دار نشوید، باز باید این سوال ها را از خودتان بپرسید و به آن پاسخ دهید. اینجا بچه موضوعیت ندارد، بلکه مهم این است که شما چقدر عمیقا به رفتار و ظاهر همسرتان احترام می گذارید و آن را می پسندید.
اگر فکر می کنید شان و شخصیت شما به گونه ای است که با ورود به این خانواده جدید، هم خودتان و هم خانواده تان احساس بدی پیدا می کنند، قدری تامل کنید
دوست دارید عضو خانواده او محسوب شوید؟
با ازدواج، شما عضو یک خانواده جدید می شوید و حکم دختر یا پسر آنها را پیدا می کنید. آیا ورود به این خانواده جدید برای شما خوشایند است یا نسبت به آن احساس بدی دارید؟ اگر فکر می کنید شان و شخصیت شما به گونه ای است که با ورود به این خانواده جدید، هم خودتان و هم خانواده تان احساس بدی پیدا می کنند، قدری تامل کنید. فکر نکنید حساب همسرتان از خانواده اش جدا است و اگر خانواده اش مطلوبتان نیستند اهمیت ندارد. هر فرد نماینده خانواده خود است و حتی اگر توانسته باشد رفتار و ظاهر خود را از آنها متمایز کند، باز هم در ریشه، همان خواهد بود. از آن مهم تر، جدا کردن یک فرد از خانواده اش غیر ممکن است. سعی نکنید بعد از ازدواج همسرتان را از آن خود کنید و رابطه تان را با خانواده او از بین ببرید. ازدواج ها هر قدر هم خوب و موفق باشند، وقتی مخالفت یا اختلاف با خانواده ها در میان باشد خیلی زود سست شده و از هم می پاشند.
از این که او را به دیگران معرفی کنید چه حسی دارید؟
این سوال هم ظاهر همسر شما را شامل می شود و هم باطنش را. آیا از این که با او دیده شوید، او را به همکاران و دوستان و فامیل معرفی کنید یا با او قدم بزنید خوشحال می شوید یا خجالت می کشید؟ در اماکن عمومی رفتارش باعث مباهات شما است یا مایه سرافکندگی تان؟ اگر همین ابتدای کار احساس می کنید از بودن در کنار او خجالت می کشید یا با ظاهر و رفتارش راحت نیستید، قید این ازدواج را بزنید. معمولا چیزهایی که ما از آنها دلزده می شویم هیچ وقت برایمان خوشایند نخواهند شد. در واقع زیبایی ها شاید عادی شوند، اما زشتی ها هیچ وقت عادی نمی شوند.
از تنها بودن با او کسل نمی شوید؟
ابتدای آشنایی خیلی ها فکر می کنند تحت هر شرایطی می توانند کنار هم دوام آورند. زیر سقف آسمان و روی فرش زمین، باز هم عاشقانه زندگی خواهند کرد. این رویاهای عاشقانه خیلی وقت ها غلط از آب در می آید. اگر می خواهید بدانید همسر مناسبتان را یافته اید یا نه، تصور کنید در یک جزیره خالی از سکنه با او حبس شده اید. فکر می کنید زندگی ماجراجویانه و جالبی خواهید داشت یا پر از کسالت و سکوت و تلخی؟ حاضرید همه عمر در یک جزیره با او باشید؟ به اندازه کافی حرف برای زدن دارید؟ می توانید با هم از پس زندگی برآیید؟ اگر جوابتان به این سوال ها مثبت است (و البته تحت تاثیر تب عاشقی قرار ندارید و می توانید منطقی فکر کنید) می توانید از این مرحله هم به سلامتی عبور کنید.
- بخش کلوب ازدواج تبیان