آقا طلبید و رفتم به زیارت
در صحن و حرم یار بودم به عبادت
گل خانه که دیدم
صحن و حرم یار
مشعوف شدم باز
از لحظه ی دیدار
چون بعد زیارت در خانه نشستم
این فکر خوش آمد سوغات بدستم
رفتم به خیابان با جیب پر از پول
اجناس خریدم سوغات که مشمول
هم عطر حرم را با دل بخریدم
سوغات دهم باز منزل که رسیدم
با ذوق طوافی در گرد حرم باز
با مهر و دعا بود با عقل هم آواز
شد موسم رفتن با دل به ولایت
صد حمد بخوانم با مهر امامت .
فی البداهه: منصور مقدم 14/5/1398