در تاریخ زندگانی امام حسن(علیهالسلام) نقاطی وجود دارد که دشمنان از آن سوء استفاده کرده و علیه امام منتشر نموده و از طرف دیگر گاهی دوستان و محبان امام هم از روی بیتوجهی و ناآگاهی آن موارد را قبول و نشر دادهاند. تبیان در مصاحبهای اختصاصی، این شبهات را با جناب دکتر رجبی، تاریخ شناس، در میان گذاشته و سعی کرده که به این شبهات پاسخ داده شود.
آیا مردم امام حسن(علیه السلام) را به عنوان حاکم پذیرفته بودند؟
امام مجتبی(علیهالسلام) بر مبنای شرع و عرف خلیفه بر حقی بود که رهبری اسلام را در دست داشت. چون آن وجود مقدس فرزند رسول خدا و جانشین بر حق ایشان بود. حتی از منظر اهل تسنن، ایشان فرزند پاک رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و سرور جوانان اهل بهشت است و در بین اصحابی که وجود داشت، شایستهترین و بهترین فرد برای رهبری اسلام بود.
آن زمان مرکز خلافت و حکومت کوفه بود و مردم در پی شهادت امیرالمومنین(علیهالسلام) خودشان امام مجتبی(علیهالسلام) را در این جایگاه قرار داده بودند و جز شام و مصر که معاویه آنها را تصاحب کرده بود بقیه عالم اسلام، خلافت امام حسن(علیهالسلام) را پذیرفته بودند.
آیا امام حسن(علیهالسلام) قصد جنگ با معاویه را داشت؟
امام حسن(علیه السلام) رهبر واقعی و مشروع عالم اسلام بود. در حالی که حاکم یاغی شام که عزل نشده و نمیخواهد کنارهگیری کند، لشکرکشی میکند. لذا هر حاکم و مسئولی باید در مقابل چنان شورشی بایستد. امام مجتبی (علیهالسلام) هم تصمیم به جنگ با معاویه داشت و مکاتبههایی وجود دارد که قبل از بسیج نیرو برای مقابله با معاویه، صورت گرفت و از همانجا هم امام مجتبی(علیهالسلام) او را یک مدعی دروغین و فاسد معرفی میکند که بار گناهانش را سنگین میکند. لذا امام مردم را برای مقابله با معاویه فراخواند. ولی مردم به چند دلیل حاضر به یاری امام نشدند:
1- متاسفانه باید گفت به سبب خیانتی که بعد از رحلت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به ولایت شد و امیرمومنان از این جایگاه الهی کنار زده شد، و در این 2۵ سال چنان انحطاطی مسلمین را فرا گرفت که از ارزشهای دینی بسیار فاصله گرفته بودند، دنیازده شده، و مسائل دینی برایشان اهمیت نداشت و اگر هم اهمیتی داشت اولویت نداشت و در درجه دوم و سوم اهمیت بود.
لذا کسی که جنگ بزرگی را فرماندهی میکند و مثل پدر آماده جنگ با معاویه بود از شجاعت فراوان و فوقالعادهای برخوردار بودند منتها مردم و نظامیان، خیانت کرده و او را همراهی نکردند؛ پس وجود مقدس امام مجبور به پذیرش صلح شد.
2- چون در حکومت امیرالمومنین(علیهالسلام)، حضرت منافع نامشروع بسیاری از سران قبایل و اشراف را از بین برده بود و بر خلاف سه خلیفه پیشین، فتوحات نداشت و قائل به نشر اسلام به این صورت نبود؛ پس بخش مهمی از مناطق نظامی مثل کوفه و بصره از این حیث اعتراض داشتند و یاد دوران پیش را میکردند، که به جنگ کفار میرفتند و غنیمت جمع میکردند و زن و بچهها و اموالشان را تصاحب میکردند. در حالی که علی(علیهالسلام) آن جنگها را متوقف کرده بودند.
چرا امام صلحنامه را امضا کرد؟
در این شرایط بود که امام مجتبی(علیهالسلام) دید در مواجه شدن با معاویه که به ظاهر مسلمان است، نزدیک است همان قضیه صفین پیش بیاید. چرا که نگاه سپاهش این بود که بر فرض غلبه امام بر معاویه، برای آنها از نظر مادی سود و غنیمتی ندارد. پس سپاه امام از جنگ با معاویه کوتاهی کردند. قبل از اینکه امام بخواهد با نیروهای معاویه مواجه شود، برخی از فرماندهان که از اشراف کوفه بودند با معاویه مکاتبه کرده و اعلام وفاداری به او کردند. حتی گفتند تو تعیین کن حسن را زنده یا مرده تحویل تو بدهیم.
حتی یک نفر حمله کرد به امام مجتبی(علیهالسلام) و حضرت را به شدت زخمی کرد و نشان دادند که این مردم با معاویه بهتر کنار میآیند تا با امام حسن(علیهالسلام).
در نقلهای تاریخی داریم زمانی که امام به شدت مجروح بود، معاویه نامهای برای ایشان فرستاد و امام را اینگونه دعوت به صلح کرده بود که از حکومت کنارهگیری کن و هر شرطی بگذاری من میپذیرم. معاویه در کنار این نامه، نامههای برخی از این فرماندهان خائن را که به معاویه نوشته بودند به این نامه ضمیمه کرد که تو میخواهی با این لشکر و فرماندهان با من بجنگی؟!
لذا امام با همان جراحت شدیدی که داشت به میان لشکر آمده و خطابهای ایراد فرمود: معاویه ما را به چیزی دعوت میکند که نه خیر دنیا در آن است نه آخرت. شما از پیامبر خدا شنیدید که خلافت برای بنی امیه حرام است. رضای خداوند و مرگ با عزت را ترجیح بدهیم و پیشنهاد او را زیر پا بگذاریم که جز شمشیر نباید بین ما و معاویه حاکم باشد. اما اگر دنیا و باقی ماندن در دنیا را ترجیح میدهید پیشنهاد او را بپذیرید.
در این هنگام سپاه امام از جای جای لشکر فریاد زدند: دنیا دنیا . مرگ با عزت و رضای خدا چیست؟ رهبری فرزند پیغمبر چه اهمیتی دارد؟ ما کسی را میخواهیم مانند معاویه که دنیای ما را تامین کند.
اگر امام با این شرایط لشکرش وارد جنگ با معاویه میشد چه اتفاقی میافتاد؟
اینجاست که امام چارهای جز صلح نداشت. اگر امام با این شرایط لشکر که با صراحت میگویند ما دنیا را میخواهیم و پسر پیغمبر را کنار میزنند، با معاویه مواجه میشد چه بسا قبل از اینکه معاویه بخواهد حضرت را از بین ببرد، همینها امام مجتبی(علیهالسلام) را میکشتند و امام حسین(علیهالسلام) هم که پا به پای برادر بود، کشته میشد و ولایت و امامت همانجا از بین میرفت و معاویه به آمال خودش میرسید بدون این که هزینهای کرده باشد. بعدها امام مواخذه میشد که شما دیدی که مردم به صراحت میگویند ما معاویه را میخواهیم و او را ترجیح میدهند و دنیا را میخواهند؛ پس چرا پای این اصحابی که به تو خیانت کردند و تو را از بین بردند، ایستادی؟
اگر امام با آن شرایط ایستادگی میکرد، هم حکومت را از دست داده بود، هم خط اصیل اسلام از بین میرفت. اما امام با پذیرش صلح، حاکمیت را از دست داد ولی مسئله مهمتر که حفظ اسلام اصیل بود را پاسداری کرد. من معتقدم شیعه که مذهب حقه اسلام است مدیون صلح امام حسن (علیهالسلام) در درجه اول و بعد مدیون خون پاک امام حسین (علیهالسلام) است.
لذا امام در سختترین شرایط، بهترین کار را انجام دادند. اگر امام آنجا کشته میشد؛ شهادت امام انعکاسی نداشت و معاویه به هدف اصلیاش میرسید. وقتی امام یک چنین خیانتهایی از سپاهش که حاکی از عدم باور مردم به حکومت حق، و به رضای خدا بود را مشاهده کرد، شرایطی را در این عهدنامه نوشت. اگر چه معاویه(لعنة الله علیه) به هیچ کدام از آنها عمل نکرد، ولی معاویه را در تاریخ رسوا کرد و خط اصیل اسلام را، نه در جایگاه رهبری اسلام، بلکه به صورت زیرزمینی حفظ کرد.
اگر امام با آن شرایط ایستادگی میکرد، هم حکومت را از دست داده بود، هم خط اصیل اسلام از بین میرفت. اما امام با پذیرش صلح، حاکمیت را از دست داد ولی مسئله مهمتر که حفظ اسلام اصیل بود را پاسداری کرد. من معتقدم شیعه که مذهب حقه اسلام است مدیون صلح امام حسن (علیهالسلام) در درجه اول و بعد مدیون خون پاک امام حسین(علیهالسلام) است. لذا امام نه علاقهای به مذاکره داشتند و نه علاقهای به اصطلاح به صلح داشت. حضرت را در موقعیتی قرار دادند که چارهای جز گرفتن چنین تصمیم سخت و تلخی نداشت تا اصل اسلام را از نابودی نجات دهند.
برخی میگویند امام بخاطر عدم شجاعت، وارد جنگ با معاویه نشدند؟
اولا کسی که نواده رسول خدا و فرزند امیرالمومنین و حضرت زهرا(علیهمالسلام) است قطعاً شجاعت و سلامت را از جد و پدر و مادر خود به ارث برده است. چطور حضرت عباس(علیهالسلام) که مادرش حضرت زهرا(علیهاالسلام) نیست آن شجاعت عظیم را دارد که از پدر عظیم الشانش به ارث برده است. آنوقت امام مجتبی ندارد؟! قطعاً آن شجاعت در ایشان وجود داشت. در اینجا به دو نمونه تاریخی اشاره می کنیم:
1- در جنگ صفین امام مجتبی(علیهالسلام) همراه با امام حسین(علیهالسلام) فرمانده جناح راست لشکر امیرالمومنین (علیهالسلام) است.
2- در مناقب ابن شهر آشوب مازندرانی آمده است در جنگ جمل، امیرالمومنین(علیهالسلام) اول پرچم را به دست محمد حنفیه (که البته به شجاعت معروف بود) داد و گفت برو به دل لشکر دشمن و صفوف دشمن را بر هم بزن و به عایشه و شتر او برس و پای شتر را قطع کن. چرا که تا عایشه سوار بر شتر است اینها پایداری میکنند. ولی وقتی او سرنگون شود شکست قطعی است.
محمد با همه دلاوریهایش موفق نشد و برگشت. امیرالمومنین(علیهالسلام) پرچم را به امام مجتبی (علیهالسلام) سپرد. امام چنان برق آسا هجوم برد و صفوف متراکم دشمن را در هم شکست و شتر عایشه را پی کرد که عایشه سرنگون و پیمانشکنان متواری و تسلیم شدند. برخی فرار کردند و برخی تسلیم شدند و شکست آنها قطعی شد.
وقتی امام مجتبی(علیهالسلام) پیروزمندانه نزد پدر بازگشت، محمد حنفیه سرش را به زیر انداخته بود و خجالت میکشید که اول این مأموریت به او واگذار شده و موفق نشده بود؛ اما امام مجتبی(علیهالسلام) موفق بازگشت. امام علی(علیهالسلام) از او دلجویی کرد و فرمود تو تلاش خودت را کردی؛ اما شجاعت را فقط از پدر به ارث بردی ولی حسن شجاعت را هم از پدر هم از مادر به ارث برده است.
لذا کسی که جنگ بزرگی را فرماندهی میکند و مثل پدر آماده جنگ با معاویه بود از شجاعت فراوان و فوقالعادهای برخوردار بودند منتها مردم و نظامیان، خیانت کرده و او را همراهی نکردند؛ پس وجود مقدس امام مجبور به پذیرش صلح شد.
نویسنده : مهری هدهدی -تبیان