بسمه تعالی
منظومه صدای پای آب و راز های عرفانی
سید محمد حسین شرافت مولا
چکیده مقاله :
عشق به طبیعت و آفریدگان حضرت یزدان از ارکان عرفان اسلامی و عرفان شرق محسوب می گردد .سهراب سپهری راه رسیدن به وصال عشق حضرت خداوند را تنها با کسب عشق حقیقی به آفریدگان الهی و طبیعت ممکن می داند . او عشق واقعی را در قلب ساده و دور از تکلف می پندارد و تمام آفریدگان طبیعت الهی را چه با ظاهر زشت و چه با سیمای زیبا , عشق می ورزد و ما را به عشق ورزی با آن ها دعوت می کند زیرا بر اساس عرفان اسلامی و شرقی , بطن و ذات تمام آفریدگان طبیعت الهی زیبا , پاک و یکسان و از سر چشمه ذات پاک و انور حضرت آفریدگار الله جلّ جلاله است . آرمانشهر سهراب سپهری غیر مادی , اخروی , نا محدود و بر اساس عشق قلبی به حضرت الله جلّ جلاله و تمام هستی تعریف می گردد. سهراب سپهری عقلانیت , علوم مادّی و سیاست را فدای عشق ساده و بی ریای قلب به حضرت خداوند و آفریدگان او معرفی می کند و روزمرگی و بی تفاوتی را در عشق , نهی می کند و جامعه انسانی را به وحدت قلبی ِساده دعوت می کند تا به وصال عشق حضرت یزدان برسند . همچنین او قرن معاصر را مادی و افسرده دانسته و تمام انسان ها را به هدف اصلی حیات که عشق ساده قلبی به حضرت توحید و طبیعت آفریده اوست , دعوت می کند .
واژگان کلیدی :
عرفان اسلامی, عرفان شرق, عشق
مقدمه :
سهراب سپهری از شاعران ماندگار نیمایی سُرا و از عارفان اسلامی و شرق است . در منظومه عرفانی " صدای پای آب " نکات سبز و درخشانی را از عرفان اسلام و شرق برای بشریّت بیان می کند تا از انحراف فکری و سطحی نگری رهایی یابند و به نور شناخت و معرفت حضرت الله جلّ جلاله در نیّت ها و رویکردهای زندگانی برسند . در ذیل به بررسی شعر نیمائی ِ بلند , زیبا و ماندگار او "صدای پای آب " که سرشار از نکته های عرفانی و فلسفی است , خواهیم پرداخت .
متن :
وخدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بو ها , پای آن کاج بلند
آری , عارف ِ حقیقی حضرت توحید , همه جا و همه وقت را در یاد و عشق الهی خواهد گذراند و به پیشگاه عشق حضرت خداوند نزدیکی خواهد جُست .
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
یاد شهید و شهادت , قلوب را به خداوند اقدس نزدیک خواهد ساخت .
و دین اسلام , آئین ِ " عشق " و " جان دادن " در راه حضرت توحید است .
در اینجا سهراب سپهری به مقام شهادت در دین اسلام اشاره کرده است .
هم چنین وضوی" واقعی " و " باطنی " با عشق و عرفان خواهد شکفت . و هدف از عبادت روزانه , "عشق و شوق حقیقی " و " امید " به حضرت ا... است .
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
هدف از نماز خواندن رسیدن به نور و عرفانی است که حتّی بدترین و سنگدل ترین موجودات را نیز , عشق ورزی خواهد داشت و" خلوص نیت قلبی " یعنی نماز واقعی .
باغ ما در طرف سایه دانایی بود
...
باغ ما شاید , قوسی از دایره سبز سعادت بود
عشق و عقلانیت , مهم ترین عنصر های حیات اند . و عشق به طبیعت و آفریدگان ِ حضرت ا... جل جلاله , عقلانیت , معنویت و سبزی ِ ساده و در عین حال , بی پایان و جاودان است .
آب بی فلسفه می خوردم
توت بی دانش می چیدم
در ادامه سهراب سپهری به دوران کودکی اشاره کرده است و سادگی و خالص بودن در عشق را , راز " فلسفه و شناخت " و" وصال " حضرت خداوند می داند .
کودکی دیدم , ماه را بو می کرد
نهایت عرفان در" عشق ساده " و " بی پیرایه " و" صمیمیت قلبی " است و عقل ورزی در راه عشق , خالص نخواهد بود
من گدایی دیدم , در به در می رفت و آواز چکاوک
می خواست
...
شاعری دیدم هنگام خطاب , به گل سوسن می گفت : " شما "
سهراب سپهری عشق را منتهای آرزو ها و خواسته ها و مهم ترین ِ نیاز ها پنداشته . و گدایی عشق را جایز دانسته و بها داده است .
همچنین در بیان وی , عشق آکنده از شرم قلبی , ساده و بی ریا , اساسی ترین و مهم ترین طریقه ابراز ِ عشق حقیقی است .
موزه ای دیدم دور از سبزه
مسجدی دور از آب
سر بالین فقیهی نومید , کوزه ای دیدم لبریز سؤال
عارف حقیقی توحید , قانون های فقهی و عقلانیت در ادیان الهی را , فدای ِ عشق به حضرت خداوند و آفریدگان او خواهد کرد و راز های فقیهانه را با عشق به طبیعت آفریده حضرت یزدان , تنها پاسخ حقیقی خواهد دانست .
من قطاری دیدم که سیاست می برد ( و چه خالی می رفت )
در اینجا , سهراب سپهری سیاست و سنجش منفعت های شخصی را کوچک شمرده است و به توشه عشق راه حضرت توحید , بها داده و عنصر " سیاست " را مانع رسیدن به هدف الهیِ زندگی می داند . .
...
و هواپیمایی که در آن اوج هزاران پایی
خاک از شیشه آن پیدا بود
آرزو ها و خواسته های انسانی , ریشه در عشق ساده , خاکی و به دور از غرور دارد . پیشرفت هادی مادی و شهری , نبایست انسان را از طبیعت و سادگی باطن دور گرداند و در هر لحظه بایست به طبیعت , عشق ورزی داشت .
پله هایی که به قانون فساد گل سرخ
و به ادراک ریاضی حیات
در ادامه سهراب سپهری , علوم و دانش های خشک را مسیر رسیدن به حضرت توحید نمی داند . بلکه عشق و سادگی عارفانه را تنها شاهراه جاودان وصال حضرت یزدان دانسته است .
شهر پیدا بود
رویش هندسی سیمان , آهن , سنگ
سقف بی کفتر صدها اتوبوس
عارف حقیقی , سادگی و عشق ورزیدن به محیط زندگانی را آرزو و آرمان عرفانی بشر می داند و زندگی شهری امروز را افسرده و بدون هدف می داند .
چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاریچی
مرد گاریچی در حسرت مرگ
دنیای عرفانی و فلسفی برای هر موجود , فکر کردن و تأمل در لحظه ی اکنون است . و آسودگی در لحظه , در ذات و نهاد تمام مخلوقات الهی وجود دارد اما در نهایت و انتها , رخداد مرگ ناگزیر خواهد بود و نحوه اندیشه کردن در امور زندگی و همچنین فلسفه مُردن بایست متفاوت گردد و آنرا تعالی باید داد .
کلمه پیدا بود
آب پیدا بود , عکس اشیا در آب
باردیگر , سهراب سپهری به نیت ساده و کودکانه اشاره کرده است که کلید ِ عارفانه دانایی , خوشبختی و سعادت انسان در پیشگاه حضرت توحید است .
نور و ظلمت را دیدم
و گیاهان را در نور , و گیاهان را در ظلمت دیدم
و بشر را در نور , بشر را در ظلمت دیدم
در ادامه سهراب سپهری به نکته ای عمیق اشاره کرده است :
تمام موجودات زنده و به ویژه انسان ها در میان خیر و شر , دارای انتخاب آفریده شده اند و نور " قلب ساده " مهم ترین عرفان حیات است .
اهل کاشانم اما
شهر من کاشان نیست
شهر من گم شده است
آرمانشهر سهراب سپهری " مادی " و " محدود " نخواهد بود و عارف حقیقی ِ توحید همواره در جست و جو و کنکاش و کشف ِ" تربیت نفسانی " و" محیط اطراف " خویشتن است تا شایسته درگاه حضرت یزدانی گردد.
من صدای وزش ماده را می شنوم
و صدای کفش ایمان را در کوچه شوق
و صدای باران را , روی پلک تر عشق
آری , عشق در تمام موجودات وجود خواهد داشت . و عارف حقیقی به ظاهر اشیا نخواهد نگریست و در باطن آن ها "عنصر عشق " را خواهد یافت .همچنین , عارف حقیقی به " سادگی در عشق و رضایت کودکانه ذاتی انسان " اشاره داشته و ایمان خواهد داشت .
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل ها را می گیرم
عارف حقیقی , عشق به موجودات و طبیعت را سر چشمه تحوّل حیات طبیعت و موجودات طبیعت دانسته که تحولی بی کران و همیشگی خواهد گشت و هدف خالق اعظم در روز نخست آفرینش حیات است.
روح من در جهت تازه اشیا جاری است
در ادامه سهراب سپهری به نکته ای عمیق اشاره کرده است :
در عشق ورزی به موجودات زنده بایست خوش بین بود و حتی به استقبالِ این امر مهم شتافت و عشق به کائنات در تمام لحظات برای عارف حقیقی , تازگی و ابدی است.
روح من گاهی , مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد
در باطن ها , راهی به تغییر و عشق ورزی وجود خواهد داشت و بایست این مانع نفسانی را که در درون و اندیشه هر انسان وجود داشته است با عشق از بین بُرد .
من ندیدم بیدی , سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد , نارون شاخه خود را به کلاغ
درادامه , به محبت و عشق ورزی بدون چشمداشت اشاره کرده است و بیان کرده که عشق حقیقی , عشق خالص است.
من به یک آینه , یک بستگی پاک قناعت دارم
سادگی در عشق , بی کران و نهایت مطلوب قلب ها است . و عشق به پاکی , مهم ترین داشته قلب هر انسان است .
من نمی خندم اگر بادکنک می ترکد
و نمی خندم اگر فلسفه ای , ماه را نصف کند
عشق به طبیعت و موجودات طبیعت , باید همیشگی باشد و بی تفاوتی موجب دور شدن از عرفان حقیقی خواهد گشت .
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
بایست حیات را بی کران و بی پایان دانست و اندیشه نا امیدی در برابر مرگ را با عشق و شوق به آینده در قلب خویشتن از بین برد و عنصر ترس از مرگ را از از میان برداشت .
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و
تو برود
عارف حقیقی , عادت ِ روزمرگی را به خویشتن تلقین نخواهد کرد و به تمام لحظات زندگی , عاشقانه , اهمیت می دهد.
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
در اینجا سهراب سپهری به نکته ای عمیق اشاره کرده است :
آری , عشق به ماسوی ا... و طبیعت .
زندگی هندسه ساده و یکسان نفس هاست
در ادامه سهراب سپهری سُروده است که عنصر سادگی قلب بایست در روابط جمعی تمام انسان ها وجود داشته باشد تا حیات به وحدت قلبی و تعالی برسد.
هر کجا هستم , باشم
آسمان مال من است
...
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت ؟
عارف حقیقی با دیدگاه و نگرش عاشقانه و خوش بینی و زیبا بینی به زیستن و باطن تمام کائنات اندیشه خواهد کرد وبدی ها را ظاهری , موقت و نابود شدنی خواهد پنداشت .
من نمی دانم
که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است , کبوتر
زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
سهراب سپهری در ادامه به نکته ای جاودان اشاره کرده است :
عارف حقیقی , ظاهر موجودات را معیار سنجش قرار نخواهد داد . و باطن تمام موجودات کائنات را زیبا و برابر خواهد دانست .
چشم ها را باید شست , جور دیگر باید دید
حضرت توحید و تمام کائنات , زیباست به شرطی که با نیت زیبا به آن اندیشه کرد .
زندگی تر شدن پی در پی ,
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
بایست در زمان کنونی زندگی کرد و نیز در لحظه زمان حال , رضایت و خشنودی قلبی را با سادگی همراه باید کرد و به زندگی با نشاط ادامه داد .
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
سهراب سپهری از ظاهر گذشته و عنصر شب را نیز سرشار از عشق به کائنات پنداشته و به جست وجوی عشق حتی در دل تیرگی ها شتافته است.
و اگر مرگ نبود , دست ما در پی چیزی می گشت
از عنصرمرگ نبایِست ترسید و مُردن را راهی تا کشف حضرت توحید و عالم نورانی غیب پنداشت .
همچنین سهراب سپهری می گوید که باطن و اندیشه بشر به صورت غیر ارادی , همواره در کنکاش و تلاش است و گم گشته ای دارد و چه گم گشته ای برای یافتن بهتر خواهد بود .
بو کنیم اطلسی تازه بیمارستان را
و نپرسیم که فواره اقبال کجاست
سهراب سپهری گفته است که در شرایط سخت بایست امید داشت و در هر لحظه سخت نیزعشق قلبی خویشتن به حیات و کائنات را شکفت . و از سرنوشت شکایت نکرد . و عنصر سرنوشت را بایست همواره زیبا پنداشت . و خوش اقبالی را در عشق به سادگی و طبیعت پنداشت و به دنبال آرزوها و سراب خوشبختی مادی نبایست بود .
ریگی از روی زمین بر داریم
وزن بودن را احساس کنیم
سهراب سپهری به نکته ای عمیق اشاره کرده است :
قلب و نیت ساده و بی تکلف داشتن , عرفان حقیقی است. و وابستگی قلبی , خطا گشته است . ازعنصر " بودن " بایست لذت بُرد و سایر آرزو ها را کنار گذاشت .
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
آری , حتی در شرایط جنون نیز بایست سادگی , پاکی و بی آلایشی قلب خویشتن را محافظت کرد و عشق را در شرایط سخت و آشفته نبایست کاهش داد و عمق نیت خویشتن را به عشق کائنات قرار داد .
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ ,
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
در ادامه سهراب سپهری به نکته ای عمیق اشاره کرده است . عشق ورزیدن همیشگی به حضرت توحید و آفریدگان او هدف زیستن و راز حیات است. و رازهای طبیعت و رازهای علمی عقلانی , عارف حقیقی را از این هدف اصلی , دور خواهد کرد .
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم
یافتن حقیقت دشوار گشته است . در قرن معاصر( مُدرن ) , هدف زیستن تغییر یافته است اما حقیقت عرفانی همان عشق ساده به طبیعت و حضرت ا... جل جلاله است .
نتیجه :
سهراب سپهری در شعر " صدای پای آب " به نقد فلسفه ی حیات پرداخته و" سادگی قلب و نیت " را غالب بر " تکلف قلب و اندیشه انسان معاصر " دانسته است . و عرفان حقیقی را عشق به تمام هستی معرفی می کند .
منبع :
سپهری, سهراب, (1389), هشت کتاب و اشعار ترجمه شده سهراب سپهری, چاپ اول, تهران, انتشارات بهزاد .