0

عملياتهاي دفاع مقدس > 67/05/03- مرصاد

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

مصاحبه > اضمحلال منافقان در عمليات مرصاد به روايت سردار سليم‌آبادي


مقارن ساعت‌14:30 سوم مرداد سال ‌1367،منافقين و ارتش عراق عمليات مشترك خود را با هجوم زميني از طريق سرپل ذهاب و هلي‌برد از جنوب گردنه «پاطاق» ( نزديك سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر كرند غرب پيشروي كردند و حدود ساعت ‌18:30 اولين تانك‌هاي عراقي با آرم منافقين وارد شهر كرند‌ غرب شده و تا ‌5 كيلومتري جاده كرند ـ اسلام‌آباد اقدام به تعقيب اتومبيل‌هاي شخصي در حال فرار كرده و مجددا به شهر باز گشتند. در همين هنگام حدود هشت دستگاه تانك و نفربر به همراه نيروهاي پياده بعثي و منافق، شهر كرند غرب را به تصرف درآورده و سپس به طرف اسلام آبادغرب پيشروي كردند...

 



به مناسبت هجدهمين سالروز انجام پيروزمندانه «عمليات مرصاد»،خبرنگار سرويس «فرهنگ حماسه» خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)به سراغ سردار احمد سليم‌آبادي، فرمانده اسبق لشكر 71 روح‌الله استان مركزي رفته است كه در حال حاضر در سمت‌هاي رييس اداره كل تربيت‌بدني سپاه و مشاور معاونت عمليات ستاد مشترك سپاه در حال انجام وظيفه است. سردار سليم‌آبادي در اين عمليات با انجام دو هلي‌برد همراه با اميرسپهبد شهيد علي صياد شيرازي، نقش موثري در متلاشي شدن منافقان ايفا كرد. وي در اين گفت‌وگو با گراميداشت ياد و خاطره شهيدان دوران دفاع مقدس به ويژه شهيدان عمليات مرصاد و شهيد صياد شيرازي، وقايع قبل از تجاوز منافقان و نحوه شكست آنها در عمليات مرصاد را تشريح كرد.

**سردار، شما در آن زمان چه مسوليتي داشتيد و چگونه در جريان تجاوز منافقان قرار گرفتيد؟

در تيرماه سال 1367 مسوليت فرماندهي لشكر 71 روح‌الله استان مركزي را برعهده داشتم كه اين لشكر از نيروهاي اراك ،خمين ساوه، دليجان، تفرش، محلات، آشتيان و شازند تشكيل شده بود، همزمان دو گردان در جنوب،سه گردان نزديك كرمانشاه (سه راه پاوه) و «ويس قرني» و سه گردان نيز در مريوان حدود منطقه «دزلي» داشتم. اين نيروها عمدتا بعد از عمليات والفجر10 آن جا مانده بودند و قرار بود با لشكر 28 سنندج ارتش كه آن زمان «امير دادبين» فرماندهي آن را برعهده داشت،با انجام عملياتي در روي منطقه «شيلر» و با انهدام يكي از تيپ‌هاي عراق، از پيشروي آنها جلوگيري كنيم.

كار شناسايي اين عمليات كه ما آن زمان زير نظر «قرارگاه قدس» بوديم و فرماندهي آن را «سردار حجازي»( فرمانده نيروي مقاومت بسيج) بر عهده داشت، انجام شد و قرار بود اين عمليات را به صورت مشترك با ارتش انجام دهيم،‌همه كارها انجام شد و شب فرداي انجام كارها قرار شد اين عمليات را انجام دهيم، اما از قرارگاه مرا خواستند،‌رفتم. سردار حجازي گفت: دستور رسيده به جنوب حركت كنيد و حضرت امام فرموده‌اند: «حفظ جنوب، حفظ اسلام است».

**پس عملياتي انجام نشد؟

بله. با توجه به اين دستور،انجام عمليات در منطقه شيلر منتفي شد. بعد از ظهر از منطقه مريوان به سمت سه راه پاوه كه آنجا تعدادي نيرو داشتم، حركت كردم، مسول ستادي در منطقه دزلي داشتم كه توجيهش كردم تا بعد از آماده شدن كارها، به سمت جنوب حركت كند.

**چه زماني راهي جنوب شديد؟

به اتفاق مسول عمليات به سمت منطقه كرمانشاه حركت كرديم كه سه گردان و يك ستاد ما هم آنجا مستقر بود. حدود ساعت 10 شب بود كه به مقرمان در سه راه بانه و «ويس قرني» رسيديم. جلسات زيادي برگزار كرديم كه چگونه مي‌توانيم نيروها را چگونه به صورت هماهنگ و به موقع به دو گردان موجود در جنوب ملحق كنيم.

بنا بود صبح زود با مسول عمليات به سمت جنوب حركت كنم و اين شش گردان به ما بپيوندند كه بتوانيم عمليات مناسبي در مقابل عراقي‌ها در جنوب داشته باشيم، فكر مي‌كنم حدود 11:30 شب بود آمدم در اتاق مخابرات استراحت كنم، چون يادم مي‌آيد در آن زمان ما بيش از دو يا سه ساعت در شبانه روز خواب نداشتيم. يعني فرصت خوابيدن نبود. تازه چشمم گرم شده بود كه مسول ستاد ما در آن منطقه بيدارم كرد و گفت: مي‌گويند كرند را گرفته‌اند. گفتم مرز كجا؟ كرند كجا؟ خيلي فاصله دارد، بعيد است چنين اتفاقي بيفتد و من در واقع در راه جنوب از ماجرا مطلع شدم.  

**واقعيت داشت؟

بله متاسفانه واقعيت داشت. بعد از ساعت 12 تا 12:30 شب بود كه دوباره صدايم كرد و گفت:‌كه اطلاع مي‌دهند كه اسلام‌آباد غرب را هم گرفتند، گفتم شوخي مي‌كني؟ 100 تا 150 كيلومتر با ابتداي مرز فاصله دارد. شايد ساعت دو يا سه شب بود كه با بي‌سيم به من اطلاع دادند قرارگاه مرا خواسته است. من به قرارگاه منطقه كرمانشاه آشنا نبودم و نمي‌دانستم بايد كدام محل بروم؟، ساعت سه حركت كرديم و صبح زود در محل قرارگاه در طاق بستان و نزديك بيمارستان امام حسين (ع) بودم. ديدم جمعيت زيادي در منطقه است. وضعيت براي من عادي نبود و باورم نمي‌شد كرند و اسلام آباد به اشغال عراقي‌ درآمده باشد.

وارد قرارگاه شدم و سردار رشيد (جانشين رييس ستاد كل نيروهاي مسلح) را ديدم، گفت: فلاني كجا هستيد، گفتم در خدمت شما هستم. گفت: دو تا خمپاره‌انداز ببريد چهار زير، موشك‌اندازهاي ضدزره ببريد فلان جا و... گفتم: ‌چه خبر شده؟ يكي توجهيم كند و من هم كه به اندازه كافي نيرو دارم، مي‌توانم عمليات كنم. آنجا شهيد صياد شيرازي را هم ديدم و با هم احوالپرسي كرديم،‌دريابان شمخاني و سرلشكر حسني سعدي فرمانده وقت نيروي زميني هم بودند و يكي از برادراني كه آنجا مسوليت داشت، مرا توجيه كرد كه چه اتفاقي افتاده و گفت كه دشمن در چهارزبر گير كرده است.

**يعني منافقان اين قدر امكانات داشتند كه توانسته بودند تا چهارزبر پيشروي كنند؟

دشمن با 15 هزار نيرو شامل پشتيباني و غيره عمليات كرده بود كه پنج هزار نفر از آنها در 25 يگان سازماندهي شده بودند، يگان‌هاي كوچك اما متحرك و مجهز به خودروهاي توپدار و نفربرهاي زرهي كه قسمتي از آنها برزيلي بود و همه جديد بودند، يعني با بهترين امكانات و تجهيزات سازماندهي شده بودند تا به زعم خود در مدت 33 ساعت تهران را هم تصرف كنند و كارشان را در پنج مرحله سازماندهي كرده بودند.

**وضعيت ايران در آن زمان چگونه بود؟

وقتي منافقان با كمك ارتش عراق حمله كردند، خط توسط ارتش عراق از منطقه قصرشيرين شكسته شده بود و عراقي‌ها سرپل ذهاب را گرفته و تا پادگان ابوذر هم پيشروي كرده و بخشي از آن را نيز تصرف كرده بودند.

ستون منافقان نيز از بين عراقي‌ها عبور كرده و آمده بودند تا«پاتاق» و از آنجا به كرند. مقاومتي هم جلوي آنها نبود و نيروها نتوانسته بودند به دليل شكسته شدن خط اصلي مقاومت كنند.

منافقان ساعت9:30 شب سوم مرداد به اسلام‌آباد رسيده و كشتار وسيعي از عناصر حزب‌اللهي،بسيجي، پاسداران و افراد مومن به انقلاب به راه انداختند و حتي به زخمي‌هاي بيمارستان اسلام‌آباد نيز رحم نكردند و آنها را شهيد كردند. بعد، از آنجا به سمت گردنه چهارزبر حركت كردند، اما آنجا با نيروهاي سپاه كه بعضي از آنها از بچه‌هاي قرارگاه رمضان و بخشي نيز از نيروهاي لشگر6 ويژه سپاه بودند، برخورد كردند و اين نيروها با كمك سپاه كرمانشاه آنها را متوقف كردند.

اينها توضيحاتي بود كه در قرارگاه به من توضيح داد وقتي توضيح دادند،همه دنبال اين بودند كه در لايه‌هاي گردنه اسد‌آباد و ديگر جاها كه منافقان دنبال آنها بودند، مانع ايجاد كنند.وضعيت كرمانشاه به هم ريخته بود. به سردار رشيد و شهيد صياد پيشنهاد انجام كار شناسايي دادم. موافقت شد و قرار شد من به همراه شهيد صياد شيرازي و مسول عمليات، آقاي شايقي با خودرو رفتيم پايگاه هوانيروز كرمانشاه و در آنجا سوار بر هلي‌كوپتر 214 تا نزديك چهارزبر رفتيم كه فرود بياييم.

اينجا اتفاقي افتاد كه به نظرم زنده ماندن ما در اين صحنه به خاطر امداد الهي بود.

**بيشتر توضيح مي‌دهيد؟

براي اين كه هلي‌كوپتر از تيررس دشمن در امان بماند، در ارتفاع پايين حركت مي‌كرد،نزديك چهارزبر در حال نشستن بوديم كه به يكباره با سيم‌هاي برق فشار قوي مواجه شديم، خلبان هم متوجه نبود، من گفتم سيم‌هاي فشار قوي و شهيد صياد هم با دست، خلبان را متوجه كرد كه پيش روي ما مانع وجود دارد و هلي كوپتر را بكش بالا.

تا خلبان هلي‌كوپتر را بالا كشيد، يكي از اسكيت‌هاي هلي‌كوپتر به آخرين سيم برق فشار قوي گير كرد. من گفتم سقوط كرديم، اما گويا سيم برق نداشت و در حال پاره شدن بوده و در تماس با هلي‌كوپتر نيز به طور كلي پاره شد. به هر حال بعد از اين اتفاق، در گوشه چهار زير به زمين نشستيم و وضعيت را بررسي كرديم.

**پس شما و شهيد صياد در مراحل مختلف كار با هم بوديد؟

بله.با ايشان مسوليت داشتيم كه كار شناسايي را در منطقه انجام دهيم و وضعيت جاده‌اي كه به سمت اسلام‌آباد، گردنه خسرو‌آباد- كرند و پاطاق و سرپل ذهاب مي‌فت را شناسايي كنيم تا بتوانيم به پادگان ابوذر برويم، حدود سه تا چهار كيلومتر از سمت شرق جاده به سمت اسلام‌آباد حركت كرديم و منافقان را از پهلو مي‌ديديم كه عمدتا در جاده در حال حركت بودند.

**چه نتيجه‌اي از اين شناسايي گرفتيد؟

شناسايي خوبي بود و معلوم شد منافقان گستردگي زيادي ندارند و همين امر نويد خوبي براي ما بود،‌از كنار اسلام‌آبادغرب با سه چهار كيلومتر فاصله رد شديم و با عبور از پشت ارتفاعات در پادگان ابوذر به زمين نشستيم.

**قبلا اشاره كرديد كه دشمن بخشي از پادگان ابوذر را اشغال كرده بود، وقتي در پادگان به زمين نشستيد وضعيت چگونه بود؟

تيپ 29 نبي‌اكرم (ص) به كمك نيروهاي موجود در آنجا آمده و نيروهاي دشمن را از پادگان عقب زده بودند و حتي رد تانك‌هاي عقب‌نشسته عراق بر روي زمين كاملا مشخص بود. فرمانده پادگان آنجا هم ارتشي بود، شهيد صياد در آنجا به همه قوت قلب داد و اوضاع را بررسي كرديم و برگشتيم. اما زمان بازگشت از گردنه خسروآباد برگشتيم و از آن طرف جاده نيز شناسايي‌هايي انجام داديم و حتي يكي دو تير نيز به سمت هلي‌كوپتر ما شليك شد،‌ديديم منافقان در همان جاده اصلي مستقرند و هدفشان اين بود كه خودشان را به تهران برسانند و به فكر ديگري نبودند.

در پادگان هوانيروز ارتش به زمين نشستيم و با خودرو به قرارگاه آمديم، دريابان شمخاني،فرمانده وقت نيروي زميني سپاه در آن زمان بنده را خواست كه در مورد وضعيت موجود نظر بدهم. به دريابان شمخاني گفتم:الان دشمن در يك خط مستقيم گسترده است و نوك حمله‌اش را زياد كرده كه ببرد و جلو برود.

**نظر نهايي شما براي حل مشكل چه بود؟

به دريابان شمخاني گفتم نظرم اين است كه بايد ابتدا نيروهاي دشمن با هلي‌برد تجزيه شوند، بعد از بين بروند. دريابان شمخاني با پيشنهاد هلي‌برد من موافقت كرد و گفت: خودت عمل كن. گفتم كسي مرا پشتيباني نمي‌كند. چون اگر هلي‌برد كنم بايد مجروحان تخليه شوند، تجهيزات به من برسد و...شايد حدود 10 دقيقه در اين زمينه گفت‌وگو كرديم، اما ايشان گفتند. نه، من قول مي‌دهم، پشتيباني مي‌كنند.

در اتاقي كه من و دريابان شمخاني گفت‌وگو مي‌كرديم، يك نفر هم با لباس بسيجي روي تخت نشسته بود، ابتدا متوجه حضورش نشدم،هر چند ايشان به من نگاه مي‌كرد، خواستم بروم، ديدم آقاي هاشمي رفسنجاني است.

**هلي‌برد انجام شد؟

ساعت چهار بعد از ظهر و بعد از توجيه و تجهيز نيروها با دو فروند هلي‌كوپتر شنوك در فرودگاه اضطراي پشت اسلام‌آباد به زمين نشستيم كه شايد با جاده‌اي كه در دست منافقان بود، 1500 متر فاصله داشت و نيروهاي ما سه راهي پلدختر- اسلام‌آباد- كرمانشاه را گرفتند. يك پمپ بنزين و درختان سوزني كاج نيز آنجا وجود داشت كه بچه‌ها آنها را هم گرفتند و كلا نزديك سه كيلومتر را يك طرفه به دست گرفتيم، هر يك از منافقان هم كه از چهار زبر برمي‌گشت يا از طرف ديگر، گرفتار بچه‌ها مي‌شد، چون خبر نداشتند و كلا چيزي نزديك 150 نفر نيرو در دو سورتي پرواز آنجا پياده شدند.

دو دستگاه خودرو منافقان كه تيرخورده را بود گرفتيم و از سلاح‌هايش بر عيله خودشان استفاده كرديم و به همين ترتيب 30 خودرو منافقان را از بين برديم كه يكي از آنها خودرو سوخت بود و وقتي آرپيچي به اين خودرو خورد و منفجر شد، منافقان تازه متوجه شدند چه خبر شده و راه‌شان بسته شده است، بعد فشار زيادي به آن منطقه وارد كردند تا آن را از ما پس بگيرند.

**در اين مدت از نظر پشتيباني چه وضعيتي داشتيد؟

درگيري خيلي شديد بود، ‌نيروي كامل هم نيامد، يعني پشتيباني نشدم، اما نيروها را هدايت مي‌كردم، يك جيپ و 910 غنيمت گرفتيم و از مردم منطقه هم براي ما نان و آب مي‌فرستادند، زخمي‌هايمان را هم توسط تعدادي از نيروهاي هوايي ارتش پانسمان كرده و از طريق انتهاي همان باند فرودگاه اضطراري كه قبلا به آن اشاره كردم، به عقب مي‌فرستاديم. آن شب به همين صورت گذشت.

درگيري شديدي بين منافقان و ما وجود داشت سه بار ارتفاعي كه گرفته بوديم، دست به دست شد اما بار سوم، ارتفاع را نگه داشتيم و اولين نفربر زرهي منافقان را هم سالم به غنيمت گرفتيم و تا صبح همان شب بين 62 تا 64 خودرو آنها را منهدم كرديم.

ساعت حدود 11 شب بود كه سردار كوثري كه آن زمان فرماندهي لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) را بر عهده داشت، با نيروهاي اطلاعات و عمليات خودشان به ما رسيدند و گفتند: نيروهاي ما از سمت دوكوهه در راهند. حدود 12 تا يك شب بود كه يك گردان از نيروهاي لشكر 27 به ما رسيدند و نزديك ساعت 3 صبح عمل كردند، اما چون به منطقه آشنايي نداشتند، عملياتشان موفقيت‌آميز نبود و تعدادي زخمي و شهيد داده بوديم و مهمات كمي هم داشتيم، مثلا گلوله آرپيچي نداشتيم و نبردهاي تن به تن هم بين ما و منافقان روي مي‌داد.

ساعت حدود 12 شب بود كه تعدادي نيروي بسيجي هم از خرم‌آباد به ما رسيدند و گفتند: مي‌خواهيم به شما كمك كنيم و من هم نيرو كم داشتم، گفتم اگر مي‌خواهيد كمك كنيد بايد در سازمان قرار بگيريد، گفتند: خودمان مي‌خواهيم عمل كنيم. ديدم زير بار نمي‌روند آنها را فرستادم عقب. چون اگر بدون سازمان عمل مي‌كردند، تلفات ما زيادتر مي‌شد. خيلي هم ناراحت شدم كه چرا منظم عمليات نمي‌كنند.

شايد سه ربع تا يك ساعت بعد بود، ديدم تعدادي نيرو از كميته انقلاب اسلامي آن زمان بروجرد رسيد، فرمانده اين نيروها آمد پيش ما آمد و گفت كه فقط اسلحه ژ - 3 داريم. آنها قبول كردند در سازمان قرار بگيرند و خيلي منظم تقسيم شدند و خوب هم جنگيدند و بعد از عمليات هم نامه قدرداني براي كميته نوشته و از زحمات آنها قدرداني كردم.

**اين وضعيت به كجا انجاميد؟

تا ساعت 9 صبح نيروهاي لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) به پشت سر ما نزديك شدند. البته ما از ساعت 4 بعد از ظهر تا 9 صبح كه حدود 17 ساعت مي‌شود، منطقه را نگه داشته بوديم، هر چند در شب، هلي‌كوپترهاي عراق زخمي‌هاي منافقان را تخليه كردند و صداي هلي‌كوپتر را هم مي‌شنيديم. همزمان با اين عمليات، هواپيماهاي عراقي نيز هوانيروز، پادگان‌هاي ارتش و مسيرهايي كه نيروهاي ما در آنها مستقر بودند را بمباران مي‌كردند و حدود 28 نفر شهيد داديم كه بيشتر اين شهداء در فداكاري‌هايي كه براي حفظ ارتفاع صورت گرفت، شهيد شدند.

**تلفات منافقان چقدر بود؟

چيزي نزديك به 500 تا 700 نفر از منافقان موجود در خودروهايي كه هدف قرار گرفتند،كشته شدند.

نيروي شجاعي به نام مددي نيز داشتم كه منافقان او را اسير كرده و در اسلام‌آباد اعدامش كرده بودند. البته دو نفر از بچه‌هايي كه توسط منافقان اسير شده بودند،از دست منافقان فرار كرده و وضعيت آنها را براي ما گزارش كردند. وضعيت ما از نظر مهمات خوب نبود،اما اين بچه‌ها هم به ما گفتند وضعيت مهمات آنها نيز خوب نيست و وقتي ديدم وضعيت آنها هم خوب نيست تا صبح ايستاديم تا اين كه لشكر 27 جاي ما را گرفت.

اين بخش از عمليات كه ما در مرصاد انجام داديم شامل روز چهارم مرداد مي‌شود. يعني منافقان از روز سوم تهاجم خود را شروع كردند.

بعد از جابجايي، به نيروهاي اصلي خودم رسيدم و نيروهايم را در مركزي نرسيده به چهارزبر كه مركز تحقيقات كشاورزي بود، مستقر كردم.

**و عمليات بعدي؟

بنا شد در عمليات بعدي، نيروها را از سمت پادگان حضرت امام خميني (ره) هلي‌برد كنيم تا من بين گردنه پاتاق و كرند را ببندم. نيروها بعد از توجيه سوار هلي‌كوپتر شدند و با شهيد صياد منطقه را شناسايي كرديم، بعد گردان را آورديم جلو. كه شب از روي ارتفاع بروند جاده را ببندند، فشاري كه در ضربه اول به منافقان هم در زمينگير شدن آنها در چهارزبر و هم بر اثر كمين سنگيني كه به آنها زديم وارد شده بود و همچنين تداوم فشار از سوي لشگر 27، از هم پاشيده شده و مجبور به عقب‌نشيني شدند.

**نيروي هوايي در اين درگيري چگونه عمل كرد؟

هلي‌كوپترهاي هوانيروز و هواپيماهاي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي هم بمباران‌هاي شديدي بر روي منافقان انجام داده و تلفات سنگيني بر آنها وارد كردند و هلي‌كوپترهاي كبري نيز از پهلو ستون‌هاي منافقان را هدف قرار مي‌دادند. نيروهاي لشگر 9 بدر هم كمين كوچكي در گردنه حسن‌آباد ايجاد كرده و منافقان را هدف قرار مي‌دادند و به اين صورت منافقان تجزيه مي‌شدند.

در هلي برد دوم، سه گردان نيز از راه زمين براي پيوستن به نيروهاي هلي‌برد حركت داده شد و مسير كه بسته شد، ديديم منافقان در حال عقب‌نشيني به سمت مرز و كوهستان هستند و در همين فرار كردن منافقان حدود 90 تا 100 نفرشان توسط سپاه كرمانشاه اسير شدند. در حال عقب‌نشيني هم پل‌ها را منفجر كردند و كسي ديگري نمانده بود.

**چه عواملي باعث شد منافقان به فكر تجاوز به ايران بيفتند و چه هدفي داشتند؟

آنها قصد داشتند با تمام امكانات و با فراخواني كه از نيروهايشان در تمام نقاط جهان كرده بودند، بتوانند به تهران رسيده و حكومت اسلامي را ساقط كنند و تنها به عنوان نيروي يكي دو لشگر عراق محسوب مي‌شدند، البته قبل از عمليات «فروغ جاويدان»، عملياتي به نام «چلچراغ» در مهران انجام داده بودند و به دليل برخي موفقيت‌هايشان در اين عمليات تصور مي‌كردند در عمليات فروغ جاويدان هم موفق خواهند شد كه شكست سختي متحمل شدند.

عمليات فروغ جاويدان در حالي انجام شد كه ايران قطعنامه‌ 598 را پذيرفته بود و خيلي از هواداران منافقان در مسيرهاي مشخص شده در انتطار منافقان بودند و حتي قصد داشتند مراسمي در ميدان آزادي برگزار كنند، اما با لطف خدا و تلاش رزمندگان اسلام، ملت ايران بار ديگر سرافراز شد و شور مردم در دفاع از كشور خيلي مهم بود.

**اگر خاطره‌اي از شور مردمي در مقاطعي كه به آنها اشاره كرديد داريد، بفرماييد

البته حضور هميشگي مردم ما در صحنه‌هاي مختلف خاطره است، اما خاطره‌اي هم از آن زمان تعريف مي‌كنم. در آن زمان به همراه مسول بهداري براي سركشي به يكي از گردانهايم در سه راه پاوه مي‌رفتم، دم در دژباني ديدم، يكي لباس تميزي پوشيده و يك دستمال هم به گردنش انداخته است، البته نه اين كه دژبان لباس تميز نمي‌پوشد،نه، بلكه اصلا لباس اين فرد به لباس دژباني نمي‌خورد، به رحمتي، مسول بهداري منطقه گفتم، آقاي رحمتي، قيافه اين آقا به دژبان نمي‌خورد، گفت: اين پزشك است، آن قدر پزشك متخصص آمده است كه من جا براي خوابيدن نداشتم و بيرون خوابيدم، اين هم پزشك عمومي است كه گفته فقط مي‌خواهم كار كنم و فرقي نمي‌كند كجا باشد و براي همين دم در دژباني كاري كه برايش سپرده‌اند را انجام مي‌دهد، يعني طناب را بالا پايين مي‌برد تا خودروها عبور كنند.

آنقدر نيرو آمده بود كه جا نداشتيم و فقط تعدادي از اين نيروها را جايگزين نيروهاي مجروح مي‌كرديم، آنقدر انواع خودرو براي ما ارسال كرده بودند كه از هيچ لحاظ مشكلي نداشتيم، چون امكانات بيش از حد رسيده بود. وقتي منافقان حمله كردند و مردم فهميدند كشور در خطر است، سرا از پا نشناخته به جبهه آمده بودند، حتي برخي از اين مردم با خودروهاي شخصي، خودشان به منطقه رسانده بودند، مثل اين كه روز اول جنگ بود و اين از الطاف الهي بود كه منافقان اين گونه حمله كنند و نابودي آنها در آن منطقه فراهم شود. در حالي كه آنها اگر به صورت انفرادي وارد مي‌شدند، خطرناك بود و به واسطه نابودي منافقان، امنيت خوبي براي كشورمان ايجاد شد.

**به حضور شهيد صياد شيرازي در عمليات مرصاد اشاره كرديد، در اين زمينه هم صحبت كنيد

شهيد صياد شيرازي هرچند در آن زمان مسوليتي نداشت، اما احساس وظيفه مي‌كرد و مثل سرباز عادي هر كاري از دستش برمي‌آمد، انجام مي‌داد. همه هم در ارتش و سپاه قبولش داشتند. در هر دو هلي‌بردي كه انجام دادم، ايشان حضور داشتند و هلي‌كوپترها را هم خودش هماهنگ مي‌كرد.

در بخش اول عمليات از دستش ناراحت شدم چون از من پشتيباني نشد، هر چند مشكلات ديگري نيز در انجام ندادن عمليات قوي‌تر وجود داشت از جمله پياده كردن نيرو‌ها و.... در بخش دوم كه آمد از او احوالپرسي نكردم و ناراحت شدم كه چرا پشتيباني نشدم، پيشم آمد، دست در گردنم انداخت و عذرخواهي كرد و اين هم از بزرگواري شهيد صياد بود. البته همه چيز را فراموش كرديم. بعد از اين اتفاقات، همواره با هم در تماس بودم. يعني هرجا بود مرا مي‌خواست يا تماس مي‌گرفت و با هم صحبت مي‌كرديم، بعد از اين كه ستاد كل آمدند، تلاش داشتند در خدمت ايشان كار كنم كه اين توفيق نصيب ما شد.

به هر موضوعي كه وارد مي‌شد آن را به نتيجه مي‌رساند. مثلا تمام هلي‌كوپترها را خودش هماهنگ مي‌كرد. اگر نيازي به هواپيماي جنگنده بود، تماس مي‌گرفت و نيروها را هم همينطور و تا نيروها را پياده نمي‌كرد منطقه را ترك نمي‌كرد. كسي اين كار را نمي‌كند، اما شهيد صياد شيرازي، بي‌ادعا، بي‌ريا و شجاع بود كه اين خصوصيات او در عمليات مرصاد به اوج خود رس
يد.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:27 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

الله‌كرم: دفاع مردم منافقين را در عمليات مرصاد شكست داد


حسين الله‌كرم دليل شكست منافقين در عمليات مرصاد را دفاع و حضور مردم در جبهه‌هاي جنگ با وجود پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران مي‌داند.

وي در گفت‌وگو با خبرنگار گروه تاريخ شفاهي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) افزود: وضعيت جنگ ايران در اواخر به گونه‌اي بود كه ما علاوه بر 1100 كيلومتر مرز خشكي با عراق، در 1300 كيلومتر مرز آبي با آمريكا درگير و به شكل مستقيم با دو كشور آمريكا و عراق در جنگ بوديم و در اين شرايط ايران قطعنامه 598 را پذيرفت.
 


وي خاطرنشان كرد: در اين زمان منافقين با در پيش گرفتن تئوري «گلوله برفي» كه در طول مسير با جمع كردن برفهاي ديگر بزرگ مي‌شود، وارد ايران شدند تا با پيوستن مردم، توده بزرگي شوند و به تهران برسند. البته آنها در محاسبات خود اشتباه كرده بودند.

الله‌كرم با بيان اينكه پس از پذيرش قطعنامه از سوي ايران، تحليل‌هاي متفاوتي مطرح مي‌شد، توضيح داد: نيامدن مردم به صحنه يكي از آن تحليل‌ها بود كه حضور مردم در جبهه‌هاي جنوب و غرب كشور ايران آن را باطل كرد. يكي ديگر از ديدگاههايي كه مطرح شد، سست شدن مردم نسبت به نظام بود؛ در حالي كه به نظر من در واقع زمينه بروز چنين تصوري گسترش جبهه‌هاي جنگ و حضور يك ابرقدرت در كنار عراق در خليج فارس بود.

وي اضافه كرد: منافقين با اين تحليل‌ها با يك سازمان‌دهي عجولانه با پنج هزار نيرو به داخل ايران آمدند.

نيروهاي آنان تا اندازه‌اي كم بود كه افراد تئوريك خود را هم وارد عمليات كردند و در ابتدا با بهره‌گيري از لشكرهاي عراق مناطق سرپل ذهاب، قصر شيرين، و گيلان‌غرب را تا صالح‌آباد به تصرف درآوردند. منافقين انتظار داشتند پس از گذشت از كرمانشاه مورد حمايت مردم قرار گيرند و به سوي تهران حركت كنند.

او در پاسخ به پرسشي درباره دليل سهولت ورود منافقين به خاك ايران توضيح داد: عراق پس از پذيرش قطعنامه از سوي ايران عملياتهاي گسترده‌اي را در جنوب تا اهواز و خرمشهر و در غرب تا سرپل ذهاب انجام داد و منافقين با استفاده از عمليات عراق توانستند بدون هيچ مقاومتي در خط مقدم جبهه‌هاي ايراني تا منطقه سرپل ذهاب پيش آيند. در آن زمان، مسعود رجوي قرارگاه فرماندهي خود را در كنار نيروهاي عراقي در شهر سرپل ذهاب و پادگان ابوذر برپا كرد.

وي با تاكيد بر اينكه اگر عراق خط مقدم ما را نمي‌شكست، منافقين بسختي مي‌توانستند وارد ايران شوند، اظهار داشت: عمليات منافقين در خاك ايران بدون گسترش در جناح‌ها بود و آنها با يك تاكتيك اشتباه نيروهاي خود را در جاده‌اي كه از غرب در يك دهليز به سمت تهران بود حركت دادند. اين جاده در طول تاريخ مورد تهاجم قدرت‌هاي بزرگ از شرق آسيا به سوي غرب اروپا و بالعكس بوده است؛ از آن دهليز خشايارشاه، تيمورلنگ و بعد از آنها اسكندر مقدوني استفاده كرده‌اند. ويژگي آن جاده اين است كه كوتاهترين مسير شرقي غربي است كه نيروها را براحتي از ميان توده عظيم كوههاي زاگرس عبور مي‌دهد و به سوي جنوب رشته كوه البرز هدايت مي‌كند. ايده منافقين اين بود كه از طريق اين جاده به تهران برسند.

وي ادامه داد: منافقين در آن حمله از تاكتيك آتش و مانور استفاده كردند و در سطح كلاسيك هم مدل نفوذ در عمق نيروهاي مقابل را پياده كردند كه به علت عدم تصرف جناح‌ها موفق به كسب پيروزي نشدند. ضمن آن كه منافقين در شهرهاي كرند و اسلام‌آباد غرب مقاومت‌هاي محدود مردمي را از بين بردند، ولي در مقابل اولين يگان نظامي كه در منطقه «چهارزبر» در مقابل آنها ايستادند زمين‌گير شدند.

الله‌كرم كه در جريان عمليات مرصاد مسوول اطلاعات نيروي زميني سپاه بوده است، مقاومت مردم در شهر اسلام‌آباد را قهرمانانه توصيف كرد و گفت: مردم اسلام‌آباد در كوچه و برزن شهر با منافقين مي‌جنگيدند و دشمن هر زخمي‌اي را كه مي‌گرفت، در مقابل ديوار اعدام مي‌كرد و حتي بيمارستان اسلام‌آباد را هم به آتش كشيد.

از سوي ديگر، يگان‌هاي ارتش و سپاه براي جلوگيري از تهاجم دشمن به شهرهاي جنوب، به آنجا اعزام شده بودند و لذا مردم، خود در مقابل منافقين مقاومت مي‌كردند.

وي بيان داشت: وقتي منافقين در منطقه «چهارزبر» توسط نيروهاي نظامي ما متوقف شدند، گروهي از مردم كرمانشاه، همدان و ساير شهرهاي غربي بسرعت، خود را به چهارزبر رساندند. بنابراين ما توانستيم با سازمان‌دهي نيروهاي مردمي، استحكام لازم را در جبهه جنگ با منافقين به وجود آوريم.

الله‌كرم بيان داشت: شهيد صياد شيرازي در عمليات مرصاد در جناح شمالي با نيروهاي خود ضربات سنگيني به دشمن زد، به گونه‌اي كه مسعود رجوي در روز سوم عمليات منافقين، منطقه را ترك كرد و رييس ستاد جنگ منافقين هم روز چهارم فرار كرد. به اين ترتيب، نيروهاي منافقين بدون داشتن فرماندهي به حال خود رها شدند و به كوهها گريختند كه در روزهاي بعد بعضي از آنها كشته و يا اسير شدند.

وي در ادامه به بيان خاطره‌اي از عمليات مرصاد پرداخت و گفت: وقتي خودرو تبليغاتي پيشروي منافقين را گرفتيم، از درون آن فيلمهاي متعددي پيدا كرديم كه حاوي مارش‌هاي پيروزي و تبليغات بود. آنها مي‌خواستند آن فيلم‌ها را از راديو و تلويزيون ايران پخش كنند؛ وقتي ما پرسيديم كه چرا فكر مي‌كرديد به تهران مي‌رسيد، پاسخ دادند «فرماندهان ما گفته بودند هيچ مقاومتي در ايران صورت نمي‌گيرد و شما براحتي به تهران مي‌رسيد.»

الله‌كرم با بيان اينكه آن زمان مسوولان ما انتظار آن حضور گسترده مردم در جبهه‌ها را نداشتند، تصريح كرد: در شرايطي كه آمريكا در خليج فارس با ما وارد جنگ مستقيم شده بود و عراق هم در جنوب عمليات‌هاي مختلفي را براي جداسازي خوزستان انجام مي‌داد، مسوولان معتقد بودند كه بايد قطعنامه 598 را بپذيريم. در همان زمان دفاع مردم در مقابل منافقين ترديدها را نسبت به حضور گسترده مردمي در دفاع از مرز و بوم كشورمان از ميان برد. از ديگر سو، منافقين مرصاد را آخرين فرصت خود مي‌دانستند. چون تصور مي‌كردند مردم از نظام حمايت نمي‌كنند و آنها مي‌توانند براحتي به تهران برسند.

وي با اشاره به اينكه ديدگاه ما نسبت به سربازان عراقي و عناصر منافقين، ديدگاهي از سر ترحم بود، اظهار كرد: در جريان عمليات مرصاد، يك دختر منافق در حالي كه تركش خورده و يكي از دست‌هايش را از دست داده بود به فرماندهان رده بالاي خود مي‌گفت «مگر نگفتيد ما به تهران مي‌رسيم. من آخرين لحظات زندگي‌ام را مي‌گذرانم و خواستار تجديدنظر در افكار فرماندهي هستم.» او آخرين لحظات عمر خود را در حالي سپري كرد كه اعتقادش را به فرماندهان خود از دست داده بود.
 
 
جمعه 24 دی 1389  9:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

منافقين رؤياى رژه مهران تا تهران را به گور بردند

منافقين رؤياى رژه مهران تا تهران را به گور بردند


قصه منافقين يك قصه به سر رسيده است، كسانى كه مدعى مبارزه با امپرياليسم جهانى بودند به مزدور آن ها تبديل شدند و راهروهاى مجالس اروپايى به گدايى و دريوزگى مشغولند و تا عمر دارند هم از آن ها به عنوان مزدور بارخواهند كشيد. اين سرنوشت شوم سرنوشت عبرت آموزى است. مخصوصاً براى كسانى كه هنوز هم آن نگاه احمقانه منافقين را دارند، حمايت امريكا هيچ كس را به هيچ جا نخواهد رساند، وسوسه شدن در برابر حمايت هاى امريكا همان سرنوشت منافقين را براى گروه ها و جريانات درپى خواهد داشت.
براى تحليل اين عمليات و بررسى نقش منافقين به سراغ سردار حاج محمد كوثرى رييس اداره امنيت ستاد كل نيروهاى مسلح رفته ايم و نظرات وى را پيرامون عمليات مرصاد جويا شده ايم. سردار كوثرى در آن تاريخ فرمانده لشكر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بوده است. با هم اين گفت وگو را مى خوانيم.
 
 

* سردار چه طور شد كه منافقين و در كنار آن ها عراق مجدداً تصميم گرفتند به ايران حمله كنند و در عملياتى درصدد پياده كردن اهداف خود باشند؟

 

** براى اين كه بخواهيم در مورد عمليات مرصاد كه در سال ۶۷ رخ داد صحبت كنيم بايد كمى به عقب تر از اين تاريخ برگرديم. دو، سه ماه قبل از عمليات مرصاد، عراقى ها پس از شكست هاى پى درپى تاكتيك خودشان را عوض كردند و حالت تهاجمى گرفتند. با تمام قوا و تجهيزات وارد ميدان شدند. انواع سلاح هايى كه موجود داشتند را استفاده كردند. امريكا نيز علناً به پشتيبانى از ارتش حزب بعث وارد آب هاى خليج فارس شد. البته امريكايى ها و شوروى سابق قبل از شروع جنگ از صدام حمايت مى كردند و اصلاً خود آن ها در ۲۶ تير ۵۸ پس از پيروزى انقلاب اسلامى صدام را با يك كودتاى بدون جنگ در عراق به قدرت رساندند. و چراغ سبز نشان دادند تا او به ايران حمله كند. آن ها در اذهان عمومى جا انداخته بودند كه كارى با ارتش عراق ندارند ولى از سال ۶۶ به خصوص در اواخر جنگ حمايت هايشان علنى شد.

حالت تهاجمى عراق و به دست آوردن بعضى پيروزى هاى آن ها، پذيرش قطعنامه ۵۹۸ در تير ۶۷ به دستور حضرت امام (ره) و پشتيبانى علنى امريكا از عراق با تهاجم موشكى به هواپيماى مسافربرى ايران در آب هاى خليج فارس يك احساسى را بين نيروهاى ضدانقلاب خصوصاً گروهك منافقين ايجاد كرد كه مى توانند دست به كار شوند و كارى را انجام دهند لذا گروهك منافقين كه چند عمليات كرده بود و فكر مى كرد توانى براى درگيرى با ايران دارد با فشار قدرت هاى جهانى تدارك برنامه اى عليه ايران را ديد. گروهك منافقين با اين استنباط و تحليل بچه گانه شان به اين نتيجه رسيده بودند كه با توجه به حمله عراقى ها و به دست آوردن نتايج به ظاهر پيروزى ديگر مردم ايران به نظام پشت كرده و از جبهه ها حمايت نمى كنند، لذا با اين تحليل و پشتيبانى و تحريك قدرت هاى جهانى دست به عمليات عليه ايران زدند.

 

پس از پذيرش قطعنامه ۵۹۸ دو، سه روزى مرزها نسبتاً آرام بود. توپخانه ها آنچنان كار نمى كرد. نيروهاى زيادى در يگان ها و لشكرها جمع شده بود. چون از نظر ما جنگ هنوز تمام نشده بود و بايد بند بند قطعنامه اجرا مى شد و از طرفى مى دانستيم صدام پايبند به هيچ اصل بين المللى نيست لذا نيروهاى لشكر ۲۷ حضرت رسول را در دوكوهه و مدارس شهرهاى نزديك مثل انديمشك سازماندهى كرديم و چند گردان هم در اردوگاه كاروان نگه داشتيم و به نوعى آماده بوديم.

 

* خود شما در اين مدت كجا بوديد؟

** با توجه به آرامش نسبى با چند تن از فرماندهان لشكر تصميم گرفته شد كه به سمت اصفهان براى شركت در شب هفت شهيد صالحى جانشين لشكر حركت كنيم. كليه نيروها و فرماندهان را توجيه كرديم و به سمت نجف آباد زادگاه شهيد صالحى رفتيم. شب هفت در آن جا حاضر بوديم. سپس فردا كه جمعه بود گفتيم چند سالى است از شهادت حاج همت مى گذرد سرى به خانواده اين شهيد بزنيم. شب در نجف آباد مانديم و صبح به شهر رضا رفتيم. وقتى وارد خانه شهيد همت شديم برادر حاج همت گفت آقا رحيم (صفوى) تماس گرفت اين شماره را داد و گفت زنگ بزن. تلفن را گرفتم بعد از سلام و عليك كردن آقا رحيم گفت برو به جاده اهواز- خرمشهر كه عراقى ها آمدند. تلفنى با دو كوهه هماهنگ كرديم و يكسرى كارها را گفتيم و خودمان نيز به راه افتاديم. آنقدر سريع رفتيم كه بعدازظهر به دوكوهه رسيديم. ديدم بچه ها آشفته اند. با بى سيم به گردان هاى اردوگاه كاروان گفتم چه كارهايى بكنند تاخود من برسم. دو ساعت از دو كوهه تا كارون فاصله بود. ساعت ده، ده و نيم شب رسيدم اردوگاه كارون و اقداماتى را انجام داديم. صبح فردا با نيروها بعد از نماز صبح به جاده اهواز- خرمشهر رفتيم كه اين عمليات به نام «عمليات غدير» نام گذارى شد.

 

* در اين زمان عراقى ها جاده اهواز- خرمشهر را تصرف كرده بودند؟

 

** بله. عراقى ها از مرز گذشته بودند و در جاده اهواز خرمشهر جولان مى دادند. از يك طرف به ايستگاه حميديه و حسينيه رسيده بودند. شش كيلومتر جلوتر يك بيمارستان صحرايى را منهدم كرده بودند و از طرف ديگر به سمت ما در كارون آمدند. با چند تا از بچه ها PMPهاى آن ها را زديم سپس با هماهنگى يگان هاى همجوار و قرارگاه به جلو پيش رفتيم تا اين كه به مرز خودمان رسيديم و در دژهاى مرزى مستقر شديم. از جاده اهواز خرمشهر تا مرز ۱۳ كيلومتر فاصله است. در نتيجه عمليات غدير با موفقيت انجام گرفت ولى عراقى ها انتظار شكست را نداشتند و فكر نمى كردند نيروهاى ايران اين چنين بعد از قطعنامه آمادگى داشته باشند.

 

همان شب منطقه را پاكسازى كرديم و از آن جا كه مى دانستيم ارتش حزب بعث فهم و شعور كافى ندارد و فقط قلدرى و زور را سرلوحه خودش قرار داده است لذا با نظر قرارگاه به منظور ايجاد امنيت مرزها تصميم بر اين شد كه كمى جلوتر از مرزهاى خودمان برويم و دژهاى مرزى آن ها را تصرف كنيم تا زمان مذاكره پيش باشيم. عمليات قرار بود سه روز بعد انجام گيرد.

 

* در همين زمان بود كه در سمت غرب منافقين حمله كردند؟

 

** بله، صبح روزى كه مى خواستيم عمليات كنيم بعد از نماز صبح بى سيم من را خواست. گفتند فلانى از اردوگاه كوزران با شما كار دارد- اردوگاه كوزران كه متعلق به لشكر ۲۷ حضرت رسول بود در شرق تنگه «چارزبر» قرار داشت كه بعدها به تنگه مرصاد معروف شد. در غرب اين تنگه نيز اردوگاه لشكر ۳۲ انصار همدان قرار داشت- پاى بى سيم كه رفتم ديدم مى گويند منافقين ديشب حمله كردند. ابتدا عراقى ها تا سر پل ذهاب آن ها را همراهى كردند سپس خود منافقين با پشتيبانى هوايى و هوانيروز ارتش عراق به سمت كرمانشاه در حركت اند. گفتم هر چه اسلحه و مهمات داريد برداريد و برويد به ارتفاعات تا از بالا به جاده مسلط شويد و از اردوگاه دفاع كنيد. خود من هم به قرارگاه در دارخوئين رفتم.

 

در قرارگاه به آقا محسن (رضايى) گفتم اين طورى خبر دادند شما مطلعيد گفت بله، چون شما امشب مى خواستيد عمليات كنيد نخواستم ذهنتان را درگير اين منطقه بكنم. شما امشب عمليات را انجام بدهيد و عراقى ها را در جنوب نگاه داريد. برگشتيم لشكر. همين كه رسيدم با بى سيم خبر دادند كه نه تصميم گرفته شد لشكر ۲۷ هم غرب عمليات كند و هم جنوب. خود من گفته بودم كه ما مى توانيم همزمان در دو منطقه عمليات كنيم. بچه ها وقتى شنيدند كه چه اتفاقى افتاده خيلى با روحيه بالا آمده شدند تا با منافقين بجنگند چون جنايات آن ها را ديده بودند. دوستان و آشنايان شان به دست آن ها در تهران ترور شده بودند. توجيهات و هماهنگى هاى لازم را انجام داديم.

 

* در مورد نحوه عمليات توضيح مى دهيد؟

 

** دو هلى كوپتر شنوك آمد. در هر يك از اين ها يك دستگاه تويوتا و چند موتور جاسازى كرديم. ابتدا گردان حمزه تيپ دو كه براى اين عمليات آماده شده بود سوار كرديم و قرار شد مابقى گردان هاى عمل كننده پشت سر آن ها منتقل بشوند. من با اولين هلى كوپتر به سمت كرمانشاه پرواز كردم. در كرمانشاه ابتدا در سه راه ملاوى زمين نشستيم تا موقعيت را ارزيابى كنيم. قرار بود يكى از بچه هاى سپاه آن جا باشد تا هماهنگ كنيم ولى خبرى نبود لذا دوباره پرواز كرديم به سمت اسلام آباد رفتيم. نزديك كارخانه نمك اسلام آباد هوا به تاريكى مى رفت در نتيجه نشستيم و نيروها پياده شدند.

 

نيروها وسايل را آماده كردند خودرو و موتورها را به عنوان جلودار فرستاديم تا منطقه را ارزيابى كنيم. احساس مى كرديم منافقين تا اين منطقه آمده باشند و در تنگه اى كه مقابلمان بود كمين زده باشند. هيچ خبرى نبود. در نتيجه همان شب تا ۳۰ كيلومترى سه راه اسلام آباد پيش رفتيم. آن جا چون بچه ها كمى خسته شده بودند يك ساعتى استراحت كرديم و دوباره به راه افتاديم. در ۱۵ كيلومترى سه راه اسلام آباد ديدم مردم روستا بيرون ريختند و وحشت زده سردرگم هستند. نيروهاى مردمى هم سنگر زده بودند تا موقع احتياج دفاع كنند. از اين ها گذشتيم تا اين كه به باند اضطرارى سه راه اسلام آباد رسيديم.

 

* منافقين تا اسلام آباد آمده بودند؟

 

** در اسلام آباد گروهك منافقين از شهر بيرون آمده بودند. عده اى از مردم وحشت زده در حال خارج شدن از شهر بودند. عده اى نيز از كرمانشاه براى مقابله در حال ورود به شهر بودند. لذا اين ها در هم گره خورده و حركت منافقين را كند كرده بود. گروهى ديگر از منافقين كه متوجه اين قضايا شده بودند و مى خواستند با خودروهايشان برگردند با هم برخورد كرده بودند. منافقين بسيار آشفته و درهم شده بودند. اين ها را فيلم داريم، از خود منافقين به دست آمده است.

 

* در اين موقع نيروهاى ايرانى كجا بودند؟

 

** بچه ها از طرف ديگر بعد از سر پل ذهاب كه متوجه گروهك منافقين شده بودند سريع يگان هاى خودشان را به تنگه چارزبر (مرصاد) آورده و در آن جا موضع گرفته بودند. ما وقتى به سه راه اسلام آباد رسيديم عقبه نيروهاى منافقين در آن جا بود. چون منطقه را مى شناختيم شبانه شناسايى هاى لازم انجام شد. سپس گردان حمزه را وارد ميدان كرديم. بچه ها ماشين هاى اين ها را زدند و چون خودروهاى پشتيبانى بود و حامل بنزين و مهمات بود در نتيجه آتش عجيبى به هوا بلند مى شد. اين گونه عقبه نيروهاى منافقين ناامن شد.

 

* در اصل با زدن عقبه منافقين آن ها محاصره شدند و شكستشان حتمى شد؟

 

** بله. با ناامن شدن عقبه و بسته بودن تنگه چارزبر، در مقابل، گروهك منافقين غافلگير شد لذا نيروهاى آن ها سريع به فكر فرار افتادند. از آن جا كه مابقى گردان ها هم رسيده بود براى ايجاد امنيت، بعضى از مناطق و دشت ها را پوشانديم تا مانع فرار آن ها شويم. روز بعد كليه يگان ها در محل هاى تعيين شده مستقر بودند و قرار بود هر يگانى از يك منطقه به كمر ستون منافقين بزند تا عمليات پايان يابد. شهيد صياد شيرازى هم با هلى كوپتر در سمت ريجاب و جوانرود عقبه آن ها را مورد حمله قرار داد. با اين وضعيت و هجوم برق آساى نيروها به جرأت مى توانم بگويم كه يك خودرو از منافقين نتوانست از منطقه خارج شود.

 

نيروهاى منافقين در ماشين هاى صفر كيلومتر كه به سفارش كشورهاى عربى ساخته شده بود نشسته بودند و انتظار داشتند همه مردم از آن ها استقبال كنند و تا تهران نيز با هيچ مشكلى روبه رو نشوند. آن ها مردم را نشناخته بودند. نه فهم داشتند و نه شعور سياسى- نظامى. امريكايى ها نيز يك تحليل درست به اين وفاداران خودشان نداده بودند.

 

* در واقع مى توان گفت عمليات مرصاد نشان داد منافقين چقدر در نادانى به سر مى بردند.

 

** يك مطلب جالب بگويم از اسناد و مدارك غنيمت گرفته شده و اقرار اسرا، حماقت منافقين به وضوح مشخص مى شد. آن ها كارت هاى شناسايى صادر كرده بودند كه مشخصات كامل افراد در آن درج بود. در آن كارت ذكر شده بود كه اعزامى از فلان كشور. حالا اين اعزام ها چه موقع انجام گرفته بود؟ سه روز قبل، دو روز قبل و حتى همان روز حمله. مسوولين اين گروهك گفته بودند كه بياييد كه اگر نرسيد در دولت آينده ايران مسووليتى نخواهيد داشت! بعضى از اين افراد وقتى با آن ها صحبت مى كرديد مى ديديد كه حتى يك تير هم نزده اند و آشنايى با ابتدايى ترين اصول نظامى ندارند. آن ها فقط مى خواستند سياهى لشكر جمع كنند. واقعاً دل انسان به درد مى آمد وقتى در عمليات مرصاد اين جوانان را مى ديد كه به گروهك منافقين پيوسته اند. جوان هايى كه از طرفى خودشان را به ظاهر روشنفكر مى دانستند و از طرف ديگر به راحتى فريب مسعود و مريم رجوى را خورده بودند.

 

حماقت اين گروه همين بس كه فكر مى كردند به راحتى مى توانند بدون هيچ مقاومتى در كمترين زمان ممكن به تهران برسند. در نقشه اى كه از آن ها به دست آمد و با دست كشيده شده بود، نوشته بودند از سر پل ذهاب تا «كرند» و از مرند تا اسلام آباد هر كدام نيم ساعت! از اسلام آباد تا كرمانشاه نيم ساعت .

 

تمام مقرهاى سپاه و كميته و ژاندارمرى را هم ذكر كرده بودند. از كرمانشاه تا همدان دو ساعت. در مجموع زمان مورد نيازشان را هشت ساعت در نظر گرفته بودند. آن ها حتى پيش بينى حوادث و اتفاقاتى مثل پنچرى، خرابى اتومبيل ها و غيره را نكرده بودند.

 

خداوند آنقدر اين گروه را كر و كور و لال و نفهم كرده بود كه فقط به ذوق اين كه بدون مقاومت به تهران خواهند رسيد پيش مى رفتند. اگر در يك كار كوچك هم تدبير نباشد به نتيجه نخواهد رسيد چه برسد به چنين كار عظيمى. به نظر من اين لطف خدا بود. اگر بعد از پذيرش قطعنامه اين ضربه بزرگ به منافقين وارد نمى شد شايد براى ما ايجاد مشكل مى كردند ولى خداوند اراده كرده بود تا چنين نشود. فلذا گروهك منافقين بدون تدبير بدون فكر و انديشه دست به اين كار زدند و روياى رژه مهران تا تهران را به گور بردند.

 

* نقش رهبرى حضرت امام (ره) چگونه بود؟

 

** انسان وقتى به عمليات مرصاد و يا ديگر عمليات ها مى نگرد تفاوت رهبرى الهى را با رهبرى دنيوى به عينه مى بيند. حضرت امام چقدر با طمأنينه روزى وارد شد با آن كه امكانات و تجهيزات نداشت ولى توانست تمام قلوب را تسخير كند. رزمندگان هم با خدا و امام معامله كردند و تا آخرين لحظه ايستادگى كردند و امروز نيز ايستادگى مى كنند تا اين پرچم را به رهبرى مقام معظم رهبرى به دست صاحب اصلى اش برسانند.

 

* الان، آينده اين گروهك تروريستى را چگونه ارزيابى مى كنيد؟

 

** ماهيت گروهك منافقين براى مردم از پيش از انقلاب مشخص بود. روزى كه مردم با سلاح مقابل رژيم پهلوى ايستادگى مى كردند اين گروه به دنبال جمع آورى سلاح براى خودش بود. از يك طرف با مردم رو راست نبودند، از طرف ديگر آن ها به هيچ وجه توانايى اداره حتى چند هزار نفرى را ندارند چه برسد به اداره يك كشور. لذا اين گروه چه بخواهد و چه نخواهد در دامان امريكا است. آن ها امروز هم به ظاهر در اردوگاه اشرف هستند ولى در واقع براى امريكايى ها كار مى كنند. گروهك منافقين فقط مجموعه خودش را مى بيند. به مردم كارى ندارد. منافع خودش را مى بيند. كسى كه اين گونه باشد چه سازمان و چه فرد هيچ موقع نمى تواند براى مردم دلسوزى كند. مردم با اين گروهك آشنايند. هيچ وقت جنايات آن ها را در حزب جمهورى در نخست وزيرى و ترور مردم عادى فراموش نخواهند كرد. مگر مى شود گروهى اين گونه با مردم رفتار كند بعد انتظار هم داشته باشد مورد حمايت و مقبوليت مردم باشد!

 

مگر اين كه توبه واقعى كنند و با ضوابطى به ايران باز گردند تا محاكمه شوند. در صورتى كه دست شان آلوده به خون بى گناهى نباشد به زندگى شان در كشور ادامه دهند. در غير اين صورت با توجه به اين كه به عنوان يك گروهك تروريستى در دنيا شناخته شده اند نمى توانند زندگى راحتى داشته باشن

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ارتش خصوصی صدام


دومین تلاش رجوی برای دستیابی به قدرت
غرب به طور کلی از مبارزه مجاهدین حمایت وسیعی به عمل می¬آورد. اما در سال 1988 همه چیز بهم خورد. این شکستی بود که هرگز بدان اعتراف نشد، و رجوی تلاش کرد طوری رفتار کند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما گرچه او توانست از ماشین تبلیغاتی خودش برای متقاعد کردن هوادارانش که در پایگاه های عراق هیچ دسترسی به رسانه ها نداشتند استفاده کند،اما صحنه سیاسی غرب موضوع دیگری بود. آنان بلافاصله به ارزیابی شکست فروغ، و شکست صدام حسین برای پیروز شدن در جنگ با رژیم، در برنامه ریزی هایشان پرداختند.

 


البته، صدام این موضوع را بهتر از هر کسی می دانست. خیلی زود پس از این که او آتش بس را پذیرفت و خیلی زود پس از این که از جاه طلبی خود برای شکست پارسی¬ها (فارس ها) دست کشید، به کمتر قانع شد، یعنی به کویت حمله کرد. آتش بس با ایران کشورهایی را که به او پول و اسلحه داده بودند وادار کرد به بازپس گیری بدهی صدام بیاندیشند. برای صدام، که خودش را رهبر تمام عرب هایی میدانست که با پارسیان و اسرائیل میجنگند، خیلی تحقیر کننده بود که کشور کوچک و بی اهمیتی مانند کویت از او بخواهد پولش را پس دهد!
به موازات استراتژی بی ثبات کردن رژیم ایران، در ژوئن 1988، ارتش آزادیبخش عملیاتی نظامی به نام چلچراغ یا "چهل ستاره" (Forty Stars) را انجام داد که با حمایت نیروهای عراقی بیش از پیش در داخل خاک ایران نفود میکرد. رجوی مصمم بود از ارتش آزادیبخش برای باز کردن راهی برای خود و مریم به سوی تهران استفاده کند. در این عملیات، آنها به مهران رسیدند، شهری کوچک در جهت همدان. مجاهدین با کمک بعضی از ساکنان محلی، که با مصلحت گرایی به مجاهدین خوشامد گفتند، توانستند شهر مهران را به تصرف خود در آورند. مجاهدین، قبل از عقب نشینی با تعدادی از افرادی که تازه به آنان پیوسته بودند، برای چند روز مهران را در تصرف داشتند. علیرغم موفقیت مجاهدین در این عملیات تنها حدود 15 نفر به آنها ملحق شدند.
مجاهدین همه حملاتشان را با هماهنگی کامل با ارتش عراق انجام می دادند، که توسط صدام حسین رهبری می‌شد. ارتش عراق از مجاهدین حمایت لجستیکی بعمل می آورد و آنان را آموزش می داد، و نقشه هایی از پروازهای شناسایی از راه های مورد نظر به آنان ارائه می کرد. 24 ساعت قبل از آغاز هر حمله ای عراقی ها با بمباران مواضع ایرانی ها موافقت می کردند تا نیروهای ایرانی را مجبور به دفاع کنند و آشفتگی به وجود آورند. فقط با این حمایت ها بود که مجاهدین حملات خود را آغاز می کردند. در مورد چلچراغ باید گفت که مجاهدین با عراقی ها به توافق رسیدند که مجاهدین پیشرفت کنند و عراقی ها از پشت سر حرکت کنند و هر موضعی را که مجاهدین می گیرند، مثل توپخانه، حفظ کنند. با وجود این، در عوض، عراقی ها در مناطق گرفته شده سنگر ساختند وکانال حفر کردند، و از ایده آلیسم مجاهدین برای خود سود نظامی بردند.
اما بعدها بدون هشدار قبلی، در جولای 1988، وقتی صدام از استراتژی خود دست کشید و خواهان صلح شد، جنگ هشت ساله بین ایران وعراق به پایان رسید.آقای خمینی با بی میلی پایان جنگ و پیروزی ایران را پذیرفت. در این زمان عراق هم از تمام مناطقی که از ایران فتح کرده بود عقب رانده شده بود و هم در مناطق خودش مانند فاو و بصره متحمل شکست هایی شده بود. علیرغم این امر، با این که آقای خمینی در ایران فاتح جنگ شناخته میشد، پذیرش صلح را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد. جنگ به رژیم کمک زیادی کرده بود که موضع قدرت خود را تثبیت کند.
تا آنجا که به مجاهدین مربوط میشد، آنان نیز منافع جنگ برای رژیم را تجزیه و تحلیل کرده بودند و درباره ادامه اش حاضر به شرط بندی بودند. توقف ناگهانی دشمنی ها پیش قراول آخرین شانس مجاهدین برای حمله ای گسترده و فراگیر به ایران بود. حال که دوکشور در صلح بودند و مرزها تحت نظارت شدید بود و درباره شان مشاجراتی در میان بود، حمله به ایران غیر ممکن بود، بخصوص که آنان برای چنین حملاتی شدیدا متکی به پشتیبانی نیروی هوایی عراق بودند. رجوی به سازمان دستور داد در طول دو هفته خودش را برای حمله فاتحانه به سوی تهران آماده کند. ارزیابی او این بود که کشور آماده است. بعد از سال ها جنگ و سرکوب، مطمئنا مردم از مجاهدین به عنوان نیروهای آزادیبخش استقبال خواهند کرد. با وجود این، دلیل اصلی این که رجوی این قدر سریع عمل کرد این بود که او صرفا نمی توانست بیش تر از این تحمل کند.
او از صدام حمایت خواست، که البته با بی میلی پاسخ مثبت گرفت. برای ارتش عراق روشن بود که برنامه رجوی وظیفه ای غیر ممکن است. آنها قبول کردند که تا حد معینی از مجاهدین، حمایت هوایی و موشکی بعمل آورند. این کار انجام شد. نیروی هوایی عراق در آسمان به پرواز در آمد و از موشک های دور برد استفاده شد.
به محض این که حمله زمینی آغاز شد مجاهدین تا آنجا که حمایت از آنها صورت می‌گرفت، و نه یک متر بیش تر از آن، پیش رفتند. 150 کیلومتر در داخل خاک ایران، مجاهدین از یک گردنه گذشتند و قبل از عبور از گردنه بعدی، "چهار زبر"، از دشت وسیعی عبور کردند. ارتش ایران که از برنامه های آنان اطلاع داشت، یک عملیات غافلگیرانه ساده انجام داد، و آن ها را بین دو گردنه محاصره کرد. آنان مجاهدین را در راهشان زمین گیر کردند، و 2000 تن از آنان را کشتند. آنهایی که از عقب می آمدند بلافاصله به سمت عراق عقب نشینی کردند. از کسانی که گیر افتاده بودند، بعضی ها فرار کرده و به داخل ایران رفتند، بعضی ها به سوی پاکستان گریختند. بعضی ها گم شدند و چندین روزگرسنه ماندند تا این که روستائیان و افراد قبایل به دادشان رسیدند.
از چندین نظر، عملیات یک فاجعه بود. اولا، بخاطر این که رجوی خیلی ها را بدون سلاح و آموزش ندیده به میدان نبرد فرستاد. آنان زنان و مردان ایرانی جوانی بودند که در غرب زندگی می کردند. بعضی از آنها در طول جریان اعتصاب غذای گابن جذب سازمان شده بودند. تا آنجا که ممکن بود هواداران سریعا به عراق اعزام شده بودند، چند روزی آموزش اولیه دیده بودندو بعد از آن ها انتظار داشتند که برای عملیات نظامی حمله به ایران شرکت داشته باشند؛ چیزی که عراقی ها بعد از هشت سال نتوانسته بودند انجام دهند. این افراد را انگار به پیک نیک میفرستادند، به آنها هندوانه و نان و شیر و دیگر مواد غذایی داده بودند که تا رسیدن به تهران بتوانند از آن ها استفاده کنند.
کسانی که فرستاده شده بودند شامل زنان و مردان پیر (والدین و پدربزرگ و مادربرزگ های مبارزان مجاهدین) و جوانان زیر هجده سال بودند. کودکان، زنان پیر و خارجی های پاسپورت در جیب را فرستاده بودند تا با کماندوهای مجرب و محکم شده در میادین نبرد، که از حمایت هوایی برخوردار بودند، بجنگند. یک خارجی، یک پرستار خارجی و همسر یکی از هواداران مجاهدین، توسط ایرانی ها اسیر و در نهایت به فرانسه فرستاده شد. بقیه اینقدر خوش شانس نبودند. در میان کشته شدگان، سو و سمینا از بریتانیا وجود داشتند.
حتی خیلی از اعضای مجاهدین که آموزش های نظامی دیده بودندافرادی بودند که مناسب مبارزه نظامی نبودند. اعضای بخش دیپلماسی مجاهدین، که ایرانیان طبقه متوسط تحصیلکرده در غرب بودند، روحیه جنگ نداشتند. ارتش ایران، که با آن مواجه شدند، هشت سال با عراق جنگیده بود. آنها در جنگ استوار و محکم شده بودند. بعضی از آنان روستائیان زمختی بودند که از کشتن دشمن، چه ایرانی چه عراقی، با دست خالی هیچ رقتی نداشتند. بقیه از نظر ایدئولوژیک مجاهدین را دشمن انقلاب امام شان می‌دانستند و آنان را هدف قرار داده ومی کشتند. این عملیات از آغاز یک مسابقه نابرابر بود.
حتی اگر عملیات مورد کمین قرار نمی گرفت تصور موفقیت مجاهدین در تصرف شهر به شهر و کسب حمایت در راه به سوی تهران با چنین ارتش شله قلمکاری، کاری دشوار است. با وجود این، شاید این انتقاد خیلی تند و تیز باشد و آمادگی مردم ایران برای تغییر حکومت را نادیده گرفته باشد. شاید، اگر مجاهدین قادر می بودند بیش تر در خاک ایران نفوذ کنند، قدرت می گرفتند وحرکت ضد _انقلاب آغاز می‌شد. این، بی شک تنها زمان ممکن برای اتفاق افتادن چنین امری بود.
همانطور که گفته شد، ارتش ایران به راحتی عملیات را غافلگیر کرد. دو هزار نفر کشته شدند، چون جایی برای فرار نداشتند.
نمونه هایی از بی کفایتی ها در فروغ
ارتش عراق معتقد بود که نقشه بی پروا بود و تقریبا شکست اش مشخص بود. ارزیابی آن ها بر اساس مشاهدات نظامی بود. با وجود این، مجاهدین نقاط ضعف درونی خودشان را داشتند، که در شکست عملیات شان تاثیر زیادی داشت. آسیب رسان ترین ویژگی، ساختار فرماندهی ارتش بود.بعد از انقلاب ایدئولوژیک، فقط کسانی که رهبری رجوی را قبول می کردند و از امتحانات ایدئولوژیک عبور میکردند را دارای ظرفیت رهبری می دانستند. این بدان خاطر بود که آنان به رجوی وفادار بودند و از هر دستور وی اطاعت میکردند. با وجود این، در عملیات نظامی آن هایی که فرمانده بودند اغلب آموزش و تجربه نظامی کافی و واقعی نداشتند.
نمونه ای از تاثیر آسیب رسان این امر، سوء استفاده از نظامیان و تجهیزات بود. مجاهدین با خود یک توپ بزرگ از کرند (شهری که از نظر تئوریک تصرف اش کرده بودند) آورده بودند و آن را به چهارزبر برده بودند تا برای جنگیدن از آن استفاده کنند. آنها افراد زیادی را که سعی میکردند این توپ را به میان کمین های رژیم به پیش ببرند، از دست دادند، آن هم به این خاطر که توپ خیلی بزرگ بود و در ضمن فقط وقتی می توانست موثر واقع شود که در همان کرند باشد. یکی از مجاهدین که قبلا در ارتش ایران سرباز بود، این را به آنها گفته بود، اما آن گونه که ساختار فرماندهی مجاهدین بود، هیچ کس حاضر نبود به حرف یک سرباز معمولی گوش کند.
خیلی از بازماندگان بعدا گفتند وقتی با دشمن روبرو شدند، در شلیک کردن تعلل کرده بودند. این یک نوع ذهنیت غیرنظامی طبیعی است و بنابراین خیلی از آنها کشته شدند. بقیه، وقتی هواپیماهای دشمن را دیدند، با غفلت زیرخودروها پناه گرفتند، و در نتیجه بمباران خودروها توسط هواپیماها سوختند و کشته شدند. خیلی ها وقتی دیدند بخاطرمجاهدین به دام افتاده، بخصوص زنان، شوکه شده و روحیه خود را از دست دادند. فقط بین ده تا بیست درصد از مجاهدینی که در چهارزبر درگیر بودند، شکست خورده و ناتوان به پایگاه هایشان درعراق بازگشتند. خیلی هایشان مجروح شده بودند، و بعضی ها جراحات شان شدید بود.
وقتی آب ها از آسیاب افتاد، عراقی ها فقط گفتند "ما که به شما گفته بودیم." در طول عملیات، رجوی بین بغداد و مرکز فرماندهی عراق در پرواز بود و به صدام التماس میکرد که از نیروی هوایی اش برای شکستن کمین و همچنین عقب نشینی نیروها استفاده ی بیشتری بکند. صدام و ارتش او می دانستند که نقطه ای برای به خطر انداختن افراد بیشتری از عراقی ها برای نجات نیروهای مجاهدین وجود ندارد و بنابراین تقاضای او را رد کردند. دیگر دیر شده بود و آنها قبلا به رجوی هشدار داده بودند که چه مقدار حمایت هوایی میتوانند به آنها بدهند.
واکنش رجوی
اما رجوی نمی خواست نشان دهد این یک شکست یا اشتباه بوده است. دستگاه تبلیغاتی او وارد عمل شد و درباره این که رژیم خیلی از این حمله ترسیده و این که چقدر این حمله ریشه های رژیم را هم لرزانده شروع به تبلیغات کرد. در واقع، این حمله برای رژیم ایران تعجب برانگیز بود؛ آن ها نمی توانستند آن را قبول کنند یا به آن باور داشته باشند، اما آن طوری که رجوی شرح می داد نبود. در طول عملیات و مدتی بعد از آن، آن ها هنوز منتظر حمله واقعی، و حادثه ای بزرگتر، بودند. آنها نمی توانستند قبول کنند که این هجوم نا کارآمد تمام آن چیزی بود که مجاهدین میتوانستند انجام دهند. آنها منتظر حمله ای توسط عراق در قسمت دیگری از کشوربودند، یا این که قدرتی خارجی به کشور حمله کند، یا حتی منتظر یک کودتای داخلی بودند. اما هیچ چیز دیگری اتفاق نیفتاد.
رجوی که می دید نمی تواند حقیقت را به چالش بکشد بعدها خطوط هدف را تغییر داد و شروع کرد به بحث های ایدئولوژیک برای توضیح عملیات، و در این میان دقت میکرد تا مبادا اشاره ای به شکست داشته باشد. رجوی، با استفاده از مریم به عنوان سخنگوی خود، ادعا کرد مجاهدین به اندازه کافی خالص نبودند و لیاقت یک پیروزی را نداشتند. مریم گفت، رهبر هر آنچه میتوانسته انجام داده، اما پیروان او، البته بجز مریم، به رجوی خیانت کرده اند چون اذهانشان غرق مسائل دیگری، مثل همسرانشان، بچه هایشان و خانواده هایشان، بوده. رجوی جلسات خود را برای تغییر دادن استنباط اعضا شروع کرد. او از اعضای ارشد شروع کرد و همه را مجبور کرد اعتراف کنند به وی خیانت کرده اند، و تا آنجا پیش رفت که بگویند واقعا نمی خواستند پیروز باشند.
رجوی برنامه های خودش را داشت. او ادعا میکرد آن هایی که در فروغ جاویدان کشته شدند، به اندازه کافی وقف او نشده بودند و برای اهداف و آرزوهای خودشان میجنگیدند، برای انگیزه های شخصی، از روی عشق و نفرت یا هرچیز دیگر. بنابراین، در ذهن او، آنهایی که مردند از فاز انقلاب ایدئولوژیک عبور نکرده بودند تا ببینند که برای او (رجوی) دارند می جنگند.
کاملا درست است که بگوییم مجاهدین به عنوان یک فرقه اکنون در شرایطی است که ادعا کند اعضای باقی مانده اش واقعا به این به اصطلاح ایدئولوژی اعتقاد دارند و صرفا برای عشق به رجوی می جنگند، و همچنین این که آنها هیچ مسئولیت شخصی یا اجتماعی برای آنچه انجام می دهند نمی پذیرند. این افراد ظرفیت اجرای بمبگذاری های انتحاری یا هر وظیفه دیگری را که رهبر دستور دهد دارند. اعضای وفادار مدتها است که این را گفته اند و به عنوان فرقه ای مذهبی دموکراسی را یک ابزار می بینند، نه یک هدف. آنها فقط وقتی چیزی برای هدفشان سودمند باشد آن را دنبال میکنند، بخصوص برای روابط شان با غرب. رجوی میخواهد یگانه رهبر ایران، یا هرجای دیگری باشد. بنابراین برای این که اعتباری کسب کند ادعا می کند که این افراد برای او مرده اند.
فروغ جاویدان مثال دیگری از سوء استفاده رجوی از منابع سازمان در جهت منافع خودش می باشد. در این مورد نیز منابع، افراد سازمان هستند. البته اگر افراد مفهوم یک رهبر ایدئولوژیک را قبول کنند، یعنی اگر دموکراسی را رد کنند، آن گاه رجوی حق دارد از هر منبعی برای هدف خودش استفاده کند. رجوی در تحلیل های خودش، از برداشت شخصی اش از تکامل حیوانات در صحنه سیاسی بهره می برد. برای او مثل قربانی کردن مرغ یا گوسفند برای موجودات تکامل یافته تر، بشر، میباشد. او میخواهد آن ها که در رده های پایین هستند قربانی رده های بالاتر شوند. رجوی میگوید:
"قوانین رهبری از قوانین برای پیروان متفاوت هستند."
بعد از فروغ، رجوی اعلام کرد "خون شهدا آینده مجاهدین را بیمه کرده است." همچنین بعد از سی خرداد و بقیه موقعیت ها، هم مجاهدین و هم تندرو ها در ایران بیشترین استفاده را از رادیکالیزه کردن فضا بردند، و در این میان نیروهای دموکرات و لیبرال بیشترین آسیب را دیدند.
فروغ باعث شد موج دیگری از مخالفان و ناراضیان کمی بعد از عملیات از سازمان جدا شوند. هیچ راهی برای جلوگیری از این امر وجود نداشت. سازمان، از سال 1972 که تمام رهبران اعدام شده بودند، در پایین ترین حد خود قرار گرفته بود.
 
 
جمعه 24 دی 1389  9:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بررسی عملیات فروغ جاویدان از لحاظ نظامی ـ لجستیکی ـ پشتیبانی


شب قبل از عملیات فروغ، رجوی در یک نشست توجیهی طرحی ارائـه داد. براساس این طرح میبایستی همه نیروها از بغداد تا تهران از طریق جاده اصلی بصورت ستونی حرکت میکردند. در این طرح عملیاتی هیچ شیوه دیگری هم مورد بررسی قرار نگرفته بود. با توجه به این که هیچ تاکتیک دیگری مورد بحث قرار نگرفته بود روز سه شنبه در گردنه حسن آباد و سپس در تنگه چهار زبر نتوانستیم به پیشروی ادامه دهیم. رجوی از عراق پیام فرستاد و گفت حتی با چنگ و دندان هم که شده باید از تنگه عبور کنید. فرماندهان رجوی همگی در روز سه شنبه در گردنه حسن آباد مستقر بودند.

 


ابراهیم ذاکری، مهدی ابریشمچی، محبوبه جمشیدی، زهرا رجبی و دیگران در هر نوبت یک تیپ از نیروها را از طریق جاده و دشت حسن آباد که در دید تمام عیار نیروهای رژیم بود راهی منطقه نبرد می کردند. نیروها هم بدون این که فکر کنند،صد در صد گوش به فرمان فرماندهان زیر آتش سنگین رژیم حرکت می کردند و پس از مدت کوتاهی کشته می شدند. آنها حتی یک بار هم طرح دیگری را آزمایش نکردند. تا از طریق دیگری بجز جاده اصلی به سمت کرمانشاه حرکت کنند. متأسفانه همیشه مرغ رجوی یک پا داشت. اگر پیشروی‌هایی هم صورت گرفت فقط بخاطر جانبازی هوادارانی بود که با سر توی آتش می رفتند.

 


تسلیحات نظامی عملیات فروغ جاویدان
نیروهای سازمان مجاهدین تسلط کافی در رابطه با استفاده از سلاح‌های سنگین و نیمه سنگین را نداشتند. مثلاً تانک‌های کاسکاولی که با خود به منطقه جنگی بردیم مورد استفاده قرار نگرفتند زیرا حتی یک گلوله هم شلیک نکردند. در گردنه حسن آباد هر چه تلاش کردیم نتوانستیم توپ و دوشکای یکی از تانکها را راه اندازی کنیم. به همین خاطر از سلاح کلاشینکف استفاده کردیم. هر کسی سه قبضه توپ 122 میلی متری را در دشت حسن آباد دیده باشد، می تواند حدس بزند که ارتش رجوی چگونه ارتشی بوده است. در هیچ کجای دنیا نیروهای نظامی از توپ که یک سلاح با آتش منحنی است برای شلیک مستقیم استفاده ننموده است. تازه آن هم در جایی که هیچگونه حفاظ امنیتی وجود نداشته باشد. تنها سلاح‌هایی که ما توانستیم از آنها خوب استفاده کنیم کلاش و بی کی سی و آ ر پی جی 7 و نارنجک دستی برای خودکشی هنگام دستگیری بود. مجاهدین با کپی برداری از ماشین‌هایی که برخی کشورها برای سرکوب تظاهرات خیابانی بکار می‌برند، اقدام به ساختن نوعی ماشین نمودند که دو طرف آن صندلی نصب کرده بود. افراد مجهز به ابتدائی ترین سلاحها در دو طرف آن می نشستند و راهی میدان جنگ کلاسیک می شدند. این ماشین‌ها هیچگونه سپر امنیتی نداشتند. اگر یک نفر در جاده به کمین می نشست به راحتی می توانست همه افراد آن را به رگبار ببندد و از قضا چنین هم شد. من با چشمان خودم دیدم که چگونه سرنشینان چند هینو در تنگه چهار زبر بدون کوچکترین عکس العملی همگی کشته شدند و بلافاصله ماشین آتش گرفت. هر وقت این صحنه‌ها را به یاد می آورم به پر پر شدن گلهای ناشکفته که اسیر امیال رجوی شدند افسوس می خورم. خیلی از هوادارانی که از خارج کشور آمده بودند بدون استفاده از سلاح خود در دم کشته می شدند. این اعزامی‌های اروپا که با وعده فتح تهران و دروغ و دغل به عراق کشانده شده بودند حتی آشنایی اولیه با تفنگ را هم نداشتند و وقت آنقدر تنگ بود که نمی شد به آنها آموزش داد.


پشتیبانی و لجستیک عملیات فروغ جاویدان
رجوی روی پشتیبانی هوائی دولت عراق از مجاهدین تا فتح تهران حساب زیادی باز کرده بود. زیرا درتمام "عملیات مرزی مجاهدین علیه رژیم جمهوری اسلامی" ارتش عراق آتش پشتیبانی این عملیاتها را انجام داده بود. بنا به گفته متخصصین نظامی دنیا ارتش عراق یکی از بهترین ارتشهائی است که آتش پشتیبانی آن از کیفیت بالائی برخوردار است.
در عملیات تصرف مهران وقتی مجاهدین به خط مرزی نزدیک شد، ارتش صدام بزرگترین آتش تهیه را برای مجاهدین فراهم نمود. در واقع بدون آتش تهیه ارتش عراق مجاهدین نمیتوانست یک قدم هم پیشروی کنند چه رسد به فتح تهران. در عملیات فروغ تا زمانی که مجاهدین از پشتیبانی زمینی و هوائی عراق برخوردار بود توانست به پیشروی به سمت تهران ادامه بدهد. اما وقتیکه در تنگه چهارزبر مورد محاصره شدید رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت، دیگر کسی به کمک نشتافت. فرماندهان رجوی که در صحنه بودند مرتبا تقاضای آتش پشتیبانی هوائی میکردند، اما از آتش پشتیبانی هیچ خبری نشد. از طرف دیگر نیروهای مجاهدین دیدبان هم نداشتند. صحنه جنگ آنقدر بی حساب و کتاب بود که نیروی هوائی عراق بجای بمباران کردن چهار زبر عوضی بمبها را بر سر هواداران مجاهدین فرو ریخت. پس از این اقدام اشتباهی توسط نیروی هوائی عراق دیگر خبری از پشتیبانی هوائی آنها نشد. زمانی که من با هزاران سختی و جان کندن خود را زیر آتش سنگین رژیم به گردنه رساندم و گزارش دادم که صدها نفر مجروح در زیر پل و بیابانهای چهارزبر در حال جان کندن میباشند و به کمک نیاز دارند، در پاسخ گفتند ما سیستمی برای انتقال مجروحین به پشت جبهه نداریم. رجوی در شب توجیه گفت مراقبت از مجروحین به عهده مردم ایران است، به همین خاطر به هر کدام از ما یک فرم داده بودند تا در صورت مجروح شدن به خلق قهرمان و منتظر ایران بدهیم تا ما را شناسائی و کمک نمایند. رجوی اصلا روی عقب نشینی و شکست حساب نکرده بود. او فکر میکرد تا تهران بدون عقب نشینی و یا توقف پیشروی خواهد کرد. تنها مجروحینی توانستند جان خود را نجات بدهند که همانند من خودشان با تحمل مرارتها و ریسکهای خطرناک راه برگشت به پشت جبهه را پیدا کردند و به انتظار کمک مجاهدین ننشستند. بقیه نیروها در اثر جراحات و خونریزیهای شدید جان خود را فدا نمودند و یا به اسارت رژیم در آمدند.
رجوی هیچ طرح و نقشه ای هم برای مهمات رسانی به نیروها در صحنه نبرد نداشت. وقتی مهمات تمام میشد دیگر خبری از مهمات نمیشد. وقتی تقاضای مهمات میکردی جواب صد در صد منفی بود. تنها جوابی که دریافت میکردی طبق گفته برادر (رجوی) نیروها میبایستی بدون مهمات با چنگ و دندان بجنگند و رهبری را به تهران برسانند.


اسیران جنگی عملیات فروغ جاویدان
رجوی هیچ گونه سیستمی هم برای نگهداری و یا انتقال اسراء به مکان دیگر و یا پشت جبهه نداشت. نیروهای نظامی و مسلح که به اسارت نیروهای مجاهدین در میآمدند، بلافاصله خلع سلاح و سپس آزاد می شدند. رجوی با این شیوه می خواست عطوفت و رحمت رهبری را به آنان نشان بدهد. همین نیروها به محض آنکه آزاد می شدند مجدداً توسط رژیم مسلح و به منطقه جنگ گسیل می شدند. این نیروها نقاط ضعف و موقعیت مجاهدین را از نزدیک دیده بودند. به همین خاطر با گزارش موقعیت و امکانات به فرماندهانشان، می توانستند مجاهدین را آسانتر مورد تهاجم قرار بدهند. تا زمانی که رجوی و مجاهدین فکر می کردند پیروز می شوند اسراء را آزاد می کرد. ولی به محض اینکه طعم تلخ شکست را به کام خود چشیدند، دیگر به هیچکس رحم نکردند. حتی افرادی که خود را تسلیم می کردند در جا به رگبار بسته می شدند. تعداد زیادی از اسیران در پادگان الله اکبر اسلام آباد اعدام شدند.


تلفات رژیم در عملیات فروغ جاویدان
شکی نیست که در این عملیات تعدادی از نیروهای  جمهوری اسلامی شهید شدند. ولی آمار نجومی 55000 کشته که رجوی بعد از جمع بندی عملیات فروغ اعلام کرد دروغ بزرگی بیش نبود.
آگاهی یافتن به این موضوع که این آمار چگونه تهیه شده بسیار جالب و شنیدنی است. پس از پایان عملیات و برگشت نیروهای باقی مانده به قرارگاه، نشست‌هائی در رابطه با جمع بندی عملیات فروغ و تهیه آمار کشته شدگان رژیم جمهوری اسلامی ترتیب داده شد. در طی این نشست‌ها هر کسی سعی می کرد برای خود شیرینی و گزافه گوئی در رابطه با تعداد تلفات به اصطلاح دشمن آمار نجومی بدهد. هر کسی تلاش می کرد از دیگری سبقت بگیرد. به طور مثال تیپ ما که هیچ گونه شلیکی به واسطه خرابی کاسکاولها و سلاحها نتوانسته بود بکند، اعلام کرد بیش از1000 نفر از نیروهای رژیم جمهوری اسلامی را نابود کرده است. در طول روزهای دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه که خودم در منطقه عملیات بودم و شاهد تمامی لحظات جنگ بودم. تنها تعداد کمی جنازه در کنار جاده و شیارها مشاهده نمودم. بالاترین تعداد کشته شدگان رژیم جمهوری اسلامی را در منطقه سرپل ذهاب و قصر شیرین مشاهده نمودم که اجساد تمامی آنها باد کرده بود و معلوم بود که این جنازه‌ها مربوط به عملیات فروغ نمی باشند. بلکه در عملیاتهای قبلی عراق علیه ایران که چند روز قبل از عملیات فروغ انجام شده بود کشته شده اند. آمار نجومی رجوی فقط به خاطر این بود که تسلی خاطر دل ریش نیروها شود و تلخی شکست را از نظرها محو کند. در واقع رجوی می خواست بدینوسیله بگوید اگر ما 1500 نفر کشته دادیم در عوض 55000 نفر از نیروهای رژیم را به هلاکت رساندیم. علاوه بر این رجوی سعی میکرد با شرح وقایع جنگی که در صحنه عملیات و بعد از عملیات در مورد مجاهدین بخصوص زنان مجاهد اتفاق افتاده بود احساسات نیروها را جریحه دار کند و در آنها حس انتقام جوئی و کینه توزی بر انگیزد. بدین وسیله هم خود را از زیر ضرب برهاند و هم گناه و تقصیر شکست و بازگشت به قرارگاه را به گردن بازماندگان عملیات فروغ بیاندازد.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:32 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

دام الهى در تنگه چهار زبر


در حالى كه عراق با بازپس گيرى اغلب مناطقى كه طى سال هاى گذشته از دست داده بود مى رفت تا با اقدامات بعدى صحنه نبرد را بيش از پيش به نفع خود تغيير دهد، پذيرش قطعنامه ۵۹۸ شوراى امنيت سازمان ملل از سوى ايران در تاريخ ۲۷/۴/۱۳۶۷موجب گرديد ارتش عراق در اقدامى شتاب زده، منطقه خوزستان را بار ديگر مورد هجوم گسترده قرار داده و تا جاده اهواز - خرمشهر پيشروى كند و خرمشهر را نيز در معرض تهديد قرار دهد.
 
 
اين تهاجم عراق - كه دو بار ديگر نيز تكرار شد - با مقاومت شديد سپاهيان اسلام خنثى و ارتش عراق تا مرز، عقب رانده شد. به اين ترتيب، دشمن در حالى كه از تصرف خوزستان نااميد شده بود، تهاجم ديگرى را در تاريخ ۳/۵/۱۳۶۷ از طريق مركز كرمانشاه و با به كارگيرى نيروهاى سازمان مجاهدين خلق (منافقين) آغاز نموده و در حالى كه اغلب يگان هاى ايران در جبهه جنوب مستقر بودند، تا تنگه چهار زبر (بين اسلام آباد و كرمانشاه) پيشروى كرد. در پى حركت دشمن، قواى خودى به سرعت وارد عمل شده و با انجام عمليات موسوم به مرصاد به مقابله با منافقين برخاستند.

هدف
انهدام عناصر ضد انقلاب (منافقين)
استعداد دشمن
منافقين، حدود ۳۰ تيپ رزمى جهت تهاجم خود به خاك ايران تشكيل داده بودند. هر تيپ ۱۷۰ نفر نيروى رزمى (۲۰ زن و ۱۵۰ مرد) در اختيار داشت كه به همراه نيروهاى پشتيبانى به ۲۸۰ نفر مى رسيد و داراى دو گردان پياده، يك گردان تانك، يك گردان ادوات و يك گردان اركان و پشتيبانى رزم بود.
تعداد كل نيروى رزمنده حدود ۵۲۰۰ نفر و نيروى در صحنه به حدود ۷۰۰۰ نفر مى رسيد.
تجهيزات منافقين نيز عبارت بود از:
۱۲۰ تانك سبك كاسكا و پل برزيلى، ۴۰ نفربر PMP ۳۰،توپ ۱۲۲ ميلى مترى، حدود ۲۴۰ خمپاره ، ۱۰۰۰ آرپى جى هفت، ۷۰۰ تيربار، ۲۰ توپ ۱۰۶ ميلى مترى، ۶۰ مسلسل دوشكا و حدود ۱۰۰۰ خودرو.
سازمان رزم خودى
قرارگاه مركزى خاتم الانبيا (ص)
قرارگاه نجف
لشكر ۶ پاسداران به استعداد ۷ گردان
لشكر ۳۲ انصار الحسين(ع) به استعداد ۷ گردان
لشكر ۵۷ اباالفضل(ع) به استعداد ۲ گردان
لشكر ۱۵۵ ويژه شهدا به استعداد ۳ گردان
لشكر ۹ بدر به استعداد ۶ گردان
تيپ مستقل ۱۲ قائم(عج) به استعداد ۳ گردان
تيپ مستقل ۷۵ ظفر به استعداد ۱ گردان
تيپ مستقل ۶۶ ولى امر(عج) به استعداد ۳ گردان
تيپ مستقل ۳۶ انصار المهدى به استعداد ۳ گردان
معاونت فرهنگى قرارگاه نجف به استعداد ۱ گردان
كميته انقلاب اسلامى به استعداد ۲ گردان
قرارگاه مقدم نيروى زمينى سپاه
لشكر ۲۷ محمد رسول الله(ص) به استعداد ۴ گردان
لشكر ۱۷ على بن ابيطالب(ع) به استعداد ۱ گردان
لشكر ۳۳ المهدى(عج) به استعداد ۱ گردان
لشكر ۷۱ روح الله به استعداد ۳ گردان
سپاه ناحيه لرستان به استعداد ۲ گردان
قرارگاه سپاه هشتم
لشكر ۵ نصر به استعداد ۲ گردان
تيپ مستقل ۲۹ نبى اكرم (ص) به استعداد ۴ گردان
تيپ مستقل ۵۹ مسلم بن عقيل به استعداد ۱ گردان
قرارگاه رمضان به استعداد ۱ گردان
نيروهاى كرند و اسلام آباد به استعداد ۱ گردان
عناصرى از لشكر ۲۱ امام رضا(ع) و ارتش
شرح عمليات
پذيرش قطعنامه،۵۹۸ از سوى ايران، عراق را در بن بست سياسى و نظامى قرار داد، و بر گروه ها و عناصر اپوزيسيون نيز شوك شديدى وارد ساخت.
در اين ميان، منافقين تنها گروهى كه همه حيثيت و هستى خود را در گرو جنگ نهاده بودند، براى خروج از بن بست، توطئه اى كه ماموريت اجراى آن را به عهده داشتند را به مرحله اجرا در آوردند.
آنان در تحليل هاى درون گروهى خويش، امكان قبول آتش بس از سوى ايران را ناممكن دانسته و باور داشتند كه جمهورى اسلامى زمانى قطعنامه را مى پذيرد كه از جنبه هاى سياسى، نظامى و اقتصادى به بن بست كامل رسيده باشد و تحت چنين شرايطى سقوط حتمى، و قدرت به سازمان منتقل خواهد شد. بنابراين فرصت پيش آمده را زمان مناسبى دانسته و على رغم آن كه طرح حمله به ايران براى سالگرد جنگ تدارك ديده شده بود، زمان آن دو ماه به جلو انداخته شد. عراق با حمايت و پشتيبانى تسليحاتى و هوايى از منافقين، نيروهاى خود را از انجام دخالت مستقيم در ورود به عمق خاك ايران برحذر داشت و ابتدا براى كاستن از حجم نيروهاى خودى در غرب، اقدام به تك وسيعى در خرمشهر نمود وسپس با هجوم و آتش سنگين در منطقه سرپل و صالح آباد، اين مناطق را تصرف كرده و راه ورود منافقين به داخل را هموار ساخت، عراق هم چنين، پس از ورود منافقين به داخل، جهت پشتيبانى در چندين نوبت، اقدام به بمباران هوايى خطوط و نيروهاى ايرانى كرد و هليكوپترهاى نيروبر عراق نيز، مرتبا به پشتيبانى منافقين مشغول بودند.
هدف منافقين از حمله در عمق خاك ايران، با چندين تانك برزيلى دجله (داراى چرخ هاى لاستيكى و سرعتى معادل ۱۲۰ كيلومتر در ساعت)، تسخير چندين شهر و در آخر رسيدن به تهران و بدست گرفتن قدرت بود، بر طبق زمانبندى، نيروها بايستى ساعت ۶ بعد از ظهر روز دوشنبه ۳ مرداد به كرند و ساعت ۸ شب به اسلام آباد و ۱۰ شب به كرمانشاه رسيده و در اين شهر، دولت خويش را اعلام نمايند. اگر چه در ساعت هاى مقرر به كرند و اسلام آباد رسيدند، اما در مسير اسلام آباد - كرمانشاه و گردنه حسن آباد، از پيشروى آن ها جلوگيرى شد.
در اين عمليات (فروغ جاويدان) منافقين با ۲۵ تيپ ( هر تيپ ۲۰۰ نفر) شركت داشتند و بدين ترتيب مجموعا بين ۴ تا۵ هزار نيروى عملياتى وارد ايران شدند. مقارن ساعت۳۰/۱۴ در تاريخ
۳/۵/۶۷منافقين و ارتش عراق عمليات مشترك خود را با هجوم زمينى از طريق سرپل ذهاب و هلى برد از جنوب گردنه پاتاق (نزديكى سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر كرند غرب پيشروى كردند و حدود ساعت ۳۰:۱۸ اولين تانك هاى عراقى با آرم منافقين وارد شهر شدند و پس از تصرف شهر به طرف اسلام آباد غرب پيشروى كرده، به محض رسيدن به مدخل شهر، اقدام به قطع برق و ارتباط مخابراتى و هم چنين تيراندازى و آشفته نمودن اوضاع كردند. تعدادى از نيروهاى سپاه و مردم با آنان درگير شدند كه به علت عدم انسجام نيروها و آميختگى منافقين با مردم، اوضاع از كنترل نيروهاى نظامى خارج، و شهر به تصرف آن ها در آمد. سپس با استفاده از تعداد زيادى تانك دجله و خودرو نيروهاى پياده به طرف كرمانشاه عزيمت كردند كه در منطقه حسن آباد (۲۰ كيلومترى اسلام آباد) به دليل سازماندهى جديد رزمندگان ايرانى و جمع آورى نيرو، منافقين زمين گير شدند. نيروهاى خودى در فاصله ۲۰۰ مترى آنان در ارتفاعات چهارزبر ضمن تشكيل خط پدافندى با آنان درگير شده، و بعد از ظهر ۴ مرداد با محاصره شهر اسلام آباد، به منظور انسداد عقبه و راه فرار، سه راه اسلام آباد - كرند را قطع، و آن ها را محاصره كردند. نيروهاى اسلام در روز ۵ مرداد عمليات مرصاد را با رمز يا على بن ابى طالب (ع) آغاز نمودند و طى چندين ساعت، صدها تن از منافقين را به هلاكت رسانده، و مابقى را به فرار وا داشتند. در اين عمليات، رزمندگان اسلام از قسمت سه راهى اهواز (پشت پمپ بنزين اسلام آباد) دشمن را دور زدند و تلفات زيادى به منافقين وارد كردند. در اين عمليات بيش از ۲۵۰۰ تن از منافقين به هلاكت رسيدند و بيش از چهارصد دستگاه خودرو، نفربر و تانك آنان منهدم شد.


نتايج عمليات
- عقب راندن دشمن از خاك ايران اسلامى
- به هلاكت رساندن حدود ۲۰۰۰ نفر و به اسارت درآوردن ۲۵۰ نفر از نيروهاى دشمن.
عمليات مرصاد تجلى مقاومت مردمى
« مردم مسلمان ايران! شب گذشته فرزندان مجاهد شما در ادامه عمليات غرورانگيز فروغ جاويدان موفق شدند شهر اسلام آباد را آزاد كنند و ضربات سنگينى بر پاسداران و بسيجيان وارد آورند. اين عمليات تا رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده ادامه خواهد يافت. »
اين جمله پيام راديو منافق است كه در عمليات فروغ جاويدان به كرات از راديو پخش مى شد.
منافقين با تصور اينكه پذيرش قطعنامه ۵۹۸ توسط جمهورى اسلامى ايران ناشى از جدايى ملت از انقلاب و امام است، در ساعت ۱۴ و ۳۰ دقيقه روز سوم مردادماه سال ۱۳۶۷ از گردنه پاتاق سرپل ذهاب اين عمليات را آغاز كردند. منافقين با جمع آورى ضدانقلابيون سرخورده از كشورهاى مختلف اروپايى نيروى به استعداد۴هزار نفر و با بهره گيرى از جنگ افزارهاى اهدايى صدام با هدف پيشروى تا فتح تهران تهاجم خود را از جبهه هاى غرب كشور در منطقه قصرشيرين و سرپل ذهاب آغاز كردند. در اين عمليات سركرده گروهك منافقين كه بر يك خودروى ضدگلوله سوار بود دستور اعدام دسته جمعى گروه هاى مقاومت مردمى را داد و در تكميل جنايات خود مزارع كشاورزى مردم را نيز به آتش كشيد. در مقابل رزمندگان اسلام و نيروهاى مردمى در پنجم مردادماه ۱۳۶۷ با رمز مبارك ياعلى(ع) در تنگه حسن آباد كه پس از اجراى عمليات مرصاد به همين نام معروف گرديد مسير پيشروى منافقين و مزدوران بعثى را سد كردند و ضربات شديدى را بر آنها وارد نمودند. در اين عمليات بخش اعظم امكانات و نيروى انسانى منافقين تار و مار گرديد.
سردار سرتيپ پاسدار اسدالله ناصح فرمانده وقت سپاه چهارم كرمانشاه و فرمانده بخشى از عمليات مرصاد در گفت و گو با ما در بازخوانى اين عمليات مى گويد: دشمنان گمراه، افراد و نيروهاى خود را چنين توجيه كرده بودند كه جمهورى اسلامى ايران با جنگ زنده است و بعد از پذيرفتن قطعنامه ۵۹۸ ديگر توان ادامه حيات سياسى ندارد و مردم به دليل فشارهاى وارده، از حاكميت فاصله گرفته و در صورت اقدامى قاطع از سوى اپوزيسيون، مردم از آنها حمايت خواهند كرد.
مسئول ستاد ارتش به اصطلاح آزاديبخش منافقين با القاى اين تفكر در جلسه فرماندهان تيپ ها و گردان هاى سازمان منافقين گفت: به محض اينكه صداى زنجير چرخ هاى تانك ها روى جاده آسفالت ايران بلند شود همه مردم به استقبال شما خواهند آمد. آنها تصور مى كردند كه رزمندگان ارتش و سپاه در جنوب درگير هستند و نيروهاى مردمى نيز با منافقين همراه خواهند شد براساس اين تحليل و ارزيابى حملات خود را از جبهه غرب آغاز كردند. وى ادامه مى دهد: دشمن برنامه ريزى كرده بود كه حركت خود را از مسير قصرشيرين، سرپل ذهاب و اسلام آباد آغاز كند و پس از عبور از كرمانشاه، همدان و قزوين، تهران را فتح كند. سركرده منافقين اعلام كرده بود كه بايد با يك حركت جهشى تهران راتسخير كنيم. منافقين طبق برنامه ريزى هاى خود عصر روز سوم مرداد به اسلام آباد رسيدند و قرار بود ساعت نه و سى دقيقه كرمانشاه را فتح و در آنجا حكومت ملى را اعلام كنند. راديو منافق به مردم كرمانشاه پيام مى داد و از آنها درخواست مى كرد آماده جذب در گردان ها و تيپ هاى منافقين شوند. على رغم تبليغات منافقين و حاميان غربى و اروپايى آنها نيروهاى مقاومت مردمى، در شهرستان هاى كرمانشاه به سرعت سازماندهى مى شوند و در ۳۴ كيلومترى جاده اسلام آباد و كرمانشاه در تنگه حسن آباد در مقابل فريب خوردگان صف آرايى كردند. در اين منطقه درگيرى سنگينى ميان نيروهاى مقاومت مردمى و مدافعان انقلاب از يك سو و نيروهاى منافقين از سوى ديگر انجام گرفت. سردار ناصح نقش مقاومت و ايستادگى عشاير منطقه و سلحشوران اسلام آباد را در عمليات مرصاد بسيار با اهميت و قابل تحسين مى داند و ادامه مى دهد: آنها چون با منطقه كاملا آشنا بودند در قالب گروه هاى رزمى به سرعت سازماندهى شدند و پس از تارومار شدن صف هاى طويل منافقين در مسير اسلام آباد -كرمانشاه «تنگه مرصاد» به سرعت خود را به داخل شهر رساندند و بقاياى منافقين را به دام انداختند به اين ترتيب پس از ۴۸ ساعت شهر اسلام آباد و حوالى آن از وجود نيروهاى منافق كاملا پاكسازى شد.
وى اطلاع رسانى به موقع مردم از لوث وجود نيروهاى مزدور بعثى را از ديگر اقدامات نيروهاى مقاومت مردمى مى داند و در اين باره مى گويد: منافقين قريب به ۲ هزار نفر كشته دادند و تعدادى از آنها نيز به كوه هاى اطراف شهرستان هاى كرند غرب و سرپل ذهاب پناه بردند تا از اين طريق دوباره به عراق بازگردند. پس از عمليات براى پاكسازى منطقه از نيروهاى مردمى كمك گرفتيم. چوپان هايى بودند كه منافقين را شناسايى مى كردند و با تماس با ما شرايط دستگيرى منافقين فراهم مى شد. تنها در ارتفاعات چالدران تا سر پل ذهاب بيش از ۱۲۰ نفر از زنان و مردان منافق شناسايى و دستگير شدند.
سردار ناصح ادامه مى دهد: در طول هشت سال جنگ تحميلى مردم عشاير غيور منطقه و شهروندان گيلان غرب هيچ گاه شهر را خالى نمى كردند. آنها در چند كيلومترى شهر براى خود آلونك هايى درست كرده و در آنجا مستقر شده بودند. هركس متناسب با شغل خود به رزمندگان خدمات ارايه مى داد. افراد شاغل در حرفه مواد غذايى در تامين خوراك روزانه سربازان اسلام همكارى مى كردند و زنان نيز همپاى مردان در مقاومت هاى مردمى و پشتيبانى از جبهه بسيار فعال بودند. آنها همچنين مشوق شركت مردان خود بودند. در طول دوران جنگ هشت ساله شهرستان گيلان غرب در قالب تيپ ۲۹ حضرت مسلم بن عقيل نقش بسزايى در محور غرب كشور داشت. در جريان عمليات مرصاد به دنبال فراخوانى حضرت امام آنقدر نيروى مردمى به جبهه ها آمد كه فرماندهان سپاه امكان تجهيز و سازماندهى همه آنها را نداشتند. مردم از تمامى اقشار، دانشجو، كارگر، معلم و... حتى كسانى كه اصلا به جبهه نيامده بودند در اين عمليات اسلحه به دست گرفتند و عليه منافقين وارد عمل شدند. سردار كوثرى كه در آن زمان فرماندهى لشكر ۲۷ محمدرسول الله(ص) را برعهده داشت درباره نقش و حضور نيروهاى مردمى در اواخر جنگ به ويژه در عمليات مرصاد مى گويد: حضور بسيجيان و مردم در سه ماهه آخر جنگ تحميلى در مقايسه با سال هاى قبل جنگ حضور چشم گير و بى سابقه اى بود. وقتى از سوى امام و رهبر معظم انقلاب كه در آن زمان رئيس جمهور بودند مسئله فراخوانى مردم به جبهه ها مطرح شد، جمعيت زيادى به سوى جبهه آمدند طورى كه نه تنها يگان هاى رزم آنها كاملا تكميل شد بلكه حتى يگان هاى جديدى نيز تشكيل گرديد و استعداد لشكرها و تيپ ها نسبت به قبل بيشتر شد. سردار كوثرى از خانواده شهيد مظفر ياد مى كند و مى گويد: سه پسر از شش پسر اين خانواده در عمليات مرصاد به شهادت رسيدند و يا يك فرد قاضى بود كه با محافظ خود تا دوكوهه آمد و به محافظ و راننده اش گفت: شما برويد من مى خواهم به عمليات بروم و يا اساتيدى از دانشگاه ها آمده بودند. اينها نشان دهنده مقاومت مردمى در روزهاى آخر جنگ است كه احساس كردند براى خنثى كردن طرح و توطئه دشمنان انقلاب اسلامى بايستى حضورى فعال تر در صحنه جنگ داشته باشند. نقش مقاومت مردمى در عمليات مرصاد نشان داد كه اين انقلاب از آن مردم است و هر زمانى كه احساس خطر كنند به صحنه مى آيند و نقش واقعى خود را ايفا مى كنند.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آثار منتشره > دستاوردهاي عمليات مرصاد


پرونده هشت سال دفاع مقدس در بعد سخت افزاري آن با شكست منافقان در عمليات مرصاد بسته شد.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه کرمانشاه، اين نبرد که به نحوي مي‌توان آن را نهروان ايران ناميد، در روزهاي آغازين مردادماه سال 67 در گرفت و با شکست سنگين نيروهاي مسعود رجوي پايان يافت.

 



بحث اصلي اينجاست که شکست منافقين در عمليات مرصاد که فروغ جاويدان ناميده مي‌شد چه دستاوردها و بازتاب‌هايي در داخل و خارج از کشور از خود برجاي گذاشت.

نکته حائز اهميت مقطع حمله اين گروهک بود.

در فاصله پذيرش قطعنامه 598 توسط ،توسط حضرت خميني (ره) که ايشان از آن به عنوان نوشيدن جام زهر نام بردند، تا حالت قطعيت يافتن آن، زماني بود که منافقين به آن به عنوان فرصتي مغتنم جهت ساقط كردن نظام جمهوري اسلامي ايران( به زعم خود) نگاه مي‌کردند.

از طرفي، نظر بر اين که در آن برهه توجه عمده نيروهاي ايران به جنوب کشور بود، منافقين در اين فکر بودند که از طريق جبهه غرب در طي چند روز حكومت اسلامي ايران را براندازند. اما بايد يادآور شد از آنجايي که حضرت امام خميني (ره) درحوزه سياست خارجي ديپلماسي فعالي داشتند، مي‌توان چنين عنوان كرد که مسعود رجوي انتظار پذيرش قعطنامه را در آن شرايط از طرف امام راحل نداشت و پذيرش قطعنامه توسط امام راحل به نحوي موجب غافلگيري وي شد.

او فرصت نيافت تا سازماندهي چندان منسجم و يکنواختي را بين نيروهايش ايجاد کند و مجبور شد در طي مدت زمان اندکي طرح حمله به ايران و فتح تهران و سقوط جمهوري اسلامي ايران را طراحي کند. اين طرح و برنامه مدون پيش از آن که شکل يک اتخاذ استراتژي نظامي داشته باشد، به طنز شبيه بود، اين طنز مصرح را مي‌توان چنين تشريح کرد که شخصي مي‌پندارد حکومتي که يک ارتش تا بن دندان مسلح با انواع و اقسام حمايت‌هاي همه جانبه و سازماندهي نظامي عالي نتوانست آن را در طول هشت سال از پاي درآورد، مي‌تواند با يک ارتش بدون سازمان و غير نهادينه شده در طول چند روز سرنگون کند.

نقطه اتکا تئوريک مسعود رجوي، حمايت‌هاي مردمي بود، اما غافل از اين که مردم، تصور مطلوبي از وي و نيروهايش نداشته و کمترين اعتماد ممکن نسبت به آنها در لايه‌هاي فکري و تجربي ملت ايران وجود نداشت.

غفلت رجوي و تئوريسين‌هاي نظامي وي از وضعيت فکري سياسي داخلي ايران را مي توان علت اصلي شکست سازمان منافقين در عمليات مرصاد محسوب کرد.

به هر حال اين عمليات به هر شکلي به انجام رسيد، اما با توجه به گستردگي حوزه مباحث در خصوص عمليات مزبور، دستاوردهايي از خويش به جاي گذاشت. حوزه تاثيرات عمليات مرصاد را شبيه هر عمليات بزرگ ديگري مي‌توان به دو حوزه تاثيرات و دستاوردهاي داخلي و تاثيرات و دستاوردهاي خارجي تقسيم کرد.

 



تاثيرات و دستاوردهاي داخلي عمليات مرصاد؛

الف) تحکيم ثبات داخلي نظام و مشروعيت آن در بعد کارآمدي نظامي

با طولاني شدن جنگ، معمولا نيروهاي طرف هاي درگير تحليل رفته و به نوعي با بحران ثبات مواجه مي شوند. در جنگ تحميلي عراق عليه ايران، باعنايت به اين که مردم، نظام جمهوري اسلامي را حاصل تلاش هاي خويش و خون جوانان ملت مي‌دانستند، نظام به هيچ عنوان با بحران ثبات و خلاء مشروعيت در ميان مردم انقلابي خويش مواجه نشد. معدود ناراضيان نظام را افرادي تشکيل مي دادند که به نحوي از انحاء از پيروزي انقلاب اسلامي متضرر شده بودند. اما با اعلام پذيرش قطعنامه توسط حضرت امام خميني(ره) که ايشان همانگونه که اشاره شد از آن به عنوان نوشيدن جام زهر ياد کردند، برخي از همين اقشار سرخورده از انقلاب اسلامي زمينه و بستر لازم را براي شايعه سازي عليه نظام و فاصله انداختن در بين ملت و نظام مناسب ديدند و شروع به جوسازي و تنش آفريني کردند.

صحبتهاي اين عده بيشتر پيرامون اين موضوع بود که ايران از روي ضعف نظامي و به ناچار قطعنامه را پذيرفته است و رژيم جموري اسلامي ايران ديگر ياراي مقاومت در مقابل حملات خارجي را ندارد. اما با پيروزي شکوهمند و قاطعانه رزمندگان سپاه اسلام در عمليات مرصاد، اين دستاويز تبليغاتي از بدخواهان نظام سلب شد.

ب) شناخته شدن دوست از دشمن و تصفيه عناصر مردمي از ضد مردمي

در دوران هشت سال دفاع مقدس به لحاظ اين که شروع اين دوران قبل از قوام يافتن جمهوري اسلامي بود و در طول آن نيز فرصتي براي پردازش به ميزان وفاداري و عرق ملي شهروندان به صورت هدفمند و علمي نبود- به لحاظ اولويت داشتن مساله جنگ- برخي از عناصر مزدور توانسته بودند که خود را در بدنه نظام بويژه در استانهاي مرزي و به ويژه كرمانشاه جاي دهند.

با حمله منافقين و موفقيت‌هاي نسبي و اوليه آنان مانند اشغال کرند غرب، اين عده چهره واقعي خويش را نشان داده و به اشکال مختلف سعي در امداد منافقين داشتند. به هر حال اين گروه نيز در جريان غائله منافقان شناسايي شده و از نيروهاي انقلابي و مردمي تفکيک شده و به سزاي اعمال و افکار خائنانه خود رسيدند و يا به عراق متواري شدند.

ج) تحکيم وحدت در بعد داخلي و تبلور مشارکت عمومي و همبستگي عمومي و همبستگي ملي.

از جمله کارکردهايي که جنگها در پي‌دارند کارکردهاي مثبت است و از جمله آنها مي توان به شکل گيري اتحاد در بين شهروندان يک کشور اشاره کرد.

جنگ تحميلي به صورت ضمني و با درايت حضرت امام (ره) به عنوان يک عنصر وحدت بخش در جامعه ايران عمل مي کرد. با اعلام پذيرش قطعنامه به گواه تاريخ، رزمندگان اسلام در جبهه‌ها در هاله‌اي از غم و اندوه فرو رفتند، چرا که اين انگيزه را داشتند که دست کم تا چند سال ديگر و نيل به پيروزي و تحقق شعار (راه قدس از کربلا مي گذرد) دست از مبارزه و مقاومت نکشند.

در اين بين، خبر حمله منافقين به کشور از محور غرب در سراسر ايران و جهان منتشر شد.

با اعلام اين خبر، نيروهاي مختلف اعم از ارتش، سپاه، بسيج و ... از تمام ايران به سمت جبهه غرب رهسپار شدند که تبلور همبستگي ملي و مشارکت عمومي را در اين جريان مي توان مشاهده کرد.

استقبال گرم و پذيرايي درخور توجه استان‌هاي همجوار از آوارگان کرمانشاهي را نيز مي‌توان ناشي از شکل گيري اين روحيه و تحکيم وحدت مضاعف در ملت ايران قلمداد نمود که منجر به نوعي وفاق ملي شد.



دستاوردها و تاثيرات عمليات مرصاد در بعد خارجي و بين المللي؛

الف: خنثي شدن نقشه‌هاي صدام در چشمداشت به بهره برداري از اشغال ايران توسط منافقين

پس از آنکه صدام حسين دريافت که پيروزي در مقابل ملت مسلمان و انقلابي ايران امري دور از دسترس و محال است، دست به دامان قدرتهاي بزرگ و سازمان‌هاي بين‌المللي متعدد و به ويژه سازمان ملل متحد شد تا ايران را مجاب به پذيرش صلح کنند.

در اين راستا وي سعي داشت تا تداوم جنگ را ناشي از سياست‌هاي ايران قلمداد کند و از اين امر به عنوان يک اهرم تبليغاتي استفاده مي‌کرد. اما در سطح تحليل خرد و فردي با در نظر گرفتن روحيه خشونت طلب و ذات توسعه طلب صدام حسين، وي قلبا از صلح با ايران رضايت چنداني نداشت و بر آن بود تا با استفاده از حمله منافقين به ايران فرصت جديدي براي گرفتن امتياز از ايرن پيدا کند.

بدين لحاظ وي از هيچگونه کمکي اعم از نظامي، لجستيکي و اطلاعاتي و تبليغاتي به ارتش اصطلاحا آزادي بخش رجوي دريغ نمي‌ورزيد که در اين خصوص اسناد معتبر وجود دارد.

با شکست مفتضحانه نيروي منافقين، آخرين اميد صدام نيز تبديل به ياس گرديد. به عبارتي، شکست نيروهاي منافقين مهر تاييدي بر شکست نظام عراق از ايران بود و مي‌توان ناکامي رجوي را «شکست مضاعف» صدام حسين قلمداد نمود.

ب: تثبيت قطعي نظام جمهوري اسلامي ايران در نظام جهاني

در پي پيروزي انقلاب اسلامي ايران و شکل گيري نظام جمهوري اسلامي ايران، دول منطقه به ويژه کشورهاي عربي از يک طرف و استکبار جهاني از طرف ديگر، از ورود يک عنصر جديد با انديشه‌هاي انقلابي به صحنه نظام بين‌الملل احساس بيم و ناامني نموده و سعي در حذف و دست کم تحديد نظام ايران داشتند. بدين لحاظ رژيم عراق را بهترين گزينه براي حمله به ايران تعريف مي نمودند. زمينه هاي تاريخي اختلاف ميان اين دو کشور نيز بر قوت يابي اين تئوري دامن زد.

حمله عراق به ايران را مي توان به نحوي ناشي از شکل‌گيري اين ايده محسوب کرد.

پس از شکست‌هاي سنگين و پي در پي ارتش عراق در عمليات‌هايي از قبيل ثامن‌الائمه (ع)،طريق القدس، مطلع الفجر و به ويژه بيت‌المقدس و والفجر 8 که منجر به آزادسازي خرمشهر و فتح فاو شد، حمله گروهک منافقين به ايران در واقع آخرين اميد رژيم بعث عراق، قدرت‌هاي استکباري و کشورهاي منطقه براي خلع يد انقلابيون مسلمان از نظام ايران بود.

اما با رشادهاي رزمندگان، پشتيباني‌هاي مردمي و رهبري بي‌نظير حضرت امام (ره) اين عمليات- بطور اخص- و جنگ تحميلي - بطور اعم- با پيروزي ايران خاتمه يافت و بدين ترتيب زمينه هاي لازم براي تثبيت قطعي نظام جمهوري اسلامي ايران در افکار عمومي جهان فراهم شد.

ج: افزايش مشروعيت اسلامي ايران در افکار عمومي جهان بواسطه حمايتهاي مردمي

رژيم عراق و قدرت‌هاي جهاني با دستگاههاي تبليغاتي گسترده اي که در اختيار داشتند به افکار عمومي جهان چنين وانمود مي کردند که مردم ايران از جنگ خسته شده و طولاني شدن جنگ در ايران موجب رويارويي رژيم با «بحران مشروعيت» شده است.

با شکل گيري و حمله منافقين به ايران - جهانيان در اين انديشه بودند که مردم از حمايت نظام دست کشيده و به منافقين ملحق خواهند شد و در نتيجه نظام ايران سرنگون خواهد گرديد. اما با پخش خبر حمله منافقين در کشور وضعيت به گونه‌اي متفاوت از اين تعابير خود را نشان داد. بدين ترتيب که گروههاي مختلف مردمي از سراسر ايران به سمت جبهه غرب سرازير شده و نيروهاي رجوي در حالي که هنوز به کرمانشاه نرسيده بودند، زمينگير شده و تار ومار گرديدند.

شرکت گسترده نيروهاي مردمي در اين عمليات حاکي از حمايت همه جانبه مردم از نظام جمهوري اسلامي و مشروعيت فوق العاده سياسي آن در افکار عمومي جهان بود. در واقع مي‌توان پيروزمندان نهايي و ظفرمندان قطعي جنگ تحميلي عراق عليه ايران را ملت سلحشور ايران قلمداد کرد.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سیرمواضع سازمان منافقین در ازآغاز نهضت امام (ره)تا پایان جنگ تحمیلی

 

در تاریخ انقلاب اسلامی شاهد گروه‌های سیاسی ناهمخوان با حرکت مردم و انقلاب هستیم. برخی از این گروهها به‌قدری زاویه اختلافشان با مبانی انقلاب زیاد بود که از همان ابتدای راه باکناره گیری از حرکت عمومی جامعه، حتی در مقابل مردم قرار گرفتند. یکی از این گروهها سازمان مجاهدین خلق بود که از سوی مردم به منافقین شهرت یافت. همگی با نام و اقدامات خیانت‌‌بار این گروه آشنا هستند اما شاید از تاریخچه دقیق شکل‌گیری و موضع‌گیری‌های آنان در جنگ تحمیلی به‌طورکامل اطلاعی نداشته باشند.

 

نوشتار حاضر اهتمامی در این خصوص است. در تاریخ انقلاب اسلامی شاهد گروه‌های سیاسی ناهمخوان با حرکت مردم و انقلاب هستیم. برخی از این گروهها به‌قدری زاویه اختلافشان با مبانی انقلاب زیاد بود که از همان ابتدای راه باکناره گیری از حرکت عمومی جامعه، حتی در مقابل مردم قرار گرفتند. یکی از این گروهها سازمان مجاهدین خلق بود که از سوی مردم به منافقین شهرت یافت. همگی با نام و اقدامات خیانت‌‌بار این گروه آشنا هستند اما شاید از تاریخچه دقیق شکل‌گیری و موضع‌گیری‌های آنان در جنگ تحمیلی به‌طورکامل اطلاعی نداشته باشند. نوشتار حاضر اهتمامی در این خصوص است.
توهم، تفاخر و مطلق‌انگاری، عارضه‌های ذهنی خطرناکی هستند که ممکن است فرد، گروه یا جامعه‌ای را در کام نابخردی و نیستی فرو برند. علاوه‌براین، با اندکی تامل در سیره و سرنوشت احزاب و گروههای تندرو ونیز باتعمق در رفتارهای غیرمنطقی و مخاصمه‌جویانه آنها، می‌توان دریافت که روی‌آوردن به وابستگی‌ سیاسی به بیگانگان و درپیش‌گرفتن رفتارهای شبه نظامی همواره سرانجام تلخی را برای این گروهها رقم زده است.
در تمامی ادوار تاریخ، همواره وجود اوضاع ناآرام داخلی در یک کشور، قدرت‌های خارجی را برای مداخله در اوضاع و یا سرنوشت آن، وسوسه کرده‌است. همچنین پس از وقوع انقلاب در یک کشور، گروههای انقلابی ضعیف یا گروه‌هایی که به ائتلاف با گروه انقلابی حاکم و سهیم‌شدن در قدرت سیاسی موفق نشده‌اند، به موضعگیری در برابر گروه حاکم می‌پردازند و در این ‌راستا، برای تقویت شانس موفقیت خود، می‌کوشند حمایت کشورهای خارجی را جلب کنند. ازسوی‌دیگر، وجود اختلافات داخلی و گروههای ‌برانداز در یک کشور، برای کشورهای دیگری که نیات توسعه‌طلبانه دارند، همواره به منزله محرکی برای آغاز جنگ به‌شمار می‌آید. در منازعه میان دو حکومت، گروه‌های مخالف در هر یک از دو کشور، از سوی طرف مقابل مورد استفاده قرار می‌گیرند. در چنین حالتی، گروه‌های مزبور سرنوشت خود را با استراتژی کشور مهاجم گره می‌زنند و تمام امکانات محلی و قدرت خود را در راستای تحقق هدف مشترک به کار می‌گیرند.
طی جنگ ایران و عراق نیز، چنین فرآیندی وجود داشت. رژیم عراق با حمایت از گروههای مخالف نظام انقلابی ایران، همچون جبهه خلق عرب (در اوایل جنگ) و سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و حزب دموکرات کردستان و حزب کومله، در صدد بهره‌برداری از این گروهها علیه جمهوری اسلامی برآمد. دراین‌میان، همکاری گروه منافقین با رژیم عراق از برجستگی خاصی برخوردار است، که در مقاله حاضر به بررسی آن می‌پردازیم.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین خلق ایران، که پس از انقلاب به سازمان منافقین شهرت یافت ــ یکی از کانون‌های مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. این سازمان، با ساختار تشکیلاتی منظم، برخورداری از امکانات گسترده در راستای مبارزه مسلحانه و نیز با تظاهر به گرایشهای اسلامی، توانسته بود افراد زیادی را به‌سوی خود جذب کند؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قدرت‌طلبی رهبران و گرایش‌های غیردینی این گروه آشکارتر شد. با جبهه‌گیری نیروهای انقلابی در برابر گروه مذکور، این سازمان به‌تدریج درصدد براندازی نظام اسلامی ایران برآمد و در ایجاد آشفتگیهای پس از انقلاب اسلامی، نقش محوری ایفا کرد. این سازمان با به‌راه‌انداختن موج ترور، که با تهاجم رژیم بعث عراق به کشورمان توام بود، خیانتی را مرتکب گردید که به‌آسانی از حافظه ملت ایران محو نخواهد شد.


در این مقاله، سعی می‌شود فعالیتها و اقدامات سازمان منافقین طی جنگ ایران و عراق، بررسی و نقش این سازمان در روند تحولات جنگ ارزیابی شود. دراین‌راستا، نخست‌، در بحث جداگانه‌ای فعالیت‌های این سازمان از زمان شکل‌گیری تا آغاز جنگ تشریح خواهد شد و در مباحث بعد، مواضع و عملکرد آن از آغاز تا پایان جنگ تحمیلی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.


مواضع و عملکرد سازمان منافقین از آغاز شکل‌گیری تا آغاز جنگ تحمیلی:
درحالی‌که کودتای بیست‌وهشتم مرداد، فضای سرد اختناق را بر کشور حاکم کرده بود و هرگونه فعالیت مسالمت‌آمیز مخالفان سیاسی رژیم پهلوی با واکنش خشن روبرو می‌شد، سرکوب قیام پانزدهم خرداد 1342، مْهر پایانی بر مبارزه علنی و مسالمت‌آمیز بود. در این زمان، گروههای مختلف سیاسی ــ اعم از ملی، مذهبی، چریکهای فدایی‌خلق، حزب توده و چند گروه دیگر چپ ــ به مشی مسلحانه روی آورده بودند.
در شهریورماه1344، سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) از سوی محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان تاسیس شد.این سه تن، از اعضای سابق نهضت‌آزادی ایران و از فارغ‌التحصیلان دانشگاه تهران بودند. آنها در دوره سربازی به مطالعه و بررسی درباره ایجاد یک سازمان مخفی برای عملیات مسلحانه پرداختند و پس از پایان این دوره، به برگزاری جلسات منظم برای بحث درباره استراتژی و برنامه‌های سازمان همت گماشتند. سازمان، با توجه به پیروزیهای انقلابیون مارکسیست در چین و کوبا، به مطالعه آثار رهبران انقلابی ــ مائو، چه‌گوارا و رژیس دبری و... ــ پرداخت. هرچند این سازمان، به‌لحاظ تئوریک ایدئولوژی اسلام را راهنمای عمل خود قرار داده بود، اما مطالعه برخی از متون مارکسیستی برای استفاده از تجارب علمی و اجتماعی بر ایدئولوژی آن تاثیر گذاشت. حسین روحانی و تراب حق‌شناس (دو تن از فعالان سازمان) درباره ایدئولوژی حزب می‌گویند: «منظور اصلی ما ترکیب ارزشهای والای مذهب اسلام با اندیشه علمی مارکسیسم است. ما معتقدیم که اسلام راستین با تئوریهای تحول اجتماعی، جبر تاریخ و نبرد طبقاتی سازگاری دارد[v]. در واقع، آنان اسلام را از دیدگاه مارکسیسم تجزیه و تحلیل می‌کردند.

برهمین‌اساس، امام‌خمینی(ره) در همان سالهای مبارزه، از تایید سازمان خودداری کردند و به روایت حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی، امام پس از گفت‌وگو با حسین روحانی (نماینده سازمان) و مطالعه کتاب «راه انبیاء راه بشر» فرمودند: «اینها ضمن این کتاب می‌خواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلام .»
با آغاز سال1347، اعضای سازمان برای تدارک عملیات مسلحانه آماده شدند. آنها به‌ این‌ نتیجه رسیده‌بودند که نبرد مسلحانه در شهرها، در مقایسه با روستاها، مناسب‌تر است. اعضای گروه، در خانه‌ای تیمی زندگی می‌کردند و از سوی برخی بازاریان تغذیه مالی می‌شدند.

همچنین، ‌عده‌ای از آنها برای فراگیری فنون نظامی به کشورهای عربی رفتند و با سازمان آزادیبخش فلسطین ارتباط برقرار کردند. درحالی‌که سازمان برای آغاز عملیات مسلحانه در انتظار بازگشت اکثریت نیروهای اعزامی به پایگاه‌های فلسطینیان بود، واقعه سیاهکل در بهمن‌ماه سال 1349 از سوی چریکهای فدایی خلق رخ داد. این مساله باعث شد مجاهدین خلق (منافقین) در راه‌اندازی عملیات نظامی تعجیل کنند. به‌نظر می‌رسد سازمان مجاهدین خلق به ‌عنوان یک گروه نظامی که می‌کوشید اسلام را با نظرات مارکسیستی سازگار کند، از این‌که در عرصه عمل، از یک گروه نظامی مارکسیست عقب بماند، احساس حقارت می‌کرد. نخستین عملیات نظامی سازمان برای تابستان سال1350، یعنی زمان برگزاری مراسم جشنهای دوهزاروپانصدساله شاهنشاهی، پیش‌بینی شد. طبق برنامه، مقرر گردید با انفجار سیستم اصلی برق سراسری، در کشور اختلال ایجاد شود.پیش از هرگونه اقدامی، سی‌وپنج نفر از رهبران و اعضای سازمان با خیانت شاه‌مراد دلفانی (نفوذی ساواک) در شهریورماه سال1350 دستگیر و زندانی شدند.یازده ‌تن از دستگیرشدگان از اعضای کادر مرکزی بودند. هرچند در این میان برادران رضایی (احمد و رضا)، تراب حق‌شناس و حسین روحانی از خطر جستند، ولی در عملیاتهای بعدی رژیم پهلوی، تعداد بیشتری از اعضاء گرفتار شدند.

محاکمه اعضای سازمان، در شهریورماه سال1350 برگزار شد و احکام صادره نشان‌دهنده برخورد قاطع رژیم با این حرکت بود، به‌طوری‌که دوازده نفر به اعدام، شانزده نفر به حبس ابد، یازده نفر به زندانهای ده تا پانزده‌سال و بیست‌وپنج نفر به زندانهای یک‌ تا ده‌ساله محکوم شدند.از میان محکومان به اعدام، دو تن به‌ نامهای بهمن بازرگانی و مسعود رجوی از مرگ رهایی یافتند. هرچند درباره نجات رجوی گفته‌شد که براثر مساعی برادرش کاظم رجوی، عده‌ای از حقوقدانان و استادان دانشگاه ژنو در نامه‌ای به شاه خواستار عفو وی شدند، اما حقیقت ماجرا از این قرار بود که ارتشبد نعمت‌الله نصیری، (رئیس ساواک) در نامه‌ای به ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح، رجوی را از عوامل سازمان متبوع خود معرفی کرد و خواستار تجدیدنظر در حکم صادره برای وی شد . بدین‌ترتیب، مسعود رجوی گرچه به‌عنوان عامل ساواک از اعدام رهایی یافت، اما به اتهام مبارزه علیه رژیم همچنان در زندان باقی ماند تا سالها بعد در مقابل انقلاب اسلامی مردم ایران به ایفای نقش بپردازد.
سازمان در فاصله زمانی سالهای 1352 تا 1354، به عملیات‌های مختلفی دست زد که نبرد خیابانی، بمب‌گذاری در اماکن مهم دولتی، ترور شخصیتهای نظامی و... را شامل می‌شد. درحالی‌که سازمان علیرغم دریافت ضربات پی‌درپی از ناحیه حکومت پهلوی به لحاظ برخورداری از حمایت برخی گروههای اجتماعی همچنان به حیات خود ادامه می‌داد، از درون ضربه مرگ‌آوری بر پیکره‌ سازمان وارد آمد. جریان از این قرار بود که در مهرماه سال1354 گروهی از اعضاء سازمان، طی بیانیه‌ای، مارکسیسم را تنها فلسفه واقعی انقلابی دانستند. آنان در این بیانیه از ناامیدی خود در ترکیب مارکسیسم و اسلام سخن گفتند و اعلام کردند: «اینک، دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است.»

به‌اعتقاد آنان، مارکسیسم تنها «راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقه کارگر زیر سلطه است. «این تغییر موضع، شکاف عمیقی را میان نیروهای سازمان ایجاد کرد. درحالی‌که اعضای وفادار به ایدئولوژی اسلامی، طرفداران مارکسیسم را فرصت‌طلب و اپورتونیست می‌دانستند، مسعود رجوی فرصت‌طلبانه برای حفظ جایگاهش خود را از این درگیریها دور نگاه‌داشت، درحالی‌که وی و طرفدارانش در ضدیت با گروه‌های مذهبی و نزدیکی با ایدئولوژی مارکسیسم چیزی از انشعابیون مارکسیست کم نداشتند و برخوردهای درون زندان با نیروهای مذهبی نیز درواقع بیشتر از ناحیه او و طرفدارانش صورت می‌گرفت. بدین‌ترتیب، سازمانی که برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی تاسیس شده بود، در گرداب انحراف افتاد و جز چند عملیات مسلحانه، نتوانست اقدام مهم دیگری را علیه رژیم انجام دهد، به‌طوری‌که حتی از حرکتهای توده‌ای سالهای1356 و 1357 نیز عقب ماند. آنها در روزهای پایانی عمر رژیم، با حمله به اسلحه‌خانه‌ها و پادگانها توانستند مقدار درخورتوجهی سلاح به‌دست آورند و سپس از این اسلحه‌ها برای رویارویی با انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن بهره گرفتند.


مواضع و عملکرد سازمان منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی:

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسعود رجوی که به همراه دیگر اعضای سازمان از زندان آزاد شده‌بود، به ساماندهی سازمان مجاهدین خلق پرداخت. افرادی که مجددا به بازسازی سازمان پرداختند، بدون اطلاع از گذشته رجوی، وی را به‌عنوان نخستین عضو کادر مرکزی سازمان، مناسب‌ترین فرد برای رهبری تشخیص دادند . نخستین مخالفت جدی سازمان با نظام جمهوری اسلامی، شرکت‌نکردن در انتخابات خبرگان قانون‌اساسی بود.[xvi] آنان درحالی‌که با تحریم انتخابات خبرگان قانون ‌اساسی، خود را از یک مبارزه دموکراتیک کنار کشیده بودند، به‌هنگام انتخابات ریاست‌جمهوری، در هماهنگی با نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، رجوی را به کاندیداتوری معرفی کردند، درحالی‌که قانون اساسی نظام را قبول نداشتند. ازهمین‌رو، امام‌خمینی(ره) فرمودند کسانی که در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت نکرده‌اند، حق شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری را ندارند. ایشان با این اعلام منطقی، درواقع، به نیروهای معاند هشدار داد سعی نکنند شیوه بازی دموکراتیک را نادیده بگیرند، بااین‌همه، علیرغم ادامه کارشکنیهای منافقین در مقابل نظام نوپای اسلامی، به آنان اجازه حضور در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی داده شد. اما نتیجه کار آن بود که سازمان به وزنه واقعی خود در جامعه پی برد، چراکه هیچ‌یک از بیست‌وپنج کاندیدای نمایندگی آنها به مجلس راه نیافتند.


عملکرد سازمان در طول جنگ تحمیلی:
سازمان منافقین مخالفت با نظام جمهوری اسلامی را بدانجا رسانیده بود که پیش از آغاز جنگ تحمیلی، رژیم بعثی عراق از تحلیلها، مواضع و نشریات این سازمان بهر‌ه‌برداری می‌کرد؛ تاآنجا‌که موجب شد سازمان براساس تاکتیکشان در دوره مزبور، در مقابل این بهره‌برداری عراق واکنش نشان دهند. سخنگوی سازمان منافقین در آن دوره به عراق چنین هشدار می‌دهد: «مجاهدین را سبب ترفندها و معامله‌گریهای سیاسی خود قرار ندهد»، چراکه به قول سازمان، آنان قبلا رژیم عراق را آزموده بودند: «وقتی [عراقیها] با شاه... به توافق رسیدند، انقلابیون و ترقی‌خواهان ایرانی را از عراق اخراج کردند و رادیویشان نیز یکباره چنان موضعی را اتخاذ کرد که گویی در ایران هیچ خبری نیست ».
سازمان پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، موضع فریبکارانه‌ای را اتخاذ کرد؛ بدین‌ترتیب‌که در اعلامیه‌های آغازین خود، ضمن محکوم‌کردن تجاوز عراق، حضور نیروهای خود را در جبهه‌ها به تجویز مقامات کشور منوط دانست. بااین‌همه، هفت‌ روز پس از این اعلامیه، در اطلاعیه دیگری، از حضور نیروهای خود در جبهه‌های جنگ خبر داد.کمتر از یک ماه از آغاز جنگ نگذشته بود که دادستان انقلاب اسلامی آبادان چهل‌ویک نفر از اعضای مجاهدین را به اتهام جاسوسی بازداشت کرد. سازمان در اطلاعیه خود در تاریخ بیست‌وهفتم آبان‌ماه سال1359، این اقدام را ادامه فشارهای وارده بر این تشکیلات دانست و اعلام کرد: «دادستانی انقلاب آبادان طی حکمی، در مورد خروج گروههای سیاسی از جمله مجاهدین خلق از این کار، بیست‌وچهار ساعت مهلت داده‌است. تاآنجاکه به مجاهدین خلق مربوط است، درواقع، این حکم آخرین حلقه از سلسله‌ فشارهای مستمری است که از اولین روزهای آغاز نبرد مقاومت در مقابل عراق بر نیروهای ما که در سنگرهای مقدم نبرد در کنار مردم بوده‌اند، وارد می‌شود ». آنان در حالی مدعی حضور در جبهه‌ها بودند که اساسا در تحلیلهایشان این جنگ را جنگی ارتجاعی و ناعادلانه می‌دانستند. از نظر آنها، انگیزه ایران از این جنگ، صدور انقلاب و انگیزه عراق قطب‌شدن در منطقه و ادعاهای مرزی بود. رهبران منافقین می‌گفتند: «چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ درازمدت شود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد ولی عراق علیرغم داشتن یکسری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد، قادر است که مسائلش را حل نماید ».

آنان پس از شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی، به بنی‌صدر ــ که طرفدارانش سرنوشتی همچون منافقین یافته بودند ــ نزدیک شدند و با فریبکاری خود را آماده حضور در جبهه‌ها معرفی کردند و اجازه حضور یا عدم حضور را در صلاحیت بنی‌صدر (فرمانده کل قوا) دانستند، نه دادستانی انقلاب آبادان سلسله حوادث داخلی که به غائله چهاردهم اسفندماه سال1359 منجر شد، چهره واقعی این سازمان را آشکار کرد. در این روز، طی سخنرانی بنی‌صدر به مناسبت گرامیداشت درگذشت دکتر محمد مصدق در دانشگاه تهران، منافقین به همراه دیگر طرفداران رئیس‌جمهور، هواداران حزب جمهوری اسلامی حاضر در مراسم را مورد ضرب و شتم قراردادند. پس از این واقعه ــ که آن را اجرای قانون عدالت از سوی مردم ستمدیده می‌دانستند ــ آنان جمهوری اسلامی را به خشونتهای تروریستی و تحمیل جنگ فراگیر داخلی تهدید کردند. دوازده روز بعد از واقعه چهاردهم اسفند، مسعود رجوی در پیام زودهنگام نوروزی خود، رهبر انقلاب را به آغاز جنگ تحمیلی متهم کرد: «در سالی که گذشت، ندانم‌کاریهای مفرط سیاسی، بی‌کفایتی در برخورد با مسائل بین‌المللی، دخالت در امور دیگران به بهانه صدور مکانیکی انقلاب (که گویی انقلاب هم یک کالا است)، مضافابرهمه، شقه‌سازیهای نفاق‌افکنانه در صفوف خلق، کار را به آن‌جا رساند تا حکام مستبد عراق به فکر ارضای هوسهای جاه‌طلبانه خود در خاک میهن ما بیفتند ». در این پیام، رهبر سازمان نشان داد که ادعاهای پیشین‌شان مبنی بر شرکت در جنگ، دروغ بوده است؛ زیرا آنان در این پیام، ایران را ‎‎آغازکننده جنگ معرفی کردند.

موضعگیریهای بعدی منافقین، عمق رویارویی آنان با جمهوری اسلامی و حتی مقدسات و چارچوبهای ملی را نشان داد.
پس از جریان چهاردهم اسفند، امام‌خمینی(ره) در تاریخ بیست‌وششم اسفند هیاتی را مامور رسیدگی به اختلافات رئیس‌جمهور، دولت و مجلس کرد، اما بنی‌صدر و مؤتلفینش ــ از جمله گروهک مجاهدین خلق ــ درصدد بودند همچون چهاردهم اسفند غائله دیگری ایجاد کنند. تصویب قانون قصاص بهانه‌ای شد تا جبهه ملی، هواداران خود را برای راهپیمایی اعتراض‌آمیز فراخواند و گروههای مخالف دیگر و از جمله منافقین، آن را فرصت مهمی دانستند. در مقابل این فراخوانی، رهبر کبیر انقلاب، طی پیامی در تاریخ بیست‌وپنجم خردادماه سال1360، اعلام کرد: «واجب است مردم به بیرون بیایند و نگذارند که ضداسلام راهپیمایی نمایند.» بدین‌ترتیب، روز بیست‌وپنجم خرداد به رفراندومی مردمی تبدیل شد که سران سازمان منافقین همواره برگزاری آن را خواستار می‌شدند، اما اینک نتیجه این رفراندوم مردمی مورد رضایت آنان نبود؛ زیرا، این رفراندوم بر ادامه جمهوری اسلامی و قانون‌اساسی آن صحه می‌گذاشت.

از این زمان به بعد بود که سازمان از سی‌ام خردادماه سال1360، وارد فاز عملیات مسلحانه علیه جمهوری‌اسلامی شد.
نظریه‌پردازان سازمان بر این عقیده بودند که پایان فاز عملیات مسلحانه به پیروزی آنان خواهد انجامید: «ما مجاهدین خلق با درک واقع‌بینانه از رژیم و آشتی‌ناپذیری و متعارض‌شدن تضاد با رژیم ضدخلق، پس از سی‌‌ام خردادماه، قاطعانه استراتژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیین‌کننده و فاز یک‌تهاجمی (تهاجم به هر قسمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار دادیم] ». سازمان درحالی‌ به عملیات مسلحانه روی آورد که روسای آن می‌دانستند در این مرحله، تنها می‌توانند به انجام ترورهای کور دست بزنند و هیچ‌گاه به موفقیت خود بدون پشتوانه خارجی اطمینان نداشتند. بنی‌صدر پیش از فرار، به‌خیال‌آنکه منافقین نیروی درخورتوجهی را در اختیار دارند، از آنان خواست تا «همه را بسیج کرده و با رادیوی موج اف.ام پیامهای خود را به مردم برسانند]». این تصمیم درواقع، از بی‌عمقی نفوذ مخالفان در جامعه حکایت داشت. بدین‌ترتیب، بنی‌صدر مجبور شد راه باطلی را که با گروهک منافقین آغاز کرده بود، با اقامت در خاک بیگانه ادامه دهد.


از تشکیل شورای ملی مقاومت تا مزدوری عراق:
بنی‌صدر و رجوی پس از فرار از ایران، در پاریس به همراه حزب دموکرات کردستان، جبهه دموکرات ملی ایران، شورای متحد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاه‌های ایران، کانون توحیدی اصناف، سازمان اتحاد برای آزادی کار و سازمان اقامه، شورای ملی مقاومت را بنیاد نهادند. بعدها، حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) و سازمان چریکهای فدایی خلق نیز به آنها پیوستند. بسیاری از این سازمانها، تعداد اعضایشان از انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کرد و پس از سازمان مجاهدین خلق، حزب دموکرات کردستان از همه شاخص‌تر بود. ازهمین‌رو، منافقین نقش پدرخوانده را برای شورا داشتند. سازمان به ایجاد سازمانها و گروه‌های تابع خود در شورا اقدام کرد و درعین‌حال قصد داشت با جمع‌کردن گروههای مختلف، ترکیب گسترده‌ای را مبنی بر نمایندگی تمام اقشار و طبقات جامعه در عرصه بین‌المللی، به نمایش بگذارد. طبق میثاقی که اعضای شورا امضا کردند، بنی‌صدر به‌عنوان رئیس‌جمهور نظام جمهوری دموکراتیک اسلامی و رجوی به‌عنوان نخست‌وزیر انتخاب شدند. جالب‌آنکه آنان در حالی لفظ اسلامی را برای حکومت‌ آینده خود برگزیده بودند که بیشتر گروههای عضو شورا، غیرمذهبی و لائیک بودند و حتی هنگامی‌که این امر مورد اعتراض اعضای شورا قرار گرفت، مجاهدین اعتراف کردند که اگر لفظ اسلامی را کنار بگذارند، در مقابل نیروهای اسلامی کشور خلع‌سلاح خواهند شد.

آنان در مقابل اعتراضات گروههای موتلف، وعده سرنگونی سریع ــ دو سه ماهه ــ جمهوری اسلامی را می‌دادند و از متحدان خود می‌خواستند اعتراضاتشان را به زمان شکل‌گیری مجلس موسسان قانون‌اساسی موکول کنند گذشت زمان، باور متحدان رجوی را نسبت به سخنانش سست‌تر کرد تاآنجاکه به گفته مهدی خانباباتهرانی، رجوی در سال دوم عمر شورا، در مقابل درخواست تعیین مدت زمانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی، پاسخ داد: «تا پایان سال آینده، نمی‌توانم به این سوال جواب بدهم؛ چون مشغول ارزیابی نیروهای خود هستیم] ». به‌مرور، برای همگان ثابت شد که این حلقه مفقوده در کجا پنهان است. آن حلقه مفقوده، نه در میان نیروهای سازمان و نه در میان نیروهای متحد آن، که در رژیم بعثی عراق بود و رجوی قصد داشت سازمان خود را به این رژیم پیوند دهد. رهبر سازمان منافقین، از همان نخستین سال سکونت در فرانسه، کوشید از طریق پیامها و مصاحبه‌هایش به دولتمردان عراق بفهماند که او به‌عنوان یک نیروی اپوزیسیون می‌تواند با زیاده‌خواهیهای عراق همراهی کند، به‌طوری‌که وی در مصاحبه‌ای در آذرماه سال1360 با مجله الوطن العربی، می‌گوید: «مشکل شط‌العرب ظاهر قضیه است. مشکل اصلی، تهدیدهای [امام]خمینی برای صدور انقلاب به خارج است که باعث بروز جنگ شده‌است.

به نظر ما، شط‌العرب متعلق به عراق است] ».مساله مطرح‌کردن صدور انقلاب به منزله دلیل اصلی جنگ، اتهامی بود که سازمان در تحلیلهای سری خود در همان نخستین ماه‌های جنگ مطرح می‌کرد، اما نکته مهم در این مصاحبه، آن است که رجوی حتی از تمامیت ارضی ایران چشم می‌پوشد و به‌طور‌شگفت‌انگیزی، اروندرود را با نام شط‌العرب متعلق به عراق می‌داند. او که امیدوار بود با حمایت بیگانگان از رهبری‌اش، در جنگ داخلی پیروز شود، در مصاحبه‌ای با مجله ساوت انگلستان، با معرفی خود به‌عنوان رهبر نیروی آلترناتیو جمهوری‌اسلامی، می‌گوید: «ما برای استقرار صلح بر مبنای عدم مداخله در عراق آماده‌ایم ». رجوی افزون بر ارسال پیامهای محبت‌آمیز برای رژیم بعثی عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همکاری با عراق کند.

منافقین در قالب بحثهای جداگانه،‌ این مساله را در برخی جلسات شورا مطرح می‌کردند و میزان موافقت و مخالفت اعضای شورا را می‌سنجیدند، اما تا زمان مقرر، اجازه ندادند تمامی گروههای عضو شورا از ارتباط با عراق آگاه شوند. پس از زمینه‌سازیهای لازم، مسعود رجوی و طارق عزیز در پاریس با یکدیگر ملاقات کردند. بدین‌ترتیب، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی، که همه مراحل اعم از تحریم انتخابات، مخالفت قانونی، ایجاد تشنج، ضرب‌وشتم مخالفان و نهایتا عملیات مسلحانه و ترورهای کور را آزموده بود، برای دستیابی به قدرت به آخرین مرحله، یعنی مزدوری بیگانگان وارد شد؛ مرحله‌ای که برگشت‌ناپذیرترین راه در پیشگاه خلقی بود که آنان داعیه نمایندگی‌شان را داشتند.
طی ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز کرد: «امیدوارم در آینده نزدیک، دوست عزیزم مسعود رجوی را در پست ریاست‌جمهوری یا نخست‌وزیری ایران ملاقات کنم». اعلام این نکته بسیار آگاهانه و دیپلماتیک انجام گرفته بود. طارق عزیز درست زمانی‌که بنی‌صدر خود را رئیس‌جمهور منتخب مردم می‌دانست و به‌عنوان رئیس‌جمهور در اتاق نزدیک اتاق مذاکره نشسته بود، این حرف را می‌زد. معنی چنین سخنانی، این بود که دولت عراق رجوی را منهای بنی‌صدر نیز قبول دارد و این سنگ بنای دیپلماسی جدیدی بود که از این طریق، در شورا گذاشته شد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در اعلامیه مشترک طارق عزیز و مسعود رجوی آمده بود: «[طارق] عزیز تمایل صمیمانه عراق را به امضای قرارداد صلح با درنظرگرفتن تمامیت ارضی دو کشور، احترام به آزادی عقیده ملتهای ایران و عراق و عدم مداخله به امور داخلی یکدیگر را به مسعود رجوی ابراز کرده‌است». رجوی با این ملاقات، خود را تنها آلترناتیو جمهوری‌اسلامی تصور کرد و ازاین‌زمان‌به‌بعد، شخصا مسئولیت برقراری صلح را بر عهده گرفت. وی که ادعا می‌کرد ملت ایران پس از شنیدن خبر ملاقات وی با طارق عزیز، فریاد خوشحالی سرداده‌اند، در فراخوانهایش کوشید از طریق اقداماتی، همچون اعتصاب کارگران صنعت نفت و کارکنان رادیو و تلویزیون، جمهوری اسلامی را به سازش با عراق مجبور کند.

پس از ملاقات وی و طارق عزیز، عراق به عمده‌ترین مرکز فعالیت سازمان منافقین تبدیل شد. مسئولان سازمان از همکاری با حکومت عراق، اهداف زیر را دنبال می‌کردند: نخست‌اینکه از نظر جغرافیایی، عراق با مرزهای زمینی طولانی که با ایران داشت، بهترین و آسان‌ترین مسیر برای نفوذ گروههای عضو سازمان به داخل ایران بود. دوم‌آنکه، سازمان با بهره‌گیری از کمکهای مالی و تسلیحاتی سخاوتمندانه دولت عراق می‌توانست توان مبارزاتی خود را در برابر نظام اسلامی ایران به میزان درخورتوجهی افزایش دهد. ازسوی‌دیگر، دولت عراق علاقمند بود با جلب حمایت این سازمان، از شبکه فعالان و حامیان این سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیاتهای خرابکارانه‌، انجام ترور شخصیتها، کسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی کشور و تضعیف اراده مردم برای مشارکت در جبهه‌های جنگ، بهره‌برداری کند. به‌دنبال این سیاست، پایگاه‌های منافقین ــ که تعداد آنها را هفده پایگاه برشمرده‌اند ــ در داخل خاک عراق و در نزدیکی مناطق مرزی این کشور با ایران تاسیس شد. اصلی‌ترین پایگاه آنها، به نام اشرف، در صدکیلومتری شمال غربی بغداد واقع شده‌بود. بدین‌ترتیب، با حمایت مالی و نظامی رژیم عراق، واحدهای نظامی سازمان به‌سرعت سازماندهی و تجهیز شدند. براساس برآوردهای انجام‌شده، سازمان تعداد پانزده تا بیست‌هزار نیرو را در قالب ارتش به‌اصطلاح آزادیبخش ملی، سازماندهی کرد. این سازمان همچنین از نظر تسلیحات مکانیزه نیز توانست امکانات درخورتوجهی را جمع‌آوری کند، اما باوجود این امکانات، غیر از مرحله پایانی جنگ، موفق نشد عملیات نظامی مستقلی را علیه نیروهای ایرانی انجام دهد. در اوایل سال1367، نیروهای سازمان با پشتیبانی ارتش عراق عملیاتی را با نام آفتاب در منطقه شوش انجام دادند که پس از تحمل تلفات فراوان، مجبور به عقب‌نشینی شدند.
عمده‌ فعالیت این سازمان در خلال جنگ هشت‌ساله را می‌توان اعزام گروههایی برای انجام عملیاتهای ترور و خرابکاری، به‌ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی در داخل ایران، جاسوسی از تحرکات نظامی ایران، انجام تبلیغات مسموم از طریق رادیوی اختصاصی این گروه در عراق و نیز شایعه‌سازی برای تحت‌الشعاع قراردادن حمایتهای مردمی‌ از جبهه‌ها دانست. نیروهای وابسته به سازمان منافقین، حضور گسترده‌ای در کنار نیروهای عراقی داشتند و شنود مکالمات بی‌سیمی و تلفنی نیروهای ایرانی بیشتر از سوی نیروهای این سازمان صورت می‌گرفت. همچنین، آنها به‌عنوان نیروی وابسته به ارتش عراق، در سرکوب قیامهای مردمی این کشور نیز نقش مستقیمی را عهده‌دار بودند، به‌طوری‌که در سرکوب شورش کردهای شمال و شیعیان جنوب عراق سهم عمده‌ای را ایفا کردند و دراین‌راستا، جنایتهای بی‌شماری را مرتکب شدند. آنها با اطلاعات باارزشی که از تحرکات نیروهای ایران و مختصات دقیق پایگاه‌های نظامی و مراکز صنعتی در اختیار ارتش عراق قرار دادند، توانستند کمکهای زیادی به آن رژیم در راستای دستیابی به اهداف نظامی‌اش بکنند.


عملیات مرصاد:

تا پایان جنگ، همکاری تنگاتنگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندی صعودی داشت. با پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، ادعای صلح‌طلبی عراق در عرصه جهانی زیر سوال رفت و چشم‌انداز نامعلومی بر روابط دو کشور و مشخصا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) حاکم شد.برخلاف دوره جنگ، روند امور برای این گروه ناامیدکننده و حضور آن در عراق، برای رژیم بعث دردسرآفرین به‌نظر می‌رسید؛ بنابراین، سازمان به خیال یکسره‌کردن کار جمهوری اسلامی، به فکر عملیات نظامی گسترده افتاد تا برای آخرین ‌بار بخت خود را بیازماید. عراق نیز که از موفقیتهای به‌دست‌آمده به‌شدت مغرور شده‌بود و پایان جنگ را نزدیک می‌دید، درصدد برآمد عقب‌ماندگیهای خود را در طول جنگ جبران‌ کند و با اشغال مجدد ارضی ایران و به‌اسارت‌گرفتن پاره‌ای نیروها در این حمله، بتواند در پای میز مذاکرات از موضع قدرت صحبت کند. ازاین‌رو، هنگامی‌که حملات ارتش عراق از سوی سازمان ملل و دولتها محکوم شد و داعیه صلح‌طلبی این کشور زیر سوال رفت، آنان به‌عنوان آخرین برگ برنده رژیم به کار گرفته شدند.

هرچند سازمان کاملا تحت‌ سلطه و نفوذ عراق قرار داشت، اما فعالیت نظامی‌اش علیه ایران به‌عنوان یک حرکت داخلی قابل توجیه بود. نکته دیگر اینکه، یک ماه پیش از این حمله، ارتش عراق منطقه مهران را که به تصرف خود درآورده بود، به نیروهای مزبور سپرد. ازسوی‌دیگر، مسئولان سازمان منافقین با آغاز مذاکرات صلح، درواقع به ایستگاه آخر رسیده بودند و دیگر نمی‌توانستند با طرح شعار صلح‌طلبی، خود را در افکار عمومی جهانیان به‌عنوان تنها طرف برقرارکننده صلح در مقابل عراق مطرح کنند. البته، وجود چنین وضعیتی، پس از استقرار نیروهای سازمان در خاک عراق، قابل پیش‌بینی بود و درواقع آنها سالها پیش از این، انتحار سیاسی کرده بودند و در این زمان درحقیقت به‌صورت یک نیروی نظامی مزدور ــ همچون فالانژهای لبنان ــ فعالیت می‌کردند.
در سوم مردادماه سال1367، همزمان با آغاز حمله نیروهای عراقی از منطقه جنوب ایران، نیروهای سازمان نیز حملات خود را علیه ایران از سمت غرب آغاز کردند. آنان قصد داشتند براساس یک برنامه زمان‌بندی‌شده سی‌وسه‌ساعته، با بهره‌گیری از بیست‌وپنج تیپ ــ که مجموعا چهار تا پنج‌هزار نفر را دربرمی‌گرفتند ــ در پنج مرحله، از شهرهای سرپل‌ذهاب، اسلام‌آباد، همدان و قزوین عبور کنند و خود را به تهران برسانند.

سخنگوی آنان، اهداف سازمان را از این عملیات چنین اعلام کرد: «استراتژی مجاهدین واردآوردن هرچه‌بیشتر تلفات به نیروهای ایران و بازکردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد [امام]خمینی است . «همزمان در یکی از رسانه‌های غربی نیز استراتژی منافقین، ایجاد منطقه آزادشده اعلام شد تا پس از پایان جنگ، با استقرار در آن منطقه، منافع حکومت ایران را تهدید کنند.
رهبر سازمان که هنوز نمی‌خواست باورکند دیگر به‌عنوان طرف مذاکره صلح مطرح نیست، مذاکرات صلح از سوی ایران را مصنوعی و بهانه‌ای برای اتلاف وقت اعلام کرد. او، معتقد بود: «نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای دفع‌الوقت بیابد و از امضای قرارداد صلح طفره رود.» براساس تحلیلهای سازمان، جمهوری اسلامی در پی صدور انقلاب بود و تنها در صورتی از این اقدام و داعیه دست برمی‌داشت که به مرز فروپاشی برسد و این‌گونه تحلیل می‌کردند که اینک به دلیل مجبورشدن نظام اسلامی به پذیرش صلح، این مساله امکان‌پذیر شده است. ازهمین‌رو، نیروهای سازمان از نقاط مختلف دنیا برای اعزام به ایران در عراق گرد هم آمدند و همزمان به تشکیلات درون‌ زندانهای ایران اطلاع داده شد به‌زودی جمهوری اسلامی فروخواهد پاشید؛ بنابراین توصیه گردید همه نیروها برای پیوستن به سازمان و ایجاد شورش در داخل زندانها آماده باشند. عملیات فروغ جاویدان، با بیست‌وپنج تیپ آ‎غاز شد. هدایت عملیات مزبور را به تناسب اهمیت ماموریت، شخص مسعود رجوی از طریق فرماندهان محورها در قالب یک یا دو تیپ برعهده گرفته بود. فرماندهان و حوزه عملیات آنها بدین‌‌قرار بود:
1- مهدی براتی، فرمانده محور اول و مسئول تسخیر اسلام‌آباد غرب
2- ابراهیم ذاکری، فرمانده محور دوم و مسئول تسخیر کرمانشاه
3- محمود مهدوی فرمانده محور سوم و مسئول تسخیر همدان
4- مهدی افتخاری، فرمانده محور چهارم و مسئول تسخیر قزوین
5- محمد عطایی با معاونت مهدی ابریشمچی، فرمانده محور پنجم و مسئول تسخیر تهران
دولت عراق نیز در این عملیات با ادواتی از قبیل صدوبیست دستگاه تانک، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره چهارصدمیلی‌متری، هزار قبضه تیربار کلاشینکف، سی‌ قبضه توپ 106 میلی‌متری و هزار دستگاه کامیون و خودرو آنان را یاری می‌کرد. همزمان با پیشروی نیروهای منافقین در عمق خاک ایران، برای جلوگیری از عملیات هوایی هواپیماها و بالگردهای جمهوری اسلامی، هواپیماهای عراقی پایگاههای شکاری نوژه همدان، وحدتی دزفول و همچنین پادگان تیپ 2 سقز و پایگاه هوانیروز کرمانشاه را بمباران کردند. یک روز بعد از حمله، یعنی در چهارم مردادماه، نیروهای سازمان با حمایت آتش توپخانه عراق به شهرهای سرپل‌ذهاب، کرند و اسلام‌آباد غرب وارد شدند. شاید در آن روز، تمام نیروهای سازمان به این یقین رسیده بودند که به‌زودی به تهران وارد خواهند شد، اما رویای آنان همچون رویای صدام در سال1359 تعبیر نشد و دو روز پس از آن، عملیات نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحت عنوان عملیات مرصاد ــ با رمز یاعلی ــ در منطقه غرب آغاز شد.

در این عملیات، سه گردان از تیپ نبی‌اکرم، تیپ مسلم و یک گردان از ایلام حضور داشتند. طی درگیری سختی که در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد، بسیاری از نیروهای منافقین به هلاکت رسیدند، تمام تجهیزاتشان منهدم گردید و با بسته‌شدن سه‌راه اسلام‌آباد ــ ملاوی، راه عقب‌نشینی نیروهای منافقین بسته شد. بدین‌ترتیب، در روز هفتم مردادماه دیگر اثری از نیروهای ضدانقلاب در منطقه باقی نماند. طی عملیات مرصاد، هزاروششصد تا دوهزار تن از منافقین به هلاکت رسیده و در حدود هزار نفر از آنان زخمی شدند. بدین‌ترتیب، آخرین اقدام رژیم بعثی عراق نیز موثر واقع نشد و صدام بی‌آنکه بتواند حتی یک منطقه کوچک از خاک ایران را در چنگ نیروهای وابسته قرار دهد تا از آن طریق بتواند ایران را تحت فشار گذارد، مجبور شد در پانزدهم خردادماه، آتش‌بس را بپذیرد. عملیات مرصاد پایانی بر یک پایان بود؛ چراکه سازمان سالها پیش از این، دفتر خود را بسته بود و اگر رژیم عراق در این سالها به آنها اجازه داد تا در پایگاههای خود در داخل خاک عراق باقی بمانند، درواقع می‌خواست از تجربه نگرش رژیم صهیونیستی اسرائیل به فالانژهای لبنان بهره بگیرد: داشتن نیرویی مزدور در خدمت بیگانه.


نتیجه‌:
آخرین نکته‌ای که تعمق درباره آن بسیار اهمیت دارد، این است که نقطه آغاز انحراف سازمان کجا بود و چرا افراد این سازمان به‌راحتی حاضر شدند هموطنان خود را به قتل برسانند و با دشمن خارجی که به کشورشان حمله کرده‌است، همکاری ‌کنند؟ در پاسخ باید گفت: درواقع آنچه این روند جدایی را موجب شد، در ایدئولوژی سازمان نهفته بود؛ این ایدئولوژی ادعای کمال و برتری نسبت به دیگر ایدئولوژ‌یها را داشت و ازهمین‌رو، اعضای سازمان به مطلق‌انگاری دچار گردیدند؛ به‌گونه‌ای‌که در این مطلق‌انگاری، هرکس جز خود را در مسیر باطل می‌دیدند. التقاط در اندیشه، انحراف دیگری بود که سازمان از همان آغاز شکل‌گیری به آن دچار شد؛ نکته‌ای که حمید شوکت در کتاب «نگاهی از درون به جنبش چپ ایران» به‌خوبی آن را گوشزد کرده‌است: «خطای دیگر مجاهدین، قضیه التقاطی‌بودن مجاهدین در جهان‌بینی است که در این زمینه هم، دچار یک توهم شده‌اند و گاهی رهبری آنها با چپ ایران به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی مرجع گروههای چپ ایران نیز هست و در مورد مسائل مارکسیسم ــ لنینیسم یا هر مقوله دیگری، دارای حق فتوا است. این رفتار در برخورد با ملّیون نیز دیده می‌شود. آنها در برخورد با ملّیون نیز به‌گونه‌ای سخن می‌گویند که گویی وارث غیرمستقیم و رهبر جنبش ملی ایران هستند. در زمینه اسلام و مسائل مذهبی هم که خود را راستین‌تر از دیگران می‌دانند. اینها همگی نشان انحصار‌طلبی در اندیشه مجاهدین است و امر چنان به آنها مشتبه شده که خود را وکیل و وصی جنبشها و گرایشهای سیاسی ایران می‌پندارند».
البته، یادآوری این نکته نیز لازم است که وجود شخصی مانند مسعود رجوی با داشتن سابقه همکاری با ساواک در راس چنین سازمانی، نمی‌تواند سرنوشتی بهتر را برای آن رقم بزند.
درواقع، عملیات مرصاد شلیک نهایی به سازمان بود؛ چراکه آنان پس از افتادن به دامان عراق، از دید مردم ایران به یک طرف جنگی تبدیل شدند. امروز، سازمان، به بیمار محتضری شباهت دارد که سرنوشتش به سرنوشت بیمار دیگری که اکنون مرگ او حتمی شده است، پیوند خورده‌است، چنانکه این روزها با اندک طرفدارانش در جستجوی آن است که در خاک عراق صرفا به جایی برای استقرار دست یابد.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:36 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

علل تجاوز منافقان پس از پذيرش قطعنامه 598 توسط ايران


تنها بعد از گذشت چند روز از پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان ملل متحد از سوي ايران در 27 تيرماه 1367، رهبر منافقين فرماني را مبني بر آماده باش کليه نيروها و قطع تمام مسافرتها و ترورها صادر کرد و اين پيام از جانب وي براي تمامي نيروها قرائت شد:
 
 

«طلسم جنگ در حال شکستن است...رژيم شل شده ... بايد ضربه کاري را بزنيم».

در بررسي عواملي که زمينه لازم براي حمله منافقان به ايران از نقطه نظر تئوريسين‌هاي نظامي سازمان منافقين مي‌توان به عواملي اشاره داشت که مهمترين آنها عبارتند از:

الف) مبهم بودن آينده سازمان: سازمان منافقين به لحاظ اين که در جريان جنگ تحميلي از عوامل اطلاعاتي خويش در کمک‌رساني به ارتش عراق استفاده مي‌کرد، در استراتژي نظامي صدام حسين از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بود، اما در صورت انعقاد قرارداد صلح دائم، اين سازمان ديگر چنين کارکردي نداشت و لذا از نظر موجوديت با خطر جدي مواجه مي‌شد. در چنين وضعيتي سازمان براي بقاي خود در دسترس‌ترين گزينه را استفاده از فرصت بدست آمده در جهت سرنگوني نظام ايران مي‌دانست.

ب) ضعف بنيه نظامي در آن مقطع: از آنجايي که منافقين در عمليات‌هاي موسوم به «آفتاب» و «چلچراغ» در مناطقي چون فکه، مهران و حاج عمران حملاتي انجام داده و به موفقيت‌هاي نسبي دست يافته بودند، با تعميم غيرعقلايي اين وضعيت تا اندازه‌اي اعتماد به نفس يافته و در خود اين پتانسيل را مي‌ديدند که با ارتش ايران در افتند.

ج) فرسوده و ناتوان شدن نيروهاي سپاه( به زعم منافقان): آنها در اين انديشه بودند که نيروهاي سپاه در جبهه جنوب زمينگير شده و در طول جنگ به لحاظ اين که رزمندگان سپاه اسلام متحمل سختي‌هاي فراواني شده‌اند، ديگر توان يک عمليات مضاعف گسترده را نخواهند داشت. در اين مورد تئوريسين‌هاي منافقين از رابطه قلبي اي که ميان امام (ره) و برادران سپاه وجود داشت غفلت نموده و آن را تنزل يافته تلقي کردند، اما در پاسخ به اين انديشه غلط، برادران سپاه با حضور گسترده خويش، پاسخ دندان شکني بر توهمات آنان دادند.

د) خستگي مردم از جنگ: منافقين به غلط فکر مي کردند که مردم در نتيجه طولاني شدن جنگ، از جنگ خسته شده و با توجه به ضررهايي که مردم در اثر طولاني شدن جنگ، اعم از مادي و معنوي، از دست دادن عزيزان و ... داشته‌اند، از آنان استقبال نموده و دست از حمايت نظام جمهوري اسلامي خواهند کشيد. اين مورد را مي‌توان بزرگترين اشتباه سازمان و استراتژي‌هاي آن محسوب نمود. غفلت از ميزان مشروعيت بالاي نظام به لحاظ مردمي و اسلامي بودن بيشترين ضربه را به نيروهاي رجوي زد، چرا که آنان فکر مي‌کردند مردم به آنها خواهند پيوست، درصورتي که با مقاومت‌هاي مردمي روبرو شدند.

ه) پذيرش قطعنامه 598 از جانب ايران نيز بر تمامي موارد مذکور دامن زد تا سازمان به اصطلاح مجاهدين خلق ايران در کمينگاه مرصاد در دام مرگباري گرفتار آيد که طراح آن کسي نبود جز سپهبد شهيد صياد شيرازي.

اما اهدافي که منافقين براي خويش در نظر گرفته بودند موارد ذيل را شامل مي‌شد:

الف) اعلام دولت موقت جمهوري دموکراتيک - مثلا اسلامي در کرمانشاه پس از فتح اين شهر.

ب) شکستن طلسم اختناق در ايران( به زعم خودشان): نيروهاي سازمان با انواع و اقسام اهرم‌هاي تبليغاتي بر آن بودند تا وانمود کنند در ايران مردم از طرف نظام در محدوديت و اختناق به سر مي‌برند و آنها بر آن هستند تا در ايران حکومت دموکراسي را پايه‌ريزي کنند، اما پاسخي که مردم به اين ادعاها دادند تمامي نقشه‌هاي تبليغاتي آنان در اين خصوص را نقش بر آب نمود.

ج) امضاء پيمان صلح ميان عراق و ايران: پس از سرنگون نمودن نظام جمهوري اسلامي ايران، منافقين به لحاظ اين که در طول دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عراق گريخته و از طرف صدام بعثي مورد التفات و توجه قرار گرفته بودند، خود را تا اندازه‌اي مرهون الطاف بي‌دريغ رژيم عراق و شخص صدام حسين مي دانستند و بر آن بودند تا پس از سرنگون نمودن نظام ايران، با انعقاد قرارداد صلح زود هنگام با رژيم بعث، مراتب خوش خدمتي و قدرشناسي خويش را نسبت به آنان نشان دهند.

د) تصرف تهران و ساقط نمودن نظام جمهوري اسلامي ايران: رويايي بلند پروازانه که پرندگان مخوف آن هنوز پر و بال نگرفته مورد اصابت تيري قرار گرفتند که آرش اساطيرگونه ارتش ايران، صياد دلها پرتاب کرده بود و سالها بعد ناجوانمردان و خوارج مرصاد چون پي بردند که چه کسي آنان را با چنين مهارت بي‌نظيري شکار کرده بود، نقشه ترور ناجوانمردانه او را طرح‌ريزي و اجرا كردند.

آنچه که مهم است عمليات فروغ جاويدان صرف نظر از اهداف و علتها چنان سرنوشتي يافت که امروزه از آن به عنوان «دروغ جاويدان» ياد مي‌شود.
 
 
 
جمعه 24 دی 1389  9:37 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

منابع استفاده شده

منابع استفاده شده

 

-سايت ايران ديدبان
-سايت بازتاب
-سايت ايسنا، ناصر ملائي
- خزان آرزوها،نوشته حسن بصیر،نشر اکباتان،تهران-1376
-گروه دفاع مقدس روزنامه جوان
-سايت ايران نجات،مجيد بيگلرى
-ويژه نامه سروقامتان روزنامه جوان
-سايت‌هابيليان
-معاونت فرهنگي و روابط عمومي اداره عقيدتي سياسي نزاجا، مديريت فرهنگي- دايره انتشارات
-سایت ایران پرورش
-همشهري آنلاين، مهدي قمصريان
-زندگینامه سیاسی بازرگان،نوشته سعید برزین ،  نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران- 1374
 -تاریخ سیاسی بیست‌وپنج‌ساله ایران، نوشته غلامرضا نجاتی ،نشر موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران-1373
 -جریان‌ها و جنبش‌های مذهبی ــ سیاسی ایران در سالهای 1320 ــ 1357، نوشته رسول جعفریان ،نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران -8138
 - درون انقلاب ایران،نوشته ی جان دی استمپل، ترجمه: منوچهر شجاعی، تهران،نشر موسسه خدمات فرهنگی رسا،تهران- 1378
 - نگاهی از درون به جنبش چپ ایران، گفت‌وگو با مهدی خانباباتهرانی،نوشته ی حمید شوکت، پاریس
- منافقین و جنگ تحمیلی،  انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تهران-1367
 -حملات تهران علیه مخالفان در عراق در ماهنامه نگاه، نوشته ی جمال حسینی ،سال اول، شماره 3، خرداد 1379
-  تاریخ دفاع مقدس،نوشته ی اسماعیل منصوری لاریجانی ، انتشارات اسلیمی، تهران-1380
 - آغاز تا پایان، تهران،نوشته ی محمد درودیان،نشر مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ-1376
-سایت ماهنامه زمانه
 

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:39 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها