0

عملياتهاي دفاع مقدس > 67/05/03- مرصاد

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

عملياتهاي دفاع مقدس > 67/05/03- مرصاد


مسعود رجوی در تاریخ 17 خرداد 65 با یک پرواز اختصاصی و مستقیم فرانسه را به مقصد عراق ترک گفت و در فرودگاه بغداد، «طه یاسین رمضان» نایب اول نخست وزیر به نمایندگی از سوی رئیس جمهوری این کشور، در راس هیئتی از بلند پایه ترین مقامات عراقی از مسعود رجوی استقبال کرد.
منافقین در این باره مدعی هستند:

 


« در شرایطی که توطئه‌های مختلف ارتجاعی و امپریالیستی علیه مقاومت مسلحانه سراسری و تمهیدات تروریستی رژیم متزلزل و ... علیه جان و فعالیت قلب تپنده انقلاب نوین ایران ،برادر مجاهد مسعود رجوی به طور بی سابقه و بی وقفه ای اوج گرفته بود، عزیمت پاکبازانه رهبری انقلاب نوین خلق قهرمان ایران از فرانسه به جوار خاک میهن.... این پرواز تاریخی که آخرین گام برای عبور به خاک میهن.... بر نسل رشید خدا و ایمان و بر رزمندگان قهرمان مجاهد خلق گرامی باد.»
مسعوی رجوی یک روز قبل از پرواز بر روی نوار ویدئویی چنین می گوید:
«اگر فردا نروم، پس فردا و فرداهای دیگر، ممکن است خیلی دیر باشد. نه برای شخص خودم، بلکه برای مقاومت خلق، خلق در زنجیر، خلق اسیر.»
پس از ورود مسعود رجوی به عراق و استقرار در محل مورد نظر، ملاقات‌های وی با مقامات عراقی آغاز گردید. هشت روز بعد (25 خرداد 1365 ) رجوی با صدام حسین ملاقاتی انجام داد. در این مقطع نیز عملیات تروریستی مجاهدین در شهرهای داخلی و همچنین شهرهای مرزی غرب ایران ادامه داشت.
ارتش آزادیبخش
در 17 تیر ماه سال 1366 مجددا خبر ملاقات مسعود رجوی با صدام حسین دیکتاتور عراق منتشر گردید. در این دیدار، رئیس جمهور عراق تاسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را به رهبر مقاومت ایران تبریک گفت و آن را ارتشی که برای صلح مبارزه می کند نامید. متقابلا مسعود رجوی روز ملی عراق و جشن‌های 30 ژوئیه را به رئیس جمهور عراق تهنیت گفت.
در این مقطع هر از چند گاهی خبری از ملاقات مسعود رجوی با صدام حسین به بیرون درز پیدا می کرد.
ارتش آزادیبخش با پشتیبانی و حمایت بی دریغ عراق از سازمان مجاهدین، در آستانه 30 خرداد سال 1366 تشکیل گردید. پس از تشکیل ارتش و دریافت کمک‌های فراوان نقدی و لجستیکی از ارتش عراق، تهاجم مجاهدین به مرزهای ایران ابعاد گسترده تری یافت.


عملیات مرصاد
روز دوشنبه 27/4/1367، عقربه‌های ساعت، 2 بعدازظهر را نشان می‌داد که گوینده اخبار صدای جمهوری اسلامی ایران، در رأس خبرهای خود، خبری به این مضمون را قرائت کرد: « جمهوری اسلامی ایران طی پیامی به دبیرکل سازمان ملل، ضمن قدردانی از اقدامات وی اعلام کرد، در جهت استقرار امنیت، قطعنامه 598 را رسما پذیرفته است.»
دو روز پس از این خبر، امام خمینی(ره) در پیام بسیار مفصلی که به مناسبت سالگرد کشتار زائران ایرانی در مکه و نیز پذیرش قطعنامه 598 صادر کردند، ضمن تشکر از همه عزیزانی که در جبهه‌ها شرکت کردند، اعلام داشتند که « در مقطع کنونی، پذیرش قطعنامه را به مصلحت انقلاب و نظام می‌دانم».
اقدام ایران به پذیرش قطعنامه، همان طور که در داخل کشور بسیار حساسیت ‌برانگیز شد، در خارج از مرزها هم بازتاب گسترده‌ای داشت. برخی از کشورها همچون عراق، این عمل ایران را یک تاکتیک خواندند.
هنگامی که آتش بس از سوی ایران پذیرفته شد، وضعیت بسیار دشواری برای مجاهدین پیش آمد. از یک سو با شناختی که از رابطه خود با صدام داشتند،هر آن بیم آن را داشتند که صدام آنها را به دور اندازد و در یک امتیاز دهی آنها را تحویل ایران دهد.
از سوی دیگر،از آنجا که مجاهدین تمام سیاست‌ها و دستگاه خود را بر روی وجود جنگ بنا نهاده بودند و توان تصور و پیش بینی هیچ وضعیت دیگری (از جمله آتش بس) را نداشتند، هیچ راهی نمی دیدند جز آنکه آتش جنگ را شعله ور نمایند و یا لااقل برای خود تنور جنگ را گرم نگهدارند.
منافقین در پی حملات عراق به خاک میهن اسلامی و عقب نشینی‌های موقت رزمندگان اسلام، با تصور اینکه پذیرش قطعنامه ناشی از جدائی ملت و دولت است، به خیال واهی از فرصت استفاده می کنند تا به اهداف پلید خود دست یابند.
منافقین با جمع آوری دیگر ضد انقلابیون سرخورده از کشورهای مختلف اروپایی، نیرویی به تعداد تقریبی 15000 نفر و با بهره گیری از جنگ افزارهای اهدایی صدام و دیگر اربابان خود از تنگه پاتاق، واقع در غرب کشور، حمله خود را به جمهوری اسلامی ایران آغاز می کنند.
این نیروها که تا پیش از آن در رفاه و آسایش در کشورهای غربی زندگی می کردند، بر اثر تبلیغات گسترده مجاهدین و به امید فتح 3 روزه تهران و با بهره گیری از امکانات مادی فراوانی که صدام حسین و آمریکا برایشان تدارک دیده بودند، عازم عراق شدند.
به دستور صدام حسین، ارتش عراق مدرن ترین تجهیزات انفرادی، خودروها و تانک‌ها و نفربرهایی را که به تازگی خریداری شده بودند، در اختیار مجاهدین قرار دادند. به همین لحاظ ارتش آزادیبخش با تجهیزات و امکاناتی آکبند و نو به ایران حمله کرد.
نیروی هوایی عراق با حمایت مقدماتی،‌آنها را برای ورود به عمق خاک ایران و در نهایت فتح تهران ترغیب کرد.
با این اتحاد شوم، قسمت‌های وسیعی از اراضی میهن اسلامی مورد تجاوز قرار گرفت. مجاهدین با پیشروی مقدماتی موفق شدند شهر کرند را به تصرف در آورند و سرمست از این پیروزی، خود را به حومه شهر اسلام آباد رساندند که پس از اندکی مقاومت،‌ اسلام آباد را هم اشغال کردند.
چهار روز پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، روز جمعه 31/4/1367، عراقی‌ها، تهاجم گسترده‌ای علیه مواضع ایرانیان در جنوب کشور آغاز و تا 30 کیلومتری خرمشهر پیشروی کردند. هدف آنان از این اقدام، این بود که ضمن اشغال مناطقی از ایران، افراد بیشتری را به اسارت بگیرند تا به هنگام مذاکرات پس از جنگ، از آنها به عنوان برگ برنده استفاده کنند. این هجوم در حالی صورت می‌گرفت که با پذیرش قطعنامه، اکثریت نیروهای نظامی حاضر در منطقه تخلیه شده و خرمشهر، مدافعان چندانی نداشت و در آستانه سقوط قرار گرفته بود. در این هنگام، امام خمینی(ره) با فرستادن پیامی برای فرماندهان سپاه، از آنها خواستند به هر طریق ممکن، مانع از حضور دشمن در منطقه شوند. در پی این پیام، خیل گسترده نیروهای بسیجی ـ که متأثر و غمگین از پذیرش قطعنامه بودند ـ روانه جبهه‌های جنوب شدند و عراق را مجبور به عقب‌نشینی تا خطوط مرزی کردند.
مقارن ساعت 14:30، 3/5/67، تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق که به عراق متواری شده بودند وبا استفاده از حمایت‌های گسترده صدام، در حال انجام اقداماتی بر ضد نظام جمهوری اسلامی بودند، با استفاده از توجه ایران به مناطق جنوبی و غفلت از غرب کشور، با پشتیبانی ارتش عراق، هجوم خود را با استفاده از آخرین سلاح‌ سبک و سنگین که از طریق آمریکا و صدام در اختیارشان قرار گرفته بود، به سمت کرمانشاه آغاز کردند و در مدت زمان بسیار کوتاهی، با عبور از تنگه پاتاق، وارد خاک ایران شدند. آنان با تصرف شهرهای سرپل‌ذهاب و کرند غرب، در شب اول در شهر اسلام‌آباد توقف کرده و به قتل عام مردم این شهر، حتی مجروحان حاضر در بیمارستان، اقدام کردند. جالب آنکه در بین کشته‌شدگان، حتی بستگان آنها نیز دیده می‌شدند.
مسعود رجوی هم در حالی که بر خودروی ضدگلوله سوار بود، کاروان مجاهدین خلق را که متشکل از پانزده هزار زن و مرد بود، همراهی می‌کرد. فرماندهان منافقین، گمان می‌کردند که وضعیت نظامی ایران از هم پاشیده شده و بسیار آسیب‌پذیر است و تنها یک ضربه و شوک، نظام جمهوری اسلامی را فرو خواهد ریخت. مجاهدین خلق، طرح عملیات خود را در یک جلسه 24 ساعته آماده کرده بودند و در تاریخ 31/4/67، نیروهای خود را توجیه کرده و نام عملیات را هم « فروغ جاویدان» گذاشته بودند.
مسعود رجوی در همان جلسه، با تحلیل وضعیت بسیار شکننده داخلی ایران گفته بود: « جمع‌بندی نهایی در میدان آزادی تهران».
منافقین، خوشحال از پیروزی‌های مقدماتی و در یک اقدام عجولانه به شکل ستون از جاده اسلام آباد، راه کرمانشاه را در پیش می گیرند و به رغم باطل خود در مسیر حرکت به سمت تهران، با پیوستن مردم به آنها می خواستند گردان‌ها و تیپ‌های جدیدی از مردم تشکیل دهند و هر کدام از منافقین فرماندهی آنها را برعهده بگیرند و با این برنامه مقدمه سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران را فراهم سازند. رادیو منافقین با ارسال پیام به مردم کرمانشاه از آنها می خواهد که زمینه را برای ورود ارتش آزادیبخش مهیا سازند و آماده جذب در گردان‌ها و لشکرها باشند.
صبح روز پنجم مرداد، عملیات « مرصاد» با رمز « یا علی بن ابیطالب (ع) » از سوی نیروهای ایرانی آغاز شد و مجاهدین، که سرخوش از این بودند که در طول مسیر، با هیچ مقاومت خاصی روبه رو نشده‌اند، ناگهان خود را در جهنمی از آتش دیدند که از زمین و هوا بر سر آنها ریخته می‌شد. طولی نکشید که جاده کرمانشاه ـ اسلام‌آباد، انباشته از ادوات سوخته اهدایی دولت‌های غربی به مجاهدین خلق شد. معدود افرادی که موفق شده بودند از این مهلکه جان سالم به در برند، به روستاهای اطراف پناه بردند و برخی دیگر هم با خوردن قرص سیانور، به زندگی خود پایان دادند. عملیات که تمام شد، دو طرف جاده آکنده از کپه‌های خاکی بود که در زیر خود، اجساد هزاران دختر و پسر را پنهان کرده بود که دست به خون هموطنان خود آلوده کرده بودند.
رزمندگان اسلام در 34 کیلومتری اسلام آباد ناگهان راه را بر ستون‌های منافقین بستند و بدین ترتیب نبرد سنگینی در این محور در گرفت. واحدهای ضد زره رزمندگان در یک اقدام متهورانه و بی نظیر، تعداد زیادی از ادوات سنگین زرهی منافقین را هدف قرار داده، به آتش کشیدند. جاده کرمانشاه ـ اسلام آباد در همان لحظات اولیه انباشته از ادوات سنگین سوخته شده، می شود. عکس العمل جانانه رزمندگان تمامی رویاهای سرکرد گان مجاهدین را به یأس مبدل می کند. به ناچار مجاهدین با فضاحت تمام مجبور به عقب نشینی به طرف اسلام آباد می شوند. با تعقیب دشمن،‌ این شهر به محاصره در می آید و مجاهدین برای در امان ماندن از آتش خشم رزمندگان چاره ای جز فرار از این شهر نمی یابند.
رزمندگان اسلام با عملیات هلی برن توسط هلی کوپترهای هوا نیروز در جاده کرند و تنگه پاتاق، عقبه مجاهدین را مسدود کرده و ارتباط آنها را قطع کردند. رزمندگان در روز ششم مرداد ماه با حمایت تیزپروازان هوانیروز و بمباران شدید نیروی هوایی که مجالی برای حضور جنگنده‌های عراق نمی گذاشتند،‌ پیشروی خود را به سوی اهداف از پیش تعیین شده آغاز کردند. در نتیجه شهر اسلام آباد بعدازظهر همین روز از وجود مجاهدین پاکسازی شد.
یکی از نکات برجسته این عملیات این بود که:
نه تنها ملت ایران از نیروهای ارتش آزادیبخش مجاهدین استقبال نکرده و در مقابل تهاجم و تجاوزشان به خاک ایران ایستادگی کردند، بلکه کلیه گروه‌ها و احزاب و شخصیت‌های ضدانقلاب که در خارج از ایران بسر می بردند، رجوی و دیگر سردمداران سازمان مجاهدین را درباره عملیات احمقانه فروغ جاویدان و به کشتارگاه فرستادن هزاران نیروی خود را سرزنش کرده و آن را محکوم کردند.
« هم اکنون اخبار بی بی سی را دیدم و از خشم دارم به خودم می پیچم. پیام من این است که در مقابل خائنینی مانند مجاهدین خلق نباید خاموش نشست... مجاهدین دست در دست عراقی‌ها به خاک ایران هجوم می کنند و ما نشسته ایم و تماشا می کنیم!... »

کیهان لندن ( سلطنت طلب )

نتایج عملیات
تجهیزات منهدم شده دشمن:
بیش از 120 دستگاه تانک
400 دستگاه نفربر
90 قبضه خمپاره اندازه 80 میلیمتری
150 قبضه خمپاره 60 میلیمتری
30 قبضه توپ 106 میلیمتر
یگان‌های منهدم شده دشمن:
بیش از 20 تیپ مشترک منافقین و نیروهای عراق


غنایم:
1000 قبضه آرپی جی 7
700 قبضه تیربار کلاشینکف
ده‌ها دستگاه تانک و نفربر
ده‌ها دستگاه خودرو
مقادیری تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی و اسناد درون گروهی
مجاهدین خلق، در کتاب « عملیات فروغ جاویدان »، آمار کشته‌های خود را 1274 تن اعلام کرده اند که در میان آنان 5 تن از اعضای هیئت اجرایی که هر یک فرماندهی یک تیپ را برعهده داشته و 11 تن از معاونان هیئت اجرایی سازمان به چشم می خورند.
بر اساس این آمار، حدود 1100 تن نیز از نیروهای مجاهدین در این عملیات مجروح شدند.
خسارات وارده بر ارتش آزادیبخش مجاهدین، بر اساس آمار منتشره در کتاب مجاهدین به این شرح است:
612 خودرو از انواع مختل
72 تانک و زرهپوش
21 قبضه توپ 122 میلی متری
51 قبضه تفنگ 106 میلی متری
ازسوی دیگر52 سناتور آمریکایی چند روز قبل از این ماجرا( حدود 30 خرداد) نامه ای به وزیر خارجه وقت آمریکا ( جورج شولتز ) نوشته و به او می گویند: « آمریکا باید از سازمان مجاهدین که در عراق مستقر است حد اکثر استفاده را برای سرنگونی حکومت تهران بکنند ». سناتوری به نام « مروین دایملی » نیز به شدت نسبت به سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی تعصب داشت و در نشست‌های مجاهدین شرکت می کرد و با حرارت به نفع آنها موضع گیری می کرد. در تاریخ 6 تیر 1367 سناتور دایملی در تظاهرات مجاهدین در واشنگتن شرکت می کند و خطاب به شرکت کنندگان می گوید:« نباید دست از تلاش کشید. مطمئن باشید با کمی صبر و تلاش بیشتر به زودی از مهران تا تهران رژه خواهیم رفت.»
در این عملیات مسعود رجوی حکم تصفیه خونین « علی زرکش » – جانشین مسئول اول سازمان مجاهدین را که اخیرا همه نظرات او را بی چون و چرا نمی پذیرفت صادر کرد که در هنگامه نبرد با شلیک گلوله از اسلحه یکی از مامورین رجوی از پشت سر به علی زرکش وی کشته شد. ولی سازمان برای پوشاندن مسئله تصفیه زرتش از او به عنوان « شهید قهرمان » که به دست ایران کشته شده است یاد کرد و برای او مراسم تجلیل مفصلی برگزار کرد.
در این عملیات مجاهدین بسیاری از اعضای اصلی و کادر خود را از دست داد.
در بین نیروهای مجاهدین تعدادی نیروی خارجی نیز به چشم می خوردند که غالبا به دلیل ازدواج با همسر ایرانی خود که عضو مجاهدین بوده مجبور به همراهی با وی و شرکت در عملیات شدند که تعدادی از آنان نیز کشته شدند.
مسعود رجوی بعد از فوت امام خمینی، مانورهای جنگی بسیاری در خاک عراق به اجرا گذاشت تا ضمن سرگرم کردن و حفظ نیروها، اجازه صدام حسین را برای حمله به تهران گرفته باشد. در آن مانورها که همواره چندین ژنرال عراقی از جانب صدام حسین شاهد و ناظر کار بودند، مانورهای نظامی رجوی را فاقد ارزش نظامی برای سرنگونی حکومت ایران توصیف می کردند و بعضی از صحنه‌های تصنعی نیز باعث خنده و مزاح آنان می شد.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:09 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شرح عملیات > از فروغ جاویدان تا جهنم مرصاد


روز دوشنبه 27/4/1367، عقربه‌های ساعت، 2 بعدازظهر را نشان می‌داد که گوینده اخبار صدای جمهوری اسلامی ایران، در رأس خبرهای خود، خبری به این مضمون را قرائت کرد: جمهوری اسلامی ایران طی پیامی به دبیرکل سازمان ملل، ضمن قدردانی از اقدامات وی اعلام کرد، در جهت استقرار امنیت، قطعنامه 598 را رسما پذیرفته است.

 

روز دوشنبه 27/4/1367، عقربه‌های ساعت، 2 بعدازظهر را نشان می‌داد که گوینده اخبار صدای جمهوری اسلامی ایران، در رأس خبرهای خود، خبری به این مضمون را قرائت کرد: جمهوری اسلامی ایران طی پیامی به دبیرکل سازمان ملل، ضمن قدردانی از اقدامات وی اعلام کرد، در جهت استقرار امنیت، قطعنامه 598 را رسما پذیرفته است.
دو روز پس از این خبر، امام خمینی(ره) در پیام بسیار مفصلی که به مناسبت سالگرد کشتار زایران ایرانی در مکه و نیز پذیرش قطعنامه 598 صادر کردند، ضمن تشکر از همه عزیزانی که در جبهه‌ها شرکت کردند، اعلام داشتند که «در مقطع کنونی، پذیرش قطعنامه را به مصلحت انقلاب و نظام می‌دانم».
در همین پیام بود که ایشان، این اقدام را به منزله «نوشیدن جام زهر» دانستند و فرمودند: «به امید رحمت خدا، اگر آبرویی داشتم با او معامله کردم».
اقدام ایران به پذیرش قطعنامه، همان‌طور که در داخل کشور بسیار حساسیت‌برانگیز شد، در خارج از مرزها هم بازتاب گسترده‌ای داشت، برخی از کشورها همچون عراق، این عمل ایران را یک تاکتیک خواندند و برخی مانند آمریکا، از ایران به خاطر پذیرش قطعنامه تقدیر کردند.
چهار روز پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، روز جمعه 31/4/1367، عراقی‌ها، تهاجم گسترده‌ای علیه مواضع ایرانیان در جنوب کشور آغاز و تا 30 کیلومتری خرمشهر پیشروی کردند. هدف آنان از این اقدام، این بود که ضمن اشغال مناطقی از ایران، افراد بیشتری را به اسارت بگیرند تا به هنگام مذاکرات پس از جنگ، از آنها به عنوان برگ برنده استفاده کنند. این هجوم در حالی صورت می‌گرفت که با پذیرش قطعنامه، اکثریت نیروهای نظامی حاضر در منطقه تخلیه شده و خرمشهر، مدافعان چندانی نداشت و در آستانه سقوط قرار گرفته بود. در این هنگام، امام خمینی(ره) با فرستادن پیامی برای فرماندهان سپاه، از آنها خواستند به هر طریق ممکن، مانع از حضور دشمن در منطقه شوند. در پی این پیام، خیل گسترده نیروهای بسیجی ـ که متأثر و غمگین از پذیرش قطعنامه بودند ـ روانه جبهه‌های جنوب شدند و عراق را مجبور به عقب‌نشینی تا خطوط مرزی کردند.
حمله وحشیانه عراق، به اعتراف نظرات کارشناسان عراقی در مجموع به ضرر آنان تمام شد. به عنوان نمونه، یک مقام ارشد ارتش عراق، این اقدام را اشتباهی استراتژیک خواند که منجر به خروش ملی مردم ایران شده و ابتکار عمل را از دست عراق خارج کرد.
اما شکست سنگین‌تر، زمانی بر دشمنان ایران وارد شد که هنوز ارتش عراق در جنوب به طور کامل تا خط مرزی عقب زده نشده بود.
مقارن ساعت 14:30، 3/8/67، تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین خلق که به عراق متواری شده، با استفاده از حمایت‌های گسترده صدام، در حال انجام اقداماتی بر ضد نظام جمهوری اسلامی بودند، با استفاده از توجه ایران به مناطق جنوبی و غفلت از غرب کشور، با پشتیبانی ارتش عراق، هجوم خود را با استفاده از آخرین سلاح‌های سبک و سنگین که از طریق آمریکا و صدام در اختیارشان قرار گرفته بود، به سمت باختران آغاز کردند و در مدت زمان بسیار کوتاهی، با عبور از تنگه پاتاق، وارد خاک ایران شدند. آنان با تصرف شهرهای سرپل‌ذهاب و کرند غرب، در شب اول در شهر اسلام‌آباد توقف کرده و به قتل عام مردم این شهر، حتی مجروحان حاضر در بیمارستان، اقدام کردند. جالب آنکه در بین کشته‌شدگان، حتی بستگان آنها نیز دیده می‌شدند.
مسعود رجوی، سرکرده این گروه، هم در حالی که بر خودروی ضدگلوله سوار بود، کاروان مجاهدین خلق را که متشکل از پانزده هزار زن و مرد بود، همراهی می‌کرد. فرماندهان منافقین، گمان می‌کردند که وضعیت نظامی ایران از هم پاشیده شده و بسیار آسیب‌پذیر است و تنها یک ضربه و شوک، نظام جمهوری اسلامی را فرو خواهد ریخت. مجاهدین خلق، طرح عملیات خود را در یک جلسه 24 ساعته آماده کرده بودند و در تاریخ 31/4/67، نیروهای خود را توجیه کرده و نام عملیات را هم «فروغ جاویدان» گذاشته بودند.
مسعود رجوی در همان جلسه، با تحلیل وضعیت بسیار شکننده داخلی ایران گفته بود: «جمع‌بندی نهایی در میدان آزادی تهران».
در پایان روز اول بود که مردان شورای عالی دفاع ایران که از خبر سقوط شهرهای غرب کشور سردرگم شده بودند، تیمسار صیاد شیرازی را مأمور رسیدگی به وضعیت منطقه غرب کردند. صیاد، همان شب با یک هواپیمای فالکون، خود را به باختران رساند و هنگامی که از اوضاع منطقه آگاهی یافت، دریافت که برخلاف گمان اولیه، با ارتش عراق طرف نیستند، بلکه در برابر نیروهای مجاهدین خلق، قرار گرفته‌اند. وی سپس طرحی ریخت که بر پایه آن، باید به متجاوزان اجازه داده می‌شد تا تنگه «چهارزبر» در 34 کیلومتری باختران پیشروی کنند. آنگاه در آنجا، خلبانان هوانیروز از عقب و جلو، راه را بر کاروان می‌بستند و نیروهای مردمی و بسیجی بسیاری که پس از آگاهی از حمله، از سراسر کشور به باختران آمده بودند، از راه زمین، به سرکوب دشمن می‌پرداختند. حضور گسترده نیروهای مردمی در باختران به حدی بود که در جاده ورودی شهر، تا کیلومترها ترافیک شده و مردم با پای پیاده به سمت شهر در حال حرکت بودند.
صبح روز پنجم مرداد، عملیات «مرصاد» با رمز «یا علی» آغاز شد و منافقین، که سرخوش از این بودند که در طول مسیر، با هیچ مقاومت خاصی روبرو نشده‌اند، ناگهان خود را در جهنمی از آتش دیدند که از زمین و هوا بر سر آنها ریخته می‌شد. طولی نکشید که جاده باختران ـ اسلام‌آباد، انباشته از ادوات سوخته اهدایی دولت‌های غربی به مجاهدین خلق شد. معدود افرادی که موفق شده بودند از این مهلکه جان سالم به در برند، به روستاهای اطراف پناه بردند و برخی دیگر هم با خوردن قرص سیانور، به زندگی خود پایان دادند. عملیات که تمام شد، دو طرف جاده آکنده از کپه‌های خاکی بود که در زیر خود، اجساد هزاران دختر و پسر را پنهان کرده بود که دست به خون هموطنان خود آلوده کرده بودند.
هرچند همکاری مشترک عراق و مجاهدین خلق در این عملیات ناموفق، خلاصه نمی‌شد و پیش از این هم به ویژه از اواخر سال 66 و در پی ملاقات صدام و مسعود رجوی، شکل تازه‌ای به خود گرفته بود، اما اوج آن در همین عملیات بود که ارتش عراق با در اختیار گذاشتن سلاح‌های گوناگون همچون تانک‌های پیشرفته «تی ـ 72» و نیز حمایت هوایی و بمباران شهرهای در طول مسیر، حداکثر پشتیبانی را از نیروهای این گروهک به عمل آورد.
پس از شکست سنگین در این عملیات بود که عراقی‌ها، مجبور به پذیرش آتش‌بس شدند و در تاریخ 29/5/67 میان ایران و عراق آتش‌بس برقرار شد و دو کشور به پشت مرزهای خود بازگشتند.
شایسته است که شهید سپهبد علی صیاد شیرازی را هم شهید عملیات «مرصاد» بنامیم، هرچند وی سال‌ها بعد و در تهران به شهادت رسید، اما آنچه که باعث ترور منجر به شهادت او شد، کینه‌ای بود که مجاهدین خلق سال‌ها از وی در دل داشتند و به دنبال فرصت مناسبی بودند تا زخم عمیقی که از تنگه مرصاد بر تن داشتند را جبران کنند و این فرصت در 21 فروردین 1378 فراهم شد.
عملیات «مرصاد»، عرصه ایثار و فداکاری جوانان و دلاورمردان زیادی است که در آن جاودانه شدند؛ از جمله آنان، محمدرضا قلی‌وند است که در روز پنجم مرداد ماه، در سرپل‌ذهاب به شهادت رسید.
او در زمان شهادت، فرماندار شهرستان کنگاور، از توابع استان کرمانشاه بود، در حالی که حتی نزدیک‌ترین همرزمان او هم نمی‌دانستند مردی که همراه آنها می‌جنگید و حتی برای شناسایی، به داخل خاک عراق می‌رفت، یکی از مسؤولان ارشد استان است و پس از شهادت وی، به این موضوع، پی بردند.
شهید قلی‌وند در مناطق غرب کشور به «چمران خطه غرب» معروف است. زمانی که به وی مسؤولیت فرمانداری کنگاور را پیشنهاد دادند، از پذیرش آن خودداری کرد و پس از اصرار فراوان، مسؤولان استان به شرطی، آن را پذیرفت که هرگاه خواستار حضور در جبهه باشد، از آن جلوگیری نشود.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شرح عملیات > بَشر المنافقین بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً اَلیما


بَشر المنافقین بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً اَلیما "
" منافقان را بشارت ده که برای آنان عذاب سخت دردناک خواهد بود. " (سوره نساء 138)
منافقین در پی حملات عراق به خاک میهن اسلامی و عقب نشینیهای موقت رزمندگان اسلام، با تصور اینکه پذیرش قطعنامه ناشی از جدائی ملت و دولت است، به خیال واهی از فرصت استفاده می کنند تا به اهداف پلید خود دست یابند.
منافقین با جمع آوری دیگر ضد انقلابیون سرخورده از کشورهای مختلف اروپایی، نیرویی به تعداد تقریبی 15000 نفر و با بهره گیری از جنگ افزارهای اهدایی صدام و دیگر اربابان خود از تنگه پاتاق، واقع درغرب کشور، حمله خود را به جمهوری اسلامی ایران آغاز می کنند. نیروی هوایی عراق با حمایت مقدماتی،‌آنها را برای ورود به عمق خاک ایران و در نهایت فتح تهران ترغیب می کند.

 

 


با این اتحاد شوم، قسمتهای وسیعی از اراضی میهن اسلامی مورد تجاوز قرار می گیرد. منافقین با پیشروی مقدماتی موفق می شوند شهر کرند را به تصرف در آورند و سرمست از این پیروزی، خود را به حومه شهر اسلام آباد می رسانند که پس از اندکی مقاومت،‌ اسلام آباد را هم اشغال می کنند. مسعود رجوی سرکرده منافقین، سوار بر خودرو ضد گلوله در یک جنایت باور نکردنی دست به کشتار مدافعین و افراد مذهبی و انقلابی منطقه می زند و در تکمیل جنایات خود، مزارع مردم را به آتش می کشد. منافقین در تداوم اقدامات غیرانسانی خود به بیمارستان امام خمینی حمله می کنند و دست به کشتار فجیع مردم و ضرب و شتم پرسنل آن می زنند و با تهدید از افراد بیمارستان می خواهند شعارهای ضد رژیم و ضد اسلامی سر دهند.
ملت سلحشور و مسلمان ایران پس از اطلاع از تجاوز منافقین به میهن اسلامی، سراسر به هیجان در می آیند و با اعزام گسترده مردم با ایمان به جبهه‌های جنگ، موقعیتی برتر، فراروی فرماندهان نظامی ایران پدید می آید که بدین ترتیب تعقیب و دفع متجاوزین به ایران اسلامی با جدیت تمام دنبال می شود. با ائتلاف شوم منافقین و ارتش بعث در واپسین روزهای جنگ، حقانیت جمهوری اسلامی برای حق طلبان و وجدانهای آگاه کاملا روشن می گردد. بار دیگر سخنان حضرت امام خمینی (ره) که بارها گفته بودند: «صدام فقط در موقع ضعف صلح طلب است ودر زمان قدرتمندی هیچ اعتنایی به صلح و مقررات بین المللی ندارد». بر همگان محرز می شود.
 سرانجام عملیات مرصاد در تاریخ 5/5/1367 و با رمز مبارک «یا علی (ع)» و به منظور مقابله با منافقین در منطقه اسلام آباد و کرند غرب آغاز می شود. منافقین، خوشحال از پیروزیهای مقدماتی و در یک اقدام عجولانه به شکل ستون از جاده اسلام آباد. راه باختران را در پیش می گیرند و به رغم باطل خود در مسیر حرکت به سمت تهران، با پیوستن مردم به آنها می خواستند گردانها و تیپهای جدیدی از مردم تشکیل دهند. و هر کدام از منافقین فرماندهی آنها را برعهده بگیرند و با این برنامه مقدمه سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران را فراهم سازند. رادیو منافقین با ارسال پیام به مردم باختران از آنها می خواهد که زمینه را برای ورود ارتش به اصطلاح آزادیبخش مهیا سازند و آماده جذب در گردانها و لشکرها باشند.
رزمندگان اسلام در 34 کیلومتری این شهر ناگهان راه را بر ستونهای منافقین می بندند و بدین ترتیب نبرد سنگینی در این محور در می گیرد. واحدهای ضد زره رزمندگان در یک اقدام متهورانه و بی نظیر تعداد زیادی از ادوات سنگین زرهی منافقین را هدف قرار داده، به آتش می کشند. جاده باختران ـ اسلام آباد در همان لحظات اولیه انباشته از ادوات سنگین سوخته شده، می شود. عکس العمل جانانه رزمندگان تمامی رویاهای سرکرده گان منافقین را به یاس مبدل می کند. به ناچار منافقین با فضاحت تمام مجبور به عقب نشینی به طرف اسلام آباد می شوند. با تعقیب دشمن،‌ این شهر به محاصره در می آید و منافقین برای در امان ماندن از آتش خشم رزمندگان چاره ای جز فرار از این شهر نمی یابند.
رزمندگان اسلام پس از تسخیر مواضع دشمن. در یک حرکت تاکتیکی که باعث گمراهی دشمن می شود،‌ شبانه شهر اسلام آباد را تخلیه و اقدام به عقب نشینی تاکتیکی می کنند.
منافقین به امید تداوم عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» پیشروی مجدد خود را به سوی این شهر آغاز و با مشاهده اوضاع مناسب و عدم حضور رزمندگان اسلام، شهر را دوباره اشغال می کنند. بدنبال این تحرکات، رادیو منافقین نیز با راه انداختن تبلیغات، بوق و کرنا می دهد. رزمندگان اسلام در حالیکه تبلیغات دشمن گوش فلک را کر می کند، با عمل هلی برد توسط هلیکوپترهای هوا نیروز در جاده کرند و تنگه پاتاق، عقبه منافقین را مسدود و ارتباط آنها را قطع می کنند. رزمندگان در روز ششم مرداد ماه با حمایت تیزپروازان هوانیروز و بمباران شدید نیروی هوایی که مجالی برای حضور جنگنده‌های عراق نمی گذارند،‌ پیشروی خود را بسوی اهداف از پیش تعیین شده آغاز می کنند. در نتیجه شهر اسلام آباد بعدازظهر همین روز از وجود منافقین پاکسازی می شود.
این شکستها در حالی که نصیب منافقین می شود که قوای اسلام در جبهه‌های دیگر ضربات سنگینی به ماشین جنگی عراق وارد می آورند و لحظه به لحظه اراضی اشغالی ایران اسلامی را آزاد و همچنان به تعقیب مرگبار دشمن ادامه می دهند. قوای اسلام با حمایت بی دریغ و همه جانبه هلیکوپترهای هوانیروز و جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش لحظه به لحظه کار انهدام ضد انقلاب را تشدید و آنها را وادار به عقب نشینی تا شهر کرند می کنند. تعداد زیادی از منافقین در عقب نشینی به طرف تنگه پاتاق، در دام رزمندگان اسلام گرفتار می آیند. تجاوز منافقین پناه برده به دامان رژیم بعثی، به میهن اسلامی ایران یکی دیگر از خطاهای فاحش و خیانت بار سازمان منافقین خلق است که به یاری خداوند قهار، اساس تشکیلات این سازمان را متلاشی و حقایق بسیاری را برای وجدانهای آگاه و فطرتهای پاک روشن می سازد.


نتایج عملیات
تجهیزات منهدم شده دشمن:
• بیش از 120 دستگاه تانک
• 400 دستگاه نفربر
• 90 قبضه خمپاره اندازه 80 میلیمتری
• 150 قبضه خمپاره 60 میلیمتری
• 30 قبضه توپ 106 میلیمتری


یگانهای منهدم شده دشمن:
• بیش از 20 تیپ مشترک منافقین و نیروهای عراق
غنایم:
• 1000 قبضه آرپی جی 7
• 700 قبضه تیربار کلاشینکف
• دهها دستگاه تانک و نفربر
• دهها دستگاه خودرو
• مقادیری تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی و اسناد درون گروهی


تعداد کشته و زخمی منافقین:
• بیش از 4800 نفر کشته و هزاران نفر زخمی
نفاق از پدیده‌های شوم و خطرناک جوامع انسانی، بویژه جوامع اسلامی است که می تواند بر اثر کوچکترین
غفلت، زمینه تحقق توطئه‌های دشمنان را برای نابودی آن جوامع فراهم سازد. خداوند تبارک و تعالی در آیات فراوانی در قرآن مجید خطر منافقین را گوشزد نموده و ضمن کوبیدن شخصیت آنها سخت تحقیرشان کرده و رسوایشان ساخته است تا در جامعه جرأت خودنمایی نداشته باشند. طبق آیات الهی، منافقین، علیه اسلام و جامعه اسلامی نقشه می کشند و از درون توطئه می کنند و با ظاهر سازی و چهره در نقاب، می خواهند خدا را فریب دهند، ولی خداوند از نقشه و توطئه در درون آنان آگاه است. و همه نقشه‌های آنها را نقش بر آب می کند و توطئه‌هایشان را به خودشان باز می گرداند.
اِنَّ المُنافقین یُخادِعونَ الله وَ هُوَ خادِعُهُمْ
همانا منافقان با خدا مکر و حیله می کنند و خدا نیز با آنها مکر می کند "یعنی مکرشان را باطل می سازد و
بر آن مکر و نفاق مجازاتشان هم خواهد کرد." (سوره نساء ـ آیه 142)


آشکار شدن چهره نفاق سازمان مجاهدین خلق!
همزمان با اوجگیری نهضت اسلامی ایران و پیروزی آن در 1357 شمسی، سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق با این اعتقاد که نظام مقدس جمهوری اسلامی نظامی مرتجع است و با بزرگ جلوه دادن خطر ارتجاع، مبارزه علیه انقلاب اسلامی و برنامه ریزی جهت به دست گرفتن حکومت را آغاز کرد. سازمان با جمع آوری سلاح از پادگانها و جذب و اغفال نیروهای جوان و سازماندهی آنها در پی فراهم شدن یک زمینه اجتماعی مناسب بود. در ابتدا اهداف مزورانه خود را همگام و همراه نهضت اسلامی نشان می داد و حتی تمثال مبارک امام (ره) را نیز در کنار آرم سازمان قرار داده و از امام (ره) به عنوان رهبری قاطع و سازش ناپذیر یاد می کرد.
با پیروزی بنی صدر در اولین انتخابات ریاست جمهوری، منافقین وی را عامل مهم در رسیدن به اهداف خود یافتند و حمایت از او را در صدر برنامه‌های خویش قرار دادند. با خیانت آشکار بنی صدر و وقایعی (1) که پیرامون این خیانت به وجود آمد. مجلس شورای اسلامی رأی به عدم کفایت سیاسی بنی صدر و بر کناری او داد و امام (ره) قاطعانه وی را ابتدا از فرماندهی کل قوا و سپس بر اساس اصل 110 قانون اساسی از ریاست جمهوری عزل فرمودند. با برکناری بنی صدر، منافقین زمینه اجتماعی را برای آغاز علنی مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی مناسب دیدند و به خیال خام خود زمان را برای سرنگونی حکومت مناسب یافتند. و توطئه‌های ننگین خود را یکی پس از دیگری به کار گرفتند به حول و قوه الهی، تاکنون خداوند آنان را رسوا و توطئه‌هایشان را نقش بر آب نموده است.
از مهمترین این وقایع، واقعه 14 اسفند 1359 دانشگاه تهران بود که طرفداران بنی صدر در این دانشگاه آشوب به راه انداختند و امت حزب الله را مورد ضرب و شتم قرار دادند.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تاكتيك‌هاي رزمندگان اسلام در عمليات مرصاد و نقش هوانيروز ارتش


بعد از نفوذهاي اوليه منافقين، سرانجام عمليات مرصاد در پنجم مرداد ماه 67 و با رمز مبارك «ياعلي (ع)» و به منظور مقابله با منافقين در منطقه اسلام آباد و كرند غرب آغاز ‌شد.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه كرمانشاه به نقل از كارنامه توصيفي عمليات‌هاي هشت سال دفاع مقدس، منافقين خوشحال از پيروزي‌هاي مقدماتي و در يك اقدام عجولانه و ناپخته به شكل ستوني از جاده اسلام‌آباد، راه كرمانشاه را در پيش مي‌گيرند و به زعم باطل خود در مسير حركت به سمت تهران، با پيوستن مردم به آنها مي‌خواستند گردانها و تيپ‌هاي جديدي از مردم تشكيل دهند و هر يك از منافقين فرماندهي آنها را به عهده گيرند و با اين برنامه مقدمه سقوط رژيم جمهوري اسلامي ايران را فراهم سازند.

 

 



در همين زمان، راديو منافقين با ارسال پيام به مردم كرمانشاه از آنها مي‌خواهد كه زمينه را براي ورود ارتش به اصطلاح آزاديبخش مهيا سازند و آماده‌ جذب در گردانها و لشكرها باشند، در حالي كه رزمندگان اسلام در 34 كيلومتري اين شهر (كرمانشاه) ناگهان راه را بر ستونهاي منافقين مي‌بندند و بدين ترتيب نبرد سنگيني در اين محور در مي‌گيرد.

واحدهاي ضدزره رزمندگان اسلام در يك اقدام متهورانه و بي‌نظير تعداد زيادي از ادوات سنگين زرهي منافقين را هدف قرار داده و به آتش مي‌كشند. جاده كرمانشاه‌ ـ اسلام‌آباد در همان لحظات اوليه انباشته از ادوات سنگين سوخته مي‌شود و عكس‌العمل جانانه مدافعان اسلام تمامي رؤياهاي سركردگان منافقين را به يأس مبدل مي‌كند و به ناچار منافقين با فضاحت تمام مجبور به عقب‌نشيني به طرف اسلام آباد مي‌شوند.

با تعقيب دشمن، اين شهر به محاصره در مي‌آيد و منافقين براي در امان ماندن از آتش خشم رزمندگان چاره‌اي جز فرار از اين شهر نمي‌يابند.

نيروي زميني سپاه پس از تسخير مواضع دشمن،در يك حركت تاكتيكي كه باعث گمراهي دشمن مي‌شود، شبانه شهر اسلام‌آباد را تخليه و اقدام به عقب‌نشيني تاكتيكي مي‌كنند و منافقين به اميد تداوم عمليات موسوم به «فروغ جاويدان» پيشروي مجدد خود را به سوي اين شهر آغاز و با مشاهده اوضاع مناسب و عدم حضور مدافعان اسلام، شهر را دوباره اشغال مي‌كنند. به دنبال اين تحركات، راديو منافقين نيز با راه‌انداختن تبليغات، در بوق و كرنا مي‌دمد كه «مردم مسلمان ايران! شب گذشته فرزندان مجاهد شما در ادامه عمليات غرورانگيز فروغ جاويدان، موفق شدند شهر اسلام‌آباد را آزاد و ضربات سنگيني به پاسداران و بسيجيان وارد آورند. اين عمليات تا رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده ادامه خواهد يافت.»

رزمندگان اسلام در حالي كه تبليغات دشمن گوش فلك را كر مي‌كرد با عمل هلي‌بُرد توسط هلي‌كوپترهاي هوانيروز در جاده كرند و تنگه پاتاق، عقبه منافقين را مسدود و ارتباط آنها را قطع مي‌كنند و پاسداران و بسيجيان با حمايت تيزپروازان هوانيروز و بمباران شديد نيروي هوايي پيشروي خود را به سوي اهداف از پيش تعيين شده آغاز مي‌كنند.

منافقين بار ديگر در زير تهاجمات و ضربات سهمگين پاسداران و بسيجيان جان بر كف طعم تلخ شكست فضاحت‌بار را مي‌چشند. در اين درگيري شديد، تلفات و خسارات سنگيني به منافقين فريب ‌خورده و خائن به ملت و مملكت وارد مي‌آيد و آنها با خفت و خواري به سوي مرزهاي عراق فرار مي‌كنند، تعقيب و گريز همچنان ادامه مي‌يابد تا سرانجام شهر اسلام‌آباد پس از هفتاد ساعت اشغال در بعدازظهر پنج شنبه 5 مرداد آزاد مي‌شود و تا صبح روز بعد از لوث منافقين پاكسازي و مردم وارد شهر مي‌شوند.

بدين ترتيب به خواست خداوند، منافقين، اين خائنين به ملت و مملكت اسلامي ايران با پاي خود گام در بيشه شيران مي‌گذارند و شكست سخت و فراموش‌ نشدني را متحمل مي‌شوند.

هوانيروز ارتش جمهوري اسلامي ايران در سركوب منافقين در اين درگيريها چنان شايستگي و درخششي از خود نشان مي‌دهند كه جاده‌ي اسلام آباد مملو از لاشه‌ي سوخته ادوات سنگين و ديگر جنگ‌افزارهاي منافقين مي‌شود و حيرت و تحسين دوست و دشمن را بر مي‌انگيزد.

اين شكستها در حالي نصيب منافقين خلق مي‌شود كه قواي اسلام در جبهه‌هاي ديگر ضربات سنگيني به ماشين جنگي عراق وارد مي‌آورند و لحظه به لحظه اراضي اشغالي ايران اسلامي را آزاد و همچنان به تعقيب مرگبار دشمن ادامه مي‌ دهند.

قواي اسلام با حمايت بي‌دريغ و همه‌جانبه هلي كوپترهاي هوانيروز و جنگنده‌هاي نيروي هوايي ارتش، لحظه‌ به لحظه كار انهدام ضد انقلاب را تشديد و آنها را وادار به عقب‌نشيني تا شهر كرند مي‌كنند و در يك نبرد فراموش ‌نشدني، اين شهر به محاصره در مي‌آيد و دشمن شكست خورده كه تلاش مي‌كرد شايد اين موضع را براي خود حفظ كند، با خفت و خواري و با دريافت ضربات سخت به طرف مرزهاي بين‌المللي راه فرار را در پيش مي‌گيرد.

ضربات رزمندگان چنان كوبنده بود كه اساس فرماندهي منافقين از هم متلاشي مي‌شود و نيروهاي متفرق آنها تلاش مي‌كنند كه جان خود را از مهلكه نجات دهند و در همين راستا تعداد زيادي از منافقين در عقب‌نشيني به طرف تنگه پاتاق، در دام رزمندگان اسلام گرفتار مي‌آيند كه از ترس جان خود به روستاهاي اطراف پناهنده مي‌شوند و با تهديد مردم بي‌دفاع منطقه، از آنها مي‌خواهند تا جان پناهي براي مخفي شدن در اختيارشان قرار دهند. تعداد ديگري از منافقين با افتادن در محاصره، با قرص سيانور دست به خودكشي مي‌زنند و عده‌اي هم به خاطر مصلحت سازمان، توسط مسؤولان خود به رگبار مسلسل بسته مي‌شوند تا به خيال خود، اسرار سازمان فاش نشود.

از نكات جالب توجه، حضور زنان در هيأت و لباس مردان بود.

زماني كه آخرين پسمانده‌هاي منافقين در عمليات به اصطلاح فروع جاويدان با پايمردي دليرمردان ايران اسلامي سركوب مي‌شوند، تبليغات راديو منافقين نيز ديگر مجالي براي هوچي‌گري و سخن پراكني نمي‌بيند و ناگهان سكوت اختيار مي‌كند.

تجاوز منافقين پناه برده به دامان رژيم بعثي، به ميهن اسلامي ايران، يكي ديگر از خطاهاي فاحش و خيانت‌بار سازمان منافقين خلق است كه به ياري خداوند قهار، اساس تشكيلات اين سازمان را متلاشي و حقايق بسياري را براي وجدانهاي آگاه و فطرتهاي پاك، روشن مي‌سازد.

به دنبال آن در مورخه 11 مرداد امت دلاور اسلام با راهپيمايي بي‌سابقه در روز عيد غدير با بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران تجديد بيعت مي‌نمايند.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شرح عملیات > حمله منافقين ومقاومت مردمی در عملیات مرصاد


عمليات مرصاد تير خلاص به سازمان منافقين بود چرا كه آنان پس از افتادن به دامان عراق از ديد مردم ايران به يك طرف جنگى تبديل شدند و فرصت هرگونه بازگشت را از خود گرفتند.وجود اختلافات داخلى و گروه هاى مخالف برانداز در يك كشور، براى كشورهاى ثالثى كه در برابر آن كشور نيات توسعه طلبانه دارند همواره به منزله محركى براى آغاز جنگ به شمار مى آيد.
 

 

در جريان وقوع انقلاب در يك كشور، گروه هاى انقلابى ضعيف يا گروه هايى كه به ائتلاف با گروه انقلابى حاكم و سهيم شدن در قدرت سياسى موفق نشده اند به موضعگيرى در برابر حاكميت مى پردازند و در اين راستا براى تقويت شانس موفقيت خود در اين مبارزه مى كوشند حمايت كشورهاى خارجى را جلب كنند. در منازعه بين دو حكومت، گروه هاى مخالف در هر يك از دو كشور، وسيله دستيابى اهداف و استراتژى طرف مقابل قرار مى گيرد. در چنين حالتى گروه هاى مزبور سرنوشت خود را با استراتژى كشور مهاجم گره مى زنند و تمام امكانات محلى و قدرت خود را در راستاى تحقق هدف مشترك به كار مى گيرند.

طى جنگ ايران و عراق نيز چنين فرآيندى وجود داشت. رژيم عراق با حمايت از گروه هاى مخالف نظام انقلابى ايران همچون جبهه خلق عرب در اوايل جنگ و سازمان منافقين و حزب دموكرات كردستان و حزب كوموله درصدد بهره بردارى از آنها عليه جمهورى اسلامى برآمد. تا پايان جنگ همكارى تنگاتنگ سازمان با عراق در همه ابعاد روندى صعودى داشت. با پذيرش قطع نامه ۵۹۸ از سوى ايران ادعاى صلح طلبى عراق در عرصه جهانى زير سوال رفت و چشم انداز نامعلومى بر روابط دو كشور و مشخصا سازمان منافقين حاكم شد. برخلاف دوره جنگ روند امور براى اين گروه نااميد كننده و حضور آن در عراق براى رژيم بعث دردسر آفرين به نظر مى رسيد بنابراين سازمان به خيال يكسره كردن كار جمهورى اسلامى به فكر عمليات نظامى گسترده افتاد تا براى آخرين بار بخت خود را بيازمايد. عراق نيز كه از موفقيت هاى به دست آمده به شدت مغرور شده بود و پايان جنگ را نزديك مى ديد درصدد برآمد تا عقب ماندگى هاى خود را در طول جنگ جبران كند و با اشغال مجدد اراضى ايران و به اسارت گرفتن نيروهاى ايرانى بتواند در پاى ميز مذاكرات از موضع قدرت صحبت كند از اين رو هنگامى كه حملات ارتش عراق از سوى سازمان ملل و دولت ها محكوم شد و داعيه صلح طلبى اين كشور زير سوال رفت آنان به عنوان آخرين تيرتركش رژيم بعث عراق به كارگرفته شدند. هر چند سازمان كاملا تحت سلطه و نفوذ عراق قرار داشت اما فعاليت نظامى اش عليه ايران به عنوان يك حركت داخلى قابل توجيه بود. نكته ديگر اين كه يك ماه پيش از اين پس از تصرف مهران ارتش عراق اين منطقه را به نيروهاى مزبور سپرده بود.

از سوى ديگر مسئولان سازمان منافقين با آغاز مذاكرات صلح به ايستگاه آخر رسيده بودند و ديگر نمى توانستند با طرح شعار صلح طلبى خود را در افكار عمومى جهانيان به عنوان تنها طرف برقرار كننده صلح در مقابل عراق مطرح كنند. البته وجود چنين وضعيتى پس از استقرار نيروهاى سازمان در خاك عراق قابل پيش بينى بود و در واقع آنها سال ها پيش از اين انتحار سياسى كرده و در اين زمان به صورت يك نيروى نظامى مزدور همچون فالانژهاى لبنان درآمده بودند.

در سوم مرداد ماه سال ۱۳۶۷ هم زمان با آغاز حمله نيروهاى عراقى از منطقه جنوب ايران، نيروهاى سازمان حملات خود را عليه ايران از سمت غرب آغاز كردند؛ آنان قصد داشتند براساس يك برنامه زمان بندى شده ۳۳ ساعته با بهره گيرى از ۲۵ تيپ كه مجموعا چهار تا پنج هزار نفر را در بر مى گرفتند در پنج مرحله از شهرهاى سر پل ذهاب، اسلام آباد، همدان و قزوين عبور كنند و خود را به تهران برسانند.

سخنگوى آنان اهداف سازمان را از اين عمليات چنين اعلام كرد: استراتژى مجاهدين وارد آوردن هرچه بيشتر تلفات به نيروهاى ايران و بازكردن راه براى يك انقلاب عمومى ضد [امام] خمينى است.

هم زمان در يكى از رسانه هاى غربى نيز استراتژى منافقين ايجاد منطقه آزاد شده اعلام شد تا پس از پايان جنگ با استقرار در آن منطقه منافع حكومت ايران را تهديد كنند.

رهبر سازمان كه هنوز نمى خواست باوركند كه ديگر به عنوان طرف مذاكره صلح مطرح نيست مذاكرات صلح از سوى ايران را مصنوعى و بهانه اى براى اتلاف وقت اعلام كرد، از همين رو معتقد بود كه: «نبايد اجازه داد رژيم ايران فرصت ديگرى براى دفع الوقت بيابد و از امضاى قرارداد صلح طفره رود.»

براساس تحليل هاى سازمان، جمهورى اسلامى در پى صدور انقلاب خود بود و تنها در صورتى از اين اقدام و داعيه دست بر مى داشت كه به مرز فروپاشى مى رسيد؛ موضوعى كه در موقعيت مذكور به دليل آن كه به پذيرش صلح مجبور شده بود امكان پذير مى نمود. از همين رو نيروهاى سازمان از نقاط مختلف دنيا براى اعزام به ايران در عراق گردهم آمدند و هم زمان به تشكيلات درون زندان هاى ايران اطلاع داده شد كه به زودى جمهورى اسلامى فرو خواهد پاشيد بنابراين براى پيوستن به سازمان و ايجاد شورش در داخل زندان ها آماده باشند.

عمليات فروغ جاويدان با ۲۵ تيپ آغاز شد. هدايت عمليات مزبور را مسعود رجوى از طريق فرماندهان محورها برعهده داشت. در اين عمليات براى هريك از محورها به تناسب اهميت ماموريت يك يا دو تيپ در نظر گرفته شده بود كه فرماندهان و حوزه عمليات آنها بدين قرار بود: ۱) مهدى براتى فرمانده محور اول و مسئول تسخير اسلام آباد غرب. ۲) ابراهيم ذاكرى فرمانده محور دوم و مسئول تسخير كرمانشاه. ۳) محمود مهدوى فرمانده محور سوم و مسئول تسخير همدان. ۴) مهدى افتخارى فرمانده محور چهارم و مسئول تسخير قزوين. ۵) محمد عطايى با معاونت مهدى ابريشمچى فرمانده محور پنجم و مسول تسخير تهران.

دولت عراق نيز در اين عمليات با ادواتى از قبيل ۱۲۰ دستگاه تانك، چهارصد دستگاه نفربر، نود قبضه خمپاره انداز هشتاد ميلى متر، سى قبضه توپ ۱۲۲ ميلى مترى، ۱۵۰ قبضه خمپاره چهارصد ميلى مترى، هزار قبضه تيربار كلاشينكف، سى قبضه توپ ۱۰۶ ميلى مترى و هزار دستگاه كاميون و خودرو آنان را يارى مى كرد. هم زمان با پيش روى نيروهاى منافقين در عمق خاك ايران براى جلوگيرى از عمليات هوايى هواپيماها و بالگردهاى جمهورى اسلامى، هواپيماهاى عراقى پايگاه هاى شكارى نوژه همدان، وحدتى دزفول و هم چنين پادگان تيپ ۲ سقز و پايگاه هوانيروز در كرمانشاه را بمباران كردند.

يك روز بعد از حمله يعنى در ۴ مرداد ماه نيروهاى سازمان با حمايت آتش توپخانه عراق به شهرهاى سر پل ذهاب، كرند و اسلام آباد غرب وارد شدند. شايد در آن روز تمام نيروهاى سازمان به اين يقين رسيده بودند كه به زودى به تهران وارد خواهند شد اما روياى آنان همچون روياى صدام در سال ۱۳۵۹ تعبير نشد و دو روز پس از آن عمليات نيروهاى سپاه پاسداران انقلا ب اسلامى تحت عنوان عمليات مرصاد با رمز يا على(ع) در منطقه غرب آغاز شد.

در اين عمليات سازمان رزم خودى عبارت بود از:

قرارگاه مركزى خاتم الانبيا (ص)قرارگاه نجف .لشكر ۶ پاسداران به استعداد ۷ گردان. لشكر ۳۲ انصارالحسين(ع) به استعداد ۷ گردان

لشكر ۵۷ ابوالفضل(ع) به استعداد ۲ گردان .لشكر ۱۵۵ ويژه شهدا به استعداد ۳ گردان .لشكر ۹ بدر به استعداد ۶ گردان .تيپ مستقل ۱۲ قائم(عج) به استعداد ۳ گردان .تيپ مستقل ۷۵ ظفر به استعداد ۱ گردان .تيپ مستقل ۶۶ ولى امر به استعداد ۳ گردان

تيپ مستقل ۳۶ انصارالمهدى به استعداد ۳ گردان .معاونت فرهنگى قرارگاه نجف به استعداد ۱ گردان. كميته انقلاب اسلامى به استعداد ۲ گردان .قرارگاه مقدم نيروى زمينى سپاه. لشكر ۲۷ محمدرسول الله(ص) به استعداد ۴ گردان. لشكر ۱۷ على بن ابيطالب(ع) به استعداد ۱ گردان .لشكر ۳۳ المهدى(عج) به استعداد ۱ گردان .لشكر ۷۱ روح الله(ع) به استعداد ۳ گردان .سپاه ناحيه لرستان به استعداد ۲ گردان .قرارگاه سپاه هشتم. لشكر ۵ نصر به استعداد ۲ گردان. تيپ مستقل ۲۹ نبى اكرم(ص) به استعداد ۴ گردان .تيپ مستقل ۵۹ مسلم بن عقيل به استعداد ۱ گردان .قرارگاه رمضان به استعداد ۱ گردان نيروهاى كرند و اسلام آباد به استعداد ۱ گردان .عناصرى از لشكر ۲۱ امام رضا(ع) و ارتش.

طى درگيرى سختى كه در منطقه چهارزبر اتفاق افتاد بسيارى از نفرات منافقين به هلاكت رسيدند و تمام تجهيزاتشان منهدم و با بسته شدن سه راه اسلام آباد - ملاوى راه عقب نشينى نيروهاى منافقين بسته شد. بدين ترتيب در روز ۷ مرداد ماه ديگر اثرى از نيروهاى ضد انقلاب در منطقه نبود. طى عمليات مرصاد ۱۶۰۰ تا ۲۰۰۰ تن از منافقين به هلاكت رسيده و در حدود هزار نفر از آنان زخمى شدند. بدين ترتيب آخرين تير رژيم بعثى عراق نيز موثر واقع نشد و صدام بدون اين كه بتواند منطقه اى از ايران را در چنگ يك نيروى وابسته داشته باشد تا از آن طريق بتواند به ايران فشار بياورد مجبور شد در ۱۵ مرداد ماه آتش بس را بپذيرد. عمليات مرصاد پايانى بر يك پايان بود چرا كه سازمان، سال ها پيش از اين دفتر خود را بسته بود و اگر رژيم عراق در اين سال ها به آنها اجازه داد تا در پايگاه هاى خود در داخل خاك عراق باقى بمانند به دليل همان ديدى بود كه عراق به سازمان داشت؛ ديدى كه با ديد رژيم صهيونيستى اسرائيل به فالانژهاى لبنان متفاوت نيست: نيرويى مزدور در خدمت بيگانه. در واقع عمليات مرصاد تير خلاص به سازمان بود چرا كه آنان پس از افتادن به دامان عراق از ديد مردم ايران به يك طرف جنگى تبديل شدند و فرصت هرگونه بازگشت را از خود گرفتند.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شرح عملیات > روز شمار عملیات مرصاد


31/4/1366

- روزنامه نيويورك تايمز از عمليات ناوگان امريكا در محافظت از نفت‌كش‌هاي كويتي انتقار كرد و اين عمليات را در جهت حمايت از عراق دانست.

- پارسونز: "رغبت ايران براي باز نگه‌داشتن تنگه هرمز، بيش از عراق است"   



- سفير عراق در لندن: "ما به كشتي‌ها حمله خواهيم كرد"

- وزير نفت كويت: "نبايد عراق تنها بماند"

- به گفته بي. بي. سي، انگيزه آمريكا از محافظت از نفت‌كش‌هاي كويتي، اعاده اعتبار از دسترفته در جريان مك فارلين است.

- تبيين موضع جمهوري اسلامي در قبال خليج‌فارس و قطعنامه 598 در مصاحبه مطبوعاتي رييس جمهوري .

- آيت‌الله خامنه‌اي: "برخورد ما با آمريكا مهلك خواهد بود."

- عراق اعلام كرد كه قطعنامه 598 را پذيرفته است. سخنگوي دولت عراق: "تصويب قطعنامه 598 پيروزي سياسي براي عراق است."

- موضع محافل انقلابي لبنان صدور قطعنامه 598 سازمان ملل.

- سفر دكتر ولايتي به آلمان غربي و مذاكره با مقامات اين كشور.

- نيروهاي سازمان منافقين با پشتيباني و تحريك رژيم عراق، از طريق نوار مرزي سر پل ذهاب و قصر شيرين، تجاوز خود را با نام عمليات «فروغ جاويدان» آغاز كردند.

28/4/1367

- پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل از سوي ايران.

31/4/1367

-هارولد بروان: "شكست‌هاي اخير ايران در جنگ و اختلافات داخلي، نقش اساسي در قبول قطعنامه 598 به عهده دارد و در عين حال، تهران خود را به طور فزاينده‌اي مواجه با حضور امريكا در خليج‌فارس مي‌ديد."

- سه روز پس از اعلام تصميم جمهوري اسلامي (28/4/1367) مبني بر پذيرش قطعنامه عزيز، هيچ اشاره‌اي به پذيرش قطعنامه نكرده و در عوض يك طرح صلح چند ماده‌‌اي را مطرح كرد.

- سخنگوي كاخ سفيد: امريكا معتقد است كه اكنون به عهده ايران است كه نخستين گام را در جهت عادي‌سازي روابط ميان واشنگتن و تهران بردارد.

- تصرف قصر شيرين و عبور از ارتفاعات سر پل ذهاب توسط عراق.

- عقب‌نشيني نيروهاي خودي از مناطق عملياتي ميمك و هلاله و پيشروي دشمن در مناطق تنگه‌هايي بيجار و بيناي.

- موافقت ايران با اعزام هيأتي از ناظران سازمان ملل براي برنامه‌ريزي نحوه اجراي آتش‌بس و نظارت بر اجراي آن.

2/4/1367

 

- فرانك كارلوچي وزير دفاع امريكا: "حضور نظامي امريكا در خليج‌فارس، تنها وقتي كاهش خواهد يافت كه آتش‌بس به خصومت‌ها پايان دهد و معين شود كه خليج‌فارس براي كشتيراني امن است."

- كشته شدن ماهر عبدالرشيد، فرمانده سپاه سوم عراقي.

- سفر علي‌اكبر ولايتي به نيويورك براي گفتگو با دبير كل سازمان ملل.

3/5/1367

- آغاز عمليات مرصاد؛ شكست پيچيده‌ترين ترفند دشمن و منافقين.

- رژيم عراق با به كارگيري گسترده سلاح‌هاي شيميايي در جبهه‌هاي جنگ و موشكباران شهرها، توانست شرايط جنگ را به نفع خود تغيير دهد. اين در حالي بود كه كارشناسان نظامي و سياسي ايران، سرگرم بررسي و پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت ملل متحد بودند و سرانجام اين قطعنامه در تاريخ 27/4/1367 از سوي جمهوري اسلامي ايران پذيرفته شد.

چهار روز پس از پذيرش قطعنامه سازمان ملل، قواي رژيم بغداد در 31/4/1367 به منظور تصرف بخش‌هاي از ايران، تجاوز گسترده‌اي را آغاز كردند؛ ولي با ايستادگي رزمندگان ايران بخش وسيعي از مناطق جنوبي كشور از خطر سقوط نجات يافت. همچنين ارتش عراق در جبهه‌هاي مياني نيز دست به تحريكاتي زد، كه تا حدي مي‌توانست براي تماميت ارضي و استقلال كشور ما خطري جاي به‌شمار آيد. هدف دشمن در جبهه مياني، زمينه‌سازي براي هجوم سازمان مجاهدين خلق يا همان منافقين بود.

در اين جبهه، ارتش عراق با حمله به خطوط پدافندي خود، آنها را سرگرم كرده بود تا نيروي منافقين بتوانند پس از شكسته شدن خط به وسيله ارتش عراق، از نقطه ديگري حركت خود را آغاز كنند. به اين ترتيب، نيروهاي منافقين پس از تصرف جبهه نيروهاي ايراني در منطقه سر پل ذهاب به دست ارتش عراق، بدون آن‌كه روبه‌رو باشند، سوار بر خودروهاي خود، به سوي كرمانشاه حركت كردند و تا تنگه "چهارزبر" پيش آمدند. اين حركت سريع و حساب شده دشمن، طراحان جنگ و رزمندگان را عافلگير كرد. به محض رسيدن خبر هجوم منافقين و ارتش عراق به شهرهاي مختلف كشور، خيل عظيمي از نيروهاي داوطلب به سوي جبهه‌ها روانه شدند. همين امر، محاسبات دشمن را در تصرف بخشي از كشور ايران برهم زد.

در حالي‌كه هنوز حملات ارتش عراق در جنوب كشور قطعي نشده بود، بخشي از نيروهاي رزمنده جنوب، راهي غرب كشور شدند تا همراه مردم بسيج شوند و تحت عنوان عمليات "مرصاد"به سركوب حملات عراق و منافقين بپردازند.

عمليات مرصاد روز 5/5/1367 با رمز "يا صاحب‌الزمان(عجل‌الله تعالي وجه‌الشريف) ادركني" براي مقابله با حركت منافقين و بازپس‌گيري اشغال شده انجام گرفت.

در اين عمليات كه با فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و با پشتيباني هوانيروز ارتش اجرا شد، رزمندگان از سه محور چهارزبر، جاده قلاجه و جاده اسلام‌‌آباد ـ پل‌دختر وارد عمل شدند و نيروهاي ضد انقلاب را تا پشت نوار مرزي عقب راند؛ اما قواي ارتش عراق، ارتفاعات مرزي را همچنان در اشغال خود نگه داشتند. در عمليات مرصاد، بيش از 120 دستگاه تانك، 400 دستگاه نفربر، 240 قبضه خمپاره‌انداز 60 و 80 ميليمتري و 30 عراده توپ 106 ميليمتري دشمن منهدم شدند. همچنين بيش از 20 تيپ مشترك منافقين و ارتش عراق متلاشي شد و تعداد كشته و زخمي‌هاي دشمن از مرز 4800 تن گذشت. در اين عمليات، نزديك به 1000 قبضه آر.پي.جي7، 700 قبضه تيربار كلاشينكوف، ده‌ها دستگاه خودرو، ده‌ها دستگاه تانك و نفربر، تعدادي تجهيزات پيشرفته الكترونيكي و مخابراتي و مقاديري اسناد درون گروهي منافقين به دست رزمندگان ايران افتاد.

3/5/1367

- بازپس‌گيري شهر گيلانغرب از دست نيروهاي سازمان منافقين و دشمن.

8/5/1367

- تاچر نخست وزير انگليس: "تشكليل جلسه شوراي امنيت، به روند برقراري صلح ميان ايران و عراق كمك خواهد كرد. برقراري صلح در منطقه، شكست بنيادگرايي تلقي خواهد شد."

8/5/1367

- چارلز دمن: امريكا از گروه‌هايي كه در پي سرنگون ساختن دولت ايران از طريق زور هستند، حمايت نمي‌كند.

21/5/1367              

- انتخاب ژنرال اسلاو كايوويچ از كشور يوگسلاوي به سمت فرمانده كل گروه ناظران بر آتش بس ميان ايران و عراق.

21/5/1367

- ورود يك ديپلمات انگليسي به ايران ارزيابي امكان بهبود مناسبات با ايران. 
        

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شرح عملیات > شرحی بر تلاش سربازان شیطان


در حالی که عراق با بازپس‌گیری اغلب مناطقی که طی سال‌های گذشته از دست داده بود. می‌رفت تا با اقدامات بعدی صحنه نبرد را بیش از پیش به نفع خود تغییر دهد. پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران در تاریخ 27/4/1367 موجب گردید ارتش عراق در اقدامی شتاب زده، منطقه خوزستان را بار دیگر مورد هجوم گسترده قرار داده و تا جاده اهواز ـ خرمشهر پیشروی کند و خرمشهر را نیز در معرض تهدید قرار دهد. این تهاجم عراق ـ که دو بار دیگر نیز تکرار شد ـ با مقاومت شدید سپاهیان اسلامی خنثی و ارتش عراق تا مرز، عقب رانده شد. به این ترتیب، دشمن در حالی که از تصرف خوزستان ناامید شده بود، تهاجم دیگری را در تاریخ 3/5/1367 از طریق مرکز کرمانشاه و با به کارگیری نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) آغاز نموده و در حالی که اغلب یگان‌های ایران در جبهه جنوب مستقر بودند، تا تنگه چهار زبر (بین اسلام‌آباد و کرمانشاه) پیشروی کرد.

 

 

در پی حرکت دشمن، قوای خودی به سرعت وارد عمل شده و با انجام عملیات موسوم به «مرصاد» به مقابله با منافقین برخواستند.


هدف
انهدام عناصر ضد انقلاب (منافقین) 


استعداد دشمن
منافقین، حدود 30 تیپ رزمی جهت تهاجم خود به خاک ایران تشکیل داده بودند. هر تیپ 170 نفر نیروی رزمی (20 زن و 150 مرد) در اختیار داشت که به همراه نیروهای پشتیبانی به 280 نفر می رسید و دارای دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ارکان و پشتیبانی رزم بود. تعداد کل نیروی رزمنده حدود 5200 نفر و نیروی در صحنه به حدود 7000 نفر می رسید.  


تجهیزات منافقین نیز عبارت بود از‌:
120 تانک سبک کاسکا و پل برزیلی، 40 نفربر PMP، 30 توپ 122 میلی‌متری، حدود 240 خمپاره‌، 1000 آرپی جی هفت، 700 تیربار، 20 توپ 106 میلی‌متری، 60 مسلسل دوشکا و حدود 1000 خودرو. 


سازمان رزم خودی
قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص)
قرارگاه نجف
لشگر 6 پاسداران به استعداد 7 گردان
لشگر 32 انصار الحسین(ع) به استعداد 7 گردان
لشگر 57 اباالفضل(ع) به استعداد 2 گردان
لشگر 155 ویژه شهدا به استعداد 3 گردان
لشگر 9 بدر به استعداد 6 گردان
تیپ مستقل 12 قائم(عج) به استعداد 3 گردان
تیپ مستقل 75 ظفر به استعداد 1 گردان
تیپ مستقل 66 ولی امر(عج) به استعداد 3 گردان
تیپ مستقل 36 انصار المهدی به استعداد 3 گردان
معاونت فرهنگی قرارگاه نجف به استعداد 1 گردان
کمیته انقلاب اسلامی به استعداد 2 گردان
قرارگاه مقدم نیروی زمینی سپاه
لشگر 27 محمد رسول الله(ص) به استعداد 4 گردان
لشگر 17 علی ابن ابیطالب(ع) به استعداد 1 گردان
لشگر 33 المهدی(عج) به استعداد 1 گردان
لشگر 71 روح الله  به استعداد 3 گردان
سپاه ناحیه لرستان به استعداد 2 گردان
قرارگاه سپاه هشتم
لشگر 5 نصر به استعداد 2 گردان
تیپ مستقل 29 نبی اکرم (ص) به استعداد 4 گردان
تیپ مستقل 59 مسلم بن عقیل به استعداد 1 گردان
قرارگاه رمضان به استعداد 1 گردان
نیروهای کرند و اسلام آباد به استعداد 1 گردان
عناصری از لشگر 21 امام رضا(ع)

وتعدادی از نیروهای  ارتش


شرح عملیات
پذیرش قطعنامه598، از سوی ایران، عراق را در بن بست سیاسی و نظامی قرار داد، و بر گروه ها و عناصر «اپوزیسیون» نیز شوک شدیدی وارد ساخت. در این میان، منافقین تنها گروهی که همه حیثیت و هستی خود را در گرو جنگ نهاده بودند، برای خروج از بن بست، توطئه ای که ماموریت اجرای آن را به عهده داشتند را به مرحله اجرا در آوردند.
آنان در تحلیل های دورن گروهی خویش، امکان قبول آتش بس از سوی ایران را ناممکن دانسته و باور داشتند که جمهوری اسلامی زمانی قطعنامهرا می پذیرد که از جنبه های سیاسی، نظامی و اقتصادی به بن بست کامل رسیده باشد و تحت چنین شرایطی سقوط حتمی، و قدرت به سازمان منتقل خواهد شد. بنابراین فرصت پیش آمده را زمان مناسبی دانسته و علی رغم آن که طرح حمله به ایران برای سالگرد جنگ تدارک دیده شده بود، زمان آن دو ماه به جلو انداخته شد. عراق به حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی و هوایی از منافقین، نیروهای خود را از انجام دخالت مستقیم در ورود به عمق خاک ایران برحذر داشت و ابتدا برای کاستن از حجم نیروهای خودی در غرب، اقدام به تک وسیعی در خرمشهر نمود وسپس با هجوم و آتش سنگین در منطقه سرپل و صالح آباد، این مناطق را تصرف کرده و راه ورود منافقین به داخل را هموار ساخت، عراق هم چنین، پس از ورود منافقین به داخل، جهت پشتیبانی در چندین نوبت، اقدام به بمباران هوایی خطوط و نیروهای ایرانی کرد و هلیکوپترهای نیروبر عراق نیز، مرتبا به پشتیبانی منافقین مشغول بودند.

هدف منافقین از حمله در عمق خاک ایران،  با چندین  تانک برزیلی دجله (دارای چرخ های لاستیکی و سرعتی معادل 120 کیلومتر در ساعت)، تسخیر چندین شهر و در آخر رسیدن به تهران و بدست گرفتن قدرت بود، بر طبق زمانبندی، نیروها بایستی ساعت 6 بعد از ظهر روز دوشنبه 3 مرداد به کرند و ساعت 8 شب به اسلام آباد و 10 شب به کرمان شاه رسیده و در این شهر، دولت خویش را اعلام نمایند. اگر چه در ساعت های  مقرر به کرند و اسلام آباد رسیدند، اما در مسیر اسلام آباد – کرمان شاه و گردنه حسن آباد، از پیشروی آن ها جلوگیری شد.  
در این عملیات (فروغ جاویدان) منافقین با 25 تیپ ( هر تیپ 200 نفر) شرکت داشتند و بدین ترتیب مجموعاً بین 4 تا 5 هزار نیروی عملیاتی وارد ایران شدند.  مقارن ساعت 14:30 در تاریخ 3/5/67 منافقین و ارتش عراق عملیات مشترک خود را با هجوم زمینی از طریق سرپل ذهاب  و هلی برد  از جنوب گردنه پاطاق (نزدیکی سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر کرند غرب پیشروی کردند و حدود ساعت 18:30 اولین تانک های عراقی با آرم منافقین وارد شهر شدند و پس از تصرف شهر به طرف اسلام آباد غرب پیشروی کرده، به محض رسیدن به مدخل شهر، اقدام به قطع برق و ارتباط مخابراتی و هم چنین تیراندازی و آشفته نمودن اوضاع کردند. تعدادی از نیروهای سپاه و مردم با آنان درگیر شدند که به علت عدم انسجام نیروها و آمیختگی منافقین با مردم، اوضاع از کنترل نیروهای نظامی خارج، و شهر به تصرف آن ها در آمد.

سپس با استفاده از تعداد زیادی تانک دجله و خودرو نیروهای پیاده به طرف کرمان شاه عزیمت کردند که در منطقه حسن آباد (20 کیلومتری اسلام آباد) به دلیل سازماندهی جدید رزمندگان ایرانی و جمع آوری نیرو، منافقین زمین گیر شدند. نیروهای خودی در فاصله 200 متری آنان در ارتفاعات  چهارزبر ضمن تشکیل خط پدافندی با آنان درگیر شده، و بعد از ظهر 4 مرداد با محاصره شهر اسلام آباد، به منظور انسداد عقبه و راه فرار، سه راه اسلام آباد –  کرند را قطع، و آن ها را محاصره کردند. نیروهای اسلام در روز 5 مرداد عملیات  مرصاد را به رمز یا علی بن ابی طالب (ع) آغاز نمودند و طی چندین ساعت، صدها تن از منافقین را به هلاکت رسانده، و مابقی را به فرار وا داشتند. در این عملیات، رزمندگان اسلام از قسمت سه راهی اهواز (پشت پمپ بنزین اسلام آباد) دشمن را دور زدند و تلفات زیادی به منافقین وارد کردند. در این عملیات بیش از 2500 تن از منافقین به هلاکت رسیدند و بیش از چهارصد دستگاه خودرو، نفربر و تانک آنان منهدم شد.  


نتایج عملیات
- عقب راندن دشمن از خاک ایران اسلامی
- به هلاکت رساندن حدود 2000 نفر و به اسارت درآوردن 250 تن از نیروهای دشمن.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شرح عملیات > عملیات مرگ


در سالگرد عملیات موسوم به فروغ جاویدان و آشنایی با آنکه از سوی گروه تروریستی مجاهدین به جهت نجات از نابودی و سوختن کامل در خاک عراق انجام گرفت، چند محور از مسائل و مقدمات مرتبط با این عملیات از نظرتان می گذرد:
پس از این که سازمان نتوانست با انجام عملیات نظامی در داخل کشور به خواست خود که سرنگونی حکومت ایران بود برسد، تمام نیروهای خود را در راستای جنگ جبهه ای متمرکز نمود و با یک ائتلاف استراتژیک با صدام، سعی نمود تا از تضاد جنگ به نفع خود بهره برده و با هدف تصرف حاکمیت در ایران، مقدمات یک قیام عمومی را مهیا کند!

 


گرچه رهبری سازمان و بخصوص رجوی کاملآ به این قضیه اشراف داشتند که اینگونه حرکتها، به هیچوجه نمی تواند زمینه ساز یک قیام عمومی باشد، لیکن این تحلیل را برای مصارف داخلی و کشاندن نیرو به پای عملیات خرج می کردند.
1/الف )، طراحی عملیات:
برنامه ریزی زمان عملیات و تحلیل‌های مجاهدین پیرامون این زمانبندی
سازمان بعد از عملیاتهای پراکنده و با جمع بندی که از آن عملیاتها داشت ( خصوصاً عملیات‌های فکه و مهران ) به این نتیجه رسید که در سیر حرکت این مرحله سرعت داشته و زمان، زمانی است که زمینه برای قیام عمومی و تسلیح توده‌ها در جهت جنگ مسلحانه علیه نظام و تصرف قدرت نزدیک است.
و از طرف دیگر با تهیه و تدارک عملیات بزرگ،زمینه عملی را برای انجام این عملیات آماده می کرد، به عنوان نمونه اقدام به شناسایی‌ها و جمع آوری اطلاعات از مراکزی که در طول مسیر عملیاتشان قرار داشتند، نشانگر این واقعیت است که سازمان از مدتها قبل چنین عملیاتی را برنامه ریزی کرده بود، منتهی مترصد فرصت و شرایط مناسبی بود که بتواند با استفاده از آن شرایط این عملیات را انجام دهد.
* شواهد:
_ مریم رجوی بعد از عملیات مهران گفت:
"..... عملیات آینده ما از هر نظر هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی با عملیات‌های قبل فرق دارد که در آینده متوجه خواهید شد و......"
_ اظهارات صدام در مراسم تشویق خلبانان بعثی در بعد از عملیات مجاهدین در مهران:
"..... و مدتی دیگر می بینید که مجاهدین خلق به عمق بیشتری در داخل ایران نفوذ می کنند و مردمی از ملل ایران به آنها ملحق می شوند تا با رژیم در ایران بجنگند."
_ رجوی در نشست مجاهدین در سه روز قبل از عملیات گفت:
" در عملیات فکه مقر گردان را گرفتیم، در مهران از مقر گردان گذشتیم و یک خیز برداشتیم و مقرتیپ و لشکر را گرفتیم، این کار ما در جنگ‌های کلاسیک جور در نمی آید، رشد ما جهشی بوده است، لذا سوژه آینده ما تهران است."
_ گفته‌های یکی از کادرهای سازمان پیرامون اهداف ارتش و زمینه‌های ایدئولوژیکی آن در اوایل سال 67
" در جوهر جنگ نوین آزادیبخش ما درست حلقه ای را چنگ زده ایم که قبلاً درست یا به غلط از دست در رفته بود و آن جنگ ایران و عراق است."
" در چشم انداز نوین آزادیبخش این هست که ما دستگاه نظامی رژیم را بلرزانیم، این از تأثیرات مقدماتی جنگی که آغاز کرده ایم مشخص می شود."
" تفاوت طلسم شکنی در جنگ شهری ( پاسدار کشی ) و جنگ نوین آزادیبخش این است که اولی فقط به اختناق ضربه می زند و دومی هم به اختناق و هم به سرپوش اختناق."
" دستگاه پاسدار کشی و دستگاه جنگ آزادیبخش نوین تقاوتش این است که این بار رژیم خودش آمده است پای مرز و ما باید کمرش را پای مرز بشکنیم."
" وقتی کسی پاسدار کشی را دستگاه ذهنی خود می کند، یعنی این رژیم را ثبات دار می انگارد و خلاصه یعنی این رژیم حالا حالاها هست."
" هر بار می رویم و بر می گردیم، یک موقع می زنیم و یک موقع می خوریم، ولی کمر رژیم را یکبار می شکنیم و می رویم که می رویم، بنابراین برای این تصویر چشم انداز سرنگونی وجود دارد."
" وقتی می گوییم کمر رژیم می شکند یعنی طلسم شکسته می شود، طلسم شکن، سقوط رژیم متفاوت است."
" در چشم انداز فعلی جنگ آزادیبخش نوین ما که تجربه جدیدی در تاریخ معاصر است از توقف و سکون خبری نیست، یعنی خیز اول برای تهران، خیز آخر هم هست به این معنی که یا رژیم کمر ما را می شکند و یا ما کمر رژیم را می شکنیم، یعنی در هر حال از سکون و استقرار خبری نیست، یعنی مرکز فرماندهی ارتش آزادیبخش یا در خاک تحت حاکمیت عراق است و یا در تهران."
" وقتی پروسه 9 ماه گذشته ارتش آزادیبخش را نگاه می کنیم و حالا که محتوای خط را می بینیم مهمترین انتقادی که به پروسه قبلی می توانیم بکنیم، تمام عیار نجنگیدن است."
ثانیاً با توجه به اظهارات فوق ( صدام و رجوی ) می توان نتیجه گرفت که برنامه ریزی شروع عملیاتهای ارتش مزدور صدام از فروردین سال 67 و در راستای آن طرح خط فوق به این سرعت در سازمان، یک برنامه هماهنگ با صدام بوده که صدام با ارتش منظم خود و مجاهدین نیز با راه اندازی جنگ داخلی، حکومت ایران را ساقط نمایند.
آنچه مسلم است این است که مجاهدین طبق برنامه ریزی خود، بنا بود تا یکی دو ماه بعد دست به این عملیات بزند لیکن عوامل زیر باعث تسریع در تصمیم گیری برای شروع عملیات شد:
• سرعت تغییر و تحولات در جبهه‌های جنگ ایران و عراق ( از زمان مسئله فاو تا بعد از آن.....)
• قبول قطعنامه 598 از طرف جمهوری اسلامی.
بنا به تحلیلی که گروه از عوامل ذکر شده داشت به این نتیجه رسید که سیستم نظامی جمهوری اسلامی ( ارتش و سپاه ) از هم پاشیده و قبول قطعنامه از طرف ایران نیز به دلیل اوج درماندگی و استیصال می باشد، لذا زمان و شرایط مناسب است و بایستی ضربه نهایی را وارد کرد.
بر حسب این تحلیل و نتیجه گیری و این که اگر الان اقدام نکنیم ممکن است با پذیرش قطعنامه و اعلام آتش بس بین طرفین جنگ، دیگر فرصتی پیش نیاید، به طور عجولانه و در کوتاهترین زمان دست به کار شدند و علیرغم نقص شناسایی‌ها، سازماندهی، تدارک و پشتیبانی، هماهنگی عوامل خارجی، به مدت یک هفته بعد از قبول قطعنامه دست به عملیات احمقانه زدند.
* شواهد:
_ رهبری مجاهدین می گوید:
" علت تسریع عملیات قبول قطعنامه 598 توسط ایران بود، طلسم جنگ در حال شکستن است و ما باید طلسم اختناق را بشکنیم و باید آماده باشیم که به محض اعلام، اقدام نماییم. رژیم شل شده و برای حفظ خودش و با توجه به انزوای بین المللی و فشارهای خارجی قطعنامه را قبول کرده است."
" پذیرش قطعنامه مژده بزرگی است برای خلق و ارتش آزادیبخش که سرنگونی رژیم صد در صد قریب الوقوع است، رژیم زمانی صلح را می پذیرد که در اوج درماندگی باشد و حالا که این شرایط فراهم شده پس باید سریع حرکت کرد و ضربه نهایی را بر فرق رژیم فرود آورد."
" ما این طرح و برنامه را از قبل داشتیم و همه چیز آماده بود، اما واقعیت این است که نمی خواستیم به این سرعت انجام دهیم، لیکن جریان قطعنامه این جریان را تسریع کرد."
_ یکی از مسئولین مجاهدین می گوید:
این موضوع که سرنگونی رژیم در کوتاه مدت ممکن است باز هم برایم مشخص نبود، ولی با عملیات مهران آن قدر چشم انداز پیروزی برایم نزدیک قرار گرفت که نسبت به قبل قابل مقایسه نیست، به امید روزی که از مرزهای رژیم در طول نوار مرز عبور کنیم و با تسلیح توده‌ها میهن عزیزمان را برای فتح تهران در نوردیم.
2/الف )، اهداف مجاهدین از عملیات:
اهداف اصلی گروه در این عملیات به صورت محوری عبارت بودند از:
• تصرف تهران و سقوط جمهوری اسلامی!!
• شکستن طلسم اختناق در ایران
• امضاء پیمان صلح میان ایران و عراق توسط خودشان
• اعلام دولت موقت جمهوری دمکراتیک اسلامی در باختران، پس از فتح کرمانشاه و نهایتاً در تهران، پس از فتح تهران
* شواهد:
_ گفته‌های رجوی در نشست:
"..... وقتی کرمانشاه را گرفتیم اعلام حکومت موقت می کنیم تا آنها به تهران برسند و بعد هم در تهران نیز.... "
" پس از فتح تهران چند نفر از رهبران با مردم صحبت می کنند و به مردم اسلحه می دهند و ما صلح با عراق را امضاء می کنیم و.... "
".... طلسم جنگ که شکست، ما هم طلسم اختناق را می شکنیم و مردم هم ما را یاری می کنند و به ما می پیوندند و پس از آن کشورها ما را به رسمیت می شناسند و.... "
3/الف )، سازماندهی:
در مقدمه این بحث بایستی، ذکر شود که سازماندهی مجاهدین تا زمان عملیات در مهران ( 5/1 ماه پیش ) حدود پانزده تیپ بود که استعداد هر تیپ حدود 250 نفر می شد.
در بعد از عملیات مهران به دنبال تصمیم گیری که برای عملیات فتح تهران تا چند ماه آینده داشت، اقدام به جذب نیرو از اسرا در اردوگاه‌های عراق نمود.
و نیز اقدام به جذب نیرو از اردوگاه‌های خودشان و فرا خوانی هواداران خارجی خود (حتی افراد منفعل و مسئله دار ) نمود، یعنی کلیه توان سازمان در بعد از عملیات مهران صرفاً در جهت جذب نیرو و تکمیل شناسایی‌ها برای عملیات بود.
آنچه در تحلیل‌های سازمان به وضوح دیده می شود، کمبود نیرو است، در عراق مطرح بود " امروز مشکل اساسی ما نیرو است، نیرو، نیرو "
مجاهدین جهت رفع این مشکل و با توجه به این که خط خروج از داخل به بن بست رسیده بود سعی وافر داشته تا اسرای نظامی را از روش‌های مختلف جذب و در تیپهای خود سازماندهی و آماده عملیات بزرگ نماید.
_ یکی از اسرای ایرانی که جذب مجاهدین شده و در عملیات شرکت داشته و هم اکنون از این گروه جدا شده می گوید:
"..... بعد از اسارت ما در دست مجاهدین در اردوگاه برنامه‌های رفاهی و تبلیغی خیلی زیادی را برای جذب اسرا ترتیب داده بودند و از طرف دیگر اکثراً اسرا منتظر آزاد شدن بودند، ولی یک روز از طرف مسئول اردوگاه اعلام شد که هر کس در یک عملیات شرکت کند آزاد خواهد شد، که با این تبلیغات در مرحله اول حدود 600 نفر به صورت داوطلب به مجاهدین پیوستند."
_ یکی از مسئولین سابق مجاهدین در آمریکامی گوید:
"..... ابتدا مرا به عنوان نیروی پشت جبهه و بهره برداری از تخصصم به منطقه آوردند، ولی وقتی وارد منطقه شدم فهمیدم که پشت جبهه ای وجود ندارد و همه اش خط مقدم است، من نیز از خارج کشور آمدم و در عملیات به عنوان راننده ایفا از من استفاده می شد."
"..... در رابطه با تربیت سرباز که پایه نیرویی ارتش آزادیبخش است، اگر به شیوه‌های میکرو ( یعنی تبدیل به مجاهد خلق ) استفاده کنیم، جواب ندارد، چون اشل جذب نیرو ماکرو است.
بنابراین باید به شیوه‌های ماکرو متوسل شد، یعنی این نیروها عنصر خود آگاه و روشنفکر ( مثل ما ) نیستند که انتخاب کرده باشند و شیب را سر بالایی آمده باشند اینها نیروهایی هستند که شیب را سرپایینی آمده اند."
نهایتاً با پیش آمدن مسئله قطعنامه 598 تسریعی در کار برنامه ریزی و سازماندهی مجاهدین پیش آمد که جزئیات آن به شرح زیر می باشد:
• سازماندهی سابق ارتش که شامل 15 تیپ می شد، کلاً به هم خورد.
• حدود 5 روز قبل از عملیات از تعداد 700 نفر اسیر داوطلب ایرانی که از قبل کار فکری بر روی آنها شده بود، ثبت نام به عمل آمد و پس از سازماندهی و آموزش یک روزه در دسته‌های 30 _ 20 نفره در کلیه تیپ‌های مجاهدین ادغام شدند.
• خطی به مراکز دفاتر سازمان در کشورهای خارج داده شد که حدود % 50 از نیروهای سازمان، اعم از هوادار و عضو به عراق فراخوانی شدند، که بعضی از این نیروها هنگام حرکت ستون‌های نظامی برای عملیات به یگان‌ها پیوستند.
• تیپ‌های مستقل امداد، زرهی، توپخانه، پشتیبانی، تیپ‌های اسرا و زنان منحل و در سایر تیپ‌ها ادغام شدند.
که نهایتاً و در مجموع حدود 25 تیپ و واحدهای ستادی بنام‌های تسلیحات، هوا نیروز، ترابری، مخابرات، امداد، اردوگاه و دفتر ستاد سازماندهی شد که با توجه به استعداد نیرو و تجهیزات هر تیپ، کل استعداد به کار گرفته شده، اعم از نیرویی و تجهیزات به قرار زیر بوده است:

 

* تجهیزات:

• انواع خودروهای زرهی ( تانک و.... ) حدود 70 دستگاه

• تفنگ 106 حدود 100 قبضه

 

• موشک سام 7 ( سهند ) حدود 50 قبضه

• پدافند هوایی یک، دو و چهار لول حدود 100 قبضه

 

• انواع خمپاره 81 _ 60 کماندویی حدود 300 قبضه

• سلاح دوشکا حدود 60 قبضه

 

• انواع خودرو ( هینو، ایفا، لندکروز، تویوتا و... ) حدود 1000 دستگاه

 

نیرو:

بر اساس اظهارات فرماندهان ارتش توان نیرویی که در عملیات به کار گرفته شد نزدیک به 5000 نفر بوده است.

 

مجاهدین در سازماندهی جدید ارتش خود به دلیل کمبود نیرو و شتاب در تصمیم گیری به عملیات، استعداد و نفرات هر تیپ را از 250 نفر به 152 نفر و حداکثر 180 نفر تقلیل داده و نیروهای جدید الورود را نیز بدون آموزش کافی بعضاً در حد یک روز یا دو ساعت، در تیپ‌ها سازماندهی نمود.

ضمناً به دلیل کمبود کادر فرماندهی نیز مجبور شد که از اکثرمسئولین خود که فاقد تخصص در زمینه فرماندهی نظامی بودند استفاده نماید، نهایتاً با بسیج کلیه نفرات و امکانات واردجنگ با جمهوری اسلامی شدند.


4/الف )، نحوه عملیات:

یک روز بعد از مطرح شدن قطعنامه 598 توسط ایران یعنی در مورخ 28/4/67 از طرف رهبری مجاهدین به کلیه نیروها آماده باش داده شد و کلیه مسافرت‌ها و ترددها نیز قطع شد و پیام رجوی جهت نیروها قرائت شد.

" طلسم در حال شکستن است و رژیم شل شده و باید ضربه کاری را بزنیم، آماده باشید و.... " و فرمانده و تیپ‌ها نیز برای افراد خودشان سخنرانی نموده و آنها را به انجام یک عملیات بزرگ که شکست جمهوری اسلامی را در پی دارد، نوید می دادند!!!

 

یکی از اعضای جداشده مجاهدین در این رابطه می گوید:

" برنامه‌های سازمان تا 4 روز قبل از عملیات تقریباً در رده‌های پایین عادی بود و افراد کارهای عادی و روزمره خود را انجام می دادند، به طور مثال یکسری از بچه‌های محمود قائم شهر کار ساختمان سازی می کردند و فقط یک نصف روز باقی مانده بود تا ساختمان را تحویل دهند، بدون مقدمه به آنها گفته شد:

 

" دیگر کارگر نگیرید، ( از کارگران عرب و سودانی استفاده می کردند ) و کار را تعطیل کنید." در این رابطه اعتراضاتی شد که به آنها گفته شد شما نمی فهمید، دیگر این کارها به درد نمی خورد و بعداً می فهمید.

" شکل کار و صحبت‌ها طوری بود که معلوم بود با عجله کار شده است، مثلاً افرادی را که با تانک‌های جدید آشنایی نداشتند و وارد نبودند را آموزش فوری می دادند، ماشین‌های نو و دست دوم می آوردند و.....

 

یا این که گفته بودند که هر کس نیاز و کمبودی دارد خودش از انبار تدارکات بگیرد و کمبودهای تجهیزاتی را جبران می کردند و ماشین‌های خراب را به سرعت تعمیر می کردند و.... "

" در رابطه با شناسایی‌ها به طور مشخص از جایی کمک گرفته بودند و احتمالاً عناصری را نیز قبلاً برای تخلیه آماده کرده بودند. ( اسرا ) "

 

" تا قبل از نشست رجوی در سه روز قبل از عملیات هیچ گونه آموزش توجیهی به نیروها داده نشد و کسی مطلع نبود و.... "

" فضای عجله کاری خیلی بالا بود و تا آن شب که صبح حرکت کردیم، نیروها تا ساعت 10 شب کار می کردند، بعضی سلاح‌هایشان کامل نبود، کلاش به آنها نرسیده بود و کلت داده می شد، مسئولین مرتب می گفتند که عجله کنید و ساعت را مشخص می کردند و..... "

 

برنامه ریزی زمان شروع عملیات تا...

 

هماهنگی با عراق:

در ابتدا لازم به ذکر است که از ابتدای استقرار مجاهدین در کردستان عراق و مراحل طی شده،گروه کلاً با مساعدت و همکاری عراق هرگونه حرکتی را انجام می داد.

 

از زمانی که مجاهدین عملیات‌های لب مرز خود را شروع کرد، از اولین عملیاتش تا عملیات فروغ با هماهنگی عراق و با پشتیبانی تدارکاتی، اطلاعاتی، آشتباری و.... عراق بوده است. آنچه در صحنه جنگ مشخص گردید این بود که یک تیپ به هیچ وجه قادر به خط شکنی و عملیات منظم بر علیه یک خط پدافندی نبوده است.

تجهیزاتی که در اختیار این تیپها قرار داشت،عمدتاً سوار بر خودروهای چرخ لاستیکی بوده و فاقد آتش توپخانه متحرک و حجم آتش نزدیک ( مینی کاتیوشا ) صرفاً قادر به جنگ در شهر و یا ایجاد آشوب در شهرها می باشد.

 

این تحلیلی بود که پس از فروغ، رجوی در سال 1369 در جمع فرماندهان آن را به زبان آورد، امری که در هنگام عملیات فروغ از آن اطلاع داشت و به همین خاطرسازماندهی یکسره به سوی آموزش زرهی رفت.

لذا اگر عراق به دنبال پذیرش قطعنامه 598 از جانب ایران عملیات خود را که با استفاده از لشکرهای گارد و نیروی مخصوص در غرب کشور انجام داده و منجر به سقوط قصر شیرین و گیلان غرب و پیشروی وی تا سر پل ذهاب گردید، انجام نمی داد و مجاهدین اگر از درگیری جدی با نیروی نظامی ایران با ارتش عراق مطمئن نمی گردیدند، قطعاً قادر به طرح ریزی و انجام این عملیات نبودند.

 

در حقیقت عملیات مجاهدین سه مرحله داشته، که دو مرحله آن توسط عراق و مرحله سوم آن توسط سازمان انجام پذیرفت، مرحله اول یورش وسیع عراق به غرب کشور و ساقط کردن خطوط دفاعی ایران تا سرپل ذهاب و مرحله دوم آن حمله عراق به جنوب با هدف خرمشهر و زمین گیر کردن سپاه در جنوب و مرحله سوم ستون شکنی و در حقیقت راهپیمایی مجاهدین با سرعت به سمت تهران.

 

سایر همکاری‌ها و پشتیبانی‌های عراق عبارت بودند از:

 

• پشتیبانی هوایی اعم از هلیکوپترهای توپدار و هواپیماهای جنگنده جهت بمباران کردن مراکز تجمع و مواضع دفاعی نیروهای ایران.

• حمله هوایی به پایگاه‌های هوایی نوژه و دزفول جهت از کار انداختن این دو پایگاه.

 

• واگذاری اطلاعت مسیر و ترتیب نیرو و.....

در این باره جداشدگان از مجاهدین می گویند:

 

رجوی در رابطه با عراق گفت: " صاحبخانه از عملیات هوایی برای ما دریغ ندارد و ما را پشتیبانی هوایی می کند، در پشتیبانی هوایی قرار است که مراکز نظامی را مورد هدف قرار بدهد و..... قرار است که در تخلیه مجروحین توسط هلیکوپتر به ما کمک کند."

همچنین در نشست بزرگ که سه روز قبل از عملیات بود، نادر ( حسن نظام الملکی،مسئول هوانیروز ) در پاسخ سؤال رجوی، اظهار می دارد: " خیالتان راحت باشد، مسئله هوانیروز و هواپیمایی تا خود تهران تأمین است."

 

زمانبندی حرکت نیروها::

برنامه ای که جهت حرکت ستون‌های نظامی به قصد عملیات و تصرف تهران تنظیم شده بود بیشترشبیه به برنامه راهپیمایی سواره بود تا یک طرح نظامی.

 

• حرکت از قرارگاه، ساعت 3 بعدازظهر مورخ 3/5/67

• عبور از مرز، ساعت 4 بعدازظهر مورخ 3/5/67

 

• رسیدن به قصر شیرین، ساعت 5 بعدازظهر مورخ 3/5/67

• رسیدن به سرپل ذهاب، ساعت 6 بعدازظهر مورخ 3/5/67

 

• رسیدن به کرند، ساعت 8 بعدازظهر مورخ 3/5/67

• رسیدن به اسلام آباد، ساعت 10 شب مورخ 3/5/67

 

• رسیدن به باختران، ساعت 12 شب مورخ 3/5/67

• رسیدن به همدان، ساعت 5 صبح مورخ 4/5/67

 

• رسیدن به قزوین، ساعت 11 صبح مورخ 4/5/67

• رسیدن به تهران، ساعت 4 بعدازظهر مورخ 4/5/67

 

البته قرار بوده که در قزوین یک مرحله از عملیات تمام شود و پس از یک توقف کوتاه در قزوین مرحله دوم عملیات برای تصرف تهران شروع شود.

دستور العمل‌ها و ابلاغیه‌ها برای نیروها:

 

• حرکت تیپ‌ها به صورت ستونی باشد.

• سرعت خودروها در روز حداکثر 70 کیلومتر در ساعت و در شب 50 کیلومتر در ساعت باشد.

 

• فاصله دو تیپ در روز حداکثر 150 متر و در شب حداکثر 100 متر باشد.

• فاصله هر دو خودرو 35 الی 50 متر باشد.

 

• به محض رسیدن به شهرها عناصر سپاه و حزب اللهی اعدام شوند و با مردم خوش رفتاری شود.

• عکس خمینی پایین کشیده شود.

 

• اسناد و مدارک ادارات حفظ شود.

تقسیم بندی تیپ‌ها و محورهای عملیاتی مجاهدین و وظایف هر یک:

 

مجاهدین بعد از سازماندهی جدید در ارتش که با شتاب انجام داد، جهت دستیابی به اهداف خود در این عملیات کلیه تیپ‌ها را بنا به نوع مأموریتی که داشتند در محورهای مختلف تقسیم بندی نمود:

• محور اول عملیاتی بر عهده مهدی برائی ( احمد واقف) بود، وی تیپ‌های منصور، حجت و جهانگیر را در اختیار داشت. مأموریت وی نیز تصرف کرند و اسلام آباد بود که عمل کرد.

 

• محور دوم عملیاتی بر عهده ابراهیم ذاکری (صالح) بود. وی تیپ‌های جعفر، شهره، جلیل، رحیم و سوسن را در اختیار داشت. مأموریت این محور پیشروی از اسلام آباد به طرف باختران و تصرف شهر کرمانشاه بود، که در 35 کیلومتری کرمانشاه کلیه تیپ‌ها زمین گیر شده و منهدم شدند.

• محور سوم عملیاتی بر عهده محمود مهدوی ( محمود قائم شهر) بود. وی تیپ‌های بهمن و جواد را در اختیار داشت و مأموریت وی نیز پیشروی از کرمانشاه به طرف همدان و تصرف شهر همدان بود.

 

ضمناً فرماندهی تیپ بهمن نیز با خود محمود مهدوی بود ( البته تعداد تیپ‌های محمود قائم شهر 3 تیپ بود که بنا به اظهارات رجوی، می بایست یکی از تیپ‌ها پس از انجام مأموریت به کمک محمود عطائی جهت تصرف تهران! اعزام شود.)

• محور چهارم عملیاتی بر عهده مهدی افتخاری ( ناصر) بود. وی تیپ‌های ادیب و حمید رادیو را در اختیار داشت، مأموریت وی پیشروی از همدان به طرف قزوین و تصرف شهر قزوین بود.

 

• محور پنجم عملیاتی بر عهده محمود عطائی رئیس ستاد ارتش مجاهدین بود. معاونت عملیاتی وی در این محور نیز با مهدی ابریشمچی بود. این محور تیپ‌های آذر، حبیب، سعید، سیاوش، منوچهر، فائزه، افسانه، فضلی، کاظم سرور، فرشید، مسلم و لیلا را در اختیار داشتند و مأموریت این محور پیشروی از قزوین به طرف تهران و تصرف تهران بود.

نهایتاً مجاهدین در مورخ 3/5/67 ساعت 3 بعدازظهر عملیات خود را به نام فروغ جاویدان شروع نمود. در لحظه حرکت تیپ‌ها رجوی برای بدرقه در محل حاضر شده و اظهارات مختصری برای نیروها می کند، از جمله:

 

" مریم گفته است در اوین را که باز کردید اول سلام مرا برسانید و.... "

ساعت 4 بعدازظهر از مرزهای بین المللی عبور کرده و وارد خاک ایران می شوند، از آنجایی که رژیم عراق نیز تجاوز خود را تا شهرهای قصر شیرین و سرپل ذهاب گسترش داده بود،مجاهدین نیز بدون درگیری و عبور از خط وارد شهرهای قصر شیرین و سرپل ذهاب شده و پس از عبور از کرند به طرف اسلام آباد پیشروی کردند و حدود ساعت 30/9 شب به اسلام آباد رسیده و شهر را تصرف کردند.

 

و پس از عبور از شهر تا 35 کیلومتری کرمانشاه یعنی تا ارتفاعات حسن آباد پیش رفته بودند که حوالی ساعت 30/11 همان شب توسط نیروهای ایران از پیشروی آنان جلوگیری به عمل آمد.

و نهایتاً تیپ‌های پیشروی!!! سازمان در این گردنه متوقف و زمین گیر شده و با تمام تلاش و کوششی که به عمل آوردند با کمی پیشروی تا گردنه چهار زبر نتوانستند ادامه دهند و منطقه تبدیل به گورستانی برای آنان شد.

 

ب )، تلفات وارده برمجاهدین:

به دلیل زمانبندی عملیات مجاهدین در دسترسی به اهداف خود که قرار بود یک روزه به تهران برسند، سازمان کلیه تیپ‌های خود را وارد منطقه نمود ؛

 

و پس از تصرف اسلام آباد در ساعت 30/9 شب به غیر از آن تیپ‌هایی که مأموریت حفظ اسلام آباد را به عهده داشتند، بقیه تیپها ( حدود 22 تیپ ) از شهر اسلام آباد گذشته و به طرف باختران در طول مسیر جاده در حرکت بوده اند ؛ که با ایجاد درگیری در گردنه حسن آباد و پس از مدتی در چهار زبر این تیپ‌ها در کنار جاده گسترش پیدا کرده و در ارتفاعات اطراف جاده مستقر شدند و در طول عملیات نیز در محورهای مختلف با نیروهای ایران درگیر بوده اند.

در مجموع با توجه به ضربات وارده بر مجاهدین در دو روز درگیری مشخص شد اکثر تیپ‌هایی که از مجاهدین وارد منطقه شدند متحمل خسارات سنگینی شده اند که در ارقام زیر آورده شده است:

 

• تعداد کشته‌ها نزدیک به دو هزار نفر ( مجاهدین در آخرین آمار خود 1600 نفر اعلام کرده است.)

• تعداد مجروحین نزدیک به دو هزار نفر

 

• ادوات و تجهیزات از بین رفته، حدود 300 دستگاه انواع خودرو و حدود 80% از تجیهزات انفرادی و جمعی و ادوات.

• ادوات و تجهیزات به جای گذاشته شده، حدود 500 دستگاه تانک و خودرو، مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات انفرادی و وسائل شخصی.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:17 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ژنرال وفیق‎السامرایی از مزدوری منافقین برای دشمنان مردم ایران می گوید


جنگ عراق و ایران، اگر زد و خوردها و درگیریهای شدید مرزی را نیز به آن بیفزاییم، بیش از هشت سال به درازا کشید. بر اساس تاریخ رسمی که از سوی مراجع بین المللی نیز پذیرفته شده است، می توان گفت که جنگ از ساعت دوازده ظهر روز بیست و دو سپتامبر 1980 تا ساعت بیست و چهار روز 7/8/1988 در دو هزار و هشتصد و هفتاد و هفت روز یا شصت و نه هزار و سی و شش ساعت، بدون وقفه ادامه داشت.

 

 

عملیات راصد (مرصاد)
جنگ عراق و ایران، اگر زد و خوردها و درگیریهای شدید مرزی را نیز به آن بیفزاییم، بیش از هشت سال به درازا کشید. بر اساس تاریخ رسمی که از سوی مراجع بین المللی نیز پذیرفته شده است، می توان گفت که جنگ از ساعت دوازده ظهر روز بیست و دو سپتامبر 1980(3) تا ساعت بیست و چهار روز 7/8/1988(4) در دو هزار و هشتصد و هفتاد و هفت روز یا شصت و نه هزار و سی و شش ساعت، بدون وقفه ادامه داشت.
با پایان جنگ، صدام پشت تریبون میدان پیروزی بغداد ایستاد و در حالی که عبای مشکی رنگ تابستانی و لباس سنتی عربی بر تن داشت، در جشنهای بزرگی که در حوالی کاخ ریاست جمهوری آغاز شده بود و در جمع هزاران نفر از مردمی که به همین مناسبت گرد هم آمده بودند، با فریبکاری تمام شرکت کرد؛ گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است. گویی که یک میلیون قربانی (کشته و زخمی و معلول) بر جای نمانده، گویی که یکصد میلیارد دلار بدهی بر جای نمانده و گویی که سیصد و هفت میلیارد دلار ذخایر ارزی که پیش از جنگ در اختیار داشتیم، از بین نرفته است. گویی که پنجاه میلیارد دلار موادی که به صورتهای مختلف وجود داشت و در طول جنگ به هدر رفت، وجود نداشت و گویی که دهها میلیارد دلار، به دنبال متوقف شدن صادرات نفتی ضرر نکرده ایم. گویی که کینه ورزیهایی که در اثر مرور زمان از بین رفته بود، بار دیگر خود را نمایان نساخته است و انگار که شصت هزار نفر اسیر نشده اند و مبانی جامعه متزلزل نشده است. گویی که نه بیوه ای در کشور هست و نه یتیمی و نه عقب ماندگی عمومی. اینها واقعیتهایی است که صدام از آنها به خوبی آگاه است، ولی کسانی که ظرف سالهای آینده تاریخ را ورق خواهند زد، کسانی نخواهند بود که این مرحله را لمس کرده و تلخیهای آن را چشیده باشند. بلکه مردم دیگری خواهند بود که در برابرشان کاغذهایی وجود خواهد داشت که بر اساس رهنمودهای صدام و در زمان حیات وی به رشته تحریر در آمده و راجع به یک رهبر پیروزمند و افتخاراتش نگاشته شده است.
افراد ساده لوحی که در این میدان حضور به هم رسانیده و برای این رهبر فریاد سر می دادند، اطلاعاتی از آمارهای مربوط به فجایعی که به بار آمده نداشتند. دیوار آهنین دور تا دور آنها را فرا گرفته و نمی دانند که چگونه از قطار حرکت جهانی عقب مانده اند؛ استفاده از آنتن‌های ماهواره ای شبکه‌های تلویزیونی ممنوع است، سفر به خارج در حداقل ممکن خود صورت می گیرد و ارسال پارازیت بر روی بسیاری از شبکه‌های رادیویی به صورت همیشگی و مستمر ادامه دارد. برای این مردم مقدر شده نه چیزی ببینند و نه چیزی بشنوند. اتومبیلی که یک عراقی سوار می شود، باید هدیه ای از سوی صدام باشد، خانه آنها نیز هدیه صدام باشد، حتی لباسهایشان نیز از سوی صدام اهدا گردد.
هرچند که مردم ساده لوح اطلاعات کمی داشتند، ولی فریادها و رقصیدنشان [در جشن پایان جنگ] تمایل صمیمانه و انسانی خود را برای توقف خونریزی و نابود شدن تأسیسات حیاتی کشور اعلام داشتند.
به محض پایان یافتن جنگ، سر لشکر «فاضل البراک تکریتی» مدیر سرویسهای اطلاعاتی و سپهبد ستاد «صابر الدوری» و «مسعود رجوی» رئیس سازمان گروهک مخالف ایرانی [مجاهدین] به منظور بحث و بررسی پیرامون چگونگی پیشروی سریع و عمیق نیروهای این سازمان از خانقین به سمت تهران، برای در دست گرفتن قدرت در این کشور با پشتیبانی محدود نیروهای مسلح عراقی، در کاخ ریاست جمهوری تشکیل جلسه دادند. در حضور شخص صدام، ابعاد این عملیات و پیامدهای احتمالی آن مورد بحث و تبادل نظر طولانی قرار گرفت. سر لشکر دکتر «فاضل البراک» بنا به دلایل مختلف، چندان تمایلی به انجام این عملیات نداشت. زیرا نسبت به تحقق نتایج قطعی آن اطمینان نداشت. وی مایل بود از هر گونه عملی که به احتمال – هر چند ضعیف – موجب تحریک طرف مقابل و از سر گرفته شدن آتش جنگ عراق و ایران (که فقط یک هفته از پایان آن می گذشت) می شود، خودداری گردد. ولی واقعیت دیگری نیز وجود داشت و تا هنگام اعدام شدنش در سال 1993 نیز در پرده ای از ابهام باقی ماند. حقیقت آن است که براک مایل نبود یک جنگ دیگر به دست صدام رقم زده شود. «مسعود رجوی» به صدام گفت: «مطمئن باشید که سازمان من ظرف چند ساعت وارد [شهر] همدان، در دویست و پنجاه کیلومتری مرز خواهد شد». سپهبد «صابر الدوری» گزافه گویی‌هایش را از حد گذراند و گفت: «سرور من، از دیروز تا به حال تصویر ورود این سازمان به ایران و به دست گرفتن قدرت در آنجا از برابر چشمان من دور نمی شود». صدام فریفته این کلام گردید و موافقت خود را با اجرای این عملیات که به نام عملیات «راصد» شناخته شد، اعلام داشت.
ابر فراموش کرده بود که تاریخ رحم نمی کند و سرنوشت عراق، بازی کودکانه ای در خرابه‌های ده یا روستای «الدور» نیست.
اندیشه عملیات:
شاید علت شکل گرفتن اندیشه عملیات در ذهن سازمان [مجاهدین] ناشی از این احساس بود که با پایان یافتن جنگ عراق و ایران فرصتها و محدوده پشتیبانی صدام از این سازمان کاهش پیدا خواهد کرد. زیرا حکومت ایران از شرایط مناسب تری برای به دست گرفتن زمام امور در داخل برخوردار خواهد شد. صدام که تظاهر به مشورت با دیگران پیش از اعلام تصمیم گیریهایش می کرد، با بیان جمله زیر از انگیزه‌های تحریک آمیز خود برای اجرای این عملیات پرده برداشت؛ او گفت: «شاید این فرصت طلایی برای نابود سازی رژیم فعلی [ایران] باشد».
اندیشه کلی عملیات راصد با آماده سازی و بسیج کلیه نیروهای مجاهدین در خارج از کشور و نیروهای مخفی سازمان در داخل، به منظور پیشروی سریع از جاده «خانقین، منذریه» در داخل عراق و قصر شیرین، اسلام آباد، کرمانشاه، همدان و تهران در داخل ایران و به دست گرفتن زمام امور در این کشور صورت می گرفت.
نیروی سازمان مجاهدین:
نیروی سازمان مجاهدین در اوت 1988 مشتمل بر پنج هزار و پانصد تا شش هزار نفر در داخل عراق بود. تعداد قابل توجهی از اینان را نیروهای اداری و زنان تشکیل می دادند. بیشتر زنان دوره‌های آموزش سنگینی را طی کرده بودند. سازمان، طی دهه هشتاد تا اوت 1990 کمکهای مالی بالغ بر بیست میلیون دینار در ماه از رژیم عراق دریافت می کرد. این مبلغ بعد از سال 1990 به دنبال تورم مالی درعراق که بعد از اشغال کویت به وجود آمد، کاهش پیدا کرد. (قیمت دلار در سالهای دهه هشتاد، بین یک و نیم تا سه دینار بود).
این سازمان در آغاز کار از طریق انبارهای ارتش عراق به جنگ افزارهای سبک و به ویژه سلاحهای سبک، یعنی تفنگ خودکار و مسلسل‌های متوسط و مسلسل‌های سنگین و موشک اندازهای RPG7 و خمپاره اندازهای هشتاد و دو و یکصد و بیست میلیمتری مجهز شد، سپس تعدادی زره پوش و نفر بر زرهی در اختیار آنان گذاشته شد. این سازمان توانست به سلاحهای سنگین بسیاری دست پیدا کند؛ گاهی از طرف عراق در اختیار آنها قرار می گرفت و گاهی غنایم گرفته شده از نیروهای ایرانی بود. در نتیجه [سازمان مجاهدین] به یک نیروی ضربتی مجهز به تانکها و نفربرهای زرهی و توپخانه متوسط و سنگین و موشکهای ضد تانک هدایت شونده تبدیل گردید. علاوه بر آن اقدام به خرید تعداد زیادی خودرو وانت و کامیونهای باری به منظور نقل و انتقال سریع و نصب مسلسلهای سنگین از نوع «ولادیمیر» بر روی وانت‌ها نمودند.
با وجود این که کمکهای ارائه شده از سوی رژیم عراق به این سازمان بسیار زیاد بود، ولی مجاهدین دارای منابع مالی خصوصی در خارج از عراق نیز بودند که در هنگام نیاز از آن استفاده می کردند.
این سازمان دارای پادگانهای آموزشی در داخل عراق است. محل اقامت اصلی آنان در منطقه «الخالص» واقع در شمال بغداد است. در حالی که قرارگاه اصلیشان در داخل شهر بغداد است و اطراف آن را با اقدامات حفاظتی سطح بالا محافظت می نمایند. این قرارگاه مورد حمله سه گلوله خمپاره سنگین قرار گرفت که از فاصله پانصد متری شلیک شده بود. این حمله در ماه ژانویه 1997 صورت گرفت.
سازمان در جریان عملیات خود، فعالیتهای ستادی را در درون قرارگاه‌هایش به شیوه منظم و بسیار دقیقی انجام می داد و دارای شبکه‌های تماس بی سیمی خوبی بود. سازمان مجاهدین اطلاعات قابل توجهی راجع به اوضاع ایران به دست می آورد، ولی این اطلاعات نمی توانست در سطح اطلاعاتی باشد که استخبارات نظامی عراق به دست می آورد. البته عراق از برخی اطلاعات جمع آوری شده توسط این سازمان نیز استفاده می کرد.
آمادگی برای عملیات:
فعالیت‌های سازمان [مجاهدین] با پرده پوشی و پنهان کاری تمام انجام می شود. کنترل و مراقبت قاطعی صورت می گیرد و نیروها پایبند به آموزشها و تعلیمات و شناسایی و برنامه ریزی برای عملیات هستند. از آنجا که عراق تنها کشوری است که به صورت آشکار از مخالفین ایران پشتیبانی به عمل می آورد و شاید تنها دولتی است که به صورت سخاوتمندانه پشتیبانی‌هایی را در اختیار این سازمان قرار می دهد، باید گفت که دو گروه از معارضین ایران مورد توجه عراق قرار گرفته اند، یکی سازمان مجاهدین و دیگری «حزب دموکرات کردستان ایران»، که در سطح پایین تری از پشتیبانی‌های دولت عراق بهره می برد.
سازمان [مجاهدین] برای عملیات دست به اقدامات گسترده زیر زد:
_ خرید گسترده وانت‌های موجود در بازارهای اتومبیل عراق، به گونه ای که سبب جهش بزرگی در قیمت اتومبیل‌ها شد.
_ تقاضای این سازمان در تهیه انواع سلاح‌ها و تجهیزات و مهمات از طریق انبارهای ارتش عراق تأمین گردید. علاوه بر آن خشکبار و کنسرو، به عنوان مواد غذایی اضطراری نیز فراهم شد.
_ اقدامات گشتی، شناسایی میدانی در خطوط مقدم و عقبه عملیات انجام شد.
_ دستورات لازم درباره جزییات طرحها و اقدامات عملیات، در مدت زمان بسیار محدودی صادر شد.
_ قرارگاه عملیاتی ویژه عملیات در قرارگاه سپاه دوم، در «منصوریة الجبل» واقع در «جاده بغداد، خانقین» بازگشایی گردید.
_ ارتباط لازم ایجاد و تحت کنترل قرار گرفت.
_ نیروهای مسلح زمینی و هوایی عراق به حالت آماده باش صد در صد در آمدند، در حالی که همگی در موقعیتهای خود به سر می بردند.
_ مأموریتهای مشخصی برای نیروهای هوایی و هوانیروز به منظور پشتیبانی از عملیات تعیین گردید و اهداف از طریق عکسهای هوایی و اطلاعات استخباراتی شناسایی گردید.
_ رهبری سازمان مجاهدین به قرارگاه عملیات «منصوریة الجبل» منتقل گردید. سرلشگر «فاضل البراک» سپهبد «صابر الدوری» و سرلشگر ستاد «وفیق سامرایی» و «سید احسان محمد جاسم الدیری» مدیر کل سرویسهای اطلاعاتی و مسئولان شعبه ترکیه و ایران، برای پیگیری به این قرارگاه منتقل شدند.
وضعیت ایران:
نیروهای ایران و عراق به دنبال پشت سر گذاشتن هشت سال جنگ، از مرحله صلح با استراحت نیمه کاملی استقبال به عمل آوردند. نیروهای ایران اقدام به سبک کردن و عقب کشیدن تعدادی از یگانهای خود از منطقه مورد نظر در این عملیات، در محور «خانقین _ تهران» نمودند و تعدادی از یگانهای لشکر هشتاد و یک زرهی و سپاه پاسداران به پادگانهایشان و مناطق غیررسمی منتقل گردیدند. در محور عملیاتی سازمان، غیر از چند یگان سبک، نیروی دیگری حضور نداشت و علاوه بر آن فعالیت در بسیاری از نقاط دیده‌بانی اطلاعاتی ضعیف شده بود. در مجموع آمادگی رزمی به پایین ترین سطح ممکن تنزل پیدا کرده بود.
محور عملیات مشتمل بر مناطق کوهستانی بسیار صعب العبور و در عمق دهها کیلومتری، خالی از جمعیت بود. جاده آسفالته، شهر ویران شده قصر شیرین را به شهر اسلام آباد، که پیش از این شاه آباد خوانده می شد، وصل می کرد. جاده «قصر شیرین، تنگه پاطاق، اسلام آباد» بسیار صعب العبور بود. جاده «قصر شیرین، گیلان غرب، اسلام آباد» نیز از جنوب تنگه می گذشت. در شهر اسلام آباد یک پادگان دایمی متعلق به یکی از تیپهای لشکر هشتاد و یک زرهی وجود داشت. منطقه حد فاصل بین اسلام آباد و کرمانشاه (که در فاصله یکصد و هفتاد و پنج کیلومتری مرزهای عراق قرار دارد) شامل رشته کوههای موازی است که جاده اصلی را قطع می نماید. زمینی به مساحت هشت تا پانزده کیلومتر بین هر دو رشته کوه وجود داشت که حوضچه‌هایی را در بر داشت و از ناهمواری و پستی و بلندی کمتری برخوردار بود.
اجرای عملیات:
به محض صدور فرمان لازم، نیروهای سبک سازمان مجاهدین خط مرزی را در نوردیده و با استفاده از خودروهای وانت که بر روی آنها مسلسلهای سنگین نصب شده بود و همچنین با استفاده از نفربرهای زرهی و زره پوشهای چرخدار روسی و فرانسوی (BMP1) و بنهارد و PTR60 پیشروی مکانیزه سریع خود را آغاز کردند. در موج اول حمله حدود دو هزار و دویست نیروی مسلح زن و مرد حضورداشتند.
هواپیماهای جنگنده میگ بیست و سه و میراژ اف – یک عراقی به منظور حفاظت از نیروهای عمل کننده در برابر دخالت احتمالی نیروی هوایی ایران، اقدام به پروازهای گشتی مسلحانه و برقرار نمودن پشتیبانی هوایی نزدیک نمودند.

پیشروی اولیه سبب گردید تا این نیروها به عنوان یک نیروی کاملاً غافلگیر کننده و قوی به پیش روند و به شهر اسلام آباد واقع در یکصد کیلومتری (خط حرکتشان) دست پیدا کنند. آنها نیروهای موجود در این شهر را غافلگیر کرده و پادگان و مناطق و موقعیتهای حساس این شهر را ظرف مدت کوتاهی (چند ساعت) به اشغال خود در آوردند. نیروهای بعدی با بهره گیری از موفقیتهای بدست آمده، در چارچوب برنامه تعیین شده برای دستیابی به شهر تهران، حمله خود را از سر گرفتند. بدیهی بود که در پشت سر خود، از هیچ گونه اقدام دفاعی و یا نیروی تأمینی در جاده‌ها برخوردار نبودند.
رهبران ایران به اطلاعات جامعی راجع به محور و اهداف عملیات و میزان نیروهای عمل کننده [سازمان مجاهدین] دست پیدا کردند و با به حرکت در آوردن تعدادی از یگانهای سپاه پاسداران، که دارای ویژگیهای حرکت سبک و سریع بودند و از وسایل نقلیه سریع و کوچک استفاده می کردند، واکنش سریعی در مقابل این رویداد نشان دادند. تعدادی از ارتفاعات و تقاطع جاده‌های ارتباطی در فاصله بین اسلام آباد و کرمانشاه را به کنترل خود در آورده و با نیروهای مقدم مجاهدین درگیر شدند. آنها توانستند تا هنگام آمادگی و تجمع نیروهای سپاه پاسداران از مناطق مختلف در محور عملیاتی، مجاهدین را زمینگیر کنند و خطوط ارتباطی آنها را در چند نقطه قطع کنند. عملیات نابود سازی مجاهدین آغاز شد و در همان ابتدای کار، حداقل یک هزار مجاهدین کشته و زخمی و اسیر شدند. در حالی که بنابر اطلاعات دریافتی ما تعداد تلفات مجاهدین به بیش از دو هزار نفر رسید.


تحلیل عملیات و موفقیت از دست رفته:
این عملیات به منزله نقض آشکار آتش بس تلقی می شود و نشان می دهد که صدام به هیچ وجه خود را پایبند به معاهده‌ها و مقررات نمی داند. باید با او محتاطانه برخورد کرد و نباید به او اعتماد نمود. در مقایسه با سیلی از دلایل پیشین و آینده ثابت می شود که صدام جنایتکاری است که با عملکرد سوء خود، مردم و کشور را در معرض ضررها و زیانهای فراوان قرار داده است.
عملیات [سازمان مجاهدین] بر اساس امیدها و آرزوهای افراطی شکل گرفته بود. یک ارزیابی دقیق از اوضاع به راحتی می توانست نشان دهد که این عملیات نمی تواند موفقیت آمیز باشد، زیرا:
1 _ دوری راه بین مرز، یعنی نقطه شروع و تهران به حدود پانصد کیلومتر می رسید. همین مسئله به رهبران ایران این امکان را داد تا تدابیر امنیتی لازم را به منظور مقابله با آن اتخاذ نمایند.
2 _ وجود شهرهای بزرگ و اساسی در محور عملیات که زمینه ساز حضور تعداد زیادی از نیروهای سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی داخلی بود.
3 _ حکومت فعلی دارای نیروهای هواداری بسیاری است. روحانیون از قدرت تأثیرگذاری و ارتباط روحانی خوبی با مردم برخوردار بودند.
4 _ وجود فرماندهان نظامی، به ویژه از سپاه پاسداران که در مناطق مختلف ایران گسترش یافته اند. آنان دارای نیروهایی هستند که به ایشان وفادار هستند.
با توجه به اطلاعات موجود می توان چنین استنباط کرد که سقوط یک یا چند شهر، به منزله پایان یافتن کار رژیم حاکم نبود؛ به ویژه که حکومت از حمایت قابل توجه مردم برخوردار است. ولی پرسشی که مطرح می شود این است: اگر صدام با عملکرد خود این درس را به ایران آموخته که نباید به او و قرار دادهایش اعتماد کند، پس آیا بسیار ساده لوحانه و احمقانه نیست که پیشرفته ترین هواپیماهای جنگنده خود را به ایران فراری دهد؟
شخصی در سال 1992 در بغداد از حسین کامل می پرسد: «چگونه است که هواپیماها را به ایران فرستادید؟ و چرا بعد از اشغال کویت متوقف شدید و به طرف چاههای نفتی عربستان سعودی پیشروی نکردید؟» وی پاسخ می دهد: «از این سؤالهایی که سر انسان را به درد می آورد نپرس!»


 
 
جمعه 24 دی 1389  9:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاطرات > برگشت به عراق



به همراه دیگر مجروحان عملیات فروغ، توسط نیروهای عراقی به پشت جبهه انتقال داده شدم. من به همراه بیش از 5 نفر مجروح دیگر به صورت اورژانسی کمکهای اولیه پزشکی دریافت کردیم. بعد از دریافت کمکهای اولیه ما را به دو گروه تقسیم کردند. گروه اول کسانی بودند که انتقال آنان با اتوبوس میسر نبود و احتمال می رفت که بمیرند. لذا ارتش عراق آنان را از قصر شیرین به وسیله هلیکوپتر به بغداد انتقال داد. من و دیگر دوستانم توسط اتوبوس به شهر بعقوبه انتقال داده شدیم. بیمارستان بعقوبه ظرفیت پذیرش این همه مجروح را نداشت. برای حل این مشکل تختهای چندین اتاق بیمارستان را جمع کرده بودند ومجروحین را روی زمین بستری کرده بودند. اتاقی که ظرفیت 6 الی 8 نفر را داشت، حال بیش از 30 نفر در آن بستری بودند.

 

 

پس از اینکه ما در اتاق بستری شدیم، پزشک جراح عراقی همه ما را معاینه کرد و بنابر تشخیص اولیه خود کسانی که حالشان خرابتر بود را زودتر به اتاق عمل می برد. به خاطر شدت جراحات اولین نفری بودم که به اتاق عمل فرستاده شدم. پس از بیهوشی حدود 2 ساعت در اتاق عمل بودم. من از ناحیه دست و سینه مورد اصابت ترکش قرار گرفته بودم. وقتی به هوش آمدم به خاطر کمبود جا و امکانات و ورود مجروحان دیگری که از مرز وارد عراق شده بودند همراه با سایر نفراتی که مورد عمل جراحی قرار گرفته بودند به آسایشگاه‌های قرارگاه اشرف انتقال داده شدیم. آسایشگاه یادآور خاطرات تمام افرادی بود که سالها با هم برای مجاهدین کار کرده بودند و حال جایشان خالی بود. یک هفته از عقب نشینی گذشته بود و همه به این امر که شکست سختی را متحمل شده ایم واقف شده بودیم. ولی هنوز هم امیدوار بودیم که افراد دیگری از دوستان مان به ما بپیوندند. اما بعد از گذشت چند روزی همه این امیدها به یأس مبدل شد. از تیپ فائزه (زهرا رجبی) غیر از زهرا رجبی فرمانده تیپ و چند نفر دیگر که سالم برگشته بود تعدادی کمتر از انگشتان دست مجروح در گوشه آسایشگاه بستری بودند. باقی نفرات کشته ویا مفقود شده بودند. تیپ ما و چندین تیپ دیگر به خاطر اینکه تعداد نفراتشان کم شده بود منحل اعلام گردیدند و ما را به تیپ جواد منتقل نمودند.

جو بدبینی و عدم اعتماد به رهبری رجوی هر روز بالا می رفت. خیلی از بچه‌ها تقاضای جدا شدن از سازمان نمودند. روحیه شکست خورده و بدنهای مجروح بچه‌ها نشانه ای از شکست تاکتیکی و استراتژیکی ارتش رجوی بود. تا چندین هفته هیچ فرماندهی در جمع آفتابی نمی شد. پس از اینکه نیروها از سطوح مختلف تشکیلاتی نوک حمله خود را متوجه رجوی نمودند، رجوی به فکر چاره افتاد و با راه اندازی یک نشست سعی نمود که خود را از زیر فشار وارده توسط نیروها برهاند و آنانی را که با بدن‌های مجروح و لت وپار شده به قرارگاه برگشته اند بعنوان مقصر اصلی شکست معرفی نماید. قبل از نشست رجوی فرماندهان وی افراد سالم و مجروح را فراخواندند و از آنان خواست تا آمار کشته شدگان دشمن را اعلام نمایند. من از روز اول تا نابودی تیپ زهرا رجبی (فائزه) در چهارزبر همراه این تیپ بودم. وقتی از من سؤال شد که چند کشته دیده‌ام، من گفتم غیر از یک جنازه که هنگام برگشت از چهارزبر در دشت حسن آباد پایین تر از کارخانه آسفالت مشاهده کرده ام، هیچ کشته دیگری از رژیم جمهوری اسلامی در منطقه عملیاتی ندیده ام. هر کس بنا بر درک خود به این سؤال پاسخ میداد. خیلی از افراد که دنبال کسب رده تشکیلاتی بودند و می خواستند که از این نمد کلاهی برای خود درست نمایند آمار نجومی می دادند. تیپ ما که در هیچ درگیری واقعی شرکت نکرده بود و در چهارزبر به دست نیروهای رژیم زمین گیر شده بود، اعلام نمود که چندین هزار نفر از نفرات رژیم جمهوری اسلامی را کشته و مجروح نموده است. مسعود رجوی برای جمع و جور کردن سازمان و جلوگیری از فروپاشی، نشستِ جمع بندی فروغ را برگزار نمود.

رجوی نشست را با نام تمام کشته شدگان آغاز نمود و ادعا کرد که مجاهدین در این جنگ پیروز شده اند. همچنین اظهار داشت که عامل اصلی نرسیدن به تهران و غصب حکومت کسانی هستند که زنده به قرارگاه برگشته اند. مریم نیز حرف‌های او را تائید نمود و گفت حامیان واقعی رجوی همان‌هایی بودند که کشته شدند. شما ناخالص می باشید به خاطر همین هم سالم برگشته اید. زیرا اگر شما هم با چنگ و دندان مقاومت میکردید حتماً به تهران میرسیدید. البته باید بگویم که این نشست رجوی باعث شد که بار دیگر افراد مخالفت‌ها و مشکلاتشان را برای چند صباحی کنار بگذارند. خیلی از افراد به خونخواهی کشته شدگان فروغ برخواسته بودند و با مطرح کردن سؤال از مسئولین، آنها را زیر فشار گذاشته بودند. رجوی در نشست جمع بندی اعلام نمود که هیچ کس حق ندارد از کشته شدگان حرفی به میان بیاورد. آنها به خاطر من کشته شده اند. زیرا با توصیفاتی که رجوی و خانمش از صحنه جنگ ارائه دادند، تمامی افراد بدهکار بودند و حال میبایستی بدهکاریهایشان را پرداخت کنند. بعد از این نشست، نشست‌های جداگانه ای برای کسانی که یک طرف آنها در عملیات فروغ کشته و یا مفقود شده بود برگزار گردید. مهدی ابریشمچی برای مردان در تیپ محمود قائم شهر نشست گذاشته بود و برای زنان طاهره (ثریا شهری) این مسئولیت را به عهده داشت. هدف، راضی کردن افراد به ازدواج بود.

رجوی رهبر خاص الخاص مجاهدین فتوا صادر نموده بود و تمام مریدان او آن فتوا را باید اجرا می کردند. این فتوای ازدواج زمانی صادر شده بود که در تمام پایگاه‌های مجاهدین در سراسر عراق و خارج کشور جو عزا حاکم بود. در عرض یک روز فرد باید در جو ازدواج و شادی و جشن قرار می گرفت. به مردان و زنان یک نفر پیشنهاد می شد و باید آن را قبول می کردند. خیلی از افراد تسلیم فتوای امام رجوی نشدند و پس از مدت کوتاهی تحت برخورد قرار گرفتند. رجوی و مسئولین آنها را متهم میکردند که به همسران شان وصل می باشند. بعضی از این افراد در محفل‌ها می گفتند، همسری که وجود خارجی ندارد و معلوم نیست که قبرش کجاست چطور می شود ما به آنها وصل باشیم. در مدت کوتاهی که بچه‌ها تحت فشار بودند تعداد زیادی از آنان مجبور به ازدواج شدند و تشکیلات برای آنها ازدواج‌های جمعی برگزار می کرد.
پس از اینکه زخم‌هایم التیام پیدا کرد به همراه خانواده ام برای گذراندن تعطیلات پایان هفته راهی پایگاه داداش زاده در بغداد شدیم. وقتی که وارد پایگاه شدیم همه جا ساکت و همانند قبرستان بود. قبل از عملیات فروغ این پایگاه که دارای چندین طبقه بود مملو از خانواده‌های مجاهدین بود. در عملیات فروغ اکثریت قریب به اتفاق بچه‌های این پایگاه کشته شده بودند. بعد از چند هفته به خاطر اینکه تعداد نفرات پایگاه کم شده بود، پایگاه بسته شد و افراد باقیمانده دیگر برای گذراندن تعطیلات پایان هفته به بغداد نمی رفتند. خانه‌های زیادی در اسکان قرارگاه هم خالی شده بودند، زیرا تعداد مردان و زنان متأهلی که در عملیات فروغ کشته شده بودند زیاد بود. به همین خاطر نفرات پایگاه‌های دیگر را به اسکان انتقال دادند. تعداد زیادی از کودکان، پدر و یا مادرشان را از دست داده بودند. حتی خیلی‌ها هر دو را از دست داده بودند. مجاهدین برای حل مسئله بی پدر و مادری این کودکان آنها را به خانواده‌هائی که خود دارای فرزند نبودند و یا افرادی سپرد که هیچگونه تجربه ای در رابطه با بچه داری نداشتند. به همین علت خیلی از کودکان به بیماری‌های روانی دچار شدند.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:19 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاطرات سعید شاهسوندی عضو منافقین - بعد از دستگیری در عملیات مرصاد-بخش اول


در سال 1348 به هنگام تحصیل در دانشکده مهندسی دانشگاه شیراز به عضویت سازمان درآمدم و در فراز و نشیب های مختلف آن فعالانه شرکت داشتم .در سال های 48 و 49 در شیراز بودم و در جریان ضربه ساواک به سازمان در سال 50 به تهران رفته و طی سالهای 50 تا 54 در شهرهای ...

 

 

در سال 1348 به هنگام تحصیل در دانشکده مهندسی دانشگاه شیراز به عضویت سازمان درآمدم و در فراز و نشیب های مختلف آن فعالانه شرکت داشتم .در سال های 48 و 49 در شیراز بودم و در جریان ضربه ساواک به سازمان در سال 50 به تهران رفته و طی سالهای 50 تا 54 در شهرهای مختلفی نظیر تهران, مشهد, قم و مدت کوتاهی در اصفهان به صورت مخفی فعالیت داشتم . در سال 53 و 54 به دنبال مارکسیست شدن سازمان همراه مجید شریف واقفی و صمدیه لباف در مقابل این جریان ایستادگی کردیم که در جریان آن مجید شریف واقفی به دست سازمان سوزانده شد و مرتضی صمدیه لباف توسط رژیم دستگیرواعدام شد. من نیز در اردیبهشت ماه سال 54 دستگیر و به حبس ابد محکوم شدم.
 وی افزود: مدت محکومیت خود را در زندانهای قصر, اوین و قزل حصار گذراندم و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی یعنی ده ماه 1357 همراه با سایر زندانیان آزاد شده و به زادگاه خود مراجعت و یکی از شعب سازمان را در این شهر تأسیس کردم و به جلب و جذب نیرو پرداختم در جریان اولین انتخابات مجلس اول نیز به عنوان کاندیدای سازمان در شیراز معرفی شدم, که به علت کسب آراء ناچیز مردم به مجلس راه نیافتم. وی گفت: پس از مدتی به تهران برگشتم و در قسمت تحریریه نشریه سازمان که تحت سرپرستی موسی خیابانی و بعدها علی زرکش قرار داشت به فعالیت پرداختم و تا آخرین نشریه سازمان که در 30 خرداد 1360 منتشر شد در این نشریه به فعالیت خود ادامه دادم. وی افزود: این نکته که از طریق این نشریه ما چه مقدار جعل واقعیت کرده و به نشر اکاذیب و دورغ جلوه دادن حقایق جاری پرداختیم و در راه مقاصد سازمان, حق را باطل کردیم موضوع جداگانه ای است که در فرصت آتی به آن خواهم پرداخت.
 وی گفت: پس از فاز نظامی من در زمره اولین گروه تیم اعزامی به کردستان در تیرماه 1360 نزد رهبر حزب دمکرات ( قاسملو ) رفتم و در آنجا مستقر شدیم و طی ملاقات و گفتگوهائی که با قاسملو داشتیم برنامه رادیوئی سازمان را با کمک و امکانات حزب دمکرات به راه انداختیم. وی ادامه داد: طی اقامت در کردستان سفرهائی هم به خارج, ازجمله به پاریس و آلمان داشتم که در جریان این سفر در طی ملاقات با رجوی در پاریس تصمیم گرفته شد رادیوی سازمان به لحاظ فنی تقویت شود و برای نیل به این منظور مسافرت هائی به کشورهای مختلف ازجمله آمریکا انجام دادم و تعدادی فرستنده های آمریکائی را تهیه کردم و به بغداد فرستادم و خودم هم بعداً در تشکیلات رادیوی سازمان را به کار پرداختم.
 وی در مورد شیوه تبلیغ در رادیو مجاهدین گفت: در رادیو هم مثل نشریه بلکه با ابعاد گسترده تر کماکان جعل واقعیات, تحریف و دروغ ادامه داشت البته اینکه چه تعداد از مردم به آن گوش می دادند و اینکه اساساً به دلایل مختلف تکنیکی و فنی تا چه حد مطالب این رادیو قابل شنیدن بود مسئله ای دیگر است اما تا آنجائی که به تبلغات سازمان مربوط می شد از حق و باطل کردن و دروغ و تحریف و لجن پراکنی نه تنها خودداری نمی شد بلکه روزبروز هم بر ابعاد آن افزوده می شد. وی افزود شدت انحصارطلبی و لجن پراکنی و تبلیغات دروغ سازمان به حدی بود که به تدریج و روزبروز معدود متحدان سازمان هم از دور و برش پراکنده شدند چرا که این شیوه برخورد آنها را هم دربرگرفت و سازمان به جائی رسید که امروز در انزوای مطلق قرار گرفته به طوری که از نیروها و شبه نیروهای جمع آوری شده خبری نیست. وی اضافه کرد: شدت انزوا و پرت افتادگی سازمان به حدی بود که آخرین نمونه اش را در عملیات اخیر مرصاد شاهدش بودیم و که با توسل به انواع عوامفریبی ها و لطایف الحیل و دروغ, حداکثر 5 هزار نفر از گوشه و کنار دنیا جمع آوری کردند و کسانی که غالباً فاقد آموزش نظامی بودند به گمان اینکه خواهند توانست با این تعداد افراد در مقابل یک انقلاب عظیم ده ساله با نیروهای میلیونی حمایت کننده ایستادگی کنند این عملیات خائنانه را انجام دادند.
 وی در مورد نحوه دستگیری خود گفت: به دنبال بروز بحران و بن بست در درون سازمان ناشی از سیاست ها و روشهائی که روزبروز در بیرون به انزوای سازمان می انجامید و در درون اعتراضات و نارضایتی ها را دامن می زد در سطوح اعضاء و مسئولان و مرکزیت سازمان هم نارضایتی ها و اعتراضاتی را برانگیخته بود, این نارضایتی ها که گاهی به صورت اعتراضات درون تشکیلاتی عمل می کرد پاسخ جدی پیدا می کرد و عمدتاً با برخوردهای تشکیلاتی با پایین کشیدن افراد و گرفتن موضع تشکیلاتی آنها و حتی خروج افراد از تشکیلات پایان پیدا می کرد و فی الواقع درمانی برای آنها متصور نبود چرا که اساساً درمان پذیر نبودند. وی افزود: من در چنین وضعیتی قرار گرفتم و با مشکلات و مسائلی روبرو شدم که در جلساتی که داشتم مطرح کردم و متأسفانه و بنابه ماهیت سازمان پاسخ مقتضی نداشت. این وضعیت روانی و عقیدتی موجب شد که سؤالات جدی پیش روی من قرار گیرد.
 شکست سازمان و شرکت در آخرین عملیات و شکست مفتضحانه آن هم از لحاظ نظامی و سیاسی و مردمی و جهات دیگر نشان داد که بن بست ها و بحران هایی لاعلاج درون سازمان وجود دارند. انعکاس این وضع به صورت بی انگیزه شدن بسیاری از افراد و ا تسلیم شدن تعدادی دیگر جلوه گر شد و من هم با وجود شرکت در عملیات مرصاد و زخمی شدن سرانجام در یک فرصت مناسب خودم را معرفی کردم. وی هدف و انگیزه شرکت خود در این مصاحبه گفت: 19 سال شرکت در فعالیتهای مختلف سازمان و برای نشان دادن مجموعه خطاها و ضرباتی که زدیم احساس می کنم که ضرورت دارد این توضیحات را شرح دهم و بیان کنم که چطور می شود شعار آزادی داد و از صبح تا شام هم آن را تکرار کرد و دیگران و به ویژه جمهوری اسلامی را به خاطر دعاوی نبود آزادی مورد انواع و اقسام توهین ها, حملات و لجن پراکنی ها قرار داد اما در همان حال و در درون تشکیلات بدترین و سرکوبترین مناسبات را داشت و اینها را تقویت کرد.
 من در مجموعه سخنانم می خواهم نشان دهم که چطور می شود شعار استقلال داد اما در عمل زیر علم مرتجع ترین حکومت های منطقه نظیر شاه حسین و یا صدام و آمریکا رفت و از آنها برای شرکت در جلسات دعوت کرد و برای ادای توضیحات و جلب حمایت آنها به جلسات و کنفرانس ها و پارلمانهای آنها رفت یا حتی عکس و تفسیرهای چنین اقدامات را منتشر کرد و درواقع سازمان به حمایت امپریالیست ها از خودش افتخار کند. امپریالیست ها در بازی با مهره هائی نظیر سازمان تجربه و سابقه طولانی و تاریخی دارند یعنی اینکه هرگاه منافعشان ایجاب کند و منفعت خودشان را در سر بریدن و یا رهاکردن سازمان ببینند لحظه ای درنگ نخواهند کرد.
 وی هدف دیگر خود را از انجام این مصاحبه عذر تقصیر به پیشگاه خداوند, رهبر انقلاب و مردم و اذعان اصالت ها و حقیقت هائی که کوردلانه انکار می شوند ذکر کرد و اظهار امیدواری کرد انجام این گفتگوها بتواند دروغگوئی ها و حق و باطل کردن های وی را جبران کند. وی هدف عمده دیگر این گفتگو را بیان وقایعی که خودش مشاهده و در برخی مواقع کارگزار و مجری آن بوده است برای کسانی که به دلایل گوناگون به سازمان باور دارند, ذکر کرد و افزود: من مایلم سرگذشت خودم را به هواداران و اعضاء و خانواده های آنان بگویم که آنها بیش از این به کجراه نروند و تا دیر نشده در مسیری که جز خیانت به مردم ثمری ندارد, غرق و غوطه ور نشوند. وی افزود: برای انجام این مصاحبه تحت هیچ گونه فشاری نبوده ام و از مرداد ماه تاکنون اصرار بر انجام این مصاحبه داشته ام که به دلایل مختلف انجام آن تاکنون به تعویق افتاده بود.
 وی که به سؤالات یکی از اعضاء دستگیر شده سازمان پاسخ داد در مورد خائن و بریده خوانده شدن اعضائ یا هوادارانی که مصاحبه تلویزیونی می کردند و عکس العمل سازمان در پیرامون مصاحبه خود وی گفت: معمولاً عکس العمل های سازمان مضمون واحدی دارد که به تناسب افراد مختلف ممکن است کمی کمرنگ و یا پررنگ شود و معمولاً به کمک بعضی دست خط ها و نوشته های افراد و خود من مربوط به زمانی که در تشکیلات بودم قسمت هائی از این نوشته ها و دستخط ها را با بریدن قسمت های مورد نظر منتشر و منعکس می کند تا نشان دهند که فرد موردنظر از مدت ها پیش بریده یا پایین کشیده بود و به اصطلاح محلی از اعراب در سازمان نداشته و یا اینکه سعی می کنند از طریق مختلف و افراد گوناگون شاهد و دلیل بیاورند که این فرد به دلیل داشتن فلان خصلت سیاسی کنار گذاشته شده, تصفیه یا از تشکیلات بیرون بوده است و مطمئنااین شیوه در مورد خود من هم با اطلاق کلمه خائن و یا بریده از سازمان مطرح خواهد شد.
 ازجمله واژه های دیگری که سازمان به افرادی مثل من نسبت می دهد کلماتی نظیر: واداده, لیبرال, سازشکار, آنارشیست, بی انگیزه, فاقد شعور سیاسی و تصفیه شده است که در تبلیغات سازمان زیاد به کار می رود. وی افزود: اما اینها به این سؤال ها پاسخ نمی دهند که این شخص از کی بریده, به کی پیوسته است و یا مثلاً خائن به چیست و اگر شما می دانستید این فرد بی انگیزه و فاقد شعور سیاسی و آنارشیست و خائن و... بوده چرا هیچ عکس العملی نشان ندادید و به محض اینکه علیه شما حرف زد این القاب را دو مورد او به کار می برید؟ چرا موقعی که در سازمان شما بود و این عیبها را داشت او را طرد نکردید و اینها شیوه هائی است که خود من نیز موقعی که در نشریه و رادیو بودم علیه افراد بسیاری به کار برده ام یا شاهد به کارگیری این حربه علیه دیگران بوده ام البته این برای اولین و آخرین بار نخواهد بود. گفته های ( عقاید ) من که گفته های ( عقاید ) تعداد زیادی از افراد سازمان خواهد بود ( است ) بیان فعالیتی است که در جامعه جاری است.
وی به تحولات درونی سازمان منافقین طی چند ساله قبل از پیروزی انقلاب اشاره کرد و گفت: مبانی تئوریک سازمان در مدت چهار سال و دو ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا خرداد 1367 که به اصطلاح فاز سیاسی سازمان عنوان می شود از سال ها قبل تنظیم شده بود. وی افزود: شناخت وقایع آن سال ها در حال حاضر که سال های طولانی را پشت سر گذاشته ایم و بسیاری از پیچیدگی های آن برملا شده است, کار زیاد مشکلی نیست.
 وی سپس به تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین به مارکسیسم, سوزاندن شریف واقفی و ترور افراد سازمان اشاره کرد و گفت: توجه به این مرحله می توانست به عنوان یک زنگ خطر مورد استفاده قرار گیرد و بسیاری از انحرافات را تصحیح کند طوری که سازمان گرفتار وضعیت امروزی نشود. وی گفت: اگر آن وقایع یعنی اعلام مارکسیست شدن سازمان که به مارکسیست شدن بخش عظیمی از افراد سازمان انجامید و حوادث خونباری که متعاقب آن به وجود آمد به عنوان تحولی که از خارج بر سازمان تحمیل شده است مطرح نمی گشت و عنوان کودتا نمی گرفت و همچنین اگر ریشه های آن قضیه در مناسبات تشکیلاتی و نقطه نظرات سیاسی و جنبه های ایدئولوژیک سازمان تحلیل می شد و علت آن مشخص می شد, شاید سازمان چنین وضعی را پیدا نمی کرد و وقایع پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین شکلی به خود نمی گرفتند و حوادث سی خرداد 60 به وجود نمی آمدند. وی افزود: از نکته های مهم در آن سال ها این بود که سازمان نیروهای مذهبی و مسلمان خارج از خودش را و کسانی را که خواستار تصحیح سازمان بودند, نفی می کرد.
 نیروهای که معتقد بودند ریشه حادثه مارکسیست شدن و کشت و کشتار درون سازمان را باید در اشکالات و انتقاداتی که در سیاست ها و ایدئولوژی سازمان به طور مشخص وارد است, بدانیم و آن نکات را تصحیح کنیم. عضو مرکزیت سازمان مجاهدین گفت: سازمان نه تنها به نصایح این نیروها که کم هم نبودند و در میانشان کسانی از روحانیت نیز وجود داشت ( که اینک از مسئولان و مقامات کشور هستند و آن موقع جزء ناصحین بودند ) و همین طور به نصایح افراد غیرروحانی ولی باسابقه توجه نکرد بلکه تمامی این افراد خیرخواه را که در حقیقت خواستار تصحیح مواضع و اسلامی شدن به معنی واقعی کلمه سازمان بودند, راست راست ارتجاعی و مرتجع خطاب کرد. وی افزود: سازمان حتی پا را از این هم فراتر گذاشت و این افراد را به عنوان تهدیدکننده اصلی خود معرفی کرد و معلوم است که چنین دیدگاهی چه سرانجامی داشت. شاهسوندی گفت: این نقطه نظری بود که درواقع سازمان در سال 54 و پس از آن تا سال های 55 و 56 در زندان ها تدوین کرد که مسعود رجوی مشخصاً از تنظیم کنندگان این نقطه نظر بود. وی افزود: هنوز مدت کوتاهی از این تحلیل ها در درون زندان نگذشته بود که در بیرون از زندان امواج پیروزمند انقلاب شهرهای ایران را یکی پس از دیگری دربرگرفت.
 سازمان موج گسترده انقلاب و فراگیری آن در سراسر میهن را با بهت و ناباوری مشاهده می کرد و می دید که در رأس این حرکت شکوهمند و نیروهای مردمی کسانی قرار دارند که سازمان در تحلیل های درون تشکیلاتی خود آنها را مرتجع و راست ارتجاعی خطاب کرده بود و حتی گفته بود که آنان جزء نیروهای میرنده و رو به زوال هستند. سازمان در آن موقع مشاهده می کرد که نه تنها این تحلیل ها درست از آب درنیامد بلکه این نیروها توانسته اند, توده های  میلیونی مردم مسلمان را به حرکت درآورند و همان گونه که دیدیم توانستند کمر بزرگترین دیکتاتور منطقه را بشکنند و او را وادار به فرار کنند و درواقع دیکتاتوری 2500 ساله شاهنشاهی را نابود سازند. شاهسوندی افزود: انقلاب اسلامی ایران یک واقعیت علنی بود و شاید بشود گفت که بزرگترین واقعیت دهه های اخیر در سطح جهان بوده و سازمان در قبال این واقعیت برای حفظ خودش دو راه بیشتر در مقابل نداشت. اول اینکه روی کلیه بافت های خودش خط قرمز بکشد و بطلان آن را صراحتاً اعلام کند و راه دیگر نادیده گرفتن واقعیت بود واقعیتی که مثل خورشید در جامعه آشکار بود و کاری که سازمان در پیش گرفت درواقع راه حل دوم یعنی انکار واقعیت بود. وی گفت: سازمان نمی خواست واقعیتی را که در جامعه جریان داشت ببیند و در مقابل آن سر تسلیم فرود آورد و طبعاً از این رهگذر بتواند ضمن حرکت در مسیر انقلاب در راه خدمت به مردم گام بردارد
. سازمان برای نفی این واقعیت ناچار به تحلیل های مختلف متوسل می شد. گاه انقلاب را محصول شرائط خارجی و فلان تحول در سطح بین المللی و یا فلان تغییر در حکومت آمریکا ذکر می کرد. حتی در تحلیل های خود انقلاب را محصول زدوبندهای سیاسی نیز عنوان می کرد و معلوم بود با چنین موضع گیری, سازمان هیچگاه نمی توانست واقعیت را درک کند و از طرفی سازمان که اعضایش تازه از زندان بیرون آمده بودند تعداد اندکی نیرو داشت که می توان گفت حداکثر نیروهای تشکیلاتی سازمان حدود 150 تا 200 نفر بودند. این زیرکی را هم سازمان داشت که برعکس گروه هائی مثل پیکار هر چند در درون خود را جزء رهبری جامعه تلقی می کرد ولی این واقعیت را از نظر دور نداشت که نیروهایش بسیار اندک و قادر به رویاروئی با نیروهای عظیم و میلیونی طرفدار انقلاب نیستند. درواقع تلفیقی از حق پوشی و نادیده گرفتن واقعیت به علاوه حرص و طمع کسب قدرت به هر شیوه و وسیله ممکن همراه شد با ذهنیت و ناپپختگی ناشی از دوران چریکی که دور بودن از جامعه را ایجاب می کرد و این سه عامل باعث شد که سازمان راه دوم را انتخاب کند یعنی حاضر نشود به واقعیت زمانه تن بدهد.
 عضو مرکزیت سازمان مجاهدین در ادامه مصاحبه گفت: این مسئله, برای سازمان یک تناقض جدی در پی داشت سازمان تلاش می کرد تا آنجا که می تواند حول سه محور فعالیت خود را تنظیم کند: هدف اول جلب و جذب هر چه بیشتر نیروهای آزاد شده تحت تأثیر امواج انقلاب به ویژه نیروهای جوان که هدف و منظور شماره یک ما بودند. نیروهائی که تحت تأثیر امواج نیرومند انقلاب اسلامی آزاد شده و تحت تأثیر اندیشه های انقلابی بودند وگرنه سایر نیروهای غیرمذهبی در جامعه بودند و ما شاهد بودیم که آنها به این صورت نیرو نداشتند. وی افزود: برای جلب نیروهای جوان چاره ای نبود جز اینکه ما هم تا آنجائی که می توانیم خودمان را در ابتدا به ویژه همرنگ جماعت بدهیم, زیرا کافی بود که مردم کمترین مخالفتی را مشاهده کنند تا کاسه و کوزه های سازمان را به هم بریزند. وی گفت: در اوائل انقلاب تعدادی از چهره های شناخته شده و کاملاً معروف سازمان در سخنرانی هائی که داشتند و بعد از اینکه طی بیانیه ای در اسفندماه اعلام موضع و در قبال جمهوری اسلامی نقطه نظراتی متضاد با نقطه نظرات جمهوری اسلامی بیان کردند, بسیاری از نیروهای روشنفکر دانشگاهی که آن موقع از سازمان حمایت می کردند, از سازمان جدا شدند. سعید شاهسوندی سپس به سخنرانی خود در دانشکده نفت آبادان اشاره کرد و گفت قبلاً در این دانشکده سخنرانی داشتم و مردم زیادی آمده بودند چرا که آنها ما را درواقع مثل سایر نیروها در راستای انقلاب و وفادار به مردم می دانستند ولی در سخنرانی دیگری که پس از اعلام موضع سازمان در همان دانشکده داشتم حتی صد نفر هم نیامده بودند که این عدم استقبال مردم باعث شد تا ما مراسم را تقریباً تعطیل کنیم و این وضعیتی بود که در سایر شهرستان ها و در تهران هم وجود داشت. به همین دلیل است که می بینیم از ابتدا ما شروع کردیم خود را جزء نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی معرفی کنیم.
 وی گفت چاپ و پخش پوستر معروفی شامل عکس اما م و آرم سازمان یکی از این اقدامات بود و ما تلاش می کردیم با این کارها خودمان را به انقلاب بچسبانیم. کار دیگری هم که در این جهت صورت گرفت انتشار جزوه توضیحی بود در مورد تشریح آرم سازمان و آن جزوه نشان می دادکه ما نیروهای مسلمان و وفادار به انقلاب و طرفدار مستضعفین هستیم. این سیاست بعدها هم تا مدت طولانی تا 30 خرداد کماکان دنبال می شد البته با شدت و ضعف هایی بسته به تناسب مسائل روز و تعادل قوائی که سازمان فکر می کرد. وی افزود: چسباندن خودمان به انقلاب به تدریج کمرنگ تر شد تا به 30 خرداد و درگیری مسلحانه با جمهوری اسلامی انجامید. وی گفت: چاپ پیام های امام و عکس رهبر در نشریه سازمان و انتخاب قسمت هایی از گفته های امام و حتی گرفتن عکس با امام برای استفاده تبلیغاتی از آن عکس که موفق نشدیم و تلاش در گام بعدی برای نزدیک شدن به مرحوم آیت الله طالقانی و پنهان شدن در پشت وی و پدر خطاب کردن ایشان از روش هائی بود که سازمان « منافقانه » در پیش گرفته بود و ازجمله اهدافش نیز جذب تعدادی از نیروهای آزاد شده تحت تأثیر انقلاب بود.
 وی افزود: البته مسئله جاذبه هائی که سازمان به عنوان مبارزه با شاه و امپریالیسم مطرح می کرد نیز سرمایه هائی برای سازمان به حساب می آمدند به این ترتیب خط جلب نیرو ادامه می یافت و به تدریج که قضایا پیش رفت سازمان توانست تا اندازه ای نیروهای موردنظر خودش را جلب کند. شاهسوندی گفت: سازمان برای ایجاد تشنج در جامعه و همچنین استفاده از موج تشنج و گرفتن ماهی از آب گل آلود مسائلی ازجمله مسئله چماقداری و نبود آزادی را مطرح می ساخت و روی آن کار می کرد. سازمان با متحدانی که توانسته بود در گوشه و کنار جامعه پیدا کند, این موضوع را دامن می زد و در سخنرانی ها و نشریه هایی که چاپ می شد نیز عکس هائی در رابطه با این مسئله یعنی نبود آزادی و چماقداری که سوژه های دائمی و ثابت تبلیغات آن موقع سازمان بود چاپ می کرد. وی گفت: به اصطلاح این مرحله ای است که سازمان اقدام به افشاگری می کند سازمان از دروغ گفتن و تبلیغات از اساس دروغ و ناروا بی حد و مرز استفاده می کرد.
 به این ترتیب سازمانی که انقلاب و رهبری آن را راست و راست ارتجاعی تحلیل می کرد یک باره در ظاهر و در اجتماع این کلمات را, به کار نمی برد و از در دیگری وارد می شد و خود را وفادار به انقلاب و جمهوری اسلامی معرفی می کرد و به اصطلاح حاضر می شد که در چارچوب نظام فعالیت کند. وی گفت: سازمان این هوشیاری و زیرکی را نسبت به سایر گروه ها مثل پیکار و فدائی که درگیری های کردستان, خوزستان و گنبد را ایجاد کردند داشت که ابتدا ساکت باشد و در آن ماههائی که هنوز نیروهای خود را آماده نکرده وارد درگیری نهائی نشود و طبیعتاً خودش را به عنوان نیروئی مطرح می کرد که حاضر است قواعد دمکراسی را بپذیرد. یعنی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی با حفظ نقطه نظرات خودش که هیچ وقت هم این نظرات را صریحاً اعلام نکرد تا این قواعد را بپذیرد. این پذیرش یک تناقض داشت که هیچ وقت هم سازمان از آن خلاص نشد چون دمکراسی قواعدی دارد و اولین قاعده آن این است که ما نمی توانیم به نام بگوئیم به ما دمکراسی و آزادی بده می خواهیم تو را سرنگون کنیم. عضو مرکزیت سازمان افزود طبیعی است که نیروی مقابل هم اگر هدف ما این باشد عکس العمل نشان خواهد داد. یعنی ما از یک طرف معتقد بودیم که سرانجام با نظام جمهوری اسلامی درگیری خواهیم داشت و حتی در بحث های خودمان زمان این درگیری را نیز مشخص می کردیم. وی افزود: پس از این مرحله است که می بینیم سازمان وارد یک مرحله گسترده فعالیت های سیاسی می شود و سعی می کند با نیروهائی متحد شود و یک جبهه ضدرژیم به قول خودش جبهه ضدارتجاع تشکیل بدهد. ولی این مسئله اساسی وجود داشت که چطور می شود این تناقض را حل کرد.
تناقضی که از یک طرف مکاتبه با مقاماتی بود که ما آنها را مرتجع خطاب می کردیم دائر بر فقدان آزادی و وجود اختناق و چماقداری و از سوی دیگر در تحلیل ها, روز شمار درگیری محتوم نظامی در آینده را مطرح می ساختیم و تازه به این هم اکتفا نکرده و گفته شد ما در صورت درگیری شش ماهه حکومت اسلامی را سرنگون کرده و خود زمام امور را به دست می گیرم. این طرز فکر نشاندهنده ذهنیت ناپختگی و خامی ناشی از دوران چریکی و دور ماندن از مردم بود و این تناقض و دوگانگی تا آخر فاز معروف به فاز سیاسی ادامه داشت. پیداست که درواقع این درگیری ها به خاطر وجود تناقض در سازمان اجتناب ناپذیر بود. به هر حال مردم عکس العمل نشان می دادند.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:20 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاطرات سعید شاهسوندی عضومنافقین- بعد از دستگیری در عملیات مرصاد - بخش2


خاطرم است که سازمان و خود ما از زندان که آمده بودیم به سادگی حاضر به گفتن لفظ ( امام ) نبودیم و به شکل های مختلف سعی می کردیم که کلمات دیگری را بکار ببریم مثلاً قائدعظیم الشأن یا آیت الله العظمی بگوییم, ولی جامعه ای که انقلاب کرده بود و بزرگترین دیکتاتوری را به زمین زده بود, مردم پنجاه سال گذشته نبودند. جامعه ای که درواقع انقلابی شده بود و هوشیار بود حرف که می زدند حتی مردم عامی که به گمان ما درس سیاست ندیده بودند بلافاصله تمایزها را می گرفتند و می گفتند چرا نمی گوئید امام,

 

 

چون مسئله این بود که ما در سیاست های خودمان اگرچه عکس ها و پیام های امام را چاپ و تلاش می کردیم خودمان را به انقلاب بچسبانیم ولی چون این فقط نظرات منافقانه بود در چاپی دیگر و در موضع گیری های سیاسی دیگر درواقع متضاد آن صورت می گرفت و این تناقض در جامعه انعکاس می یافت و نمونه خیلی بارزش حمله هائی بود که به ستادهای سازمانی شد و به تعطیلی آنها انجامید و اینجا است که ما شاهد بساط های نشریه فروشی کنار خیابان ها می شویم.
 اقدامات تحریک آمیزی صورت گرفت و مردمی که انقلاب کرده و شهید و مجروح داده بودند, حاضر نبودند به سادگی این حرکات را تحمل کنند و سیاست ما از این مسئله استقبال کرد چون این درگیری ها وسیله ای می شد برای مظلوم نمائی و نامه نگاری برای تبلیغات و انتشار عکس ها, درواقع از یک طرف جلب بیشتر نیرو و همزمان با این در عمل آماده کردن نیروهای جلب شده که اغلب نوجوانان بودند و طبعاً با صداقت خاصی آمده بودند که ببینند که این ارتجاع است که می زند و می کوبد و به اصطلاح چماقداری را از این طریق می خواستیم به آنها نشان بدهیم. این است که من شخصاً فکر می کنم از درگیری ها استقبال می شد. در ادامه این برنامه بود که ما به راه های غیرقانونی و به 30 خرداد می رسیم می بینیم پس از یک سری اقدامات به قول سازمان آزمایشی, سازمان وارد فاز نظامی می شود. از این درگیری ها که به زخمی و کشته شدن افراد مهم می انجامید استقبال می شد.
وی به تناقض موجود در تشکیلات که تا 30 خرداد 60 گریبانگیر سازمان بود اشاره کرد و در تشریح آن گفت: سازمان از یک طرف قواعد دمکراسی را قبول کرده بود و می خواست در چهارچوب نظام به نقطه نظراتش عمل کند  به همین خاطر در انتخابات ریاست جمهوری, مجلس اول, خبرگان و سایر فعالیت های گسترده سیاسی شرکت می کرد و از طرف دیگر خیال براندازی نظام را در سر می پروراند و بخشی از نیروها را برای این کار آماده می کرد. وی افزود: در درون سازمان گفته می شد که تا 3 ماه دیگر با نظام جمهوری اسلامی درگیری نظامی خواهیم داشت و وقتی این تحلیل درست از آب درنیامد 3 ماه به 6 ماه تبدیل شد.
اما کماکان این تحلیل در اندیشه سازمان وجود داشت که به هر حال روزی با جمهوری اسلامی ایران درگیری نظامی خواهیم داشت و بخش هائی از تشکیلات به کار آماده سازی نیروها برای درگیری نظامی مشغول شده بودند. عضو مرکزیت سازمان در ادامه با اشاره به اینکه این دو سیاست سازمان 180 درجه اختلاف داشتند گفت: هر کس که کمترین آشنائی با الفبای سیاست داشته باشد می داند که سیاسی کاری گسترده و دم زدن از فقدان آزادی و نامه ( نوشتن ) و شکایت به مقامات با تشکیل میلیشیا کاملاً متضاد است و هیچ حاکمیتی در دنیا اجازه نمی دهد که حزب و گروهی نیروی نظامی داشته باشد. اما جمهوری اسلامی به خاطر مجموعه مشکلات یا خصیصه نظام اجازه می داد که اینها میلیشیا داشته باشند که این امر چند درجه بالاتر از دمکراسی های رایج جهانی است.
 وی افزود: نمونه بارز این تناقض و پرت افتادگی از جامعه که با ندانم کاری های وسیعی همراه است, آخرین عملیات سازمان به نام به اصطلاح « فروغ جاویدان » است که بر مبنای یک تحلیل غیرواقعی و با لطایف الحیل و دروغ و تبلیغات وسیع و انواع و اقسام شیوه های پیچیده تشکیلاتی, افراد سازمان آنها را از گوشه و کنار جهان جمع کردند که در بین آنها افرادی که حتی یک روز آموزش نظامی ندیده و فاقد کمترین اطلاعات نظامی بودند نیز وجود داشت و به آنها وعده فتح تهران طی 48 ساعت را داده بودند که بعداً خواهیم دید این تحلیل چقدر کودکانه, ابلهانه و در عین حال خائنانه بود.
وی افزود: نتیجه آن تعداد کشته و زخمی بود و این در حالی است که به نیمه راه که گرفتن باختران بود هم نرسیدند و ستون نظامی آنان دود شد و به هوا رفت. وی در ادامه گفت: سازمان در حالی که چنین ضربه ای را متحمل شد باز دست از تبلیغات خود برنداشت و پیروزی های غرورآمیز و افتخارآفرین و از میدان خارج کردن 55 هزار نفر از نیروهای جمهوری اسلامی را مدعی شد. کسانی که در صحنه بودند بهتر از هر کس بر بطلان چنین ادعاهائی آگاه هستند. عضو مرکزیت سازمان افزود: این تناقض به علاوه پرت افتادگی از جامعه- که روزبروز شدت پیدا کرد و امروز به انزوای مطلق رسیده- و ندانم کاری, روی هم ماهیت و مشخصه سیاست های سازمان را تشکیل می داد که نتیجه چنین وضعیتی سیاست پاندولی و زیگزاکی است که سیاست اصلی سازمان طی 2 سال و 4 ماه بر مبنای آن استوار بود.
 از یک طرف سیاسی کاری و از طرف دیگر تهدیدهای نظامی و تحلیل های دورن سازمانی مبنی بر درگیری محتوم نظامی با جمهوری اسلامی ایران. وی افزود: در راستای این سیاست پاندولی و متناقض که هدف اصلی آن کسب قدرت به هر شکل بود. به تشکیلات وعده پیروزی داده می شد و به میلیشیا و اعضای درون سازمان گفته می شد که اگر فعالت هایتان را تشدید کنید ما حتماً پیروزیم و در همان حال به نیروهای نظامی هم گفته می شد که اگر درگیری نظامی ایجاد کنید,  حتماً پیروزیم. این که الزامات دو سوی پاندول کاملاً متضاد است و نمی شود شرکت در انتخابات داشت و در همان حال به آماده سازی نظامی, ( پرداخت ) سیاستی بود که تبلیغات سازمان به سادگی از کنار آن می گذشت.
 وی افزود: هر یک از این دو سیاست الزامات خاص خود را دارد که من مشخصاً فکر می کنم شاید به خاطر همین پاندولی بودن سیاست ها آن طور که باید و شاید به هیچیک از آنها پرداخته نمی شود و به همین دلیل نیروهائی که تشکیلات طی این مدت آموزش داده و آماده کرده بود در لبه پرتگاه درگیری های نظامی رها می شدند. رهبری سازمان هم وقتی که صحنه را تنگ دید در فرصت مناسب تحت عنوان تشکیل آلترناتیو یا به اصطلاح شواری ملی مقاومت, صحنه را ترک و فرار را بر قرار ترجیح داد و به خارج رفت. وی افزود: بر اثر این ندانم کاری ها سازمان شبیه پهلوان پنبه ای بود که در یک دست شمشیر چوبی تهدیدهای نظامی ( را ) در دست داشت و در این راستا از پشتوانه گذشته خودش استفاده می برد و در دست دیگر شروع به برنامه نگاری و شکوه و شکایت به مقامات مملکتی- که آنها را ارتجاعی می نامید- می کرد و از فقدان آزادی و چماقداری می نالید. وی در توضیح آمادگی نظامی سازمان برای درگیری گفت: سازمان تا قبل از 30 خرداد, گذشته از تیم های میلیشیائی تیم های نظامی هم تشکیل و به کارهای نفوذی در تشکیلات مختلف جمهوری اسلامی پرداخته بود اما این, آن چیزی که سازمان به عنوان آمادگی نظامی و درگیری کلاسیک با یک حکومت غیر متکی به مردم مدنظر داشت, نبود. وی افزود: چیزی که سازمان از آن غافل بود و هیچوقت هم نتوانست ( آن را ) در محاسباتش وارد کند و مدنظر داشته باشد حضور توده های میلیونی مردم و پشتیبانی آنها از نظام بود و این شاه بیتی بود که همیشه فراموش و نادیده گرفته شد و همیشه هم به خاطر آن ضربه خورد.
 وی گفت: بعد از 30 خرداد به فاصله 7 روز شاهد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بودیم که به شهادت شهید دکتر بهشتی و بسیاری دیگر از شخصیت های جمهوری اسلامی انجامید و پشت سر آن تا مدتی شاهد چنین عملیاتی بودیم و در یک مقطع رئیس جمهور و نخست وزیر جمهوری اسلامی طی یک انفجار دیگر شهید شدند و یکی از این عملیات کافی بود تا حکومتی را سرنگون کند همچنان که نمونه های آن را در گوشه و کنار دنیا شاهد هستیم. اما این عملیات و اقدامات نه تنها نظام را سرنگون نکرد بلکه باعث افزایش حمایت های مردمی از نظام شد. وی افزود: گرچه فقدان شخصیت های جمهوری اسلامی که در عملیات سازمان ترور شدند, ضربه های جبران ناپذیری بود, اما نظام برپا ماند و بیشتر مورد حمایت قرار گرفت و سازمان منزوی شد و این آن چیزی است که هیچوقت طرح نشد و هنوز هم طرح نشده است.
 وی خاطرنشان کرد تلقی سازمان از انقلاب یک تلقی کودکانه, یک کپی کشی ( برداری ) از انقلاب قرن 19 اروپا و یک تلقی ذهنی از جامعه انقلاب کرده ایران بود. جامعه ای که مردمش شاه را سرنگون و طی یک انقلاب عظیم جمهوری اسلامی را قبول کردند. وی افزود: در این حالت سازمان خودش و بدنه تشکیلاتی را به جای توده ها وارد صحنه کرد. ما در انقلاب شاهد حضور توده ( های ) میلیونی مردم بودیم که منجر به انقلاب شد اما با یک کپی کشی ( برادری ) کودکانه, سازمان تلاش کرد که با چند صد و حداکثر چندهزار نیروی خودش کار توده های میلیونی را انجام دهد. وی تأکید کرد که نقطه اوج چنین خام خیالی و پرت افتادگی از جامعه را در قضایای 5 مهر می بینیم که در آن روز تصمیم گرفته شد در خیابان راهپیمایی مسلحانه صورت گیرد با این گمان که این دفعه- پس از 30 خرداد که گفته شده بود راهپیمایی مسالمت آمیز بوده- مردم به ما خواهند پیوست و انقلاب موردنظر به پیروزی خواهد رسید. اما طی کمتر از چند ساعت نیروهای به صحنه آمده توسط نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی فی الواقع جارو شدند و پس از 5 مهر که در تحلیل های کلاسیک روز پیروزی تلقی شده بود, چنین عنوان می شد که می خواهیم آمادگی اجتماعی را امتحان کنیم و کسی نبود سؤال کند به بهای چه چیزی.
 در مورد وضعیت بیرون از تشکیلات سازمان تلاش می کرد که حاکمیت موجود در جامعه را به شکلی تجزیه کند یعنی با وجود فردی مثل بنی صدر در موضع ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا سازمان تلاش می کرد پشت این فرد پنهان شود و سیاست هایش را به کمک او پیش ببرد و حاکمیت را تجزیه کند و تحلیل هم این بود که در صورت تجزیه شدن حاکمیت, ما بهتر می توانیم هر یک از جناح های تجزیه شده را از پا درآوریم. وی افزود در اینجا هم باز خام خیالی وجود داشت و روی نیروهای بنی صدر و حمایت اجتماعی از او بیش از اندازه حساب شده بود که با فتوای امام و بعد با یک رأی مجلس, فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری اش بدون تنش اجتماعی ملغی و ( او ) به سادگی برکنار و تمام آرزوها و آمال سیاسی و سرمایه گذاری های روی بنی صدر با شکست مواجه شد. با این حال کماکان بنی صدر به عنوان یک مهره تبلغات خارجی جای خودش را داشت و به همین دلیل در مردادماه 1360 رجوی و بنی صدر با یک هواپیمای نظامی فرار را برقرار ترجیح دادند و باقیمانده نیروهای سازمان پس از تحمل ضربات اساسی و بی آینده شدن سازمان مجبور به روآوردن به خارج از کشور شدند. وی افزود: پرواز با بنی صدر و پنهان شدن در پشت او- که قبل از 30 خرداد برای استفاده از نیروهای او و تلاش جهت ایجاد شکاف در حاکمیت از وجهه وی به عنوان رئیس جمهور در خارج از کشور بود چرا که در خارج هنوز سازمان به عنوان سازمانی تروریستی و چریکی شناخته می شد و جاذبه نداشت ولی بنی صدر موقعیت نسبی داشت و در آن مقطع عنوان ریاست جمهوری را هم یدک می کشید و تا مدتی هم سازمان در تبلیغات خارج از کشور پشت سر وی پنهان بود تا زمانی که خودش وارد زدوبندهای مورد نظر شد و دیگر به وجود او چنان احتیاجی نبود.
توضیحی بر سخنرانی آقای سعید شاهسوندی که بعد از دستگیری درعملیات دروغ جاویدان در سال 1367 که از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شده است. با درج دومین قسمت از این سخنان، امروز مورخه 10 مهر 84 مطابق با 2  اکتبر 2005 آقای...تلفنی با من تماس گرفتند و از سوی آقای شاهسوندی خواستار پاک کردن این مطالب شدند. و دلیل این را اینگونه توضیح دادند که این مطالب در زیر شکنجه از سوی جمهوری اسلامی بوده و هیچ اعتبار حقوقی ندارد و در ادامه آقای شاهسوندی با تهدید گفتنه اند که اگر این مطالب ادامه یابد در مصاحبه بعدی هفته آینده در گفتگو با آقای حسین مهری اعلام خواهند کرد که سایت نگاه نو متعلق به وزارت اطلاعات می باشد!!!. این مطالب را آقای...ازسوی آقای شاهسوندی فرمودند و من نیز با کمال آرامش به ایشان پیغام فرستادم که به هیچ وجه آنها را پاک نخواهم کرد ولی ایشان میتوانند به صورت متمدنانه و نه به شیوه باند مافیایی رجوی، یعنی تهدید و ارعاب، تکذیبه ای بر این مطالب  به سایت من ارسال کنند تا در اسرع وقت در سایت قرار بدهم و یا به هر سایت دیگری که مایل بودند ارسال کنند. در خاتمه باید اعلام کنم که آقای سعید شاهسوندی برایتان واقعا متاسفم . جعفر بقال نژاد
وی در مورد جریانات سازمان پس از سی خرداد سال 60 گفت: سازمان پس از این مقطع ترور شخصیت های بلند پایه و ارزشمند نظام جمهوری اسلامی را آغاز کرد. مثل جریان انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و ساختمان نخست وزیری که در آن افراد طراز اول نظام به شهادت رسیدند. 6 ماه پس از ورود سازمان به فاز نظامی و آغاز این گونه عملیات, سازمان تحلیل می کرد که حاکمیت را در دست خواهد گرفت ولی ( نه تنها ) چنین نشد بلکه عملیات سازمان افزایش حمایت های مردمی از نظام را ( نیز ) به دنبال داشت. البته نظام آمادگی مقابله با فاز نظامی را به طور کامل نداشت ولی نیروهای وفادار نظام جانانه در مقابل سازمان ایستادند و ضدحمله خود را علیه سازمان آغاز کردند و ضربه های 19 بهمن 60 و 12 اردیبهشت 61 و مرداد 61 را به سازمان وارد آوردند و این ضربات منجر شد به اینکه سازمان دیگر نیرویی در داخل کشور نداشته باشد جز نیروهای مختصر که آن هم با تلاش سازمان به خارج از کشور منتقل شد.
 جالب این است که سازمان این مقطع را مرحله « بی آینده کردن نظام » و « سلب ثبات استراتژیکی جمهوری اسلامی » می دانست اما در عمل مشاهده شد که 180 درجه عکس تحلیل های ما به وقوع پیوست. این مقطع تبدیل شد به « ثبات نظام جمهوری اسلامی » و « بی آینده شدن و دربدری سازمان ». از این مقطع به بعد سازمان وارد زدوبندهای سیاسی و بین المللی شد و سعی کرد با بهره گیری از تبلیغات, به بی ثبات کردن نظام در خارج از کشور بپردازد. وی افزود: من معتقدم این مرحله آغاز تجزیه چیزی است که سازمان از آن به نام « شورای مقاومت ملی » نام می برد. پس از انتقال باقیمانده نیروهای سازمان به خارج از کشور, کار دیگر سازمان « عنوان سازی » به منظور پرکردن جاهای خالی افراد بود. اینجا است که با عناوینی مانند « جانشین مسئول اول », « فرمانده سیاسی- نظامی سازمان در داخل کشور », « رئیس ستاد نظامی », « فرماندهان سیاسی- نظامی استان ها », « عضو دفتر سیاسی », « مشاور دفتر سیاسی  و امثال این تیترها و عناوین, قشر هوادار تصور کرد که این عناوین فی الواقع نیروهای سازمان در داخل کشور هستند. اما واقعیت این بود که این افراد 5 هزار کیلومتر دورتر از محل سازمانی خود بودند و اصلاً در داخل کشور حضور نداشتند و همه آنها در پاریس مستقر بودند و اطلاعیه های داخل ایران نیز از حومه پاریس صادر می شد. سازمان در همین زمان متوسل به « تئوری سازی » و « تئوری بافی » شد و در این مرحله است که ما شاهد به هم بافتن یک تئوری هستیم به نام « تئوری خلق جدید » پیش از این مرحله استراتژی سازمان مبتنی بر تئوری « سقوط شتابان » بود یعنی اینکه سازمان با ترور شخصیت های درجه اول نظام طی 6 ماه نظام را ساقط کند.
 اما این تئوری نه تنها محقق نشد بلکه به آوارگی سازمان نیز انجامید. در نشست های سازمان بودند کسانی که می گفتند باید از این تئوری انتقاد شود و علل عدم تحقق « سقوط شتابان » ریشه یابی شود اما به صورت زیگزاک از کنار آن عبور و تئوری « خلق جدید » مطرح شد. این تئوری بر این اساس پایه گذاری شده بود که از دور هم می شود رهبری کرد و انقلاب مورد نظر سازمان را به انجام رساند. یعنی از پاریس هم می توان انقلابی را در ایران رهبری و فرمان قیام را صادر کرد به نحوی که خلق هم دستور را اجرا کند. برای اجراء این تئوری از برخی نیروهای بسیار دور از تشکیلات سازمان که هنوز به عنوان هوادار در ایران بودند با نام « هسته های مقاومت » استفاده می شد و سازمان سعی می کرد به کمک تلفن, هواداران را فعال کند. لازم است که توضیح دهم که اینها بیش از آنکه « هسته » باشند « پوسته » بودند و تعداد زیادی از این هواداران هم بعداً معلوم شد که تحت کنترل و زیرنظر نیروهای نظام هستند.
 وی در ادامه گفت: ساال های 62, 63 و بخشی از سال 64 به همین نحو گذشت و داستان هسته های مقاومت و تیترهای سازمانی بی شباهت به داستان حاج میرزا آغاسی نبود یعنی دورانی که سازمان ادعا می کرد منجر به سقوط نظام می شود جمهوری اسلامی را ساقط نکرد اما سازمان را به « نان » رساند. سازمان وارد زدوبندهای سیاسی بین المللی در خارج از کشور شد تا نیروهایش را در چنبره تشکیلاتی و تبلیغاتی خود نگهدارد. ولی از آنجا که این مرحله که حدود 2 سال به طول انجامید، با بن بست برخورد کرد, رهبر سازمان مجبور شد در یکی از سخنرانی هایش عنوان کند, « ما دو سال پوشال کاری می کردیم. » به هر حال برای اینکه سازمان از این مرحله نیز عبور کند تقصیرات شکست در این مرحله تماماً به گردن « علی زرکش » که آن موقع حامل تیتر « فرمانده سیاسی نظامی در داخل کشور », بود انداخته شد و حتی تا جایی پیش رفتند که او را « خائن » و مستحق مجازات دانستند. همزمان با تلاش سازمان برای خروج از بن بست و فعال کردن نیروها, تئوری دیگری مطرح شد و آن این بود که ما در مرحله اول سران نظام را ترور کردیم و حالا باید بدنه نظام را بزنیم و اینجا مسئله ترور مردم توسط معدود نیروهای داخل کشور پیش آمد. سعید شاهسوندی عضو مرکزیت و مسئول رادیوی سازمان گفت: در این ترورها مردم عادی مثل قصاب, بقال, خادم مسجد و نوجوان بسیجی و هر کسی که سازمان دستش به او می رسید هدف قرار گرفتند.
 در این ترورهای کور صرفاً مردم به این بهانه که هوادار نظام بودند ترور می شدند و سازمان ادعا می کرد که این افراد سرانگشتان اختناق آفرین نظام هستند و در حالی که آنان از محروم ترین لایه های اجتماعی مثل سبزی فروش, نانوا, خیاط و... بودند ( که ) به دست هواداران و نیروهای سازمان به قتل رسیدند. مثلاً زرکش در آماری که سال 61 به مرکزیت سازمان ارائه داد مدعی شد که 2 هزار ترور انجام داده است و نیز در سال 62 آماری ارائه شد که سازمان 7 هزار تن از نیروهای اطلاعاتی نظام را از پای درآورده است.
 این در حالی بود که سازمان در فعالیت ها و ترورهای خود قبل از پیروزی انقلاب به مأمورین پلیس هم حتی « نیروی اطلاعاتی » اطلاق نمی کرد و ( برخورد با ) آنها را در دستور کار خود قرار نمی داد و فقط به عوامل مشخص ساواک که مستقیماً در شکنجه و اعدام انقلابیون دست داشتند, این لفظ اطلاق می شد و اگر گاهی در این درگیری ها پاسبانی کشته می شد به این دلیل بود که او مقدمتاً درگیری را آغاز کرده بود. ولی این تعداد افرادی که توسط سازمان پس از انقلاب ترور شدند جزء محرومترین افراد جامعه بودند و در صورت صحت ادعای سازمان مبنی بر اینکه اینها یعنی بقال و سبزی فروش و... عوامل رژیم بودند- که این طور نبود- پس باید در اساس مبارزه مسلحانه با چنین رژیمی و با این پشتوانه های مردمی شک کرد چون اگر محروم ترین لایه های اجتماعی به طور گسترده از حامیان نظام باشند دیگر مبارزه مسلحانه با چنین نظامی چیزی جز خیانت نخواهد بود.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:21 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاطرات > رضا اسدی افسرسابق نیروی هوایی و عضو جدا شده از سازمان منافقین

خاطرات > رضا اسدی افسرسابق نیروی هوایی و عضو جدا شده از سازمان منافقین

عملیات فروغ جاویدان، پایان استراتژی مسلحانه در کشور عراق:
در بدو شروع مذاکرات صلح بین دو کشور ایران و عراق مجاهدین از دولت عراق درخواست گرفتن اجازه برای انجام آخرین حمله به داخل خاک ایران را نمودند.

 


آن دولت با این حمله موافقت کرد چرا که شانس خودش را برای گرفتن امتیاز بیشتری از رژیم بالا می برد. ورود به خاک ایران از منطقه قصر شیرین و سر پل ذهاب شروع شد که این دو شهر به طور کامل در تحت تسلط نیروهای عراقی بودند.
کرند شهر بعد از آنها نیز در تیر رس توپخانه عراق و به راحتی زیر پوشش هلیکوپترهای توپدار عراقی و هواپیماهای جنگنده آن کشور بود، لذا مجاهدین بدون هیچ گونه درگیری و برخوردی از این سه شهر ایران عبور کرده و خود را به شهر اسلام آباد رساندند.
زمانی که مجاهدین به اسلام آباد رسیدند تقریباً شهر در حال تخلیه شدن بود، درگیری بین مجاهدین با پشتیبانی نیروی هوایی عراق با سربازان و پاسداران محافظ شهر پیش آمد و شهر به اشغال مجاهدین در آمد.
در واقع شهر غافلگیر شده بود و با رسیدن قوای کمکی رژیم جمهوری اسلامی نیروهای مجاهد که در اسلام آباد و برای محافظت و حفظ شهر مانده بودند از همه طرف تحت محاصره نیروهای رژیم قرار گرفتند. قسمتی از نیروهای مجاهد که از شهر خارج و به طرف کرمانشاه در حرکت بودند بلافاصله در فاصله ای نه چندان دور از شهر اسلام آباد در تنگه چهارزبر در مقابل نیروهای تقویتی رژیم قفل شده و دیگر قادر به پیش روی نبودند. مجاهدین از هر جهت در محاصره قرار گرفتند و حتی راه برگشت نیز بر آنها بسته شده بود.
بحث در رابطه با چگونگی این درگیری و آنچه که در آنجا اتفاق افتاد لازمه گفتاری دیگر است و آنچه که به محتوای این بحث بر می گردد این است که چرا مجاهدین و شخص مسعود رجوی اقدام به این عملیات نمودند و دلیل شکست این عملیات چه بود ؟ جواب به سؤالات فوق را به طور خلاصه می شود در محورهای زیر توضیح داد:
خلاء در سیستم رهبری و فرماندهی با نگرشی به نتایج این عملیات و بررسی موقعیت و شرایط آن و نوع بکارگیری نیروها به خوبی قابل درک است که مسعود رجوی به عنوان تنها فرد تصمیم گیرنده برای این عملیات انتحاری مقصر می باشد. او کسی است که بعد از عملیات در نشست عمومی اقرار کرد که این عملیات یک حرکت ایدئولوژیک از نوع مقابله امام حسین ( امام سوم شیعیان ) در کربلا در برابر لشگریان یزید بوده است.
رجوی با چنین قیاسی بیش از 1260 تن از جوانان مجاهد را به کشتن داد! آیا کسی که در دنیای تکنیک امروزی و با توجه به تجهیزات دنیای کنونی با چنین مقایسه ای به جنگ با نیروهای پاسدار آیت الله خمینی برود را می شود رهبر خطاب کرد ؟!  مریم رجوی که برای شروع عملیات جیغ بنفش می کشید! و آن را از داخل خاک عراق هدایت و فرماندهی می کرد تا کنون کوچک ترین اطلاعاتی از هنر و تاکتیک‌ها و فنون نظامی نداشت، او تا آن موقع به غیر از تعریف و تمجید از مسعود رجوی هیچ حرکت قابل توجهی که در سمت و سوی منافع خلق باشد از خود بروز نداده بود.
دیگر فرماندهان مجاهدین عمدتاً از زنان و مردانی تشکیل می شدند که تمامی اوقات خود را در نشست‌های جمعی و فردی در توجیه مقام مسعود رجوی و مریم عضدانلو گذرانده و تنها مسئولیت آنها تزریق این انقلابات به اعضاء بوده است. آنها با تاکتیک و فنون بیگانه بودند، دهها بار اتفاق افتاد که وقتی ما به عملکردهای یک مسئول یا فرمانده انتقاد می کردیم جواب می دادند که در این سازمان اگر یک فرد به خصوص فرمانده هیچ کار مثبتی نکند و هیچ تکنیک علمی نداشته باشد و همه چیز را هم خراب کند اشکالی ندارد، کافی است که او مریم را گرفته باشد، ( گرفتن در مجاهدین به مفهوم کسی را در حد پرستش دوست داشتن و عاشق او بودن است.)

 


عدم کارآیی سلاح‌های بکار رفته شده:
در برابر سلاح‌های تقریباً پیشرفته، رژیم مجاهدین فقط مجهز به تفنگ کلاشینکف و موشک انداز آر پی جی و نارنجک بودند. خودروهای آنها شامل هینو، لندکروز، جیپ لندکروز بود. این خودروها به نوبه خود خوب هستند، ولی خودروی نظامی نیستند.
کارآیی آنها بیشتر در جاده‌های شوسه و اصلی می باشد، در خارج از جاده‌های اصلی و در مقابل خودروهای نظامی ضعیف هستند. روی بعضی از جیپ لندکروزها تیربار بی ک سی نیز سوار شده بود، اما به علت این که این تیربار و خودروی حامل با یکدیگر تناسبی نداشتند کارآیی تیربار مفید واقع نمی شد.
از سه روز قبل از شروع عملیات دولت عراق نوعی تانک به نام کاسکاول هم در اختیار مجاهدین گذاشت، البته به آنها نمی شد تانگ گفت چرا که به اسم خودروی ضد شورش معروف بودند و زره پوش نبودند.
اما مجاهدین از روی ناعلاجی به آن تانک می گفتند، این خودرو که چرخهایش مشابه و به اندازه چرخ کامیون‌های معمولی است فقط قادر به حرکت در جاده‌های اصلی و بخصوص ضد چریک شهری است. هیچ کدام از پرسنل قبل از شروع علمیات به این خودرو و طرز کارش آشنایی نداشتند و فقط توسط یکی از افراد به طور جمعی به مدت حدود یک ساعت توجیه شدند، آن هم بدون این که با دستگاه‌های این خودرو کار بکنند. در حرکت به سوی منطقه عملیات حدود نیمی از این به اصطلاح تانک‌ها در جاده متوقف شدند و از دور استفاده خارج گردیدند و در کل تعدادی کمتر از شماره انگشتان دست به عراق برگشتند که بلافاصله تحویل ارتش عراق گردیدند.


وضعیت افراد شرکت کننده در عملیات:
مجاهدین از سه روز قبل از شروع عملیات به طور جدی شروع به آماده سازی برای عملیات کردند، اما تا حدود 6 ساعت قبل از عملیات هیچ یک از اعضاء و افراد نمی دانستند که چه اتفاقی می افتد و برای چه کاری آماده می شوند. احتمالاً فقط اعضاء و هیئت اجرایی از شروع عملیات مطلع بودند، علاوه بر اعضاء و هواداران مستقر در عراق شرکت در عملیات فوق شامل افراد زیر نیز می شد:
1. دختران و پسران هوادار که در کشورهای اروپایی و آمریکایی عمدتاً مشغول تحصیل بودند و در طول یک هفته قبل از شروع عملیات به عراق آورده شدند که بسیاری از آنها به علت عدم توانایی و تاب تحمل گرمای شدید عراق و منطقه درگیری جان خود را از دست دادند و علاوه بر آن به طور کلی هیچ اطلاعی از فنون و تکنیک نظامی نداشتند. اگر کسی به حق بخواهد قضاوت کند که در آنجا چه اتفاقی افتاده است و این دو نیرو تا چه میزان در مقابل یکدیگر نابرابر بوده اند باید منطقه گرمازده و تف کرده ای را در نظر بگیرند و دختران و پسران تازه از اروپا رسیده مجاهدین را در مقابل پاسداران زمخت و ریشوی رژیم مجسم کنند تا فقط میزان کمی حوادث پیش آمده برایش قابل درک شود.
2. مادران و پدران مسن که دارای چندین فرزند بودند را در این عملیات شرکت داده بودند که تعداد بسیاری از آنها برنگشتند.
3. بچه‌های مدرسه که سنی بالاتر از 14 _ 15 سال داشتند در این عملیات و کارهای پشتیبانی مربوط به آن به کار گرفته شده بودند. افراد باقیمانده در عراق شامل مسعود و مریم رجوی و گروه رادیویی و آنهایی می شدند که به هیچ ترتیب توان حرکت نداشتند. البته لازم به یادآوری است که مسعود رجوی هر نوع حرکت مجاهدین را با صحنه کربلا مقایسه می کند و بنابر مصلحت، خودش را به جای امام حسین قرار می دهد.
اما شرکتش در صحنه جنگ هیچگاه با امام حسین شباهتی ندارد و بر عکس امام حسین عادت ندارد که همیشه نیروهای تحت فرمانش را در صحنه تنها بگذارد و به قول ما ایرانی‌ها آنها را قال بگذارد.


طرح عملیات:
شب قبل از عملیات مسعود رجوی یک نشست جمعی تشکیل داد، نقشه بزرگی از ایران به دیوار نصب شده بود، او از روی نقشه طرح عملیات را توضیح می داد و مسئولیتها را مشخص می کرد. مسیر حرکت تماماً در جاده‌های اصلی طرح ریزی شده بود. او می گفت که ما تا تهران را مطمئناً در جاده خواهیم رفت و شهرها یکی پس از دیگری فتح خواهد شد و مردم به استقبال ما خواهند آمد. تنها کندی حرکت ممکن است در جاده‌های کوهستانی و گردنه‌های اسدآباد پیش بیاید که آن هم اساسی نخواهد بود.
او فرماندار شهرها و استاندارها را نیز تعیین کرد و از موضع فروتنانه سفارش کرد که نیازی نیست یک محل در شمال تهران برای او و مریم در نظر بگیرند! زیرا که او به همان ساختمان ستاد مجاهدین در بعد از انقلاب 22 بهمن خواهد رفت! دستور داد که اتاق خودش را برایش آماده کنند!
اگر چه مجاهدین و مسعود رجوی اسم این عملیات انتحاری را فروغ جاویدان گذاشتند، اما جالب است که خود اعضای سازمان از آن همیشه به عنوان یک پیک نیک جمعی یاد می کنند که 1260 کشته و مفقود و تعدادی زخمی به جای گذاشت.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خاطرات > شهرآلوده است!

خاطرات > شهرآلوده است!

مرصاد عملیاتی بود که بعد از پذیرش قطعنامه واقع شد. شرایطی که برای بچه‌ها پیش آمده بود همان دروازه‌ای بود که داشت بسته می‌شد. بچه‌ها با یک سراسیمه‌گی خاصی از شهر و کاشانه‌شان دست برداشتند و به سوی جبهه دویدند. این سراسیمه‌گی را می‌شد در شکل لباس پوشیدن آن‌ها دید.
«عملیات مرصاد» شباهت زیادی با اوایل جنگ داشت. آدم‌هایش هم این‌طوری بودند. حتی فرمانده لشکر هم با لباس شخصی به منطقه آمده بود.

 


من تفنگ برنو را برای اولین‌بار در ابتدای جنگ دست بچه‌ها دیده بودم. از این تفنگ‌های خیلی قدیمی در مرصاد هم بود. تفنگ‌هایی که داخل ماشین جا نمی‌گرفت. بعضی‌ها حتی با ماشین ژیان آمده بودند توی خط و داخل ماشین‌ها پر از آدم بود. هر کس به نوعی خودش را کشیده بود به منطقه. انگار تقدیر این‌طور بود که این دفتر این‌گونه بسته شود که ما دوباره یاد حال و هوای روزهای اول جنگ بیفتیم. شرایط عجیبی بود. مثل اول انقلاب سرودهای ایران، ایران از رادیو پخش می‌‌شد. یک فضای ملی ایجاد شده بود و همه به صحنه آمده بودند. افرادی که برای اولین‌بار در درگیری حضور داشتند.
فردی را دیدم که بالای سر شهیدی زار می‌زد و ناله می‌کرد، علتش را پرسیدم گفت: «دوستم برای اولین بار آمده شهید شده و من که سال‌ها در جبهه و عملیات بودم این توفیق نصیبم نشد؟!»
عملیات مرصاد پس از فضای یأس‌آور قطعنامه یک فرصت طلایی و بهانه‌ی حضور از قافله‌ عقب مانده‌ها بود.
وقتی به منطقه درگیری رسیدیم هنوز در منطقه «تنگه پاتاق» کوزران به نوعی منافقین متوقف شده بودند و به شدت مقاومت می‌کردند. شب که شد ما عملاً مجبور شدیم برویم به طرف باختران. شهر باختران یک شهر خیلی غریب و به قول بچه‌ها حالت وسترن پیدا کرده بود. از قبل هم اعلام شده بود که شهر آلوده است و یک عده دیگر از منافقین داخل آن هستند و قیافه‌های آن‌ها شبیه بچه‌های ما است. حتی دوستان به من می‌گفتند که لباس خاکی‌ات را عوض کن و ریشت را بزن، یعنی تا این حد از لحاظ قیافه به این‌ها شباهت داشتیم.
وقتی در شهر راه می‌رفتیم حس می‌کردیم همه به هم مظنونیم. چند نفر از منافقین را هم که دستگیر کرده بودند دیدیم، آن‌ها کاملاً خودشان را از لحاظ ظاهری شبیه ما کرده بودند و عملاً آدم از دیدن این وضعیت گیج می‌شد.
ماشین «لندرور» آقا مرتضی(آوینی) برای ما دردسر شده بود. چندین‌بار نزدیک بود بچه‌های خودی ما را اعدام کنند! که فریاد زدیم،‌ نزنید ما خودی هستیم. بعداً‌ مجبور شدیم در و بدنه ماشین را پر کنیم از نوشته «گروه روایت فتح».
به هر حال صبح زود که به سمت تنگه پاتاق برگشتیم ظاهراً دو ساعتی بود که مقاومت منافقین شکسته شده بود و ما جزء اولین گروه‌هایی بودیم که به عنوان فیلم‌بردار وارد آن‌جا می‌شدیم و طبق عرف خودمان که عادت داشتیم برای فیلم‌برداری مستقیم به خط اول برویم و تصورمان این بود که حتماً‌ خط مقدمی این‌جا باید باشد. گاز ماشین را گرفتیم و به سمت سرپل ذهاب رفتیم،‌ به جایی رسیدیم که دیدیم هیچ‌کس نیست، از بالای تپه شروع کردیم به فیلم‌برداری ِ نفربرهای منافقین که داشتند عقب‌نشینی می‌کردند به سمت شهر و عراق هم به شدت از آن‌ها بوسیله توپخانه حمایت می‌کرد تا آن‌ها بتوانند فرصت عقب‌نشینی داشته باشند. آرایش نیروها برایم خیلی عجیب بود. منافقین، زن‌ها، این عایشه‌های زمان را برای تحریک دیگران در خط مقدم گذاشته بودند و نیروهای دیگر عقب‌تر!
وقتی خط شکست بیش‌تر جنازه‌ها زن بود. آن‌ها به قصد تهران حرکت کرده بودند، حتی باک‌های بنزین را هم دورشان چیده بودند تا نیاز به توقف نباشد. آدم این‌قدر مسخ می‌شود؟! برای من مرصاد آموزنده و عبرت‌انگیز بود. باید مواظب باشیم خودمان به یک چنین چیزی(کانالیزه شدن و یکسویه دیدن) دچار نشویم.
از گفتنی‌های دیگر این بود که وقتی به محل رسیدیم صحنه‌ای را دیدیم که حیرت‌آور بود. انگار همه اسلاید و ثابت شده بودند! مثل گاز شیمیایی که همه را خشک کرده باشد، هر کس در حالتی مانده بود، عده‌ای نقش بر زمین،‌ عده‌ای در حال پیاده شدن بی‌حرکت مانده بودند. عده‌ای اسلحه به دست در حال یورش و گارد. بعد فهمیدیم که هلیکوپترهای کبرای بچه‌های ارتش این‌ها را کوبیده بود. حدود یک کیلومتر غنایم و ماشین‌های نو از آن‌ها بجا مانده بود که برو بچه‌های هر لشکر هنگام هجوم و رفتن، آرم خود را به بدنه خودرو می‌زدند تا هنگام برگشت به نفع لشکر خود تصاحب کنند. گاهی می‌دیدی آرم چند لشکر به اطراف یک خودرو خورده است!
یادم هست در آسمان، هواپیمای تک موتوره‌ای را دیدم که با صدای یکنواخت ظریفی بالای شهر سرپل ذهاب حرکت می‌کرد. من شروع کردم از آن فیلم گرفتن و تلاش کردم به این هواپیما مسلط شوم،‌ آن‌قدر ادامه دادم که خسته شدم و به خودم گفتم پرواز این هواپیما معمولی است چیز خاصی ندارد. بال‌هایی پهن و حرکتی یکنواخت! در همین حال یک مرتبه دیدم جهتش به گونه‌ای تغییر کرد و به سمت بالای تپه‌ای که ما بودیم سوق پیدا کرد. تا آمدم به خودم بیایم بمب‌های کوچکش را در آسمان رها کرد.
حالا ما بالای تپه‌ایم، تپه‌ای بسیار خالی، و بدون جان پناه.
هواپیما داشت جلو می‌آمد (مثل فیلم‌هایی که شاید بعضی‌هایش هم دروغ باشد) بمب‌ها در یک خط با فاصله‌ای معین به تپه می‌خورد و زمین را می‌دوخت و احتمال این‌که به ما هم اصابت کند خیلی زیاد بود. دور و برم را نگاه کردم ببینم کجا می‌توانم جان‌پناه بگیرم،‌ جایی به چشم نمی‌خورد. فقط پایین تپه یک جاده بود و کنار آن یک پل، پلی کوچک که برای آب‌راه گذاشته بودند. شروع کردم به سمت آن پل دویدن،‌ شاید زمان دویدنم پانزده یا بیست ثانیه بیش‌تر طول نکشید ولی آغاز که شد حس کردم این بمب‌ها دارد روی سر من می‌ریزد. باور کنید لحظه لحظه‌ی طول زندگی‌ام را یکی یکی دیدم. یعنی کودکی‌ام،‌ مادرم، همسرم، حتی آینده را دیدم که قبری است و بالا سرم نشسته‌اند و...
وقتی به خودم آمدم به این نتیجه رسیدم که در این فرصت و با سرعتی که هواپیما دارد من نمی‌توانم به پل برسم. یک آن نشستم. دوربین را در بغل گرفتم و مچاله شدم. از شانسی که داشتم در خط فاصله انفجارها قرار گرفتم، یعنی یک بمب پشت سرم منفجر شد و موج انفجارش مرا گرفت و دیگری مقداری جلوتر از من منفجر شد و همین‌طور ادامه پیدا کرد تا این‌که هواپیما کاملاً‌ دور شد.
دنیایی در این چند لحظه بر من گذشت که توصیفش سخت است. انسان وقتی مرگ را در چند قدمی خودش می‌بیند همه چیز در مقابلش مرور می‌شود. این‌که اگر بمیرد،‌ زن و بچه‌هایش را نبیند و خیلی چیزهای دیگر... وقتی از جایم بلند شدم دیدم حس شرمندگی ندارم، خوشحال و راحت و خیلی سبک.
حالا وقتی به آن زمان در شرایط بعد از سال 67 به این‌طرف که دیگر جریان زندگی عادی شده فکر می‌کنم می‌بینم دوران جنگ یک برکتی بود. اگر در آن وقت مرگ پیش می‌آمد، انسان چیزی را نباخته بود و این احساسی است که در روزمره‌گی زندگی امروزی دارم.
در آن عملیات پیروزمند، یکی از بچه‌های ما به نام «شریعتی» شهید شد و آقا «مصطفی دالایی» هم دو شب در اسارت منافقین بود که معجزه‌آسا جان سالم به در برد. می‌بایست یک روز ماجرای شنیدنی‌اش را از زبان خودش بشنویم. انشاءالله توانسته باشم گوشه‌ای از این عملیات را برایتان گفته باشم.

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شهيد علي صياد شيرازي از عمليات می گوید


خبر سقوط اسلام‌آباد غرب در تهران مردان شوراي عالي دفاع را سردرگم کرده بود. آنان هنوز گمان مي کردند با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز اين حمله با دانسته‌هاي آنان از توانايي ارتش عراق نمي‌خواند. همان شب تيمسار شهيد صياد شيرازي، مرد روزهاي سرنوشت ساز عازم منطقه شد.
 

 

 

متن زير قسمتي از خاطرات اين امير سرافراز سپاه اسلام در مورد عمليات مرصاد است:

 

«شبانه خودم را با يک فروند هواپيماي فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پيشروي دشمن را از نزديک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم.

 

چنان جو پريشاني و اضطراب در مردم ايجاد شده بود که سراسيمه از خانه بيرون آمده بودند. از طرفي جاده کرمانشاه به بيستون از خوردوهايي که در انتظار جابه جايي بودند، مملو بود و ترافيک سنگيني ايجاد شده بود.

 

بر اين اساس با يک فروند هلي کوپتر از فرودگاه به سمت يکي از قرارگاههاي تاکتيکي سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کرديم.

 

نيمه شب چهارم تير ماه بود و تا ساعت يک ونيم نتوانستيم ماهيت دشمن را به دست آوريم که چه کسي است که همين طور در حال پيشروي است. ساعت 5 به پايگاه رفتم. همه را آماده و مهيا براي توجيه ديدم. پس از توجيه خلبانان تاکيد کردم وضعيت خيلي اضطراري است. چاره‌اي نداريم هلي‌کوپترهاي کبري بايد آماده باشند. يک تيم آتش آماده شد ابتدا خودم با يک هلي کوپتر 214 براي شناسايي دقيق و هماهنگي به سمت مواضع حرکت کردم و به اين ترتيب اولين عمليات را عليه نيروهاي مهاجم و منافق آغاز کرديم.

 

صبح روزپنج مرداد عمليات با رمز يا علي (ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمي براي ياران صدام برپا شد که زماني براي پشيماني نمانده بود.

 

جاده به زودي انباشته از ادوات سوخته شد.

 

همزمان با عمليات هنوانيروز علاوه بر گروه‌هاي مردمي، تعدادي از لشکرهاي سپاه نيز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عمليات شدند. راه از هر سو به روي بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختي مي‌توانستند به عقب برگردند. بعضي از آنها به

خبر سقوط اسلام‌آباد غرب در تهران مردان شوراي عالي دفاع را سردرگم کرده بود. آنان هنوز گمان مي کردند با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز اين حمله با دانسته‌هاي آنان از توانايي ارتش عراق نمي‌خواند. همان شب تيمسار شهيد صياد شيرازي، مرد روزهاي سرنوشت ساز عازم منطقه شد.

 

متن زير قسمتي از خاطرات اين امير سرافراز سپاه اسلام در مورد عمليات مرصاد است:

 

«شبانه خودم را با يک فروند هواپيماي فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پيشروي دشمن را از نزديک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم.

 

چنان جو پريشاني و اضطراب در مردم ايجاد شده بود که سراسيمه از خانه بيرون آمده بودند. از طرفي جاده کرمانشاه به بيستون از خوردوهايي که در انتظار جابه جايي بودند، مملو بود و ترافيک سنگيني ايجاد شده بود.

 

بر اين اساس با يک فروند هلي کوپتر از فرودگاه به سمت يکي از قرارگاههاي تاکتيکي سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کرديم.

 

نيمه شب چهارم تير ماه بود و تا ساعت يک ونيم نتوانستيم ماهيت دشمن را به دست آوريم که چه کسي است که همين طور در حال پيشروي است. ساعت 5 به پايگاه رفتم. همه را آماده و مهيا براي توجيه ديدم. پس از توجيه خلبانان تاکيد کردم وضعيت خيلي اضطراري است. چاره‌اي نداريم هلي‌کوپترهاي کبري بايد آماده باشند. يک تيم آتش آماده شد ابتدا خودم با يک هلي کوپتر 214 براي شناسايي دقيق و هماهنگي به سمت مواضع حرکت کردم و به اين ترتيب اولين عمليات را عليه نيروهاي مهاجم و منافق آغاز کرديم.

 

صبح روزپنج مرداد عمليات با رمز يا علي (ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمي براي ياران صدام برپا شد که زماني براي پشيماني نمانده بود.

 

جاده به زودي انباشته از ادوات سوخته شد.

 

همزمان با عمليات هنوانيروز علاوه بر گروه‌هاي مردمي، تعدادي از لشکرهاي سپاه نيز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عمليات شدند. راه از هر سو به روي بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختي مي‌توانستند به عقب برگردند. بعضي از آنها به روستاها پناه بردند و بعضي هايشان با خوردن قرص سيانور به زندگي خود خاتمه داده بودند.

 

عمليات که تمام شد در جاده کرمانشاه - اسلام آباد غرب هزاران کشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دختراني که با ملت خود بسيار ناجوانمردانه رفتارکرده بودند. کساني که روز تنهايي ميهن به ياري اردوي خصم شتافته بودند.

 

حالا من از اين عمليات نتيجه مي گيرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هرزمان طوري مقدر مي کند که بسياري از مشکلات ما بايد با حالت سرافرازانه حل شود.

 

خداوند مي فرمايد: بجنگيد تا آن کفار که من مي خواهم به دست شما عذابشان بدهم و به ما قول و وعده مي دهد تا آنها را خوار کند و به شما پيروزي وعده مي دهد و قلبهاي شما را شفا بخشد. کدام قلب ها؟ قلبهايي که قبل از اين عمليات گرفته و غم زده بود.

 

رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امامشان براي هميشه گره خورده بود. امام اشاره‌اي دارند که پذيرش قطعنامه مثل نوشيدن زهر بود براي رزمندگان اسلام که سالها فداکاري کرده بودند. در حالي که هشت سال تلاش شده بود بعد از آن ما دلمان مي خواست به صورتي ديگر نبرد تمام مي شد. دلمان گرفته بود. اما خداوند با اين پيروزي بزرگ و با اين کشتار دسته جمعي بدترين و خبيث ترين دشمنانمان به دست ما ، موجب رضايت خاطر رزمندگان اسلام شد و پايان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با اين عمليات درخشان مرصاد انجام گرفت.»

وستاها پناه بردند و بعضي هايشان با خوردن قرص سيانور به زندگي خود خاتمه داده بودند.

 

عمليات که تمام شد در جاده کرمانشاه - اسلام آباد غرب هزاران کشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دختراني که با ملت خود بسيار ناجوانمردانه رفتارکرده بودند. کساني که روز تنهايي ميهن به ياري اردوي خصم شتافته بودند.

 

حالا من از اين عمليات نتيجه مي گيرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هرزمان طوري مقدر مي کند که بسياري از مشکلات ما بايد با حالت سرافرازانه حل شود.

 

خداوند مي فرمايد: بجنگيد تا آن کفار که من مي خواهم به دست شما عذابشان بدهم و به ما قول و وعده مي دهد تا آنها را خوار کند و به شما پيروزي وعده مي دهد و قلبهاي شما را شفا بخشد. کدام قلب ها؟ قلبهايي که قبل از اين عمليات گرفته و غم زده بود.

 

رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امامشان براي هميشه گره خورده بود. امام اشاره‌اي دارند که پذيرش قطعنامه مثل نوشيدن زهر بود براي رزمندگان اسلام که سالها فداکاري کرده بودند. در حالي که هشت سال تلاش شده بود بعد از آن ما دلمان مي خواست به صورتي ديگر نبرد تمام مي شد. دلمان گرفته بود. اما خداوند با اين پيروزي بزرگ و با اين کشتار دسته جمعي بدترين و خبيث ترين دشمنانمان به دست ما ، موجب رضايت خاطر رزمندگان اسلام شد و پايان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با اين عمليات درخشان مرصاد انجام گرفت.»

 
 
جمعه 24 دی 1389  9:25 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها