0

داستان : پیشامدهای پندآموز یک پیامبر

 
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 23615
محل سکونت : کرمانشاه

داستان : پیشامدهای پندآموز یک پیامبر

پیشامدهای پندآموز یک پیامبر

یک داستان زیبا و آموزنده

پیشامدهای پندآموز یک پیامبر

پیشامدهای پندآموز یک پیامبر

خداوند به یکی از پیامبرانش وحی فرستاد که صبحگاهان با نخستین چیزی که روبه رو شدی، آن را بخور و دومی را بپوشان و سومی را بپذیر و چهارمی را ناامید نکن و از پنجمی بگریز. بامداد فردا به راه افتاد و نخست با کوهی سیاه و بزرگ مواجه شد. ایستاد و گفت: «پروردگارم فرموده است این را بخورم!» پس حیران شد و پیش خود گفت: «پروردگار شوکت مند من هرگز مرا به کاری که توانش را ندارم، فرمان نمی دهد!» آنگاه به سوی کوه رفت تا آن را بخورد. هر گام که نزدیک می شد، کوه کوچک تر می شد. تا وقتی به آن رسید، دید لقمه ای است. آن را خورد و از هر غذایی، لذیذترش یافت؛ پس به راه خود ادامه داد و تشتی از طلا دید. گفت: «پروردگارم فرمان داده است این را پنهان کنم.» گودالی کَند و تشت را در آن نهاد و روی آن خاک ریخت و گذشت. گفت: «کاری را کردم که پروردگارم دستور داده بود.» در ادامه راه، چشمش به پرنده ای افتاد که بازِ شکاری در پی اش بود.

5d38015229be3.jpg

پرنده بالای سر پیامبر شروع به چرخیدن کرد. پیامبر گفت: «پروردگارم فرموده است این را بپذیرم.» پس آستین خود را گشود و پرنده داخل آن شد. بازِ شکاری گفت: «صید مرا گرفتی که چند روز است دنبالش می کنم!» پیامبر با خود گفت: «پروردگارم سفارش کرده است این را ناامید نکنم». پس پاره ای از ران خود جدا کرد و به سوی باز انداخت. آنگاه به راه افتاد و در مسیر، به گوشت متعفن و کرم زده ی مرداری رسید. گفت: «پروردگارم فرموده است از آن بگریزم.» پس گریخت و به خانه اش بازگشت. شب در خواب دید که گویا به او می گویند: «تو به آنچه دستور یافته بودی، عمل کردی. آیا دانستی حقیقتش چه بود؟» گفت: «نه.» گفته شد: «آن کوه نماد خشم انسان بود که وقتی غضبناک می شود، خود را نمی بیند و از شدت خشم و بزرگی خشم، قدر و ارزش خود را فراموش می کند. پس هرگاه خویشتن داری کند و قدر خود را بشناسد و غضبش آرام گیرد، نتیجه اش چنان لقمه ی پاک و خوش مزه ای است که می خورد. اما تشت طلا عمل صالح بنده است که چون آن را پوشیده دارد، بنای خداوند آن است که آشکارش کند تا افزون بر پاداش ذخیره شده ی آخرت، بنده را بدان عمل نیک بیاراید. اما پرنده مثال آن کسی است که به خیرخواهی نزد تو می آید. او را بپذیر و نصیحتش را به کار گیر. اما بازِ شکاری نمودار شخصی است که به حاجت خواهی نزد تو می آید؛ پس ناامیدش نکن. اما مردار متعفن، غیبت است. از آن گریزان باش.»

منبع: کتاب چشمه معارف رضوی (گزیده عیون الاخبار)، محمدباقر پورامینی، ص200-202.

چهارشنبه 2 مرداد 1398  12:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها