غزال زرگر اميني
انتشارات ققنوس
اسم اين كتاب را زياد شنيده بودم و واسه همينم توي ذهنم بود كه بخونمش . نمي دونم چرا ولي هميشه توي ذهنم موضوع كتاب راجع به گروگان گيري و چيزهايي از اين قبيل بود .
صندلي لهستاني هم صندلي چوبي است که در برخی قسمت هاش چوب خم شده به کار رفته كه چون اولين بار توي ايران توسط لهستاني ها ساخته شد به اين اسم معروف شده .
جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني : داستاني در مورد دختري كه عاشق استادش است و عشقي كه به يك نقشه تبديل مي شود . نمي دونم چي شد درك نمي كنم دليل اتفاق آخر داستان چي بود و چي رو مي خواست نشون بده .
زن سمندر يا زينت ؟ : زينت همسر سمندر است ، سرايه دار يكي از برج هاي شمال شهر تهران . زينت از روي كليد آپارتمان هاي ديگر كليد ساخته و شب هايي كه نباشند به خانه هاي آنها مي رود . قشنگ بود . موضوع جالبي داشت . چه خوبه آدم بتونه بره توي خونه هاي مختلف بگرده ها سرگرم كننده است .
شيفت شب : مرد كه شيفت شب آژانس دارد براي خواب به خانه برگشته كه مردي زنگ مي زند تا سوالي جدولي از او بكند . جالب بود .
صداي استخوان : فردا عقد مهتاب است و همه وسائل مهيا شده ولي همان روز عصر پدر مهتاب مي ميرد ولي مهتاب نمي خواهد عروسي اش به هم بخورد . اصلا و اصلا داستانش ربطي نداشت ها ولي همين كه اسم عروس مهتاب بود منو ياد داستان ديشب مهتاب عروسي كرد انداخت .
نشانه گذار : مرد كارش نشانه گذاري درخت هايي است كه بايد قطع شوند ولي شب در جنگل گير افتاده . بد نبود .
شيريني پزي مانوك : ژانت دختركي است كه در يك شيريني فروشي كار مي كند و صالح پسر مسلمان كتاب فروشي رو به رويي عاشق او مي شود .
من و گربه و ساحره : پسرك عادت دارد با گربه اش در زيرزمين بازي كند ولي روزي سر و كله چيزي شبيه به يك روح پيدا مي شود . پسر او را ساحره مي نامد .
نيمروزي برفي در دو هزار و ششصد و بيست و پنج سال بعد : دانشمندان سعي دارند كلمات گفته شده در دو هزار سال قبل را بيابند . چه قدر يك زماني بحث اين پژوهش داغ بود .
كتاب متوسطي بود انتظار چيز بهتري داشتم نه چيز خارق العاده اي داشت كه تحسين برانگيز باشه نه چيزي اون قدر بد كه بگيد به خوندنش نمي ارزيد . به هر حال اگه مجموعه داستان فارسي بخواهيد بخونيد چيزهاي بهتري هم پيدا مي شه .
قسمت زيبايي از كتاب
رضا پرسيد : شما ديشب توي خونه ي ما چي كار داشتين ؟ انگار مي خواست با اين سوال فاصله ي ذهني را از بين ببرد . زينت گفت : اومدم دزدي .
منبع:http://bestbooks.blogfa.com/