آسمان دفترم
دفترم را باز کردم
آسمان گشت پیدا
پیش چشمانم تو گویی
زندگانی گشت پیدا
آسمان، دفترم شد
روشن از خورشید، چشمم
شد جهان، دفتر من
پاک و روشن، شاد و بیغم
مرغ رنگین خیالم
پر گشود و رفت بالا
رنگ آبی زد سراسر
آسمان دفترم را
چشمهای جوشید از من
شد روان در دفتر من
چشمهای از شعر و قصّه
شاد و بیغم، پاک و روشن
شد نمایان، پیش چشمم
کوه و تپه، دشت و صحرا
روستا و شهر و شهرک
باغ و جنگل، رود و دریا
دفترم را خوب گشتم
چیزهایی خوب دیدم
از گلستان خیالم
خوشههای خوب چیدم
خواب آمد توی چشمم
چون که دیگر خسته بودم
آسمان رفت از خیالم
دفترم را بسته بودم
جعفر ابراهیمی (شاهد)
پاسخ به:آسمان دفترم
میبینمش هر روز مشغول كار است او اینجا درون باغ فكر بهار است او با چهرهای آرام با حالتی چالاك میكارد او دانه اینجا درون خاك هر وقت میبینم كارش همین است او فكر درخت و گل فكر زمین است او وقتی بهار آید او شاد خواهد شد این باغ خشکیده آباد خواهد شد
بسیار زیبا شعر های کوکانه برای خود عالمی از کودکی را می سازد .