نشان خورشید
ابوالحسن هرگاه از فرزندش جواد یاد می کرد، با عشق خاصی او را به کنیه اش صدا می کرد. مثلاً می گفت: «من به ابوجعفر چنین نوشتم» یا «ابوجعفر به من چنین نوشته است» در حالی که امام جواد (علیه السلام) در آن روزگار....
تلخی کلام بعضی ها را، جز سکوت مرهمی نبود و کنایه بعضی را نیز پاسخی قاطع فقط می توانست هموار کند؛ همان تهمتی که به پیامبر می زدند و او را ابتر صدا می کردند، با امام مهربانی نیز چنین کردند؛ چون چند سالی از ازدواج امام رضا (علیه السلام) گذشته و فرزندی نداشت؛ همین را نشانه ی آن دانستند که ایشان امام نیست! بعضی هم البته از سر دلسوزی، امامی را که عالم به غیب و عیان است چنین نصیحت کردند که خوب است دعایی کنید تا خدا به شما فرزندی بدهد! و امام (علیه السلام) با لحنی قاطع فرموده بود: خداوند به من پسری کرامت می کند که وارث امامت من است! حکیمه خاتون، خواهر امام رضا (علیه السلام)، می گوید: شبی در خانه ی برادر و مولایم بودم که به من گفت حکیمه، امشب پیش ما بمان! فهمیدم به خاطر وضع حمل همسرش می گوید. نیمه های شب همسر امام (علیه السلام) را، درد حمل گرفت و لحظاتی بعد کودکی زیبا و دوست داشتنی خانه ی امام (علیه السلام) را روشن کرد. خیزران همسر امام بسیار شادمان بود و امام مهربانی نیز شادمان تر.
ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام[1]
امام (علیه السلام)، اسم کودکش را محمد و لقبش را جواد گذاشت و ابوجعفر کنیه اش بود. ماه خانه ی امام (علیه السلام) بسیار محبوب بود و امام (علیه السلام) بارها درباره اش سخن گفته بود. یک بار به دوستانش گفت: مولودی با برکت تر از جواد به دنیا نیامده است.[2]
ابن عمران که برای تبریک طلوع ماه، نزد امام (علیه السلام) رفته بود؛ می گوید امام به من فرمود: خداوند فرزندی به من عنایت فرمود که هم شبیه موسی است که با عصا دریاها را می شکافت و هم شبیه عیسی که خود و مادرش پاک و طاهر بودند.[3]
فضل بن سهل، ابوالحسن محمد بن ابی عباد را مأمور کرده بود تا کاتب رسمی امام رضا (علیه السلام) باشد؛ البته آنان سعی داشتند به هر وسیله، از ارتباطات امام (علیه السلام) حتی مکاتبات و نوشته های وی نیز مطلع باشند. ابن ابی عباد می گوید: ابوالحسن هرگاه از فرزندش جواد یاد می کرد، با عشق خاصی او را به کنیه اش صدا می کرد. مثلاً می گفت: «من به ابوجعفر چنین نوشتم» یا «ابوجعفر به من چنین نوشته است» در حالی که امام جواد (علیه السلام) در آن روزگار کودکی، بیش نبود؛ ولی ابوالحسن وی را بسیار تکریم و احترام می کرد و با بزرگی او را مخاطب قرار می داد. گاهی که نامه های ابوجعفر به دستم می رسید، بسیار بلیغ و زیبا بود و از ابوالحسن شنیدم که می گفت در میان اهل بیتم، ابوجعفر وصی و امام بعد از من است.[4]
امروز یقین شد که تو محبوب خدایی کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد[5]
نامه آفتاب به ماه
فدایت شوم!
به من خبر رسیده هنگامی که بر مرکب می نشینی، خدمتکاران تو را، از درِ کوچک بیرون می برند و این به خاطر بخل آن هاست که نگذارند از تو خیری به کسی برسد. من از تو درخواست می کنم و به حقی که بر تو دارم، سوگندت می دهم که رفت و آمدت را از درِ بزرگ قرار دهی و هرگاه بر مرکب نشستی با خودت دینار و درهم (طلا و نقره) بردار و هر کس از تو هر چه خواست به او ببخش! اگر عموهایت از تو چیزی خواستند، عطایت کمتر از پنجاه دینار نباشد، بیش از آنش به اختیار خودت. اگر عمّه هایت از تو چیزی خواستند، عطایت کمتر از بیست و پنج دینار نباشد، بیش از آنش به اختیار خودت. من می خواهم که خداوند مقام تو را رفعت بخشد؛ پس انفاق کن و با وجود خدای صاحب عرش، از کاستی و تنگدستی نترس.[6]
منبع: کتاب کوله پشتی زائر، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی
-------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1. سعدی.
2. اصول کافی، ج1، ص321.
3. منتهی الآمال، ج2، ص430.
4. عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج1، ص212.
5. سعدی.
6. عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص8.