0

داستان صحبت گنجشک با امام رضا(ع)

 
hosinsaeidi
hosinsaeidi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 23615
محل سکونت : کرمانشاه

داستان صحبت گنجشک با امام رضا(ع)

 

 

 

صحبت گنجشک با امام علیه السلام

راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام )

حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.

امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند:

« سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!...

با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم...

با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟!»

شنبه 25 خرداد 1398  11:20 PM
تشکرات از این پست
khaliln
khaliln
khaliln
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آذر 1390 
تعداد پست ها : 1598
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:داستان صحبت گنجشک با امام رضا(ع)

خدای تعالی به ائمه (ع) علم لدنی داده وآنها به لطف خدای تعالی زبان تمامی حیوانات را می دانستند.و همه چیز برای بندگان خاصش آسان نموده است.

یک شنبه 26 خرداد 1398  9:17 AM
تشکرات از این پست
hosinsaeidi
oskoui
oskoui
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 2920
محل سکونت : آذربایجان شرقی

پاسخ به:داستان صحبت گنجشک با امام رضا(ع)

چقدر جالب؛این داستان را تا حالا نشنیده بودم

یک شنبه 26 خرداد 1398  9:39 AM
تشکرات از این پست
hosinsaeidi
دسترسی سریع به انجمن ها