0

مردم از ديدگاه حضرت على (ع)

 
sabamm
sabamm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 248
محل سکونت : اصفهان

مردم از ديدگاه حضرت على (ع)

 1ـ پيرمرد نابينايى كه گدايى مى‏كرد از راه مى‏گذشت، امير مؤمنان عليه السلام فرمود : اين چيست؟ گفتند:اى امير مؤمنان، مردى نصرانى است. فرمود: از او كار كشيديد و اينك كه پير شده و از پا افتاده كمك خود را از او دريغ مى‏داريد!از بيت المال خرجى او را بدهيد. (1)

2ـ امام مجتبى عليه السلام فرمود: چون على عليه السلام طلحه و زبير را شكست داد مردم همه گريختند و در راه بر زن باردارى گذشتند و او از ترس وضع حمل كرد و كودك زنده به دنيا آمد و ندى دست و پا زد و جان داد و پس از او مادرش از دنيا رفت. على عليه السلام و ياران از آنجا گذشتند و آن زن و ودك را ديدند كه روى زمين افتاده‏الند، از حال آنان پرسيد، گفتند: او باردار بود و چون جنگ و هزيمت را ديد و ترسيد و بچه انداخت.حضرت پرسيد : كدام يك زودتر مرده‏اند؟گفتند:كودك پيش از مادر مرده است.

حضرت شوهر آن زن را كه پدر كودك مرده بود فرا خواند و (بر اساس قانون ارث) دو ثلث ديه را به او پرداخت و براى مادر او(كه مرده بود) يك ثلث سهم قرار داد، آن گاه از ارث آن زن مرده از كودك خود كه ثلث ديه بود نصف آن را به شوهر داد و باقى را به خويشان آن زن داد، و نيز از ديه آن زن نصف آن را كه دو هزار و پانصد درهم بود به شوهر داد و دو هزار و پانصد درهم ديگر را به خويشان آن زن داد زيرا جز همان كودكى كه انداخته بود فرزند ديگرى نداشت.

و همه اين مبالغ را از بيت المال بصره پرداخت نمود. (2)

3ـ طبرى به سند خود از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پس از فتح مكه خالد بن وليد را براى دعوت نه براى جنگ به سويى فرستاد و قبايلى از عرب به نامهاى سليم و مدلج و چند قبيله ديگر نيز با او بودند و همگى به غميصاء ـ كه محل آبى بود براى بنى جذيمة بن عامر بن عبد مناة بن كنانه ـ فرود آمدند . بنو جذيمه در زمان جاهليت عوف بن عبد عوف ابو عبد الرحمن بن عوف و فاكة بن مغيره را كه تاجر بودند و از يمن بر آنها وارد شده بودند كشته و اموالشان را گرفته بودند، و چون اسلام پيروز شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خالد بن وليد را فرستاد، وى حركت كرد تا به آن مكان رسيد، چون خالد را ديدند سلاح بر گرفتند، خالد به آنها گفت: سلاح را زمين بگذاريد كه مردم مسلمان شده‏اند.

مردى از بنى جذيمه گويد: چون خالد ما را گفت كه سلاحها را زمين بگذاريد، يكى از ما كه جحدم نام داشت گفت: واى بر شما اى بنى جذيمه، اين خالد است، به خدا سوگند كه پس از فرو نهادن سلاح جز اسارت و پس از اسارت جز زده شدن گردنها نخواهد بود، به خدا سوگند من هرگز سلاحم را زمين نخواهم نهاد. گروهى از قومش او را گرفته، گفتند: اى جحدم، مى‏خواهى خون ما را بريزى؟ مردم مسلمان شده‏اند و جنگ فرو نشسته و مردم در امنيت به سر مى‏برند!و او را رها نكردند تا سلاحش را گرفتند و مگى بر اساس حرف خالد سلاحها را فرو گذاشتند آن گاه خالد دستور داد همه را گرفتند و دستهاشان را بستند و تيغ بركشيد و به جان آنان افتاد و عده‏اى از آنها را كشت.

چون خبر به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد دستهار ا به آسمان برداشت و گفت، «خداوندا، من به پيشگاه تو از اين كار خالد بيزارى مى‏جويم.سپس على عليه السلام را فرا خواند و فرمود: اى على، به نزد آنان برو و به كارشان رسيدگى كن و امر جاهليت را زير پا بنه.

على عليه السلام با مقدارى مال كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به او داده بود به سوى آنان رفت و ديه كشتگان و جريمه اموالى را كه از آنان تلف شده بود پرداخت حتى پول ظرفى را كه در آن به سگ آب مى‏دادند پرداخت نمود و مقدارى اضافه آمد، على عليه السلام فرمود:آيا هنوز خون و مالى مانده كه جريمه آن پرداخت نشده باشد؟

گفتند: نه، فرمود: من بقيه اين مال را احتياطا ميان شما تقسيم مى‏كنم تا اگر موردى باشد كه رسول خدا و يا شما ندانسته باشيد جريمه آن پرداخت شده باشد.

پس از انجام اين كار خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بازگشت و او را از ماجرا با خبر ساخت، فرمود: كار درست و نيكويى كردى. آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رو به قبله ايستاد و دستها را به آسمان برداشت و به گونه‏اى كه سپيدى زير بازوهاى حضرتش ديده مى‏شد و سه بار عرضه داشت: خداوندا، من به پيشگاه تو از اين كار خالد وليد بيزارى مى‏جويم. (3)

4ـ در خبر آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خالد بن وليد را براى جمع آورى صدقات بنى جذيمه از بنى المصطلق ارسال داشت و خالد به جهت سابقه ريخته شدن خونى كه ميان او و آنان وجود داشت آنان را دستگير كرد و عده‏اى از آنان را كشت و اموالشان را ربود .چون خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد دست به آسمان برداشت و گفت: «خداوندا !، من به پيشگاه تو از آنچه خالد كرده بيزارم»، و گريست سپس على را فرا خواند و با مقدارى مال او را به سوى آن قبيله فرستاد و فرمود تا ديه مردان كشته شده و عوض مالهاى ربوده شده آنان را بپردازد. امير مؤمنان عليه السلام همه آنها را پرداخت حتى پولهايى براى ظروف آب سگها و ريسمانهاى چوپانان داد، و باقى مانده مال را به خاطر ترس زنان و وحشت كودكان و كارهاى ديگرى كه شده و خبر داشتند يا نه و براى آنكه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم راضى باشند به آنان پرداخت نمود. (4)

5ـ در «مصباح الانوار» گويد: يكسال بود كه امير مؤمنان عليه السلام ميل خوردن جگر سرخ شده با نان تازه داشت، در يكى از روزها كه روزه بود اين مطلب را با امام حسن عليه السلام در ميان گذاشت و امام آن را تهيه نمود. هنگام افطار كه ظرف غذا را نزد حضرتش برد سائلى بر در خانه رسيد. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: پسرم، اين را براى سائل ببر تا ما در روز قيامت اين نكتعه را در نامه عمل خود مشاهده نكنيم كه: اذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدنيا و استمتعتم بها. (5) «شما بهره‏هاى پاكيزه و لذيذ خود را در زندگى دنياتان برديد و از آنها كامياب شديد».

6ـمردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و از گرسنگى شكايت كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه‏هاى همسران فرستاد و همه گفتند: جز آب چيز ديگرى نداريم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: امشب چه كس از اين مرد پذيرايى مى‏كند؟ على بن ابى طالب عليه السلام گفت: من اى رسول خدا، آن گاه نزد فاطمه عليها السلام آمد و گفت: اى دختر رسول خدا، غذا چه دارى؟ گفت: جز خوراك بچه ها چيز ديگرى نداريم و آن را به مهمان خود ايثار مى‏كنيم. على عليه السلام گفت: اى دختر محمد، كودكان را بخوابان و چراغ را خاموش كن. فردا صبح كه على عليه السلام خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفت و خبر شب گذشته را باز گفت، در همين حال بودند كه اين آيه نازل شد: و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة (6) « و ديگران را بر خود مقدم مى‏دارند گر چه خود سخت نيازمند باشند». (7)

7ـ امير مؤمنان عليه السلام در عهد نامه خود به مالك اشتر رحمه الله مى‏فرمايد: بخشى از اوقات خود را براى نيازمندان و دادخواهان قرار ده كه شخصا در برابر آنان خالى از هر انديشه‏اى حضور يابى و در يك مجلس عمومى شركت كنى. در آن مجلس در برابر خداوند كه تو را آفريده فروتنى نموده و سپاه و پاسداران و مأموران انتظامى خود را از برابر آنان دور دار تا هر كس مى‏خواهد سخنى گويد بدون لكنت حرف خود را بزند، زيرا من از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه نه يك جا بلكه بارها مى‏فرمود: «هرگز امتى به قداست نمى‏رسد تا آنكه در ميان آنان حق ضعيف از قوى بدون لكنت زبان گرفته شود».

و نيز بد خلقى و كند زبانى آنها را تحمل كن و تنگ خلقى و بزرگمنشى (خود) را از آنان دور ساز تا خداوند بدين وسيله اكناف رحمت خود را بر تو بگستراند و پاداش طاعتش را بر تو لازم سازد، و آ نچه مى‏دهى با گوارايى و روى خوش بده و هر چه را دريغ مى‏دارى با روشى نيكو و همراه با پوزش دريغ دار! (8)

پى‏نوشتها:

1ـ وسائل الشيعة 11/ .49

2ـ وسائل الشيعة 17/ .393

3ـ تاريخ طبرى 3/ .66

4ـ سفينة البحار 1/206، ماده خلد.

5ـ سوره احقاف/ .20

6ـ سوره حشر/ .9

7ـ بحار الانوار 41/.34 اين روايت قابل تأمل است، زيرا ايثار از خود مايه گذاشتن است نه از كودكان ضعيف آن هم فرزندن پيامبر عليه السلام كه حفظ آنان از همه اولى است،و نيز طبق دستور شرع نفقه خانواده مقدم بر ديگران است.(م)

8ـ نهج البلاغة، نامه .53

اميرالمؤمنين على ابن ابيطالب عليه السلام ص 823

منجی عالم میاید

پنج شنبه 23 دی 1389  9:33 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها