حديث الاخاء رسول خدا پس از سيزده سال از رسالتش،چون كفار قريش خواستند وى را به شهادت رسانند،به امر الهى«مكه»را به سوى«يثرب مدينه»ترك گفت.
او پس از ورود به مدينه كارهايى را براى تحكيم پيوند اجتماعى انجام داد،كه نمونه بارز آن مساله«اخوت»بود،كه به مقتضاى آن مسلمانان را با يكديگر برادر ساخت.
اين جريان مهم تاريخى آنقدر ارزش اجتماعى و سياسى داشت،كه پروردگار عالم آنرا يكى از الطاف و نعمتهاى الهى به شمار مىآورد، (1) و مؤمنان را به قدرشناسى و شكرگزارى مامور مىسازد و در آيه ديگر آنان را برادر يكديگر مىخواند... (2)
آرى پيامبر خدا در نخستين سال هجرتش به«مدينه»مسلمانان را با همديگر برادر كرد،و سعى داشت در اين پيوند اجتماعى،مسلمانان و مؤمنانى را كه از نظر فكرى و فرهنگى نسبتبهم نزديك بودند،برادر يكديگر كند (كند همجنس با همجنس پرواز...) ، (3) از اين جهت«ابو بكر»را با«عمر»برادر ساخت،و سيصد نفر بدين ترتيب برادر يكديگر گرديدند،ولى على عليه السلام را برادر كسى نساخت،زيرا در ميان جمعيت مسلمين كسى غير از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نظير او نبود،و طبق حديثى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله هر كس على عليه السلام را با ديگرى غير ازپيامبر خدا مقايسه نمايد به آن حضرت ظلم كرده است... (4)
مراسم«اخوت اسلامى»به پايان رسيد،آنگاه پيامبر اسلام به نزد امير المؤمنين على عليه السلام آمده،و در برابر چشمان مردم«مهاجر و انصار»،او را به بغل گرفته و فرمود:
يا على!ما اخرتك الا لنفسى انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى»
يا على!نگران مباش،تو را به آخر نگه نداشتهام مگر اين كه تو را با خود برادر كنم،زيرا تو به من بمنزله«هارون»به«موسى»هستى،جز اين كه پس از من پيامبرى نخواهد آمد.
يا على!هر كس با تو محاجه نمايد بگو:من بنده خدا هستم،و برادر رسول خدايم،بدان كه كسى نمىتواند چنين افتخارى جز تو ادعا كند مگر دروغگوى آشكار!
از اين جهتبود كه امير المؤمنين در ايام حساس،در خطابهها و محاجههايش،در روز رسيدن به خلافت،و حتى در آن روزى كه دستهاى مباركش را بستند،و به زور در كنارمنبر پيامبر از او خواستند بيعت كند (5) ...به برادرى پيامبر تمسك نموده و بر آن افتخار و مباهات مىنمود.
دانشمندان و مورخان اسلامى از گروه«شيعه و سنى»به موضوع برادرى«امير المؤمنين»با پيامبر خدا اشاره نموده و آن را يكى از مناقب بزرگ آن حضرت به شمار آوردهاند،و شما خوانندگان عزيز مىتوانيد در كتابهاى زير آن را ملاحظه فرمائيد.هر چند بطور جزيى از نظر لفظ به همديگر اختلاف دارند،ولى در مجموع همگى به برادرى على با پيامبر عليها السلام دلالت دارند:
«ينابيع المودة ج 1 ص 55،شرح ابن ابى الحديد ج 13 ص 200 و 228 و ج 20 ص 286 ش 273،سنن ابن ماجه ج 1 ص 44 ش 120،فرائد السمطين ج 1 ص 224 ح 175 و ص 226 ح 176 با اشعار جالب از خود امير المؤمنين، كنز العمال ج 13 ص 105 و 106 ش 36345،تاريخ طبرى ج 2 ص 63،كامل ابن اثير ج 2 ص 63،مستدرك حاكم ج 3 ص 112،تاريخ ابن كثير ج 7 ص 335،الصواعق ص 73 و 75،سيره حلبى ج 1 ص 23،فصول المهمة ص 22 و 29،الكفاية للگنجى الشافعى ص 82،بحار الانوار ج 38 ص 333،الغدير ج 2 ص 314 و ج 3 ص 113،سفينه ج 1 ص 2
در اين قضيه بسيار با عظمت تاريخى امير المؤمنين على عليه السلام اشعارى سروده،و رسول خدا صلى الله عليه و آله وى را تصديق كرده است كه از نظرتان مىگذرد:
انا اخو المصطفى لا شك فى نسبى
من برادر پيامبر خدا هستم شبههاى در نسب من نيست.
ربيت معه و سبطاه هما ولدى
من در كنار او تربيتشدم و فرزندانش فرزندان من است.
جدى و جد رسول الله منفرد
جد من با جد رسول خدا يكى است
و فاطم زوجتى لا قول ذى فند
و فاطمه همسر من است و من در ادعايم بى مدرك سخن نمىگويمصدقته و جميع الناس فى بهم
من رسول خدا را تاييد كردم در حالى كه ديگران حيران بودند
من الضلالة و الاشراك و النكد
در گمراهى و شرك و شرارت بسر مىبردند
الحمد لله شكرا لا شريك له
سپاس خداوندى را سزاست كه شريكى ندارد
البر بالعبد و الباقى بلا امد
نيكى و نيكوكارى در اثر بندگى است،و بقيه بى نتيجه است
چون رسول خدا اشعار بالا را شنيد،فرمود:«صدقتيا على (راست گفتى على) (6)
پىنوشتها:
1) سوره آل عمران آيه 103
2) سوره حجرات آيه 10
3) جعل يضم الشكل الى الشكل يؤلف بينهما الى ان اخى بين ابو بكر و عمر...الغدير 3 ص 112 و 113
4) فرائد السمطين ج 2 ص 68 ش 392«...فمن قاسه بغيره و فى نسخة بغيرى فقد جنانى...»
5) در بخش سوم و فصل«مظلوميت على»همين كتاب مطالب مفيدى را خواهيد ديد.
6) فرائد السمطين ج 1 ص 226 ذيل حديث 176
آفتاب ولايت ص 93