0

قرآن

 
sabamm
sabamm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 248
محل سکونت : اصفهان

قرآن

دانستن قرآن و شان نزول آن عترت رسول الله صلى الله عليه و آله همانند قرآن منبع و كوثر معارف زلال حق و رهنمود انسان به مقصد نهايى مى‏باشد.اين دو ميراث نبوت مصون از هر كژ راهه‏اند.

قرآن همان گونه كه به مصونيت‏خود از تحريف اصرار دارد،و خود را حبل الله و عروة الوثقى مى‏نامد به تثبيت و بيان ويژگى‏هاى عترت نيز پافشارى دارد.

رسول الله صلى الله عليه و آله نيز به همان مقدار كه به قرآن اهتمام ورزيد،اهميت عترت را به امت اسلامى گوشزد نمود و در يك سخن اين دو را همتراز يك ديگر به عنوان ميراث نبوت معرفى نمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى‏ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا (1) .«من كتاب خدا و عترتم را دو ميراث در نزد شما مى‏نهم اگر به اين دو چنگ آويز شديد هرگز گمراه نخواهيد شد».

در اين حديث مبارك كه الفاظ و واژه‏هاى آن هم به تواتر از رسول الله صلى الله عليه و آله رسيده است،مقام و منزلت عترت همتاى قرآن عنوان شده است و حضرت هشدار مى‏دهد كه رهنمود به مقصد در پيروى از اين دو است.اين دو با هم رهنمون به حق هستند.اگر عترت بدون قرآن رهنمود نيست،قرآن بدون عترت هم خطرها در پى دارد.زيرا كه عترت زبان مقصود قرآن مى‏باشد.اگر قرآن كتاب صامت است عترت قرآن ناطق است.كژ انديشى و كج راهگى از قرآن و صراط مستقيم را تبيين مى‏كنند و سوء برداشت از مفاهيم قرآن را عترت مفسر است.البته عترت كه سخن‏گوى قرآن است،معناى محاوره‏اى و مفهوم واژگانى قرآن را تبيين نمى‏كند زيرا عترت همانند كتاب فرهنگ و لغت نيست.عترت مفهوم و مقصود و مراد و باطن قرآن را مبين است.عترت لسان الاسلام و سخنگوى قرآن است نه لسان العرب.در فهميدن مفهوم واژگانى قرآن به غير قرآن نيازى نيست.در بدست آوردن مقصود قرآن به عترت نياز است،كه شرح اين مطلب در كتاب‏«پژوهشى در علوم قرآن‏»به طور تفصيل آمده است. (2) عترت مبين مراد و مقصود قرآن است كه پيمودن راه عترت در تبيين و بهره‏ورى از قرآن مصونيت از خطر تفسير به راى و تحميل پيش داورى‏ها به قرآن است. (3) قرآن و عترت،دو تعبير از يك عنوان مى‏باشند،در واقع يك حقيقتند كه به دو شكل تجلى يافته‏اند.قرآن و عترت هر دو وحيند كه روز و شب با مردم سخن مى‏گويند.گرچه يكى صامت و ناطق و ديگرى ناطق معرفى شده‏اند!در واقع قرآن و عترت هر دو سخن الهى و هر دو وحى خدا مى‏باشند.به همين جهت همان گونه كه سخن قرآن حجت و معتبر است‏سخن عترت،سيره عترت، حتى سكوت و تقرير عترت حجت و معتبر است كه:(ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى) (4) . تنها در مورد قرآن نيست.عترت نيز وحى زلال و خالص است هر دو سخن و رهنمود حق،هر دو يك عروة الوثقى،هر دو يك صراط مستقيم هستند،كه مفهوم حديث ثقلين همين است كه قرآن و عترت با هم صراط مستقيم هستند.بى هم صراط مستقيم نمى‏باشند.محورهاى وحدت قرآن و عترت عبارتند از:صراط مستقيم بودن،وحى بودن،عروة الوثقى بودن،حق محور بودن،كوثر معارف بودن كه توضيح اين محورها نيز در همان نوشتار مطرح مى‏باشد.(5)

بنابراين عترت كه سخن‏گوى قرآن است.راه عترت اصلاح كژ راهه‏هاى خطر است.عترت خود در اين باره مى‏گويد:ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن اخبركم عنه. (6) «قرآن را به سخن در آوريد،ليكن با شما سخن نمى‏گويد من آن را به سخن در مى‏آورم من از آن سخن مى‏گويم‏».با اين بيان اهتمام راه عترت بهتر روشن مى‏شود كه عترت صراط اقوم است همان گونه كه قرآن‏صراط اقوم مى‏باشد و مقام رفيع عترت آشكار مى‏گردد و انگيزه رسول الله صلى الله عليه و آله كه در فرصت‏هاى گوناگون و مناسب هماره سخن از عترت داشت‏شفاف مى‏شود.

اما اين كه منظور از عترت و اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله چه كسانى مى‏باشند.اين مطلب چون آشكار و مستند است كه منظور از عترت بر اساس شواهد قطعى رواياتى و تاريخى على و فاطمه و يازده فرزند عليهم السلام اين دو شجره طيبه مى‏باشد.اين بحث‏يك بحث كلامى است.تناسب با نوشتارهاى اعتقادى دارد.

قرآن ثقل اكبر طرح اين بحث اين سوال را ممكن است مطرح كند كه اگر قرآن و عترت همتاى يكديگرند و در واقع يك حقيقت هستند و هيچ كدام بر ديگرى برترى ندارد.چرا در آثار عترت از قرآن با عنوان ثقل اكبر،و از عترت با عنوان ثقل اصغر ياد شده است مانند؟همان گونه كه امام على عليه السلام مى‏فرمايد:الم اعمل فيكم بالثقل الاكبر و اترك فيكم الثقل الاصغر. (7) آيا همين تعبير دليل برترى قرآن بر عترت نيست؟

در پاسخ اين سؤال مى‏توان گفت اين تعبير در صدد بيان برترى قرآن بر عترت نيست.قرآن و عترت هر دو وحى و منبع معارف الهى هستند.و هر دو از ويژگى‏هاى همتراز بهره‏ورند.اين تعبير كه قرآن را ثقل اكبر مى‏نامد در مورد سند و اعتبار عترت است.قرآن چون كلام خداست اعتبارش

بالذات است،نياز به تاييد ديگرى ندارد.اما اعتبار ديگران نياز به تاييد معتبر بالذات مانند

1.نهج البلاغه ابن ميثم،ج 1،ص 412،خطبه 84.

قرآن را دارد.عترت اعتبارش به اعتبار قرآن است.زيرا قرآن است كه سخن رسول الله صلى الله عليه و آله را اعتبار مى‏دهد و مى‏فرمايد:(ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا) (8) «آنچه رسول بدان امر مى‏كند،برگيريد و از آنچه شما را بر حذر مى‏دارد،دورى كنيد.»قرآن با اين بيان سخن رسول الله صلى الله عليه و آله را اعتبار داد و رسول الله صلى الله عليه و آله هم فرمود:انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى.از اين دو مقدمه اين نتيجه حاصل مى‏شود كه عترت همانند و همتاى قرآن معتبر است.گرچه اعتبار سخن رسول الله صلى الله عليه و آله به تاييد قرآن است.به همين جهت قرآن ثقل اكبر و عترت ثقل اصغر عنوان شده است،ليكن اين تعبير با همترازى قرآن و عترت در فضايل ناسازگارى ندارد.

على عليه السلام اساس عترت در هر صورت در اين بخش ويژگى مهم عترت تبيين شد.اهتمام راه عترت آشكار گشت و على عليه السلام به عنوان محور و اساس عترت والاترين ويژگى‏اش همتاى قرآن بودن است.فضيلتى برتر از وحى بودن و ظرفيت تعليم حقايق الهى را داشتن و مسجود برترين موجودات جهان‏«فرشتگان‏»قرار گرفتن تصور نمى‏شود.از همين نكته خطر انحراف از راه عترت و خطر دست رد زدن به سينه عترت آشكار مى‏شود كه نابسامانى‏هاى امت اسلامى از اين سمت‏سو سويه مى‏گيرد.عترت سيل خروشان معارف است:ينحدر عنى السيل‏«از من معارف الهى چون سيل خروشان سرازير است.»عترت بلند مرتبه‏اى است كه كسى را توان اوج آن نيست:و لا يرقى الى الطير (9) «هيچ پروازى به اوج من نمى‏رسد».عترت مفسر و مبين مطمئن قرآن است.عترت كوثر معارف الهى است عترت قرآن متمثل است.همان گونه كه قرآن حق محور است و باطل در آن راه ندارد:(لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه) (10) .عترت نيز حق محور است‏باطل در گفتار و رفتار و موضع‏گيرى عترت راه ندارد:على مع الحق و الحق مع على يدور حيث دار (11) .كه رسول الله صلى الله عليه و آله خصوص على را حق محور معرفى نمى‏كنيد على نماد و مثال سخن است همه عترت حق محور هستند:فاطمة مع الحق و الحق مع فاطمة يدور حيثما دارت.و نيز ساير عترت. اگر راه غير از راه قرآن بى‏راهه است،راه جداى از راه عترت نيز بى‏راهه است:(ماذا بعد الحق الا الضلال). (12) عترت و قرآن يك صراط مستقيم و بزرگراه مى‏باشند.و غير از اين بزرگ‏راه،راه ديگرى وجود ندارد.صراطهاى مستقيم پندارى بيش نيست.راه مردم هنگامى كه راه قرآن و عترت باشد صراط مستقيم است و به همين سبب فرض صحيح دارد كه كسى از صراط بى‏راهه شود.اگر صراط مستقيم متعدد بود و همگان سهمى از صراط مستقيم داشتند،كژراهگى از آن فرض نداشت،نكوب از صراط فرض نداشت،قرآن گمراهان را ناكب از صراط معرفى مى‏كند كه آنان از صراط مستقيم سرنگون شده‏اند:(عن الصراط لناكبون). (13) با اين بيان كثرت گرايى در صراط مستقيم و پلوراليزم سخنى بى برهان خواهد بود.

پى‏نوشتها:

1.بحار،ج 23،ص 106.

2.پژوهشى در علوم قرآن،ص 295 و 303.

3.فالقرآن آمر زاجر و صامت و ناطق(نهج البلاغه،خطبه 183،ص 265)دو معنا مى‏توان از اين تعبير بيان كرد يكى منظور از صامت اين باشد كه قرآن در عين حال كه ناطق است و با همگان سخن مى‏گويد چون سخن مكتوب است صامت و ساكت است.دوم اين كه منظور از صامت قرآن مكتوب نيست‏بلكه حقيقت قرآن است واژگان قرآن كه هر روز و شب با مردم سخن مى‏گويد و همواره تلاوت مى‏شود،مفهوم واژگانى آن بر همگان روشن است و از اين جهت ناطق است.اما مفاهيم عميق آن،مقصود اصل آن،و باطن آن بر همگان آشكار نيست.از اين جهت صامت است.و براى تبيين اين جهت عترت سخن گوى قرآن است.

4.نجم،4.

5.پژوهشى در علوم قرآن،ص 301.

6.نهج البلاغه،خ 158،ص 222.

7.نهج البلاغة ابن ميثم،ج 1،ص 412،خطبه 84.

8.حشر،7.

9.نهج البلاغه،خ 3،ص 48.

10.فصلت،42.

11.الغدير،ج 3،ص 177.

12.يونس،32.

13.مؤمنون،74.

امام على (ع) الگوى زندگى صفحه 73

 

 

منجی عالم میاید

پنج شنبه 23 دی 1389  9:12 PM
تشکرات از این پست
sabamm
sabamm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 248
محل سکونت : اصفهان

قرآن 2

قرآن

بيان مقام و منزلت قرآن از ديدگاه حضرت على عليه السلام. 1 - «ظاهر قرآن زيباست، باطن آن ژرف ناپيداست. عجايب آن سپرى نگردد، غرايب آن به پايان نرسد، و تاريكى هاجز بدان زدوده نشود.» (1)

2 - «كتاب پروردگار در دسترس شماست، حلال و حرام آن پيداست واجب و مستحب آن هويداست، ناسخ و منسوخش روشن، رخصت و عزيمت آن معين، خاص و عامش معلوم، پند و مثلهايش مفهوم، مطلق و مقيدش پديدار، محكم و متشابهش آشكار، مجمل آن تفسير شده، و نامفهومش تعبير شده، از حكمى كه بدانند و انجام دادنى است، و آنچه ندانند و واگذردنى است، حكمى است وجوب آن در قرآن معين، و نسخ آن در سنت مبرهن‏» (2)

3 - «قرآن را بياموزيد كه نيكوترين گفتار است، و آن را نيك بفهميد كه دلها را بهترين بهار است، و به روشنائى آن بهبودى خواهيد، كه شفاى سينه‏هاى بيمار است، و آن را نيكو تلاوت كنيد كه سودمندترين بيان و تذكار است‏» (3)

4 - «كتاب خدا در دسترس شماست، زبان آن كند نيست، گوياست ، خانه‏اى است كه پايه‏هايش ويران نشود، و صاحب عزتى است تا يارانش را هزعيت نبود» (4)

5 - پس از من بر شما روزگارى آيد كه چيزى از حق پنهان‏تر نباشد، و از باطل آشكارتر. و از دروغ بستن بر خدا و رسول او بيشتر. و نزد مردم آن زمان كالائى زيانمندتر از قرآن نيست اگر آن چنانكه بايد بخوانند و نه پر سودتر از قرآن، اگر معنى كلماتش را برگردانند و در شهرها چيزى از معروف ناشناخته‏تر نباشد، و شناخته‏تر از منكر. حاملان كتاب خدا آن را واگذارند و حافظانش آن را به فراموشى بسپارند. پس در آن روزگار قرآن و قرآنيان از جمع مردم دورند.» (5)

6 - «بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمان استوار است و نور آشكار است و درمانى است‏سوددهنده، و تشنگى را فرونشاننده، چنگ در زننده را نگهدارند، و در آويزنده را نجات بخشنده. نه كج‏شود، تا راستش گردانند، و نه به باطل گرايد تا آن را برگردانند. كهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنيدن سيار. راست گفت كه سخن گفت از روى قرآن، و آن كه بدان رفتار كرد پيش افتاد (6)

7 - «قرآن علم آينده است و حديث گذشته. درد شما را درمان است و راه سامان دادن كارتان در آن است‏» (7)

8 - قرآن فرمان دهنده است و باز دارنده خاموشى است و گوينده حجت‏خداست‏بر آفريدگانش كه بدان پيمان گرفته است از ايشان، و همگان را نهاده است در گرو آن، نور (هدايت) خود را با قرآن تمام گرداند و دين خود را بدان به كمال رساند، و جان پيامبر خويش را هنگامى ستاند كه از رساندن احكامى كه موجب رستگارى آفريدگان است، فارغ ماند» (8)

9 - پس فرو فرستاد بر او قرآن را، نورى كه چراغ‏هاى آن فرو نميرد، و چراغى كه افروختگى‏اش كاهش نپذيرد، و دريايى كه ژرفاى آن كس نداند، و راهى كه پيمودنش رهرو را به گمراهى نكشاند. و پرتوى كه فروغ تيرگى نگيرد، و فرقانى كه نور برهانش خاموش نشود، و تبيانى كه اركانش ويرانى نپذيرد، و بهبوديى كه در آن بيم بيمارى نباشد، و ارجمنديى كه يارانش را شكست و ناپايدارى نباشد، و حقى كه ياورانش را زيان و خوارى نباشد. پس قرآن معدن ايمان است و ميانجاى آن، و چشمه ساردانش است و درياهاى آن، و باغستان دادست و آبگيرهاى آن، و بنياد اسلام است و بنلاد استوار آن. واديهاى حقيقت است و سبزه‏زارهاى آن، و دريايى است كه بردارندگان آب آن را خشك نگردانند، و چشمه سارهاست كه آب كشندگان، آب آن را به ته نرسانند، و آبشخورهاست كه در آيندگان آب آن را كم نكنند، و منزلگاههاست كه مسافران راهش را گم نكنند، و نشانه‏هاست كه روندگان از نظرش دور ندارند، و پشته‏هاست كه روى آورندگان از آن نگذرنند و آن را نگذارند. خدايش مايه سيرابى دانشمندان كرده است، و بهار دلهاى فقيهان و مقصد راههاى پارسايان، و دارويى كه از پس آن بيمارى نيست و نورى كه با آن تارى نيست، و ريسمانى كه گرفتنگاه آن استوار است و پناهگاهى كه قله آن پناهنده را نگاهدارست، و ارجمندى هر كه با او دوستى ورزد و امان آن كس كه بدان در شود، و راهنماى هر كه بدان اقتدا كند، و عذرخواه آن كه آن را هر كه در مخاصمت پشتيبان خويشش شمارد، و پيروزى آن كس كه بدان حجت آرد، و راهبر آن كه آن را به كار دارد و برنده آن كه آن را كار فرمايد، و نشان آن كس كه در آن بنگرد چنانكه بايد، و نگاهدار كسى كه خود را بدان از آسيب پايد، و دانش كسى كه آن را نيك به خاطر سپارد، و حديث كسى كه از آن روايت كند، و حكم آن كس كه خواهد حكم دهد. (9)

پى‏نوشت‏ها:

1)نهج البلاغه، خطبه، 18

2)همان خطبه، 1

3)همان خطبه، 110

4)همان خطبه، 133

5)همان خطبه، 147

6)همان خطبه، 156

7)همان خطبه، 158

8)همان خطبه، 183

9)نهج البلاغه خطبه 198

 

 

منجی عالم میاید

پنج شنبه 23 دی 1389  9:13 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها