28-وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدمِنَ الْعالَمِینَ
29-أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُالْمُنْکَرَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَالصّادِقِینَ
30-قالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ
ترجمه:
28 ـ و لوط را فرستادیم هنگامى که به قوم خود گفت: شما عمل بسیار زشتى انجام مى دهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است!
29 ـ آیا شما به سراغ مردان مى روید و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى دهید؟!،اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مى گوئى عذاب الهى را براى ما بیاور!
30 ـ (لوط) عرض کرد: پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یارى فرما!
تفسیر:
آلوده دامنان خیره سر!
بعد از بیان گوشه اى از ماجراى ابراهیم(علیه السلام)به سراغ ذکر بخشى از سرگذشت پیامبر هم عصرش لوط(علیه السلام)مى رود،مى فرماید: ما لوط را فرستادیم، (تاقومش را انذار کند) به خاطر بیاور هنگامى را که به قومش گفت: شما کار بسیار زشتى را انجام مى دهید که احدى از جهانیان تاکنون مرتکب آن نشده است! (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَد مِنَ الْعالَمِینَ).(1)
فاحِشَة ـ چنان که قبلاً هم گفته ایم ـ از ماده فحش در اصل به معنى هر فعل یا سخن بسیار زشت و زننده است، و در اینجا کنایه از همجنس گرائى است.
از جمله ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَد مِنَ الْعالَمِینَبه خوبى استفاده مى شود: این عمل زشت و ننگین ـ لااقل به صورت همگانى و عمومى و در آن شکل زنندهـ در میان هیچ قوم و ملتى سابقه نداشته است.
در حالات قوم لوط نوشته اند، یکى از عوامل اصلى آلودگى آنها به این گناه بخل بود، آنها مردمى بخیل بودند، و چون شهرهاى آنها بر سر راه کاروان هاى شام قرار داشت، با انجام این عمل نسبت به بعضى از عابرین و میهمانان، آنها را از خود متنفر کردند، ولى کم کم تمایلات همجنس گرائى، در میان خود آنها قوت گرفت و در لجن زار لواط فرو رفتند.
به هر حال، آنها، هم بار گناه خویش را بر دوش مى کشند و هم بار گناه کسانى را که در آینده از عمل آنها پیروى مى کنند، (بى آنکه از گناه آنان چیزى کاسته شود); چرا که بنیانگذار این سنت شوم و پلید بودند، و مى دانیم هرکس سنتى بگذارد، در اعمال کسانى که به آن عمل کنند، سهیم است.
************
لوط(علیه السلام)این پیامبر بزرگ، پس از آن مقصد خود را فاش تر بیان ساخت و گفت: آیا شما به سراغ مردان مى روید؟! (أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ).
و آیا راه تکثیر نسل انسان را قطع مى کنید؟! (وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ).(2)
و آیا شما در مجالسى که مرکز اجتماعتان است، آشکارا اعمال منکر انجام مى دهید؟(وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ).
نادى از ماده نداء به معنى مجلس عمومى، و گاه، به معنى مرکز تفریح است، چون افراد در آنجا یکدیگر را صدا مى زنند و ندا مى کنند.
قرآن در اینجا شرح نداده است که آنها چه منکراتى در مجالس خود انجام مى دادند، اما ناگفته پیدا است، اعمالى بوده است که متناسب با همان عمل زشت شان بوده، و به طورى که در بعضى از تواریخ آمده: آنها فحش هاى رکیک و کلمات زشت و زننده رد و بدل مى کردند، با کف دست بر پشت یکدیگر مى زدند قمار مى کردند، بازى هاى بچه گانه داشتند، مخصوصاًسنگهاى کوچک به یکدیگر یابه عابران پرتاب مى کردند، انواع آلات موسیقى را به کار مى بردند، و حتى در حضور جمع، بدن خود را برهنه و گاه کشف عورت مى کردند!.(3)
در حدیثى از ام هانى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)چنین آمده: که حضرت در پاسخ سؤال از جمله وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَفرمود: کانُوا یَخْذِفُونَ مَنْ یَمُرُّ بِهِمْ وَ یَسْخَرُونَ مِنْهُ: آنها به سوى هر کسى که از کنارشان رد مى شد، سنگریزه پرتاب مى کردند و به باد مسخره اش مى گرفتند.(4)
اکنون ببینیم، پاسخ این قوم گمراه و ننگین، در برابر سخنان منطقى حضرت لوط(علیه السلام)چه بود.
قرآن مى گوید: آنها جوابى جز این نداشتند که گفتند: اگر راست مى گوئى، عذاب خدا را براى ما بیاور(فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقِینَ).
آرى، آن هوسبازان که فاقد عقل و درایت کافى بودند، این سخن را از روى سخریه و استهزاء، در برابر دعوت معقول و منطقى لوط، گفتند.
و از این پاسخ، به خوبى استفاده مى شودکه: لوط علاوه بر آن سخنان مستدل، آنها را به عذاب دردناک الهى نیز، در صورت ادامه راه خود، تهدید کرده بود، اما آنها همه را رها کردند و این یکى را چسبیدند، آن هم از روى مسخره و استهزاء، در سوره قمر آیه 36 نیز شبیه این مطلب آمده است: وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ :لوط قومش را از عذاب ما ترسانید، اما آنها با بیم دهندگان به ستیز برخاستند.
ضمناً این تعبیرِ قوم گمراه، نشان مى دهد: آنها مى خواستند از عدم نزول عذاب، نتیجه گیرى کنند که او کاذب و دروغگو است، در حالى که این رحمت خدا است که حتى به آلوده ترین اقوام، فرصت و مهلت براى مطالعه، تجدیدنظر و بازگشت مى دهد.
************
در اینجا بود که لوط(علیه السلام)دستش از همه جا کوتاه شد، رو به درگاه خدا آورده با قلبى آکنده از غم و اندوه گفت: پروردگارا! مرا بر این قوم مفسد، پیروز گردان(قالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ).
قومى که روى زمین را به فساد و تباهى کشیده اند، اخلاق و تقوى را بر باد داده اند، عفت و پاکدامنى را پشت سر انداخته اند، عدالت اجتماعى را زیر پانهاده اند، و شرک و بت پرستى را با فساد اخلاق و ظلم و ستم آمیخته اند، و نسل انسان را به فنا و نیستى تهدیدکرده اند، پروردگارا! مرا بر این فاسدان مفسد پیروز فرما!
************
نکته:
بلاى همجنس گرائى!
همجنس گرائى چه در میان مردان باشد (لواط) و چه در میان زنان (مساحقه) از بدترین انحرافات اخلاقى است، که سرچشمه مفاسد زیادى در جامعه خواهد بود.
اصولاً طبیعت زن و مرد، آن چنان آفریده شده است که آرامش و اشباع سالم خود را در علاقه به جنس مخالف (از طریق ازدواج سالم) مى بینند، و هرگونه تمایلات جنسى در غیر اینصورت، انحراف از طبع سالم انسانى و یک نوع بیمارى روانى است، که اگر به آن ادامه داده شود، روز به روز تشدید مى گردد و نتیجه اش بى میلى به جنس مخالف و اشباع ناسالم از طریق جنس موافق است.
این گونه روابط نامشروع، در ارگانیسم بدن انسان و حتى در سلسله اعصاب و روح، اثرات ویرانگرى دارد: مرد را از یک مرد کامل بودن، و زن را از یک زن کامل بودن، ساقط مى کند، به طورى که چنین زنان و مردان همجنس باز، گرفتار ضعف جنسى شدید مى شوند، و قادر نیستند پدر و مادر خوبى براى فرزندان آینده خود باشند، و گاه قدرت بر تولید فرزند را به کلى، از دست مى دهند.
افراد همجنس گرا تدریجاً به انزوا و بیگانگى از اجتماع، و سپس بیگانگى از خویشتن، رو مى آورند، و گرفتار تضاد پیچیده روانى مى شوند، و اگر به اصلاح خویش نپردازند، ممکن است به بیماریهاى جسمى و روانى مختلفى گرفتار شوند.
به همین دلیل، و به دلائل اخلاقى و اجتماعى دیگر، اسلام شدیداً همجنس گرائى را در هر شکل و صورت، تحریم کرده، و براى آن مجازاتى شدید که گاه به سرحد اعدام مى رسد،قراردادهاست.
موضوع مهم این است که: بى بند و بارى و تنوع طلبى بیمارگونه دنیاى متمدن مادى، بسیارى از پسران و دختران را به سوى این انحراف بزرگ مى کشاند، نخست پسران را تشویق به لباس هاى جلف و زنانه و خودآرائى مخصوص، و دختران را به لباس هاى پسرانه دعوت مى کند، و از اینجا انحراف و همجنسگرائى شروع مى شود تا جائى که به وقیح ترین اعمال در این زمینه، شکل قانونى مى دهند و از هرگونه پیگرد و مجازات برکنار مى دانند که قلم از شرح و وصف آن شرم دارد.(5)
************
1 ـ لوطاً ممکن است عطف بر نوحاً بوده باشد و بنابراین، به منزله مفعول ارسلنا است، بعضى نیز آن را مفعول فعل مقدرى مانند اذکر گرفته اند.
2 ـ جمعى از مفسران در تفسیر جمله وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ احتمالات دیگرى نیز ذکر کرده اند، از جمله: باتوجه به تاریخچه اى که در فوق براى آنها ذکر شد، آنرا به معنى قطع کردن راه مردم، در سفرهایشان به آن منطقه تفسیر کرده اند، چرا که کاروانیان براى اینکه: از شر این قوم در امان بمانند، چاره اى نداشتند جز اینکه از بیراهه بروند تا به دست این بى راهان گرفتار نشوند. بعضى دیگر آنرا به معنى سرقت اموال مردم تفسیر کرده اند، ولى تفسیر اول، که در بالا ذکر شد، مناسب تر به نظر مى رسد، چرا که یکى از فلسفه هاى تحریم لواط طبق صریح روایات، خطر قطع نسل آدمى است.
3 ـ سفینة البحار، جلد 2، صفحه 517.
4 ـ تفسیر قرطبى، ذیل آیات مورد بحث.
5 ـ در زمینه تحریم و فلسفه تحریم همجنس گرائى در اسلامبحث مشروحى در جلد نهم، صفحه 192 به بعد (ذیل آیه 81 سوره هود) داشته ایم.
-31وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِالْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ
-32قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّامْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ
-33وَ لَمّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوالاتَخَفْ وَ لاتَحْزَنْ إِنّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ
-34إِنّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوایَفْسُقُونَ
-35وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْم یَعْقِلُونَ
ترجمه:
31 ـ و هنگامى که فرستادگان ما بشارت (تولد فرزند) براى ابراهیم آوردند، گفتند: ما اهل این شهر و آبادى را [به شهرهاى قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهیم کرد; چرا که اهل آن ستمگرند!
32 ـ (ابراهیم) گفت: دراین آبادى لوط است! گفتند: ما به کسانى که در آن هستند آگاه تریم! او و خانواده اش را نجات مى دهیم; جز همسرش که در میان قوم (گنهکار) باقى خواهد ماند.
33 ـ هنگامى که فرستادگان ما نزد لوط آمدند از دیدن آنها بد حال و دلتنگ شد، گفتند: نترس و غمگین مباش، ما تو و خانواده ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقى مى ماند.
34 ـ ما بر اهل این شهر و آبادى به خاطر گناهانشان عذابى از آسمان فرو خواهیم ریخت!
35 ـ و از این آبادى نشانه روشنى (و درس عبرتى) براى کسانى که مى اندیشند باقى گذاردیم!
تفسیر:
و این هم سرنوشت آلودگان!
سرانجام دعاى لوط مستجاب شد، و فرمان مجازات سخت و سنگین این قوم تبهکار، از سوى پروردگار صادر گردید، فرشتگانى که مأمور عذاب بودند، قبل از آن که به سرزمین لوط(علیه السلام) براى انجام مأموریت خود بیایند، به سرزمینى که ابراهیم(علیه السلام) در آن بود، براى اداى رسالتى دیگر، یعنى بشارت ابراهیم(علیه السلام) به تولد فرزندان رفتند.
آیات فوق، نخست داستان برخورد آنها با ابراهیم(علیه السلام)را بیان کرده مى گوید: هنگامى که فرستادگان ما به سراغ ابراهیم با بشارت، آمدند (و او را به تولد اسحاق و یعقوب نوید دادند) افزودند، ما اهل این شهر و آبادى را (اشاره به شهرهاى قوم لوط) هلاک خواهیم کرد; چرا که اهل آن ظالم و ستمگرند (وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ).
تعبیر به هذِهِ الْقَرْیَةِ (این آبادى) دلیل بر این است که شهرهاى قوم لوط در مجاورت سرزمین ابراهیم(علیه السلام)بود.
و تعبیر به ظالم به خاطر آن است که: آنها، هم بر خویشتن ظلم مى کردند که راه شرک و فساد اخلاق و بى عفتى را پیش گرفته بودند، و هم بر دیگران، که ظلم و ستم آنها حتى شامل عابرین و کاروان هائى که از آن سرزمین عبور مى کردند، مى شد.
************
هنگامى که ابراهیم این سخن را شنید، نگران لوط پیامبر بزرگ خدا شد گفت: در این آبادى لوط است! (قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً).
سرنوشت او چه خواهد شد؟!
اما فوراً در پاسخ او گفتند: (نگران مباش) ما به کسانى که در این سرزمین هستند آگاه تریم(قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها).
ما هرگز تر و خشک را با هم نمى سوزانیم، برنامه ما کاملاً دقیق و حساب شده است.
و افزودند: ما قطعاً لوط و خانواده اش را نجات خواهیم داد، جز همسرش که در میان قوم باقى خواهد ماند! (لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).
از این آیه، به خوبى استفاده مى شود: در تمام آن شهرها و آبادى ها، تنها یک خانواده مؤمن و پاک بود، و خداوند هم به موقع آنها را رهائى بخشید، چنان که در آیه 36 سوره ذاریات مى خوانیم: فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْت مِنَ الْمُسْلِمِینَ: ما در آنجا جز یک خانواده مسلمان نیافتیم و تازه همسر لوط نیز از صف مؤمنان خارج بود، و لذا محکوم به عذاب شد.
تعبیر به غابِرِیْن جمع غابر به معنى کسى است که همراهانش بروند و او بماند، زنى که در خانواده نبوت بوده، نمى بایست از مسلمین و مؤمنین جدا شود، اما کفر، شرک و بت پرستى او سبب جدائیش گردید.
و از اینجا روشن مى شود: انحراف او تنها از نظر عقیده بود، بعید نیست این انحراف را از محیط خود گرفته باشد، ولى در آغاز مؤمن و موحد بوده است. و به این ترتیب: ایرادى متوجه لوط(علیه السلام)نخواهد شد که چرا با چنین زنى ازدواج کرده است؟!
ضمناً اگر مؤمنان دیگرى به لوط گرویده بودند، حتماً قبل از این ماجرا از آن سرزمین آلوده هجرت کرده بودند، تنها لوط بود و خانواده اش که مى بایست تا آخرین ساعتى که احتمال تأثیر تبلیغ و انذار مى داد، در آنجا بماند.
در اینجا سؤالى پیش مى آید و آن اینکه: مگر ابراهیم احتمال مى داد که عذاب الهى دامن لوط را هم بگیرد که در برابر فرشتگان از وضع لوط اظهار نگرانى کرد، و آنها به او اطمینان دادند: لوط نجات مى یابد؟
پاسخ روشن این سؤال این است که: ابراهیم(علیه السلام)مطلب را مى دانست ولى براى اطمینان قلبش، سؤال مى کند، چنانکه نظیر آنرا همین پیامبر بزرگ در مورد معاد دارد، که: خداوند به وسیله زنده کردن مرغان، منظره معاد را پیش روى او مجسم مى سازد.
ولى، مفسر بزرگ، علامه طباطبائى معتقد است: منظور ابراهیم(علیه السلام)این بود که وجود لوط(علیه السلام)را در میان این قوم دلیلى براى رفع عذاب از آنها بگیرد، و از آیه 74 ـ 76 سوره هود نیز براى این مقصد کمک مى گیرد، زیرا این آیات مى گوید: ابراهیم مى خواست مجازات این قوم به تأخیر افتد، شاید نور هدایت در قلبشان پرتو افکن شود، ولى با این جواب روبرو شدکه: اصرار در این موضوع نکن! که وضع آنها از این حرفها گذشته، و مجازاتشان قطعى و لا یتغیر است.(1)
اما به اعتقاد ما، پاسخى که فرشتگان در اینجا در مورد آزادى لوط و خانواده اش دادند،به خوبى نشان مى دهد: دراین آیات تنها سخن ازلوط در میان بوده است، اما آیات سوره هود مطلب جداگانه اى را تعقیب مى کند، و همانگونه که گفتیم، ابراهیم این سؤال را تنها براى کسب اطمینان بیشتر مطرح کرد. (دقت کنید).
************
گفتگوى فرشتگان با ابراهیم در اینجا پایان گرفت و آنها روانه دیار لوط(علیه السلام)شدند.
قرآن مى گوید: هنگامى که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، ازدیدن آنها اندوهگین و بى طاقت شد(وَ لَمّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً).
تمام ناراحتى او از این بود که آنها را نمى شناخت، آنها به صورت جوانانى خوش قیافه بودند، و آمدن چنین میهمانانى در چنان محیط آلوده اى، ممکن بودبراىلوط موجب دردسر و احتمالا آبروریزى نزد میهمانان شود، لذا سخت در فکر فرو رفت که عکس العمل قوم گمراه و ننگین و بى شرم در برابر این میهمانان چه خواهد بود؟!
سِیءَ از ماده ساء به معنى بد حال شدن است، و ذَرْع به معنى قلب یا خلق است، بنابراین ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً یعنى دلتنگ و ناراحت شد.
بعضى از مفسران گفته اند: اینکلمه (ذرع) در اصل به معنى فاصله میان دست هاى شتر هنگام راه رفتن است، و از آنجا که هرگاه بار سنگینى بر پشت او بگذارند، فاصله گام هاى خود را کمتر و تنگ ترمى کند،این جمله (ضاقذرعاً) به عنوان کنایه از حادثه سنگین و طاقت فرسا ذکر مى شود.
ولى، میهمانان که ناراحتى او را درک کردند به زودى خود را معرفى نموده و او را از نگرانى بیرون آوردند: گفتند: نترس، و غمگین مباش (کارى از این بیشرمان ساخته نیست، و به زودى همگى نابود خواهند شد) ما تو و خانواده ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان آنها مى ماند (و هلاک مى شود) (وَ قالُوا لاتَخَفْ وَ لاتَحْزَنْ إِنّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).
البته، از آیات سوره هود به خوبى استفاده مى شود، هنگامى که آن قوم بى آزرم از وجود میهمان هاى لوط(علیه السلام)با خبر شدند، به سرعت به سراغ او آمدند و در نظر داشتند مزاحم آنان شوند، لوط که هنوز فرشتگان را نشناخته بود، سخت ناراحت شد، گاه، با توسل به نصیحت، و گاه به تهدید، و گاه، از طریق تحریک وجدان آنها، که آیا یک مرد رشید در میان شما وجود ندارد؟! و گاه، از طریق پیشنهاد ازدواج دخترانش با آنها، خواست آنان را از این کار بازدارد، اما این بى شرمان به هیچ چیز قانع نبودند، و تنها به هدف ننگین خود مى اندیشیدند!
ولى، رسولان پروردگار خود را به لوط(علیه السلام)معرفى کرده و از طریق اعجاز الهى، چشمان آن قوم مهاجم را نابینا ساختند و آب سردى بر قلب سوخته این پیامبر بزرگ ریختند.(2)
قابل توجه این که: رسولان پروردگار به لوط گفتند: نترس و غمگین مباش!در این که میان این دو کلمه (خوف و حزن) چه تفاوتى وجود دارد، در تفسیر المیزانچنین آمده: خوف در مورد حوادث ناگوار احتمالى است و حزن در موارد قطعى.
بعضى، خوف را مربوط به حوادث آینده، مى دانند، و غم را متعلق به حوادث گذشته.
این احتمال نیز، وجود دارد که خوفدر مورد مسائل خطرناکاست
اما غم، مربوط به حوادث دردناک، هر چند خطرى در آن وجود نداشته باشد. در اینجا این سؤال پیش مى آیدکه: بر طبق آیات سورههود، ترس و اندوه لوط مربوط به خودش نبوده، بلکه از این بیم داشت که مزاحم میهمان هایش شوند، اما جوابى که فرشتگان دادند، مربوط به نجات لوط و خانواده اش بود و این دو با هم سازگار نیست.
پاسخ این سؤال را از آیه 81 سوره هود اجمالاً مى توان استفاده کرد; زیرا هنگامى که قوم بى شرم، براى دست دراز کردن، به سوى میهمان ها آمدند، فرشتگان به لوط گفتند: این قوم به تو دسترسى پیدا نخواهند کرد یعنى ما که سهل است، آزارى به تو نیز نمى توانند برسانند، بنابراین فرشتگان، نجات خود را مسلّم گرفتند ـ و راستى هم مسلّم بود ـ تنها بشارت را روى نجات لوط و خانواده اش، متمرکز کردند.
************
بعد، براى این که: سرنوشت این گروه آلوده به ننگ را در برنامه مأموریت خود، روشن ترسازند، افزودند: ما بر اهل این شهر و آبادى عذابى از آسمان به خاطر فسق و گناهشان فروخواهیم ریخت! (إِنّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).
منظور از قَرْیَة همان شهر سدوم و شهرها و آبادیهاى اطراف آنها است، که قوم لوط در آن مى زیستند و بعضى، تعداد جمعیت آنها را هفتصد هزار نفر شمرده اند.(3) و منظور از رِجْزدر اینجا عذاب است (معنى اصلى رِجْز اضطراب است، سپس به هر چیزى که موجب اضطراب مى گردد، رِجْز مى گویند و لذا عرب آن را در معانى زیادى مانند: بلاهاى سخت، طاعون، برف و تگرگ شدید، بت، وسوسه شیطان و عذاب الهى، به کار مى برد).
جمله بِما کانُوا یَفْسُقُونَ علت مجازات دردناک آنها را، که فسق و نافرمانى خدا بود، بیان مى کند،و تعبیر به فعل مضارع یَفْسُقُونَدلیل بر استمرار و ادامه کارهاى زشتشان است.
این تعبیر، بیانگر این واقعیت است که اگر از ادامه گناه، خوددارى مى کردند و به راه حق و تقوا و پاکى، بازمى گشتند، گرفتار چنین عذابى نمى شدند و گذشته آنان بخشوده مى شد.
************
در اینجا چگونگى عذاب دردناک آنها، توضیح داده نشده، همین اندازه مى فرماید: ما از آن آبادى ها (از ویرانه هاى در همریخته و شهرهاى بلا دیده و نابود شده آنها) درس عبرت و نشانه روشنى براى کسانى که اندیشه مى کنند باقى گذاردیم(وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْم یَعْقِلُونَ).
ولى، در همان سوره هود آیه 82 و همچنین سوره اعرافآیه 84، شرح عذاب آنها داده شده است، که نخست، زلزله شدیدى شهرهاى آنها را به کلى زیر و رو کرد، و سپس بارانى از سنگ هاى آسمانى بر آنها فرو ریخت، به گونه اى که بدن ها و ویرانه هاى خانه ها و قصرهاشان زیر آن مدفون گشت.
تعبیر به آیَةً بَیِّنَةً (نشانه روشنى) اشاره به آثار باقى مانده شهرسدوماست که طبق آیات قرآن در مسیر راه کاروان هاى مردمحجازقرار داشت، و تا زمان ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)نیز باقى بود، چنان که در آیه 76 سوره حجرمى خوانیم: وَ إِنَّها لَبِسَبِیل مُقِیم: آثار آن بر سر راه کاروانیان برقرار است و در آیه 137 و 138 صافاتچنین آمده: وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ * وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلاتَعْقِلُونَ:شما صبح و شام از کنار آنها مى گذرید * آیااندیشه نمى کنید؟!
************
1ـ المیزان، جلد 16، صفحه 129.
2 ـ شرح این ماجرا را در جلد 9، صفحه 178 به بعد ذیل آیات 77 تا 81 سوره هود بیان کردیم.
3 ـ روح البیان، جلد 6، صفحه 467.