0

تفسیر 30 آیه از سوره عنکوبت، قسمت دوم

 
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

تفسیر 30 آیه از سوره عنکوبت، قسمت دوم

 

-8وَ وَصَّیْنَا الإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی مالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْتَعْمَلُونَ

9-وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصّالِحِینَ

 

ترجمه:

8 ـ ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکى کند، و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که براى من همتائى قائل شوى که به آن علم ندارى، از آنها پیروى مکن! بازگشت شما به سوى من است، و شما را از آنچه انجام مى دادید باخبر خواهم ساخت.

9 ـ و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند، آنها را در زمره صالحان وارد خواهیم کرد!

 

 شأن نزول:

روایات مختلفى در شأن نزول آیه فوق آمده است که عصاره همه آنها یکى است و آن این که: بعضى از مردانى که در مکّه بودند ایمان و اسلام را پذیرفتند،(1) هنگامى که مادران آنها از این مسأله آگاه شدند، تصمیم گرفتند که غذا نخورند، آب ننوشند، تا فرزندانشان از اسلام بازگردند! گرچه هیچ کدام از این مادران به گفته خود وفا نکردند و اعتصاب غذا را شکستند، ولى آیه فوق نازل  شد، و خط روشنى در برخوردِ با پدر و مادر در زمینه مسأله ایمان و کفر به دست همگان داد.

تفسیر:

برترین توصیه نسبت به پدر و مادر

از مهمترین آزمایش هاى الهى، مسأله تضاد خط ایمان و تقوا، با پیوندهاى عاطفى و خویشاوندى است، قرآن در این زمینه تکلیف مسلمانان را به روشنى بیان کرده است.

نخست، به عنوانِ یک قانون کلى، که از ریشه هاىِ عواطف و حق شناسى سرچشمه مى گیرد، مى فرماید: ما به انسان توصیه کردیم نسبت به پدر و مادرش نیکى کند(وَ وَصَّیْنَا الإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً).

گرچه، این یک حکم تشریعى است، ولى این مسأله پیش از آن که یک حکم تشریعى باشد، به صورت یک قانونِ تکوینى در نهاد همه انسان ها وجود دارد، و مخصوصاً تعبیر به انسان در اینجا جلب توجه مى کند; چراکه این قانون مخصوص به مؤمنان نیست، بلکه هرکس شایسته نام انسان است، باید در برابرِ پدر و مادر حق شناس باشد، و احترام و تکریم و نیکى به آنها را در تمام عمر، فراموش نکند، هر چند با این اعمال، هرگز نمى تواند دَینِ خود را به آنها اداء کند.

پس از آن، براى این که کسى تصور نکند: پیوند عاطفى با پدر و مادر مى تواند بر پیوند انسان با خدا و مسأله ایمان حاکم گردد، با یک استثناءِ صریح، مطلب را در این زمینه روشن کرده، مى فرماید: و اگرآن دو (پدر و مادر) تلاش وکوشش کنند و به تو اصرار ورزند که براى من شریکى قائل شوى،که به آن علم ندارى، از آنها اطاعت مکن! (وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ  فَلاتُطِعْهُما).

تعبیر به جاهَداک، مفهومش به کار گرفتن نهایت تلاش و کوشش و اصرار آنها است.

و تعبیر به ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ (چیزى که به آن علم ندارى) اشاره به منطقى نبودن شرک است; چون اگر واقعاً شرک صحیح بود، دلیلى بر آن وجود داشت، و به تعبیرِ دیگر، جائى که انسان علم به چیزى نداشته باشد، باید از آن پیروى نکند، چه رسد به این که: علم به بطلان آن داشته باشد.

پیروى از چنین چیزى، پیروى از جهل است، اگر پدر و مادر تو را وادار به پیروى از جهل کنند، اطاعت آنها مکن! اصولاً تقلید کورکورانه، غلط است حتى اگر در مورد ایمان باشد، تا چه رسد به شرک و کفر.

همین توصیه، در مورد پدر و مادر در سوره لقمان آیه 15 نیز آمده، با این اضافه که در آنجا مى فرماید: وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً: در عین این که دعوت آنها را به شرک مپذیر، اما در امور دنیا نسبت به آنها ارفاق کن و در معاشرت با آنها به نیکى عمل نما مبادا کسى، چنین تصور کند که: مخالفت با پدر و مادر در مورد دعوت به شرک، دلیل بر بد رفتارى با آنها است، و این نهایتِ تأکید اسلام را در مورد احترام به پدر و مادر را ثابت مى کند.

به این ترتیب، از اینجا یک اصل کلى استفاده مى شودکه: هیچ چیز نمى تواند بر ارتباط انسان با خدا حاکم گردد، که آن مقدم بر همه چیز است، حتى بر پیوندِ با پدر و مادر که نزدیکترین پیوندهاى عاطفى است.

حدیثِ معروف لا طَاعَةَ لِمَخْلُوق فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ :اطاعت مخلوق در عصیان خالق روا نیست که از امیرمؤمنان على(علیه السلام)نقل شده، معیار روشنى را  در این مسائل به دست مى دهد.(2)

و در پایان آیه مى افزاید: بازگشت همه شما به سوى من است و منش ما را از اعمالى که انجام مى دادید آگاه مى سازم و پاداش و کیفر آن را بى کم و کاست در اختیار تا نخواهم گذاشت(إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

این جمله، در حقیقت، تهدیدى است براى کسانى که راه شرک را مى پویند، و کسانى که دیگران را به این راه دعوت مى کنند; زیرا صریحاً مى گوید: خداوند حساب همه اعمال آنها را نگاه مى دارد، و به موقع تحوی آنها مى دهد.

************

آیه بعد، بار دیگر حقیقتى را که قبلاً ـ در مورد کسانى که ایمان و عمل صالح دارند ـ بیان شد تکرار و تأکید مى کند،مى فرماید: کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام مى دهند آنها را در زمره صالحان داخل خواهیم کرد(وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصّالِحِینَ).

اصولاً، عملِ انسان، به انسان رنگ مى دهد،عمل صالح، انسان را از نظر روحى به رنگ خود در مى آورد و در زمره صالحان وارد مى کند، و عمل سوء در زمره بدان و ناصالحان.

در این که: این تکرار، به چه منظور است، بعضى گفته اند: در آیات قبل اشاره به کسانى بود که راه حق را مى سپرند، و در اینجا اشاره به کسانى است که هادیان این راه و دلیلان طریق توحیدند; زیرا تعبیر به صالِحِین در مورد بسیارى از انبیاء، آمده است که از خدا مى خواستند آنها را به صالحان ملحق کند.

این احتمال، نیز وجود دارد که در آیات قبل، سخن از بخشش گناهان و جزاى شایسته این گروه مؤمنان بود، ولى، در اینجا اشاره به مقامِ والاى آنها است  که خود پاداشى است دیگر، آنها در صف صالحان، در صف پیامبران و صدیقین و شهدا قرار مى گیرند،و همدم و همنشین آنهایند.

************

نکته:

نیکى به پدر و مادر

این نخستین بار نیست که قرآن به این مسأله مهم انسانى، اشاره مى کند،قبلاً در سوره اسراء، آیه 23 اشاره کرده و بعداً در سوره لقمان، آیات 14 و 15 و احقاف آیه 15 نیز به این موضوع مهم اشاره خواهد کرد.

در حقیقت، اسلام برترین احترام را براى این دو تن قائل است، که حتى در صورت مشرک بودن، و دعوت به شرک کردن ـ که منفورترین کارها در نظر اسلام است ـ باز حفظ احترام آنها را ـ در عینِ عدم پذیرش دعوت آنها به شرک ـ واجب مى شمرد.

این، در واقع یکى از آزمایشهاى بزرگ الهى است که در آغاز این سوره به آن اشاره شده; چراکه گاهى آنها به سال هائى از عمر مى رسند که نگهدارى و تحملشان مشکل مى شود، اینجا است که: باید فرزندان، امتحان خود را در زمینه حق شناسى و اطاعت فرمان خدا بدهند، و از پدران و مادران به بهترین وجه نگاهدارى کنند.

در حدیثى مى خوانیم: شخصى خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آمد و عرض کرد: من به چه کسى نیکى کنم؟ فرمود: به مادرت، دو باره سؤال کرد: بعد از او به چه کسى؟ فرمود: به مادرت، بار سوم سؤال کرد: بعد از او به چه کسى؟ باز فرمود: به مادرت!و در چهارمین بار، توصیه پدر، و سپس سایر بستگان را به ترتیبِ  نزدیکى آنها با انسان فرمود.(3)

در حدیث دیگرى که در بسیارى از کتب آمده پیامبر (صلى الله علیه وآله)فرمود: اَلجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدامِ الاُمَّهاتِ: بهشت زیر قدم مادران است (و تنها از طریق خضوع، و همچون خاکِ راه بودن در برابر آنها، مى توان به بهشت برین راه یافت).(4)

************


1 ـ در پاره اى از روایات، نامِ سعد بن ابى وقاص آمده و در پاره اى دیگر، نامِ عیاش بن ابى ربیعه مخزومى.

2 ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، جمله 165.

3 و 4 ـ مجمع البیان، جلد 8، صفحه 274، ذیل آیات مورد بحث.

 

-10وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النّاسِ کَعَذابِ اللّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنّا کُنّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ

-11وَ لَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ

-12وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْء إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ

-13وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمّا کانُوا یَفْتَرُونَ

 

 

ترجمه:

10 ـ و از مردم کسانى هستند که مى گویند: به خدا ایمان آورده ایم! اما هنگامى که در راه خدا آزار مى بینند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مى شمارند (و از آن سخت وحشت مى کنند); ولى هنگامى که پیروزى از سوى پروردگارت بیاید، مى گویند: ما هم با شما بودیم (و در این پیروزى شریکیم)!! آیا خداوند به آنچه در سینه هاى جهانیان است آگاه تر نیست؟!

11 ـ مسلماً خداوند مؤمنان را مى شناسد، و به یقین منافقان را (نیز) مى شناسد.

12 ـ و کافران به مؤمنان گفتند: شما از راه ما پیروى کنید، (و اگر گناهى دارد) ما گناهانتان را بر عهده خواهیم گرفت! آنان هرگز چیزى از گناهان اینها را بر دوش نخواهند گرفت; آنان به یقین دروغگو هستند!

13ـ آنها بار سنگین (گناهان) خویش را بر دوش مى کشند، و (همچنین) بارهاى  سنگین دیگرى را اضافه بر بارهاى سنگین خود; و روز قیامت به یقین از تهمت هائى که مى بستند سؤال خواهند شد.

  

تفسیر:

در پیروزى ها شریکند اما در مشکلات، نه!

از آنجا که در آیات گذشته، بحث هاى صریحى از مؤمنان صالح و مشرکان آمده بود، در نخستین آیات مورد بحث، به گفتگو پیرامون گروهِ سوم، یعنى منافقان مى پردازد، مى گوید: بعضى از مردم اظهار ایمان مى کنند، اما در برابر فشار مخالفان تحمل و استقامت به خرج نمى دهند، هنگامى که در مسیرِ اللّه تحت فشار شکنجه قرار گیرند، از ایمان به کنار مى روند و فشار و شکنجه مردم را همچون عذاب الهى مى شمرند (و از آن سخت و حشتمى کنند) (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّه فَإِذا أُوذِیَ فِی اللّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النّاسِ کَعَذابِ اللّهِ).

اما هنگامى که یارى از سوى پروردگارت به سراغ تو بیاید و پیروز شوید، مى گویند: ما با شما بودیم و در افتخارات شما شریکیم! (وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنّا کُنّا مَعَکُمْ).

آیا اینها گمان مى کنند، خدا از اعماق قلبشان باخبر نیست؟آیا خداوند به آنچه در سینه هاى مردم جهان است از همه آگاه تر نمى باشد؟(أَ وَ لَیْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ).

تعبیر بهآمَنّا (ایمان آورده ایم) به صورت صیغه جمع، در حالى که جمله بعد، به صورت صیغه مفرد است(جَعَلَ)، شاید از این نظر باشد که این گروه از منافقان مى خواهند خودشان را در صف جمعیت مؤمنان جا  بزنند، لذا آمَنّا مى گویند، یعنى همچون سائر مردم ایمان آورده ایم.  تعبیر به أُوذِیَ فِی اللّه به معنى أُوذِیَ فِی سَبِیْلِ اللّهِ است، یعنى آنها در راه خدا و ایمان گاهى مورد آزارِ دشمن قرار مى گیرند.

جالب این که: از مجازات الهى، تعبیر بهعذاب مى کند، و از آزارهاى مردم، تعبیر به فتنه، اشاره به این که :آزارهاى مردم، در حقیقت عذاب نیست، بلکه آزمایش است و وسیله تکامل براى انسان، و به این ترتیب، به آنها تعلیم مى دهد که: این دو را با هم مقایسه نکنند، و با این بهانه که مخالفان، آنها را آزار و شکنجه مى کنند، دست از ایمان خود بر ندارند، که این جزئى از برنامه کلى امتحان در این دنیا است.

در اینجا یک سؤال پیش مى آید که: خداوند در مکّه کدام پیروزى را نصیب مسلمانان کرده بود که منافقین خود را در آن سهیم بدانند؟.

در پاسخ مى گوئیم: جمله فوق به صورت شرطیه است، و مى دانیم جمله شرطیه، دلیل بر وجود شرط نیست، بلکه مفهومش این است: اگر در آینده پیروزى هائى نصیب شما شود، این منافقان سست ایمان، خود را در آن شریک مى دانند.

اضافه بر این، در مکّه نیز مسلمانان پیروزى هائى در برابر دشمنان کسب کردند، هر چند پیروزى نظامى نبود، بلکه، پیروزى در تبلیغات و نفوذ در افکار عمومى و پیشرفت اسلام درمیان قشرهاى مردم بود.

از همه اینها گذشته، تعبیر به اذیت و آزار مؤمنان، مناسب با محیط مکّه است، و گرنه، در محیط مدینه، کمتر چنین چیزى اتفاق مى افتاد.

ضمناً، این نکته نیز روشن شد که، منافق، تنها به کسانى نمى گویند که در باطن ابداً ایمان ندارد، و اظهار ایمان مى کند، بلکه، افراد سست ایمانى که در تحت فشار این و آن به زودى عقیده خود را عوض مى کنند، جزء منافقان  محسوب مى شوند، و آیه مورد بحث، ظاهراً از این گونه منافقان سخن مى گوید، و تصریح مى کند که خدا از نیات آنها آگاه است.

************

در آیه بعد، باز براى تأکید بیشتر، مى افزاید: به طور قطع خداوند مؤمنان را مى شناسد، و نیز به طور یقین، خداوند منافقان را نیز مى شناسد(وَ لَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ).

اگر ساده لوحانى فکر مى کنند، مى توانند با اخفاءِ حقائق از قلمرو علم خدا دور بمانند، سخت در اشتباهند.

مجدداً تکرار مى کنیم، تعبیر به منافق، دلیل بر این نیست که این آیات در مدینه نازل شده، درست است که مسأله نفاق معمولاً بعد از پیروزى یک جمعیت، و به دست گرفتن حکومت پیدا مى شود، که مخالفان تغییر چهره داده و گروه زیر زمینى تشکیل مى دهند، ولى، همانگونه که گفتیم نفاق معنى وسیعى دارد، و افراد ضعیف الایمانى که با مختصر فشارى تغییر عقیده مى دهند را نیز شامل مى شود.

************

آیه بعد، به یک نمونه از منطق هاىسستوپوچمشرکان،کههماکنوننیزدرمیان قشر وسیعى، وجود دارد، اشاره کرده، مى گوید: کافرانبهمؤمنانگفتند: شما از راه و آئین ما پیروى کنید، ـ اگر گناهى داشته باشد، ـ ماگناهان شما را به دوش مى گیریم(وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ).(1)

امروز نیز بسیارى از وسوسه گران را مى بینیم، که هنگام دعوت به یک عمل خلاف، مى گویند :اگر گناهى دارد به گردن ما!، در حالى که مى دانیم، هیچکس نمى تواند گناه دیگرى را به گردن گیرد، و اصلاً این کار، معقول نیست، خداوند عادل است، کسى را به جرم دیگرى مجازات نمى کند، و از این گذشته، مسئولیتِ انسان در برابر اعمالش، با این حرف هاىبى اساس از بین نمى رود. و بر خلاف آنچه بعضى از کوته فکران مى پندارند، این تعبیرات سر سوزنى از مجازات انسان نمى کاهد، لذا، در هیچ محکمه و دادگاهى، به این حرف ها اعتنا نمى کنندکه: فلان کس گناهش را به گردن گرفته، درست است که تشویق کننده، در گناه و جرم او شریک است، اما این شرکتدر جرم، به هیچ وجه از مسئولیت او نخواهد کاست.

لذا در جمله بعد، با صراحت مى گوید: آنها هرگز چیزى از خطاها و گناهان اینها را بر دوش نخواهند گرفت، آنها دروغ مى گویند(وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْء إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).

در اینجا سؤالى مطرح است که: صدق و کذب در مورد جمله هاى خبریه است، در حالى که، در محل بحث ما جمله خبریه اى وجود ندارد، بلکه جمله انشائیه (امر) است و مى دانیم،جمله هاى انشائیه، صدق و کذب ندارد، پس چرا قرآن مى گوید: آنهادروغ مى گویند؟.

پاسخ این سؤال، از بیان سابق روشن مى شود، و آناینکه: جمله امریه در اینجا به یک جمله شرطیه خبریه بازگشت مى کند و مفهومش این است: اگرشما از طریق ما پیروى کنید، ما گناهانتان را به گردن مى گیریم، و چنین جمله اى  قابل صدق و کذب است.(2)

************

سپس، براى این که تصور نشود، این دعوت کنندگانِ به کفر و شرک و بت پرستى و ظلم، در برابر این عملشان مجازاتى ندارند، در آیه بعد مى افزاید: آنها بارهاىِ سنگین گناهانشان را بر دوش مى کشند، و بارهاى دیگرى را اضافه بر بارهاى سنگین خودشان! (وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ).

این بار گناه اضافى، همان بارِ گناه اضلال و اغوا کردن و تشویق دیگران به گناه است، همان بار سنت بد گذاردن، که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَلَیْهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ وِزْرِهِ شَىْءٌ:کسى که سنت بدى بگذارد، گناه آن سنت و گناه کسانى که به آن عمل مى کنند بر او است،بى آنکه از گناه عمل کنندگان چیزى کاسته شود.(3)

مهم این است که آنها در تمام گناهان دیگران نیز شریکند، بى آنکه سر سوزنى از گناه آنان کاسته شود.

و در پایان آیه مى افزاید: آنها به طور قطع در روز قیامت از افتراها و دروغ هائى که مى بستند سؤال مى شوند، و باید خود جوابگوى آن باشند(وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمّا کانُوا یَفْتَرُونَ).

در اینجا سؤال دیگرى پیش مى آیدکه: منظور از این افتراء که باید در قیامت جوابگوى آن باشند چیست؟

ممکن است اشاره به دروغ هائى باشد که به خدا مى بستند و مى گفتند: خدا  گفته است که ما این بتها را پرستش کنیم!

یا اشاره به این که منظور آنها از این سخن که مى گفتند: ما گناهان شما را به گردن مى گیریم، این بوده که، اصلاً اینکارها گناه ندارد، و این دروغى است که باید جواب آن را بدهند.

یا این که، به راستى در قیامت به آنها گفته مى شود: بیائید بار  گناهان آنها را بر دوش بکشید و آنها سر باز مى زنند و دروغ و افتراى خود را ظاهر مى کنند.

یا این که، ظاهر سخنان آنها این بود که هر انسانى مى تواند، مسئولیتِ گناه دیگرى را بر عهده گیرد، در حالى که این سخن نیز دروغ و افترا است و هرکس مسئول اعمال خویش است.

************

نکته ها:

1 ـ سنت هاى نیک و بد

در منطق اسلام، پایه گذارى یک برنامه اجتماعى، مسئولیت آفرین است، و خواه ناخواه، انسان را در آن برنامه و کار تمام کسانى که به آن عمل مى کنند، شریک و سهیم مى سازد; چراکه انگیزه هاى عمل، بخشى از مقدمات عمل است، و مى دانیم هر کس در مقدمه کارى دخیل باشد، در ذى المقدمه نیز شریک است، هر چند مقدمه ساده اى باشد.

شاهد این سخن، حدیث ذیل است: پیامبر(صلى الله علیه وآله)با جمعى از یاران همراه بود، سائلى آمد و تقاضاى کمک کرد، کسى به او چیزى نداد، مردى پیش قدم شد و به او کمکى کرد، دیگران تشویق شدند، آنها نیز کمک کردند، در اینجا پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: مَنْسَنَّ خَیْراً فَاسْتُنَّ بِهِ کانَ لَهُ أَجْرُهُ وَ مِنْ أُجُورِ مَنْتَبِعَهُ، غَیْرَ مُنْتَقِص مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئاً، وَ مَنْ سَنَّشَرّاً فَاسْتُنَّ بِهِ کانَ عَلَیْهِ وِزْرُهُ وَ مِنْ أَوْزارِ مَنِعَهُ،غَیْرَ مُنْتَقِص مِنْ أَوْزارِهِمْ شَیْئاً!: کسى که سنت نیکى بگذارد و دیگران به آن اقتدا کنند، پاداش آن و سهمى از پاداش کسانى که از او پیروى کرده اند، براى او خواهد بود، بىآن که از پاداششان کاسته شود، و کسى که سنت شرى بگذارد و به آن اقتدا کنند، گناه آن و سهمى از گناهان کسانى که ازاو پیروى کرده اند، بر او خواهد بود، بى آنکه ازگناهان آنها کاسته شود!.(4)

نظیر همین معنى، با عبارات گوناگون در منابعِ حدیث شیعه و اهل تسنن آمده است و این حدیثى است مشهور.

************

2 ـ پاسخ به یک سؤال

بعضى این سؤال را در اینجا مطرح کرده اند که: درقوانین اسلامى گاهى دیه انسان بر عهده دیگرى است، مثلاً در قتل خطاى محض، دیه، بر عهده عاقله است (منظور از عاقله، خویشاوندان ذکورِ از سوى پدر است که دیه خطا در میان آنها تقسیم مى شود و هر کدام باید بخشى از آن را بپردازند).

آیا این مسأله، با آیاتِ فوق تضاد ندارد؟

در پاسخ مى گوئیم: در بحث هاى فقهى این حقیقت را روشن ساخته ایم که ضامن بودن عاقله، درحقیقت یک نوع بیمه متقابل و الزامى در اعضاى یک فامیل است، اسلام براى این که: بار سنگین دیه خطا بر دوش یک فرد نماند، مردان یک فامیل را الزام کرده که در برابر یکدیگر، ضامن دیه خطا باشند، و مبلغ آن رادر میان خود سرشکن کنند، امروز، این یکى ممکن است مرتکب خطائى شود و فردا، دیگرى (توضیح بیشتر درباره این مسأله را، به بحث دیات از کتاب فقه موکول مى کنیم).

 به هر حال، این برنامه یک نوع تعاون وهمکارى در حفظ منافع متقابل است، و به هیچ وجه مفهوم گناه دیگران به گردنگرفتن را ندارد، به خصوص که دیه قتل خطا، اصلاً جریمه گناه نیست، بلکه جبرانِ خسارت است (دقت کنید).

************

1 ـ جمله وَ لْنَحْمِلْ فعل امر است و براى بعضى ازمفسران ایرادى تولید کرده که مگر مى شود انسان به خودش امر کند؟ و سپس،پاسخ گفته اند: این امر، در حکم قضیه شرطیه است،یعنى: اِنْاتَّبَعْتُمُونا حَمَلْنا خَطایاکُمْ (تفسیر فخر رازى) ولى به عقیده ماهیچ مانعى ندارد که انسان به خود امر کند و آمر و2

مأمور در اینجا یک شخص است، اما به دو اعتبار (دقت کنید).

2 ـ ما راه دیگرى براى پاسخ این سؤال نیز داریم، چرا که معتقدیم: در جمله هاى انشائیه نیزصدق و کذب راه دارد، و در تعبیرات عرفیه نیز دیده مى شود; زیرا شخصى که فى المثل به چیزى امر مى کند، دلیل بر این است که جداً به آن علاقه دارد و هنگامى که مى گوئیم او دروغ مى گوید، یعنى او چنین چیزى را نمى خواهد (دقت کنید).

3ـ تفسیر فخر رازى، جلد 25، صفحه 40.

4 ـ تفسیر درّ المنثور.

 

 

 

یک شنبه 15 اردیبهشت 1398  9:04 AM
تشکرات از این پست
farnaz_s fsmuosavi saraalighanbari1360 unknown
دسترسی سریع به انجمن ها