بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر نمونه «سوره عنکبوت»
- 1الم
-2أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لایُفْتَنُونَ
-3وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّالْکاذِبِینَ
ترجمه:
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 ـ الم
2 ـ آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: ایمان آوردیم به حال خود رها مى شوند و آزمایش نخواهند شد؟!
3 ـ ما کسانى را که پیش از آنان بودند آزمودیم; باید علم خدا درباره کسانى که راست مى گویند و کسانى که دروغ مى گویند تحقق یابد!
شأن نزول:
بعضى از مفسران، روایتى نقل کرده اند که، بر طبق آن، یازده آیه آغاز این سوره که در مدینه نازل شده، در مورد مسلمانانى است که در مکّه بودند، اظهار اسلام مى کردند، اما حاضر به هجرت به مدینه نبودند، آنها نامه اى از برادران خود در مدینه دریافت داشتند که در آن تصریح شده بود: خدا اقرار به ایمان را از شما نمى پذیرد مگر اینکه: هجرت کنید، و به سوى ما بیائید به این جهت آنها تصمیم به هجرت گرفتند و از مکّه خارج شدند، جمعى از مشرکان به تعقیب آنان پرداختند، و با آنان پیکار کردند، بعضى، کشته شدند و بعضى، نجات یافتند (و احتمالاً بعضى نیز تسلیم شده به مکّه بازگشتند)
بعضى دیگر، آیه دوم را در مورد عمار یاسر و جمعى دیگر، از مسلمانان نخستین مى دانند که ایمان آوردند و سخت تحت شکنجه دشمنان واقع شدند.
بعضى گفته اند: آیه هشتمدر مورد اسلام آوردن سعد بن ابى وقاص نازل شده.
ولى، بررسى خود این آیات، نشان مى دهد: هیچ دلیلى، بر مسأله ارتباط این آیات با هجرت، نیست، تنها بیانگر فشارهائى است که بر مؤمنان در آن زمان، از ناحیه دشمنان، و حتى گاه از ناحیه پدران و مادران مشرک آنها، وارد مى شد.
این آیات، مسلمانان را تشویق به استقامت و پایمردى در برابر موج فشار دشمن مى کند، و اگر سخن از جهاد به میان آورده نیز ظاهراً جهاد در همین زمینه است، نه جهاد مسلحانه دسته جمعى و گروهى، که دستور آن در مدینه نازل شد.
و نیز اگر سخن از منافقان مى گوید، ممکن است اشاره به گروه سست ایمانى باشد که احیاناً در مکّه در لابلاى مسلمانان وجود داشتند، گاه با مسلمانان همراه بودند و گاه با مشرکان، کفه هر کدام سنگین ترمى شد،به سوى او مى چرخیدند!
به هر حال، پیوستگى و انسجام آیات این سوره، ایجاب مى کند که همه آنها را مکّى بدانیم، و روایات بالا که خود با یکدیگر انسجام ندارند، نمى تواننداین بهم پیوستگى را بر هم زنند.
تفسیر:
آزمایش الهى، یک سنت جاویدان
باز در آغاز این سوره، به حروف مقطعه (الف ـ لام ـ میم)برخورد مى کنیم که تاکنون بارها تفسیر آن را از دیدگاههاى مختلف بیان کرده ایم.(1)
************
بعد از ذکر حروف مقطعه، به یکى از مهمترین مسائل زندگى بشر که مسأله شدائد و فشارها و آزمون هاى الهى است اشاره مى کند.
نخست مى گوید: آیا مردم گمان کردند: همین اندازه که اظهار ایمان کنند و شهادت به توحید و رسالت پیامبر دهند، به حال خود واگذار ده خواهند شد و امتحان نمى شوند؟! أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لایُفْتَنُونَ.(2)
************
بعد، بلافاصله به ذکر این حقیقت مى پردازد که، امتحان، یک سنت همیشگى و جاودانى الهى است، امتحان، مخصوص شما جمعیت مسلمانان نیست، سنتى است که در تمام امت هاى پیشین جارى بوده است. مى فرماید: ما کسانى را که قبل از آنها بودند آزمایش کردیم وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ.
آنها را نیز در کوره هاى سخت امتحان، افکندیم، آنها نیز همچون شما، در فشار دشمنان بى رحم و جاهل و بى خبر و متعصب و لجوج قرار داشتند، همیشه میدان امتحان باز بوده، و گروهى در این میدان شرکت داشته اند.
باید هم، چنین باشد; چرا که در مقام ادعا، هرکس، مى تواند خود را برترین مؤمن، بالاترین مجاهد، و فداکارترین انسان معرفى کند، باید وزن وقیمت وارزش این ادعاها از طریق آزمون روشن شود، باید معلوم گردد: چه اندازه نیات درونى و آمادگى هاى روحى، با این گفته ها هماهنگ یا ناهماهنگ است؟
آرى، به یقین خدا مى داند کسانى را که راست مى گویند و نیز مى داند دروغگویان را بنابراین هدف از امتحان، اتمام حجت است. فَلَیَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ.
بدیهى است، خدا همه اینها را مى داند، حتى قبل از خلقت انسانها، بنابراین، منظور از علم در اینجا، همان تحقق عینى مسائل و وجود خارجى آنها است، و به تعبیر دیگر مراد: ظهور آثار و شواهد عملى است، یعنى:باید علم خدا درباره این گروه، عملاً در خارج پیاده شود، و تحقق عینى یابد، و هر کس آنچه را در درون دارد بیرون ریزد، این است معنى علم، هنگامى که در اینگونه موارد در مورد خداوند به کار مى رود.
دلیل این مسأله نیز، روشن است; زیرا نیات درونى و صفات باطنى تا در عمل انسان تحقق و عینیت پیدا نکند، ثواب و جزا و کیفر مفهوم ندارد.
آزمایش، براى تحقق بخشیدن به نیات و صفات درونى است.
و به عبارت دیگر، این عالم همچون یک دانشگاهیا یک مزرعهاست، (این تشبیهات در متون احادیث اسلامى وارد شده) برنامه این است که: در دانشگاه استعدادها شکوفا گردد، لیاقت ها پرورش یابد، و آنچه در مرحله قوه است به فعلیت برسد.
باید در این مزرعه، نهاد بذرها ظاهر گردد، و از درون آنها جوانه هابیرون آید، جوانه ها سر از خاک بردارند، پرورش یابند، نهال کوچکى شوند و سرانجام درختى تنومند و بارور، و این امور، هرگز بدون آزمایش و امتحان ممکن نیست.
و از اینجا مى فهمیم: آزمایش هاى الهى نه براى شناخت افراد است، بلکه براى پرورش و شکوفائى استعدادها است.
بنابراین، اگر ما آزمایش مى کنیم، براى کشف مجهولى است، اما اگر خداوند آزمایش مى کند، براى کشف مجهول نیست ـ که علمش به همه چیز احاطه دارد ـ بلکه براى پرورش استعدادها و به فعلیت رسانیدن قوه ها است.(3)
************
نکته:
آزمون هادرچهره هاى مختلف
گرچه بیان عمومیت امتحان، براى تمام اقوام و جمعیت ها، اثر سازنده بسیار قابل ملاحظه اى بر مؤمنان مکّه که در آن روز در اقلیت شدیدى بودند، داشت، و توجه به این واقعیت، آنها را در مقابل دشمنان، سخت مقاوم و شکیبا مى کرد،ولى، این منحصر به مؤمنان مکّهنبود، بلکه هر گروه و جمعیتى، به نوعى در این سنت الهى شریک و سهیم اند، و امتحانات خداوند در چهره هاى گوناگون به سراغ آنها مى آید.
گروهى، در محیط هائى قرار مى گیرند که از هر نظر آلوده است، وسوسه هاى فساد از هر طرف آنها را احاطه مى کند، امتحان بزرگ آنها این است که در چنین جو و شرائطى، همرنگ محیط نشوند، و اصالت و پاکى خود را حفظ کنند.
گروهى، در فشار محرومیتها قرار مى گیرند،درحالى که مى بینند، اگرحاضر به معاوضه کردن سرمایه هاى اصیل وجود خود باشند، فقر و محرومیت به سرعت درهم مى شکند، اما به بهاى از دست دادن ایمان و تقوا و آزادگى و عزت و شرف و همین آزمون آنها است.
گروهى دیگر، بر عکس غرق در نعمت مى شوند، و امکانات مادى از هر نظر در اختیارشان قرارمى گیرد، آیا در چنین شرائطى، قیام به وظیفه شکر نعمت مى کنند؟ یا غرق در غفلت و غرور و خودخواهى و خودبینى، غرق در لذات و شهوات و بیگانگى از جامعه و از خویشتن مى شوند؟!
گروهى ـ همچون غرب و شرق زده هاى عصر ما ـ با کشورهائى روبرو مى شوند که در عین دورى از خدا و فضیلت و اخلاق، از تمدن مادى خیره کننده اى، بهره مندند، و رفاه اجتماعى قابل ملاحظه اى دارند، در اینجا، جاذبه نیرومند مرموزى آنها را به سوى این نوع زندگى مى کشاند، که به قیمت زیر پا نهادن همه اصولى که به آن اعتقاد دارند، و به قیمت تن دادن به ذلت وابستگى، آنگونه زندگى را براى خود و جامعه خویش فراهم سازند، این نیز یک نوع آزمون است.
مصیبت ها، درد و رنج ها، جنگ و نزاع ها، قحطى و گرانى و تورم، حکومتهاى خودکامه، ـ که انسانها را به بردگى و اسارت خود دعوت مى کنند، و آنها را به تسلیم در برابر برنامه هاى طاغوتى خود فرا مى خوانند ـ و بالاخره، امواج نیرومند هواى نفس و شهوت، هر یک از اینها وسیله آزمایشى است بر سر راه بندگان خدا، و در همین صحنه ها است که ایمان و شخصیت و تقوى و پاکى و امانت و آزادگى افراد مشخص مى شود.
اما، براى پیروزى در این آزمون هاى سخت،جز تلاش و کوشش مستمر و تکیه بر لطف خاص پروردگار، راهى نیست.
جالب این که، در حدیثى که در اصول کافى از بعضى از معصومین در تفسیر آیه أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لایُفْتَنُونَ آمده، چنین مى خوانیم: یُفْتَنُونَ کَمَا یُفْتَنُ الذَّهَبُ، ثُمَّ قَالَ یُخْلَصُونَ کَمَا یُخْلَصُ الذَّهَبُ!: آزمایش مى شوند، همانگونه که طلا در کوره آزمایشمى شود، و خالص مى شوند، همانگونه که فشار آتش، ناخالصى هاى طلا را از بین مى برد و آن را خالص مى کند.(4)
به هر حال، عافیت طلبانى که گمان مى کنند همین اندازه که اظهار ایمان کنند، در صف مؤمنان قرار مى گیرند، و در اعلى علیین بهشت، همنشین پیامبران و صدیقین و شهداءخواهندبود،سخت در اشتباهند.
به گفته امیرمؤمنان على(علیه السلام)در نهج البلاغه: وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُساطُنَّ سُوْطَ الْقِدْرِ، حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ:سوگند به کسى که پیامبر(صلى الله علیه وآله)را به حق مبعوث کرده، به شدت مورد آزمایش قرار مى گیرید، و غربال مى شوید، و همانند محتویات یک دیگ به هنگام جوشش، زیر و رو خواهید شد، آن چنان که پائین شما بالا و بالاى شما پائین قرار خواهد گرفت!.(5)
این سخن را هنگامى مى گوید که، تازه مردم با او بیعت کرده اند و در انتظارند ببینند، او با تقسیم اموال بیت المال و مقام ها چه مى کند؟! آیا با همان معیارهاى گذشته و تبعیض ها، یا با معیارتلخِ عدالتِ محمّدى؟!
************
1 ـ به جلد اول، آغاز سوره بقره، و جلد دوم، آغاز سوره آل عمران و جلد 6، آغاز سوره اعراف مراجعه فرمائید.
2 ـ یُفْتَنُونَ، از ماده فتنه، در اصل به معنى گذاشتن طلا در آتش براى شناخته شدن میزان خلوص آن است، سپس به هر گونه آزمایش ظاهرى و معنوى، اطلاق شده است. (براى توضیح بیشتر به جلد 2، صفحه 17 مراجعه شود).
3 ـ توضیح بیشتر در مورد آزمایش الهى، و جوانب مختلف این موضوع، در جلد اول، ذیل آیه 157 سوره بقره بیان شده است .
4 ـ اصول کافى، جلد 1، صفحه 370، طبق نقل تفسیر نور الثقلین، جلد 4، صفحه 148.
5 ـ نهج البلاغه، خطبه 16.
-4أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ
-5مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ لَأت وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
-6وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ
-7وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ
ترجمه:
4 ـ آیا کسانى که اعمال بد انجام مى دهندگمان کردند بر قدرت ما چیره خواهند شد؟! چه بد داورى مى کنند؟
5 ـ کسى که امید به لقاى اللّه دارد (باید در اطاعت فرمان او بکوشد!) زیرا سرآمدى را که خدا تعیین کرده فرا مى رسد،و او شنوا و داناست!
6 ـ کسى که جهاد و تلاش کند، براى خود جهاد مى کند; چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است.
7 ـ کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند، گناهان آنان را مى پوشانیم (ومى بخشیم) و آنان را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند پاداش مى دهیم.
تفسیر:
فرار از حوزه قدرت خدا ممکن نیست!
در آیات گذشته، سخن از آزمایش عمومى مؤمنان بود، و نخستین آیه مورد بحث، تهدید شدیدى براى کفار و گنهکاران است، تا گمان نکنند اگر مؤمنان را تحت فشار قرار دادند، و مجازات هاى الهى فوراً دامان آنها را نگرفت، خدا از آنها غافل است، و یا قدرت بر عذاب آنها را ندارد.
مى فرماید: آیا کسانى که سیئات را انجام مى دهند، گمان کردند بر ما پیشى خواهندگرفت؟ و از چنگال کیفر مارهائى خواهند یافت؟ چه بد قضاوتى کردند! أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ.
مهلت الهى، آنها را مغرور نکند، که این نیز براى آنها آزمونى است و فرصتى براى توبه و بازگشت.
این که: بعضى از مفسران آیه فوق را اشاره به مؤمنین گنهکار دانسته اند، به هیچ وجه مناسب سیاق آیات نیست، بلکه قرائن گواهى مى دهد: منظور مشرکان و کفار است.
************
آن گاه، بار دیگر به سراغ برنامه هاى مؤمنان و اندرز به آنها رفته مى گوید: هرکسى که امید لقاء پروردگار دارد، باید آنچه در توان دارد از اطاعت فرمان او مضایقه نکند; زیرا سرانجام، زمانى را که خداوندتعیی نکرده، فرا مى رسد(مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ لَأت.(1)
آرى، این وعده الهى تخلف ناپذیر است، و راهى است که به هر حال باید پیموده شود.
از این گذشته، خداوند، سخنان شما را مى شنود، و از اعمال و نیات شما آگاه است که او شنوا و دانااست(وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
در این که: منظور از لقاء اللّه )ملاقات پروردگار) چیست؟ بعضى، آن را به معنى ملاقات فرشتگانِ پروردگار، و بعضى، به معنى ملاقاتِ حساب و جزاء، و بعضى، به ملاقاتِ حکم و فرمان حق، تفسیر کرده اند، و بعضى آن را کنایه از قیامت و رستاخیز دانسته اند، درحالى که دلیلى ندارد، آیه را به این معانى مجازى تفسیر کنیم.
باید گفت: لقاى پروردگار در قیامت، نه یک ملاقات حسى است که یک لقاى روحانى و یک نوع شهود باطنى است; چرا که در آنجا پرده هاى ضخیم عالم ماده از مقابل چشم جانِ انسان کنار مى رود، و حالت شهود به انسان دست مى دهد.
به گفته علامه طباطبائى(ره) در المیزان، منظور از لقاء اللّه آنست: بندگان در موقفى قرار مى گیرند که حجابى میان آنها و پروردگارشان نیست; زیرا طبیعتِ روز قیامت، ظهور حقایق است چنانکه قرآن مى گوید: وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ:آن روز خواهند دانست که خدا، حق آشکار است.(2)
************
آیه بعد، در حقیقت تعلیلى است براى آنچه در آیه قبل گذشت، مى گوید: اینکه: دستور داده شده مؤمنانِ به لقاءاللّه، آنچه در توان دارند، فروگذار نکنند، به خاطر آن است که: هرکسى جهاد و تلاش و کوششى کند و تحمل مصائب و مشکلاتى نماید، درحقیقت براى خودجهاد کرده است; چرا که خدا از همه جهانیان بى نیاز است(وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ).
برنامه آزمون الهى، جهاد با هواى نفس، و مبارزه با دشمنانِ سرسخت، براى حفظ ایمان و پاکى و تقوا، برنامه خود انسان است، و گرنه خداوند وجودى است نامتناهى از هر نظر، و هیچ نیازى ندارد که به وسیله عبادت، یا اطاعتِ بندگان بر طرف شود، کمبودى ندارد که دیگران به او بدهند، بلکه دیگران هر چه دارند از او دارند، از خودشان چیزى ندارند.
از این بیان، روشن مى شودکه جهاد در اینجا، الزاماً به معنى جهادِ مسلحانه با دشمن نیست، بلکه، همان معنىِ اصلى لغوى خود را دارد که: هرگونه تلاش و کوشش را براى حفظ ایمان و تقوى، و تحمل انواع شدائد و مبارزه هاى موضعى بادشمن لجوج و کینه توز را شامل مى شود.
خلاصه این که: تمام منافع این جهاد، به شخص مجاهد باز مى گردد، و او است که خیر دنیا و آخرت را در پرتو جهادش، تحصیل مى کند، و حتى اگر جامعه از برکات این جهاد بهره مند شود، در مرحله بعد خواهد بود، بنابراین، هرگاه توفیق این جهاد نصیب کسى شود، باید خدا را بر این نعمت بزرگ سپاس گوید.
************
آخرین آیه مورد بحث، توضیح و تکمیلى است براى آنچه به طور سربسته در آیه قبل، تحت عنوان جهاد آمده بود، در اینجا حقیقتِ جهاد را شکافته و چنین بازگو مى کند: کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنها را مى پوشانیم( وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ).
بنابراین، نخستین فایده این جهاد بزرگ، (ایمان و عمل صالح) تکفیر و پوشاندن گناهان است که عائد خود انسان مى شود، همان گونه که ثواب آن هم از آن خودشان مى باشد، چنان که قرآن در پایان همین آیه مى گوید: ما به طور قطع آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند پاداشمى دهیم(وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ.
نُکَفِّر از ماده تکفیر، در اصل به معنى پوشاندن است، و منظور از پوشاندنِ گناهان در اینجا عفو و بخشش الهى است.
تعبیر به أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ با این که، خداوند همه اعمال نیک را جزا مى دهد، چه حسن باشد و چه احسن (چه خوب، چه خوب تر) ممکن است اشاره به این باشد که ماهمه اعمال خوب آنها را به حساب بهترینِ آنها مى گذاریم، یعنى اگر بعضى از اعمال آنها عالى وب عضى خوب یا متوسط است، همه را به حساب عالى مى گذاریم، و این است معنىِ تفضل پروردگار که در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است مانند: لِیَجْزِیَهُمُ اللّه أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ: تا خداوند بهترین اعمال آنها را به بهترین اعمالى که انجام داه اندپاداش دهد و از فضلش بر آن بیفزاید.(3)
************
1 ـ این جمله در حقیقت، محذوفى دارد و در تقدیر چنین است: مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللّهِ فَلْیُبادِرْ بِالطّاعَةِ قَبْلَ أَنْ یَلْحَقَهُ الأَجَلُ ـ یا ـ مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللّهِ وَ یَقُولُ آمَنْتُ بِاللّهِ فَلْیَقُلْهُ مُسْتَقِیْماً صابِراً عَلَیْهِ...فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ لَأت.
2 ـ نور، آیه 25. در زمینه تفسیر لقاء اللّه در جلد اول، ذیل آیه 46 سوره بقره نیز بحث دیگرى داشته ایم.